یادداشت هفته
#یادداشت_هفته
#خاستگاه_فلسفی_تاریخی_روانشناسی
مقدمه:
مولانا در کتاب مثنوی اش داستان مردی را ذکر می کند که قصد کرد نقش شیر را بر بازوی خود خالکوبی کند. اما تا سوزنش نیشتر دلاَک را بر بازو حس کرد فریاد کشید:
«چه می کنی؟ این کجای شیر است؟» و دلاَک پاسخ گفت: «یال شیر را نقش می کنم» مرد کم طاقت فریاد زد:«یال را رها کن، شیر ما یال نمی خواهد!» اما ماجرا به همین جا ختم نشد. مرد طاقت دم و شکم شیر را نیز نداشت و از دلاَک درخواست کرد از آنها صرف نظر کند. چنین بود که دلاَک زبان به اعتراض گشود که:
شیر بی یال ودُم و اشکم که دید؟!
این چنین شیری خدا کِی آفرید؟!
ماجرای «مدرنیته» یا «نوگرایی» در جامعه ما شباهت بسیاری به خالکوبی شیر بی یال و دُم و اشکم دارد! تلاش برای استفاده از امکانات مدرن (مکانیزاسیون) بدون داشتن توانایی خلق آن امکانات (مدرنیزاسیون ) یا تلاش برای خلق امکانات نو (مدرنیزاسیون ) بدون پذیرفتن پیش فرض های فلسفی آن (مدرنیته) مانند جدا کردن تاروپود قالی از یکدیگر، آن قالی را از سود بخشی ساقط می کند. در این مقاله در پی «ارزش- داوری» پیش فرض های فلسفی مدرنیته و یا تجویز آنها نیستیم،بلکه در پی معرفی این پیش فرض ها هستیم تا کسانی که «مدرنیزاسیون » را انتخاب می کنند بدانند که بنیادهای (فونداسیون) ساختمانی که به آن علاقمند شده اند چیست. گرایش مصداقی بنده در این مقاله، حوزه روان شناسی است.
کلمات کلیدی: روان شناسی- مدرنیته- مدرنیزاسیون- پیش فرض های فلسفی و تاریخی
الف- روان چیست؟
هنگامی که «افلاطون» تصمیم به شناخت هستی (آنتولوژی) گرفت، جهان را به دو بخش تقسیم کرد: جهان «مُثُل» و جهان «تجلَی».
جهان مُثُل، دنیای لطیف طرح ها و ایده ها بود که هنگامی می توانست «متجلّی» شود که زُمُخت گردد. از نظر افلاطون، ما در جهان زُمُختِ تجلّی ها زندگی می کنیم ولی پیش از تولد و پس از مرگ زیستگاه ماه جهان مُثُل است.
در حالی که اسیر جهان تجلّیات هستیم مانند غار نشینی هستیم که رو به دیوار غار نشسته اند و براساس سایه هایی که از بیرون غار بر روی دیوار می افتد قصد شناخت جهان بیرون را دارند. تفسیرهای ما از جهان پیش از تولد و پس از مرگ و جهانی که به موازات این جهان قرار دارد به همان اندازه تفسیر غارنشینان از مناظر بیرون خطا پذیر است.
اما در این میان چیزی به نام «روح» وجود دارد که چکیده ای از جهان مُثُل در درون جهان عینیّات و تجلّیات است:
مدل1
طرحی از جایگاه روح در جهان
طرحی دیگر از جایگاه روح در جهان
بر این اساس «نوافلاطونی ها» همچون «زنون» به این باور رسیدند که گرچه آنچه می بینیم و تفسیر ما از آنها همچون حدس های غارنشینان از مناظر بیرون غار بی اعتبار است اما «روح» همچون قطب نمایی درونی قادر است شناخت معتبری از جهان نادیدنی به ما ارائه نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
#یادداشت_هفته
#خاستگاه_فلسفی_تاریخی_روانشناسی
مقدمه:
مولانا در کتاب مثنوی اش داستان مردی را ذکر می کند که قصد کرد نقش شیر را بر بازوی خود خالکوبی کند. اما تا سوزنش نیشتر دلاَک را بر بازو حس کرد فریاد کشید:
«چه می کنی؟ این کجای شیر است؟» و دلاَک پاسخ گفت: «یال شیر را نقش می کنم» مرد کم طاقت فریاد زد:«یال را رها کن، شیر ما یال نمی خواهد!» اما ماجرا به همین جا ختم نشد. مرد طاقت دم و شکم شیر را نیز نداشت و از دلاَک درخواست کرد از آنها صرف نظر کند. چنین بود که دلاَک زبان به اعتراض گشود که:
شیر بی یال ودُم و اشکم که دید؟!
این چنین شیری خدا کِی آفرید؟!
ماجرای «مدرنیته» یا «نوگرایی» در جامعه ما شباهت بسیاری به خالکوبی شیر بی یال و دُم و اشکم دارد! تلاش برای استفاده از امکانات مدرن (مکانیزاسیون) بدون داشتن توانایی خلق آن امکانات (مدرنیزاسیون ) یا تلاش برای خلق امکانات نو (مدرنیزاسیون ) بدون پذیرفتن پیش فرض های فلسفی آن (مدرنیته) مانند جدا کردن تاروپود قالی از یکدیگر، آن قالی را از سود بخشی ساقط می کند. در این مقاله در پی «ارزش- داوری» پیش فرض های فلسفی مدرنیته و یا تجویز آنها نیستیم،بلکه در پی معرفی این پیش فرض ها هستیم تا کسانی که «مدرنیزاسیون » را انتخاب می کنند بدانند که بنیادهای (فونداسیون) ساختمانی که به آن علاقمند شده اند چیست. گرایش مصداقی بنده در این مقاله، حوزه روان شناسی است.
کلمات کلیدی: روان شناسی- مدرنیته- مدرنیزاسیون- پیش فرض های فلسفی و تاریخی
الف- روان چیست؟
هنگامی که «افلاطون» تصمیم به شناخت هستی (آنتولوژی) گرفت، جهان را به دو بخش تقسیم کرد: جهان «مُثُل» و جهان «تجلَی».
جهان مُثُل، دنیای لطیف طرح ها و ایده ها بود که هنگامی می توانست «متجلّی» شود که زُمُخت گردد. از نظر افلاطون، ما در جهان زُمُختِ تجلّی ها زندگی می کنیم ولی پیش از تولد و پس از مرگ زیستگاه ماه جهان مُثُل است.
در حالی که اسیر جهان تجلّیات هستیم مانند غار نشینی هستیم که رو به دیوار غار نشسته اند و براساس سایه هایی که از بیرون غار بر روی دیوار می افتد قصد شناخت جهان بیرون را دارند. تفسیرهای ما از جهان پیش از تولد و پس از مرگ و جهانی که به موازات این جهان قرار دارد به همان اندازه تفسیر غارنشینان از مناظر بیرون خطا پذیر است.
اما در این میان چیزی به نام «روح» وجود دارد که چکیده ای از جهان مُثُل در درون جهان عینیّات و تجلّیات است:
مدل1
طرحی از جایگاه روح در جهان
طرحی دیگر از جایگاه روح در جهان
بر این اساس «نوافلاطونی ها» همچون «زنون» به این باور رسیدند که گرچه آنچه می بینیم و تفسیر ما از آنها همچون حدس های غارنشینان از مناظر بیرون غار بی اعتبار است اما «روح» همچون قطب نمایی درونی قادر است شناخت معتبری از جهان نادیدنی به ما ارائه نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
ادامه مطلب را بخوانید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
خاستگاه فلسفي- تاريخي روانشناسي
خاستگاه فلسفي- تاريخي روانشناسي مقدمه:مولانا در كتاب مثنوي اش داستان مردي را ذكر مي كند كه قصد كرد نقش شير را بر بازوي خود خالكوبي كند. اما تا سوزنش نيشتر دلاَك را بر بازو حس كرد فرياد كشيد:«چه مي كني؟ اين كجاي شير است؟» و دلاَك پاسخ گفت: «يال شير را نقش…