#مقاله
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها
قسمت اول
مقدمه:
گرچه اولين بار اصطلاح«ناخودآگاه جمعي» را دكتر كارل گوستاو #يونگ -روانپزشك و اسطوره شناس سوئيسي- وضع كرد ولي پيش از او و هم زمان با او نظريه پردازان زيادي به موضوع «روان جمعي» با اصطلاحات ديگري اشاره كردند. چيزي كه يونگ به اين مقوله اضافه كرد مطرح كردن «امكان رها شدن از اسارت روان جمعي» بود: انساني كه مراحل تفَرد (individuation) را طي كند از زنجيره هاي نامرئي روان جمعي (mass psyche) رها مي گردد.
چيزي كه بين يونگ و صاحب نظران دیگر متفاوت بود، ديدگاه آن ها درباره محتواي ناخودآگاه جمعی بود. «گئورگ ويلهلم #هگل» مرحله تاريخي (روح تاریخ) را محتواي ناخودآگاه جمعي مي دانست، #كارل_ماركس طبقه اقتصادي را و #ژاك_لاكان زبان را، در حالي كه نگاه يونگ به ناخودآگاه جمعي نگاهي «اسطوره اي» بود كه به وضوح در تحليل او از علَت دو جنگ جهاني دیده می شود (كتاب يونگ و سياست: ولاديمير والتر اوداینیک- نشر ني)
در اين مقاله مي خواهم نه با ديدگاه يونگي كه با ديدگاه ماركس به مصداقي از ناخودآگاه جمعي بپردازم: ناخودآگاه جمعي خرده بورژواها!
مفهوم طبقه:
ازديدگاه ماركس، دو طبقه اصلي و دو طبقه فرعي در ساختار اقتصادي-اجتماعي قابل تشخيص هستند. طبقات اصلي عبارتند از طبقه بورژا و طبقه پرولتاريا.
طبقه پرولتاريا، شامل افرادي است كه كار مي كنند و ازحاصل كار خود در حدَ نيازهاي ضروري زندگي بهره مند مي شوند. امَا اين افراد از آن جا كه صاحب منابع اقتصادي (معدن، مزرعه، زمين ساختماني) و ابزارهاي اقتصادي (كارخانه، ماشين) نيستند تعيين كننده «شرايط كار» نيستند بلكه كساني كه صاحب منابع و ابزارهاي اقتصادي هستند «شرايط كاري» را تعيين مي كنند و طبعاً اين افراد شرايط كار را به گونه اي تعيين مي كنند كه بيشترين سهم را از «ارزش افزوده» ببرند و حداقل سهم را به طبقه پرولتاريا بپردازند. اين افراد را بورژوا مي ناميم.
اما علاوه بر دو طبقه اصلي پرولتاريا و بورژوا، دو طبقه فرعي نيز وجود دارند. يكي طبقه خرده بورژوا و ديگري طبقه لمپن پرولتاريا.
خرده بورژواها درمرز ميان بورژواها و پرولتاريا قرار مي گيرند. آن ها از كارگري به «سركارگري» ارتقاء يافته اند (چه به لحاظ بالارفتن درآمد و چه به لحاظ اجتماعي) و در واقع واسطه اي هستند بين بورژوا (صاحب كارخانه- صاحب زمين) و پرولتاريا (كارگران).
آخرين طبقه نيز لمپن پرولتاريا است. اين افراد از نظر مالي در سطح پاييني قرار دارند و از اين نظر به طبقه پرولتاريا نزديك هستند اما برخلاف طبقه پرولتاريا به كاري كه ارزش افزوده ايجاد كند اشتغال ندارند و اغلب مشغول كارهاي گروهي وتيمي نيز نيستند و در نتيجه برخلاف پرولتاريا فاقد «هويت جمعي» هستند. كساني كه شغل هاي كاذب يا غير قانوني دارند (گداها- جيب برها- شرَخرها-خرده فروشان مواد مخدر- روسپي ها) جزو طبقه لمپن پرولتاریا قرار دارند. به عقيده ماركس اين گروه (لمپن پرولتاريا) برخلاف طبقه پرولتاريا، نقش «ضد انقلابي» دارند يعني مانع حركت طبقه كارگر براي تشكيل يك جامعه سوسياليستي مي گردند. آن ها به دليل فقدان هویت گروهی و فقدان آگاهی طبقاتی با قيمت پايين خود را مي فروشند بنابراين طبقه ی بورژوا از اين طبقه براي سركوب طبقه پرولتاريا استفاده مي كند.
