دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.74K photos
97 videos
151 files
3.23K links
Download Telegram
#معرفی_کتاب

نام کتاب : #مهمان_ناخوانده

نویسنده : #اریک_امانوئل_اشمیت

مترجم : تینوش نظم جو

ناشر : نشر نی
 

  فروید : انسان توی یه زیرزمینه ، توی تونل ، تنها نورش مشعلیه که با تیکه های پارچه درست کرده ، انسان مومن توی این تونل جلو می ره و فکر می کنه ، ته تونل یه روزنه است و دری وجود داره که پشتش نوره .... اما انسان خدا نشناس می دونه این همون نوری هست که خودش با دست های خودش درست کرده ، پس طبیعیه که وقتی به دیوار نزدیک می شه دردش بیشتره  ،همه چیز براش تهی می شه ....

نا شناس : انسان خدا نشناس شما تنها یک انسان نا امیده .

فروید : من اسم این رو شهامت می ذارم .

ناشناس : تو زیادی عاشق شهامتت هستی !


نمایشنامهٔ مهمان ناخوانده (Le Visiteur ) ، زنجیره ای از دیالوگ های فلسفی و روان شناختی است که یکی از اهدف نویسنده از به تحریر در آوردن آن  را می توان عادت زدایی اندیشه ها ، باورها و در هم شکستن چارچوب های ایدئولوژیک انسان دانست .

مهمان ناخواندهٔ اریک امانوئل اشمیت ، نویسنده و نمایشنامه نویس فرانسوی ،  وین سال 1938 را به تصویر می کشد . دوره ای از تاریخ که نازی ها با تسخیر اتریش ، رعب و وحشت را به یهودیان این کشور نیز تسرّی دادند . زیگموند فروید و دخترش آنا ، دو شخصیت اصلی این نمایشنامه را تشکیل می دهند . امانوئل اشمیت در آثار خود از شخصیت های تاریخی و زندگینامهٔ آن ها کمک می گیرد تا مضامین داستان هایش برای مخاطب ها جذاب و تاثیر گذار تر شود .

نمایش نامهٔ مهمان ناخوانده  ملغمه ای از افسانه و تخیل با وقایع تاریخی و بخش هایی از زندگی  فروید است که حول مفاهیم فلسفی  مهم زندگی می چرخد و اصل های وجودی مهمی همچون  مرگ ، زندگی ، عشق ، خدا و آزادی را به چالش می کشد .

نمایشنامه از صحنه ای آغاز می شود که زیگموند فروید سالخورده و بیمار اما مملو از اعتماد به نفس و شهامت وصف نشدنی برای ماندن و دفاع از آزادی و شرافت  ، پس از حمله گشتاپو به خانه اش  و دستگیری آنا دچار سرخوردگی شدیدی شده و به بن بست می رسد . او که تا پیش از این  ، مصرانه از ماندن در وطن و ایستادگی در برابر یهودی ستیزی  می گوید ، پس از دستگیری آنا ، چاره به جز امضا کردن سندی که به نفع نازی ها است امّا به نجات جان دخترش و مهاجرت از اتریش منجر می شود ندارد .

با به بن بست رسیدن پروفسور فروید و ناتوانی وی در برابر مسائل غیر قابل حل هستی مانند عشق و مرگ و آزادی  ، مردی ناشناس از پنجره وارد صحنهٔ نمایش می شود  و  فروید را راهی یک مکاشفه یا سفر ناخودآگاهی می کند  تا از او را از وهم حقیقت دنیای نمادین رهایی بخشد . مسیری  که ژاک لکان ، روان کاو فرانسوی ، آن را پیمودن فانتزی و عبور از دنیای سمبولیک و رسیدن به ساحت واقع یا رئال می داند .

ورود مرد ناشناس به صورت نمادین ، وجهی از زندگی را نمایش می دهد که شبیه  به عینیّت ها و دنیای عقلانی و منطق نیست . نه برای پروفسور فروید و نه برای تماشاچی ها هویت ناشناس تا پایان نمایش فاش نمی  شود . ناشناس چه کسی می تواند باشد ؟ شاید او مأمور مخفی گشتاپو است یا تجسمی از ادراک های ناخودآگاهانه دکتر فروید . آیا او یک مجنون است ؟ جادوگر است؟ یا همانگونه که مدعی است ، همان خدایی است که فروید به او باور ندارد ؟

  غریبه نام ندارد ، تاریخ تولدش را نمی داند  ، حتی پدر و مادری که او را به این دنیا آورده باشند را نمی شناسد ، او به زمان مند بودن جهان و دنیای اعداد و منطق اعتقادی  ندارد و پر از ابهام و ایهام و افسون است .  در حقیقت مرد ناشناس با هویت راز آلود خود به دنیای منطقی و عقلانی پرفسور گریز می زند ، تا راهی دیگر پیش پای این  آتئیست انعطاف ناپذیر که در برابر پرسش ها و مسائل غیر قابل حلّ هستی به پوچ انگاری رسیده ، بگذارد .

« ناشناس :  پروفسور فروید ، الحاد و خدا ناباوری هم خودش یک مذهبه و حتی احمقانه تر از ایدئولوژی ها و خرافه های قبلی »

زمانی که پروفسور به شدّت نیازمند قطعیت و رسیدن به می دانم مطلق است ، ناشناس با طرح سؤالات هوشمندانهٔ خود  ، میل به کنترل و پیش بینی پذیر کردن جهان را از سکه می اندازد و ثابت می کند که هستی یک معما نیست بلکه یک راز است .

« دکتر فروید، شما تا امروز فکر می کردید زندگی پوچ است اما الآن می دونید  اسرار آمیزه » .

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/978-964-312-903-3.jpg
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: مهتاب صبوری
ناشر: بازتاب نگار

"مرگ یک کودک باور مرا به خداوند ، غیر ممکن می سازد " یکی از جمله های مشهور داستایوفسکی است . مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر می کشد ، ناشناخته ای نامانوس ، سیاه رنگ ، متعفن و چرکین ، بد اخلاق و اخمو ، گوشه ای چمباته زده و در انتظار طعمه ای دیگر ، خرناس می کشد . این نگاه عادتی اکثر آدم ها به مرگ است . اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطراب آوری چون مرگ می تواند معنایی متفاوت داشته باشد . شبیه به همین کتاب " اسکار و خانم صورتی " که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامه نویس فرانسوی ، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل زندگی تفسیر نمی کند ، معنای دیگری به مرگ می بخشد و از میرایی بستری می سازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقیمانده بفهمد و زیست کند .
"خدا " در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی می کند . کودک 10 ساله ای به نام اسکار که سرطان دارد ، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را می شنوند .او متوجه می شود که بیماری اش درمان ناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد . اسکار ابتدا به پزشک ، پدر و مادر و خدا خشم می ورزد ، اما بعد از مدتی به پیشنهاد مامان صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی می پوشد ، تصمیم می گیرد در این روزهای باقیمانده هر روز برای خدا نامه بنویسد . این نامه ها باورهای اسکار را نسبت به مرگ ، رنج و قطعیت ها تغییر می دهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا می کند .
امانوئل اشمیت در وب سایت شخصی اش نوشته است :
" وقتی کودک بودم زمان زیادی را در بیمارستان سپری کردم ، البته نه به عنوان بیمار ، بلکه به عنوان دستیار پدرم که فیزیوتراپ کودکان مبتلا به فلج مغزی بود . ترس تنها دستاورد نخستین ملاقات هایم با کودکان بیمار بود . ترس از بچه هایی که با دیگران متفاوت بودند ، ترس از بیماری و ترس از مرگ . هفته ها طول کشید تا کودکان بخش به دوستان صمیمی من تبدیل شدند . به تدریج در دنیایی بزرگ شدم که در آن پدیده های عادی و رایج زندگی ، غیر عادی به شمار می آمدند ، اهالی این سرزمین با زبان دیگری با هم سخن می گفتند و دنیا را به گونه ای دیگر تفسیر می کردند . آنجا بیماری و مرگ برای همه ملموس و مانوس بود و سلامتی و زندگی بدون رنج و درد ، مفاهیم و واژه هایی نا آشنا و غریب محسوب می شدند .

درآن سال ها مرگ با من هم به سرعت مانوس شد ، انگار سال ها می شناختمش، مثل یک دوست صمیمی یا همسایه ای مهربان هر روز برایم دست تکان می داد و به من لبخند می زد . آن بیمارانی که من در این سال ها ملاقات کردم هم به سرعت با زندگی جدیدشان سازگار شده بودند و از آن لذت هم می بردند .
تاملات من در این سال ها و سال های بعد ، نقطه عطفی برای نوشتن کتاب " اسکار و خانم صورتی " شد .من می دانستم که موضوع بیماری و مرگ کودکان ، یک سوژه ناخوشایند و حتی یک تابو است . در داستان من اسکار به همان خدایی نامه می نویسد که داستایوفسکی از آن نا امید شده است ، اما مامان صورتی پس از مرگ اسکار به خدا نامه می نویسد و از او به خاطر حضور اسکار در زندگی اش قدر دانی می کند . نوشتن نامه برای خدا ، تمرین خوبی بود برای این که اسکار تفاوت میان آنچه ذاتی است و آنچه عرض و غیر حقیقی است را از هم تشخیص دهد و میان پدیده های مادی و معنوی تمایز قائل شود . در این 12 روز ، دنیای ذهنی اسکار تغییر کرد و نامه نگاری او به خدا توانایی تحمل و متانت در برابر ناشناخته ها را به او بخشید ، اسکار و مامان صورتی متوجه شد ند ، سوالات مهم همچنان به صورت یک سوال و راز باقی خواهند ماند .
این پسر بچه کوچک ، برای من و میلیون ها نفر دیگر به عنوان یک قهرمان باقی خواهد ماند ، او شهامت تحمل و پذیرش آنچه را که نمی توانست تغییر دهد را پیدا کرد و هر گونه احساس ترحم یا داستان سرایی هایی که می خواستند آخر قصه را خوش یا تراژیک تمام کنند نپذیرفت . امیدوارم روزی که در موقعیت اسکار قرار بگیرم چنین شهامتی را برای مواجه با " عدم قطعیت ها " به دست آورم و درسی را که از پسرک آموخته ام را فراموش نکنم .

#مریم_بهریان
دانشجوی دکتری روان‌شناسی

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/1932383.jpg
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام کتاب: #مهمان_ناخوانده
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: #تینوش_نظم‌جو
ناشر: نشر نی

فروید: «انسان توی یه زیرزمینه، توی تونل، تنها نورش مشعلیه که با تیکه‌های پارچه درست‌کرده، انسان مؤمن توی این تونل جلو می‌ره و فکر‌می‌کنه، ته تونل یه روزنه است و دری وجود داره که پشتش نوره…. اما انسان خدانشناس می‌دونه این همون نوری هست که خودش با دست‌های خودش درست‌کرده، پس طبیعیه که وقتی به دیوار نزدیک می‌شه دردش بیشتره، همه چیز براش تهی می‌شه….»
ناشناس: «انسان خدا‌نشناس شما تنها یک انسان ناامیده.»
فروید: «من اسم این رو شهامت می‌ذارم.»
ناشناس: «تو زیادی عاشق شهامتت هستی‌!»
نمایشنامه «مهمان‌ناخوانده» (Le Visiteur)، زنجیره‌ای از دیالوگ‌های فلسفی و روان‌شناختی است که یکی از اهداف نویسنده از به‌تحریر‌ در‌آوردن آن‌را می‌توان عادت‌زدایی اندیشه‌ها، باورها و درهم‌شکستن چارچوب‌های ایدئولوژیک انسان دانست.
مهمان ناخوانده «اریک امانوئل اشمیت»، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، وین سال 1938 را به‌تصویر می‌کشد. دوره ای از تاریخ که نازی‌ها با تسخیر اتریش، رعب و وحشت را به یهودیان این کشور نیز تسری‌دادند.
«زیگموند فروید» و دخترش «آنا»، دو شخصیت اصلی این نمایشنامه را تشکیل‌می‌دهند. امانوئل اشمیت در آثار خود از شخصیت‌های تاریخی و زندگی‌نامه آن‌ها کمک‌می‌گیرد تا مضامین داستان‌هایش برای مخاطب‌ها جذاب‌تر و تاثیرگذار‌تر شود.

#مریم_بهریان (دانشجوی دکتری‌ روان‌شناسی)

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی 

نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت 

مترجم: مهتاب صبوری 

ناشر: بازتاب نگار 

 
“مرگ یک کودک باور مرا به خداوند، غیرممکن می‌سازد ”یکی از جمله‌های مشهور داستایوفسکی است. مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر می‌کشد ، ناشناخته‌ای نامانوس، سیاه‌رنگ، متعفن و چرکین، بداخلاق و اخمو، گوشه‌ای چمباته‌زده و در انتظار طعمه‌ای دیگر، خرناس می‌کشد. این نگاه عادتی اکثر آدم‌ها به مرگ است. اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطراب‌آوری چون مرگ می‌تواند معنایی متفاوت داشته باشد. شبیه به همین کتاب ”اسکار و خانم صورتی” که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل  زندگی تفسیر نمی‌کند، معنای دیگری به مرگ می‌بخشد و از میرایی بستری می‌سازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقی‌مانده  بفهمد و زیست کند. 

“خدا” در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی می‌کند. کودک ۱۰ ساله‌ای به‌نام اسکار که سرطان دارد، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را می‌شنوند. او متوجه می‌شود که بیماری‌اش درمان‌ناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد. اسکار ابتدا به پزشک، پدر و مادر و خدا خشم می‌ورزد، اما بعد از مدتی به پیشنهاد  مامان‌ صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی می‌پوشد، تصمیم می‌گیرد در این روزهای باقی‌مانده هر روز برای خدا نامه بنویسد. این نامه‌ها باورهای اسکار را نسبت به مرگ، رنج  و قطعیت‌ها تغییر می‌دهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا می‌کند. 

#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روان‌شناسی

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام کتاب: #مهمان_ناخوانده
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: #تینوش_نظم‌جو
ناشر: نشر نی

فروید: «انسان توی یه زیرزمینه، توی تونل، تنها نورش مشعلیه که با تیکه‌های پارچه درست‌کرده، انسان مؤمن توی این تونل جلو می‌ره و فکر‌می‌کنه، ته تونل یه روزنه است و دری وجود داره که پشتش نوره…. اما انسان خدانشناس می‌دونه این همون نوری هست که خودش با دست‌های خودش درست‌کرده، پس طبیعیه که وقتی به دیوار نزدیک می‌شه دردش بیشتره، همه چیز براش تهی می‌شه….»
ناشناس: «انسان خدا‌نشناس شما تنها یک انسان ناامیده.»
فروید: «من اسم این رو شهامت می‌ذارم.»
ناشناس: «تو زیادی عاشق شهامتت هستی‌!»
نمایشنامه «مهمان‌ناخوانده» (Le Visiteur)، زنجیره‌ای از دیالوگ‌های فلسفی و روان‌شناختی است که یکی از اهداف نویسنده از به‌تحریر‌ در‌آوردن آن‌را می‌توان عادت‌زدایی اندیشه‌ها، باورها و درهم‌شکستن چارچوب‌های ایدئولوژیک انسان دانست.
مهمان ناخوانده «اریک امانوئل اشمیت»، نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی، وین سال 1938 را به‌تصویر می‌کشد. دوره ای از تاریخ که نازی‌ها با تسخیر اتریش، رعب و وحشت را به یهودیان این کشور نیز تسری‌دادند.
«زیگموند فروید» و دخترش «آنا»، دو شخصیت اصلی این نمایشنامه را تشکیل‌می‌دهند. امانوئل اشمیت در آثار خود از شخصیت‌های تاریخی و زندگی‌نامه آن‌ها کمک‌می‌گیرد تا مضامین داستان‌هایش برای مخاطب‌ها جذاب‌تر و تاثیرگذار‌تر شود.

#مریم_بهریان (دانشجوی دکتری‌ روان‌شناسی)

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید