#معرفی_کتاب
نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: مهتاب صبوری
ناشر: بازتاب نگار
"مرگ یک کودک باور مرا به خداوند ، غیر ممکن می سازد " یکی از جمله های مشهور داستایوفسکی است . مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر می کشد ، ناشناخته ای نامانوس ، سیاه رنگ ، متعفن و چرکین ، بد اخلاق و اخمو ، گوشه ای چمباته زده و در انتظار طعمه ای دیگر ، خرناس می کشد . این نگاه عادتی اکثر آدم ها به مرگ است . اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطراب آوری چون مرگ می تواند معنایی متفاوت داشته باشد . شبیه به همین کتاب " اسکار و خانم صورتی " که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامه نویس فرانسوی ، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل زندگی تفسیر نمی کند ، معنای دیگری به مرگ می بخشد و از میرایی بستری می سازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقیمانده بفهمد و زیست کند .
"خدا " در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی می کند . کودک 10 ساله ای به نام اسکار که سرطان دارد ، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را می شنوند .او متوجه می شود که بیماری اش درمان ناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد . اسکار ابتدا به پزشک ، پدر و مادر و خدا خشم می ورزد ، اما بعد از مدتی به پیشنهاد مامان صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی می پوشد ، تصمیم می گیرد در این روزهای باقیمانده هر روز برای خدا نامه بنویسد . این نامه ها باورهای اسکار را نسبت به مرگ ، رنج و قطعیت ها تغییر می دهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا می کند .
امانوئل اشمیت در وب سایت شخصی اش نوشته است :
" وقتی کودک بودم زمان زیادی را در بیمارستان سپری کردم ، البته نه به عنوان بیمار ، بلکه به عنوان دستیار پدرم که فیزیوتراپ کودکان مبتلا به فلج مغزی بود . ترس تنها دستاورد نخستین ملاقات هایم با کودکان بیمار بود . ترس از بچه هایی که با دیگران متفاوت بودند ، ترس از بیماری و ترس از مرگ . هفته ها طول کشید تا کودکان بخش به دوستان صمیمی من تبدیل شدند . به تدریج در دنیایی بزرگ شدم که در آن پدیده های عادی و رایج زندگی ، غیر عادی به شمار می آمدند ، اهالی این سرزمین با زبان دیگری با هم سخن می گفتند و دنیا را به گونه ای دیگر تفسیر می کردند . آنجا بیماری و مرگ برای همه ملموس و مانوس بود و سلامتی و زندگی بدون رنج و درد ، مفاهیم و واژه هایی نا آشنا و غریب محسوب می شدند .
درآن سال ها مرگ با من هم به سرعت مانوس شد ، انگار سال ها می شناختمش، مثل یک دوست صمیمی یا همسایه ای مهربان هر روز برایم دست تکان می داد و به من لبخند می زد . آن بیمارانی که من در این سال ها ملاقات کردم هم به سرعت با زندگی جدیدشان سازگار شده بودند و از آن لذت هم می بردند .
تاملات من در این سال ها و سال های بعد ، نقطه عطفی برای نوشتن کتاب " اسکار و خانم صورتی " شد .من می دانستم که موضوع بیماری و مرگ کودکان ، یک سوژه ناخوشایند و حتی یک تابو است . در داستان من اسکار به همان خدایی نامه می نویسد که داستایوفسکی از آن نا امید شده است ، اما مامان صورتی پس از مرگ اسکار به خدا نامه می نویسد و از او به خاطر حضور اسکار در زندگی اش قدر دانی می کند . نوشتن نامه برای خدا ، تمرین خوبی بود برای این که اسکار تفاوت میان آنچه ذاتی است و آنچه عرض و غیر حقیقی است را از هم تشخیص دهد و میان پدیده های مادی و معنوی تمایز قائل شود . در این 12 روز ، دنیای ذهنی اسکار تغییر کرد و نامه نگاری او به خدا توانایی تحمل و متانت در برابر ناشناخته ها را به او بخشید ، اسکار و مامان صورتی متوجه شد ند ، سوالات مهم همچنان به صورت یک سوال و راز باقی خواهند ماند .
این پسر بچه کوچک ، برای من و میلیون ها نفر دیگر به عنوان یک قهرمان باقی خواهد ماند ، او شهامت تحمل و پذیرش آنچه را که نمی توانست تغییر دهد را پیدا کرد و هر گونه احساس ترحم یا داستان سرایی هایی که می خواستند آخر قصه را خوش یا تراژیک تمام کنند نپذیرفت . امیدوارم روزی که در موقعیت اسکار قرار بگیرم چنین شهامتی را برای مواجه با " عدم قطعیت ها " به دست آورم و درسی را که از پسرک آموخته ام را فراموش نکنم .
