#مقاله
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
دیروز دوستی سخنی گفت که مرا به فکر فرو برد. دوستم گفت: من روشنفکرها را دوست دارم ولی از روشنفکرمآبها خوشم نمیآید. چون موضوع جلسه چیز دیگری بود من دنبالهی این حرف را نگرفتم ولی با خودم راجع به آن، گفتگویی داشتم که ماحصل این را با شما در میان میگذارم.
#ادوارد_سعید که کتابی با عنوان “روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟” نوشته است وظیفه روشنفکر را “نقد نهادهای قدرت” میداند. یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد میآورد. اخلاقیترین آدمها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر بطور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند دچار “خودشیفتگی” میشوند و پس از این به باتلاق “ایدئوکراسی” فرو میغلتند (یعنی “مذهب حافظ قدرت”) و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است بر “سلطان” مباح میگردد. به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد میکند و نقد میکند تا نهادهای قدرت “سالم” بمانند.
یکی از ویژگی هایی که روشنفکر را از “روشنفکر نما” یا همان “روشنفکر مآب” جدا میکند این است که روشنفکرمآب “نقد” نمیکند بلکه “نق میزند”. نقد کردن کار آسانی نیست. شما برای نقد کردن مدیریت یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید، آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرایند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید. پس نقد کردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی میخواهد. اما شما میتوانید راجع به هرچیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید!
“نق زدن” یک فرایند “هیجان مدار” است. یعنی ما با نق زدن آرامتر میشویم، خشم و غممان را با دیگران در میان میگذریم و “درد دل” می کنیم اما “نقد کردن” یک فرایند “مسأله مدار” است، ما هنگام نقد ، خودمان را سبک نمیکنیم بلکه مساله را “حلّاجی” و زیر و رو میکنیم.
“نق زدن” مخاطب تعریف شدهای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آن وقت میتوانی شروع به نق زدن کنی ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شدهای دارد. مخاطب روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرتاند و سپس کارشناسان، گروه های ذی نفع، رسانهها و سایر نقدکنندگان.
نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه! شما میتوانید در هر مهمانی که مینشینید و هر تاکسی که سوار میشوید نق بزنید، کسی کاری به کار شما ندارد! ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانهها ارسال کنید باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید بنابرین یکی دیگر از ویژگیهای روشنفکران که آن ها را از روشنفکرمآبان جدا میکند “شجاعت” است.
البته این جا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سختتری در پیش میگیرند و آن آگاه سازی تودههای مردم است. کسی که قرار است تودههای مردم را آگاه نماید از یک سو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیر تخصصی سخن بگوید. این کار شبیه “بند بازی” است. اگر کمی تخصصیتر سخن بگوید مخاطبانش سخنش را نمیفهمند و اگر کمی عوامانهتر سخن بگوید به سرعت دچار #پوپولیسم - عوام زدگی –میشود! بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فرو افتادند. با این حال این قلمرو پرخطر را نباید خالی گذشت چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو جا را برای “پوپولیستهای واقعی” باز میکنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه “مار” شکل “مار” را طراحی میکنند.
ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی میکنند، روشنفکر اهل انزوا و درخود فرورفتن نیست. او از جامعه قهر نمیکند و ناامید نیز نمیشود چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است. روشنفکرمآب ها ناامید و سرخورده اند. شاید برخی از آن ها روشنفکرهایی بوده اند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشتهاند، آن ها به دنبال #اتوپیا - مدینه فاضله – بودهاند و ناکام ماندهاند.
روشنفکر به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است بنابراین تماسش را با جامعه حفظ میکند و تیم و تشکّل میسازد. منظورم از تشکل، محفل نیست بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامهدار که بطور دائمی رشد میکنند و با جامعهی بیرون از خود ارتباط برقرار میکنند، اثر میگذارند و اثر میپذیرند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: راجع به روشنفکران ایرانی سه کتاب بسیار ارزشمند منتشر شده: "هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" ، "نو اندیشان دینی" و "گونه شناسی روشنفکران ایرانی". دو کتاب اول را محمد منصور هاشمی نوشته و کتاب سوم را نظام بهرامی کمیل. هر سه کتاب را نشر کویر منتشر کرده است.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
دیروز دوستی سخنی گفت که مرا به فکر فرو برد. دوستم گفت: من روشنفکرها را دوست دارم ولی از روشنفکرمآبها خوشم نمیآید. چون موضوع جلسه چیز دیگری بود من دنبالهی این حرف را نگرفتم ولی با خودم راجع به آن، گفتگویی داشتم که ماحصل این را با شما در میان میگذارم.
