دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38K subscribers
1.99K photos
126 videos
176 files
3.46K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

درود بر شما دکتر سرگلزایی عزیز و بزرگوار

امروز حین پیاده‌روی به پادکست‌های شما گوش می‌دادم و لذت می‌بردم از یادگیری مطالب جدید و قدردان زحمات بی‌دریغ شما هستم. اما سوالی درباره «نظریه ذهن» برایم پیش آمده که با شنیدن کامل سخنان شما برطرف نشد.

فرمودید گروهی از پژوهشگران مطالعه کردند که وقتی ما مشغول به چیزی (ریاضی، شعر و...) نیستیم عموما در حال فکر کردن به این هستیم که دیگران درباره ما چه فکر می‌کنند یا باهم چه ارتباطی دارند و سعی می‌کنیم به نوعی قواعد روابط اجتماعی و ذهن دیگران را بفهمیم و بخوانیم.

اما من نفهمیدم که چرا نتیجه‌ی این یافته، به این صورت تحلیل شد که ما پیش از هرم اول نیازهای مازلو به مسایل اجتماعی اهمیت می‌دهیم؟ مگر آزمودنی‌ها گرسنه بودند که به مسایل مربوط به طبقه اول هرم مازلو بیاندیشند؟ آن‌ها سیر بودند بنابراین فکرشان مشغول به روابط اجتماعی شده بود. یعنی بسمت طبقات بالاتر هرم مازلو حرکت کردند پس این نتیجه‌گیری چطور حاصل شد؟

از اینکه مرا از ابهام می‌رهانید سپاسگزارم.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

متیو لیبرمن در کتاب مغز اجتماعی و ویلیام هیپل در کتاب جهش اجتماعی استدلال کرده‌اند که ما در دوران کودکی بسته به این که چقدر در پیوند و دلبستگی با مراقبان‌مان موفق باشیم محافظت، مراقبت و تغذیه دریافت می‌کنیم و در بزرگسالی هم پایۀ بقای ما چه در عصر شکار و چه در عصر بازار به موفقیت ما در ایجاد رابطه و کار گروهی بستگی دارد. بر اساس این استدلال به این نتیجه رسیده اند که بقای ما بر پایۀ روابط موفق ما قرار دارد.

تندرست باشید.

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام و عرض ادب

آقای دکتر این سؤال به شدت ذهن من را درگیر کرده است، لطفأ پاسخ بدید.
تو مثلث کارپمن نقش‌ها منتقل میشن این درست. اما میشه به دلیل تیپ شخصیتی و یا اختلال خاصی و یا تله‌ای یه آدم بطور معمول با یک نقش وارد مثلث بشه؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

اگر بخواهم با زبان طبقه‌بندی روانپزشکی اختلالات شخصیت به پرسش شما پاسخ بدهم کسانی که رگه‌های شخصیت وابسته dependent personality دارند بیشتر ممکن است وارد نقش قربانی Victim در #مثلث_کارپمن شوند، در حالی که کسانی که رگه‌های شخصیت نمایشی Histrionic personality دارند بیشتر ممکن است نقش ناجی Rescuer را قبول کنند و کسانی که دارای رگه‌های خودشیفتگی Narcissistic personality هستند بیشتر وارد نقش دژخیم persecutor می‌شوند.
اگر منظورتان از "تله‌ها" همان پیش‌نویس‌های زندگی است بازدارنده‌های "بزرگ نشو" don't grow up و "نکن" Don't افراد را برای نقش قربانی آماده می‌کنند، دستور "همه را راضی کن" Please others افراد را برای نقش ناجی آماده می‌کند و دستور "قوی باش" Be strong افراد را برای نقش دژخیم آماده می‌کند.
در واقع یک عامل منحصر به فرد ما را وارد یک نقش نمی‌کند بلکه عوامل مختلف زیستی-روانی و اجتماعی با اثر تجمَعی نقش‌های ما را شکل می‌دهند.