روان شناسي خورده بورژواها:
دراين مقاله مي خواهم به روانشناسي خرده بورژواها بپردازم: طبقه اي كه خاستگاهش در طبقه پرولتارياست و چشم اندازش در طبقه بورژوا بنابراين هميشه گرفتاركشمكش دروني (تعارض) است.
مطرح كردن اين ماجرا در اين مقاله از اين جهت برايم مهم بود كه اغلب مراجعان به رواندرمانگرها از طبقه خرده بورژوا هستند و گرچه آن ها تعارض هایشان را در سطح كاملاً فردي و خانوادگي مطرح مي كنند اما لازم است رواندرمانگران به اين مسأله آگاهي داشته باشند كه ريشه عميق اغلب تعارضات اين افراد سطح ناخودآگاه جمعي طبقاتي آن هاست.
بورژواها فاقد هم حسي با طبقه كارگر هستند. آن ها نسبت به طبقه پرولتاريا يا دلسوزي ندارند بلكه به آن ها «نگاه ابزاري» دارند. ممكن است حتي در تامين معاش و رفاه آن ها تلاش كنند اما نه به سبب «درك انساني شرايط زندگي آن ها» بلكه به سبب اين كه مي خواهند از اين طريق انگيزه و همكاري آن ها را در زمينه توليد و خدمات بالا ببرند اما دراين زمينه نظريه بورژوا اين است: «مواظب باشيد بيش از ظرفيت شان به آن ها ندهيد، جنبه اش را ندارند، هار مي شوند!».
اما يك خرده بورژوا با طبقه پايين تر از خودش (چه پرولتاريا و چه حتي لمپن پرولتاريا) هم حسي (sympathy) دارد،
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها
قسمت اول
مقدمه:
گرچه اولين بار اصطلاح«ناخودآگاه جمعي» را دكتر كارل گوستاو #يونگ -روانپزشك و اسطوره شناس سوئيسي- وضع كرد ولي پيش از او و هم زمان با او نظريه پردازان زيادي به موضوع «روان جمعي» با اصطلاحات ديگري اشاره كردند. چيزي كه يونگ به اين مقوله اضافه كرد مطرح كردن «امكان رها شدن از اسارت روان جمعي» بود: انساني كه مراحل تفَرد (individuation) را طي كند از زنجيره هاي نامرئي روان جمعي (mass psyche) رها مي گردد.
چيزي كه بين يونگ و صاحب نظران دیگر متفاوت بود، ديدگاه آن ها درباره محتواي ناخودآگاه جمعی بود. «گئورگ ويلهلم #هگل» مرحله تاريخي (روح تاریخ) را محتواي ناخودآگاه جمعي مي دانست، #كارل_ماركس طبقه اقتصادي را و #ژاك_لاكان زبان را، در حالي كه نگاه يونگ به ناخودآگاه جمعي نگاهي «اسطوره اي» بود كه به وضوح در تحليل او از علَت دو جنگ جهاني دیده می شود (كتاب يونگ و سياست: ولاديمير والتر اوداینیک- نشر ني)
در اين مقاله مي خواهم نه با ديدگاه يونگي كه با ديدگاه ماركس به مصداقي از ناخودآگاه جمعي بپردازم: ناخودآگاه جمعي خرده بورژواها!
مفهوم طبقه:
ازديدگاه ماركس، دو طبقه اصلي و دو طبقه فرعي در ساختار اقتصادي-اجتماعي قابل تشخيص هستند. طبقات اصلي عبارتند از طبقه بورژا و طبقه پرولتاريا.