#مریم_بهریان
دانشجوی دکتری روانشناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/1932383.jpg
نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: مهتاب صبوری
ناشر: بازتاب نگار
"مرگ یک کودک باور مرا به خداوند ، غیر ممکن می سازد " یکی از جمله های مشهور داستایوفسکی است . مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر می کشد ، ناشناخته ای نامانوس ، سیاه رنگ ، متعفن و چرکین ، بد اخلاق و اخمو ، گوشه ای چمباته زده و در انتظار طعمه ای دیگر ، خرناس می کشد . این نگاه عادتی اکثر آدم ها به مرگ است . اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطراب آوری چون مرگ می تواند معنایی متفاوت داشته باشد . شبیه به همین کتاب " اسکار و خانم صورتی " که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامه نویس فرانسوی ، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل زندگی تفسیر نمی کند ، معنای دیگری به مرگ می بخشد و از میرایی بستری می سازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقیمانده بفهمد و زیست کند .
"خدا " در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی می کند . کودک 10 ساله ای به نام اسکار که سرطان دارد ، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را می شنوند .او متوجه می شود که بیماری اش درمان ناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد . اسکار ابتدا به پزشک ، پدر و مادر و خدا خشم می ورزد ، اما بعد از مدتی به پیشنهاد مامان صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی می پوشد ، تصمیم می گیرد در این روزهای باقیمانده هر روز برای خدا نامه بنویسد . این نامه ها باورهای اسکار را نسبت به مرگ ، رنج و قطعیت ها تغییر می دهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا می کند .
امانوئل اشمیت در وب سایت شخصی اش نوشته است :
" وقتی کودک بودم زمان زیادی را در بیمارستان سپری کردم ، البته نه به عنوان بیمار ، بلکه به عنوان دستیار پدرم که فیزیوتراپ کودکان مبتلا به فلج مغزی بود . ترس تنها دستاورد نخستین ملاقات هایم با کودکان بیمار بود . ترس از بچه هایی که با دیگران متفاوت بودند ، ترس از بیماری و ترس از مرگ . هفته ها طول کشید تا کودکان بخش به دوستان صمیمی من تبدیل شدند . به تدریج در دنیایی بزرگ شدم که در آن پدیده های عادی و رایج زندگی ، غیر عادی به شمار می آمدند ، اهالی این سرزمین با زبان دیگری با هم سخن می گفتند و دنیا را به گونه ای دیگر تفسیر می کردند . آنجا بیماری و مرگ برای همه ملموس و مانوس بود و سلامتی و زندگی بدون رنج و درد ، مفاهیم و واژه هایی نا آشنا و غریب محسوب می شدند .
درآن سال ها مرگ با من هم به سرعت مانوس شد ، انگار سال ها می شناختمش، مثل یک دوست صمیمی یا همسایه ای مهربان هر روز برایم دست تکان می داد و به من لبخند می زد . آن بیمارانی که من در این سال ها ملاقات کردم هم به سرعت با زندگی جدیدشان سازگار شده بودند و از آن لذت هم می بردند .
تاملات من در این سال ها و سال های بعد ، نقطه عطفی برای نوشتن کتاب " اسکار و خانم صورتی " شد .من می دانستم که موضوع بیماری و مرگ کودکان ، یک سوژه ناخوشایند و حتی یک تابو است . در داستان من اسکار به همان خدایی نامه می نویسد که داستایوفسکی از آن نا امید شده است ، اما مامان صورتی پس از مرگ اسکار به خدا نامه می نویسد و از او به خاطر حضور اسکار در زندگی اش قدر دانی می کند . نوشتن نامه برای خدا ، تمرین خوبی بود برای این که اسکار تفاوت میان آنچه ذاتی است و آنچه عرض و غیر حقیقی است را از هم تشخیص دهد و میان پدیده های مادی و معنوی تمایز قائل شود . در این 12 روز ، دنیای ذهنی اسکار تغییر کرد و نامه نگاری او به خدا توانایی تحمل و متانت در برابر ناشناخته ها را به او بخشید ، اسکار و مامان صورتی متوجه شد ند ، سوالات مهم همچنان به صورت یک سوال و راز باقی خواهند ماند .
این پسر بچه کوچک ، برای من و میلیون ها نفر دیگر به عنوان یک قهرمان باقی خواهد ماند ، او شهامت تحمل و پذیرش آنچه را که نمی توانست تغییر دهد را پیدا کرد و هر گونه احساس ترحم یا داستان سرایی هایی که می خواستند آخر قصه را خوش یا تراژیک تمام کنند نپذیرفت . امیدوارم روزی که در موقعیت اسکار قرار بگیرم چنین شهامتی را برای مواجه با " عدم قطعیت ها " به دست آورم و درسی را که از پسرک آموخته ام را فراموش نکنم .
#مریم_بهریان
دانشجوی دکتری روانشناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/1932383.jpg
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: مهتاب صبوری
ناشر: بازتاب نگار
“مرگ یک کودک باور مرا به خداوند، غیرممکن میسازد ”یکی از جملههای مشهور داستایوفسکی است. مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر میکشد ، ناشناختهای نامانوس، سیاهرنگ، متعفن و چرکین، بداخلاق و اخمو، گوشهای چمباتهزده و در انتظار طعمهای دیگر، خرناس میکشد. این نگاه عادتی اکثر آدمها به مرگ است. اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطرابآوری چون مرگ میتواند معنایی متفاوت داشته باشد. شبیه به همین کتاب ”اسکار و خانم صورتی” که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامهنویس فرانسوی، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل زندگی تفسیر نمیکند، معنای دیگری به مرگ میبخشد و از میرایی بستری میسازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقیمانده بفهمد و زیست کند.
“خدا” در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی میکند. کودک ۱۰ سالهای بهنام اسکار که سرطان دارد، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را میشنوند. او متوجه میشود که بیماریاش درمانناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد. اسکار ابتدا به پزشک، پدر و مادر و خدا خشم میورزد، اما بعد از مدتی به پیشنهاد مامان صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی میپوشد، تصمیم میگیرد در این روزهای باقیمانده هر روز برای خدا نامه بنویسد. این نامهها باورهای اسکار را نسبت به مرگ، رنج و قطعیتها تغییر میدهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا میکند.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #اسکار_و_خانم_صورتی
نویسنده: #اریک_امانوئل_اشمیت
مترجم: مهتاب صبوری
ناشر: بازتاب نگار
“مرگ یک کودک باور مرا به خداوند، غیرممکن میسازد ”یکی از جملههای مشهور داستایوفسکی است. مرگ روایتی ناخوشایند از هستی را به تصویر میکشد ، ناشناختهای نامانوس، سیاهرنگ، متعفن و چرکین، بداخلاق و اخمو، گوشهای چمباتهزده و در انتظار طعمهای دیگر، خرناس میکشد. این نگاه عادتی اکثر آدمها به مرگ است. اما از دیدگاه یک فیلسوف پدیده اضطرابآوری چون مرگ میتواند معنایی متفاوت داشته باشد. شبیه به همین کتاب ”اسکار و خانم صورتی” که در آن اریک امانوئل اشمیت فیلسوف و نمایشنامهنویس فرانسوی، آن را این بار به عنوان وجه متضاد و متقابل زندگی تفسیر نمیکند، معنای دیگری به مرگ میبخشد و از میرایی بستری میسازد تا قهرمان داستان زندگی را با تمام وجود در 12 روز باقیمانده بفهمد و زیست کند.
“خدا” در داستان کوتاه امانوئل اشمیت نقش مهمی را بازی میکند. کودک ۱۰ سالهای بهنام اسکار که سرطان دارد، روزی به طور اتفاقی مکالمه پدر و مادرش با پزشک بیمارستان را میشنوند. او متوجه میشود که بیماریاش درمانناپذیر است و فرصت چندانی برای ادامه زندگی ندارد. اسکار ابتدا به پزشک، پدر و مادر و خدا خشم میورزد، اما بعد از مدتی به پیشنهاد مامان صورتی که پرستار کودکان است و همیشه یونیفرم صورتی میپوشد، تصمیم میگیرد در این روزهای باقیمانده هر روز برای خدا نامه بنویسد. این نامهها باورهای اسکار را نسبت به مرگ، رنج و قطعیتها تغییر میدهد و شهامت کافی برای زندگی کردن به اندازه تمام عمر را در این مدت کوتاه پیدا میکند.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
اسکار و خانم صورتی
نام کتاب: اسکار و خانم صورتی نویسنده: اریک امانوئل اشمیت مترجم: مهتاب صبوری ناشر: بازتاب نگار «مرگ یک کودک باور مرا به خداوند، غیر ممکن میسازد»، یکی از جملههای مشهور «داستایوسکی» است. مرگ، روایتی ناخوشایند از هستی را بهتصویر میکشد، ناشناختهای نامانوس،…