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام، روزبخیر

اقای دکتر سرگلزایی عزیز برادر من از بیماری اعتیاد رنج میبره و ما راه‌های مختلفی را آزمودیم امّا موفق نبودیم. به نظر شما چه باید کرد؟ و چگونه ایشان را در مرحله ترک قرار دهیم؟ ممنونم 

پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام

اوّل- در کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد به طور مُفصّل با بیماران دچار اعتیاد گفتگو کرده‌ام. به خصوص  فصلی از این کتاب با عنوان "از انکار تا عمل" برای برادرتان مفید خواهد بود.

این کتاب را انتشارات قدس رضوی منتشر کرده و تلفن های این انتشارات 05138513580 و 05138539171 است.

دوّم- در کتاب #اعتیاد_از_سبب_شناسی_تا_درمان هم فصلی موجود است با عنوان "چگونه می‌توان به یک معتاد کمک کرد؟". در این فصل از کتاب، توصیه‌هایی را برای خانواده‌هایی که عزیزی گرفتار اعتیاد دارند نوشته‌ام که خواندن آن برای شما و سایر اعضای خانواده مفید است. این کتاب را نشر قطره منتشر کرده و تلفن آن 02188973351 و 02188973353 است.

تندرست و سربلند باشید

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و عرض ادب خدمت شما. بنده مطالب کانال را با دقت و علاقه دنبال می‌کنم. سؤالی برای من مطرح شده با این عنوان: آیا تمایل به ارتباط جنسی با زنان مختلف و یا میل به تعدد زوجات برای مرد، یک میل فطری است؟ به نظر شما این موضوع بنیان خانواده را تهدید نمی‌کند؟ نگاه روان‌شناسی به این موضوع چیست؟ آیا باید از زنان انتظار داشته باشیم تا خود را به کمال رسانده دچار خشم یا ترس نشوند؟ یا خشم و ترس ایجاد شده طبیعی است؟


پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام، از توجه شما به نوشته‌هایم ممنونم

اوَل- از حیث روان‌شناسی تکاملی، انسان‌ها جزو حیواناتی هستند که سرشت چند همسری دارند و این سرشت بین جانور نر و جانور ماده مشترک است، گرچه جانوران ماده به دلیل درگیر شدن در فرایندهای بارداری، زایمان و شیردهی بسیار کمتر از جانوران نر فرصت می‌یابند این تمایل را اجرایی نمایند. 
(کتاب تکامل و رفتار انسان- نوشته جان کارترایت- ترجمه بهزاد سروری خراشا- انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد)

دوَم- مطالعات روان‌شناسی اجتماعی در فرهنگ‌های مختلف نشان داده‌اند که تمایل به چند همسری در مردان بیش از زنان است.
(کتاب روان‌شناسی اجتماعی- نوشته رابرت بارون و همکاران - ترجمه دکتر یوسف کریمی- انتشارات روان)

سوَم- به نظر می‌رسد که بهترین سیستم خانواده برای پرورش کودکان سالم سیستم تک همسری است.
(کتاب زناشویی و اخلاق- نوشته برتراندراسل- ترجمه ابراهیم یونسی- نشر اندیشه)

چهارم- این که یک فرد (چه زن و چه مرد) در واکنش به تمایل همسرش به تنوَع‌طلبی جنسی چه گزینه‌ای را انتخاب می‌کند بیش از آن که بر اساس یک نظام درست و غلط اخلاقی استوار باشد بر اساس نظام هزینه-فایده‌ی اقتصادی اجتماعی استوار است بنابراین در فرهنگ‌ها و طبقات مختلف اجتماعی پاسخ متفاوتی دارد.

تندرست و شادکام باشید

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

درود و ارادت استاد ارجمند
سپاس ویژه بابت نوشته‌های بسیار ارزنده و کارآمدتان در تلگرام و آرزوی نیک فرجامی و سرافرازی برای شما و همه ایرانیان. پرسشی چند گاهی است برایم به وجود آمده و در هر پیام و نوشتار شما هم افزون‌تر می‌شود و آن این که چنین می‌نماید که شما باوری به آن چه #قانون_جذب نامیده می‌شود ندارید و بیشتر به کنش و واکنش دانش - پایه، باور دارید که صد البته بجا و اندیشمندانه است. بنده دانش روان‌شناسی ندارم، بلکه به سبب کنجکاوی چند کتابی با محتوای "قانون جذب" خوانده‌ام و به نظرم با برخی از باورهای فرا زمینی و دینی ما هم سو می‌باشد. بسا این که "روح" و وابسته‌هایش هنوز در درک دانش ما نمی‌گنجد و نخواهد گنجید (...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً. اسراء/85) و از دیگر سو، دانش جدیدی که در زمینه فیزیک کوانتوم بیان می‌شود، نشانگر این است که قانون جذب را می‌توان با دیدگاه دانش- پایه آن جناب باور کرد!. خواهشمندم بزرگواری فرمایید و تردید و دو دلی مرا پاسخی - همچون همیشه درخور و شایسته - عنایت فرمایید. سپاس فراوان


پاسخ #دکترسرگلزایی:

سلام و ارادت

آنچه راجع به ارتباط بین قانون جذب و یافته‌های فیزیک کوانتوم گفته می‌شود ناشی از فهم نادرست فیزیک کوانتوم است. حوزهٔ فیزیک کوانتوم مربوط به «سطح زیر اتمی» است، یافته‌های فیزیک نسبیّت هم مربوط به سرعت نزدیک به سرعت نور، در حالی که ما نه در سطح sub-atomic زندگی می‌کنیم و نه در سرعت نزدیک به سرعت نور! بنابراین زندگی ما با مکانیک نیوتنی بیشتر قابل فهم است تا فیزیک کوانتوم و فیزیک نسبیّت. قانون «کارما» که این روزها با نام قانون جذب معروف شده است یک باور مذهبی کهن است و نه یک قانون علمی. ایمان مذهبی یک مقوله است و اثبات علمی یک مقولهٔ دیگر. در کتاب «مشتاقی و مهجوری» استاد مصطفی ملکیان بحث مفصّلی در این زمینه وجود دارد.

تندرست و شادکام باشید

#کوانتوم #فیزیک_کوانتوم‌ #انرژی #دکتر_سرگلزایی

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و احترام

سوالی دارم درباره نیاز انسان به قدرت و کنترل.

در برخی نظریه‌های روان‌شناسی گفته می‌شود که نیاز به قدرت یک نیاز اساسی در هر انسان است، آیا شما هم طرفدار این نظریه هستید؟

در سلسله مراتب نیازهای مزلو این نیاز دیده نمیشه. من این نیاز را در خودم و افراد نزدیک به خودم هم زیاد نمی‌بینم. 

منظور از نیاز به قدرت چیست؟

 آیا قدرت در این مقوله ترجمه درستی است برای واژه power ؟

و یک سوال کلی: رویکردهای مختلف روان‌شناسی نیازهای اساسی انسان را یکسان تعریف نمی‌کنند، مثلاً گلسر، مزلو و TA هر کدام این را جور دیگری می‌بینند، آنچه در اکثر نظریه‌ها مشترک است یک نیاز است که با واژه ها و ترجمه‌های مختلف تعریف میشه: ارتباط، احساس تعلق، نوازش یا محبت. بقیه نیازهای اساسی در هر رویکردی جور دیگریست.

برای خودشناسی چطور میشه نیازهای اساسی را مطالعه کرد و کدام نظریه را باید قبول کرد؟

ممنون اگر پاسخ بدهید.

با احترام

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

۱- من پدیده‌های روان‌شناختی را آن طوری می‌بینم که سنایی غزنوی در تمثیل فیل در شهر نابینایان بیان کرده و مولانا نیز در تمثیل فیل در تاریکی تکرار کرده است؛ به این معنا که نظریه‌پردازان روان‌شناسی هر کدام بخشی از انسان را مشاهده کرده‌اند و شناخته‌اند و شرح داده‌اند بنابراین من به جای این که به این فکر کنم که کدامیک درست گفته‌اند به تجمیع نظریات فکر می‌کنم، به این که در این لحظۀ خاص کدام نظریه به فهم این فرد یا این جمع خاص، بیشتر کمک می‌کند. به تعبیر میلان کوندرا راجع به هیچ پدیده‌ای نمی‌توان دو نظریۀ متناقض را پذیرفت به جز در مورد انسان، راجع به انسان دو نظریۀ متناقض می‌توانند درست باشند.

 ۲- نیاز به قدرت که ابتدا آلفرد آدلر و سپس تئودور آدورنو و اخیراً ویلیام گلسر به آن پرداخته‌اند در تحقیقات زیست‌شناسی و روان‌شناسی تکاملی و نیز در پژوهش‌های روان‌شناسی اجتماعی به اثبات رسیده است، ولی همانطور که کمیّت و اولویت نیاز به غذا یا نیاز به سکس یا نیاز به معنا در افراد مختلف متفاوت است، کمیّت نیاز به قدرت نیز در افراد مختلف متفاوت است؛ این تفاوت هم ریشۀ ژنتیک-بایولوژیک دارد، هم ریشۀ فرهنگی-تربیتی.

سرسبز باشید

#قدرت #نیاز_به_قدرت #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei

پرسش:

استاد سوالی داشتم. در تئوری یونگ جایگاه روح (soul) کجاست؟ یعنی جدای از ایگو و سلف قرار دارد؟ و اینکه آیا تعریفی می‌شود از آن ارائه کرد و برای مراقبت از آن چه باید کرد؟

اگر منبع مفیدی را هم می‌شناسید سپاسگزار می‌شوم اگر معرفی کنید.

با تشکر 

پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام

برای فهم نظریهٔ یونگ باید با فلسفهٔ هگل به طور خاص و ایده‌آلیسم آلمانی بطور عام آشنا باشید. از نظر هگل جهان بازنمود حرکت تکاملی ایده (مُثُل)‌ ای است که در سیر آگاهی به خویش حرکت می‌کند و با تحقّق کامل خودآگاهی این ایده همان الوهیت خواهد بود. یونگ در کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشه ها» ترجمه پروین فرامرزی- انتشارات به نشر می‌گوید : «خدا یعنی ناخودآگاه» و در همان کتاب می گوید : « روح در درون ما نیست، بلکه ما در درون روح قرار داریم.» بنابراین می‌توان soul یا روح را معادل همان ایده و نیز معادل ناخودآگاه جمعی دانست، در حالی که self یا خویشتن نفوذ ناخودآگاه جمعی در ناخودآگاه شخصی است که معادل «نَفَخهٔ الهی» ( وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی) و یا «فَرَوَهَر» است که ویکتور فرانکل آن را «خدای ناخودآگاه» می‌نامد و ego هم که همان لایهٔ نازک خودآگاهی فردی است که با خودآگاهی ایده کاملأ متفاوت است و جوانه‌ایست که نوید تحقّق الوهیّت در آینده را می‌دهد.

علاوه بر کتاب فوق کتاب «خدا در ناخودآگاه» ترجمهٔ دکتر ابراهیم یزدی را نیز بخوانید. 

سبز باشید

#یونگ #کارل_گوستاو_یونگ‌ #سلف #خود #ایگو #دکتر_سرگزایی #دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei #self #ego

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام آقای دکتر عزیز، درود برشما 

سپاس فراوان از این همه وقتی که برای روشنگری و پاسخگویی به سوالات می‌گذارید، خسته نباشید.

آیا این‌که کسی بداند در زندگی چه چیزی (هایی) را نمی‌خواهد، مهم‌تر و مقدم است بر این‌که بداند چه چیزی (هایی) را می‌خواهد؟ 

 شناخت کدام‌یک زودتر حاصل می‌شود: آگاهی به آن‌چه قطعا نخواستنی‌ست یا آگاهی کامل به آن‌چه واقعا می‌خواهیم ؟ 

من هنوز نتوانسته‌ام هدف اصلی زندگی‌ام‌ رو پیدا کنم، یا شاید بهتره بگم همزمان به انتخاب چندین راه مختلف تمایل دارم و این عدم‌تمرکز روی یک هدف مشخص باعث شده که وقت و انرژی‌ام رو در راه ها و کارهایی بی‌سرانجام صرف کرده‌ام. و از این بابت خودم رو سرزنش میکنم. 

اما در مورد این‌که چه چیزهایی رو در زندگی نمی‌خوام، الان دیگه تکلیف‌ام با خودم خیلی روشن هست. فکر کردم شاید این خودش نشانه‌ای باشه از این‌که من دارم به انتخاب هدف و مسیر زندگی‌ام نزدیک‌تر میشم، آیا به نظر شما هم همین‌طوره؟ یا این‌که خیر، من برای رهایی از این سردرگمی باید به درجات بالاتری از خودآگاهی برسم ؟ 

پیشاپیش از لطف و توجه بی‌دریغ شما سپاسگزارم.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از محبّتی که به بنده دارید ممنونم.

شناخت آن‌چه نمی‌خواهیم (انگیزش سلبی/اجتنابی) راحت‌تر از شناخت آن‌چه می‌خواهیم (انگیزش ایجابی/اشتیاقی) است زیرا هیجان و حسّ رنج در ما قوی‌تر و فوری‌تر از هیجان و حسّ لذّت عمل می‌کند. برای شناخت آن‌چه می‌خواهیم کتاب‌های «تسلّی بخشی‌های فلسفه» آلن دو باتن (فصل اپیکور) نشر ققنوس، «عادت هشتم» استیون کیوی نشر پیکان و «خودت را دوست داری؟» بنده (نشر همنشین) مفید هستند

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی گرامی

طبق نظریه آرکی‌تایپ‌های هلنی، ما هیچ کنترل خاصی روی کلیت نحوه زندگی‌مون نداریم. از نتایجش میشه این که رفتارای ما از قبل تعیین شده و افراد نمی‌تونن رفتارشون رو انتخاب کنن پس نمیشه مقصر دونستشون. پس آیا ما باید اخلاق شفقت شوپنهاوری رو پیشه کنیم و بگیم "هر ذره که در هوا و در هامون است، نیکو نگرش که همچو ما مفتون است"؟ آیا اخلاق هیچ معنایی نداره؟ ینی افراد مجازن هرکاری خواستن انجام بدن و ما نباید ازشون خرده بگیریم و بذاریم کارشونو بکنن؟

با تشکر


پاسخ #دکتر‌سرگلزایی:

با سلام و احترام

اوّل- آگاهی از جبر، درجاتی از اختیار را برای ما فراهم می آورد و این همان پارادوکس بزرگ جبر و اختیار است. 

جبر آرکه‌تایپال به ما کمک می‌کند که بدانیم چه اجزایی از زندگی ما تغییر‌ناپذیر هستند و چه بخش‌هایی تغییرپذیر، در نتیجه وقت، سرمایه و انرژی‌مان را بر آن‌چه تغییرناپذیر است هدر نمی‌دهیم و برای تغییر دادن آن‌چه تغییرپذیر است سرمایه‌گذاری بهتری می‌کنیم.

برای مثال، اگر زنی بداند که آرکه‌تایپ غالب او «آفرودیت» است می‌داند که وکیل یا جرّاح موفقی نخواهد شد، ولی او می‌تواند بین بازیگر شدن، مجسمه‌ساز شدن، طرّاح مُد شدن و رقصنده شدن «انتخاب» کند، انتخابی که بر هزینه/فایدهٔ زندگی‌اش تأثیر بزرگی خواهد داشت. 

دوّم- باور به اخلاق، نتیجهٔ باور به «ارادهٔ آزاد» است در حالی که پایهٔ روان‌کاوی بر «نظریهٔ ناخودآگاه» است، بنابراین همان‌طور که می‌فرمایید نظریهٔ روان‌کاوی (به طور عام) و روان‌شناسی‌تحلیلی‌یونگ (به طور خاص) فلسفهٔ اخلاق را دچار چالش می‌کنند.

سوّم این که اساس زندگی اجتماعی بر «قرارداد اجتماعی» است. چه قائل به جبر باشیم و چه قائل به اختیار، یک فرد کودک آزار را از دسترسی داشتن به کودکان محروم می‌کنیم. این تصمیم را بر مبنای «درستی فلسفی» آن نمی‌گیریم، بر مبنای «سودمندی اجتماعی» آن می‌گیریم و سودمندی اجتماعی را با متودولوژی پژوهش در جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی می‌سنجیم، گرچه «فیلسوفان علم» حق دارند این متودولوژی را به چالش بکشند.

تندرست و شادکام باشید.

Drsargolzaei.com

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با عرض سلام و ادب خدمت شما استاد گرامی، اینجانب علاقه‌مند به روان‌شناسی بالاخص در قالب نگاه ژرف و حقیقت‌پسند شما عزیز بزرگوار هستم... نگاهی آمیخته با عقلانیت و معنویت... نگاهی که به قولی شیوه‌ی آموزش ماهی‌گیری خواهد بود نه انتخابی معین و نشانِ راهی مشخص... و این‌ها همان اندیشه‌های ارزنده‌ای هستش که از کتاب‌های زیبای شما دریافت کردم...

بر خلاف تمام این‌ها با توجه به ذوق، تسلط و تخصص شما در زمینه‌های شعر و فلسفه و عرفان سوالی از شما داشتم... 

از نظر شما آیا دین روشنگر و هدایت‌کننده خواهد بود؟ 

گاهی اوقات با خودم فکر می‌کنم که شاید دین‌داری در بی‌دینی باشه یا به قولی خودسازی در خودسوزی و ویران‌گری باشه... یا شاید قاعده‌مندی در بی‌قاعدگی و به دور از چهارچوب؟ 

انسان دین‌داری بودم یا شاید قاعده‌مندی... 

تلاش می‌کنم به خودم اصرار کنم که دین کارگشا نیست... تلاش دارم به نوعی همسو با اندیشه‌های به اصطلاح مترقی اطرافیانِ به ظاهر ادیب و آگاهم بشم... اما آرامش ندارم؟ افکارم شیطانیست و قلبم آرام نیست؟ 

مطالعه کتاب یادداشت‌های یک روان‌پزشکِ شما مجددا درگیرم کرد و باعث شد مزاحم شما بشم. 

نقش دین چه اندازه می‌تونه در آرامش انسان موثر باشه؟ قاعده‌های اسلام انسان‌ساز هستند‌ یا خیر؟ مراقبه چگونه میتونه به آرامش انسان کمک کنه؟ 
به دنبال راهی هستم برای اثبات حقیقت... به دنبال منبعی هستم برای آرامش... بی تابم دکتر... بی قرارم... چه کنم؟


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از عنایتی که به بنده و نوشته‌هایم دارید ممنونم.

۱- پیشنهاد می‌کنم فایل‌صوتی کلاس «دین اندیشی نقادانه» بنده را از مؤسسهٔ آفتاب‌مهر تهیه و گوش کنید.

در آن درسگفتار تا حدّ بضاعتم به موضوع دین، دین‌داری و دین‌اندیشی پرداخته‌ام.

تلفن مؤسسهٔ آفتاب مهر 02188109349 است.

۲- مراقبه‌های مبتنی بر تمرکز بر حالات جسمانی باعث افزایش پرفیوژن، متابولیسم و سیناپتوژنز لوب سینگولای‌قدامی در مغز می‌شوند و از این طریق کنترل ارادی بر هیجان‌ها و عواطف را افزایش می‌دهند و خودآگاهی مبتنی بر عملکرد پره‌فرونتال را می‌افزایند.

سبز باشید.

Drsargolzaei.com

@drsargolzaei