طبقه پرولتاريا، شامل افرادي است كه كار مي كنند و ازحاصل كار خود در حدَ نيازهاي ضروري زندگي بهره مند مي شوند. امَا اين افراد از آن جا كه صاحب منابع اقتصادي (معدن، مزرعه، زمين ساختماني) و ابزارهاي اقتصادي (كارخانه، ماشين) نيستند تعيين كننده «شرايط كار» نيستند بلكه كساني كه صاحب منابع و ابزارهاي اقتصادي هستند «شرايط كاري» را تعيين مي كنند و طبعاً اين افراد شرايط كار را به گونه اي تعيين مي كنند كه بيشترين سهم را از «ارزش افزوده» ببرند و حداقل سهم را به طبقه پرولتاريا بپردازند. اين افراد را بورژوا مي ناميم.
اما علاوه بر دو طبقه اصلي پرولتاريا و بورژوا، دو طبقه فرعي نيز وجود دارند. يكي طبقه خرده بورژوا و ديگري طبقه لمپن پرولتاريا.
خرده بورژواها درمرز ميان بورژواها و پرولتاريا قرار مي گيرند. آن ها از كارگري به «سركارگري» ارتقاء يافته اند (چه به لحاظ بالارفتن درآمد و چه به لحاظ اجتماعي) و در واقع واسطه اي هستند بين بورژوا (صاحب كارخانه- صاحب زمين) و پرولتاريا (كارگران).
آخرين طبقه نيز لمپن پرولتاريا است. اين افراد از نظر مالي در سطح پاييني قرار دارند و از اين نظر به طبقه پرولتاريا نزديك هستند اما برخلاف طبقه پرولتاريا به كاري كه ارزش افزوده ايجاد كند اشتغال ندارند و اغلب مشغول كارهاي گروهي وتيمي نيز نيستند و در نتيجه برخلاف پرولتاريا فاقد «هويت جمعي» هستند. كساني كه شغل هاي كاذب يا غير قانوني دارند (گداها- جيب برها- شرَخرها-خرده فروشان مواد مخدر- روسپي ها) جزو طبقه لمپن پرولتاریا قرار دارند. به عقيده ماركس اين گروه (لمپن پرولتاريا) برخلاف طبقه پرولتاريا، نقش «ضد انقلابي» دارند يعني مانع حركت طبقه كارگر براي تشكيل يك جامعه سوسياليستي مي گردند. آن ها به دليل فقدان هویت گروهی و فقدان آگاهی طبقاتی با قيمت پايين خود را مي فروشند بنابراين طبقه ی بورژوا از اين طبقه براي سركوب طبقه پرولتاريا استفاده مي كند.
روان شناسي خورده بورژواها:
دراين مقاله مي خواهم به روانشناسي خرده بورژواها بپردازم: طبقه اي كه خاستگاهش در طبقه پرولتارياست و چشم اندازش در طبقه بورژوا بنابراين هميشه گرفتاركشمكش دروني (تعارض) است.
مطرح كردن اين ماجرا در اين مقاله از اين جهت برايم مهم بود كه اغلب مراجعان به رواندرمانگرها از طبقه خرده بورژوا هستند و گرچه آن ها تعارض هایشان را در سطح كاملاً فردي و خانوادگي مطرح مي كنند اما لازم است رواندرمانگران به اين مسأله آگاهي داشته باشند كه ريشه عميق اغلب تعارضات اين افراد سطح ناخودآگاه جمعي طبقاتي آن هاست.
بورژواها فاقد هم حسي با طبقه كارگر هستند. آن ها نسبت به طبقه پرولتاريا يا دلسوزي ندارند بلكه به آن ها «نگاه ابزاري» دارند. ممكن است حتي در تامين معاش و رفاه آن ها تلاش كنند اما نه به سبب «درك انساني شرايط زندگي آن ها» بلكه به سبب اين كه مي خواهند از اين طريق انگيزه و همكاري آن ها را در زمينه توليد و خدمات بالا ببرند اما دراين زمينه نظريه بورژوا اين است: «مواظب باشيد بيش از ظرفيت شان به آن ها ندهيد، جنبه اش را ندارند، هار مي شوند!».
