#یادداشت_هفته
#کوزه_چشم_حریصان_پرنشد!
در اسطوره های یونان باستان در ابتدای جهان تنها آشوب وجود داشت که نام آن خائو (chaos) بود. پس از آن، گایا (Gaia) ایزدبانوی زمین و مادر اعظم از تاریکی خائو سر برآورد. گایا خود به خود باردار شد و پسری به نام اورانوس (آسمان) به دنیا آورد. سپس اورانوس همسر گایا شد و آنها صاحب فرزندان بسیار شدند اما اورانوس از بیم از دست دادن قدرت، فرزندان خود را در ژرفای دوزخ زندانی می کرد تا این که گایا از این رسم اورانوس برآشفت و داسی را به جوان ترین پسرش کرونوس داد تا پدر را مثله و اخته کند و این چنین شد که اورانوس از سلطنت جهان خلع شد. اما کرونوس که به جای پدر بر تخت سلطنت نشست همان شیوه پدر را در پیش گرفت و فرزندانی را که از ازدواج او و "رئا" زاده می شدند می خورد تا این که "رئا" او را فریب داد و آخرین پسرش #زئوس را پنهان کرد و کرونوس قطعه سنگی را که رئا در قنداق پیچیده بود به جای پسرش خورد و زئوس قدرت را از چنگ پدر درآورد.
باز هم همان داستان تکرار شد، زئوس (خدای خدایان) برای تصاحب قدرت بیشتر برادرانش پوزیدون و هادس را فریب داد، همسرش میتیس را بلعید تا کسی از خودش عاقل تر نباشد و از ازدواج با تتیس سر باز زد زیرا پرومته پیشگویی کرد که پسری که از این ازدواج به دنیا آید از پدر قدرتمندتر خواهد بود.
چیزی که در این اسطوره ها برجسته است جاه طلبی و تمامیت خواهی مفرط اورانوس، کرونوس و زئوس است که با این که هر کدام علیه این "انحصار قدرت" به پا خواسته اند اما خود همان شیوه را تکرار می کنند.
در اسطوره های ایرانی #شاهنامه نیز رسم "پسر کشی" آشکار است: کیکاووس فرزندش سیاوش را در شرایطی قرار می دهد که پناهندگی به سرزمین دشمن، غربت و کشته شدن در آن سرزمین را برگزیند، گشتاسب فرزندش اسفندیار را به جنگی می فرستد که می داند بازگشت از آن ممکن نیست و بالاخره رستم - پهلوان پهلوانان - فرزندش سهراب را با نیرنگ شکست می دهد و او را به قتل می رساند.
داستان پسرکشی، داستان سنت در برابر تجدد است و داستان تمرکز قدرت و افزون طلبی در برابر قناعت. این داستان نه فقط در اسطوره ها و افسانه ها که در درون ذهن و روابط انسانی ما جاری است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#کوزه_چشم_حریصان_پرنشد!
در اسطوره های یونان باستان در ابتدای جهان تنها آشوب وجود داشت که نام آن خائو (chaos) بود. پس از آن، گایا (Gaia) ایزدبانوی زمین و مادر اعظم از تاریکی خائو سر برآورد. گایا خود به خود باردار شد و پسری به نام اورانوس (آسمان) به دنیا آورد. سپس اورانوس همسر گایا شد و آنها صاحب فرزندان بسیار شدند اما اورانوس از بیم از دست دادن قدرت، فرزندان خود را در ژرفای دوزخ زندانی می کرد تا این که گایا از این رسم اورانوس برآشفت و داسی را به جوان ترین پسرش کرونوس داد تا پدر را مثله و اخته کند و این چنین شد که اورانوس از سلطنت جهان خلع شد. اما کرونوس که به جای پدر بر تخت سلطنت نشست همان شیوه پدر را در پیش گرفت و فرزندانی را که از ازدواج او و "رئا" زاده می شدند می خورد تا این که "رئا" او را فریب داد و آخرین پسرش #زئوس را پنهان کرد و کرونوس قطعه سنگی را که رئا در قنداق پیچیده بود به جای پسرش خورد و زئوس قدرت را از چنگ پدر درآورد.
