دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.74K photos
97 videos
151 files
3.23K links
Download Telegram
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت چهارم

رابطه خارج زناشویی از دیدگاه اجتماعی (sociological):

در این جا مسائلی را اجتماعی می نامیم که جنبه "بین فردی" (inter personal)  داشته باشند. یعنی به عنوان بخشی از رابطه بین فردی معنا پیدا کنند. مسائلی اجتماعی تلقی می شوند که تداوم رابطه با یک فرد یا گروه خاص باعث تداوم آنها شود.
گروهی از صاحبنظران به چنین مسائلی "هم وابستگی" (codependent)  می گویند. در "هم وابستگی" یا "وابستگی متقابل" یک "سناریوی جمعی" روی صحنه می آید که غیبت هر یک از هنرپیشه های این نمایش سناریو را "گنگ" می کند و از کار می اندازد. 
#اریک_برن در کتاب "بازی ها" نمونه های متعددی از این سناریو ها را ذکر کرده است.

بازی انتقام

یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی، انتقام گرفتن از همسر است. شکل ساده این بازی این است که فرد به این نتیجه می رسد که همسرش به او خیانت کرده یا می کند، در نتیجه برای تخلیه خشم خود او نیز وارد یک رابطه خارج زناشویی می گردد. او در این بازی به دنبال ارضاء جنسی یا دریافت نوازش عاطفی نیست بلکه آن چه به او "حال خوشی" می دهد این است که "قربانی بی دفاع" نیست و می تواند "مقابله به مثل" کند. در واقع فرد با برقراری رابطه خارج زناشویی از احساس حقارت خارج می شود. 
"کایل آنستوت" در رمان "مندینگو" نمونه ای از این سناریو را ذکر می کند:
"بلانش" همسر جوان ارباب مزرعه (هاموندماکسول) وقتی می بیند همسرش با دخترکان سیاه پوست (بردگان مزرعه) می خوابد، تصمیم به انتقام می گیرد و به این منظور "مندیگو"، زمخت ترین برده سیاه مزرعه را وادار به رابطه جنسی می کند. "مندیگو" به سیاهان دیگر می گوید: "در عمق چشمانش می بینم که از من متنفر است، او از سکس لذت نمی برد بلکه از انتقام لذت می برد." 
اما همیشه این مقابله به مثل در مقابل یک رابطه خارج زناشویی همسر نمی باشد، بلکه می تواند انتقامی بابت وجه دیگری از رابطه با همسر باشد. همسری خودشیفته و تحقیر کننده که سال ها بذر خشم و کینه را در ذهن همسرش می کارد باید انتظار این را داشته باشد که روزی شاهد "میوه انتقام" باشد. این میوه، شکل های متنوعی می تواند داشته باشد و رابطه خارج زناشویی یکی از این اشکال است.
لازم به ذکر است که همیشه ثبات زندگی زناشویی (marital stability) نشان دهنده رضایت زناشویی نیست. بسیاری از ازدواج ها هیچ گاه منجر به طلاق قانونی نمی گردد، در حالی که رضایت زناشویی (marital satisfaction) در آن بسیار پایین است و به قول صاحبنظران "طلاق عاطفی" صورت گرفته است. علت این که ازدواج علیرغم طلاق عاطفی ادامه می یابد، نگرانی های یکی یا هر دو زوج راجع به آینده روانی –اجتماعی فرزندان، نگرانی راجع به فشارهای اجتماعی طلاق (تابوی طلاق بخصوص برای زنان)، نگرانی راجع به استقلال مالی زن، ناتوانی در پرداخت مهریه توسط مرد و....است. 
در واقع انگیزه ادامه زندگی زناشویی، لذت از ادامه رابطه (positive reinforcement)  نیست بلکه ترس از مشکلات طلاق (negative reinforcement) است و در چنین ازدواجی که هیچ امیدی به ارضای نیازهای عاطفی در آن نیست، یکی یا هر دو زوج دچار احساس ناکامی و "درماندگی آموخته شده"
(learned helplessness) 
می گردند که به صورت ملغمه ای از خشم وافسردگی خود را نشان می دهد. این خشم سرکوب شده تحت تأثیر یک "تلنگر" با یک رفتار تکانشی (impulsive) بیرون می ریزد و انتخاب رابطه پنهانی و ممنوعه می تواند شکلی از این رفتار تکانشی باشد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*جناب آقای #دکترسرگلزایی
با عرض سلام و تشکر  بابت آگاه سازی جامعه

شما قبلا در پست هایی به نظر #اریک_برن در مورد سه گرسنگی انسان اشاره ای داشتید، دو مورد از این گرسنگی ها تقریبأ مربوط به همه موجودات زنده است اما در مورد سوم یعنی گرسنگی ساختار به نظر این غریزه ذاتی فقط مربوط به انسان است سؤالم این جاست که این گرسنگی چیست؟  و از کجا میشه فهمید که این غریزه انسانی در حال تغذیه درست است؟


*با سلام و احترام

مفهوم گرسنگی ساختار این است که انسان نمی تواند سردرگمی، آشوب و بی معنایی را تحمّل کند، او می خواهد محیطش را بشناسد و بتواند آن را پیش بینی کند. #ارسطو قرن ها قبل با عبارت «اراده ی معطوف به دانستن» از این غریزه (که احتمالاً مختصّ انسان است) یاد کرده بود. اگر ساختارها و طبقه بندی جهان بر مبنای داده های میدانی باشند می توان گفت این غریزه به درستی کار می کند، برعکس هرگاه این غریزه  با داستان هایی درباره ی جهان که هیچ داده ی محیطی از آن ها حمایت نمی کند اقناع شود این غریزه بیمارگونه کار کرده است. 

@drsargolzaei
#مقاله
#مثلث_کارپمن_ایرانیان

استفان #کارپمن روانپزشک آمریکایی و شاگرد #اریک_برن مثلثی را در تحلیل رفتار متقابل توصیف کرد که به توصیه اریک برن #مثلث_کارپمن نامیده شد.
مثلث کارپمن توصیفی است از وضعیت کسانی که نقش قربانی را پذیرفته اند و نه تنها از این نقش بیرون نمی روند بلکه آن را تقویت می کنند.
مثلث کارپمن سه ضلع دارد:
1- قربانی: محور اصلی مثلث کارپمن کسی است که خود را قربانی می داند. زندگی با او بی رحم بوده و انسان ها مانع از شادکامی او شده اند. قربانی همیشه زخم خورده و آسیب دیده است و بقچه ای از خاطرات بد و سبدی از آه و ناله را با خود یدک می کشد!
2- زجر دهنده: آسیب رسان یا زجر دهنده فرد یا گروهی هستند که بر "قربانی" بی رحمی و بی انصافی روا داشته اند: پدر و مادر بی کفایت، خانواده حسود، جامعه بی فرهنگ، همسر بی وفا و ... در زندگی قربانی همیشه یک "دشمن" وجود دارد، کسی که مانع از رسیدن قربانی به جایگاه شایسته اش بوده است!
3- نجات دهنده: قربانی های حرفه ای هیچگاه خود برای برون رفت از مسأله تکانی به خود نمی دهند. آنها منتظر یک ناجی افسانه ای هستند که سوار بر اسب سپید بیاید و لب های این "زیبای خفته" را ببوسد و این "سیندرلای قربانی" را از خانه نامادری بدجنس نجات دهد. این ناجی افسانه ای بر خلاف زجر دهنده که تبلوری از بدی هاست، تبلور همه صفات خوب و شایسته است!
با این مقدمه به "قرائت تاریخی ایرانیان" نگاهی بیاندازیم:
در هر دوره تاریخی، کسی یا کسانی آمده اند و سرنوشت ملت ایران را تغییر داده اند!
#ضحاک (اژی دهاک) افسانه ای هر روز مغز سر دو جوان ایرانی را غذای مارهای روئیده بر شانه هایش می کرد و ملّتی هر روز دو جوان را خاموش و ساکت تقدیم آشپزخانه حکومت می کرد و تا زمانی که #کاوه دلاور بیرق چرمین قیام را برنداشته و #فریدون افسانه ای از آن سوی کوه ها ظهور نکرده است یک ملّت کاری جز بوسیدن دست ضحاک انجام نداده است!
از این افسانه #شاهنامه بگذریم و به آنچه تاریخ خوانده می شود بپردازیم. اسکندر مقدونی از یونان راه می افتد، این سپاهیان هزاران فرسنگ راه را می پیمایند، از دریا عبور می کنند، از دیواره سهمگین زاگرس عبور می کنند، سپاه آریو برزن را تار و مار می کنند، تمام ایران را با شمشیر (نه سلاح هسته ای!) می گیرند، با پای پیاده و اسب (نه ناو هواپیمابر و موشک بالستیک!) تمام عرض فلات ایران را می پیمایند و فتح می کنند و به سوی هند و چین می روند و پس از عبور هم حکومت بیگانه سلوکوس (سلوکیان) نه یک سال و نه ده سال بلکه صدها سال بر مردم "ایران" حکومت می کند تا زمانی که اختلافات داخلی بین سرداران یونانی الاصل آنها را ضعیف می کند و سپاه پارت ها نیز بر آنها می تازد و حکومت به "ایرانیان" برمی گردد!
این داستان بارها تکرار می شود: سعد ابی وقاص از قادسیه می آید و با اسب و شتر بخش بزرگی از ایران را می گیرد، فرزند چنگیز از شرق می آید و تمام ایران را شخم می زند و به آسیای صغیر می رود.
این افسانه های تاریخی به کنار، در تاریخ مستند نیز انگلیسی ها شاهی را می آورند و بعد از چند سال آن شاه را می برند! راستی ملّت ایران در این میانه کجاست؟ گویی در میدانگاهی اهریمن و اهورا جدال می کنند و ملّت ایران تماشاگرانی هستند دور آن میدان!
(فاذهب أنت و ربّک فقاتلا، إنّا ههنا قاعدون/مائده/24).
یا "ناجی افسانه ای" ظهور می کند و ملّت در رکابش جان فدا می کنند، یا "دشمن مکّار طرّار" غلبه می کند و ملت نه یک سال نه دو سال که دهه ها و بلکه سده ها "منتظر" می ماند!
مگر ضحّاک و اسکندر و سعد و هولاکو چند نفر با خود داشتند که بتوانند یک ملت را در شعاع چند هزار کیلومتری و در زمان چند صد ساله به زنجیر بکشند؟!
وقتی انگلیسی ها رضاخان را آوردند و بردند "ملّت ایران" کجا بودند؟!
آیا اساسأ تاکنون چیزی به نام "ملّت ایران" محقق شده است یا "هویت جمعی ما" همان نجات دهنده افسانه ای است که قرار است همچون فریدون و ابومسلم و سوشیانت بیاید و ما را نجات دهد؟!
چرا این ملّت ده ها سال صبر می کند تا فریدون و اشک و ابومسلم ظهور کنند و بیگانگان را بیرون کنند؟!
اگر سربداران باشتین توانستند مغولان را فراری دهند چرا ده ها سال باشتیان مال و ناموس خود را به مغولان دادند و صبوری کردند؟!
من در پس تمام این سؤال ها یک پاسخ می بینم: مثلث کارپمن! "قرائت تاریخی ما شباهت غریبی با مثلث کارپمن دارد، قربانی بودن انتخاب جمعی ناخودآگاه ماست!
دشمن بهانه است!
قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كَانَ مُرّاً !

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا 
قسمت ششم

کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس  درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:

(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)

مثلا اگر چنین  نموداری نشان  دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را  بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental) 
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند. 

4- افسردگی بعنوان منش 

این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
 (Biologic)
 ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.

 گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد». 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
#یادداشت_هفته
#فست_فود_دانایی!

به دو جمله زیر دقت کنید:

"نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است" 
"نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری"

هر دو جمله فوق یک معنا را می رسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیل شده اند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوت دارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن "است" در انتها، مغز را مدّت طولانی تری در انتظار دریافت و ادراک پیام می گذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم "راحت تر" است.
همانطور که #اریک_برن (روانپزشک کانادایی - آمریکایی) در کتاب #بعد_از_سلام_چه_می_گویید؟" نوشته است مغز ما دچار "گرسنگی ساختار" یا Structure Hunger است. مارگارت هافمان در کتاب #کوری_خودخواسته نیز این موضوع را به گونهٔ دیگری توضیح می دهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی می ترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، به این دلیل ما به سرعت از "نادانی" به "دانایی کاذب" می گریزیم. ما ترجیح می دهیم محیط را "به غلط" بشناسیم تا این که محیط را نشناسیم و غریبه باقی بمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را به دست آوریم.
این یکی از خطرات عصر اطلاعات و رسانه است. مغز عجول و کم حوصلهٔ ما به دنبال "فست فود دانایی" است و "کارشناسان دروغین" به ما "فست فود دانایی" می فروشند! شما بدون این که با علوم اعصاب، فلسفهٔ ذهن، فلسفهٔ زبان، فلسفهٔ علم، تاریخ علم و تاریخ روان شناسی آشنا شوید پیام های کوتاه روان شناسی دریافت می کنید، پیام هایی مانند "از دلت پیروی کن!" و "قضاوت نکن!". دوره های کوتاه مدت خوشبختی، موفقیت و ثروتمند شدن که قرار است "سکوی پرش" (یا به قول آمریکایی ها "Fly in Programs") ما باشند و ما را به "ارض موعود" پرتاب کنند از "بی حوصلگی" و "بی صبری" مغز ما استفاده می کنند تا فروشندگان این فست فودها را به "بهشت زمینی" شان نزدیک تر کنند.
چنین دوره هایی معمولا سه رکن دارند: روان شناسی شبه علمی، فروشندگان فست فود دانایی و مغزهای عجول، حریص و کم حوصله!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:
کتاب "بعد از سلام چه می گویید؟" اریک برن با ترجمه مهدی قرچه داغی توسط انتشارات البرز و انتشارات پیکان به فارسی منتشر شده اند.
کتاب "کوری خود خواسته" مارگارت هافمان با ترجمه دکتر اقدس صفری توسط انتشارات سرور کیان به فارسی منتشر شده است.

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

جناب آقای دکتر سرگلزایی
با عرض سلام و تشکر  بابت آگاه‌سازی جامعه

شما قبلا در پست‌هایی به نظر اریکبرن در مورد سه گرسنگی انسان اشاره‌ای داشتید، دو مورد از این گرسنگی.ها تقریبأ مربوط به همه موجودات زنده است اما در مورد سوم یعنی گرسنگی ساختار به نظر این غریزه ذاتی فقط مربوط به انسان است سؤالم این‌جاست که این گرسنگی چیست؟  و از کجا میشه فهمید که این غریزه انسانی در حال تغذیه درست است؟


پاسخ #دکتر_سرگلزایی؛

با سلام و احترام

مفهوم گرسنگی ساختار این است که انسان نمی تواند سردرگمی، آشوب و بی‌معنایی را تحمّل کند، او می‌خواهد محیطش را بشناسد و بتواند آن را پیش‌بینی کند. ارسطو قرن‌ها قبل با عبارت «اراده‌ی معطوف به دانستن» از این غریزه (که احتمالاً مختصّ انسان است) یاد کرده بود. اگر ساختارها و طبقه‌بندی جهان بر مبنای داده‌های میدانی باشند می‌توان گفت این غریزه به درستی کار می‌کند، برعکس هرگاه این غریزه  با داستان‌هایی درباره‌ی جهان که هیچ داده‌ی محیطی از آن‌ها حمایت نمی‌کند اقناع شود این غریزه بیمارگونه کار کرده است.

#دکتر_سرگلزایی #گرسنگی_ساختار #اریک_برن

#drsargolzaei

@drsargolzaei