اما يك خرده بورژوا با طبقه پايين تر از خودش (چه پرولتاريا و چه حتي لمپن پرولتاريا) هم حسي (sympathy) دارد،
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها
قسمت اول
مقدمه:
گرچه اولين بار اصطلاح«ناخودآگاه جمعي» را دكتر كارل گوستاو #يونگ -روانپزشك و اسطوره شناس سوئيسي- وضع كرد ولي پيش از او و هم زمان با او نظريه پردازان زيادي به موضوع «روان جمعي» با اصطلاحات ديگري اشاره كردند. چيزي كه يونگ به اين مقوله اضافه كرد مطرح كردن «امكان رها شدن از اسارت روان جمعي» بود: انساني كه مراحل تفَرد (individuation) را طي كند از زنجيره هاي نامرئي روان جمعي (mass psyche) رها مي گردد.
چيزي كه بين يونگ و صاحب نظران دیگر متفاوت بود، ديدگاه آن ها درباره محتواي ناخودآگاه جمعی بود. «گئورگ ويلهلم #هگل» مرحله تاريخي (روح تاریخ) را محتواي ناخودآگاه جمعي مي دانست، #كارل_ماركس طبقه اقتصادي را و #ژاك_لاكان زبان را، در حالي كه نگاه يونگ به ناخودآگاه جمعي نگاهي «اسطوره اي» بود كه به وضوح در تحليل او از علَت دو جنگ جهاني دیده می شود (كتاب يونگ و سياست: ولاديمير والتر اوداینیک- نشر ني)
در اين مقاله مي خواهم نه با ديدگاه يونگي كه با ديدگاه ماركس به مصداقي از ناخودآگاه جمعي بپردازم: ناخودآگاه جمعي خرده بورژواها!
مفهوم طبقه:
ازديدگاه ماركس، دو طبقه اصلي و دو طبقه فرعي در ساختار اقتصادي-اجتماعي قابل تشخيص هستند. طبقات اصلي عبارتند از طبقه بورژا و طبقه پرولتاريا.
طبقه پرولتاريا، شامل افرادي است كه كار مي كنند و ازحاصل كار خود در حدَ نيازهاي ضروري زندگي بهره مند مي شوند. امَا اين افراد از آن جا كه صاحب منابع اقتصادي (معدن، مزرعه، زمين ساختماني) و ابزارهاي اقتصادي (كارخانه، ماشين) نيستند تعيين كننده «شرايط كار» نيستند بلكه كساني كه صاحب منابع و ابزارهاي اقتصادي هستند «شرايط كاري» را تعيين مي كنند و طبعاً اين افراد شرايط كار را به گونه اي تعيين مي كنند كه بيشترين سهم را از «ارزش افزوده» ببرند و حداقل سهم را به طبقه پرولتاريا بپردازند. اين افراد را بورژوا مي ناميم.
اما علاوه بر دو طبقه اصلي پرولتاريا و بورژوا، دو طبقه فرعي نيز وجود دارند. يكي طبقه خرده بورژوا و ديگري طبقه لمپن پرولتاريا.
خرده بورژواها درمرز ميان بورژواها و پرولتاريا قرار مي گيرند. آن ها از كارگري به «سركارگري» ارتقاء يافته اند (چه به لحاظ بالارفتن درآمد و چه به لحاظ اجتماعي) و در واقع واسطه اي هستند بين بورژوا (صاحب كارخانه- صاحب زمين) و پرولتاريا (كارگران).
آخرين طبقه نيز لمپن پرولتاريا است. اين افراد از نظر مالي در سطح پاييني قرار دارند و از اين نظر به طبقه پرولتاريا نزديك هستند اما برخلاف طبقه پرولتاريا به كاري كه ارزش افزوده ايجاد كند اشتغال ندارند و اغلب مشغول كارهاي گروهي وتيمي نيز نيستند و در نتيجه برخلاف پرولتاريا فاقد «هويت جمعي» هستند. كساني كه شغل هاي كاذب يا غير قانوني دارند (گداها- جيب برها- شرَخرها-خرده فروشان مواد مخدر- روسپي ها) جزو طبقه لمپن پرولتاریا قرار دارند. به عقيده ماركس اين گروه (لمپن پرولتاريا) برخلاف طبقه پرولتاريا، نقش «ضد انقلابي» دارند يعني مانع حركت طبقه كارگر براي تشكيل يك جامعه سوسياليستي مي گردند. آن ها به دليل فقدان هویت گروهی و فقدان آگاهی طبقاتی با قيمت پايين خود را مي فروشند بنابراين طبقه ی بورژوا از اين طبقه براي سركوب طبقه پرولتاريا استفاده مي كند.