#ادوارد_سعید که کتابی با عنوان “روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟” نوشته است وظیفه روشنفکر را “نقد نهادهای قدرت” میداند. یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که قدرت بدون نقد فساد میآورد. اخلاقیترین آدمها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر بطور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند دچار “خودشیفتگی” میشوند و پس از این به باتلاق “ایدئوکراسی” فرو میغلتند (یعنی “مذهب حافظ قدرت”) و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است بر “سلطان” مباح میگردد. به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد میکند و نقد میکند تا نهادهای قدرت “سالم” بمانند.
یکی از ویژگی هایی که روشنفکر را از “روشنفکر نما” یا همان “روشنفکر مآب” جدا میکند این است که روشنفکرمآب “نقد” نمیکند بلکه “نق میزند”. نقد کردن کار آسانی نیست. شما برای نقد کردن مدیریت یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید، آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرایند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید. پس نقد کردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی میخواهد. اما شما میتوانید راجع به هرچیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید!
“نق زدن” یک فرایند “هیجان مدار” است. یعنی ما با نق زدن آرامتر میشویم، خشم و غممان را با دیگران در میان میگذریم و “درد دل” می کنیم اما “نقد کردن” یک فرایند “مسأله مدار” است، ما هنگام نقد ، خودمان را سبک نمیکنیم بلکه مساله را “حلّاجی” و زیر و رو میکنیم.
“نق زدن” مخاطب تعریف شدهای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آن وقت میتوانی شروع به نق زدن کنی ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شدهای دارد. مخاطب روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرتاند و سپس کارشناسان، گروه های ذی نفع، رسانهها و سایر نقدکنندگان.
نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه! شما میتوانید در هر مهمانی که مینشینید و هر تاکسی که سوار میشوید نق بزنید، کسی کاری به کار شما ندارد! ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانهها ارسال کنید باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید بنابرین یکی دیگر از ویژگیهای روشنفکران که آن ها را از روشنفکرمآبان جدا میکند “شجاعت” است.
البته این جا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سختتری در پیش میگیرند و آن آگاه سازی تودههای مردم است. کسی که قرار است تودههای مردم را آگاه نماید از یک سو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیر تخصصی سخن بگوید. این کار شبیه “بند بازی” است. اگر کمی تخصصیتر سخن بگوید مخاطبانش سخنش را نمیفهمند و اگر کمی عوامانهتر سخن بگوید به سرعت دچار #پوپولیسم - عوام زدگی –میشود! بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فرو افتادند. با این حال این قلمرو پرخطر را نباید خالی گذشت چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو جا را برای “پوپولیستهای واقعی” باز میکنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه “مار” شکل “مار” را طراحی میکنند.
ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی میکنند، روشنفکر اهل انزوا و درخود فرورفتن نیست. او از جامعه قهر نمیکند و ناامید نیز نمیشود چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است. روشنفکرمآب ها ناامید و سرخورده اند. شاید برخی از آن ها روشنفکرهایی بوده اند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشتهاند، آن ها به دنبال #اتوپیا - مدینه فاضله – بودهاند و ناکام ماندهاند.
روشنفکر به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است بنابراین تماسش را با جامعه حفظ میکند و تیم و تشکّل میسازد. منظورم از تشکل، محفل نیست بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامهدار که بطور دائمی رشد میکنند و با جامعهی بیرون از خود ارتباط برقرار میکنند، اثر میگذارند و اثر میپذیرند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: راجع به روشنفکران ایرانی سه کتاب بسیار ارزشمند منتشر شده: "هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" ، "نو اندیشان دینی" و "گونه شناسی روشنفکران ایرانی". دو کتاب اول را محمد منصور هاشمی نوشته و کتاب سوم را نظام بهرامی کمیل. هر سه کتاب را نشر کویر منتشر کرده است.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#آرمانشهر_و_ویرانشهر -قسمت دوم
در سال 1950 جوزف مک کارتی سناتور جمهوری خواه ایالت ویسکانسین "جهاد ضد کمونیسم" را راه اندازی کرد.
مک کارتی علاوه بر راه اندازی مجدد "تصفیه" در دانشگاه ها، سینما و سازمان های دولتی، "ادبیات ضد آمریکایی" را نیز هدف قرار داد و جریان "مک کارتیسم" سی هزار کتاب که به گفته همکاران مک کارتی طرفدار کمونیسم محسوب می شدند از کتابخانه ها جمع آوری شدند!
در "دکترین ترومن" و "مک کارتیسم" سبک زندگی آمریکایی به گونه ای تبدیل به یک "اتوپیا" شد و هر نوع انتقاد از این سبک زندگی زمینه ساز حرکت به سمت "دیس توپیا " قلمداد شد!
"هراس سرخ" امکان دستگیری 140 نفر از رهبران احزاب کمونیست آمریکا را فراهم آورد، بازجویی و تصفیه کارکنان دانشگاه ها و وزارتخانه ها امکانپذیر شد و استراق سمع مکالمات تلفنی شهروندان توسط سیستم های امنیتی معمول گشت! هراس از دیس توپیا خود زمینه ساز دیس توپیایی دیگری شد!
اما جدا از لیبرالیسم در عرصه سیاسی، جریان قدرتمندی از لیبرالیسم نیز وارد عرصه روانشناسی شد. این جریان، تلاش برای تغییر دادن جامعه و مبارزه بر علیه بی عدالتی را یک "دن کیشوتیسم" می داند و سعی در بی اعتبار کردن هر نوع مبارزه اجتماعی دارد.
این جریان هر نوع تلاش برای مقابله با نهادهای قدرت را با برچست "عقده اودیپ" حرکت آنارشیستی ناشی از مشکل داشتن با پدر و تثبیت لیبیدو در مرحله اودیپال به سخره می گیرد.
ویکتور فرانکل - روانپزشک اتریشی- در کتاب "پزشک و روح" به شرح حال یکی از بیمارانش می پردازد که دیپلمات وزارت خارجه امریکا بوده و سال ها تحت درمان روانکاوی قرار داشته چرا که با سیاست خارجی امپریالیستی آمریکا مخالف بوده و قصد استعفا داشته ولی روانکاوش معتقد بوده مخالفت او با سیاست خارجی امریکا ناشی از عقده اودیپ است و او باید به جای استعفا به کندو کاو در رابطه اش با پدر در دوران کودکی بپردازد!
روانشناس لیبرالیست هر نوع فداکاری و جانبازی برای آرمان های اجتماعی را با برچسب "مازوخیسم" بی ارزش می کند، هر نوع مخالفت با نهادهای قدرت را با برچسب "آنارشیسم" به سخره می گیرد و هر نوع تسلیم ناپذیری در برابر نهادهای قدرت را ارائه "عقده ادیپ" می داند.
از دیدگاه روانشناسی لیبرالیست هر نوع تلاش اجتماعی برای حرکت به سوی "اتوپیا" بیهوده است و "اتوپیا" تنها در درون فرد محقق می شود و "سفر قهرمانی" باید منجر به این شود که به جای جنگیدن با وضع موجود، با جهان همان گونه که هست به صلح برسیم.
در عرصه ادبیات نیز ، روشنفکری خرده بورژوا به همین سو حرکت کرد. قهرمان قصه ها به جای کنش اجتماعی به درون خود فرو می رود و به خلق بهشت کوچکی در میان یک جهنم بزرگ موفق می شود. در این حوزه از ادبیات، قهرمان قصه از چریک مسلکی به صوفی منشی می رسد و بر خلاف افلاطون، همچون لائوتسوی چینی به این نتیجه می رسد که اگر فرد متعادل شود، می بیند که جهان متعادل است. این گونه است که روشنفکر خرده بورژوا در نهایت به گفتان شبه مذهبی عرفانی پناه می برد و کافه های پر از دود سیگار و موزیک "بودابار" و در حد اعلای آن پاتوق های پینک فلوید و ماری جوانا تبدیل به "خانقاه هایی " می شوند که رمقی برای" "کنش اجتماعی" باقی نمی گذارند.
کتاب #بازگشت_به_ناکجاآباد که گفتگویی است بین امانوئل آرتری و سیمون لامارته با ترجمه علی کبیری نقدی است هوشمندانه بر این روشنفکری خرده بورژوایی که در نهایت به یک "اتوپیایی تخیلی" تن میدهد.