باز هم همان داستان تکرار شد، زئوس (خدای خدایان) برای تصاحب قدرت بیشتر برادرانش پوزیدون و هادس را فریب داد، همسرش میتیس را بلعید تا کسی از خودش عاقل تر نباشد و از ازدواج با تتیس سر باز زد زیرا پرومته پیشگویی کرد که پسری که از این ازدواج به دنیا آید از پدر قدرتمندتر خواهد بود.
چیزی که در این اسطوره ها برجسته است جاه طلبی و تمامیت خواهی مفرط اورانوس، کرونوس و زئوس است که با این که هر کدام علیه این "انحصار قدرت" به پا خواسته اند اما خود همان شیوه را تکرار می کنند.
در اسطوره های ایرانی #شاهنامه نیز رسم "پسر کشی" آشکار است: کیکاووس فرزندش سیاوش را در شرایطی قرار می دهد که پناهندگی به سرزمین دشمن، غربت و کشته شدن در آن سرزمین را برگزیند، گشتاسب فرزندش اسفندیار را به جنگی می فرستد که می داند بازگشت از آن ممکن نیست و بالاخره رستم - پهلوان پهلوانان - فرزندش سهراب را با نیرنگ شکست می دهد و او را به قتل می رساند.
داستان پسرکشی، داستان سنت در برابر تجدد است و داستان تمرکز قدرت و افزون طلبی در برابر قناعت. این داستان نه فقط در اسطوره ها و افسانه ها که در درون ذهن و روابط انسانی ما جاری است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#نسخه_ای_برای_یک_ملت
به طور قطع بر دیدگاه یونگی روانشناسی نقدهای جدی وارد است. با تعریف "پوپری" از علم، نه روانشناسی تحلیلی #یونگ و نه هیچ یک از مکاتب روانکاوی را نمی توان در "باشگاه علم" پذیرفت. شاید جایگاه این شاخه ها از معرفت بشری بیشتر قلمرو فلسفه باشد تا علم، آن هم فلسفه از نوع اصالت عقلی (rationalism) تا از جنس اصالت تجربه (empiricism). با اذعان به همه نارسایی های نظریه یونگ، در این یادداشت می خواهم از دیدگاه "نویونگی" به مسائل کلان ملی مان بپردازم.
روانشناسی آرکی تایپال (archetypal psychology) که بیشتر با آثار #شینودا_بولن به ما شناسانده شده است شخصیت افراد را بر مبنای رب النوع های المپی یونان باستان طبقه بندی می نماید. هر رب النوعی دارای مجموعه ای از صفات کارآمد و ناکارآمد است که وقتی شخصیتی تحت تأثیر آن آرکی تایپ باشد آن صفات را در او می یابیم.
من با نحوه نگاه شینودا بولن سعی کردم بفهمم اگر ملت ایران تحت تأثیر یکی از این کهن الگو های شخصیتی باشد دارای چه شخصیتی است و مشکلاتش را در سطح کلان چگونه می توان حل کرد.
از دیدگاه شینودا بولن ملت های آنگلوساکسون تحت تاثیر آرکی تایپ های #زئوس و #آپولو قرار دارند. شخصیت های زئوسی قدرت طلب، ثروت طلب، بلند پرواز، رقابت جو و تمامیت خواه هستند و شخصیت های آپولونی عاشق علم و فلسفه، منضبط و سخت کوش، منطقی و کنترل کننده هیجانات و احساسات هستند. با این الگو بسیاری از صفات جمعی انگلوساکسون ها را درمی یابیم.
با این نوع نگاه، ملت ایران را به عنوان یک کل تحت تاثیر آرکی تایپ های #پوزیدون و #دیونیزوس می بینم. پوزیدون ها دمدمی مزاج، تکانشی و انفجاری، فاقد طرح و برنامه و هیجان محور هستند. دیونیزوس ها نیز اهل بزم و خمر و نشئه و مستی، دلی و عاطفی و عاشق پیشه هستند! رفتار اجتماعی مردم ایران با این آرکی تایپ ها قابل پیش بینی است:
بی برنامگی، بی انضباطی، قانون گریزی، هیجان محوری، تکانشگری، غیر قابل پیش بینی بودن و لذت طلبی نزدیک بینانه!
روانشناسی آرکی تایپال برای هر شخصیتی نسخه ای دارد. در واقع هر آرکی تایپی یک یا چند آرکی تایپ معدل (تعدیل کننده) دارد که با پرورش آن ها فرد از افراط و تفریط بیرون کشیده می شود. معدل شخصیت های پوزیدونی-دیونیزوسی آرکی تایپ آپولو است.
آگر بخواهم برای تقویت آپولو به کسی نسخه بدهم آن نسخه شامل این اقلام است:
1-موسیقی کلاسیک
2- ریاضیات
3- فلسفه خوانی
4- تاریخ خوانی
جالب این جاست که این چهار قلم دارو، تقدم و تأخر مشخصی هم دارند. تحقیقات عملی نشان داده است که بهترین راه تقویت هوش ریاضی در کودکان آشنا کردن آن ها با موسیقی کلاسیک است، (نگاه کنید به بخش مغز و رفتار از درسنامه روانپزشکی کاپلان و سادوک 1998).
از سوی دیگر برای رشد تفکر فلسفی نیاز به داشتن هوش ریاضی است. حتمأ شنیده اید که بر سر در آکادمی فلسفه #افلاطون نوشته بوند: "اگر هندسه نمی دانید وارد نشوید!" و برای نقد روایت های تاریخی نیاز به تفکر فلسفی است.
پس آشنا کردن ذهن ایرانی با موسیقی کلاسیک پیش نیاز هر تغییر کلانی در این ملت است. پس از آن تأکید بیشتر بر آموزش ریاضیات در تمام سطوح تحصیلی ضروری است. وقتی قرار است بسیاری از ارکان مدیریت کلان یک کشور در اختیار روحانیون باشد ضروری است که در حوزه های علمیه نیز آموزش ریاضیات اجباری گردند. آن چه قابل اندازه گیری نباشد قابل مدیریت نیست، چگونه می توان بدون نگاه کمی و عددی سنجش و ارزیابی انجام داد و درست و غلط یک تصمیم و سیاستگزاری را درک کرد؟!
آن گاه با یک مغز ریاضی فهم فلسفه ممکن می گردد و با یک مغز فلسفی بازخوانی و بازنگری تاریخ میسر می شود.
به خیال من بیگانگی ایرانیان با موسیقی کلاسیک و ریاضیات ریشه بسیاری از مشکلات کلان آنهاست.
در انتها مجددأ یادآوری می کنم که پذیرش تمامی این ایده منوط به پذیرش پیش فرض های روانشناسی آرکی تایپال است که کاملا قابل نقد و چالش می باشند.
دیگر این که وقتی راجع به یک گروه یا ملت صحبت می کنیم طبیعتأ راجع به یک اکثریت آماری گفتگو می کنیم که پر از افرادی است که با این اکثریت همخوانی ندارند و به قول یونگ: "هر فردی استثناء قاعده کلی است". بنابراین یافتن اقلیتی از افراد آپولونی در این ملت نمی تواند قاعده کلی را رد نماید.
برای مطالعه بیشتر درباره آرکه تایپ های زئوس - آپولو- پوزیدون - و دیونیزوس می توانید کتابهای زیر را مطالعه نمایید:
1- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان- نوشته شینودا بولن- ترجمه مینو پرنیانی- انتشارات آشیان
2- فرهنگ اساطیر یونان و رم - نوشته ژوئل اسمیت - ترجمه شهلا برادران - انتشارات فرهنگ معاصر
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#نسخه_ای_برای_یک_ملت
به طور قطع بر دیدگاه یونگی روانشناسی نقدهای جدی وارد است. با تعریف "پوپری" از علم، نه روانشناسی تحلیلی #یونگ و نه هیچ یک از مکاتب روانکاوی را نمی توان در "باشگاه علم" پذیرفت. شاید جایگاه این شاخه ها از معرفت بشری بیشتر قلمرو فلسفه باشد تا علم، آن هم فلسفه از نوع اصالت عقلی (rationalism) تا از جنس اصالت تجربه (empiricism). با اذعان به همه نارسایی های نظریه یونگ، در این یادداشت می خواهم از دیدگاه "نویونگی" به مسائل کلان ملی مان بپردازم.
روانشناسی آرکی تایپال (archetypal psychology) که بیشتر با آثار #شینودا_بولن به ما شناسانده شده است شخصیت افراد را بر مبنای رب النوع های المپی یونان باستان طبقه بندی می نماید. هر رب النوعی دارای مجموعه ای از صفات کارآمد و ناکارآمد است که وقتی شخصیتی تحت تأثیر آن آرکی تایپ باشد آن صفات را در او می یابیم.
من با نحوه نگاه شینودا بولن سعی کردم بفهمم اگر ملت ایران تحت تأثیر یکی از این کهن الگو های شخصیتی باشد دارای چه شخصیتی است و مشکلاتش را در سطح کلان چگونه می توان حل کرد.
از دیدگاه شینودا بولن ملت های آنگلوساکسون تحت تاثیر آرکی تایپ های #زئوس و #آپولو قرار دارند. شخصیت های زئوسی قدرت طلب، ثروت طلب، بلند پرواز، رقابت جو و تمامیت خواه هستند و شخصیت های آپولونی عاشق علم و فلسفه، منضبط و سخت کوش، منطقی و کنترل کننده هیجانات و احساسات هستند. با این الگو بسیاری از صفات جمعی انگلوساکسون ها را درمی یابیم.
با این نوع نگاه، ملت ایران را به عنوان یک کل تحت تاثیر آرکی تایپ های #پوزیدون و #دیونیزوس می بینم. پوزیدون ها دمدمی مزاج، تکانشی و انفجاری، فاقد طرح و برنامه و هیجان محور هستند. دیونیزوس ها نیز اهل بزم و خمر و نشئه و مستی، دلی و عاطفی و عاشق پیشه هستند! رفتار اجتماعی مردم ایران با این آرکی تایپ ها قابل پیش بینی است:
بی برنامگی، بی انضباطی، قانون گریزی، هیجان محوری، تکانشگری، غیر قابل پیش بینی بودن و لذت طلبی نزدیک بینانه!
روانشناسی آرکی تایپال برای هر شخصیتی نسخه ای دارد. در واقع هر آرکی تایپی یک یا چند آرکی تایپ معدل (تعدیل کننده) دارد که با پرورش آن ها فرد از افراط و تفریط بیرون کشیده می شود. معدل شخصیت های پوزیدونی-دیونیزوسی آرکی تایپ آپولو است.
آگر بخواهم برای تقویت آپولو به کسی نسخه بدهم آن نسخه شامل این اقلام است:
1-موسیقی کلاسیک
2- ریاضیات
3- فلسفه خوانی
4- تاریخ خوانی
جالب این جاست که این چهار قلم دارو، تقدم و تأخر مشخصی هم دارند. تحقیقات عملی نشان داده است که بهترین راه تقویت هوش ریاضی در کودکان آشنا کردن آن ها با موسیقی کلاسیک است، (نگاه کنید به بخش مغز و رفتار از درسنامه روانپزشکی کاپلان و سادوک 1998).
از سوی دیگر برای رشد تفکر فلسفی نیاز به داشتن هوش ریاضی است. حتمأ شنیده اید که بر سر در آکادمی فلسفه #افلاطون نوشته بوند: "اگر هندسه نمی دانید وارد نشوید!" و برای نقد روایت های تاریخی نیاز به تفکر فلسفی است.
پس آشنا کردن ذهن ایرانی با موسیقی کلاسیک پیش نیاز هر تغییر کلانی در این ملت است. پس از آن تأکید بیشتر بر آموزش ریاضیات در تمام سطوح تحصیلی ضروری است. وقتی قرار است بسیاری از ارکان مدیریت کلان یک کشور در اختیار روحانیون باشد ضروری است که در حوزه های علمیه نیز آموزش ریاضیات اجباری گردند. آن چه قابل اندازه گیری نباشد قابل مدیریت نیست، چگونه می توان بدون نگاه کمی و عددی سنجش و ارزیابی انجام داد و درست و غلط یک تصمیم و سیاستگزاری را درک کرد؟!
آن گاه با یک مغز ریاضی فهم فلسفه ممکن می گردد و با یک مغز فلسفی بازخوانی و بازنگری تاریخ میسر می شود.
به خیال من بیگانگی ایرانیان با موسیقی کلاسیک و ریاضیات ریشه بسیاری از مشکلات کلان آنهاست.
در انتها مجددأ یادآوری می کنم که پذیرش تمامی این ایده منوط به پذیرش پیش فرض های روانشناسی آرکی تایپال است که کاملا قابل نقد و چالش می باشند.
دیگر این که وقتی راجع به یک گروه یا ملت صحبت می کنیم طبیعتأ راجع به یک اکثریت آماری گفتگو می کنیم که پر از افرادی است که با این اکثریت همخوانی ندارند و به قول یونگ: "هر فردی استثناء قاعده کلی است". بنابراین یافتن اقلیتی از افراد آپولونی در این ملت نمی تواند قاعده کلی را رد نماید.
برای مطالعه بیشتر درباره آرکه تایپ های زئوس - آپولو- پوزیدون - و دیونیزوس می توانید کتابهای زیر را مطالعه نمایید:
1- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان- نوشته شینودا بولن- ترجمه مینو پرنیانی- انتشارات آشیان
2- فرهنگ اساطیر یونان و رم - نوشته ژوئل اسمیت - ترجمه شهلا برادران - انتشارات فرهنگ معاصر
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#چرا_مدیریت_زئوسی_بحران_آفرین_است؟
قسمت دوم
اما برخلاف فرهنگ کار زئوسی و دیونیزوسی که "فرد محور" هستند، فرهنگ کار آپولو و آتنایی فرهنگ های "تیمی" هستند که مبنای آن ها اقتدار شخصی (کاریزما) یا خلاقیت فردی نیست، بلکه شالوده ی آن ها بر دانش و مهارت استوار است. تفاوت سازمان های آپولونی و آتنایی در ایستایی و پویایی است. برای سازمان هایی که اساس آن ها بر ثبات و پیش بینی پذیری است، فرهنگ کار آپولونی مناسب است و برای سازمان هایی که اساس آن ها بر انعطاف و تغییرپذیری است، فرهنگ کار آتنایی مناسب است. سازمان بانک ها نمونه ای از یک سازمان آپولونی است. همه ی شعبات یک بانک در سرتاسر کشور استاندارد واحدی دارند که آن ها را برای مشتری و سازمان های همکار قابل پیش بینی می کند. از آن طرف وقتی یک تیم جراحی در اتاق عمل هر ساعت یک بیمار متفاوت با بیمار قبلی را روی تخت عمل می خوابانند و لازم است به سرعت برای یک بیمار جدید هماهنگ و آماده شوند، شما نمونه ای از یک سازمان آتنایی را مشاهده می کنید.
کدام فرهنگ کار؟
نگاهی به این چهار فرهنگ کار برای ما روشن می سازد که فرهنگ زئوسی و دیونیزوسی برای سازمان های کوچک و جوامع سنّتی مناسب هستند درحالی که برای سازمان های بزرگ و جوامع مدرن، فرهنگ های آپولونی و آتنایی مناسبت دارند. صندوق قرض الحسنه ی یک مسجد را می توان با الگوی زئوسی اداره کرد اما یک بانک را نمی توان با الگوی زئوسی پیش برد، یک زورخانه را می توان برمبنای کاریزمای پهلوان و مرشد زورخانه اداره کرد اما فدراسیون فوتبال را نمی توان با این سازوکار پیش برد!
بزرگ شدن و مدرن شدن جوامع، مهاجرت از فرهنگ های زئوسی و دیونیزوسی به فرهنگ های آتنایی و آپولونی را اقتضا می کند. اگر جامعه یا سازمانی نتواند این مهاجرت را بپذیرد محکوم به عقب ماندن و پرداخت هزینه های هنگفت است. مقایسه ی کشورهای توسعه یافته با کشورهایی که در مسیر توسعه درجا می زنند و پیش نمی روند به وضوح این تفاوت فرهنگ مدیریت را نشان می دهد.
زئوس بحران آفرین و تنش زا!
اما آن چه که دغدغه ی من برای نوشتن این یادداشت است، فهم این نکته از کتاب چارلز هندی بود که #زئوس ها به شدّت میل به دیده شدن دارند بنابراین در شرایطی که کارها طبق روال مشخّصی پیش می رود و نیازی به مداخله و راهنمایی آن ها نیست به جای این که خوشحال باشند بدحال می شوند!
آن ها دوست دارند مورد نیاز باشند و همیشه "فرزندان" برای گرفتن راهنمایی از آن ها صف کشیده باشند. نتیجه این که یک مدیر زئوسی به بحران و تنش نیاز دارد و اگر بحران و تنشی در سیستم وجود نداشته باشد او خود بحران و تنش ایجاد می کند تا نقش منحصر به فرد او در حلّ مسائل و عبور از بحران ها دیده شود و مورد ستایش قرارگیرد!
یک مدیر زئوسی در عرصه ی صنعتی و اقتصادی مسئولیت ها را واگذار نمی کند و همیشه برای خود "حق وتو" قائل می شود، نتیجه این که همیشه گروهی از "معاونان" و مشاوران و مهندسان منتظر گرفتن "تأیید نهایی" یا اصلاحات جناب مدیر هستند و سازمان هزینه های زیادی را بابت این اتلاف وقت و انرژی یا "وتو" های غیرضروری مدیر پرداخت می کند.
در حوزه ی سیاسی نیز با دانشی که چارلز هندی به ما می دهد درمی یابیم که چرا رهبرانی چون صدّام عراق و خاندان کیم کره شمالی بدون درنظر داشتن منافع ملّی و حتّی منافع شخصی نمی توانند بدون جنگ، تنش و بحران آفرینی روزگار بگذرانند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#چرا_مدیریت_زئوسی_بحران_آفرین_است؟
قسمت دوم
اما برخلاف فرهنگ کار زئوسی و دیونیزوسی که "فرد محور" هستند، فرهنگ کار آپولو و آتنایی فرهنگ های "تیمی" هستند که مبنای آن ها اقتدار شخصی (کاریزما) یا خلاقیت فردی نیست، بلکه شالوده ی آن ها بر دانش و مهارت استوار است. تفاوت سازمان های آپولونی و آتنایی در ایستایی و پویایی است. برای سازمان هایی که اساس آن ها بر ثبات و پیش بینی پذیری است، فرهنگ کار آپولونی مناسب است و برای سازمان هایی که اساس آن ها بر انعطاف و تغییرپذیری است، فرهنگ کار آتنایی مناسب است. سازمان بانک ها نمونه ای از یک سازمان آپولونی است. همه ی شعبات یک بانک در سرتاسر کشور استاندارد واحدی دارند که آن ها را برای مشتری و سازمان های همکار قابل پیش بینی می کند. از آن طرف وقتی یک تیم جراحی در اتاق عمل هر ساعت یک بیمار متفاوت با بیمار قبلی را روی تخت عمل می خوابانند و لازم است به سرعت برای یک بیمار جدید هماهنگ و آماده شوند، شما نمونه ای از یک سازمان آتنایی را مشاهده می کنید.
کدام فرهنگ کار؟
نگاهی به این چهار فرهنگ کار برای ما روشن می سازد که فرهنگ زئوسی و دیونیزوسی برای سازمان های کوچک و جوامع سنّتی مناسب هستند درحالی که برای سازمان های بزرگ و جوامع مدرن، فرهنگ های آپولونی و آتنایی مناسبت دارند. صندوق قرض الحسنه ی یک مسجد را می توان با الگوی زئوسی اداره کرد اما یک بانک را نمی توان با الگوی زئوسی پیش برد، یک زورخانه را می توان برمبنای کاریزمای پهلوان و مرشد زورخانه اداره کرد اما فدراسیون فوتبال را نمی توان با این سازوکار پیش برد!
بزرگ شدن و مدرن شدن جوامع، مهاجرت از فرهنگ های زئوسی و دیونیزوسی به فرهنگ های آتنایی و آپولونی را اقتضا می کند. اگر جامعه یا سازمانی نتواند این مهاجرت را بپذیرد محکوم به عقب ماندن و پرداخت هزینه های هنگفت است. مقایسه ی کشورهای توسعه یافته با کشورهایی که در مسیر توسعه درجا می زنند و پیش نمی روند به وضوح این تفاوت فرهنگ مدیریت را نشان می دهد.
زئوس بحران آفرین و تنش زا!
اما آن چه که دغدغه ی من برای نوشتن این یادداشت است، فهم این نکته از کتاب چارلز هندی بود که #زئوس ها به شدّت میل به دیده شدن دارند بنابراین در شرایطی که کارها طبق روال مشخّصی پیش می رود و نیازی به مداخله و راهنمایی آن ها نیست به جای این که خوشحال باشند بدحال می شوند!
آن ها دوست دارند مورد نیاز باشند و همیشه "فرزندان" برای گرفتن راهنمایی از آن ها صف کشیده باشند. نتیجه این که یک مدیر زئوسی به بحران و تنش نیاز دارد و اگر بحران و تنشی در سیستم وجود نداشته باشد او خود بحران و تنش ایجاد می کند تا نقش منحصر به فرد او در حلّ مسائل و عبور از بحران ها دیده شود و مورد ستایش قرارگیرد!
یک مدیر زئوسی در عرصه ی صنعتی و اقتصادی مسئولیت ها را واگذار نمی کند و همیشه برای خود "حق وتو" قائل می شود، نتیجه این که همیشه گروهی از "معاونان" و مشاوران و مهندسان منتظر گرفتن "تأیید نهایی" یا اصلاحات جناب مدیر هستند و سازمان هزینه های زیادی را بابت این اتلاف وقت و انرژی یا "وتو" های غیرضروری مدیر پرداخت می کند.
در حوزه ی سیاسی نیز با دانشی که چارلز هندی به ما می دهد درمی یابیم که چرا رهبرانی چون صدّام عراق و خاندان کیم کره شمالی بدون درنظر داشتن منافع ملّی و حتّی منافع شخصی نمی توانند بدون جنگ، تنش و بحران آفرینی روزگار بگذرانند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#خانم_سرگرد_باربارا (نمایشنامه)
نویسنده: جورج برنارد شاو
ناشر: موسسه فرهنگ کاوش –1376
#جورج_برنارد_شاو برنده #جایزه_نوبل در ادبیات (1925)، در سال 1856 در دوبلین (ایرلند) متولد شد و در 1950 در ایالت هارتفورد شایر انگلستان درگذشت.
برنارد شاو اقتصاد دان، روزنامه نگار و نقد نویس موسیقی و تئاتر بود ولی شهرت عمده او به دلیل نمایشنامه نویسی اش است. برنارد شاو در نمایشنامه نویسی طنزی گزنده و خردمندانه دارد و در این حوزه آنقدر برجسته است که او را پس از #شکسپیر بزرگترین نمایشنامه نویس انگلستان می دانند.
برنارد شاو جزو موسسان انجمن "فابیانیسم" بود. این انجمن که به نام "فابیوس" سردار رومی نامگذاری شد، از تعدادی از نظریه پردازان برجسته بریتانیایی تشکیل شده بود که طرفدار #سوسیالیسم بودند ولی با برخی از نظریات #مارکس مخالف بودند.
"فابیان ها" بعدا در حزب کارگر انگلستان ادغام شدند. نمایشنامه "خانم سرگرد باربارا" در واقع بحثی است پیرامون پایه ای ترین و انتزاعی ترین موضوعات فلسفی که در قالب گفتگوهای بین شخصیت های نمایش ارائه می شوند.
"آندرو آندرشافت" مالک بزرگترین کارخانه های اسلحه سازی است و فرزندان او استفان، باربارا و سارا به لحاظ اخلاقی با کسب و کار پردرآمد پدرشان مشکل دارند. باربارا- دختر بزرگ خانواده – به گروهی مذهبی به نام "سپاه رستگاری" ملحق شده و در آن سپاه درجه سرگردی دریافت کرده است. او تجارت پدرش را تجارتی شیطانی می داند و تصور می کند پولی که از جنگ افروزی و فروش سلاح به دست می آید پولی آلوده است اما هنگامی که ژنرال سپاه رستگاری با خشنودی از دریافت چکی از آقای اندرشافت استقبال می کند باربارا دچار فروریزی عقیدتی می شود. باربارا متوجه می شود که بزرگترین اسپانسر این سپاه مذهبی مالک کارخانه های ویسکی سازی است که با تبلیغات دائمی خود بسیاری را به سوی الکلیسم سوق داده است. این موضوعات باعث می شوند گفتگویی طولانی بین باربارا، پدرش و کازینز (نامزد باربارا که استاد زبان یونانی است) در بگیرد که برنارد شاو در خلال این گفتگوها موضوعات مهمی همچون سرمایه داری، مذهب و اخلاق را به بحث می گذارد .
جدا از جنبه های فلسفی این کتاب، شخصیت های این نمایشنامه را می توان از حیث روان شناختی نیز مورد بحث قرار داد .