روان شناسي خورده بورژواها:
دراين مقاله مي خواهم به روانشناسي خرده بورژواها بپردازم: طبقه اي كه خاستگاهش در طبقه پرولتارياست و چشم اندازش در طبقه بورژوا بنابراين هميشه گرفتاركشمكش دروني (تعارض) است.
مطرح كردن اين ماجرا در اين مقاله از اين جهت برايم مهم بود كه اغلب مراجعان به رواندرمانگرها از طبقه خرده بورژوا هستند و گرچه آن ها تعارض هایشان را در سطح كاملاً فردي و خانوادگي مطرح مي كنند اما لازم است رواندرمانگران به اين مسأله آگاهي داشته باشند كه ريشه عميق اغلب تعارضات اين افراد سطح ناخودآگاه جمعي طبقاتي آن هاست.
بورژواها فاقد هم حسي با طبقه كارگر هستند. آن ها نسبت به طبقه پرولتاريا يا دلسوزي ندارند بلكه به آن ها «نگاه ابزاري» دارند. ممكن است حتي در تامين معاش و رفاه آن ها تلاش كنند اما نه به سبب «درك انساني شرايط زندگي آن ها» بلكه به سبب اين كه مي خواهند از اين طريق انگيزه و همكاري آن ها را در زمينه توليد و خدمات بالا ببرند اما دراين زمينه نظريه بورژوا اين است: «مواظب باشيد بيش از ظرفيت شان به آن ها ندهيد، جنبه اش را ندارند، هار مي شوند!».
اما يك خرده بورژوا با طبقه پايين تر از خودش (چه پرولتاريا و چه حتي لمپن پرولتاريا) هم حسي (sympathy) دارد،
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
T.me/drsargolzaei
#ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها
قسمت اول
مقدمه:
گرچه اولين بار اصطلاح«ناخودآگاه جمعي» را دكتر كارل گوستاو #يونگ -روانپزشك و اسطوره شناس سوئيسي- وضع كرد ولي پيش از او و هم زمان با او نظريه پردازان زيادي به موضوع «روان جمعي» با اصطلاحات ديگري اشاره كردند. چيزي كه يونگ به اين مقوله اضافه كرد مطرح كردن «امكان رها شدن از اسارت روان جمعي» بود: انساني كه مراحل تفَرد (individuation) را طي كند از زنجيره هاي نامرئي روان جمعي (mass psyche) رها مي گردد.
چيزي كه بين يونگ و صاحب نظران دیگر متفاوت بود، ديدگاه آن ها درباره محتواي ناخودآگاه جمعی بود. «گئورگ ويلهلم #هگل» مرحله تاريخي (روح تاریخ) را محتواي ناخودآگاه جمعي مي دانست، #كارل_ماركس طبقه اقتصادي را و #ژاك_لاكان زبان را، در حالي كه نگاه يونگ به ناخودآگاه جمعي نگاهي «اسطوره اي» بود كه به وضوح در تحليل او از علَت دو جنگ جهاني دیده می شود (كتاب يونگ و سياست: ولاديمير والتر اوداینیک- نشر ني)
در اين مقاله مي خواهم نه با ديدگاه يونگي كه با ديدگاه ماركس به مصداقي از ناخودآگاه جمعي بپردازم: ناخودآگاه جمعي خرده بورژواها!
مفهوم طبقه:
ازديدگاه ماركس، دو طبقه اصلي و دو طبقه فرعي در ساختار اقتصادي-اجتماعي قابل تشخيص هستند. طبقات اصلي عبارتند از طبقه بورژا و طبقه پرولتاريا.