بر خلاف جریان روشنفکری در آمریکای لاتین که عمدتأ خصلت سوسیالیستی خود را حفظ کرده است، جریان روشنفکری در ایران به سرعت پس از کودتای 28 مرداد 1332 به سمت لیبرالیستی شدن افراطی پیش رفت. قطعأ یکی از مهم ترین دلایل تاریخی آن اشتباهات استراتژیک حزب توده بود که به جای دفاع از سوسیالیسم خود را موظف به دفاع از منافع همسایه بزرگ می دید اما شاید یکی از دلایل عمیق تر این ماجرا گرایش فرهنگی ایرانیان به صوفی گری و عرفان زدگی باشد که در شرایط دشوار گریز از اجتماع را جایگزین کنش اجتماعی می کنند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را از همین نگارنده در همین سایت که مرتبط با موضوع مقاله هستند را نیز مطالعه بفرمایید:
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#آرمانشهر_و_ویرانشهر -قسمت دوم
در سال 1950 جوزف مک کارتی سناتور جمهوری خواه ایالت ویسکانسین "جهاد ضد کمونیسم" را راه اندازی کرد.
مک کارتی علاوه بر راه اندازی مجدد "تصفیه" در دانشگاه ها، سینما و سازمان های دولتی، "ادبیات ضد آمریکایی" را نیز هدف قرار داد و جریان "مک کارتیسم" سی هزار کتاب که به گفته همکاران مک کارتی طرفدار کمونیسم محسوب می شدند از کتابخانه ها جمع آوری شدند!
در "دکترین ترومن" و "مک کارتیسم" سبک زندگی آمریکایی به گونه ای تبدیل به یک "اتوپیا" شد و هر نوع انتقاد از این سبک زندگی زمینه ساز حرکت به سمت "دیس توپیا " قلمداد شد!
"هراس سرخ" امکان دستگیری 140 نفر از رهبران احزاب کمونیست آمریکا را فراهم آورد، بازجویی و تصفیه کارکنان دانشگاه ها و وزارتخانه ها امکانپذیر شد و استراق سمع مکالمات تلفنی شهروندان توسط سیستم های امنیتی معمول گشت! هراس از دیس توپیا خود زمینه ساز دیس توپیایی دیگری شد!
اما جدا از لیبرالیسم در عرصه سیاسی، جریان قدرتمندی از لیبرالیسم نیز وارد عرصه روانشناسی شد. این جریان، تلاش برای تغییر دادن جامعه و مبارزه بر علیه بی عدالتی را یک "دن کیشوتیسم" می داند و سعی در بی اعتبار کردن هر نوع مبارزه اجتماعی دارد.
این جریان هر نوع تلاش برای مقابله با نهادهای قدرت را با برچست "عقده اودیپ" حرکت آنارشیستی ناشی از مشکل داشتن با پدر و تثبیت لیبیدو در مرحله اودیپال به سخره می گیرد.
ویکتور فرانکل - روانپزشک اتریشی- در کتاب "پزشک و روح" به شرح حال یکی از بیمارانش می پردازد که دیپلمات وزارت خارجه امریکا بوده و سال ها تحت درمان روانکاوی قرار داشته چرا که با سیاست خارجی امپریالیستی آمریکا مخالف بوده و قصد استعفا داشته ولی روانکاوش معتقد بوده مخالفت او با سیاست خارجی امریکا ناشی از عقده اودیپ است و او باید به جای استعفا به کندو کاو در رابطه اش با پدر در دوران کودکی بپردازد!
روانشناس لیبرالیست هر نوع فداکاری و جانبازی برای آرمان های اجتماعی را با برچسب "مازوخیسم" بی ارزش می کند، هر نوع مخالفت با نهادهای قدرت را با برچسب "آنارشیسم" به سخره می گیرد و هر نوع تسلیم ناپذیری در برابر نهادهای قدرت را ارائه "عقده ادیپ" می داند.
از دیدگاه روانشناسی لیبرالیست هر نوع تلاش اجتماعی برای حرکت به سوی "اتوپیا" بیهوده است و "اتوپیا" تنها در درون فرد محقق می شود و "سفر قهرمانی" باید منجر به این شود که به جای جنگیدن با وضع موجود، با جهان همان گونه که هست به صلح برسیم.
در عرصه ادبیات نیز ، روشنفکری خرده بورژوا به همین سو حرکت کرد. قهرمان قصه ها به جای کنش اجتماعی به درون خود فرو می رود و به خلق بهشت کوچکی در میان یک جهنم بزرگ موفق می شود. در این حوزه از ادبیات، قهرمان قصه از چریک مسلکی به صوفی منشی می رسد و بر خلاف افلاطون، همچون لائوتسوی چینی به این نتیجه می رسد که اگر فرد متعادل شود، می بیند که جهان متعادل است. این گونه است که روشنفکر خرده بورژوا در نهایت به گفتان شبه مذهبی عرفانی پناه می برد و کافه های پر از دود سیگار و موزیک "بودابار" و در حد اعلای آن پاتوق های پینک فلوید و ماری جوانا تبدیل به "خانقاه هایی " می شوند که رمقی برای" "کنش اجتماعی" باقی نمی گذارند.
کتاب #بازگشت_به_ناکجاآباد که گفتگویی است بین امانوئل آرتری و سیمون لامارته با ترجمه علی کبیری نقدی است هوشمندانه بر این روشنفکری خرده بورژوایی که در نهایت به یک "اتوپیایی تخیلی" تن میدهد.
بر خلاف جریان روشنفکری در آمریکای لاتین که عمدتأ خصلت سوسیالیستی خود را حفظ کرده است، جریان روشنفکری در ایران به سرعت پس از کودتای 28 مرداد 1332 به سمت لیبرالیستی شدن افراطی پیش رفت. قطعأ یکی از مهم ترین دلایل تاریخی آن اشتباهات استراتژیک حزب توده بود که به جای دفاع از سوسیالیسم خود را موظف به دفاع از منافع همسایه بزرگ می دید اما شاید یکی از دلایل عمیق تر این ماجرا گرایش فرهنگی ایرانیان به صوفی گری و عرفان زدگی باشد که در شرایط دشوار گریز از اجتماع را جایگزین کنش اجتماعی می کنند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت ها:
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را از همین نگارنده در همین سایت که مرتبط با موضوع مقاله هستند را نیز مطالعه بفرمایید:
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است
#عرفان_زدگی_درفرهنگ_ایرانی
#روشنفکری_و_روشنفکرمآبی
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#پرسش_و_پاسخ
#روشنفکری
❓پرسش:
با سلام و احترام
چند سؤال از حضورتان دارم: جریان روشنفکری را در ایران چگونه میبینید؟ اصلاً داریم؟ مشاهدات من در جامعۀ کنونی کشور نشان میدهد که بسیاری از افراد که به اصطلاح خود را روشنفکر میدانند، برای خود دلمشغولیهایی فراهم کردند و به نظرشان کار مفیدی و ارزشمندی انجام میدهند که از نظر من این کارها ممکن است با ارزش باشد ولی نه در این برهه از زمان و من تصورم این است که روشنفکر باید به مسایل روز اجتماعی، سیاسی و... بیتفاوت نباشد و ضروری است موضع خود را کاملا شفاف روشن نماید و مسالهای که دردآور است عدم اعتماد افراد جامعه به هم است که به شکل ترس، دروغ و تزویر و... نمود مییابد؟ آیا مردم ایران را آگاهتر از گذشته میبینید که با شکیبایی به دنبال به دست آوردن زندگی خوب هستند یا همانهایی که ناگهانی در حرکتهای هیجانی و خشم، عصیان خواهند کرد؟ آیا خرد مردم به دنبال رهبری است یا همچنان رهبر فردی میخواهند؟ جامعۀ کنونی را پسا صنعتی مدرن میبینید یا پیشا صنعتی فئودالی؟
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
۱- روشنفکری در ایران از زمان آشنایی جدّی با غرب ایجاد شد، بنابراین پیشینهای چند صد ساله دارد، امّا در کنار روشنفکری، دهها سال است که «شبهِروشنفکری» هم وجود دارد، به موازات دکتر تقی نراقی و صادق هدایت، احمد فردید و جلال آل احمد نیز ادّعای روشنفکری داشته اند،
اکنون هم همین داستان وجود دارد. پیشنهاد میکنم یادداشتهای «روشنفکر کیست؟» و «روشنفکری و شبه روشنفکری» بنده را در سایت فیلتر شدهام drsargolzaei.com مطالعه فرمایید.
۲- به عقیدۀ من، روشنفکر باید در زیست بوم فرهنگی خود حضور داشته باشد و به آنچه در حال وقوع است واکنش نشان دهد ولی دچار رفتار واکنشی، جو زدگی و موجسواری نشود، و این کار نیاز به بندبازی هوشیارانه دارد.
۳- در دوران شکار و میوهچینی و بعدها در دوران دامپروری کوچنشین، زندگی بشر قبیلهای بوده،
در دوران دامپروری یکجا نشینی و دوران کشاورزی سبک زندگی بشر به تدریج (ظرف هزاران سال) به فئودالیته تغییر میکند ولی در یک سرزمین به طور همزمان هزاران سال این دو سبک در کنار هم قرار داشتهاند، اکنون هم اِلِمانهای فرهنگی زندگی قبیلهای، فئودالیته و مدرنیته در کنار هم و گاهی آمیخته به هم در ایران وجود دارند امّا وجود عناصر فرهنگی-اقتصادی «پدرسالاری در خانواده، مردسالاری حقوقی در جامعه، اقتدار و انحصارات سیاسی روحانیون، زمین به عنوان منبع ثروت و کثرت حوزههای قدسی شده و نقدناپذیر» از المانهای فرهنگی پیشمدرن هستند که در جامعۀ ما بسیار پررنگ هستند، بنابراین در مجموع، جامعۀ ما پیشمدرن است و گفتگوهای پسامدرن در این جامعۀ پیشمدرن جزو شاخصهای بارز شبهروشنفکری تجمّلی نمایشی است.
سرسبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#روشنفکری
❓پرسش:
با سلام و احترام
چند سؤال از حضورتان دارم: جریان روشنفکری را در ایران چگونه میبینید؟ اصلاً داریم؟ مشاهدات من در جامعۀ کنونی کشور نشان میدهد که بسیاری از افراد که به اصطلاح خود را روشنفکر میدانند، برای خود دلمشغولیهایی فراهم کردند و به نظرشان کار مفیدی و ارزشمندی انجام میدهند که از نظر من این کارها ممکن است با ارزش باشد ولی نه در این برهه از زمان و من تصورم این است که روشنفکر باید به مسایل روز اجتماعی، سیاسی و... بیتفاوت نباشد و ضروری است موضع خود را کاملا شفاف روشن نماید و مسالهای که دردآور است عدم اعتماد افراد جامعه به هم است که به شکل ترس، دروغ و تزویر و... نمود مییابد؟ آیا مردم ایران را آگاهتر از گذشته میبینید که با شکیبایی به دنبال به دست آوردن زندگی خوب هستند یا همانهایی که ناگهانی در حرکتهای هیجانی و خشم، عصیان خواهند کرد؟ آیا خرد مردم به دنبال رهبری است یا همچنان رهبر فردی میخواهند؟ جامعۀ کنونی را پسا صنعتی مدرن میبینید یا پیشا صنعتی فئودالی؟
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
۱- روشنفکری در ایران از زمان آشنایی جدّی با غرب ایجاد شد، بنابراین پیشینهای چند صد ساله دارد، امّا در کنار روشنفکری، دهها سال است که «شبهِروشنفکری» هم وجود دارد، به موازات دکتر تقی نراقی و صادق هدایت، احمد فردید و جلال آل احمد نیز ادّعای روشنفکری داشته اند،
اکنون هم همین داستان وجود دارد. پیشنهاد میکنم یادداشتهای «روشنفکر کیست؟» و «روشنفکری و شبه روشنفکری» بنده را در سایت فیلتر شدهام drsargolzaei.com مطالعه فرمایید.
۲- به عقیدۀ من، روشنفکر باید در زیست بوم فرهنگی خود حضور داشته باشد و به آنچه در حال وقوع است واکنش نشان دهد ولی دچار رفتار واکنشی، جو زدگی و موجسواری نشود، و این کار نیاز به بندبازی هوشیارانه دارد.
۳- در دوران شکار و میوهچینی و بعدها در دوران دامپروری کوچنشین، زندگی بشر قبیلهای بوده،
در دوران دامپروری یکجا نشینی و دوران کشاورزی سبک زندگی بشر به تدریج (ظرف هزاران سال) به فئودالیته تغییر میکند ولی در یک سرزمین به طور همزمان هزاران سال این دو سبک در کنار هم قرار داشتهاند، اکنون هم اِلِمانهای فرهنگی زندگی قبیلهای، فئودالیته و مدرنیته در کنار هم و گاهی آمیخته به هم در ایران وجود دارند امّا وجود عناصر فرهنگی-اقتصادی «پدرسالاری در خانواده، مردسالاری حقوقی در جامعه، اقتدار و انحصارات سیاسی روحانیون، زمین به عنوان منبع ثروت و کثرت حوزههای قدسی شده و نقدناپذیر» از المانهای فرهنگی پیشمدرن هستند که در جامعۀ ما بسیار پررنگ هستند، بنابراین در مجموع، جامعۀ ما پیشمدرن است و گفتگوهای پسامدرن در این جامعۀ پیشمدرن جزو شاخصهای بارز شبهروشنفکری تجمّلی نمایشی است.
سرسبز باشید.
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️در باب روشنفکر دینی: تمایز دو وجه اندیشهورزانه و تاریخی
✍️ دکتر مسعود وفایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
به نظر من این مفهوم و افرادی که به آن تعلق دارند را از دو بعد میتوان بررسید: بعد اندیشهورزی و بعد تاریخی.
از لحاظ اندیشه، این مفهوم به همان اندازه غریب و نامأنوس است که مفهومی به نام "علوم انسانی اسلامی". علوم انسانی اسلامی، ورژن درون حکومتی روشنفکری دینی است. اینکه روشنفکران دینی سعی کردند با جعل اصطلاح کمکی "نواندیش دینی"، تناقضآمیز بودن مفهوم روشنفکر دینی را برطرف کنند نشاندهنده آن است که خودشان هم خوب پی بردهاند به اینکه مفهوم روشنفکری دینی تا چه حد مغلطهآمیز است. روشنفکر، روشنفکر است. روشنفکری خودش صفت است. صفت که صفت برنمیدارد. روشنفکر محصولی از محصولات جهان مدرن است که نه تنها نسبت به سنت یا مدرنیسم، بلکه اصولا نسبت به هر نوع تفکری موضع انتقادی دارد. و تبعا نسبت به دین هم همینطور. یعنی چه که بگوییم روشنفکری دینی؟ گذشت دورهای که میشد مانند ابوعلیسینا، مسایلی را حوالت داد به غیر. شاید اگر خودشان را روشنفکران دیندار معرفی میکردند هنوز بهتر بود. روشنفکر دیندار فردی است که حوزه خصوصیاش را تا جایی که میتواند از رفتارش در حوزه عمومی جدا میکند. البته هیچ اعتقادی اعم از سنتی یا مدرن نیست که در رفتار آدمها سرریز نکند، اما تلاش برای تفکیک حوزهای یا تلاش برای چیزی مثل اپوخه، همپای خود مفهوم روشنفکری، در جهان مدرن پرورش یافته است و لذا دست روشنفکر خالی نیست برای تفکیک حوزهای و یا اپوخه. یک روشنفکر دیندار در عرصه عمومی سکولار است، اما در عرصه خصوصی، مناسک دینی و اعتقادش به مجموعه باورهای دینیاش را حفظ میکند و همواره، در یک جهاد همیشگی و صرف نظر از میزان توفیقش، تلاش صادقانهای میکند تا این دو حوزه را از هم سوا کند. اما روشنفکر دینی تماما تناقض است. شبیه علم انسانی اسلامی است. شبیه جامعهشناسی علوی است. و ....
اما در بعد تاریخی قضیه فرق میکند. به همان نسبت که روشنفکری دینی در بعد اندیشه تناقضآمیز است، بلکه به مراتب بیشتر از آن، روشنفکری دینی در بعد تاریخی یک ضرورت بود. در واقع روشنفکری دینی، جریانی بود که با شهامت و جسارت، جریان اعتزالی (که اتفاقا باید در تشیع قدرتمندتر میبود و در قرون اخیر ضعیفتر شد) را به کانون دین برگرداند. روشنفکری دینی به بهترین شکل ممکن، روشهایی برای تقویت عقل در بررسی دین آفرید. روشنفکر دینی، به لحاظ احساسی، تعلق خاطر به دین داشت اما ضرورت عقل را دریافته بود. درست است که به لحاظ احساسی نتوانست دل از ایمانش بکند، اما در ترجیح عقل هرگز تعلل نکرد. آدمی، فقط عقل نیست. حتی کانت هم زیباییشناسی را رسمیت میدهد. نمیتوانیم به سادگی به افراد دستور دهیم دست از عواطف و احساساتشان بشویند. اگر سختی دل کندن از علایق و اعتقادات را تجربه کرده باشیم بهتر درمییابیم که جریان روشنفکری دینی چه شهامتی و چه جسارتی به خرج داد در برگرداندن چراغ عقل بر روی دین. و البته نباید از شهامت دیگر آنها یعنی گشودگی کامل آنها در برابر علم به طور کلی و علوم انسانی به طور خاص غافل شد.
روشنفکری دینی یک ضرورت تاریخی بود و البته حالا که دارد رخت برمیبندد، باید در کارنامهی حمل این ضرورت تاریخی، نمره هجده به آنها داد. آن دو نمره به خاطر پاسخ اشتباه آنها به سوال "عرصه سیاست" بود که البته حل شد. اما سایر مسایل را با نمره عالی حل کردند و رسالت تاریخیشان را به خوبی انجام دادند. در تاریخ به خوبی از آنها یاد خواهد شد.
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
✍️ دکتر مسعود وفایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
به نظر من این مفهوم و افرادی که به آن تعلق دارند را از دو بعد میتوان بررسید: بعد اندیشهورزی و بعد تاریخی.
از لحاظ اندیشه، این مفهوم به همان اندازه غریب و نامأنوس است که مفهومی به نام "علوم انسانی اسلامی". علوم انسانی اسلامی، ورژن درون حکومتی روشنفکری دینی است. اینکه روشنفکران دینی سعی کردند با جعل اصطلاح کمکی "نواندیش دینی"، تناقضآمیز بودن مفهوم روشنفکر دینی را برطرف کنند نشاندهنده آن است که خودشان هم خوب پی بردهاند به اینکه مفهوم روشنفکری دینی تا چه حد مغلطهآمیز است. روشنفکر، روشنفکر است. روشنفکری خودش صفت است. صفت که صفت برنمیدارد. روشنفکر محصولی از محصولات جهان مدرن است که نه تنها نسبت به سنت یا مدرنیسم، بلکه اصولا نسبت به هر نوع تفکری موضع انتقادی دارد. و تبعا نسبت به دین هم همینطور. یعنی چه که بگوییم روشنفکری دینی؟ گذشت دورهای که میشد مانند ابوعلیسینا، مسایلی را حوالت داد به غیر. شاید اگر خودشان را روشنفکران دیندار معرفی میکردند هنوز بهتر بود. روشنفکر دیندار فردی است که حوزه خصوصیاش را تا جایی که میتواند از رفتارش در حوزه عمومی جدا میکند. البته هیچ اعتقادی اعم از سنتی یا مدرن نیست که در رفتار آدمها سرریز نکند، اما تلاش برای تفکیک حوزهای یا تلاش برای چیزی مثل اپوخه، همپای خود مفهوم روشنفکری، در جهان مدرن پرورش یافته است و لذا دست روشنفکر خالی نیست برای تفکیک حوزهای و یا اپوخه. یک روشنفکر دیندار در عرصه عمومی سکولار است، اما در عرصه خصوصی، مناسک دینی و اعتقادش به مجموعه باورهای دینیاش را حفظ میکند و همواره، در یک جهاد همیشگی و صرف نظر از میزان توفیقش، تلاش صادقانهای میکند تا این دو حوزه را از هم سوا کند. اما روشنفکر دینی تماما تناقض است. شبیه علم انسانی اسلامی است. شبیه جامعهشناسی علوی است. و ....
اما در بعد تاریخی قضیه فرق میکند. به همان نسبت که روشنفکری دینی در بعد اندیشه تناقضآمیز است، بلکه به مراتب بیشتر از آن، روشنفکری دینی در بعد تاریخی یک ضرورت بود. در واقع روشنفکری دینی، جریانی بود که با شهامت و جسارت، جریان اعتزالی (که اتفاقا باید در تشیع قدرتمندتر میبود و در قرون اخیر ضعیفتر شد) را به کانون دین برگرداند. روشنفکری دینی به بهترین شکل ممکن، روشهایی برای تقویت عقل در بررسی دین آفرید. روشنفکر دینی، به لحاظ احساسی، تعلق خاطر به دین داشت اما ضرورت عقل را دریافته بود. درست است که به لحاظ احساسی نتوانست دل از ایمانش بکند، اما در ترجیح عقل هرگز تعلل نکرد. آدمی، فقط عقل نیست. حتی کانت هم زیباییشناسی را رسمیت میدهد. نمیتوانیم به سادگی به افراد دستور دهیم دست از عواطف و احساساتشان بشویند. اگر سختی دل کندن از علایق و اعتقادات را تجربه کرده باشیم بهتر درمییابیم که جریان روشنفکری دینی چه شهامتی و چه جسارتی به خرج داد در برگرداندن چراغ عقل بر روی دین. و البته نباید از شهامت دیگر آنها یعنی گشودگی کامل آنها در برابر علم به طور کلی و علوم انسانی به طور خاص غافل شد.
روشنفکری دینی یک ضرورت تاریخی بود و البته حالا که دارد رخت برمیبندد، باید در کارنامهی حمل این ضرورت تاریخی، نمره هجده به آنها داد. آن دو نمره به خاطر پاسخ اشتباه آنها به سوال "عرصه سیاست" بود که البته حل شد. اما سایر مسایل را با نمره عالی حل کردند و رسالت تاریخیشان را به خوبی انجام دادند. در تاریخ به خوبی از آنها یاد خواهد شد.
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi