#یادداشت_هفته
#زندانیان_امید_واهی!
بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایه دار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایه دار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها به دلیل یک امید واهی طرفدار سرمایه داری هستند!
یکی از فریب های نظام سرمایه داری، ایجاد امیدهای واهی است. فیلم ها و داستان های زیادی توسط رسانه های مروج سرمایه داری ساخته می شوند که یک فرد فقیر بی خانمان همچون الیور تویست یا سارا کرو وارث ثروت عظیم یک سرمایه دار خیرخواه می شود. فیلم "راز" (که بارها با نگاه تأییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی می داند و بلیط های "بخت آزمایی" و قرعه کشی های مستمر بانک ها و شرکت های بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شده اند) نشان می دهند تا ثابت کنند که شما هم می توانید به راحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید. پیام ضمنی این تبلیغات این است: "شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!".
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خنده رو و پر انرژی مثال هایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانه داری رسیده اند و از دستفروشی به صاحب فروشگاه های زنجیره ای بودن ارتقا پیدا کردند در جیب شان دارند. آن ها "استثناء" را به جای "قاعده" می گذارند.
این که افراد نادری دچار "نبوغ" هستند دلیل نمی شود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردن مان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعأ نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کرده اند و کارآفرین و ثروت آفرین هستند. اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایه داری "انباشت" و "تمرکز" است. سرمایه دار سهم بزرگ "ارزش افزوده" را صاحب می شود و حداقل سهم "ارزش افزوده" را به کارگر می دهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی می کند و اغلب برای رفع نیازهای اساسی اش مقروض است در حالی که سرمایه دار "آماس ثروت" را تجربه می کند و آن را برای آقازاده هایش به ارث می گذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانه تر گردند. اما نظام سرمایه داری خود را از طریق "هژمونی فرهنگی" واکسینه می کند. قصه ها و فیلم ها به کارگر وعده بهشت می دهند. بهشت این جهانی از طریق برنده شدن در یک قرعه کشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنج کشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم "میلیونر زاغه نشین" را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شده اند؟! آن ها امیدوار می مانند، اطاعت می کنند، متحد نمی شوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیاندازند؟!
"هژمونی فرهنگی" سرمایه دار ی کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی می کند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازاده ای که سوار بر اتوموبیل اشرافی است به جای خشمگین شدن و اعتراض به بی عدالتی، دچار شیدایی امید واهی می شود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتوموبیل تصور می کند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشته ای و در چاه انداخته ای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیم های افراد عاقل بر مبنای قاعده هاست نه استثناء ها! قاعده سرمایه داری "انباشت و تمرکز ثروت" است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که می تواند "قاعده بازی" را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه "مطبوعات سانسور نشده" و "صندوق رأی های غربال نشده" قرار دارد.
پی نوشت:
در مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ ، #من_امیدوارم و #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداخته ام و نیز در مقالات #شکاف_طبقاتی_بمب_ساعتی، #دیستوپیای_سرمایه_داری و #آزادی_و_تاریخ به نقد نظام سرمایه داری پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#زندانیان_امید_واهی!
بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایه دار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایه دار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها به دلیل یک امید واهی طرفدار سرمایه داری هستند!
یکی از فریب های نظام سرمایه داری، ایجاد امیدهای واهی است. فیلم ها و داستان های زیادی توسط رسانه های مروج سرمایه داری ساخته می شوند که یک فرد فقیر بی خانمان همچون الیور تویست یا سارا کرو وارث ثروت عظیم یک سرمایه دار خیرخواه می شود. فیلم "راز" (که بارها با نگاه تأییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی می داند و بلیط های "بخت آزمایی" و قرعه کشی های مستمر بانک ها و شرکت های بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شده اند) نشان می دهند تا ثابت کنند که شما هم می توانید به راحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید. پیام ضمنی این تبلیغات این است: "شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!".
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خنده رو و پر انرژی مثال هایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانه داری رسیده اند و از دستفروشی به صاحب فروشگاه های زنجیره ای بودن ارتقا پیدا کردند در جیب شان دارند. آن ها "استثناء" را به جای "قاعده" می گذارند.
این که افراد نادری دچار "نبوغ" هستند دلیل نمی شود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردن مان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعأ نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کرده اند و کارآفرین و ثروت آفرین هستند. اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایه داری "انباشت" و "تمرکز" است. سرمایه دار سهم بزرگ "ارزش افزوده" را صاحب می شود و حداقل سهم "ارزش افزوده" را به کارگر می دهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی می کند و اغلب برای رفع نیازهای اساسی اش مقروض است در حالی که سرمایه دار "آماس ثروت" را تجربه می کند و آن را برای آقازاده هایش به ارث می گذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانه تر گردند. اما نظام سرمایه داری خود را از طریق "هژمونی فرهنگی" واکسینه می کند. قصه ها و فیلم ها به کارگر وعده بهشت می دهند. بهشت این جهانی از طریق برنده شدن در یک قرعه کشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنج کشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم "میلیونر زاغه نشین" را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شده اند؟! آن ها امیدوار می مانند، اطاعت می کنند، متحد نمی شوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیاندازند؟!
"هژمونی فرهنگی" سرمایه دار ی کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی می کند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازاده ای که سوار بر اتوموبیل اشرافی است به جای خشمگین شدن و اعتراض به بی عدالتی، دچار شیدایی امید واهی می شود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتوموبیل تصور می کند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشته ای و در چاه انداخته ای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیم های افراد عاقل بر مبنای قاعده هاست نه استثناء ها! قاعده سرمایه داری "انباشت و تمرکز ثروت" است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که می تواند "قاعده بازی" را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه "مطبوعات سانسور نشده" و "صندوق رأی های غربال نشده" قرار دارد.
پی نوشت:
در مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ ، #من_امیدوارم و #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداخته ام و نیز در مقالات #شکاف_طبقاتی_بمب_ساعتی، #دیستوپیای_سرمایه_داری و #آزادی_و_تاریخ به نقد نظام سرمایه داری پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ درباره مقاله #زندانیان_امید_واهی
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهنها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوب های نقد تعریف شده خودش نمی پذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر رحیمی
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهنها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوب های نقد تعریف شده خودش نمی پذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر رحیمی
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -قسمت اول
1-به عقیده ی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
2-براساس دیدگاه #الوین_تافلر (جامعه شناس و آینده نگار آمریکایی و نویسنده کتاب های شوک آینده، موج سوّم، جابه جایی در قدرت و...) و استیون کیوی (2012 - 1932 ، پروفسور دانشکده کسب و کار یان هانتسمن) تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شده است:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامپروری و کشاورزی، سوّم مرحله ی صنعت و چهارم مرحله ی فراصنعتی.
برخی صاحب نظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر می گیرند و مراحل زیر را پیشنهاد می کنند:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامداری، سوّم مرحله ی کشاورزی، چهارم مرحله ی سرمایه داری ملّی، پنجم مرحله ی سرمایه داری فراملّیتی و ششم مرحله ی فرا صنعتی.
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید می کنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم که جامعه ی ما در کدام یک از مراحل فوق قرار دارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
3-در مرحله ی شکار و میوه چینی، میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهم ترین محدود کننده ی آزادی بشر به شمار می رفتند. در مرحله ی شکار، بشر در "کمون اشتراکی اوّلیه" زندگی می کرد که هنوز "مالکیّت" در آن شکل نگرفته بود، زیرا تأمین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمی ماند تا "پس انداز" شود و مفهوم مالکیّت در ذهن بشر ایجاد شود. گذار از این مرحله و ورود به مرحله ی کشاورزی و دامپروری به عقیده ی استیون کیوی منجر به پنجاه برابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم "پس انداز" و "مالکیّت" شکل گرفت.
4-در مرحله ی کشاورزی، ساختار زندگی انسان از "کمون اشتراکی اوّلیه" خارج شد و قبیله، عشیره و خانواده شکل گرفت. از آن جا که منبع اصلی ثروت زمین بود، رقابت بر سر تصاحب زمین بیشتر و حاصلخیزتر یکی از عناصر مهم در روابط اجتماعی بشر شد. کوچ های بزرگ و لشکرکشی های عظیم برای تصاحب زمین های بهتر در این دوران پدید آمدند.
از آن جا که "اتّحاد درون گروهی" عامل مهم بقای گروه ها بود، گروه هایی که "انتخاب خودی" (Kin Selection) بیشتری داشتند، شانس بقای بیشتری نیز داشتند. به همین دلیل در این عصر، "قراردادهای اجتماعی" و "عُرف اجتماعی" صاحب "قداست" شدند و "سنّت" و "تابو" شکل گرفت. در این عصر مهم ترین موانع در برابر "آزادی" و خلّاقیت" و "فردیّت" (Individuality) انسان، نهادهای حافظ سنّت بودند: خانواده ی گسترده و مذهب عرفی.
5-از آن جا که نخستین ابزارها توسط انسان حدود یکصدهزار سال پیش ساخته شده اند، "صنعت" پیشینه ای کهن دارد ولی "انقلاب صنعتی" بشر را از عصر کشاورزی به عصر صنعت منتقل کرد."انقلاب صنعتی" را مقارن با اختراع ماشین بخار می دانند، زمانی که بشر ابزاری ساخت که نیروی ماشین جای نیروی عضلانی را بگیرد. به این جابه جایی، "مکانیزاسیون" می گوییم. به گفته "استیون کیوی" مکانیزاسون دوباره دستاورد اقتصادی بشر را پنجاه برابر کرد.
این جا بود که صاحبان ابزار اقتصادی (ماشین) که "تکنوکرات" بودند در رقابت با صاحبان سنّتی منبع اقتصادی (زمین) قرار گرفتند که شامل دربار، کلیسا و بزرگان قبائل (در نظام های ملوک الطوایفی) بودند. در این جا حکومت (دربار) به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی (خانواده ی گسترده-مذهب-زمین داران بزرگ) به عنوان مهم ترین مانع در برابر آزادی مطرح شد.
6-"شلینگ" (Schelling) فیلسوف آلمانی (1854-1775) در "جستجوهای فلسفی درباره ی ماهیت آزادی انسان" آزادی را آغاز و پایان فلسفه می داند. تلاش فیلسوفان در هر عصری این بوده که موانع آزادی بشر را بشناسند و راه رهایی از آن موانع را روشن کنند. براین اساس فیلسوفان بزرگ در عصری که حکومت به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی، مهم ترین مانع دربرابر آزادی بود در این جهت نظریه پردازی کردند که لازم است حکومت کمترین دخالت را در زندگی شهروندان داشته باشد و این خاستگاه "لیبرالیسم" بود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آزادی_و_تاریخ -قسمت اول
1-به عقیده ی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
2-براساس دیدگاه #الوین_تافلر (جامعه شناس و آینده نگار آمریکایی و نویسنده کتاب های شوک آینده، موج سوّم، جابه جایی در قدرت و...) و استیون کیوی (2012 - 1932 ، پروفسور دانشکده کسب و کار یان هانتسمن) تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شده است:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامپروری و کشاورزی، سوّم مرحله ی صنعت و چهارم مرحله ی فراصنعتی.
برخی صاحب نظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر می گیرند و مراحل زیر را پیشنهاد می کنند:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامداری، سوّم مرحله ی کشاورزی، چهارم مرحله ی سرمایه داری ملّی، پنجم مرحله ی سرمایه داری فراملّیتی و ششم مرحله ی فرا صنعتی.
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید می کنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم که جامعه ی ما در کدام یک از مراحل فوق قرار دارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
3-در مرحله ی شکار و میوه چینی، میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهم ترین محدود کننده ی آزادی بشر به شمار می رفتند. در مرحله ی شکار، بشر در "کمون اشتراکی اوّلیه" زندگی می کرد که هنوز "مالکیّت" در آن شکل نگرفته بود، زیرا تأمین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمی ماند تا "پس انداز" شود و مفهوم مالکیّت در ذهن بشر ایجاد شود. گذار از این مرحله و ورود به مرحله ی کشاورزی و دامپروری به عقیده ی استیون کیوی منجر به پنجاه برابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم "پس انداز" و "مالکیّت" شکل گرفت.
4-در مرحله ی کشاورزی، ساختار زندگی انسان از "کمون اشتراکی اوّلیه" خارج شد و قبیله، عشیره و خانواده شکل گرفت. از آن جا که منبع اصلی ثروت زمین بود، رقابت بر سر تصاحب زمین بیشتر و حاصلخیزتر یکی از عناصر مهم در روابط اجتماعی بشر شد. کوچ های بزرگ و لشکرکشی های عظیم برای تصاحب زمین های بهتر در این دوران پدید آمدند.
از آن جا که "اتّحاد درون گروهی" عامل مهم بقای گروه ها بود، گروه هایی که "انتخاب خودی" (Kin Selection) بیشتری داشتند، شانس بقای بیشتری نیز داشتند. به همین دلیل در این عصر، "قراردادهای اجتماعی" و "عُرف اجتماعی" صاحب "قداست" شدند و "سنّت" و "تابو" شکل گرفت. در این عصر مهم ترین موانع در برابر "آزادی" و خلّاقیت" و "فردیّت" (Individuality) انسان، نهادهای حافظ سنّت بودند: خانواده ی گسترده و مذهب عرفی.
5-از آن جا که نخستین ابزارها توسط انسان حدود یکصدهزار سال پیش ساخته شده اند، "صنعت" پیشینه ای کهن دارد ولی "انقلاب صنعتی" بشر را از عصر کشاورزی به عصر صنعت منتقل کرد."انقلاب صنعتی" را مقارن با اختراع ماشین بخار می دانند، زمانی که بشر ابزاری ساخت که نیروی ماشین جای نیروی عضلانی را بگیرد. به این جابه جایی، "مکانیزاسیون" می گوییم. به گفته "استیون کیوی" مکانیزاسون دوباره دستاورد اقتصادی بشر را پنجاه برابر کرد.
این جا بود که صاحبان ابزار اقتصادی (ماشین) که "تکنوکرات" بودند در رقابت با صاحبان سنّتی منبع اقتصادی (زمین) قرار گرفتند که شامل دربار، کلیسا و بزرگان قبائل (در نظام های ملوک الطوایفی) بودند. در این جا حکومت (دربار) به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی (خانواده ی گسترده-مذهب-زمین داران بزرگ) به عنوان مهم ترین مانع در برابر آزادی مطرح شد.
6-"شلینگ" (Schelling) فیلسوف آلمانی (1854-1775) در "جستجوهای فلسفی درباره ی ماهیت آزادی انسان" آزادی را آغاز و پایان فلسفه می داند. تلاش فیلسوفان در هر عصری این بوده که موانع آزادی بشر را بشناسند و راه رهایی از آن موانع را روشن کنند. براین اساس فیلسوفان بزرگ در عصری که حکومت به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی، مهم ترین مانع دربرابر آزادی بود در این جهت نظریه پردازی کردند که لازم است حکومت کمترین دخالت را در زندگی شهروندان داشته باشد و این خاستگاه "لیبرالیسم" بود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی
سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهن ها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوبهای نقد تعریف شده خودش نمیپذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی
سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهن ها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوبهای نقد تعریف شده خودش نمیپذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#مقاله
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#من_امیدوارم
۱- اگر همچون #توماس_هابز فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی بپذیریم که انسان ها ذاتا خشن، خودخواه و حریص هستند آنگاه وضعیت موجود در جامعه بشری اجتناب ناپذیر و غیر قابل اصلاح به نظر می رسد. هابز در کتاب #هیولا (Leviathan) که در سال ۱۶۵۱ نوشت ادعا کرد که "انسان، گرگ انسان است" (Homo homini lupus) پس اساسا قرار است انسان ها به دست انسان های قوی تر خورده شوند، پس این که نود درصد ثروت و امکانات جهان در اختیار ده درصد از مردمان است امری است"طبیعی" .
۲- اگر همچون #هربرت_اسپنسر پژوهشگر قرن نوزدهم بریتانیایی معتقد به #داروینیسم_اجتماعی باشیم آنگاه وضعیت تبعیض آمیز و فاجعه بار جهان نه تنها طبیعی است که حتی "مطلوب" است؛ زیرا که از نظر اسپنسر، انسان ها در جامعه مانند سایر حیوانات در محیط طبیعی شان برای بقا تقلا می کنند و فقط قوی ترین، سالم ترین و باهوش ترین آنها زنده می مانند؛ پس اگر بگذاریم #تنازع_بقا به شکل کاملا آزاد عمل کند، انسان ها به کمال نزدیک خواهند شد؛ یعنی آینده جامعه انسانی شهروندانی سالم تر، قوی تر و باهوش تر خواهد داشت، مشروط بر این که "آئین هایی" همچون دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دست و پای "تنازع بقا" را نبندند!
۳- شرایط واقعی جهان نشان می دهد که #کاپیتالیسم که بنیان فلسفی خود را بر "طبیعی بودن" و "مطلوب بودن" تبعیض استوار ساخته است نه تنها چشم انداز کمال برای جامعه انسانی را به همراه نیاورده است که آینده بقای حیات در کره زمین را با خطر مواجه ساخته است. آلاینده های محیط زیست، گرم شدن کره زمین و سایه سنگین سلاح های هسته ای انباشته شده در جهان حتی چشم انداز بقا را مخدوش کرده اند چه رسد به چشم انداز کمال!
نظام حکومتی کشورهایی که عظیم ترین سازمان های کاپیتالیستی جهان را دارند، همچون چین و آمریکا، مهم ترین سهم را در فرایند گرمایش زمین دارند و بیشترین خطر را برای آینده حیات ایجاد می کنند.
۴- ریچارد #ویلکینسون و کیت #پیکت در کتاب #تاوان_نابرابری با محاسبات دقیق آماری نشان داده اند که کاپیتالیسم نه تنها آینده حیات را در معرض خطر قرار می دهد بلکه کیفیت زندگی امروز تک تک ما را نیز پایین می آورد. این کتاب با ترجمه سارا افراز توسط نشر میم منتشر شده است.
۵- پیش از این نیز در مقالات #دیستوپیای_سرمایه_داری، #فتیشیسم_سرمایه_سالاری و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ شرح داده ام که چرا #سوسیال_دموکراسی را نظام مطلوب اجتماعی می دانم (این مقالات در سایت من موجودند) اما کتاب "تاوان نابرابری" با داده های دقیق میدانی و تحلیل دقیق آماری ادعای مرا به اثبات رسانده است. در مقاله #آزادی_و_تاریخ نیز به ساز و کارهای حرکت به سوی "سوسیال دموکراسی" چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی پرداخته ام.
۶- قبول دارم که آرمان #سوسیالیسم مبتنی بر یک امید است: امید به این که انسان جانب خیر را خواهد گرفت! من به انسان امیدوارم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -قسمت اول
1-به عقیده ی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
2-براساس دیدگاه #الوین_تافلر (جامعه شناس و آینده نگار آمریکایی و نویسنده کتاب های شوک آینده، موج سوّم، جابه جایی در قدرت و...) و استیون کیوی (2012 - 1932 ، پروفسور دانشکده کسب و کار یان هانتسمن) تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شده است:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامپروری و کشاورزی، سوّم مرحله ی صنعت و چهارم مرحله ی فراصنعتی.
برخی صاحب نظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر می گیرند و مراحل زیر را پیشنهاد می کنند:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامداری، سوّم مرحله ی کشاورزی، چهارم مرحله ی سرمایه داری ملّی، پنجم مرحله ی سرمایه داری فراملّیتی و ششم مرحله ی فرا صنعتی.
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید می کنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم که جامعه ی ما در کدام یک از مراحل فوق قرار دارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
3-در مرحله ی شکار و میوه چینی، میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهم ترین محدود کننده ی آزادی بشر به شمار می رفتند. در مرحله ی شکار، بشر در "کمون اشتراکی اوّلیه" زندگی می کرد که هنوز "مالکیّت" در آن شکل نگرفته بود، زیرا تأمین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمی ماند تا "پس انداز" شود و مفهوم مالکیّت در ذهن بشر ایجاد شود. گذار از این مرحله و ورود به مرحله ی کشاورزی و دامپروری به عقیده ی استیون کیوی منجر به پنجاه برابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم "پس انداز" و "مالکیّت" شکل گرفت.
4-در مرحله ی کشاورزی، ساختار زندگی انسان از "کمون اشتراکی اوّلیه" خارج شد و قبیله، عشیره و خانواده شکل گرفت. از آن جا که منبع اصلی ثروت زمین بود، رقابت بر سر تصاحب زمین بیشتر و حاصلخیزتر یکی از عناصر مهم در روابط اجتماعی بشر شد. کوچ های بزرگ و لشکرکشی های عظیم برای تصاحب زمین های بهتر در این دوران پدید آمدند.
از آن جا که "اتّحاد درون گروهی" عامل مهم بقای گروه ها بود، گروه هایی که "انتخاب خودی" (Kin Selection) بیشتری داشتند، شانس بقای بیشتری نیز داشتند. به همین دلیل در این عصر، "قراردادهای اجتماعی" و "عُرف اجتماعی" صاحب "قداست" شدند و "سنّت" و "تابو" شکل گرفت. در این عصر مهم ترین موانع در برابر "آزادی" و خلّاقیت" و "فردیّت" (Individuality) انسان، نهادهای حافظ سنّت بودند: خانواده ی گسترده و مذهب عرفی.
5-از آن جا که نخستین ابزارها توسط انسان حدود یکصدهزار سال پیش ساخته شده اند، "صنعت" پیشینه ای کهن دارد ولی "انقلاب صنعتی" بشر را از عصر کشاورزی به عصر صنعت منتقل کرد."انقلاب صنعتی" را مقارن با اختراع ماشین بخار می دانند، زمانی که بشر ابزاری ساخت که نیروی ماشین جای نیروی عضلانی را بگیرد. به این جابه جایی، "مکانیزاسیون" می گوییم. به گفته "استیون کیوی" مکانیزاسون دوباره دستاورد اقتصادی بشر را پنجاه برابر کرد.
این جا بود که صاحبان ابزار اقتصادی (ماشین) که "تکنوکرات" بودند در رقابت با صاحبان سنّتی منبع اقتصادی (زمین) قرار گرفتند که شامل دربار، کلیسا و بزرگان قبائل (در نظام های ملوک الطوایفی) بودند. در این جا حکومت (دربار) به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی (خانواده ی گسترده-مذهب-زمین داران بزرگ) به عنوان مهم ترین مانع در برابر آزادی مطرح شد.
6-"شلینگ" (Schelling) فیلسوف آلمانی (1854-1775) در "جستجوهای فلسفی درباره ی ماهیت آزادی انسان" آزادی را آغاز و پایان فلسفه می داند. تلاش فیلسوفان در هر عصری این بوده که موانع آزادی بشر را بشناسند و راه رهایی از آن موانع را روشن کنند. براین اساس فیلسوفان بزرگ در عصری که حکومت به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی، مهم ترین مانع دربرابر آزادی بود در این جهت نظریه پردازی کردند که لازم است حکومت کمترین دخالت را در زندگی شهروندان داشته باشد و این خاستگاه "لیبرالیسم" بود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
#آزادی_و_تاریخ -قسمت اول
1-به عقیده ی #ویلیام_گلاسر روانپزشک آمریکایی (پایه گذار تئوری انتخاب و واقعیت درمانی) نیاز به "آزادی" یکی از نیازهای پایه ی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس-نیاز به تفریح-نیاز به علاقه و عشق-نیاز به قدرت) کمّیت نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیت های مختلف کاملأ متفاوت و متنوّع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرار گرفته است.
2-براساس دیدگاه #الوین_تافلر (جامعه شناس و آینده نگار آمریکایی و نویسنده کتاب های شوک آینده، موج سوّم، جابه جایی در قدرت و...) و استیون کیوی (2012 - 1932 ، پروفسور دانشکده کسب و کار یان هانتسمن) تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شده است:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامپروری و کشاورزی، سوّم مرحله ی صنعت و چهارم مرحله ی فراصنعتی.
برخی صاحب نظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر می گیرند و مراحل زیر را پیشنهاد می کنند:
اوّل مرحله ی شکار و میوه چینی، دوّم مرحله ی دامداری، سوّم مرحله ی کشاورزی، چهارم مرحله ی سرمایه داری ملّی، پنجم مرحله ی سرمایه داری فراملّیتی و ششم مرحله ی فرا صنعتی.
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید می کنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم که جامعه ی ما در کدام یک از مراحل فوق قرار دارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
3-در مرحله ی شکار و میوه چینی، میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهم ترین محدود کننده ی آزادی بشر به شمار می رفتند. در مرحله ی شکار، بشر در "کمون اشتراکی اوّلیه" زندگی می کرد که هنوز "مالکیّت" در آن شکل نگرفته بود، زیرا تأمین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمی ماند تا "پس انداز" شود و مفهوم مالکیّت در ذهن بشر ایجاد شود. گذار از این مرحله و ورود به مرحله ی کشاورزی و دامپروری به عقیده ی استیون کیوی منجر به پنجاه برابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم "پس انداز" و "مالکیّت" شکل گرفت.
4-در مرحله ی کشاورزی، ساختار زندگی انسان از "کمون اشتراکی اوّلیه" خارج شد و قبیله، عشیره و خانواده شکل گرفت. از آن جا که منبع اصلی ثروت زمین بود، رقابت بر سر تصاحب زمین بیشتر و حاصلخیزتر یکی از عناصر مهم در روابط اجتماعی بشر شد. کوچ های بزرگ و لشکرکشی های عظیم برای تصاحب زمین های بهتر در این دوران پدید آمدند.
از آن جا که "اتّحاد درون گروهی" عامل مهم بقای گروه ها بود، گروه هایی که "انتخاب خودی" (Kin Selection) بیشتری داشتند، شانس بقای بیشتری نیز داشتند. به همین دلیل در این عصر، "قراردادهای اجتماعی" و "عُرف اجتماعی" صاحب "قداست" شدند و "سنّت" و "تابو" شکل گرفت. در این عصر مهم ترین موانع در برابر "آزادی" و خلّاقیت" و "فردیّت" (Individuality) انسان، نهادهای حافظ سنّت بودند: خانواده ی گسترده و مذهب عرفی.
5-از آن جا که نخستین ابزارها توسط انسان حدود یکصدهزار سال پیش ساخته شده اند، "صنعت" پیشینه ای کهن دارد ولی "انقلاب صنعتی" بشر را از عصر کشاورزی به عصر صنعت منتقل کرد."انقلاب صنعتی" را مقارن با اختراع ماشین بخار می دانند، زمانی که بشر ابزاری ساخت که نیروی ماشین جای نیروی عضلانی را بگیرد. به این جابه جایی، "مکانیزاسیون" می گوییم. به گفته "استیون کیوی" مکانیزاسون دوباره دستاورد اقتصادی بشر را پنجاه برابر کرد.
این جا بود که صاحبان ابزار اقتصادی (ماشین) که "تکنوکرات" بودند در رقابت با صاحبان سنّتی منبع اقتصادی (زمین) قرار گرفتند که شامل دربار، کلیسا و بزرگان قبائل (در نظام های ملوک الطوایفی) بودند. در این جا حکومت (دربار) به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی (خانواده ی گسترده-مذهب-زمین داران بزرگ) به عنوان مهم ترین مانع در برابر آزادی مطرح شد.
6-"شلینگ" (Schelling) فیلسوف آلمانی (1854-1775) در "جستجوهای فلسفی درباره ی ماهیت آزادی انسان" آزادی را آغاز و پایان فلسفه می داند. تلاش فیلسوفان در هر عصری این بوده که موانع آزادی بشر را بشناسند و راه رهایی از آن موانع را روشن کنند. براین اساس فیلسوفان بزرگ در عصری که حکومت به عنوان نماینده ی نهادهای سنّتی، مهم ترین مانع دربرابر آزادی بود در این جهت نظریه پردازی کردند که لازم است حکومت کمترین دخالت را در زندگی شهروندان داشته باشد و این خاستگاه "لیبرالیسم" بود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
T.me/drsargolzaei
مقاله
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ
به عقیدهی «ویلیام گلاسر» روانپزشک آمریکایی (پایهگذار تئوری انتخاب و واقعیتدرمانی) نیاز به «آزادی» یکی از نیازهای پایهی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس – نیاز به تفریح – نیاز به علاقه و عشق – نیاز به قدرت) کمیتِ نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیتهای مختلف کاملا متفاوت و متنوع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرارگرفتهاست.
براساس دیدگاه «الوین تافلر» (نویسنده کتابهای شوک آینده، موج سوم، جابهجایی در قدرت و…) و «استیون کیوی» (2012-1932، پروفسور دانشکده کسبوکار «یان هانتسمن») تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شدهاست:
۱ - شکار و میوهچینی
۲ - دامپروری و کشاورزی
۳ - صنعت
۴ - فراصنعتی
برخی صاحبنظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر میگیرند و مراحل زیر را پیشنهاد میکنند:
۱ - شکار و میوه چینی
۲ - دامداری
۳ - کشاورزی
۴ - سرمایهداری ملّی
۵ - سرمایهداری فراملّیتی
۶ - فراصنعتی
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید میکنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم، جامعهیما در کدامیک از مراحل فوق قراردارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
در مرحلهی شکار و میوهچینی میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهمترین محدودکننده آزادی بشر بهشمار میرفتند. در مرحلهی شکار، بشر در «کمون اشتراکی اولیه» زندگی میکرد که هنوز «مالکیت» در آن شکلنگرفتهبود زیرا تامین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمیماند تا «پسانداز» شود و مفهوم مالکیت در ذهن بشر ایجادشود.
گذار از این مرحله و ورود به مرحلهی کشاورزی و دامپروری به عقیدهی «استیون کیوی» منجر به پنجاهبرابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم «پسانداز» و «مالکیت» شکلگرفت.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ
به عقیدهی «ویلیام گلاسر» روانپزشک آمریکایی (پایهگذار تئوری انتخاب و واقعیتدرمانی) نیاز به «آزادی» یکی از نیازهای پایهی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس – نیاز به تفریح – نیاز به علاقه و عشق – نیاز به قدرت) کمیتِ نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیتهای مختلف کاملا متفاوت و متنوع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرارگرفتهاست.
براساس دیدگاه «الوین تافلر» (نویسنده کتابهای شوک آینده، موج سوم، جابهجایی در قدرت و…) و «استیون کیوی» (2012-1932، پروفسور دانشکده کسبوکار «یان هانتسمن») تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شدهاست:
۱ - شکار و میوهچینی
۲ - دامپروری و کشاورزی
۳ - صنعت
۴ - فراصنعتی
برخی صاحبنظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر میگیرند و مراحل زیر را پیشنهاد میکنند:
۱ - شکار و میوه چینی
۲ - دامداری
۳ - کشاورزی
۴ - سرمایهداری ملّی
۵ - سرمایهداری فراملّیتی
۶ - فراصنعتی
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید میکنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم، جامعهیما در کدامیک از مراحل فوق قراردارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
در مرحلهی شکار و میوهچینی میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهمترین محدودکننده آزادی بشر بهشمار میرفتند. در مرحلهی شکار، بشر در «کمون اشتراکی اولیه» زندگی میکرد که هنوز «مالکیت» در آن شکلنگرفتهبود زیرا تامین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمیماند تا «پسانداز» شود و مفهوم مالکیت در ذهن بشر ایجادشود.
گذار از این مرحله و ورود به مرحلهی کشاورزی و دامپروری به عقیدهی «استیون کیوی» منجر به پنجاهبرابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم «پسانداز» و «مالکیت» شکلگرفت.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ
به عقیدهی «ویلیام گلاسر» روانپزشک آمریکایی (پایهگذار تئوری انتخاب و واقعیتدرمانی) نیاز به «آزادی» یکی از نیازهای پایهی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس – نیاز به تفریح – نیاز به علاقه و عشق – نیاز به قدرت) کمیتِ نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیتهای مختلف کاملا متفاوت و متنوع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرارگرفتهاست.
براساس دیدگاه «الوین تافلر» (نویسنده کتابهای شوک آینده، موج سوم، جابهجایی در قدرت و…) و «استیون کیوی» (2012-1932، پروفسور دانشکده کسبوکار «یان هانتسمن») تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شدهاست:
۱ - شکار و میوهچینی
۲ - دامپروری و کشاورزی
۳ - صنعت
۴ - فراصنعتی
برخی صاحبنظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر میگیرند و مراحل زیر را پیشنهاد میکنند:
۱ - شکار و میوه چینی
۲ - دامداری
۳ - کشاورزی
۴ - سرمایهداری ملّی
۵ - سرمایهداری فراملّیتی
۶ - فراصنعتی
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید میکنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم، جامعهیما در کدامیک از مراحل فوق قراردارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
در مرحلهی شکار و میوهچینی میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهمترین محدودکننده آزادی بشر بهشمار میرفتند. در مرحلهی شکار، بشر در «کمون اشتراکی اولیه» زندگی میکرد که هنوز «مالکیت» در آن شکلنگرفتهبود زیرا تامین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمیماند تا «پسانداز» شود و مفهوم مالکیت در ذهن بشر ایجادشود.
گذار از این مرحله و ورود به مرحلهی کشاورزی و دامپروری به عقیدهی «استیون کیوی» منجر به پنجاهبرابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم «پسانداز» و «مالکیت» شکلگرفت.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید
#آزادی_و_تاریخ
به عقیدهی «ویلیام گلاسر» روانپزشک آمریکایی (پایهگذار تئوری انتخاب و واقعیتدرمانی) نیاز به «آزادی» یکی از نیازهای پایهی انسان است. گرچه همچون سایر نیازها (نیاز به غذا و سکس – نیاز به تفریح – نیاز به علاقه و عشق – نیاز به قدرت) کمیتِ نیاز به آزادی در بین افراد و جمعیتهای مختلف کاملا متفاوت و متنوع است، وجود چنین نیازی کمتر مورد انکار و تردید قرارگرفتهاست.
براساس دیدگاه «الوین تافلر» (نویسنده کتابهای شوک آینده، موج سوم، جابهجایی در قدرت و…) و «استیون کیوی» (2012-1932، پروفسور دانشکده کسبوکار «یان هانتسمن») تاریخ بشر براساس نظام تولید و بازتولید به مراحل زیر تقسیم شدهاست:
۱ - شکار و میوهچینی
۲ - دامپروری و کشاورزی
۳ - صنعت
۴ - فراصنعتی
برخی صاحبنظران در درون هر مرحله، مراحل فرعی را نیز در نظر میگیرند و مراحل زیر را پیشنهاد میکنند:
۱ - شکار و میوه چینی
۲ - دامداری
۳ - کشاورزی
۴ - سرمایهداری ملّی
۵ - سرمایهداری فراملّیتی
۶ - فراصنعتی
در هر کدام از این مراحل، نهادهای متفاوتی آزادی انسان را تهدید میکنند. بنابراین برای این که در مسیر رفع موانع آزادی حرکت کنیم باید بدانیم، جامعهیما در کدامیک از مراحل فوق قراردارد و در آن مرحله چه نهادهایی مانع آزادی هستند.
در مرحلهی شکار و میوهچینی میزان دسترسی انسان به غذا بسیار کم بود درنتیجه کمبودهای زیستی مهمترین محدودکننده آزادی بشر بهشمار میرفتند. در مرحلهی شکار، بشر در «کمون اشتراکی اولیه» زندگی میکرد که هنوز «مالکیت» در آن شکلنگرفتهبود زیرا تامین غذا تنها برای یک روز مقدور بود بنابراین چیزی باقی نمیماند تا «پسانداز» شود و مفهوم مالکیت در ذهن بشر ایجادشود.
گذار از این مرحله و ورود به مرحلهی کشاورزی و دامپروری به عقیدهی «استیون کیوی» منجر به پنجاهبرابر شدن تولید غذای انسان شد بنابراین مفهوم «پسانداز» و «مالکیت» شکلگرفت.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا بخوانید