دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.89K photos
112 videos
175 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#شنگول_و_منگول

نمی دانم به اين نكته دقت كرده ايد كه در اغلب افسانه ها نبوغ و قهرمانی در بين فرزندان يك خانواده به فرزند سوم تعلق دارد؟
در افسانه ی معروف "بزبز قندی"، شنگول و منگول كه فرزندان بزرگتر بزبز قندی هستند فريب گرگ را می خورند و در را به روی او باز می كنند و فرزند سوم (حبه ی انگور) كه صاحب درايت و هوش است در تنور پنهان می شود و گزارش ماوقع را بعدأ به مادر خود می دهد.
در داستان فرنگی "گربه ی چكمه پوش" هم پسران اول و دوم آسيابان ميراث او را بين خود تقسيم می كنند و برای پسر سوم چيزی نمی ماند جز يك گربه. اما پسر سوم با همان گربه به نيك بختی و خوش عاقبتی مي رسد.
در داستان "قلعه ی ذات الصور هوش ربا" در #مثنوی #مولوی نيز پسر اول شاه كشته ی شهوت مي گردد و پسر دوم مقتول طمع و اين پسر سوم است كه صبوری پيشه مي كند و به وصال دختر خاقان چين می رسد:

آرزو از صبر آيد نی شتاب
صبر كن؛ الله اعلم بالصواب

در رمان #برادران_کارامازوف #داستایوسکی نیز همین ماجرا تکرار می شود. دیمیتری کارامازوف غرق در عقلانیت سکولار است و این شکاکیت افراطی و نیهیلیسم اخلاقی او را به جنون می کشاند. دیمیتری کارامازوف در شوریدگی عاشقانه غرق می شود و در قماری که "بباخت هرچه بودش" به زندان می رود. در این میان آلکسی (برادر سوم و کوچکترین برادر) است که به اخلاص و شفقت مسیحی نائل می گردد!

راز عدد سه چيست؟

"ارنست اپلی" روانشناس يونگی می نويسد:
"عدد سه مترادف راه حل و زندگی نو است. در سه، نشانی از اراده و يك ايده ی نو است. در سه، جوهری مذكر (آنيموسی) است؛ پس روح مبارزه در آن وجود دارد. خدايان اغلب در گروه سه نفری ظاهر می شوند. در مذهب هندو خداوند تجلی سه گانه ای دارد: برهما (خداي آفرينش)، ويشنو (خداي حفاظت كننده) و شيوا (خدای مرگ). در مسيحيت نيز تثليث پدر، پسر و روح القدس وجود دارد... سه، معنای "شدن" دارد."
در لطايف تفكر خلاق نيز از اين ضرب المثل زياد استفاده می كنيم:
"وقتی بر سر دوراهی ايستاده ای و ترديد داری، از راه سوم برو!"
در اين جا هم راه سوم راهی است نو، راهی كه تو اولين رهروی آن هستی و به مدد شهامت و اراده ی تو خلق می شود.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت: 

ارنست اپلی  (Ernst Aeppli  1892-1954)  روانکاو یونگی سوئیسی در سال 1923 دکترای خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کرد. بیشتر شهرت وی در زمینه ی تحلیل رویاست. کتاب های وی عبارتند از : تعارض های زندگی و مشاوره ی روانشناختی- رویا و تحلیل رویا- روانشناسی خودآگاه و ناخودآگاه- شخصیت، خطابه ای در باب افراد بالیده. از کتاب های ایشان تا جایی که من مطلع هستم فقط کتاب "رویا و تعبیر رویا" توسط دل آرا قهرمان به فارسی ترجمه شده و توسط نشر میترا در سال 1378 منتشر گردیده است.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#در_درون_کعبه_رسم_قبله_نیست
قسمت اول

گفتگوی محمد خرسندی با دکترمحمدرضا سرگلزایی در باره ی مولانا: 

خرسندی:
شناخت #مولوی و بررسی زندگی او و چگونگی تبدیل شدن یک فقیه سجاده نشین به یک عاشق قمارباز از یک سو و از سوی دیگر آن پیرمرد ژولیده موی بلندقد استخوانی که جرقه های تحول را در روان #مولانا زد، باعث می شود تا سؤالات زیادی در ذهن ما شکل بگیرد که شخصیت مولانا قبل از این تحول چگونه بوده و این تحول چگونه باعث شد تا مولانا در قمار عاشقی سرآمد همه عرفا شود، دوران کودکی، نوجوانی و میانسالی اش را چگونه سپری کرد، #شمس که بود؟ از کجا آمد؟ توانایی تغییر در مولانا در چه مسیری طی شد؟ و همه این سؤالات و سؤالات دیگر از این دست را شاید نیازمند بررسی روانکاوانه باشیم و با ورود به دنیای آرکی تایپ ها شاید به جواب سؤالات خود برسیم. کهن الگوها یا آرکی تایپ ها، الگوهایی بنیادی تفکر در انسان هستند که تمامی رفتارها، نحوه ادراک و پاسخ های ما نسبت به رویدادهای دنیای پیرامون و همچنین انتخاب های ما در طول زندگی را می توان در چارچوب آن ها تعریف و بررسی کرد.کهن الگوها محتوای ناخودآگاه جمعی را تشکیل می دهند که در حوزه ی روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ قرار می گیرد. به همین دلیل با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک، مولانا پژوه و یونگ شناس به گفتگو نشستیم.
 
خرسندی:
مسیر تحول زندگی مولانا در بُعد آرکی تایپی آن چگونه طی شده است. لطفأ تحلیل خود را از این مسأله ارائه دهید.
 
دکتر سرگلزایی:
من می خواهم بحث را از دو آرکی تایپ مکمل آپولو و دیونیزوس شروع کنم، اما قبلش لازم است توضیح کوتاهی درباره ماهیت آرکی تایپ ارائه بدهم. آرکی تایپ ها غریزه های معنوی یا فرهنگی انسان هستند. همانطور که غریزه ها آرکی تایپ های زیستی انسانند. یعنی همانطور که همه ما غریزه خوردن، آشامیدن آمیزش و ... را داریم، در حیات فرهنگی مان هم یک سری غریزه ها داریم، مثلا در یک سنی دچار "اضطراب جدایی" می شویم حتی اگر کسی هم ما را نترسانده باشد ترس از دست دادن پدر و مادر بر ما مستولی می شود که در سن خاصی ترسی طبیعی است. این قالب های تکرار شونده ی حیات فکری و فرهنگی ماست، که اسم آن ها را آرکی تایپ می گذاریم. قبل از یونگ به آرکی تایپ ها از سوی کسانی دیگر اشاره هایی شده بود اما #یونگ به ویژگی داستانی بودن آرکی تایپ اشاره میکند.
آرکی تایپ اساساً داستان است و این داستان از یک جایی شروع می شود، در جایی به اوج می رسد و به گونه ای هم انحلال می یابد. همانطور هم که اشاره کردم آرکی تایپ ها غریزه های فرهنگی و معنوی ما انسان ها هستند و بدون آموزش شکل گرفته اند. این تعریف یونگ از آرکی تایپ است.
بنابراین اعتقاد به آرکی تایپ ها در حیطه فلسفه اصالت عقل قرار می گیرد که معنای آن این است که ذهن مقدم بر تجربه است، برخلاف معتقدین به اصالت تجربه که اعتقاد دارند تجربه مقدم بر ذهن است و تا زمانی که تجربه در ذهنمان ایجاد نشده است، چیزی به اسم ذهن نداریم، ذهن همان تابلوی سفیدی است که بر اساس تجربه از یک چیزی می ترسیم یا خوشمان می آید . معتقدین به اصالت تجربه بر خلاف معتقدین به اصالت عقل فکر می کنند ما در حیات فکری مان غریزه ای نداریم. پس دیدگاه روانکاوی به صورت عام و دیدگاه یونگ به صورت خاص یک دیدگاه اصالت عقلی است، یعنی مقّدم بر تولد ما آرکی تایپ ها بوده اند. حالا تجربه منجر به این میشود که برخی از آرکی تایپ ها در درون ما فعال شوند و در آن آرکی تایپ ها زندگی کنیم . هر زمانه و دوره ای هم آرکی تایپ های خودش را دارد. یونگ با چنین نگرشی به این ماجرا می پردازد که آرکه تایپ ها فقط در زندگی جمعی ما جاری نیستند بلکه هر ملتی ممکن است آرکی تایپ هایی داشته باشند که بر آن ها غالب باشند، هر عصر و زمانه ای هم برای خودش آرکی تایپ هایی دارد، حتی یک خانواده یا یک شرکت هم آرکی تایپ هایی دارد که رفتار او را قابل فهم و قابل پیش بینی می کند.
این خلاصه ی آن چیزی است که در تحلیل آرکی تایپی به آن می پردازیم. با این مقدمه آنچه که در مولانا اتفاق افتاده است، جدال دو آرکی تایپ آپولو و دیونیزوس است.
اقبال لاهوری در کتاب سیر فلسفه در ایران به نقل از هراکلیتوس می نویسد که زئوس خدای خدایان در مذهب هلنی-المپی دو وجه دارد، دو وجه آپولونی و دیونیزوسی.. در مذهب هلنی-المپی خدایان ربّ النوع هستند یعنی خدایان نمادهای سبک های تفکر و زندگی هستند. پس آپولو و دیونیزوس نماینده ی دو آرکی تایپ و دو طرز تفکر و سبک زندگی هستند؛ این موضوع در فلسفه ی دین خیلی مهم است چرا که اغلب مذاهب در یکی از این دو قرار میگیرند، یک سری از مذاهب آپولونی هستند و یک سری از مذاهب دیونیزوسی هستند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
یکشنبه، 17 اردی بهشت، در نشست دوم از سلسله کارگاه های #آگاهی_برتر کلینیک نیک آرام میزبان جناب آقای #دکترمحمدرضاسرگلزایی بود.
بخش هایی از سخنرانی ایشان را در نشست #گوهر_خود_را_هویداکن با هم می خوانیم:

" گوهر خود را هویدا کن ،کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن ،کمال این است و بس...

گوهر در ادبیات چه مفهومی دارد؟ راه رمزگشایی این سوال این است که بیابیم متضاد این کلمه چه چیزی ست. در #مثنوی مولوی، در داستان موسی و شبان آمده است:

زآن که دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

جوهر (گوهر) در برابر عرض آمده است. از دیدگاه #مولوی، ما انسان ها بخشی داریم که آن اصل و گوهر ماست و بخشی هم داریم که بر ما عارض می شود. مانند زبان هندی و روسی و فارسی که هریک از ما از الفاظ متفاوتی استفاده می کنیم که پشت همه ی آن ها یک فهم مشترک است: زبان دل، فهم دلی و قلبی. فهم دلی همان فهم پدیدارشناسانه است.ما با جوهر قطع ارتباط شده ایم و هدف غایی این است که دوباره به آن متصل شویم."
در ادامه ایشان به شرح و نقد گوهر از دیدگاه فلاسفه و روان شناسان انسان گرا پرداختند و مکاتب گریزگرایی(Skepticism)،
خردگرایی(Rationalism)، تفکرات سوفیستان و در مقابل آن سقراط، مکتب فکری افلاطون، مکتب دکارت و اصالت تجربه (Empiricism) را شرح دادند:

" گریزگرایی بر دو اصل شک کردن بر همه چیز و حراست از شک خویش باور دارد و قائل بر نسبی گرایی است. عده ای دیگر بر این باورند که پس از این دو اصل، اطلاعات به دو دسته ی اکاذیب و..یا درست و بر حق تقسیم می شوند. اینان قائل به حکمت و اصالت خرد هستند: آگاهی ناب و خالص. سقراط نماینده ی آن هاست. در مقابل سوفیست ها قرار دارند که به خود لقب صاحب خرد داده و متصور بودند خالق خرد هستند نه کاشف آن و خرد چیزی ست که روی آن اجماع نظر شود!"
"در روش سقراط (essentialism) ابتدا شک می کنیم، سپس آنقدر جست و جو می کنیم تا به ذات و جوهر برسیم. شواهد را به چالش میکشیم تا به شواهدی برسیم که به چالش کشیدنی نیست و به آن ایمان بیآوریم.او به تفکر نقاد، آزاد اندیشی و آزادی بیان معتقد بود و این را راه حرکت به سمت خرد جمعی و حقیقت می دانست."
" افلاطون گفت: هر آنچه در زمین همگان بر روی آن اجماع نظر کنند، عرض است. جوهر و حقیقت در جهانی دیگرست؛ جهانی که آن را جهان ایده یا عالم مُثُل نامید و معتقد بود صداقت و زیبایی خالص آنجاست و ما لمحه هایی از آن ها را در این جهان می بینیم. برخی انسان ها متفاوت هستند و توانایی دیدن اعماق آن جهان را در درجات مختلف دارند."

در ادامه به توضیح مثال غار افلاطون، داستان فیل در اتاق تاریک و قرابت دیدگاه مولوی با افلاطون درباره ی جوهر و خرد پرداختند و پس از آن دو نمونه مکتب فلسفی رنسانس را شرح دادند:

"رنه دکارت می گوید ما انسان ها می توانیم شهود یا عقل فراحسی داشته باشیم. آرا و عقایدی را می توانیم درک کنیم که با حواس پنجگانه نمی توان درک کرد. در مقابل فیلسوفان اصالت تجربه قرار دارند: جیم میل و جان استوارت میل معتقدند باید به تحلیل پدیده های ذهن انسان پرداخت و هر زمان ما چیزهایی را تجربه می کنیم که در حواس ما نمی گنجد یعنی مغز ما دچار مشکلات شیمیایی شده است. آن ها قائل به هیچ خرد ذاتی یا ادراک فراحسی نبودند و دانش را نتیجه ی حس، تجربه و ابزارها ارتقاء دهنده ی حواس، منطق صوری و اجماع نظر می دانستند."

پس از آن به تشریح دیدگاه پیشگامان روان شناسی انسان گرا پرداختند:

" #یونگ معتقد است همه ی ما یک آگاهی کهن، پیشین و پیش تولدی داریم. ما میراث دار خرد نسل های قبل از خود هستیم. در ناخودآگاه ما دریچه ای به خرد جمعی وجود دارد. باید لایه ها را از خویش برداریم تا به گوهر برسیم. با عبور از پرسونا، به shadow و پس از آن آنیما و آنیموس و سپس در آخر به Self می رسیم و در اینجا این توان ego ماست که ما را در مسیر بصیرت و بینش یا تهاجم و فروپاشی قرار خواهد داد. "
" کارن هورنای سه 'من' را مطرح می کند: چیزی که اکنون هستیم the actual self، من حقیقی the real self و در آخر من ایده آل the idealized self.
چیزی که مانع رسیدن به من حقیقی، رسالت وجودی و معنوی ما می شود سیستم تفاخر (pride) در جامعه است. برای رسیدن به من حقیقی باید یک مسیر رشدی برنامه ریزی شده را به همراه یک استاد دارای دانش، تجربه و خرد، طی کنیم تا به نقطه ی شناسایی من حقیقی خود برسیم و به سمت آن حرکت کنیم. "
" مازلو از خودشکوفایی صحبت می کند: ازکسانی که دغدغه های آن ها فراتر از نیاز های اولیه انسان است. او می گوید آن ها در تجربه ی اوج( Peak experience) چیزی به سراغشان می آید که آن ها را به سمت دغدغه ی خود شکوفایی سوق می دهد."
"ویکتور فرانکل، خالق مکتب معنا درمانی، می گوید گوهری داریم که وظیفه ی رشدی تمامی ما این است که آن گوهر درون خود را پیدا و سپس آن را هویدا سازیم."
#مقاله
#مسابقه_ملی_من_ازتو_زرنگترم

دوستی داشتم که همه او را به زرنگی و رِندیِ افراطی می شناختند، تا جایی که گمان می کردند هرجا سر و کلّه ی این آدم پیدا شود کاسه ای زیر نیم کاسه است و باید مراقب باشند کلاهی سرشان نرود. خود این فرد هم به گونه ای اغراق آمیز سعی می کرد تیز و زبل بودن خود را به رُخ بکشاند! وقتی مدّت بیشتری با او بودم یک بار خاطره ای برایم تعریف کرد که باعث شد ریشه ی این رفتار زننده ی او را دریابم: وقتی دوستم به کودکستان می رفت هر روز یک شکلات کیت کت با خودش به مدرسه می برد. او هر روز کیت کتش را با دوست بغلی اش نصف می کرد. یک روز دوستم به مادرش می گوید: "مامان برام دو تا کیت کت بخر که یکیشو بدم به سعید" و بعد به مادرش می گوید که هر روز کیت کتی که به کودکستان می برد را با سعید نصف می کند. واکنش مادر دوستم به این کوچولوی سخاوتمند این بود: "ای هالوی ساده لوح!". لحن مادر و نگاه او به دوست کوچولویم فهماند که خطای بزرگی انجام داده! این بود که تصمیم گرفت دیگر هالو نباشد و از فردا کیت کتش را تنهایی بخورد! یواشکی و بی سر و صدا و تا وقتی دوستش سر نرسیده! دوستم بعد از آن از کیت کت هایش دو برابر لذّت نبرد فقط از این لذّت برد که هالو نیست! و کم کم تلاش کرد به دیگران ثابت کند که نه تنها هالو نیست که بسیار هم تیز و زبل است! 

ما به فرزندانمان یاد می دهیم که تنها بخورند و بیشتر بخورند و دارایی شان را قسمت نکنند و هالو و ساده دل نباشند، آنوقت دسته جمعی در جامعه ای زندگی می کنیم که بسیاری از مردم به هم با سوءظن می نگرند و از بی اعتمادی و احساس انزوا و تنهایی رنج می برند و برای این که کلاهی سرشان نرود خودشان کلاه دیگران را برمی دارند و در این بازی "من ساده لوح نیستم" از هم سبقت می گیرند! طنز ماجرا اینجاست ما در مقابل کلاهبرداران بزرگ سکوت و تسلیم پیشه می کنیم و در مقابل همسایه زبل و گردن کلفت می شویم! به قول #دکترشریعتی (در کتاب #امت_و_امامت) اگر کسی دست در کاسه ی آبگوشت مان ببرد دستش را می شکنیم ولی در مقابل کسی که چاه نفت مان را می برد سکوت می کنیم!

آن یکی در وقت استنجا بگفت
 که مرا با بوی جنّت دار جُفت
 گفت شخصی خوب وِرد آورده‌ای
 لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای
 این دعا چون وِرد بینی بود چون
وِرد بینی را تو آوردی به کون؟
 رایحهٔ جنّت ز بینی یافت حُر
 رایحهٔ جنّت کی آید از دُبُر؟!
 ای تواضع برده پیش ابلهان
وی تکبّر برده تو پیش شهان
آن تکبّر بر خَسان خوبست و چُست
هین مرو معکوس، عکسش بندِ تُست

 (#مثنوی #مولوی- دفتر چهارم)

 #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#مسابقه_ملی_من_ازتو_زرنگترم

دوستی داشتم که همه او را به زرنگی و رِندیِ افراطی می شناختند، تا جایی که گمان می کردند هرجا سر و کلّه ی این آدم پیدا شود کاسه ای زیر نیم کاسه است و باید مراقب باشند کلاهی سرشان نرود. خود این فرد هم به گونه ای اغراق آمیز سعی می کرد تیز و زبل بودن خود را به رُخ بکشاند! وقتی مدّت بیشتری با او بودم یک بار خاطره ای برایم تعریف کرد که باعث شد ریشه ی این رفتار زننده ی او را دریابم: وقتی دوستم به کودکستان می رفت هر روز یک شکلات کیت کت با خودش به مدرسه می برد. او هر روز کیت کتش را با دوست بغلی اش نصف می کرد. یک روز دوستم به مادرش می گوید: "مامان برام دو تا کیت کت بخر که یکیشو بدم به سعید" و بعد به مادرش می گوید که هر روز کیت کتی که به کودکستان می برد را با سعید نصف می کند. واکنش مادر دوستم به این کوچولوی سخاوتمند این بود: "ای هالوی ساده لوح!". لحن مادر و نگاه او به دوست کوچولویم فهماند که خطای بزرگی انجام داده! این بود که تصمیم گرفت دیگر هالو نباشد و از فردا کیت کتش را تنهایی بخورد! یواشکی و بی سر و صدا و تا وقتی دوستش سر نرسیده! دوستم بعد از آن از کیت کت هایش دو برابر لذّت نبرد فقط از این لذّت برد که هالو نیست! و کم کم تلاش کرد به دیگران ثابت کند که نه تنها هالو نیست که بسیار هم تیز و زبل است! 

ما به فرزندانمان یاد می دهیم که تنها بخورند و بیشتر بخورند و دارایی شان را قسمت نکنند و هالو و ساده دل نباشند، آنوقت دسته جمعی در جامعه ای زندگی می کنیم که بسیاری از مردم به هم با سوءظن می نگرند و از بی اعتمادی و احساس انزوا و تنهایی رنج می برند و برای این که کلاهی سرشان نرود خودشان کلاه دیگران را برمی دارند و در این بازی "من ساده لوح نیستم" از هم سبقت می گیرند! طنز ماجرا اینجاست ما در مقابل کلاهبرداران بزرگ سکوت و تسلیم پیشه می کنیم و در مقابل همسایه زبل و گردن کلفت می شویم! به قول #دکترشریعتی (در کتاب #امت_و_امامت) اگر کسی دست در کاسه ی آبگوشت مان ببرد دستش را می شکنیم ولی در مقابل کسی که چاه نفت مان را می برد سکوت می کنیم!

آن یکی در وقت استنجا بگفت
 که مرا با بوی جنّت دار جُفت
 گفت شخصی خوب وِرد آورده‌ای
 لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای
 این دعا چون وِرد بینی بود چون
وِرد بینی را تو آوردی به کون؟
 رایحهٔ جنّت ز بینی یافت حُر
 رایحهٔ جنّت کی آید از دُبُر؟!
 ای تواضع برده پیش ابلهان
وی تکبّر برده تو پیش شهان
آن تکبّر بر خَسان خوبست و چُست
هین مرو معکوس، عکسش بندِ تُست

 (#مثنوی #مولوی- دفتر چهارم)

 #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

http://Instagram.com/drsargolzaei
#مقاله
#شنگول_و_منگول

نمی دانم به اين نكته دقت كرده ايد كه در اغلب افسانه ها نبوغ و قهرمانی در بين فرزندان يك خانواده به فرزند سوم تعلق دارد؟
در افسانه ی معروف "بزبز قندی"، شنگول و منگول كه فرزندان بزرگتر بزبز قندی هستند فريب گرگ را می خورند و در را به روی او باز می كنند و فرزند سوم (حبه ی انگور) كه صاحب درايت و هوش است در تنور پنهان می شود و گزارش ماوقع را بعدأ به مادر خود می دهد.
در داستان فرنگی "گربه ی چكمه پوش" هم پسران اول و دوم آسيابان ميراث او را بين خود تقسيم می كنند و برای پسر سوم چيزی نمی ماند جز يك گربه. اما پسر سوم با همان گربه به نيك بختی و خوش عاقبتی مي رسد.
در داستان "قلعه ی ذات الصور هوش ربا" در #مثنوی #مولوی نيز پسر اول شاه كشته ی شهوت مي گردد و پسر دوم مقتول طمع و اين پسر سوم است كه صبوری پيشه مي كند و به وصال دختر خاقان چين می رسد:

آرزو از صبر آيد نی شتاب
صبر كن؛ الله اعلم بالصواب

در رمان #برادران_کارامازوف #داستایوسکی نیز همین ماجرا تکرار می شود. دیمیتری کارامازوف غرق در عقلانیت سکولار است و این شکاکیت افراطی و نیهیلیسم اخلاقی او را به جنون می کشاند. دیمیتری کارامازوف در شوریدگی عاشقانه غرق می شود و در قماری که "بباخت هرچه بودش" به زندان می رود. در این میان آلکسی (برادر سوم و کوچکترین برادر) است که به اخلاص و شفقت مسیحی نائل می گردد!

راز عدد سه چيست؟

"ارنست اپلی" روانشناس يونگی می نويسد:
"عدد سه مترادف راه حل و زندگی نو است. در سه، نشانی از اراده و يك ايده ی نو است. در سه، جوهری مذكر (آنيموسی) است؛ پس روح مبارزه در آن وجود دارد. خدايان اغلب در گروه سه نفری ظاهر می شوند. در مذهب هندو خداوند تجلی سه گانه ای دارد: برهما (خداي آفرينش)، ويشنو (خداي حفاظت كننده) و شيوا (خدای مرگ). در مسيحيت نيز تثليث پدر، پسر و روح القدس وجود دارد... سه، معنای "شدن" دارد."
در لطايف تفكر خلاق نيز از اين ضرب المثل زياد استفاده می كنيم:
"وقتی بر سر دوراهی ايستاده ای و ترديد داری، از راه سوم برو!"
در اين جا هم راه سوم راهی است نو، راهی كه تو اولين رهروی آن هستی و به مدد شهامت و اراده ی تو خلق می شود.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت: 

ارنست اپلی  (Ernst Aeppli  1892-1954)  روانکاو یونگی سوئیسی در سال 1923 دکترای خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کرد. بیشتر شهرت وی در زمینه ی تحلیل رویاست. کتاب های وی عبارتند از : تعارض های زندگی و مشاوره ی روانشناختی- رویا و تحلیل رویا- روانشناسی خودآگاه و ناخودآگاه- شخصیت، خطابه ای در باب افراد بالیده. از کتاب های ایشان تا جایی که من مطلع هستم فقط کتاب "رویا و تعبیر رویا" توسط دل آرا قهرمان به فارسی ترجمه شده و توسط نشر میترا در سال 1378 منتشر گردیده است.


اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei


وب سایت:
http://Drsargolzaei.com
مقاله

#مقاله

#شنگول_و_منگول

نمی‌دانم به اين نكته دقت كرده‌ايد كه در اغلب افسانه‌ها نبوغ و قهرمانی در بين فرزندان يك خانواده به فرزند سوم تعلق دارد؟
در افسانه ی معروف "بزبز قندس"، شنگول و منگول كه فرزندان بزرگ‌تر بزبز قندی هستند فريب گرگ را می‌خورند و در را به روی او باز می‌كنند و فرزند سوم (حبه‌ی انگور) كه صاحب درايت و هوش است در تنور پنهان می‌شود و گزارش ماوقع را بعدأ به مادر خود می‌دهد.
در داستان فرنگی "گربه‌ی چكمه پوش" هم پسران اول و دوم آسيابان ميراث او را بين خود تقسيم می‌كنند و برای پسر سوم چيزی نمی‌ماند جز يك گربه. اما پسر سوم با همان گربه به نيك‌بختی و خوش عاقبتی می‌رسد.
در داستان "قلعه‌ی ذات‌الصور هوش‌ربا" در #مثنوی #مولوی نيز پسر اول شاه كشته‌ی شهوت می‌گردد و پسر دوم مقتول طمع و اين پسر سوم است كه صبوری پيشه می‌كند و به وصال دختر خاقان چين می‌رسد:

آرزو از صبر آيد نی شتاب
صبر كن؛ الله اعلم بالصواب


برای مطالعه متن کامل‌ مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر‌ سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا بخوانید