"آقای آندرو آندرشافت" از حیث آرکه تایپال شخصیتی #زئوس_تایپ است و از حیث تحلیل تعاملی در وضعیت "بالغ" قرار دارد ، همسر او "بانو بریتومارت" ازحیث آرکه تایپال شخصیتی #آتنا_تایپ است و از حیث تحلیل تعاملی در وضعیت "والد سرزنش گر" قرار دارد. باربارا #آرتمیس_تایپ، سارا #پرسفون_تایپ، استفان #دیونیزوس_تایپ و کازنیز #هرمس_تایپ است.
از آنجا که این کتاب بیست سال است تجدید چاپ نشده است #فایل_pdf آن تهیه و در کانال گذاشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MajorBarbara.jpg
#خانم_سرگرد_باربارا (نمایشنامه)
نویسنده: جورج برنارد شاو
ناشر: موسسه فرهنگ کاوش –1376
#جورج_برنارد_شاو برنده #جایزه_نوبل در ادبیات (1925)، در سال 1856 در دوبلین (ایرلند) متولد شد و در 1950 در ایالت هارتفورد شایر انگلستان درگذشت.
برنارد شاو اقتصاد دان، روزنامه نگار و نقد نویس موسیقی و تئاتر بود ولی شهرت عمده او به دلیل نمایشنامه نویسی اش است. برنارد شاو در نمایشنامه نویسی طنزی گزنده و خردمندانه دارد و در این حوزه آنقدر برجسته است که او را پس از #شکسپیر بزرگترین نمایشنامه نویس انگلستان می دانند.
برنارد شاو جزو موسسان انجمن "فابیانیسم" بود. این انجمن که به نام "فابیوس" سردار رومی نامگذاری شد، از تعدادی از نظریه پردازان برجسته بریتانیایی تشکیل شده بود که طرفدار #سوسیالیسم بودند ولی با برخی از نظریات #مارکس مخالف بودند.
"فابیان ها" بعدا در حزب کارگر انگلستان ادغام شدند. نمایشنامه "خانم سرگرد باربارا" در واقع بحثی است پیرامون پایه ای ترین و انتزاعی ترین موضوعات فلسفی که در قالب گفتگوهای بین شخصیت های نمایش ارائه می شوند.
"آندرو آندرشافت" مالک بزرگترین کارخانه های اسلحه سازی است و فرزندان او استفان، باربارا و سارا به لحاظ اخلاقی با کسب و کار پردرآمد پدرشان مشکل دارند. باربارا- دختر بزرگ خانواده – به گروهی مذهبی به نام "سپاه رستگاری" ملحق شده و در آن سپاه درجه سرگردی دریافت کرده است. او تجارت پدرش را تجارتی شیطانی می داند و تصور می کند پولی که از جنگ افروزی و فروش سلاح به دست می آید پولی آلوده است اما هنگامی که ژنرال سپاه رستگاری با خشنودی از دریافت چکی از آقای اندرشافت استقبال می کند باربارا دچار فروریزی عقیدتی می شود. باربارا متوجه می شود که بزرگترین اسپانسر این سپاه مذهبی مالک کارخانه های ویسکی سازی است که با تبلیغات دائمی خود بسیاری را به سوی الکلیسم سوق داده است. این موضوعات باعث می شوند گفتگویی طولانی بین باربارا، پدرش و کازینز (نامزد باربارا که استاد زبان یونانی است) در بگیرد که برنارد شاو در خلال این گفتگوها موضوعات مهمی همچون سرمایه داری، مذهب و اخلاق را به بحث می گذارد .
جدا از جنبه های فلسفی این کتاب، شخصیت های این نمایشنامه را می توان از حیث روان شناختی نیز مورد بحث قرار داد .
"آقای آندرو آندرشافت" از حیث آرکه تایپال شخصیتی #زئوس_تایپ است و از حیث تحلیل تعاملی در وضعیت "بالغ" قرار دارد ، همسر او "بانو بریتومارت" ازحیث آرکه تایپال شخصیتی #آتنا_تایپ است و از حیث تحلیل تعاملی در وضعیت "والد سرزنش گر" قرار دارد. باربارا #آرتمیس_تایپ، سارا #پرسفون_تایپ، استفان #دیونیزوس_تایپ و کازنیز #هرمس_تایپ است.
از آنجا که این کتاب بیست سال است تجدید چاپ نشده است #فایل_pdf آن تهیه و در کانال گذاشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MajorBarbara.jpg