دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.88K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
ادامه #نقد_کتاب:

" آیا هستی زمان مند است ؟ "

"از کجا می دانیم  اگر کاری در زمان مناسب خودش انجام نشود ، نتیجه مناسبی حاصل نمی شود ؟ "

" اگر خط های زمانی غیر خطی مانند زمان های چند ذهنی یا دورانی را در نظر بگیریم ، آیا بازهم می شود این فرضیه را پذیرفت ؟ "

می توان با استفاده از رویکرد متا مدل عبارت "اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم ، محصول خوبی نخواهیم داشت " را به این شیوه نیز تغییر داد :

" اگر گندم های مان را در فصل مناسب نکاریم ،  می توانیم منتظر بمانیم تا فصل مناسب بعدی از راه برسد تا بذرهای مان گندم شوند "

بنابراین می توان گفت از یک سو   عبارت  " کارهایی که برای شنبه موعود می گذاریم هیچ گاه انجام نخواهند شد " برای افرادی با شخصیت های اهمال گر و سهل انگار که تصور می کنند همیشه برای تغییر فرصت دارند ، مناسب و کاربردی  است ، و از سوی دیگر  نقد و تغییر این قانون می تواند برای  تغییر محتوای ذهن افرادی با تیپ شخصیتی جزم اندیش  و حکم دهنده که خطی بودن زمان و گذشتن از زمان حساس و طلایی زندگی آن ها را نا امید و مستاصل کرده است مفید باشد .

 در حقیقت از آنجایی که زمان یک مفهوم ذهنی  است و انسان آن را به صورت نماد و سمبل برای برقراری ارتباط و معنا دار کردن زندگی وضع کرده است ،  مقدمه "هستی زمان مند است " ، تضعیف می شود ، چرا که در این مقدمه   برای چیزی که وجود ندارد وجود قائل شده است بحثی که در منطق به آن پیش فرض وجود گفته می شود .

مریم بهریان- دانشجوی دکترای روان شناسی

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
#نقد
#نقد_مقاله_انسان_بالغ

حضور معزز استاد گرامی جناب آقای دکتر سرگلزایی

عرض ادب و سلام و احترام

بنده از دوست داران مقالات،کتابها و فایل های صوتی جنابعالی هستم . و در بسیاری از مواقع از صحبت های حضرتعالی هم لذت میبرم و هم با ذکر نام حضرتعالی در کلاس های درس استفاده می کنم . البته همیشه به دنبال راهی بودم تا برخی از موارد را در خصوص  بعضی از موضوعات به استحضار برسانم تا اینکه این پیام شما را در تلگرام دیدم. با احترام بسیار زیاد به محضر جنابعالی در صورتیکه "نقد" را از زاویه دیگر به موضع نگاه کردن بدانیم ، خواستم با کسب اجازه اولین نقد را نسبت به نوشته ای از شما داشته باشم به نام " انسان بالغ"

تعریف بلوغ افراد توسط پال هرسی " Paul Hersey" و کنث بلانچارد " Keneth Blanchard" اساتید دانشگاه های آمریکا تحت عنوان نظریه رهبری وضعیتی (Situational leadership theory) مطرح شد. بر اساس این تعریف بلوغ فرد را " توانایی یا Ability" و "تمایل  یا Willingness " قبول مسئولیت تعریف کرده اند . بر این اساس چهار سطح بلوغ برای افراد تعریف می شود که سبک مدیریت موفق برای هر سطح متفاوت و متناسب با آن سطح بلوغ است.

سطح 1 بلوغ : سبک مدیریت دستوری ( Telling): این سبک برای افرادی که آمادگی(Readiness) پایین دارند، بهترین سبک است. در وضعیت هایی که آمادگی کم و بی علاقه بوده یا بیش از حد در قبول یک کار خاص نامطمئن بوده، به کار می‌رود. سبک دستوری شامل رهنمودهای خاص به افراد نابالغ است در مورد اینکه چه کاری را چگونه انجام دهند.

سطح 2 بلوغ : سبک مدیریت  تشویقی یا استدلالی(Selling) : این سبک مدیریت  برای افرادی که آمادگی متوسط دارند به کار می‌رود. هنگامی که کارکنان توان قبول مسوولیت ندارند؛ ولی علاقه دارند یا احساس اطمینان برای انجام کار دارند به کار می‌رود. این سبک تلفیقی از سبک دستوری و توضیح و تقویت به منظور ایجاد شور و شوق درافراد است.

سطح 3 بلوغ: سبک مدیریت مشارکتی(Participating): این افراد آمادگی متوسط تا بالا دارند. هنگامی که افراد توان قبول مسئولیت دارند، ولی تمایل ندارند یا بیش از حد به انجام کار نا مطمئن هستند. از آنجا که افراد توانمندند بنابر این سبک مشارکتی که مدیر در آن بر ارتباط دوطرفه و همکاری مبتنی بر اعتماد تاکید دارد اثر بخش ترین سبک است.

سطح بلوغ4: سبک مدیریت تفویضی (Delegating) : برای افرادی که آمادگی بالا دارند، بهترین سبک است. یعنی هنگامی که افراد هم توان و تمایل دارند یا به اندازه کافی نسبت به قبول مسئولیت اطمینان دارند. در این مرحله فرد به حمایت و هدایت نیاز کمی دارد.

به خوبی واضح است که توانایی و تمایل قبول مسئولیت یا بلوغ فکری با سن افراد مرتبط نیست. فردی که در پستی مشغول به انجام فعالیت است و تمایلی به قبول مسئولیت در حوزه اختیاراتش را ندارد ، جامعه ای که تمایل به پذیرش مسئولیت تصمیمات خودش را ندارد و مسئولی که به دلیل نادانی و ناتوانی موجب مرگ تعدادی دانشجو یا دانش آموز می شود یا در افراد تحت نظارتش اختلاس کلان صورت میگیرد در حالیکه نه توانایی قبول مسئولیت دارد و تمایل به پاسخگویی  و نمونه های بیشمار دیگر ، هریک در سطحی از نا بالغی قراردارند. توانایی و تمایل مسئولیت فردی و اجتماعی نسبت به محیط زیست ، حیوانات، حقوق بشر، فقر، آزادی ، مصرف گرایی و .... نمونه هایی از بلوغ فردی و اجتماعی یک جامعه است.

ممنون از فرصتی که فراهم کردید.

مهرداد ضیابری
دکتری مدیریت

@drsargolzaei
#نقد
#نقد_مقاله_مشروعیت_و_فلسفه

محضر استاد بزرگوار جناب آقای دکتر سرگلزایی

عرض ادب و سلام و احترام . قبل از پرداختن به نقد مقاله مشروعیت و فلسفه از حضرتعالی بسیار سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار علاقمندانتان قرار می دهید تا بتوانند به موضوع طرح شده از سوی شما با نگاه متفاوتی بیندیشند و بیان کنند .با کسب اجازه از محضرتان سعی خواهم کرد به شکل بسیار موجز نقد ها را خدمتتان بنویسم . به امید روزی که بتوانم از نزدیک زیارتتان کنم.

(( مشروعیت و فلسفه))

مشروعيّت ( Legitimacy) قوانين از دو راه به دست مي آيند : مشروعيّت الهي و مشروعيّت مدني  ....

1- نکته اول : مشروعیت واژه ای است که برای قدرت یا آتوریته استفاده می شود و به نوعی خود بیان کننده قانونی بودن قدرت است  لذا به نظر می رسد که واژه "مشروعیت قوانین" در این بحث منظور مشروعیت توام با مقبولیت ارکان قدرت است. از قدرت تعاریف متعددی تا کنون شده ولی شاید نقطه مشترک این تعاریف را بتوان به این شکل بیان کرد : که قدرت به مفهوم «توانایی تحمیل اراده یک فرد بر دیگران، حتی برخلاف میل آنها» است.قدرت اساساً یک مفهوم جامعه شناختی است که هم شامل قدرت فیزیکی و هم شامل قدرت سیاسی می شود و در یک وضعیت اجتماعی بروز می کند.

بنابراین مشروعیت به‌معنای قانونی‌بودن یا طبق قانون بودن است. ابتدا یونیان این واژه را برای بیان قانونی‌بودن قدرت به‌کار می بردند . بعدها واژه مشروعیت در اشاره به روش‌های سنتی، اصول قانون اساسی و انطباق با سنت‌ها به‌کار برده شد. پس از آن، عنصر «رضایت» نیز به معنای آن افزوده شد و رضایت، پایه و اساس فرمانروایی مشروع دانسته شد.

2- نکته دوم : مشروعیت انواع گوناگون دارد . اولین بار ماکس وبر (1920-1864) مشروعیت را به شکل مدرن امروزی تقسیم بندی کرد . او مشروعیت را به سه شکل مشروعیت سنتی ، مشروعیت کاریزماتیک و مشروعیت قانونی یا عقلایی می دانست.

الف) مشروعیت سنتی : انتقال قدرت بر مبنای آداب و سنت گذشته است . تقدس سنت و رویه پیشینیان مبنای مشروعیت این قدرت است . مانند حکومت های پادشاهی ، حکومت هایی همانند عربستان که هر حاکمی نفر بعدی را انتخاب کرده و به قدرت او مشروعیت می بخشد

ب) مشروعیت کاریزماتیک یا فرهمندی : ویژگی های شخصی و فردی رهبری است که باعث نفوذ رهبر در پیروان می شود . که می تواند هم این رهبری سازنده باشد هم مخرب . این قدرت قابل انتقال به غیر نیست. آنچه که به قدرت این رهبران مشروعیت می دهد ، پذیرش قلبی پیروان آن فرد است.

ج) مشروعیت قانونی یا عقلایی: انتقال قدرت و مشروعیت آن به واسطه قانون اتفاق می افتد . این انتقال قدرت مربوط به حکومت هایی است که بر پایه خرد جمعی شکل می گیرد . مشروعیت مدنی، خود نوعی مشروعیت قانونی است .

3- نکته سوم : دامنه مشروعیت الهی نیز بسیار گسترده است . این مشروعیت قدرت نه تنها بین ادیان گوناگون بسیار متفاوت است بلکه فرقه های مختلف نیز تفاوت بنیادی وجود دارد . تفاوت عمده دیدگاه خلافت ( مشروعیت قدرت در اهل سنت) و امامت(مشروعیت قدرت در اهل تشیع) در الزام مقبولیت برای مشروعیت است. اهل تسنن بر این باورند تا زمانی که مقبولیت ( مقبولیت به شکل بیعت) بر منصب خلافت صورت نگیرد ، حکومت مشروعیتی ندارد. در تشیع مشروعیت امام در گرو مقبولیت و پذیرش مردمان نیست.

4- نکته چهارم : وقتی به متن اصلی مراجعه می کنید خود ماکس وبر از اصطلاح rule برای قانون استفاده می کند نه واژه law و law میتواند به معنای علم حقوق هم باشد.اما لغت rule میتواند فعل هم باشد كه در این صورت به معنای حكومت كردن و فرمانروایی است. بنابر این کسانی که از واژه مشروعیت قانون استفاده می کنند، در این حوزه اختصاصا درباره ( Authority Legitimacy) گفت و گو می کنند .واژه Authority و Power هم با یکدیگر متفاوت است. آتوریته در یک نظام اداری و مدیریتی و سلسله مراتبی معنا پیدا می کند ولی قدرت ( Power) در هر سیستمی می تواند معنا داشته باشد.

منبع :

رحمت الهی ، حسین. مشروعیت حکومت از دیدگاه اسلام و ماکس وبر.اندیشه های حقوقی،سال اول،شماره چهارم.


مهرداد ضیابری
دکترای مدیریت

@drsargolzaei
#نقد
#نقد_مقالات_فمینیسم

با سلام و احترام خدمت استاد عزیز

و آرزوی سلامتی و شادکامی در سال جدید 

سری مقالاتی که در مورد فمینیسم در کانال گذاشته بودید را خواندم و به عنوان کسی که خودش را فمینیست می‌داند در مورد بعضی از موضوعات مطرح شده نقد کوچکی به نظرم رسید که می‌خواهم با شما مطرح کنم.

۱. در مقاله آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است شما کتابی از اولین رید را به خوانندگان پیشنهاد کردید که من بسیار از کتاب‌هایش آموخته‌ام و به نظرم به عنوان یک فمینیست مارکسیست نقش مهمی در تغییر دیدگاه تاریخی نسبت به زنان داشته‌است.

اولین رید در کتاب بیولوژی سرنوشت نیست و کتاب فمینیسم و مردم‌شناسی (با عنوان اصلی sexism and science) با ارائه مدارک مستند و علمی دیدگاه رایجی که آن زمان در مورد جایگاه زنان در عصر شکار وجود داشته را زیر سئوال می‌برد و نقش زنان را از افرادی منفعل، صرفا زاینده و طفیلی در عصر شکار که در غارها منتظر حاصل تلاش مردان هستند را به افرادی فعال، پویا و تعیین‌کننده در جوامع اولیه، با ارائه مستندات قوی تغییر می‌دهد.

از نظر اولین رید زنان در عصر شکار افرادی تولیدکننده بودند که ابزار را تولید می‌کردند، پایه‌گذار آیین‌ها بودند و به عنوان غذا‌جمع‌کن‌ها پی به اثرات دارویی گیاهان بردند.

رید معتقد بوده باور به این‌که گوشت شکار تنها منبع تغذیه در آن دوران بوده اشتباه است. در زمان طولانی که مردان مسافت‌های زیادی را در پی شکار می‌رفتند زنان با جمع‌آوری میوه‌ها، ریشه گیاهان و دانه‌ها غذای خودشان و کودکان را تامین می‌کردند.

و در عین حال رید جوامع عصر شکار را جوامعی مادرتباری می‌داند. پس نمی‌توانیم ریشه مردسالاری را نشات گرفته از این دوران بدانیم.

بر اساس نظرات اولین رید می‌شود این‌طور استنباط کرد که مردسالاری حاصل دوران کشاورزی و جوامع فئودالیته است که با ظهور ادیان مخصوصا ادیان سامی بیشتر تقویت و نهادینه شد. 

و آن‌ زمان بود که سکس در ازای خوراک و جای خواب و امنیت مطرح شد و حتی برای حفظ نیروی کار جنبه تقدس و ارزش برای حریم خانواده و منع روابط خارج زناشویی در قالب گناه کبیره قائل شدند.

قبل از آن سکس جنبه تابو نداشت.

۲. از مجموعه مقالات شما می‌توان این‌طور استنباط کرد که شما فمینیسم کارآمد را فمینیسم سوسیالیستی می‌دانید.

با احترام به نظر شما من معتقدم با توجه به گستردگی ریشه‌های مردسالاری و سکسیسم در زندگی افراد به طور عام و زنان به طور خاص، فقط تکیه به یک گرایش فمینیسم راهگشا نخواهد بود.

در نتیجه تلاش‌ها و فعالیت‌های یک فمینیست لیبرال یا کوئیر را همان‌قدر لازم و ضروری می‌دانم که یک فمینیست سوسیالیست و باور دارم هر کس هر قدر که شرایطش ایجاب می‌کند بتواند در مسیر برابری قدم بردارد جای تحسین و تایید دارد.

۳. فمینیسم یک ایدئولوژی است. همان‌طور که برای سایر ایدئولوژی‌ها یک تصویر غایی و نهایی از مقصد وجود دارد که قطعا برای هر کسی دستیابی به آن امکان‌پذیر نیست و شاید در شرایط فعلی ناممکن باشد.

در نتیجه نمی‌توان گفت زنی که چنین نیست قطعا فمینیست نیست. همان‌طور که نمی‌توان تنها کسانی که شبیه محمد هستند را مسلمان خواند.

چیزی که مشخص می‌کند فردی فمینیست هست یا نه قطعا باورمندی به اصول فمینیسم و قرار گرفتن در این مسیر است.

۴. در مورد تحقیق میدانی که در پاسخ دوستی به آن اشاره کرده بودید با شما هم‌عقیده هستم که متاسفانه سکسیسم و کلیشه‌های جنسیتی در وجود ما نهادینه شده و بر تفسیر و تحلیل ادراکات ما بسیار تاثیر گذاشته و می‌گذارد.


@drsargolzaei
ادامه #نقد_مقالات_فمینیسم

بر اساس پژوهشی که نتایج آن سال ۲۰۱۷ در مجله science چاپ شد کلیشه‌های جنسیتی در مورد هوش و توانمندی زنان و مردان در عرصه تحصیلی و شغلی در سنین ۵ تا ۷ سالگی در کودکان شکل می‌گیرد در نتیجه نمی‌توان از زنان ۳۰ تا ۵۰ ساله‌ای که در اطراف خود بیشتر مردان را در مشاغل مطرح می‌بینند و تصویری که رسانه نیز به آن‌ها ارائه می‌دهد همگام با این کلیشه‌هاست انتظار داشت که در یک آزمایش به سرعت سهمی برابر از نظر جنسیتی به مشاغل مطرح و مهم بدهند.

شریل سندبرگ در کتاب LEAN IN به زیبایی مسیر موفقیت شغلی زنان و مردان را به دوی ماراتن تشبیه کرده که در طی این مسیر مردان فقط پیام‌های تشویق‌آمیز می‌شنوند مانند "تو می‌تونی، ادامه بده! موفق میشی" و زنان پیام‌هایی چون "خوب پیش رفتی ولی دیگه بس نیست؟" یا "پس خانواده و بچه‌هات چی میشند؟" یا "تا کجا می‌خواهی پیش بری" و...

در نتیجه موانعی که پیش پای زنان است قسمتی درونی است و قسمتی بیرونی و برای رسیدن به جامعه‌ای برابر نیاز هست که فعالیتی گسترده‌تر و همه جانبه انجام داد و فقط به یک طریق بسنده نکرد.

به همین سبب باور دارم در این دوران به جای گرفتن انگشت اتهام به سمت زنان نیاز هست انگشتانی باشند که راه را به زنان نشان دهند.

در انتها از شما بسیار سپاسگزارم که فرصت صحبت و به چالش کشیدن موضوعات مربوط به حوزه زنان و فمینیسم را فراهم آوردید.

به امید بهروزی

مریم رضوان

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#نقد_روانشناسی_وجودی


سلام استاد بزرگوار

قبل از هر چیز از راهنمایی شما بابت یادگیری زبان ممنونم، مقاله شما و نقدی که بر اگزیست و درمان اگزیست کردید برام خیلی جذاب بود
خوشحالم که شما بعد از مدت ها با تحلیلی زیبا سعی در شکستن تابوی یالوم کردید

اول نقدی دارم

آیا به غیر از این تحلیل پشتوانه آماری برای سخن خود دارید؟
آیا بدون پشتوانه آماری میتوان به آسیب شناسی اجتماعی و روانشناختی یک روش یا مراجعین پرداخت؟
ارجاعی در باب این دو مورد در سخنان شما ندیدم و به عنوان یک روانپزشک 
این سخنان شما مشکل ساختار تحقیقاتی و نتیجتا ساختاری دارد
آیا با این پیش فرض استفاده از عنوان روانپزشک به جای فیلسوف یا نظریه پرداز یا باریک بین یک نوع مغالطه محسوب نمی شود؟
شما در مقاله به کلی گویی و اشارات بسنده میکنید
آیا این که در هیچ جا اشاره مستقیمی به کتابی یا گزاره ای یا تحقیقی از یالوم که پشتوانه آماری دارد نمیکنید و کلیتی مبهم را با اشاراتی مبهم به نحله نقد میکشید موجب نادقیق شدن نتیجه گیری و تحویلی نگری نمی شود؟
مخصوصا نتیچه گیری در این حد که متودولوژی را به چالش میکشید
این گونه در نظرم می آید که مقاله ای با مجالی به چنین کوتاهی و نا دقیقی پتانسیل این نتیجه گیری را ندارد

بنده سنندج زندگی میکنم و شما در سنندج مرکز پخش مجله ندارید و من مشتاقم که مقالات شما را بخوانم بعد از خواندن کتاب جنون قدرت و قدرت نامشروعتان همیشه به دوستان میگویم شما ساده سخن میگویید اما ساده انگارانه سخن نمی گویید و قلمتان را بسیار دوست دارم
چگونه میتوانم عنوان آخر مجله را تهیه کنم؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

ممنونم که کتاب ها و نوشته هایم را می خوانید.

نقدتان به عرایض بنده در گزیده ای از مصاحبه راجع به روان شناسی وجودی عیناً در کانال گذاشته خواهد شد.

برای تهیهٔ ماهنامهٔ «سپیدهٔ دانایی» با دفتر آن مجله تماس بگیرید، گمان می کنم برای شهرستان هایی که نمایندگی ندارند ارسال کنند.

سبز باشید

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

وب سایت:
http://drsargolzaei.com
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#نقد #نقد_مقاله_انسان_بالغ حضور معزز استاد گرامی جناب آقای دکتر سرگلزایی عرض ادب و سلام و احترام بنده از دوست داران مقالات،کتابها و فایل های صوتی جنابعالی هستم . و در بسیاری از مواقع از صحبت های حضرتعالی هم لذت میبرم و هم با ذکر نام حضرتعالی در کلاس های…
#نقد
#مقاله_انسان_بالغ

جناب آقای دکتر سرگلزایی

با عرض سلام

نقد آقای دکتر ضیابری بر نوشته انسان بالغ شما بر اساس نظریات هرسی و بلانچارد موجب تعجب من شد.

هرسی و بلانچارد در تبیین مدیریت اقتضایی هیچگاه توانایی و تمایل پرسنل به انجام کاری را نشانه بلوغ آن فرد ندانسته اند. ایشان از کلمه readiness استفاده کرده اند که ربطی به بلوغ ندارد. 

اصولاً توانایی و تمایل یک فرد برای انجام کاری ربطی به بلوغ او ندارد، چه بسا انسانهای نابالغی که کاری را خوب بلدند و با کمال میل هم آن را انجام می دهند و چه بسیار افراد بالغی که بسیاری از کارها را بلد نیستند و اگر هم بلد باشند بدلایلی کاملا بالغانه تمایل به انجام آن ندارند.

کسی که در بین تئوریسین های مدیریت در مورد بلوغ افراد کار کرده، کریس آرجریس است. 

آرجریس قائل به هفت تفاوت بین انسان بالغ و نابالغ است:

1- فرد نابالغ غیر فعال و بی اراده است. در مقابل، فرد بالغ فعال است 

2- فرد نابالغ هچون کودکان متکی و وابسته است ولی افراد بالغ استقلال نسبی دارند.

3-  افراد نابالغ به روشهای محدود رفتار می کنند. ولی افراد بالغ به روشهای متعددی رفتار می کنند.

4- افراد نابالغ رفتارشان بی‌ثبات، اتفاقی و بی‌برنامه است و علائقی سطحی دارند. ولی رفتار افراد بالغ از ویژگی های ثبات، برنامه ریزی شده  و عمق برخوردار است.

5-  افق دید افراد نابالغ از نظر زمانی کوتاه و فقط مرتبط با زمان حال است، اما دامنه دید افراد بالغ متوجه گذشته و آینده نیز می شود.

6- افراد نابالغ تابع هر کسی می شوند، ولی افراد بالغ خود را برابر  با دیگران می دانند و از استقلال رای و عمل برخوردارند.

7- افراد نا بالغ فاقد خود آگاهی هستند، ولی افراد بالغ نه تنها خود آگاهی دارند بلکه قادر به کنترل خود هستند. 

با احترام
محمدرضا حق‌پرست
کارشناس ارشد مدیریت

@drsargolzaei
#نقد
#نقد_کتاب_شخصیت_سالم

با عرض سلام خدمت آقای دکتر سرگلزایی

ضمن عرض تشکر و قدردانی بابت مطالب بسیار مفید و آموزنده ی جناب عالی، به مدت تقریبا یکسال است که پیوسته مقالات و پست های کانال تلگرام شما را مطالعه میکنم. چندی قبل که در نمایشگاه کتاب بودم کتاب شخصیت سالم شما را خریداری و مطالعه کردم و به دلیل فاصله ی فکری زیاد مطالب کتاب با دیگر مقالات شما در زمینه ی دین و فمینیسم به خود جسارت نقد این مطالب را دادم. ممنون از اینکه راه را برای شنیده شدن حرف ها و نظرات دیگران باز گذاشتید.
در چند سطر آغازین فصل کیفیت دین داری در شخصیت سالم بیان شده که : فقدان دین داری برای بشر خلأیی ایجاد میکند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود. اگر از نگاه ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا به جریان نگاه کنیم ۳راه کاربردی برای معنا بخشیدن به زندگی در می یابیم:

1-نخست اینکه انسان می تواند از خود سوال کند که من برای چه زنده هستم؟ در واقع انسان اگر چیزی را خلق کند زندگی اش معنا می یابد. شدت و میزان و کیفیت آن نیز می تواند متغیر باشد و بستگی به ژرفنا و دیدگاه و جهان بینی هر شخص با توجه به اینکه چقدر با علم و اخلاق آشنایی دارد تغییر کند. شاید حتی به قول کانت «من خواب می دیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است و چون بیدار شدم دیدم وظیفه است».

2- انسان از خود سوال می کند که من برای چه کسی زنده هستم؟ در واقع انسان معنا را در شیوه ی تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن و یا از طرف دیگران مورد محبت و عشق قرار گرفتن می یابد. در کتاب "انسان در جستجوی معنی" شاهد روایت فرانکل از این جریان تاریخی هستیم که بسیاری از افراد اسیر به امید اینکه خانواده شان، دوستان شان و فامیل های شان منتظرش هستند و دوستش دارند مشقت و سختی را تحمل می کنند امّا بلافاصله بعد از اینکه این امید از برخی گرفته می شود حس اینکه دیگر شخصی در زندگی آن ها نیست فرد را از پا در می آورد و نشان می دهد که بار منفی روانی بسیار ویران کننده تر از سختی های جسمی است.
3- انسان از خود می پرسد که چرا نگرشی واقع بینانه و مثبت در برابر قوانین اجتناب ناپذیر طبیعت نداشته باشم؟ در واقع انسان وقتی در سختی ها و مشکلات قرار می گیرد و زمانی که متوجه می شود که انسان موجودی فانی است و ممکن است در اثر سرطان یا تصادف یا جنگ و... بمیرد به خود می گوید این اتفاقات غیر قابل اجتناب است و بهتر است که در انتخاب های خود در طرز برخورد با رنج نگرشی مثبت داشته باشم. به نقل از گوردون آلپورت «اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت».
امروزه نیز در جوامع پیشرفته ما شاهد آمارهای مختلف و جالب از سوی موسسات و مراکز تحقیقاتی مختلفی مبنی بر نوع و کیفیت دین داری اقشار مختلفی مثل استادان دانشگاه، پزشک ها، مهندس ها، روان شناس ها، فلاسفه و... هستیم که این آمارها حاکی از این است تعداد افرادی که خود را بی دین می دانند نسبت به گذشته افزایش یافته کما اینکه کیفیت زندگی آن ها عادی است و پایبند به اصول اخلاقی نیز هستند و به زندگی خود ادامه میدهند (آمار خودکشی ها نسبت به جهان سوم پایین تر است و دلیل خود کشی افراد نیز پوچ گرایی ناشی از بی دینی، خیلی کمتر از سایر جوامع است.) و در نهایت دچار آن خلأیی که در ابتدای فصل ذکر شده نیستند.
در قسمتی دیگر از همین فصل بیان شده که: دین داری برای شخصیت سالم ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست بلکه اسباب دغدغه و جستجوی دائمی است.
طبق نظر برتراند راسل دین از سه جزء تشکیل شده است: نظام دین، اصول اخلاقی دین و احکام دین. گویا بیشترین نزاع و درگیری در طول تاریخ بین علم و دین بر سر احکام دین است چرا که احکام بازگوکننده ی قوانینی است که نباید شکی در آن باشد و باید اجرا شوند ولی علم به دنبال به زیر سوال بردن همه چیز است. مشکل جایی بسط پیدا می کند که این سه جزء به حالت زنجیر وار به یکدیگر وصل اند و به نحوی لاینفک محسوب می شوند، بنابراین موج سوالات و پاسخ های علم و فلسفه ناخواسته نظام و اصول اخلاقی بیان شده در دین نیز دربر می گیرد. شخصی که به دین خاصی معتقد است در پرسش های به وجود آمده درباره ی جهان پیرامون خود، جستجو را آغاز می کند و پاسخ هایی مناسب عقل و منطق می یابد اما در نهایت به نقطه ای از پرسش ها می رسد که نمی تواند پای عقل را در آن محدوده باز کند. در واقع ذهن او یک قسمت و هسته را برای خود تبدیل به فضای ایمن کرده که کسی یا سوالی یا چیزی حق دخول در آن و مخدوش کردن آن را ندارد چرا که آن منطقه را مقدس شمرده و از پرسش مبری می داند. حال آنکه ذهن فرد نقاد و روشنفکر (به مفهوم کانتی آن) تقدس زدایی شده است و مقدس برای او موضوعی حل و فصل شده است و هر چیزی می تواند مورد پرسش قرار گیرد.

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

وب سایت:
http://drsargolzaei.com
ادامه #نقد_کتاب_شخصیت_سالم

بنابراین هم شخص روشنفکر و هم دین دار دغدغه دارد و جستجوی دائمی می کند اما سایز چهارچوب هایی که آنها برای دنیای خود رسم کرده اند و ریل بندی های ذهن آنان در در طبقه بندی موضوعات متفاوت است و جهان بینی آن ها نیز حد و مرزهای متفاوتی دارد بنابراین در یافتن پاسخ به سوالات نیز قطعا به پاسخ های متفاوت خواهند رسید.

قست دوم:نقش جنسی در شخصیت سالم

در این فصل ذکر شده که «برابری زن و مرد» که دموکراسی غرب در پی آن است یک ایده ی بیماری زاست و جامعه باید به سمت بیوکراسی سوق کند و زن تسلیم شدن را که در طبیعت اوست قبول کند و مرد اقتدار را، تا اینکه تا سن حدود چهل سالگی ما به پاگردی می رسیم که مسیر رو به بالا ولی برعکس جهت قبلی را طی می کنیم.
موضوع اول که باید به آن توجه کنیم این است که دموکراسی غرب به دنبال "برابری زن و مرد" نیست چرا که امروزه بشر به خوبی با آناتومی و جسم و بدن هر دو جنس آشناست و تنها قائل به تفاوت فیزیکی این دو جنس است و این تفاوت نیز امروزه با صنعتی شدن جوامع و سهل شدن بسیاری از امور به هیچ وجه دلیل بر برتری یک جنس بر دیگری نیست. ژاک دریدا که وی را یک ساختار شکن می دانیم نیز به جای نقطه تقابل و تضاد مثل روز و شب، سرد و گرم یا اقتدار و تسلیم از واژه ی "تمایز" و "تفاوت" استفاده می کند و آنها را دو نقطه ی روبروی هم نمی بیند. بنابراین با کمی توجه در می یابیم که موضوع تمامی جنبش های فمنیستی و موج های مختلف آن "احقاق حقوق زنان" و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم "حقوق برابر زن و مرد" است. ضمن اینکه باید دقت کنیم که تنها با یک بعدی نگاه کردن جامعه به این احقاق حقوق نخواهیم رسید چرا که نه انسان موجودی تک ساحتی است و نه جامعه. امروزه ما برای رسیدن به حقوق برابر نیازمند هم جامعه ای سوسیال (جهت به حداقل رساندن تبعیض های اقتصادی) و هم لیبرال (برای فریاد کشیدن خواسته ها و تبعیض ها) و هم سکولار (برای نشان دادن اینکه قوانین ساخته ی دست بشراند و قابل تغییر، و نه احکامی از آسمان نازل شده و غیر قابل تغییر) و هم دموکراسی و هم بیوکراسی هستیم.

هر چند که اختلاف نظرهایی در مورد پیوسته یا ناپیوسته بودن رشد انسان وجود دارد اما شاید یک پارادایم میان روانشناسان این موضوع باشد که رشد تنها جنبه ی فیزیکی ندارد و رشد روانی نیز حائز اهمیت بسیار است و هر دو جنبه ی فیزیکی و روانی بسیار تحت تاثیر محیط هستند و محیط نقش به سزایی در فعال شدن یا نشدن بسیاری از ژن ها را ایفا می کند بنابراین این دیدگاه که افراد در سن حدود چهل سالگی یک پاگرد را تجربه می کنند (تکلیف کسانی که به این سن نمی رسند و قبل از آن می میرند چه می شود؟ فرد نباید از خود بپرسد که ممکن است اصلا به این سن نرسم پس چرا آن گونه که می خواهم زندگی نکنم؟) را یک دیدگاه زیستی افراطی میدانم.
در این خصوص میدانیم که در مورد رشته های علوم انسانی سخن می گوییم و در این رشته نیز اصلا کم نیستند افرادی و مثال های نقضی که تحت تاثیر محیط، پاگردی را تجربه نکرده اند و تندخویی یا نرم خویی، اقتدار یا تسلیم بودن خود را حتی با شدت و حدت بیشتری در طول زندگی حفظ کرده اند بنابراین تصورم این است که امروزه باید با توجه به آگاهی و علم سعی در انتخاب هایی داشت که زندگی را برای ما لذت بخش تر کنند چرا که زیباترین ویژگی انسان قدرت انتخاب اوست.

میلاد محمّدی- دانشجوی کارشناسی روان شناسی

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

وب سایت:
http://drsargolzaei.com
#نقد
#سفر_به_ماه

جناب دکتر سرگلزایی
با درود، در فایل صوتی شماره ۱۷ در موضوع زوج‌درمانی، جناب‌عالی اشاره‌ای گذرا به احتمال دروغ بودن سفر به ماه توسط ایالات‌متحده‌ آمریکا کردید و نام کتابی‌ را هم در این خصوص آوردید. فرضیات زیادی در باره فریب‌کارانه بودن این پروژه مطرح شد که همگی توسط دانشمندان و اهل خبر پاسخ داده شده‌اند. مدارک و مستندات برنامه آپولو آن‌قدر هست که دیگر نیازی به پرداختن به شبهات آن دیده نمی‌شود. اضافه بر آن، آیا می‌توان پذیرفت در اوج جنگ سرد، چنین کلاه گشادی بر سر اتحاد جماهیر شوروی برود و آنان سکوت کنند؟ اما از همه این‌ها گذشته، آفرین بر دموکراسی غرب که اجازه می‌دهد یک شهروند در باب افتخاراتی که حکم ناموس برای دولت و ملت را پیدا کرده است، بدون ترس، شک و تردید کند و رسانه هم در اختیار داشته باشد. شما در فایل صوتی دیگری اشاره کردید (به شوخی یا به جد) که تمایلات چپ دارید، و به گمان من در بیان شما حدودی از همدلی با این شبهات حس می‌شد. اگرچه امپریالیسم سرمایه‌داری پرونده سیاهی در خصوص ملت‌های جهان‌سوم و محیط زیست دارد و تردیدی در آن نیست، اما نمی‌دانم در غیاب کاپیتالیسم، رسیدن به چنین دست‌آوردهای شگرفی در شناخت جهان ممکن بود یا نه.
از تلاشی که در جهت آگاهی می‌کنید سپاس‌گزارم. روزگار نگاه‌دارتان باشد.

حمیدرضا ثقفی‌فرد

@drsargolzaei
#نقد
#نقد_مقاله_انسان_و_خدا

با سلام خدمت جناب آقای دکتر سرگلزایی

با کانال تلگرام شما جدیدا و از طریق سخنرانی‌های شما در باب نوروساینس آشنا شدم و ممنون از مطالب مفید کانالتان.

در باب مقاله "انسان و خدا" با توجه به این‌که هدف از مقاله بحث پیرامون امکان اثبات خدا به روش عقلی است، اشکال علمی بارزی در مبحث اولیه مقاله وجود دارد.

آن‌هم صحبت در مورد این فرض که هر "وجودی" نیاز به خالق دارد. احتمالا خود شما هم مطلع هستید که در مباحث فلسفی چنین فرضی را مطرح نمی‌کنند. بلکه صحبت سر این است که هر موجود وابسته و نیازمندی، همان ممکن‌الوجود، نیاز به علتی دارد. 

هیچ‌کس ادعا نکرده که هر "وجودی" بصورت کلی نیازمند علت باشد.

بقول بزرگی: براى درک هر حقیقتى شرط اول این است که صورت مسأله به نحو صحیحى در اندیشه جوینده حقیقت طرح شود؛ پس از آن‌که به صورت صحیحى در اندیشه‌اش طرح شد، امکان تحقیق و کاوش و استدلال برایش پیدا مى شود؛ اما تا وقتى که به صورت غلطى مطرح است، امکان درک و تحقیق و استدلال نیست. همچنان‌که براى نشانه زدن، شرط اول، نشانه‌گیرى صحیح است؛ یک نفر تیرانداز اگر به جاى هدف نقطه دیگرى را غیر از هدف اصلى نشانه‌گیرى کند، هرگز موفق نخواهد شد هر چند تیرانداز ماهرى باشد و عمل خویش را صدها بار تکرار کند.

باز هم ممنون از مطالب مفید کانالتان

مهدی دهقانی

@drsargolzaei