مصاحبه با #دکترسرگلزایی پیرامون #ریشه_های_خشونت -قسمت اول
در جامعه ی ایرانی فضای عمومی جامعه در حال حاضر تا چه اندازه خشن است؟
آماری که در رسانه های رسمی در این خصوص منتشر شده است نشان می دهد که ما وضعیت خوبی نداریم. برای مثال قوه قضاییه آماری مبنی بر این اعلام کرده است که تعداد پرونده های قضایی ایران در سال دو برابر پرونده های قضایی در هند است. در حالی که جمعیت کشور هند تقریبا دوازده برابر جمعیت ایران است. این به این معنی است که هر ایرانی تقریبا 25 برابر هر هندی ممکن است که درگیری شدیدی با همشهری خود داشته باشد که به دخالت قوه قضاییه منجر شود. هم چنین آمار دیگری که در این خصوص می توان به آن اشاره کرد سخنان نایب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با انتقاد از حجم بسیار پروندههای قضایی در کشور است: در کشور ما ۲ برابر استاندارد جهانی پرونده در دستگاه قضایی است که هر قاضی ماهانه به ۱۰۰ تا ۱۲۰ پرونده رسیدگی میکند. (خانه ملت) این اعداد و ارقام نشان می دهند که تصور ما از خودمان که ملتی فرهیخته هستیم و سبک زندگی ایده آلی داریم که باید سرمشق ملّت های دیگر قرار گیرد اشتباه است و ما در مقایسه با دیگران از وضعیت خوبی برخوردار نیستیم. حالا باید ریشه این مسأله را بررسی کنیم. ما معمولأ رفتار انسانی را از سه وجه بررسی می کنیم؛ زیستی، روانی و اجتماعی. به هر حال بخشی از رفتار انسان زیستی است و اساسی ترین محور رفتارهای زیستی ما هم ناقلین عصبی و هورمون هایی هستند که بر مبنای الگوی ژن های ما ساخته می شوند. بنابراین ممکن است فردی یا قومی از لحاظ زیستی و بیولوژیک خشن تر باشند. نوروترنسمیتر (ناقل عصبی) ترس و خشم نور اپی نفرین یا نور آدرنالین نام دارد و مرکز ترشّح آن در «ساقه مغز» لوکوس سرلئوس یا مرکز «ستیز-گریز» یا
Reptile Brain
نامیده می شود. که این ممکن است در فردی به صورت ژنتیکی یا به دلیل بیماری بیشتر باشد. اما به نظر نمی رسد مسئله خشونت در ما یک مسئله ژنتیکی باشد به خاطر این که آمار نشان می دهد در 30 سال گذشته جمعیت ما دو برابر شده است در حالی که جمعیت زندانی های ما 10 برابر شده است! تغییرات ژنتیکی هیچ وقت در 30 سال رخ نمی دهند. پس باید به دنبال عوامل دیگری باشیم. و به نظر می رسد سازوکار های اجتماعی و فرهنگی منجر به این شده است که خشونت در ما افزایش پیدا کند و باید به دنبال ریشه های فرهنگی و اجتماعی باشیم که هم می توانند مستقیم باشد و هم به صورت غیر مستقیم رخ دهند. تأثیرات مستقیم مثل همانند سازی فرد با رسانه است. اگر رسانه ها مدل های خشونت را به مردم نشان دهند مثلأ اگر قهرمان فیلم ها همیشه مسائل را با تفنگ یا خنجر حل کنند به تدریج این تبدیل به یک «سرمشق» Role Model می شود و ما هم زمانی که تصادف رانندگی می کنیم با قفل فرمان از ماشین پیاده می شویم. ولی گاهی اوقات این فرهنگ سازی به صورت غیر مستقیم در رسانه انجام می گیرد. در واقع رسانه فضایی را برای ما ایجاد می کند که اقتضای آن جنگیدن و خشونت است. رسانه ی فراگیر در این مملکت چهار دهه است که دارد راجع به "دشمن" پیام ارسال می کند و "آژیر خطر" پخش می کند. آنقدر راجع به "برهه ی حسَاس کنونی" در این رسانه صحبت شده که این عبارت تبدیل به یک جوک شده است! مخاطبی که این رسانه را باور می کند که همیشه به نوعی در حال نواختن شیپور جنگ است همیشه در وضعیَت آماده باش است! امکان این که واکنش این فرد در موقعیت استرس به صورت خشونت باشد خیلی زیاد است. اضطراب هم یکی از دلایل مهم و اساسی برای قرار گرفتن در موقعیت خشونت آمیز است. بی ثباتی اقتصادی منجر به وضعیت ترس و وحشت در مردم می شود و در وضعیت وحشت احتمال خشونت بیشتر می شود. چون یک مرکز واحد در مغز ما مسئول ترس و خشم است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
در جامعه ی ایرانی فضای عمومی جامعه در حال حاضر تا چه اندازه خشن است؟
آماری که در رسانه های رسمی در این خصوص منتشر شده است نشان می دهد که ما وضعیت خوبی نداریم. برای مثال قوه قضاییه آماری مبنی بر این اعلام کرده است که تعداد پرونده های قضایی ایران در سال دو برابر پرونده های قضایی در هند است. در حالی که جمعیت کشور هند تقریبا دوازده برابر جمعیت ایران است. این به این معنی است که هر ایرانی تقریبا 25 برابر هر هندی ممکن است که درگیری شدیدی با همشهری خود داشته باشد که به دخالت قوه قضاییه منجر شود. هم چنین آمار دیگری که در این خصوص می توان به آن اشاره کرد سخنان نایب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با انتقاد از حجم بسیار پروندههای قضایی در کشور است: در کشور ما ۲ برابر استاندارد جهانی پرونده در دستگاه قضایی است که هر قاضی ماهانه به ۱۰۰ تا ۱۲۰ پرونده رسیدگی میکند. (خانه ملت) این اعداد و ارقام نشان می دهند که تصور ما از خودمان که ملتی فرهیخته هستیم و سبک زندگی ایده آلی داریم که باید سرمشق ملّت های دیگر قرار گیرد اشتباه است و ما در مقایسه با دیگران از وضعیت خوبی برخوردار نیستیم. حالا باید ریشه این مسأله را بررسی کنیم. ما معمولأ رفتار انسانی را از سه وجه بررسی می کنیم؛ زیستی، روانی و اجتماعی. به هر حال بخشی از رفتار انسان زیستی است و اساسی ترین محور رفتارهای زیستی ما هم ناقلین عصبی و هورمون هایی هستند که بر مبنای الگوی ژن های ما ساخته می شوند. بنابراین ممکن است فردی یا قومی از لحاظ زیستی و بیولوژیک خشن تر باشند. نوروترنسمیتر (ناقل عصبی) ترس و خشم نور اپی نفرین یا نور آدرنالین نام دارد و مرکز ترشّح آن در «ساقه مغز» لوکوس سرلئوس یا مرکز «ستیز-گریز» یا
Reptile Brain
نامیده می شود. که این ممکن است در فردی به صورت ژنتیکی یا به دلیل بیماری بیشتر باشد. اما به نظر نمی رسد مسئله خشونت در ما یک مسئله ژنتیکی باشد به خاطر این که آمار نشان می دهد در 30 سال گذشته جمعیت ما دو برابر شده است در حالی که جمعیت زندانی های ما 10 برابر شده است! تغییرات ژنتیکی هیچ وقت در 30 سال رخ نمی دهند. پس باید به دنبال عوامل دیگری باشیم. و به نظر می رسد سازوکار های اجتماعی و فرهنگی منجر به این شده است که خشونت در ما افزایش پیدا کند و باید به دنبال ریشه های فرهنگی و اجتماعی باشیم که هم می توانند مستقیم باشد و هم به صورت غیر مستقیم رخ دهند. تأثیرات مستقیم مثل همانند سازی فرد با رسانه است. اگر رسانه ها مدل های خشونت را به مردم نشان دهند مثلأ اگر قهرمان فیلم ها همیشه مسائل را با تفنگ یا خنجر حل کنند به تدریج این تبدیل به یک «سرمشق» Role Model می شود و ما هم زمانی که تصادف رانندگی می کنیم با قفل فرمان از ماشین پیاده می شویم. ولی گاهی اوقات این فرهنگ سازی به صورت غیر مستقیم در رسانه انجام می گیرد. در واقع رسانه فضایی را برای ما ایجاد می کند که اقتضای آن جنگیدن و خشونت است. رسانه ی فراگیر در این مملکت چهار دهه است که دارد راجع به "دشمن" پیام ارسال می کند و "آژیر خطر" پخش می کند. آنقدر راجع به "برهه ی حسَاس کنونی" در این رسانه صحبت شده که این عبارت تبدیل به یک جوک شده است! مخاطبی که این رسانه را باور می کند که همیشه به نوعی در حال نواختن شیپور جنگ است همیشه در وضعیَت آماده باش است! امکان این که واکنش این فرد در موقعیت استرس به صورت خشونت باشد خیلی زیاد است. اضطراب هم یکی از دلایل مهم و اساسی برای قرار گرفتن در موقعیت خشونت آمیز است. بی ثباتی اقتصادی منجر به وضعیت ترس و وحشت در مردم می شود و در وضعیت وحشت احتمال خشونت بیشتر می شود. چون یک مرکز واحد در مغز ما مسئول ترس و خشم است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
مصاحبه با #دکترسرگلزایی پیرامون #ریشه_های_خشونت -قسمت دوم
چه راهکار هایی برای دور کردن یک جامعه از خشونت پیشنهاد می کنید؟
با وجود همه دلایل اجتماعی هیچ گاه نمی توان مسئولیت را از شانه فرد برداشت و نمی توان گفت کسی که رفتار خشونت آمیز داشته تقصیری ندارد و از حیث حقوقی و روان شناسی اعلام کنیم که این آدم هیچ مسئولیتی ندارد. وقتی راجع به زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خشونت صحبت می کنم منظورم تبرئه ی فرد خشن نیست، منظورم این است که زمینه سازان خشونت از زیر بار بستری که خلق کرده اند شانه خالی نکنند. هرچقدر یک آدم از حیث روان شناختی قوی تر باشد احتمال اینکه فضای عمومی جامعه او را وادار به خشونت کند کمتر می شود. پس قسمت هایی از مغز که می توانند ترس و خشم را کنترل کنند باید قوی شوند. مغز عالی ما که قرار است این مرکز خشونت را کنترل نماید کورتکس پره فرونتال Pre-frontal نام دارد. این کورتکس با روش هایی فعال می شود که یکی از آن ها تمرینات ریاضی است. همین طور تمرینات تفکر انتزاعی است. یعنی افرادی که با معادلات ریاضی یا تجزیه تحلیل ها و استدلال های فلسفی سروکار دارند به علت فعال شدن این قسمت از مغز احتمال ارتکاب خشونت در آن ها کمتر می شود. همین طور بازی های استرتژیک مثل شطرنج هم این قسمت را تقویت می کند. تمرین مهم دیگر هم مدیتیشن یا همان مراقبه است. همچنین موسیقی کلاسیک هم همین تاثیر را در مغز انسان دارند. و متأسفانه این ها در فرهنگ ایرانی خیلی رایج نیستند. فرد علاوه بر انجام این کارها می تواند مسائلی که باعث تحریک خشم در مغزش می شود را حذف کند، مثل فیلم های اکشن، بازی های کامپیوتری که در آن سرعت مهم است (مثل subway surf) و قسمت خشونت مغز را فعال می کنند. هم چنین افراد باید مواد غذایی که باعث خشونت می شوند را کمتر مصرف کنند، مثلا کافئین زیاد که در نوشابه های انرژی زا وجود دارد همچنین داروهای استروئیدی (هورمونی) که متأسفانه هم کافئین دوز بالا و هم استروئیدها مورد استفاده بدنساز ها قرار گرفته اند و متاسفانه با مد شدن بدنسازی بین جوان ها مصرف این دارو هم افزایش یافته است. این ها راهکار های فردی است. اما این مقرون به صرفه نیست که به همه آدم های یک جامعه که دچار خشونت عمومی شده است نسخه بدهیم و تک تک آن ها را در مطب روان پزشکی درمان کنیم. در این شرایط بیشتر باید به راهکارهای فرهنگی و رسانه ای توجه کنیم. باید گفتمان رسانه ای را کمی تلطیف کنیم. و متأسفانه گفتمان رسانه فراگیر در حال حاضر به مردم ضربه می زند و باعث می شود خشونت بیشتری از خود نشان دهند. یکی از عرصه های رفتار اجتماعی در حال حاضر شبکه های اجتماعی است.
به نظر شما دلیل اینکه در این فضا خشونت بیشتری از افراد می بینیم چیست؟
ببینید در ذهن ما اتاق های جداگانه ای وجود ندارند که ربطی به هم نداشته باشند. ذهن ما یک مجموعه به هم پیوسته است. فضای عمومی جامعه خشونت را در ذهن ما تحریک می کند، هم زمان در اینستاگرام گفتمان عاشقانه هم داریم، ولی ذهن ما همچنان یک ذهن جنگجو است. این آدم ها در هر حالتی واکنش خشونت آمیز از خود نشان می دهند. در نتیجه تنها به این دلیل ظهور خشونت در فضای مجازی بیشتر است که هزینه ی ابراز خشونت در این فضا کمتر از فضای فیزیکی است. برای مثال در فضای واقعی اگر به کسی آسیب فیزیکی برسانید بلافاصله از طرف آن فرد واکنش می بینید یا از شما شکایت می کند. اما حمله شما در فضای مجازی معمولا هزینه ای برایتان به دنبال نخواهد داشت چرا که اغلب هویت ها کاذب هستند و کمتر هم پیش می آید که فرد از شما شکایت کرده و برایتان به خاطر خشونت در فضای مجازی پرونده بسازد. در نتیجه در فضای مجازی پدیده ی جداگانه ای برای تحلیل وجود ندارد. بلکه فقط فضایی است که کاربران به واسطه هویت مجازی خود با هزینه کمتری ابراز خشونت می کنند. ریشه خشونت در فضای مجازی در دنیای واقعی قرار دارد. زمانی که در جامعه افراد برای خشونت تحریک می شوند تعداد کمی از آن ها خشم خود را در فضای حقیقی جامعه تخلیه می کنند و اکثر آن ها در فضای مجازی با هویت مجازی ابراز خشونت می کنند. و این فضا فقط زمینه ای برای تخلیه و سرریز شدن خشونت های رسانه ای و عمومی جامعه است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
چه راهکار هایی برای دور کردن یک جامعه از خشونت پیشنهاد می کنید؟
با وجود همه دلایل اجتماعی هیچ گاه نمی توان مسئولیت را از شانه فرد برداشت و نمی توان گفت کسی که رفتار خشونت آمیز داشته تقصیری ندارد و از حیث حقوقی و روان شناسی اعلام کنیم که این آدم هیچ مسئولیتی ندارد. وقتی راجع به زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خشونت صحبت می کنم منظورم تبرئه ی فرد خشن نیست، منظورم این است که زمینه سازان خشونت از زیر بار بستری که خلق کرده اند شانه خالی نکنند. هرچقدر یک آدم از حیث روان شناختی قوی تر باشد احتمال اینکه فضای عمومی جامعه او را وادار به خشونت کند کمتر می شود. پس قسمت هایی از مغز که می توانند ترس و خشم را کنترل کنند باید قوی شوند. مغز عالی ما که قرار است این مرکز خشونت را کنترل نماید کورتکس پره فرونتال Pre-frontal نام دارد. این کورتکس با روش هایی فعال می شود که یکی از آن ها تمرینات ریاضی است. همین طور تمرینات تفکر انتزاعی است. یعنی افرادی که با معادلات ریاضی یا تجزیه تحلیل ها و استدلال های فلسفی سروکار دارند به علت فعال شدن این قسمت از مغز احتمال ارتکاب خشونت در آن ها کمتر می شود. همین طور بازی های استرتژیک مثل شطرنج هم این قسمت را تقویت می کند. تمرین مهم دیگر هم مدیتیشن یا همان مراقبه است. همچنین موسیقی کلاسیک هم همین تاثیر را در مغز انسان دارند. و متأسفانه این ها در فرهنگ ایرانی خیلی رایج نیستند. فرد علاوه بر انجام این کارها می تواند مسائلی که باعث تحریک خشم در مغزش می شود را حذف کند، مثل فیلم های اکشن، بازی های کامپیوتری که در آن سرعت مهم است (مثل subway surf) و قسمت خشونت مغز را فعال می کنند. هم چنین افراد باید مواد غذایی که باعث خشونت می شوند را کمتر مصرف کنند، مثلا کافئین زیاد که در نوشابه های انرژی زا وجود دارد همچنین داروهای استروئیدی (هورمونی) که متأسفانه هم کافئین دوز بالا و هم استروئیدها مورد استفاده بدنساز ها قرار گرفته اند و متاسفانه با مد شدن بدنسازی بین جوان ها مصرف این دارو هم افزایش یافته است. این ها راهکار های فردی است. اما این مقرون به صرفه نیست که به همه آدم های یک جامعه که دچار خشونت عمومی شده است نسخه بدهیم و تک تک آن ها را در مطب روان پزشکی درمان کنیم. در این شرایط بیشتر باید به راهکارهای فرهنگی و رسانه ای توجه کنیم. باید گفتمان رسانه ای را کمی تلطیف کنیم. و متأسفانه گفتمان رسانه فراگیر در حال حاضر به مردم ضربه می زند و باعث می شود خشونت بیشتری از خود نشان دهند. یکی از عرصه های رفتار اجتماعی در حال حاضر شبکه های اجتماعی است.
به نظر شما دلیل اینکه در این فضا خشونت بیشتری از افراد می بینیم چیست؟
ببینید در ذهن ما اتاق های جداگانه ای وجود ندارند که ربطی به هم نداشته باشند. ذهن ما یک مجموعه به هم پیوسته است. فضای عمومی جامعه خشونت را در ذهن ما تحریک می کند، هم زمان در اینستاگرام گفتمان عاشقانه هم داریم، ولی ذهن ما همچنان یک ذهن جنگجو است. این آدم ها در هر حالتی واکنش خشونت آمیز از خود نشان می دهند. در نتیجه تنها به این دلیل ظهور خشونت در فضای مجازی بیشتر است که هزینه ی ابراز خشونت در این فضا کمتر از فضای فیزیکی است. برای مثال در فضای واقعی اگر به کسی آسیب فیزیکی برسانید بلافاصله از طرف آن فرد واکنش می بینید یا از شما شکایت می کند. اما حمله شما در فضای مجازی معمولا هزینه ای برایتان به دنبال نخواهد داشت چرا که اغلب هویت ها کاذب هستند و کمتر هم پیش می آید که فرد از شما شکایت کرده و برایتان به خاطر خشونت در فضای مجازی پرونده بسازد. در نتیجه در فضای مجازی پدیده ی جداگانه ای برای تحلیل وجود ندارد. بلکه فقط فضایی است که کاربران به واسطه هویت مجازی خود با هزینه کمتری ابراز خشونت می کنند. ریشه خشونت در فضای مجازی در دنیای واقعی قرار دارد. زمانی که در جامعه افراد برای خشونت تحریک می شوند تعداد کمی از آن ها خشم خود را در فضای حقیقی جامعه تخلیه می کنند و اکثر آن ها در فضای مجازی با هویت مجازی ابراز خشونت می کنند. و این فضا فقط زمینه ای برای تخلیه و سرریز شدن خشونت های رسانه ای و عمومی جامعه است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#ریشه_های_خشونت -قسمت اول
درباره این که چرا انسان متمدن دست به خشونت می زند نظریه های مختلفی وجود دارند.
"زیگموند #فروید" پایه گذار روانکاوی که هسته مرکزی انگیزش در انسان را غریزه جنسی (لیبیدو) می دانست، سرکوب این غریزه را ریشه خشونت می دانست. برای مثال فروید در تحلیل روانکاوانه ای از کتاب "قاضی پل شربر" ، خصومت او نسبت به دیگران و دشمن انگاری و تئوری توطئه اش را ناشی از این می دانست که قاضی شربر دارای تمایل سرکوب شده همجنس گرایی بوده است و سرکوب این غریزه باعث شده که وی کسانی را که نسبت به آن ها تمایل جنسی دارد را با استفاده از مکانیزم های دفاعی "وارونه سازی" و "فرافکنی" دشمن بیانگارد و بنای خصومت با آن ها را داشته باشد.
"آلفرد #آدلر" پزشک وینی دیگر، برخلاف فروید خشونت را ناشی از "عقده حقارت" می دانست. از نظر آدلر هر کس بیشتر تحقیر شده باشد تمایل بیشتری برای خشونت دارد. خشونت رفتاری جبرانی است برای این که فرد به خودش و دنیا ثابت کند در موضع قدرت است و موضع ضعف خود را ترک گفته است. "مانس اشپربر" روانکاو آدلری در کتاب "روانشناسی استبداد و خودکامگی" با این شیوه تحلیل خشونت را در نظام های فاشیست ریشه یابی کرده است.
"کارن هورنای" روانکاو آلمانی که از اولین زنان روانکاو بود در این زمینه نظر دیگری دارد. او اعتقاد دارد خشونت ریشه در ترس دارد. هر چه کودکی در فضای امن تری رشد کند تمایل او به خشونت کمتر می شود.
بعدها "کارو دو بوآ" و رونالد روهنر" در تحقیقاتی که بر روی فرهنگ های مختلف انجام دادند نظر هورنای را تأیید کردند. در هر جامعه ای که کودکان در دوران نوزادی و خردسالی حضور فیزیکی و روانی بیشتری از مادر را تجربه می کنند خشونت کمتر است. حضور بیشتر مادر در نزد کودک در او احساس امنیت ایجاد می کند و آستانه تحریک سیستم "ستیز- گریز" مغز او را بالاتر می برد. چنین کودکی در سراسر عمر دیرتر احساس تهدید و ناامنی می کند و دیرتر از کوره در می رود و دست به خشونت می زند.
من در این یادداشت کوتاه قصد ندارم بین دیدگاه های فروید، آدلر و هورنای یکی را به عنوان ریشه خشونت معرفی کنم. تصور من این است که لازم نیست به دنبال یک "شاه کلید" باشیم که همه پدیده ها را با آن توجیه کنیم . هر سه نظریه می تواند درست باشد. ممکن است ریشه خشونت قاضی پل شریر تکانه های سرکوب شده جنسی اش باشد در حالی که ریشه خشونت بنیتو موسولینی عقده حقارت و ریشه خشونت کودکان بد سرپرست ترس و ناامنی دائمی.
در کنار این نظریات روانکاوانه، نظریات رفتارگرایان بر همانندسازی و یادگیری تأکید بیشتری دارند. از نظر رفتارگرایان، خشونت می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده شود. زمانی که برای کودکان تفنگ اسباب بازی تولید می کنیم یا زمانی که در کتاب های تاریخ به کودکان راجع به دوران طلایی امپراتوری بزرگ مان "شبه اطلاعات" می دهیم در حال آموزش خشونت به آن ها هستیم.
به نظر می رسد رفتارگران بیشتر به دلایل آشکار خشونت پرداخته اند و روانکاوان به دلایل پنهان خشونت و این دیدگاه ها مکمل یکدیگرند نه رقیب هم!
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#ریشه_های_خشونت -قسمت اول
درباره این که چرا انسان متمدن دست به خشونت می زند نظریه های مختلفی وجود دارند.
"زیگموند #فروید" پایه گذار روانکاوی که هسته مرکزی انگیزش در انسان را غریزه جنسی (لیبیدو) می دانست، سرکوب این غریزه را ریشه خشونت می دانست. برای مثال فروید در تحلیل روانکاوانه ای از کتاب "قاضی پل شربر" ، خصومت او نسبت به دیگران و دشمن انگاری و تئوری توطئه اش را ناشی از این می دانست که قاضی شربر دارای تمایل سرکوب شده همجنس گرایی بوده است و سرکوب این غریزه باعث شده که وی کسانی را که نسبت به آن ها تمایل جنسی دارد را با استفاده از مکانیزم های دفاعی "وارونه سازی" و "فرافکنی" دشمن بیانگارد و بنای خصومت با آن ها را داشته باشد.
"آلفرد #آدلر" پزشک وینی دیگر، برخلاف فروید خشونت را ناشی از "عقده حقارت" می دانست. از نظر آدلر هر کس بیشتر تحقیر شده باشد تمایل بیشتری برای خشونت دارد. خشونت رفتاری جبرانی است برای این که فرد به خودش و دنیا ثابت کند در موضع قدرت است و موضع ضعف خود را ترک گفته است. "مانس اشپربر" روانکاو آدلری در کتاب "روانشناسی استبداد و خودکامگی" با این شیوه تحلیل خشونت را در نظام های فاشیست ریشه یابی کرده است.
"کارن هورنای" روانکاو آلمانی که از اولین زنان روانکاو بود در این زمینه نظر دیگری دارد. او اعتقاد دارد خشونت ریشه در ترس دارد. هر چه کودکی در فضای امن تری رشد کند تمایل او به خشونت کمتر می شود.
بعدها "کارو دو بوآ" و رونالد روهنر" در تحقیقاتی که بر روی فرهنگ های مختلف انجام دادند نظر هورنای را تأیید کردند. در هر جامعه ای که کودکان در دوران نوزادی و خردسالی حضور فیزیکی و روانی بیشتری از مادر را تجربه می کنند خشونت کمتر است. حضور بیشتر مادر در نزد کودک در او احساس امنیت ایجاد می کند و آستانه تحریک سیستم "ستیز- گریز" مغز او را بالاتر می برد. چنین کودکی در سراسر عمر دیرتر احساس تهدید و ناامنی می کند و دیرتر از کوره در می رود و دست به خشونت می زند.
من در این یادداشت کوتاه قصد ندارم بین دیدگاه های فروید، آدلر و هورنای یکی را به عنوان ریشه خشونت معرفی کنم. تصور من این است که لازم نیست به دنبال یک "شاه کلید" باشیم که همه پدیده ها را با آن توجیه کنیم . هر سه نظریه می تواند درست باشد. ممکن است ریشه خشونت قاضی پل شریر تکانه های سرکوب شده جنسی اش باشد در حالی که ریشه خشونت بنیتو موسولینی عقده حقارت و ریشه خشونت کودکان بد سرپرست ترس و ناامنی دائمی.
در کنار این نظریات روانکاوانه، نظریات رفتارگرایان بر همانندسازی و یادگیری تأکید بیشتری دارند. از نظر رفتارگرایان، خشونت می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده شود. زمانی که برای کودکان تفنگ اسباب بازی تولید می کنیم یا زمانی که در کتاب های تاریخ به کودکان راجع به دوران طلایی امپراتوری بزرگ مان "شبه اطلاعات" می دهیم در حال آموزش خشونت به آن ها هستیم.
به نظر می رسد رفتارگران بیشتر به دلایل آشکار خشونت پرداخته اند و روانکاوان به دلایل پنهان خشونت و این دیدگاه ها مکمل یکدیگرند نه رقیب هم!
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#ریشه_های_خشونت -قسمت دوم
در انتها می خواهم به دو دیدگاه شاعرانه در باب خشونت بپردازم؛ دیدگاه #سهراب و دیدگاه #شاملو (که من هر دو را دوست می دارم).
سهراب در مجموعه شعر "حجم سبز" (1346) سروده بود:
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم
روی زیبای دو برابر شده است
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند...
...مردمان سر رود، آب را می فهمند، گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم.
"احمد شاملو" درباره این شعر سهراب چنین گفته است:
"می دانید؟ زورم می آید آن عرفان نابه هنگام را باور کنم . سر آدم های بی گناه را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! تصور می کنم یکی مان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او!"
"مهدی #اخوان_ثالث" بزرگ شاعر دیگر نیز سخن شاملو را تأیید می کند وقتی می گوید:
"زمانه در شعرهای سهراب سپهری غایب است. آب را گل نکنیم، آن طرف تر کفتری دارد آب می خورد و این قبیل حرف ها شعر امروز نیست، پند و اندرز کلیله ای است... مقصودم این است که بگویم چیزهایی، اموری، مسائلی و خاصه "درگیری هایی" از این شعرهای به راستی "معصومانه" گریخته اند... و صاحبانشان را غافل کرده، فرار را برقرار ترجیح داده اند، امور و مسائل و درگیری هایی که در عصر و زمانه ما به وقاحت و به صراحت و بی رحمی وجود وحشتناک دارند و پدر در می آوردند! "
من در این دو رویکرد شاعرانه (به قول سیمین دانشور، رویکرد متعهد و رویکرد غیر متعهد) نیز بیشتر وجوه مکمل می بینم تا وجوه رقیب. سهراب به ریشه های روانی خشونت می پردازد و شاملو به ریشه های اجتماعی اش و هر دو درست می گویند ولی در باره دو وجه متفاوت و البته مکمل وجود آدمی سخن می گویند.
بنده در دو مقاله #فروید_و_چهارنظریه_درباب_خشونت و #آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات در همین سایت سخنان بیشتری در این باره گفته ام و ترجیح می دهم به جای تکرار خوانندگان عزیز را به خواندن همان مقالات دعوت کنم.
علاوه بر این در یک یادداشت هفته هم با موضوع #ساده_سازی_افراطی به خطر ترجیح دادن "این بر آن" به جای تجمیع این و آن پرداخته ام.
#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#ریشه_های_خشونت -قسمت دوم
در انتها می خواهم به دو دیدگاه شاعرانه در باب خشونت بپردازم؛ دیدگاه #سهراب و دیدگاه #شاملو (که من هر دو را دوست می دارم).
سهراب در مجموعه شعر "حجم سبز" (1346) سروده بود:
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم
روی زیبای دو برابر شده است
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند...
...مردمان سر رود، آب را می فهمند، گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم.
"احمد شاملو" درباره این شعر سهراب چنین گفته است:
"می دانید؟ زورم می آید آن عرفان نابه هنگام را باور کنم . سر آدم های بی گناه را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! تصور می کنم یکی مان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او!"
"مهدی #اخوان_ثالث" بزرگ شاعر دیگر نیز سخن شاملو را تأیید می کند وقتی می گوید:
"زمانه در شعرهای سهراب سپهری غایب است. آب را گل نکنیم، آن طرف تر کفتری دارد آب می خورد و این قبیل حرف ها شعر امروز نیست، پند و اندرز کلیله ای است... مقصودم این است که بگویم چیزهایی، اموری، مسائلی و خاصه "درگیری هایی" از این شعرهای به راستی "معصومانه" گریخته اند... و صاحبانشان را غافل کرده، فرار را برقرار ترجیح داده اند، امور و مسائل و درگیری هایی که در عصر و زمانه ما به وقاحت و به صراحت و بی رحمی وجود وحشتناک دارند و پدر در می آوردند! "
من در این دو رویکرد شاعرانه (به قول سیمین دانشور، رویکرد متعهد و رویکرد غیر متعهد) نیز بیشتر وجوه مکمل می بینم تا وجوه رقیب. سهراب به ریشه های روانی خشونت می پردازد و شاملو به ریشه های اجتماعی اش و هر دو درست می گویند ولی در باره دو وجه متفاوت و البته مکمل وجود آدمی سخن می گویند.
بنده در دو مقاله #فروید_و_چهارنظریه_درباب_خشونت و #آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات در همین سایت سخنان بیشتری در این باره گفته ام و ترجیح می دهم به جای تکرار خوانندگان عزیز را به خواندن همان مقالات دعوت کنم.
علاوه بر این در یک یادداشت هفته هم با موضوع #ساده_سازی_افراطی به خطر ترجیح دادن "این بر آن" به جای تجمیع این و آن پرداخته ام.
#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این