کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت دوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- غیر از عشق و اعتقاد به مسائل ماورایی به نظر شما چه مسائل دیگری در این زمینه وجود دارد؟
پاسخ- موضوع دیگر، «جنسیت محوری» است. مثلأ در قصه ی کودکانهای مثل خالهسوسکه که میخواست به همدان برود و در طول راه هرکسی او را میدید میگفت: «زنم میشی؟» و خالهسوسکه جواب میداد: «اگر بین ما دعوا بشه، من رو با چی میزنی؟»؛ کودک مؤنث به این باور میرسد که در آینده وقتی بین من و همسرم دعوا شود، من باید کتک بخورم! در ادامه قصه هم مي بينيم نهایتا آقاموشه که مردی عاشق پیشه است، میگوید: «من تو رو نمیزنم بلكه تو رو با دمم ناز و نوازش میکنم.»؛ اما بعد مشخص میشود که این آقاموشه ي مهربان، مردی بیعرضه است؛ چون وقتی میرود غذا بیاورد، در دیگ آش میافتد و میمیرد! پس پیام ضمنی داستان این است: مردانی که میخواستند او را کتک بزنند، باعرضه و زرنگ بودند و کسی که همسرش را نوازش میکرد، بیعرضه بود. درواقع این داستان، از سنین پایین، پیامی چندوجهی در مورد زندگی مشترک به افراد میدهد؛ زيرا یکی از ویژگیهای قصه، پیامهای چندبُعدی آن است. وقتی كه من مقالهای به شما میدهم و در مورد موضوعي موارد مختلفی را برمیشمارم، شما میتوانید بگویید که با فلان موارد مقاله مخالف هستید و یا اینکه تأکید کنید که مقاله متقاعد کننده نبود، اطلاعات کافی نمیداد یا استنتاج منطقی نداشت؛ اما خصوصیت قصه این است که تمام عناصر و اجزای آن درکنار هم معنا میدهند؛ یعنی شما نمیتوانید یک قسمت را نادیده بگیرید؛ بلكه لازم است آن را با تمام مفاهیم ضمنیاش باور کنید. قصهها، حاوی یکسری پیامهای مستقیم و برجسته و نیز مجموعهای از پیامهای پنهان هستند که افراد مختلف ممکن است برداشتهای متفاوتی از آنها داشته باشند؛ و اتفاقأ، مواردی که در لایههای قصه پنهانند، خطرناکتر هستند.
پرسش- آیا ضربالمثلها هم به بیماریهای فرهنگی کمک میکنند؟
پاسخ- بله، مثلأ محافظه كاري یکی از پیامدهای ضربالمثلهای کشور ماست. در فرهنگ ما، كار حتي از احتیاط هم گذشته است و افراد را به سمت ترس سوق مي دهد. برای مثال در ضربالمثلهای ما تأكيد مي شود که: «زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد»، «آسته بيا، آسته برو که گربه شاخت نزنه»، «تو سر پیازی یا ته پیاز؟»، «سری که درد نمیکنه، دستمال نمیبندن»، «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»، «با یه گل بهار نمیشه» و ... . این ها همه ضربالمثلهایی هستند که فرهنگ ترس و احتیاط افراطي را ترویج میدهند؛ درحالیکه مردم چندان به تأثیر این ضربالمثلها آگاه نیستند.
متاسفانه نوعی بیتوجهی در فرهنگ ما وجود دارد؛ مثلا اگر بگویند دو کوچه بالاتر برق یا آب قطع شده است، ما واقعأ احساس نگرانی نمیکنیم و برایمان مهم نیست کساني که الان آب یا برق ندارند چه وضعیتی دارند، چون ما در آن شرایط نیستیم؛ اما اگر برفرض فرزندمان در آن خیابان ساکن باشد، بهشدت نگران میشویم. یا اینکه اگرچه در یک شهر زندگی میکنیم، اما منافع شهری برای ما معنای خاصی ندارد. وقتی در قصه، ضربالمثل، فیلم و سریالهای ما مفهوم و مصداق منافع شهری وجود نداشته باشد، طبیعی است که چنین چیزی برای ما بیمعنا میشود. مغز ما لایههای مختلفی دارد؛ لایه هیجانمدار مغز، بیشتر با شعر، قصه و موسیقی سروکار دارد، در حالي كه لایه منطقی مغز با «دیتا» یا «دادهها» سروکار دارد. خیلی وقتها میبینیم که دادهها به ما میگویند چه بکنیم و چه نکنیم، اما ما آن کار را انجام نمیدهیم؛ چون انگیزش ما انرژی خودش را از لایه هیجانی میگیرد و اگر لایه هیجانی انرژی توليد نكند، بخش منطقی هم بیانرژی خواهد شد. قصهها، ضربالمثلها و اشعار، انرژی ما را تأمین میکنند. گاهي ما میدانیم که نفع جمعی ما در چيست اما احساسی نسبت به آن نداریم. عكس اين موضوع نيز صادق است، مثلا اگر دست فرزند ما خراشی بردارد، با اينكه مي دانيم با این خراش مشکلی برایش پیش نمیآید، بازهم برایش نگران میشویم. بنابراین همیشه مغز منطقی غالب نیست. اگر مغز هیجانمدار به درستي با مواردي مثل قصه، نمایش، شعر و فیلم تغذیه نشود، ما کارهایی را انجام خواهیم داد که میدانیم به نفعمان نیستند.
@drsargolzaei
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت دوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- غیر از عشق و اعتقاد به مسائل ماورایی به نظر شما چه مسائل دیگری در این زمینه وجود دارد؟
پاسخ- موضوع دیگر، «جنسیت محوری» است. مثلأ در قصه ی کودکانهای مثل خالهسوسکه که میخواست به همدان برود و در طول راه هرکسی او را میدید میگفت: «زنم میشی؟» و خالهسوسکه جواب میداد: «اگر بین ما دعوا بشه، من رو با چی میزنی؟»؛ کودک مؤنث به این باور میرسد که در آینده وقتی بین من و همسرم دعوا شود، من باید کتک بخورم! در ادامه قصه هم مي بينيم نهایتا آقاموشه که مردی عاشق پیشه است، میگوید: «من تو رو نمیزنم بلكه تو رو با دمم ناز و نوازش میکنم.»؛ اما بعد مشخص میشود که این آقاموشه ي مهربان، مردی بیعرضه است؛ چون وقتی میرود غذا بیاورد، در دیگ آش میافتد و میمیرد! پس پیام ضمنی داستان این است: مردانی که میخواستند او را کتک بزنند، باعرضه و زرنگ بودند و کسی که همسرش را نوازش میکرد، بیعرضه بود. درواقع این داستان، از سنین پایین، پیامی چندوجهی در مورد زندگی مشترک به افراد میدهد؛ زيرا یکی از ویژگیهای قصه، پیامهای چندبُعدی آن است. وقتی كه من مقالهای به شما میدهم و در مورد موضوعي موارد مختلفی را برمیشمارم، شما میتوانید بگویید که با فلان موارد مقاله مخالف هستید و یا اینکه تأکید کنید که مقاله متقاعد کننده نبود، اطلاعات کافی نمیداد یا استنتاج منطقی نداشت؛ اما خصوصیت قصه این است که تمام عناصر و اجزای آن درکنار هم معنا میدهند؛ یعنی شما نمیتوانید یک قسمت را نادیده بگیرید؛ بلكه لازم است آن را با تمام مفاهیم ضمنیاش باور کنید. قصهها، حاوی یکسری پیامهای مستقیم و برجسته و نیز مجموعهای از پیامهای پنهان هستند که افراد مختلف ممکن است برداشتهای متفاوتی از آنها داشته باشند؛ و اتفاقأ، مواردی که در لایههای قصه پنهانند، خطرناکتر هستند.
پرسش- آیا ضربالمثلها هم به بیماریهای فرهنگی کمک میکنند؟
پاسخ- بله، مثلأ محافظه كاري یکی از پیامدهای ضربالمثلهای کشور ماست. در فرهنگ ما، كار حتي از احتیاط هم گذشته است و افراد را به سمت ترس سوق مي دهد. برای مثال در ضربالمثلهای ما تأكيد مي شود که: «زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد»، «آسته بيا، آسته برو که گربه شاخت نزنه»، «تو سر پیازی یا ته پیاز؟»، «سری که درد نمیکنه، دستمال نمیبندن»، «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»، «با یه گل بهار نمیشه» و ... . این ها همه ضربالمثلهایی هستند که فرهنگ ترس و احتیاط افراطي را ترویج میدهند؛ درحالیکه مردم چندان به تأثیر این ضربالمثلها آگاه نیستند.
متاسفانه نوعی بیتوجهی در فرهنگ ما وجود دارد؛ مثلا اگر بگویند دو کوچه بالاتر برق یا آب قطع شده است، ما واقعأ احساس نگرانی نمیکنیم و برایمان مهم نیست کساني که الان آب یا برق ندارند چه وضعیتی دارند، چون ما در آن شرایط نیستیم؛ اما اگر برفرض فرزندمان در آن خیابان ساکن باشد، بهشدت نگران میشویم. یا اینکه اگرچه در یک شهر زندگی میکنیم، اما منافع شهری برای ما معنای خاصی ندارد. وقتی در قصه، ضربالمثل، فیلم و سریالهای ما مفهوم و مصداق منافع شهری وجود نداشته باشد، طبیعی است که چنین چیزی برای ما بیمعنا میشود. مغز ما لایههای مختلفی دارد؛ لایه هیجانمدار مغز، بیشتر با شعر، قصه و موسیقی سروکار دارد، در حالي كه لایه منطقی مغز با «دیتا» یا «دادهها» سروکار دارد. خیلی وقتها میبینیم که دادهها به ما میگویند چه بکنیم و چه نکنیم، اما ما آن کار را انجام نمیدهیم؛ چون انگیزش ما انرژی خودش را از لایه هیجانی میگیرد و اگر لایه هیجانی انرژی توليد نكند، بخش منطقی هم بیانرژی خواهد شد. قصهها، ضربالمثلها و اشعار، انرژی ما را تأمین میکنند. گاهي ما میدانیم که نفع جمعی ما در چيست اما احساسی نسبت به آن نداریم. عكس اين موضوع نيز صادق است، مثلا اگر دست فرزند ما خراشی بردارد، با اينكه مي دانيم با این خراش مشکلی برایش پیش نمیآید، بازهم برایش نگران میشویم. بنابراین همیشه مغز منطقی غالب نیست. اگر مغز هیجانمدار به درستي با مواردي مثل قصه، نمایش، شعر و فیلم تغذیه نشود، ما کارهایی را انجام خواهیم داد که میدانیم به نفعمان نیستند.
@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت سوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- اشارهای به ضربالمثلها کردید، شاید بخشی از مسائلی که درمورد ضربالمثلها گفتید، به دلیل جبر تاریخی باشد که به ما وارد شده است، مثلا حمله ی مغولها به ایران. در این سرنوشت قرارگرفتن میتواند یکی از دلایل محتاط بودن افراطي ایرانیان باشد و بخشی دیگر از آن میتواند شخصمحور و مصلحتاندیش بودن ایرانیان و یا مسائلی از این دست را نشان بدهد. اشارهای به بُعد منفی این ضربالمثلها داشتید، آیا این ضربالمثلها بُعد مثبتی هم دارند؟
پاسخ- بله، يكي از ابعاد مثبت آن ها تقويت حس «سلحشوری» است. مثلا آریوبرزن دربرابر سپاه دشمن ایستاد یا بابک خرمدین ایستادگی کرد و یا ... . اما باید توجه داشته باشيم که گاهی اگر بُعد منفی قوی شود، میتواند جنبه مثبت قضیه را خنثی کند. یعنی اگر استنتاج هیجانی داشته باشیم، سلحشوری ما آنجا نمایان میشود که مثلا ترجیح میدهیم در یک دعوای خیابانی دربرابر طرف مقابل محکم بایستیم و عذرخواهي نکنیم! بدین طریق بُعد منفی را در اولویت قرار مي دهيم. متأسفانه در دهههای اخیر از سلحشوری ما استفاده منفی بیشتری شده و بخش مثبت آن كمتر مورد توجه و استفاده قرار گرفته است؛ مثلا جنبه اي از سلحشوري وجود دارد که ازخودگذشتگی برای احترام به بزرگترها را پیشنهاد میدهد. در اين زمينه، آقای عباس یمینی شریف، شاعر و داستاننویس کودکان، داستانی نوشته اند که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. داستان از این قرار است که خواهر و برادري بر سر یکی از اسباب بازی هایشان باهم دعوا میکنند و پدرشان برایشان چنین داستانی را تعریف میکند: «آدمی بود که در زمان انوشیروان زمینی را به دیگری فروخت و بعد، خریدار در آن زمین گنجی پیدا کرد. او گنج را به فروشنده داد و گفت که من زمین را از تو خریدم نه گنج را، و فروشنده هم میگوید که تو زمین را با تمام چیزی که در آن بوده است، خریدی!» درحقیقت چانهزنی مورد بحث، که این مال من نیست و چیزی که مال من نیست نباید در اموال من قرار بگیرد، یک قصه است.
قصههایی هم هستند که فداکاری و سخاوت را مطرح میکنند و موجب رشد فضیلتهای اخلاقی میشوند. ما در سطوح کوچکی مثل خانواده، دوستان و هممحلیها فداکاری میکنیم اما این فداکاری در سطوح بزرگتری مثل ارتباطات شهری، رنگ میبازد؛ چون واژه ی «ما» برایمان در این سطح کمرنگ تعریف شده است. مثلا قصه شنگول و منگول يك خانواده را معرفي مي كند كه خارج از حيطه آن، همه جا پر از خطر است. در وقت نياز، هيچ دوستی به کمک فرزندان نمیآید و فقط مادر خانواده به آنها کمک میکند. وظیفه فرزندان هم این است که در را بسته نگه دارند تا مادر بازگردد و خودشان هیچکاری نمیتوانند بکنند. در این قصه هیچ همسایه و دوستی وجود ندارد. تمام دنيا در یک کلبه خلاصه میشود و فقط مادر که یکی از اعضای خانواده است، به کمک آنها میآید. درمقابل اين قصه، قصه سه بچه خوک را داريم که هريك برای خود خانهای میسازند؛ یکی خانهای سست و پوشالي، دیگری خانهای چوبي كه بهتر از اولي است اما باز هم چندان مستحکم نيست، و درنهایت سومی كه خانهای از آجر میسازد. وقتی گرگ خانه اولی را خراب میکند، اولی به دومی پناه میبرد، بعد از خرابشدن خانه دومی، دونفر اول به سومی پناه میبرند. این داستان تا اینجا به ما یاد میدهد که باید کارها را درست انجام دهیم تا مشکلی برایمان ایجاد نشود. اما بعد از آن هم، سه بچه خوک با هم همفکری میکنند. آن ها به جاي ترسيدن و در انتظار رسيدن مادر ماندن، تدبیری میاندیشند که اگر گرگ خواست از دودکش خانه وارد شود، او را به مخمصه بياندازند. به اين منظور ظرفي پر از آب داغ زير شومينه میگذارند که گرگ يا داخل آبجوش بیفتد یا با ديدن آن فرار کند. درحقیقت ما در قصه سه بچه خوک تدبیر میبینیم، اما در داستان شنگول و منگول چیزی جز صبر کردن تا آمدن مادر نمیبینیم. از طرف دیگر در فیلم «کلاهقرمزی و سروناز» پیام هاي مثبت بسياري میبینیم. در اين فیلم، سروناز ازسوی خدمتکار خانه که نوعي دشمن خانگی بود، ترسانده شده و به او گفته میشد كه بیرون خانه پر از گرگ است. در نتيجه او دچار افسردگی و انزوا شده و به تنهايي در زیرزمین خانه سكني گزيده بود. درنهایت میبینیم کلاهقرمزی دست او را میگیرد و از خانه بيرون میبرد و آدم ها را به او نشان داده و میگوید: "نترس، این نانواست، این بقال است؛ اینها گرگ نیستند..." و از اين راه، تعاملکردن را به دخترک میآموزد. این قصه، خنثیکننده داستانی مثل شنگول و منگول است که میگوید بیرون خانه پر از خطر است. پس فراموش نکنیم که لازم است در قصههای جدیدمان محدوده ی خانه را به محدوده ی شهر وسعت دهیم و کودک را اجتماعیتر کرده و عادات مثبت را در او تقویت کنیم.
@drsargolzaei
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت سوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- اشارهای به ضربالمثلها کردید، شاید بخشی از مسائلی که درمورد ضربالمثلها گفتید، به دلیل جبر تاریخی باشد که به ما وارد شده است، مثلا حمله ی مغولها به ایران. در این سرنوشت قرارگرفتن میتواند یکی از دلایل محتاط بودن افراطي ایرانیان باشد و بخشی دیگر از آن میتواند شخصمحور و مصلحتاندیش بودن ایرانیان و یا مسائلی از این دست را نشان بدهد. اشارهای به بُعد منفی این ضربالمثلها داشتید، آیا این ضربالمثلها بُعد مثبتی هم دارند؟
پاسخ- بله، يكي از ابعاد مثبت آن ها تقويت حس «سلحشوری» است. مثلا آریوبرزن دربرابر سپاه دشمن ایستاد یا بابک خرمدین ایستادگی کرد و یا ... . اما باید توجه داشته باشيم که گاهی اگر بُعد منفی قوی شود، میتواند جنبه مثبت قضیه را خنثی کند. یعنی اگر استنتاج هیجانی داشته باشیم، سلحشوری ما آنجا نمایان میشود که مثلا ترجیح میدهیم در یک دعوای خیابانی دربرابر طرف مقابل محکم بایستیم و عذرخواهي نکنیم! بدین طریق بُعد منفی را در اولویت قرار مي دهيم. متأسفانه در دهههای اخیر از سلحشوری ما استفاده منفی بیشتری شده و بخش مثبت آن كمتر مورد توجه و استفاده قرار گرفته است؛ مثلا جنبه اي از سلحشوري وجود دارد که ازخودگذشتگی برای احترام به بزرگترها را پیشنهاد میدهد. در اين زمينه، آقای عباس یمینی شریف، شاعر و داستاننویس کودکان، داستانی نوشته اند که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. داستان از این قرار است که خواهر و برادري بر سر یکی از اسباب بازی هایشان باهم دعوا میکنند و پدرشان برایشان چنین داستانی را تعریف میکند: «آدمی بود که در زمان انوشیروان زمینی را به دیگری فروخت و بعد، خریدار در آن زمین گنجی پیدا کرد. او گنج را به فروشنده داد و گفت که من زمین را از تو خریدم نه گنج را، و فروشنده هم میگوید که تو زمین را با تمام چیزی که در آن بوده است، خریدی!» درحقیقت چانهزنی مورد بحث، که این مال من نیست و چیزی که مال من نیست نباید در اموال من قرار بگیرد، یک قصه است.
قصههایی هم هستند که فداکاری و سخاوت را مطرح میکنند و موجب رشد فضیلتهای اخلاقی میشوند. ما در سطوح کوچکی مثل خانواده، دوستان و هممحلیها فداکاری میکنیم اما این فداکاری در سطوح بزرگتری مثل ارتباطات شهری، رنگ میبازد؛ چون واژه ی «ما» برایمان در این سطح کمرنگ تعریف شده است. مثلا قصه شنگول و منگول يك خانواده را معرفي مي كند كه خارج از حيطه آن، همه جا پر از خطر است. در وقت نياز، هيچ دوستی به کمک فرزندان نمیآید و فقط مادر خانواده به آنها کمک میکند. وظیفه فرزندان هم این است که در را بسته نگه دارند تا مادر بازگردد و خودشان هیچکاری نمیتوانند بکنند. در این قصه هیچ همسایه و دوستی وجود ندارد. تمام دنيا در یک کلبه خلاصه میشود و فقط مادر که یکی از اعضای خانواده است، به کمک آنها میآید. درمقابل اين قصه، قصه سه بچه خوک را داريم که هريك برای خود خانهای میسازند؛ یکی خانهای سست و پوشالي، دیگری خانهای چوبي كه بهتر از اولي است اما باز هم چندان مستحکم نيست، و درنهایت سومی كه خانهای از آجر میسازد. وقتی گرگ خانه اولی را خراب میکند، اولی به دومی پناه میبرد، بعد از خرابشدن خانه دومی، دونفر اول به سومی پناه میبرند. این داستان تا اینجا به ما یاد میدهد که باید کارها را درست انجام دهیم تا مشکلی برایمان ایجاد نشود. اما بعد از آن هم، سه بچه خوک با هم همفکری میکنند. آن ها به جاي ترسيدن و در انتظار رسيدن مادر ماندن، تدبیری میاندیشند که اگر گرگ خواست از دودکش خانه وارد شود، او را به مخمصه بياندازند. به اين منظور ظرفي پر از آب داغ زير شومينه میگذارند که گرگ يا داخل آبجوش بیفتد یا با ديدن آن فرار کند. درحقیقت ما در قصه سه بچه خوک تدبیر میبینیم، اما در داستان شنگول و منگول چیزی جز صبر کردن تا آمدن مادر نمیبینیم. از طرف دیگر در فیلم «کلاهقرمزی و سروناز» پیام هاي مثبت بسياري میبینیم. در اين فیلم، سروناز ازسوی خدمتکار خانه که نوعي دشمن خانگی بود، ترسانده شده و به او گفته میشد كه بیرون خانه پر از گرگ است. در نتيجه او دچار افسردگی و انزوا شده و به تنهايي در زیرزمین خانه سكني گزيده بود. درنهایت میبینیم کلاهقرمزی دست او را میگیرد و از خانه بيرون میبرد و آدم ها را به او نشان داده و میگوید: "نترس، این نانواست، این بقال است؛ اینها گرگ نیستند..." و از اين راه، تعاملکردن را به دخترک میآموزد. این قصه، خنثیکننده داستانی مثل شنگول و منگول است که میگوید بیرون خانه پر از خطر است. پس فراموش نکنیم که لازم است در قصههای جدیدمان محدوده ی خانه را به محدوده ی شهر وسعت دهیم و کودک را اجتماعیتر کرده و عادات مثبت را در او تقویت کنیم.
@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت چهارم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- تا اينجا بعضي از ابعاد منفی ضربالمثل ها و قصهها را گفتید و یک سری از ابعاد مثبت را نيز گوشزد کردید؛ مثلا کلاه قرمزی چون ترس را از دل مخاطب میزداید خوب است و شنگول و منگول چون پیام منفی و ترس را در ذهن مخاطب ایجاد میکند خوب نیست. آيا موارد ديگري هم در اين زمينه سراغ داريد؟
پاسخ- بله. کارتن "پت و مت" هم خیلی جالب است؛ زيرا موجب میشود به اين فکر كنيم که گاهی ما برای حل يك مسأله، مسائل دیگری ایجاد میکنیم. بسیارند افرادی که میخواهند یک مشکل کوچک را حل کنند اما مشکلات بزرگتری ایجاد میکنند. مجموعه "کلاه قرمزی" هم این خوبی را دارد که شخصیتها در آن قهرمان و ضد قهرمان نیستند. کلاه قرمزی خیلی عاطفی و مهربان است اما نمیتواند جلوی شکمش را بگیرد. پسرخاله خیلی حمایتگر است اما در عین حال کمی خشن صحبت میکند. این مجموعه، قهرمان و ضد قهرمان ندارد؛ به جای آن، آدمها جنبه مثبت و منفی دارند و تغییرپذیرند. قصههایی که در آن پیروزی صرفا مبتنی بر یک علت نباشد، حال چه علت آسمانی باشد چه زور بازوی قهرمان یا زیبایی او، پيام سازنده تري را به مخاطب منتقل مي كنند.
پرسش- جدا از قصهها چیز دیگری هم هست که برای کودکان ما کارکرد منفی داشته باشد؟
پاسخ- بله. یکسری نقشه ها مثل نقشه ایران در دوره هخامنشی یا ساسانی وجود دارد که وسعت ایران را نشان میدهد. این نقشه ها ممكن است کشورگشایی را بعنوان یک فضیلت در ذهن مخاطب القاء كنند؛ در حالي كه اگر این گونه بود، چنگیزخان که به ما حمله کرد یا یونانیهایی که به کشور ما حمله کردند، بايستي دارای فضیلت و برتری تلقي شوند! از طرفي میدانیم كه در زندگی امروز، کشورگشایی امری باطل و نشدنی است. بنابراین اصلا درست نیست كه میلیتاریسم و امپریالیسم را در ذهن کودک امروزي رشد بدهیم. درواقع باید بدانیم این اصلا افتخار نیست که مثلا ما در دوران نادرشاه به هند رفتیم و مردم آنجا را کشتیم. ما باید ببینیم پیامد این باور در سطح روابط بین فردی، اجتماعی، ملی، و بین المللی چیست؟ و ما داریم چه چیزی را بازتولید می کنیم؟ چیزی که به درد امروز ما نمیخورد!
پرسش- این اتفاق از کجا وارد فرهنگ ما شده؟ خیلی قدیمی است یا در برههای خاص به دلیل عوامل مختلف وارد فرهنگ ما شده است؟
پاسخ- این، موضوعی تاریخی است و پاسخ آن مشخص نیست. اما این باور هنوز در فیلمها و داستانها بازتولید میشود و واقعيت این است که شاید تقويت این باور، هدفدار باشد. در هر اتفاق فرهنگی قطعأ افرادی ذینفع هستند؛ مثلا وقتی عدهای در جامعه گرفتار اعتیاد میشوند؛ عدهای دیگر، مثل قاچاقچیان، از آن نفع میبرند. میتوان گفت با استفاده از باور مردم به معجزه نیز، عدهای دیگر نفع میبرند و به همین دلیل این افراد سودجو این مسیر را طراحی کرده و باور معجزهخواهی را در دیگران تقویت میکنند. البته بخشی از موضوع هم غیرعمدی است؛ مثلا داستاننویس ایرانی مدام مسیر داستانش را با معجزات تغییر میدهد و با اين كار، البته به صورت غير عمدي، در جهت اهداف افرادی که از این موضوع نفع میبرند، گام برمیدارد. ضمنأ این بازتولید تنها ریشه در مسائل تاریخی ندارد، بلکه درحالحاضر نیز بعضي از كمپاني ها مثل هالیوود مصرف مواد مخدر و استعمال دخانیات را ترویج میکنند و آن را عامل موفقیت می دانند. بعضي از قصهها به شکل دانسته و عامدانه کارهای منفی را مثبت جلوه میدهند و افراد را به این کار تشویق میکنند؛ پس مخاطب باید کاملا در این زمینه آگاه باشد.
@drsargolzaei
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت چهارم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- تا اينجا بعضي از ابعاد منفی ضربالمثل ها و قصهها را گفتید و یک سری از ابعاد مثبت را نيز گوشزد کردید؛ مثلا کلاه قرمزی چون ترس را از دل مخاطب میزداید خوب است و شنگول و منگول چون پیام منفی و ترس را در ذهن مخاطب ایجاد میکند خوب نیست. آيا موارد ديگري هم در اين زمينه سراغ داريد؟
پاسخ- بله. کارتن "پت و مت" هم خیلی جالب است؛ زيرا موجب میشود به اين فکر كنيم که گاهی ما برای حل يك مسأله، مسائل دیگری ایجاد میکنیم. بسیارند افرادی که میخواهند یک مشکل کوچک را حل کنند اما مشکلات بزرگتری ایجاد میکنند. مجموعه "کلاه قرمزی" هم این خوبی را دارد که شخصیتها در آن قهرمان و ضد قهرمان نیستند. کلاه قرمزی خیلی عاطفی و مهربان است اما نمیتواند جلوی شکمش را بگیرد. پسرخاله خیلی حمایتگر است اما در عین حال کمی خشن صحبت میکند. این مجموعه، قهرمان و ضد قهرمان ندارد؛ به جای آن، آدمها جنبه مثبت و منفی دارند و تغییرپذیرند. قصههایی که در آن پیروزی صرفا مبتنی بر یک علت نباشد، حال چه علت آسمانی باشد چه زور بازوی قهرمان یا زیبایی او، پيام سازنده تري را به مخاطب منتقل مي كنند.
پرسش- جدا از قصهها چیز دیگری هم هست که برای کودکان ما کارکرد منفی داشته باشد؟
پاسخ- بله. یکسری نقشه ها مثل نقشه ایران در دوره هخامنشی یا ساسانی وجود دارد که وسعت ایران را نشان میدهد. این نقشه ها ممكن است کشورگشایی را بعنوان یک فضیلت در ذهن مخاطب القاء كنند؛ در حالي كه اگر این گونه بود، چنگیزخان که به ما حمله کرد یا یونانیهایی که به کشور ما حمله کردند، بايستي دارای فضیلت و برتری تلقي شوند! از طرفي میدانیم كه در زندگی امروز، کشورگشایی امری باطل و نشدنی است. بنابراین اصلا درست نیست كه میلیتاریسم و امپریالیسم را در ذهن کودک امروزي رشد بدهیم. درواقع باید بدانیم این اصلا افتخار نیست که مثلا ما در دوران نادرشاه به هند رفتیم و مردم آنجا را کشتیم. ما باید ببینیم پیامد این باور در سطح روابط بین فردی، اجتماعی، ملی، و بین المللی چیست؟ و ما داریم چه چیزی را بازتولید می کنیم؟ چیزی که به درد امروز ما نمیخورد!
پرسش- این اتفاق از کجا وارد فرهنگ ما شده؟ خیلی قدیمی است یا در برههای خاص به دلیل عوامل مختلف وارد فرهنگ ما شده است؟
پاسخ- این، موضوعی تاریخی است و پاسخ آن مشخص نیست. اما این باور هنوز در فیلمها و داستانها بازتولید میشود و واقعيت این است که شاید تقويت این باور، هدفدار باشد. در هر اتفاق فرهنگی قطعأ افرادی ذینفع هستند؛ مثلا وقتی عدهای در جامعه گرفتار اعتیاد میشوند؛ عدهای دیگر، مثل قاچاقچیان، از آن نفع میبرند. میتوان گفت با استفاده از باور مردم به معجزه نیز، عدهای دیگر نفع میبرند و به همین دلیل این افراد سودجو این مسیر را طراحی کرده و باور معجزهخواهی را در دیگران تقویت میکنند. البته بخشی از موضوع هم غیرعمدی است؛ مثلا داستاننویس ایرانی مدام مسیر داستانش را با معجزات تغییر میدهد و با اين كار، البته به صورت غير عمدي، در جهت اهداف افرادی که از این موضوع نفع میبرند، گام برمیدارد. ضمنأ این بازتولید تنها ریشه در مسائل تاریخی ندارد، بلکه درحالحاضر نیز بعضي از كمپاني ها مثل هالیوود مصرف مواد مخدر و استعمال دخانیات را ترویج میکنند و آن را عامل موفقیت می دانند. بعضي از قصهها به شکل دانسته و عامدانه کارهای منفی را مثبت جلوه میدهند و افراد را به این کار تشویق میکنند؛ پس مخاطب باید کاملا در این زمینه آگاه باشد.
@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت آخر
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- شکل غیرعامدانه این کار چطور است؟
پاسخ- گاهي نویسنده، نادانسته مسائلی را ترویج می کند که البته این موضوع به ذهنیت مؤلفان، داستانپردازان و حتی مربیان مهدهای کودک بر مي گردد. یعنی لازم است این افراد حتما کارکرد قصهها را برروی خودشان و نیز کودکان بررسی کنند و از خود بپرسند كه "وقتی دارم این قصهها را برای آنها می گویم، چه تأثیری روی آنها می گذارد؟!"
پرسش- مخاطبی که اکنون این مصاحبه را میخواند، حساستر میشود تا هر نوعی از تولیدات ادبی و هنری را برای فرزندش انتخاب نکند و برای گزینش این امر، وقت بگذارد؛ لطفا بگویید والدینی که اهمیت بیشتری برای تربیت فرزندشان قائل هستند، باید روی چه مسائلی دقت بیشتری کنند؟
پاسخ- من فکر میکنم همانطور که والدين در هنگام تهيه مثلا قطره آهن یا ویتامین براي فرزندشان، با پزشك مشورت مي كنند؛ لازم است درزمینه انتخاب فیلم، کتاب و ... که غذا و داروی روان است و اگر درست انتخاب نشود میتواند سم روان باشد نیز، از متخصص کمک بگیرند. متخصص در اين مورد، یعنی کسی که هم روانشناسی کودک میداند و هم کارشناس ادبیات است. درحقیقت نمیتوان یک نسخه کلی برای همه مردم تجویز کرد. مهمترین پیام مصاحبه ما این است که مردم نه فقط برای فرزندانشان، بلکه حتی برای فیلمها و سریالهایی که خودشان میبینند، حساسیت بیشتری به خرج بدهند و دقت بالایی داشته باشند. آدمها باید به پیامهای ضمنی قصه حساس شوند، مسلمأ لازم نيست آنقدر حساس شوند که مدام تلویزیون را خاموش یا روشن کنند؛ فقط کافی است که بعد از اتمام فیلم همه باهم بنشینند و درمورد داستانی که دیدند و نیز پیامهای آن باهم صحبت کنند. مثلا به اين فکر کنند كه این فیلم چه پیامی به ما میدهد و چه نفعی برای تهیهکننده فیلم دارد. درواقع گاهی هدف از تولید یک فیلم، تبلیغ وسیلهای است که موجب پیروزی قهرمان فیلم میشود؛ مثلا وی اتومبیلی دارد که از بقیه اتومبیلها بهتر است و تندتر میرود و درنهایت قهرمان میشود؛ درحالیکه ماشینهای دیگر چپ میکنند و نمیتوانند پیروز شوند! ما در نگاه اول فکر میکنیم این فیلم صرفأ برای سرگرمي ما ساخته شده، درصورتیکه واقعیت چیز دیگری است. فكر كردن به اینکه بودجه فیلم برای چه صرف شده، چه پیامی میخواهد به ما بدهد و درنهایت این فیلم بهنفع چه کسی است و بر زندگی ما چه تأثیری میگذارد، خود، یکی از کارکردهای مهم تلقی میشود و بهتر از آن است که وقتی کسی داستانی را براي ما تعریف میکند، بگوییم: «نه، برای من تعریف نکن، چون برای من خطر دارد!»
پرسش- بر اين مبنا، عده اي میگویند هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد. به نظر شما اين نتيجه گيري درست است؟
پاسخ- خير. چون با خواندن يك كتاب ممكن است پيام مثبت يا منفي به ما منتقل شده و باعث واكنش رفتاري خاصي در ما شود. پس با وقت و انرژي محدودي كه در اختيار ماست نمي توان هر كتابي را براي خواندن مناسب دانست؛ بلكه بهتر است در اين مورد انتخاب هاي آگاهانه صورت گيرد.
پرسش- توصیه خودتان برای والدین چیست؟
پاسخ- اغلب توصیه ام به خانوادهها این است که حتمأ و مرتبأ در جلسات منظم هفتگی دور هم جمع شوند و درباره رویدادهایی که در هفته قبل برای خانواده پیش آمده است، صحبت کرده و تأثیر آن را بر اعضای خانواده بررسی کنند. افراد خانواده ممکن است زیاد با هم صحبت کنند، ولی صحبت هایی که سازمانیافته نیست، بلكه معمولأ درحال راهرفتن، میوه خوردن و... صورت مي گيرد و فقط درحد رد و بدل كردن چند جمله است؛ یا در حین عصبانیت و مجادلات معمول خانوادگي، حرف هايي گفته مي شود. درحالیکه توصیه ی من، فراتر از این فضاهای معمول است. يعني جلساتی که نیم ساعت یا چهل دقیقه در روز مشخصی در هفته انجام شود و محور گفتوگو، مسائل هفته و تأثیرات آن در افراد و خانواده باشد. مثلا درمورد مهمانیای که رفتهاند یا حتی تماشای یک فیلم، سریال یا کارتون صحبت كنند. این جلسات خانوادگی کمک میکند تا اعضای خانواده یکدیگر را بهتر بشناسند؛ چراکه متأسفانه بسیاری از خانوادهها شناخت مناسبي از یکدیگر ندارند و صرفأ درکنار هم زندگی می کنند.
@drsargolzaei
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت آخر
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"
پرسش- شکل غیرعامدانه این کار چطور است؟
پاسخ- گاهي نویسنده، نادانسته مسائلی را ترویج می کند که البته این موضوع به ذهنیت مؤلفان، داستانپردازان و حتی مربیان مهدهای کودک بر مي گردد. یعنی لازم است این افراد حتما کارکرد قصهها را برروی خودشان و نیز کودکان بررسی کنند و از خود بپرسند كه "وقتی دارم این قصهها را برای آنها می گویم، چه تأثیری روی آنها می گذارد؟!"
پرسش- مخاطبی که اکنون این مصاحبه را میخواند، حساستر میشود تا هر نوعی از تولیدات ادبی و هنری را برای فرزندش انتخاب نکند و برای گزینش این امر، وقت بگذارد؛ لطفا بگویید والدینی که اهمیت بیشتری برای تربیت فرزندشان قائل هستند، باید روی چه مسائلی دقت بیشتری کنند؟
پاسخ- من فکر میکنم همانطور که والدين در هنگام تهيه مثلا قطره آهن یا ویتامین براي فرزندشان، با پزشك مشورت مي كنند؛ لازم است درزمینه انتخاب فیلم، کتاب و ... که غذا و داروی روان است و اگر درست انتخاب نشود میتواند سم روان باشد نیز، از متخصص کمک بگیرند. متخصص در اين مورد، یعنی کسی که هم روانشناسی کودک میداند و هم کارشناس ادبیات است. درحقیقت نمیتوان یک نسخه کلی برای همه مردم تجویز کرد. مهمترین پیام مصاحبه ما این است که مردم نه فقط برای فرزندانشان، بلکه حتی برای فیلمها و سریالهایی که خودشان میبینند، حساسیت بیشتری به خرج بدهند و دقت بالایی داشته باشند. آدمها باید به پیامهای ضمنی قصه حساس شوند، مسلمأ لازم نيست آنقدر حساس شوند که مدام تلویزیون را خاموش یا روشن کنند؛ فقط کافی است که بعد از اتمام فیلم همه باهم بنشینند و درمورد داستانی که دیدند و نیز پیامهای آن باهم صحبت کنند. مثلا به اين فکر کنند كه این فیلم چه پیامی به ما میدهد و چه نفعی برای تهیهکننده فیلم دارد. درواقع گاهی هدف از تولید یک فیلم، تبلیغ وسیلهای است که موجب پیروزی قهرمان فیلم میشود؛ مثلا وی اتومبیلی دارد که از بقیه اتومبیلها بهتر است و تندتر میرود و درنهایت قهرمان میشود؛ درحالیکه ماشینهای دیگر چپ میکنند و نمیتوانند پیروز شوند! ما در نگاه اول فکر میکنیم این فیلم صرفأ برای سرگرمي ما ساخته شده، درصورتیکه واقعیت چیز دیگری است. فكر كردن به اینکه بودجه فیلم برای چه صرف شده، چه پیامی میخواهد به ما بدهد و درنهایت این فیلم بهنفع چه کسی است و بر زندگی ما چه تأثیری میگذارد، خود، یکی از کارکردهای مهم تلقی میشود و بهتر از آن است که وقتی کسی داستانی را براي ما تعریف میکند، بگوییم: «نه، برای من تعریف نکن، چون برای من خطر دارد!»
پرسش- بر اين مبنا، عده اي میگویند هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد. به نظر شما اين نتيجه گيري درست است؟
پاسخ- خير. چون با خواندن يك كتاب ممكن است پيام مثبت يا منفي به ما منتقل شده و باعث واكنش رفتاري خاصي در ما شود. پس با وقت و انرژي محدودي كه در اختيار ماست نمي توان هر كتابي را براي خواندن مناسب دانست؛ بلكه بهتر است در اين مورد انتخاب هاي آگاهانه صورت گيرد.
پرسش- توصیه خودتان برای والدین چیست؟
پاسخ- اغلب توصیه ام به خانوادهها این است که حتمأ و مرتبأ در جلسات منظم هفتگی دور هم جمع شوند و درباره رویدادهایی که در هفته قبل برای خانواده پیش آمده است، صحبت کرده و تأثیر آن را بر اعضای خانواده بررسی کنند. افراد خانواده ممکن است زیاد با هم صحبت کنند، ولی صحبت هایی که سازمانیافته نیست، بلكه معمولأ درحال راهرفتن، میوه خوردن و... صورت مي گيرد و فقط درحد رد و بدل كردن چند جمله است؛ یا در حین عصبانیت و مجادلات معمول خانوادگي، حرف هايي گفته مي شود. درحالیکه توصیه ی من، فراتر از این فضاهای معمول است. يعني جلساتی که نیم ساعت یا چهل دقیقه در روز مشخصی در هفته انجام شود و محور گفتوگو، مسائل هفته و تأثیرات آن در افراد و خانواده باشد. مثلا درمورد مهمانیای که رفتهاند یا حتی تماشای یک فیلم، سریال یا کارتون صحبت كنند. این جلسات خانوادگی کمک میکند تا اعضای خانواده یکدیگر را بهتر بشناسند؛ چراکه متأسفانه بسیاری از خانوادهها شناخت مناسبي از یکدیگر ندارند و صرفأ درکنار هم زندگی می کنند.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش :
آقای دکتر سلام
سؤالی داشتم از خدمتتون
چه تفاوتی بین روایت درمانی و قصه درمانی وجود دارد؟
اگر کتاب یا کتاب هایی به بنده معرفی بفرمایید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
#قصه_درمانی ترجمه ی عبارت
narrative therapy
است که ترجمه ی تحت اللفظی آن همان "روایت درمانی" است. کتاب های زیر در این زمینه پیشنهاد می شوند:
کتاب داستان هایی برای گوش سوم - نوشته ی لی والاس - ترجمه مریم تقی پور
کتاب قصه درمانی - نوشته ی میلتون اریکسون - ترجمه مهدی قره چه داغی
کتاب قصه گویی و هنر تخیل - نوشته ی نانسی ملون - ترجمه ی محمدرضا صادقی اردوباری
در کتاب
Kaplan and Sadock's Synopsis of Psychiatry,2015
صفحات 891 تا 893 و در کتاب تاریخ روان شناسی هرگنهان - فصل هجدهم ( رولو می و جورج کلی ) هم توضیحات مختصر ولی مهمی راجع به افسانه، قصه و جایگاه شان در درمان وجود دارند.
شادکام باشید
@drsargolzaei
*پرسش :
آقای دکتر سلام
سؤالی داشتم از خدمتتون
چه تفاوتی بین روایت درمانی و قصه درمانی وجود دارد؟
اگر کتاب یا کتاب هایی به بنده معرفی بفرمایید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
#قصه_درمانی ترجمه ی عبارت
narrative therapy
است که ترجمه ی تحت اللفظی آن همان "روایت درمانی" است. کتاب های زیر در این زمینه پیشنهاد می شوند:
کتاب داستان هایی برای گوش سوم - نوشته ی لی والاس - ترجمه مریم تقی پور
کتاب قصه درمانی - نوشته ی میلتون اریکسون - ترجمه مهدی قره چه داغی
کتاب قصه گویی و هنر تخیل - نوشته ی نانسی ملون - ترجمه ی محمدرضا صادقی اردوباری
در کتاب
Kaplan and Sadock's Synopsis of Psychiatry,2015
صفحات 891 تا 893 و در کتاب تاریخ روان شناسی هرگنهان - فصل هجدهم ( رولو می و جورج کلی ) هم توضیحات مختصر ولی مهمی راجع به افسانه، قصه و جایگاه شان در درمان وجود دارند.
شادکام باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام آقای دکتر
امیدوارم خداوند شما رو حفظ کنه که در راه رشد و آگاهی مردم کشورم و من قدم برمی دارید . من سوالی از خدمتتون داشتم و اون این هست که دلیل وجود یه الگوی تکرار شونده در روابط عاطفی چی هست. من احساس می کنم که در ذهن خودم یه داستان عشقی دارم که خواسته و ناخواسته در واقعیت اونو پیاده می کنم و جذب کسانی میشم که نقش مکمل داستان ذهنم رو پیاده کنند: داستان جوانی که از طرف کنار گذاشته میشه و انتخاب نمیشه. این اشکال داستان ذهنمه یا حس حقارتی است که در وجودم هست؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
بله، همانطور که رابرت اشترنبرگ در کتاب #قصه_عشق (انتشارات رشد) نوشته است هرکدام از ما در عشق، یک الگوی دراماتیک داریم و عواطف عاشقانهٔ ما در مقابل کسانی به کار می افتند که بازیگران نقش مکمّل قصهٔ ما باشند. این قصه ها تحت تأثیر تجربیات اوّلیه در ذهن ما شکل می گیرند. این تجارب می توانند ناشی از همانندسازی با والدین (و گاهی لجاجت با والدین) یا تروماها و زخم های روانی شکل بگیرند یا حتی تحت تأثیر قصه ها و فیلم های سینما و تلویزیون ایجاد شوند، همانطور که در مقالهٔ #روانشناسی_قصه_محور هم به آن پرداخته ام. اریک برن هم در کتاب «بعد از سلام چه می گویید؟» (نشر پیکان) به تفصیل به نقش قصه ها در شکل گیری روابط ما پرداخته است.
به امید فردایی سبز
Telegram.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام آقای دکتر
امیدوارم خداوند شما رو حفظ کنه که در راه رشد و آگاهی مردم کشورم و من قدم برمی دارید . من سوالی از خدمتتون داشتم و اون این هست که دلیل وجود یه الگوی تکرار شونده در روابط عاطفی چی هست. من احساس می کنم که در ذهن خودم یه داستان عشقی دارم که خواسته و ناخواسته در واقعیت اونو پیاده می کنم و جذب کسانی میشم که نقش مکمل داستان ذهنم رو پیاده کنند: داستان جوانی که از طرف کنار گذاشته میشه و انتخاب نمیشه. این اشکال داستان ذهنمه یا حس حقارتی است که در وجودم هست؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
بله، همانطور که رابرت اشترنبرگ در کتاب #قصه_عشق (انتشارات رشد) نوشته است هرکدام از ما در عشق، یک الگوی دراماتیک داریم و عواطف عاشقانهٔ ما در مقابل کسانی به کار می افتند که بازیگران نقش مکمّل قصهٔ ما باشند. این قصه ها تحت تأثیر تجربیات اوّلیه در ذهن ما شکل می گیرند. این تجارب می توانند ناشی از همانندسازی با والدین (و گاهی لجاجت با والدین) یا تروماها و زخم های روانی شکل بگیرند یا حتی تحت تأثیر قصه ها و فیلم های سینما و تلویزیون ایجاد شوند، همانطور که در مقالهٔ #روانشناسی_قصه_محور هم به آن پرداخته ام. اریک برن هم در کتاب «بعد از سلام چه می گویید؟» (نشر پیکان) به تفصیل به نقش قصه ها در شکل گیری روابط ما پرداخته است.
به امید فردایی سبز
Telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام آقای دکتر
ممنون از اطلاعات خوبی که از طریق کانال در اختیارمون میگذارید. من سه سال هست که ازدواج کردم و از زمان آشنایی با همسرم جهت ارزیابی تصمیم و همینطور رفع برخی از استرس ها (با همراهی همسرم) به یک مطب مشاوره مراجعه کردیم. مشکلی که اخیرا به آن برخوردیم عدم رضایت از جلسات مشاوره بخصوص از طرف همسرم است.
یعنی تغییر محسوسی در کیفیت زندگی و احساسات حس نمیکنیم. ازآنجایی که معیاری برای کیفیت جلسات مشاوره نداریم و خود من بر این باورم که اثر بخشی این جلسات امری دوسویه از طرف مراجع و مشاور است دچار سردرگمی در نحوه ارزیابی کیفیت جلسات هستم. همچنین به علت هزینه جلسات تردید در ادامه این روند دارم. باید اضافه کنم که همسرم چند ماهی است که حاضر به آمدن به دفتر مشاوره نیست.
در این مدت ۴ سال به طور میانگین ماهی یکبار به مشاوره رفته ام. و قبل از آن به دو مشاور دیگر هم برای مسائل شخصی مراجعه داشته ام.
سوال من اینست که آیا راهی برای ارزیابی کیفیت مشاوره وجود دارد؟ یا چه تضمینی هست که تغییر مشاور کمک به حل مسائل من کند؟
ممنونم از توجه شما به این مسئله
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
در برخی از رویکردها و روش های روان درمانی (همچون درمان شناختی-رفتاری و درمان بین فردی) اهداف درمانی از ابتدای درمان مشخص می شوند و زمان بندی درمان نیز محدود و روشن است. در این رویکردها علائم هدف با پرسشنامه های عینی و کمّی (همچون پرسشنامهٔ اضطراب اشپیلبرگر و پرسشنامهٔ وسواس مودزلی) مورد ارزیابی دوره ای قرار می گیرند و حتی هر جلسهٔ درمانی نیز با متدی ساختارمند مورد ارزیابی قرار می گیرد، نمونهٔ چنین پرسشنامه هایی در پیوست کتاب «شناخت درمانی اضطراب و افسردگی- ایوی ماری بلک برن- ترجمهٔ حسن توزنده جانی- انتشارات به نشر» قابل دسترسی است.
امّا در بعضی رویکردهای درمانی همچون روانکاوی، درمان اگزیستانسیل-اومانیستی و درمان فرافردی اهداف درمانی مبهم، کلّی، استعاره ای و سوبژکتیو هستند، در نتیجه ابزاری مستقل از احساس درمانجو و تحلیل درمانگر برای ارزیابی موفقیت یا شکست درمانی وجود ندارد (که این ابزارها هم مستعدّ خطا و سوگیری فراوان هستند)، به همین دلیل است که بنده با وجود علاقهٔ بیشتر به درمان های دستهٔ دوّم (که این علاقه هم ناشی از ویژگی های شخصیّتی من است) درمان های دستهٔ اوّل را هم علمی تر می دانم، هم اخلاقی تر.
بخشی از فیلم توضیح من در این رابطه در ابتدای کلاس اولویت آموزشی در تربیت رواندرمانگر در انجمن هیپنوتیزم در تاریخ چهارم سپتامبر در کانال تلگرام بنده موجود است. در داستان هایم (داستان #زیارت_معبد_سکوت و داستان #دفترچه_خاطرات_آقای_روانپزشک) به دغدغه های اخلاقی خودم در فضای درمان پرداخته ام. این داستان ها در سایت drsargolzaei.com موجودند ولی به زودی در یک #فایل_pdf با عنوان #قصه_ها_و_غصه_های_اتاق_درمان در کانال گذاشته خواهد شد.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام آقای دکتر
ممنون از اطلاعات خوبی که از طریق کانال در اختیارمون میگذارید. من سه سال هست که ازدواج کردم و از زمان آشنایی با همسرم جهت ارزیابی تصمیم و همینطور رفع برخی از استرس ها (با همراهی همسرم) به یک مطب مشاوره مراجعه کردیم. مشکلی که اخیرا به آن برخوردیم عدم رضایت از جلسات مشاوره بخصوص از طرف همسرم است.
یعنی تغییر محسوسی در کیفیت زندگی و احساسات حس نمیکنیم. ازآنجایی که معیاری برای کیفیت جلسات مشاوره نداریم و خود من بر این باورم که اثر بخشی این جلسات امری دوسویه از طرف مراجع و مشاور است دچار سردرگمی در نحوه ارزیابی کیفیت جلسات هستم. همچنین به علت هزینه جلسات تردید در ادامه این روند دارم. باید اضافه کنم که همسرم چند ماهی است که حاضر به آمدن به دفتر مشاوره نیست.
در این مدت ۴ سال به طور میانگین ماهی یکبار به مشاوره رفته ام. و قبل از آن به دو مشاور دیگر هم برای مسائل شخصی مراجعه داشته ام.
سوال من اینست که آیا راهی برای ارزیابی کیفیت مشاوره وجود دارد؟ یا چه تضمینی هست که تغییر مشاور کمک به حل مسائل من کند؟
ممنونم از توجه شما به این مسئله
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
در برخی از رویکردها و روش های روان درمانی (همچون درمان شناختی-رفتاری و درمان بین فردی) اهداف درمانی از ابتدای درمان مشخص می شوند و زمان بندی درمان نیز محدود و روشن است. در این رویکردها علائم هدف با پرسشنامه های عینی و کمّی (همچون پرسشنامهٔ اضطراب اشپیلبرگر و پرسشنامهٔ وسواس مودزلی) مورد ارزیابی دوره ای قرار می گیرند و حتی هر جلسهٔ درمانی نیز با متدی ساختارمند مورد ارزیابی قرار می گیرد، نمونهٔ چنین پرسشنامه هایی در پیوست کتاب «شناخت درمانی اضطراب و افسردگی- ایوی ماری بلک برن- ترجمهٔ حسن توزنده جانی- انتشارات به نشر» قابل دسترسی است.
امّا در بعضی رویکردهای درمانی همچون روانکاوی، درمان اگزیستانسیل-اومانیستی و درمان فرافردی اهداف درمانی مبهم، کلّی، استعاره ای و سوبژکتیو هستند، در نتیجه ابزاری مستقل از احساس درمانجو و تحلیل درمانگر برای ارزیابی موفقیت یا شکست درمانی وجود ندارد (که این ابزارها هم مستعدّ خطا و سوگیری فراوان هستند)، به همین دلیل است که بنده با وجود علاقهٔ بیشتر به درمان های دستهٔ دوّم (که این علاقه هم ناشی از ویژگی های شخصیّتی من است) درمان های دستهٔ اوّل را هم علمی تر می دانم، هم اخلاقی تر.
بخشی از فیلم توضیح من در این رابطه در ابتدای کلاس اولویت آموزشی در تربیت رواندرمانگر در انجمن هیپنوتیزم در تاریخ چهارم سپتامبر در کانال تلگرام بنده موجود است. در داستان هایم (داستان #زیارت_معبد_سکوت و داستان #دفترچه_خاطرات_آقای_روانپزشک) به دغدغه های اخلاقی خودم در فضای درمان پرداخته ام. این داستان ها در سایت drsargolzaei.com موجودند ولی به زودی در یک #فایل_pdf با عنوان #قصه_ها_و_غصه_های_اتاق_درمان در کانال گذاشته خواهد شد.
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام جناب دکتر لطفا کتاب یا منابع درباره #عشق به من معرفی کنیین ممنونم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
کتاب های زیر در حوزهٔ روان شناسی عشق کتاب های مفیدی هستند:
کتاب #قصه_عشق: نگاهی تازه به روابط زن و مرد- نوشته رابرت استرنبرگ- ترجمه علی اصغر بهرامی- انتشارات جوانه رشد
کتاب #جستارهایی_درباب_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه گلی امامی- انتشارات نیلوفر
کتاب #سیر_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه زهرا باختری- انتشارات چترنگ
کتاب #ماجراهای_عاشقانه- نوشته دکتر سرگلزایی- انتشارات همنشین
در ضمن فیلم های زیر هم در حوزهٔ روان شناسی عشق فیلم های ارزشمندی هستند:
#سکس_و_فلسفه- ساختهٔ محسن مخملباف
#چیزی_شبیه_عاشق_شدن- ساختهٔ عباس کیارستمی
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام جناب دکتر لطفا کتاب یا منابع درباره #عشق به من معرفی کنیین ممنونم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
کتاب های زیر در حوزهٔ روان شناسی عشق کتاب های مفیدی هستند:
کتاب #قصه_عشق: نگاهی تازه به روابط زن و مرد- نوشته رابرت استرنبرگ- ترجمه علی اصغر بهرامی- انتشارات جوانه رشد
کتاب #جستارهایی_درباب_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه گلی امامی- انتشارات نیلوفر
کتاب #سیر_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه زهرا باختری- انتشارات چترنگ
کتاب #ماجراهای_عاشقانه- نوشته دکتر سرگلزایی- انتشارات همنشین
در ضمن فیلم های زیر هم در حوزهٔ روان شناسی عشق فیلم های ارزشمندی هستند:
#سکس_و_فلسفه- ساختهٔ محسن مخملباف
#چیزی_شبیه_عاشق_شدن- ساختهٔ عباس کیارستمی
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام خدمت استاد عزیز و ممنون از پاسختون
استاد باید خدمتتون عرض کنم واقعا برای من سوال هست که مثلا فردا به عنوان یک روانشناس در یک مرکز به همراه یک روانپزشک مشغول به کار شدم و یک روز یک عدّه دست و پای یک آقا رو گرفته بودن آوردن پیش من و همکار روانپزشکم و گفتن دکتر به دادمون برس ایشون آقای فرّخی یزدی هستن و یک بار دهنشون دوخته شده و دیر نیست که زندانی و کشته بشه. واقعا چه عکس العملی باید داشته باشم. آیا باید بلند بشم و اونها رو به خاطر محدود کردن یک قهرمان و یا اسطوره ملّی به ناسزا یا شاید سزا بکشم و یا این که رو کنم به آقای فرخی و بگم ببین دوست عزیزم درسته که برای خودت احساس می کنی انسان بزرگی هستی و در حال جنگ با بی عدالتی و در حال آفریدن عدالت اجتماعی اما حقیقت اینه که حقایقی وجود داره که نتونستی درک کنی و اون اینه که خشونت جزئی از طبیعته و مسیری که تو در حال رفتنشی و فدا کردن خودت براش قطعا کمکی به تو و دیگران برای رسیدن به این آرمان نخواهد کرد و تنها خودت و دیگران رو دچار مشکل خواهی کرد و تنها باعث میشه خودتو از لذت ها و منافعی که می تونی داشته باشی محروم کنی.
واقعا گیجم اگه در چنین وضعیتی قرار بگیرم چه باید بکنم
شما کدوم یک رو و یا راه سوّم دیگه ای رو تایید و تجویز می کنید. و البته به خاطر علاقه ای که به روانپزشکی و دارو شناسی دارم اگر ممکن هست بفرمایید همکار روانپزشک من چه تشخیص و احتمالا تجویزی میتونه و باید داشته باشه.
با تشکر از شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در داستان های #بالاتر_از_تئاتر_شهر و #دفترچه_خاطرات_آقای_روانپزشک_و_آدمکهایش به تفصیل به پرسش شما پرداخته ام و البته که این پرسش را به پاسخ قاطعی نرسانده ام و بیشتر طرح مسأله کرده ام تا حلّ مسأله (مجموعهٔ داستان هایم در یک فایل با عنوان #قصه_ها_و_غصه_های_اتاق_درمان در کانال تلگرام موجود است).
پرسش شما تعارض دو نقش را نشان می دهد: نقش روشنفکر-فیلسوف و نقش درمانگر-روانپزشک. من و همکارانم در نقش روانپزشک اسیر پارادایم های تاریخی و هنجارهای فرهنگی هستیم، روشنفکر و فیلسوف پارادایم ها و هنجارها را زیر سؤال می برند در حالی که روانپزشک (و روان شناس) بر اساس پارادایم ها و هنجارهای پذیرفته شدهٔ فرهنگی به کار درمان می پردازند. روشنفکر بودن یک رسالت اجتماعی است، در حالی که روانپزشک بودن یک وظیفهٔ حرفه ای و بالینی است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
با سلام خدمت استاد عزیز و ممنون از پاسختون
استاد باید خدمتتون عرض کنم واقعا برای من سوال هست که مثلا فردا به عنوان یک روانشناس در یک مرکز به همراه یک روانپزشک مشغول به کار شدم و یک روز یک عدّه دست و پای یک آقا رو گرفته بودن آوردن پیش من و همکار روانپزشکم و گفتن دکتر به دادمون برس ایشون آقای فرّخی یزدی هستن و یک بار دهنشون دوخته شده و دیر نیست که زندانی و کشته بشه. واقعا چه عکس العملی باید داشته باشم. آیا باید بلند بشم و اونها رو به خاطر محدود کردن یک قهرمان و یا اسطوره ملّی به ناسزا یا شاید سزا بکشم و یا این که رو کنم به آقای فرخی و بگم ببین دوست عزیزم درسته که برای خودت احساس می کنی انسان بزرگی هستی و در حال جنگ با بی عدالتی و در حال آفریدن عدالت اجتماعی اما حقیقت اینه که حقایقی وجود داره که نتونستی درک کنی و اون اینه که خشونت جزئی از طبیعته و مسیری که تو در حال رفتنشی و فدا کردن خودت براش قطعا کمکی به تو و دیگران برای رسیدن به این آرمان نخواهد کرد و تنها خودت و دیگران رو دچار مشکل خواهی کرد و تنها باعث میشه خودتو از لذت ها و منافعی که می تونی داشته باشی محروم کنی.
واقعا گیجم اگه در چنین وضعیتی قرار بگیرم چه باید بکنم
شما کدوم یک رو و یا راه سوّم دیگه ای رو تایید و تجویز می کنید. و البته به خاطر علاقه ای که به روانپزشکی و دارو شناسی دارم اگر ممکن هست بفرمایید همکار روانپزشک من چه تشخیص و احتمالا تجویزی میتونه و باید داشته باشه.
با تشکر از شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در داستان های #بالاتر_از_تئاتر_شهر و #دفترچه_خاطرات_آقای_روانپزشک_و_آدمکهایش به تفصیل به پرسش شما پرداخته ام و البته که این پرسش را به پاسخ قاطعی نرسانده ام و بیشتر طرح مسأله کرده ام تا حلّ مسأله (مجموعهٔ داستان هایم در یک فایل با عنوان #قصه_ها_و_غصه_های_اتاق_درمان در کانال تلگرام موجود است).
پرسش شما تعارض دو نقش را نشان می دهد: نقش روشنفکر-فیلسوف و نقش درمانگر-روانپزشک. من و همکارانم در نقش روانپزشک اسیر پارادایم های تاریخی و هنجارهای فرهنگی هستیم، روشنفکر و فیلسوف پارادایم ها و هنجارها را زیر سؤال می برند در حالی که روانپزشک (و روان شناس) بر اساس پارادایم ها و هنجارهای پذیرفته شدهٔ فرهنگی به کار درمان می پردازند. روشنفکر بودن یک رسالت اجتماعی است، در حالی که روانپزشک بودن یک وظیفهٔ حرفه ای و بالینی است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
مجموعه داستان2.pdf
1.6 MB
#شعر
#قصه_ی_ما_راست_بود!
نی می نوازد گرگ
چرت می زنند گوسپندان
سگ ها گلوی چوپان را می درند
که نی را به زمین نهاده و شیپور بیدارباش می زند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
@drsargolzaei
#قصه_ی_ما_راست_بود!
نی می نوازد گرگ
چرت می زنند گوسپندان
سگ ها گلوی چوپان را می درند
که نی را به زمین نهاده و شیپور بیدارباش می زند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
@drsargolzaei
قصه ی شب
حسین زمان
#آهنگ
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#تأملات
#قصه
پهلوانی در لباس رندان در شهری که رندان لباس پهلوانی بر تن دارند
کدام شهرزاد در کدامین حرم قصهی تو را بافته است با چنین سبکسری؟
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#قصه
پهلوانی در لباس رندان در شهری که رندان لباس پهلوانی بر تن دارند
کدام شهرزاد در کدامین حرم قصهی تو را بافته است با چنین سبکسری؟
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
قصه ی شب
حسین زمان
#آهنگ
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#تأملات
#قصه
پهلوانی در لباس رندان در شهری که رندان لباس پهلوانی بر تن دارند
کدام شهرزاد در کدامین حرم قصهی تو را بافته است با چنین سبکسری؟
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#قصه
پهلوانی در لباس رندان در شهری که رندان لباس پهلوانی بر تن دارند
کدام شهرزاد در کدامین حرم قصهی تو را بافته است با چنین سبکسری؟
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
برای دانلود مجموعه تأملات دکتر سرگلزایی لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
قصه ی شب
حسین زمان
#آهنگ
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
#قصه_شب
خواننده: #حسین_زمان
برای دانلود و مشاهده متن ترانه بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
@drsargolzaei
Forwarded from گفتوشنود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایت تجربهها؛ ترویج رواداری از راه مفاهمه
چرا در وجود ما به عنوان یک انسان، میل به روایت خاطرات، داستانها و تجربههایمان برای دیگران وجود دارد؟ چرا قصهگویی و قصهشنیدن برای ما همواره تکرار میشود؟ و آیا این ویژگی به ترویج رواداری در ما کمکی میکند؟
دکتر محمدرضا سرگلزاری، روانپزشک و نویسنده در این برنامه به این سوالات پاسخ میدهد. او با نگاه به روز جهانی داستانهای موفق به بحث درباره این موضوع میپردازد که چگونه روایت تجربهها درما موجب ترویج رواداری از راه فهمیدن یکدیگر میشود.
این برنامه ۷ آذر ۱۴۰۱ از صفحه اینستاگرام گفتوشنود برگزار شده است.
لینک وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/storytelling-dialog/
لینک یوتیوب:
https://youtu.be/MlQvlz1DCsE
لینک ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/QjcZX
#گفتگو_توانا #قصه_گویی #روانشناسی #تفاهم_اجتماعی
چرا در وجود ما به عنوان یک انسان، میل به روایت خاطرات، داستانها و تجربههایمان برای دیگران وجود دارد؟ چرا قصهگویی و قصهشنیدن برای ما همواره تکرار میشود؟ و آیا این ویژگی به ترویج رواداری در ما کمکی میکند؟
دکتر محمدرضا سرگلزاری، روانپزشک و نویسنده در این برنامه به این سوالات پاسخ میدهد. او با نگاه به روز جهانی داستانهای موفق به بحث درباره این موضوع میپردازد که چگونه روایت تجربهها درما موجب ترویج رواداری از راه فهمیدن یکدیگر میشود.
این برنامه ۷ آذر ۱۴۰۱ از صفحه اینستاگرام گفتوشنود برگزار شده است.
لینک وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/storytelling-dialog/
لینک یوتیوب:
https://youtu.be/MlQvlz1DCsE
لینک ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/QjcZX
#گفتگو_توانا #قصه_گویی #روانشناسی #تفاهم_اجتماعی