طبقه پرولتاريا، شامل افرادي است كه كار مي كنند و ازحاصل كار خود در حدَ نيازهاي ضروري زندگي بهره مند مي شوند. امَا اين افراد از آن جا كه صاحب منابع اقتصادي (معدن، مزرعه، زمين ساختماني) و ابزارهاي اقتصادي (كارخانه، ماشين) نيستند تعيين كننده «شرايط كار» نيستند بلكه كساني كه صاحب منابع و ابزارهاي اقتصادي هستند «شرايط كاري» را تعيين مي كنند و طبعاً اين افراد شرايط كار را به گونه اي تعيين مي كنند كه بيشترين سهم را از «ارزش افزوده» ببرند و حداقل سهم را به طبقه پرولتاريا بپردازند. اين افراد را بورژوا مي ناميم.
اما علاوه بر دو طبقه اصلي پرولتاريا و بورژوا، دو طبقه فرعي نيز وجود دارند. يكي طبقه خرده بورژوا و ديگري طبقه لمپن پرولتاريا.
خرده بورژواها درمرز ميان بورژواها و پرولتاريا قرار مي گيرند. آن ها از كارگري به «سركارگري» ارتقاء يافته اند (چه به لحاظ بالارفتن درآمد و چه به لحاظ اجتماعي) و در واقع واسطه اي هستند بين بورژوا (صاحب كارخانه- صاحب زمين) و پرولتاريا (كارگران).
آخرين طبقه نيز لمپن پرولتاريا است. اين افراد از نظر مالي در سطح پاييني قرار دارند و از اين نظر به طبقه پرولتاريا نزديك هستند اما برخلاف طبقه پرولتاريا به كاري كه ارزش افزوده ايجاد كند اشتغال ندارند و اغلب مشغول كارهاي گروهي وتيمي نيز نيستند و در نتيجه برخلاف پرولتاريا فاقد «هويت جمعي» هستند. كساني كه شغل هاي كاذب يا غير قانوني دارند (گداها- جيب برها- شرَخرها-خرده فروشان مواد مخدر- روسپي ها) جزو طبقه لمپن پرولتاریا قرار دارند. به عقيده ماركس اين گروه (لمپن پرولتاريا) برخلاف طبقه پرولتاريا، نقش «ضد انقلابي» دارند يعني مانع حركت طبقه كارگر براي تشكيل يك جامعه سوسياليستي مي گردند. آن ها به دليل فقدان هویت گروهی و فقدان آگاهی طبقاتی با قيمت پايين خود را مي فروشند بنابراين طبقه ی بورژوا از اين طبقه براي سركوب طبقه پرولتاريا استفاده مي كند.
روان شناسي خورده بورژواها:
دراين مقاله مي خواهم به روانشناسي خرده بورژواها بپردازم: طبقه اي كه خاستگاهش در طبقه پرولتارياست و چشم اندازش در طبقه بورژوا بنابراين هميشه گرفتاركشمكش دروني (تعارض) است.
مطرح كردن اين ماجرا در اين مقاله از اين جهت برايم مهم بود كه اغلب مراجعان به رواندرمانگرها از طبقه خرده بورژوا هستند و گرچه آن ها تعارض هایشان را در سطح كاملاً فردي و خانوادگي مطرح مي كنند اما لازم است رواندرمانگران به اين مسأله آگاهي داشته باشند كه ريشه عميق اغلب تعارضات اين افراد سطح ناخودآگاه جمعي طبقاتي آن هاست.
بورژواها فاقد هم حسي با طبقه كارگر هستند. آن ها نسبت به طبقه پرولتاريا يا دلسوزي ندارند بلكه به آن ها «نگاه ابزاري» دارند. ممكن است حتي در تامين معاش و رفاه آن ها تلاش كنند اما نه به سبب «درك انساني شرايط زندگي آن ها» بلكه به سبب اين كه مي خواهند از اين طريق انگيزه و همكاري آن ها را در زمينه توليد و خدمات بالا ببرند اما دراين زمينه نظريه بورژوا اين است: «مواظب باشيد بيش از ظرفيت شان به آن ها ندهيد، جنبه اش را ندارند، هار مي شوند!».
اما يك خرده بورژوا با طبقه پايين تر از خودش (چه پرولتاريا و چه حتي لمپن پرولتاريا) هم حسي (sympathy) دارد،
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei