دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.73K photos
96 videos
150 files
3.22K links
Download Telegram
شرکت در جلسه رایگان است، ولی با توجه به محدودیت فضای کلاس، قبلاً حضورتان را به آموزشگاه آریا اعلام فرمایید.
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریم‌خصوصی_به‌لحاظ_‌روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش ششم

·  به‌نظر می‌رسد که به هر حال ساختار روانی انسان به شکلی هست که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی و زندگی‌های شخصی دیگران داشته باشد. به‌نظر شما میل وافر به عضو شدن در شبکه‌های اجتماعی مخصوصاً در کشور ما برای ارضاء این میل روانی نیست ؟

اساساً در روان شناسی اجتماعی ما نباید به دنبال یک علّت واحد باشیم. همه چیز مولتی فاکتوریال است. این که ما علّیّت را فرو بکاهیم و بگوییم علت فلان پدیده فلان چیز است باعث می‌شود که بخش زیادی از علل را از دست بدهیم، عللی که ممکن است آنها هم به اندازه‌ی همین علّت، اساسی باشند. این پیش‌فرض که شما فرمودید که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی دیگران ذاتی و غریزی انسان است، من در هیچ پژوهش روان شناختی ندیده ام. به هر حال انسان کنجکاو هست، ولی این کنجکاوی می‌تواند کنجکاوی نسبت به این باشد که آیا در کهکشان‌های دیگر حیات هوشمند وجود دارد یا وجود ندارد. کنجکاوی ذاتی انسان است، ولی این شکل کنجکاوی که من دلم می‌خواهد بدانم همسایه‌ام ارتباطش با همسرش چگونه است این ذاتی انسان نیست. شبیه این که میل به غذا خوردن یک میل ذاتی است، اما میل به کوکوسبزی خوردن دیگر میل ذاتی نیست، این یک شکل تقویت‌شده از آن میل ذاتی است. بنابراین در این مورد، من نمی توانم با شما موافقت کنم که انسان‌ها ذاتاً دوست دارند که به حریم خصوصی دیگران سرک بکشند. میل آدم‌ها در ایران به این که در شبکه‌های اجتماعی فعال باشند دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل این است که  آدم‌ها اجازه‌ی ایجاد تشکّل و حرکت‌های جمعی مستقل را در جامعه‌ی ما ندارند ولی به‌عنوان یک سوپاپ امکان تشکیل دادن تشکل‌های مجازی (که از توی آن هیچ حرکت جمعی درنمی‌آید) را دارند، درنتیجه  کشش آدم ها به این که اقدامی بکنند و چیزی را تغییر بدهند و حرفی بزنند، آنها را به فضای مجازی می کشاند و آنها فکر می‌کنند که دارند یک کاری می‌کنند، فکر می‌‌کنند اگر یک پُستی را به اشتراک بگذارند دارند حرکت اجتماعی انجام می‌دهند، فکر می‌کنند اگر راجع به کسی انتقاد می‌کنند دارند حرکت اجتماعی انجام می‌دهند! من فکر می‌کنم که اگر یک چیزی خاصّ جامعه‌ی ما باشد که الآن باعث شده که آدم‌ها معتاد به شبکه‌های اجتماعی باشند، آن چیز خاص همین سانسور رسانه های رسمی و اجازه نداشتن مردم برای تشکیل تشکّل‌ها و حرکت‌های جمعی «مستقل» است. یعنی ما اجازه نداریم با همدیگر تصمیم بگیریم یک چیزی را تحریم بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک جایی تحصّن بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک اعتراض جمعی بکنیم، اینها همه منع می‌شوند. آدم‌ها یک اسباب‌بازی‌هایی را پیدا می‌کنند که نیازهای واقعی شان را به شکل نمادین ارضاء کنند، مثل بچه‌ها که اجازه‌ی رانندگی ندارند و ماشین‌بازی می‌کنند، تفنگ دستشان نیست و تفنگ‌بازی می‌کنند. من به‌نظرم ما با آن اسباب‌بازی داریم خودمان را ارضا می‌کنیم و درواقع در فضای مجازی یک جوری دسته‌جمعی  «خودارضایی اجتماعی» انجام می‌دهیم . 

قسمت آخر این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد ارجمندم

تفاوت وحی و دریافت شهودی و تجربه دینی چیست؟ با تکیه بر شهود، انسان چقدر میتواند دست به آفرینش بزند؟

آیا دین روند تکاملی داشته و به مرور زمان این تخیلات یا اسطوره سازی تکمیل تر شده است؟ 

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از محبّتی که به بنده دارید سپاسگزارم.

اوّل این که از حیث روان شناسی دین تجربهٔ دینی، تجربهٔ وحیانی، الهام، اشراق و کشف و شهود یکی هستند.

دوّم این که جایگاه تجربهٔ شهودی در آفرینش هنری جایگاهی ارزشمند و مولّد است ولی در سایر حوزه ها استفاده از شمّ و شهود ضریب خطای بسیار بالایی دارد.

سوّم این که نظام های دینی جزئی از تفکّر بشری هستند بنابراین با تکامل ذهنی و اجتماعی بشر تحوّل و تکامل می یابند. 

در نظام های دینی اوّلیه، اسطوره و آئین سهم بزرگتری داشتند در حالی که در نظام های دینی جدیدتر، اخلاق و حقوق سهم بیشتری دارند.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و وقت بخیر 

با توجه به تاثیر زیست محیط و بافت اجتماعی بر هیجانات صفات و رفتارهای انسان، آیا رویکرد امروزی روانشناسی برای درمان موثر واقع خواهد شد؟ برای مثال درمان افسردگی فردی در فرودست ترین طبقه ی یک نظام نئولیبرال با جایگزینی باورهای کارامد بک و افزایش تقویت رفتارهای مفید و ... قابل قبول است؟ اصلاح این درخودماندگی رواندرمانی با رویکردهای پست مدرن و نیروی چهارم امکان پذیرست؟ 
متشکرم 

پاسخ #دکترسرگلزایی:


با سلام و احترام

بنده با شما موافقم که خوشبختی، یک امرجمعی است و در جامعه ای که سرشار از فساد و خشونت و فقر است نمی توان با آموزه های روان شناسی به خوشبختی رسید. در #مصاحبه_مجله_موفقیت که در کانال تلگرام بنده گذاشته شده هم به تفصیل به موانع مختلف خوشبختی پرداخته ام. امّا این مسأله نباید باعث شود که دستاوردهای روان شناسی شناختی-رفتاری را نادیده بگیریم چرا که حتی در جوامع توسعه یافته و نظام های سوسیال دموکراسی نیز خطاهای شناختی و افکار ناکارآمد باعث احوال ناخوشایند افراد می شوند و نمی توان به صرف مشروعیّت و کارآمدی نهادهای اجتماعی خودمان را از آموزه های آلبرت اِلیس، اریک برن، آئورن بک و جفری یانگ بی نیاز بدانیم. در باب #روانشناسی_پسامدرن مقاله ای در کانال گذاشته ایم. در باب موج چهارم روان شناسی نیز مقالهٔ «برداشتی از روان شناسی فرافردی» در تاریخ دوّم مهرماه 1393 در سایت بنده گذاشته شده است.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر (F Tayebnama)
اهداف: برون ریزی پیش نویس زندگی-طرحواره ها-رانشگرها و بازدارنده های ناخودآگاه >> خودآگاهی بیشتر
یکشنبه ها ۱۵تا۱۷ _ ۱۷/۳۰ تا۱۹/۳۰
شروع ۱۹ فروردین (۱۰ جلسه) .
شهریه ۶۵۰۰۰۰تومان
☎️۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
#مقاله
#روانشناسی_پسامدرن
قسمت اول

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

با گذار انديشه ی بشري از عصر مدرن (مدرنيته) به عصر پسامدرن (پُست مدرنيزم) روان شناسي نيز دچار دگرگوني مي گردد. اين دگرگوني هم درجايگاه "اصول" و هم در جايگاه «فنون» متجلي مي شود. در اين مقاله به كنكاش در اين تحول مي پردازيم:

الف- پُست مدرنيزم چيست؟

گرچه در تعريف پُست مدرنيزم همچون هر اصطلاح ديگر نظرات متنّوعي وجود دارند، نگارنده اساس پُست مدرنيزم را در جريان زير مي داند:

1-جنبش «سورئاليزم» در هنر
2-جريان «پديدارشناسي» در فلسفه
3-جنبش «ساختار زدايي» درزبان شناسي
4-جريان «فيزيك كوانتومي» در علم

از «سورئاليزم» تا «ساختار زدايي»

«پابلو پيكاسو» هنر را دروغي مي داند كه از حقيقت قدرتمندتر است. «ژاك مورنو» هنر را دروغي مي داند كه به آشكار شدن حقيقتي منجر مي شود. «فردريك شيلر» هنر را «نگهبان تبار جهان ايده آل» مي داند و عقيده دارد حقيقت تنها به پشتوانه توّهم هنر دوام مي آورد. از تعريف كه بگذريم در هر عصري رسالت متفاوتي براي هنر قائل شده اند. 
«رئاليست ها» رسالت هنر را انتقال  مو به موي واقعيت دانسته اند.
در حالي كه «رومانتيسيست ها» ترسيم جهاني زيباتر را وظيفه هنر می دانستند، 
«ناتوراليست ها» وظيفه هنر را تلنگر زدن به وجدان هاي خفته و به درد آوردن انسان هاي بي درد و بي تفاوت دانسته اند.
ديدگاه فيلسوفاني چون امانوئل كانت و ديويد هيوم راجع به واقعيت باعث شد كه در ميانه عصر نوگرايي «مدرنيته» اين ايده قوت بگيرد كه ذهن هميشه وبلاانقطاع واسطه ی بين ما و جهان است و تا ذهن را نشناسيم نمي توانيم حدس هاي صائب تري درباره جهان داشته باشيم. 
چنين ديدگاهي باعث شد كه هنر رسالتي جديد بيابد: «بازنمايي هرچه روشن تر ذهن»
اين رسالت جديد باعث تولد سبك هاي جديد چون «اكسپرسيونيسم» و «امپرسيونيسم» در نقاشي و «سورئاليزم» در ادبيات شد. 
«آندره برتون» پايه گذار «سورئاليزم»، هنر  را راه رفتن در مرز خيال و واقعيت دانسته است. جنبش سورئاليزم ظرف چند دهه منجر به ايجاد «ساختار زدايي»
(Deconstructivism)
در زبان شناسي شد. بزرگاني چون «ژاك دريدا» ساختار قبلي زبان شناسي را در هم شكستند و زبان را نه تنها به عنوان محتواي ذهن (Content) بلكه به معناي بستر و زمينه ذهن (Context) معرفي نمودند. 
انسان با «زبان» حقيقت را «توصيف» نمي كند بلكه آن را «خلق» مي كند!
چنين نگرشي موج جديدي از «بلورالیسم» (تكثر گرايي) ايجاد كرد، موجي كه ديگر به كمرنگ كردن مرز بين «درست و نادرست» محدود نمي شد بلكه مرز بين «واقعي و غير واقعي» و « هست و نيست» را نيز كمرنگ نمود. 

زلزله آلماني

دانشمندان و فيلسوفان آلماني قرن بيستم زلزله اي بي مانند را در قلمرو هستي شناسي (آنتولوژي) ايجاد كردند. از يك سو «هاينزنبرگ» فيزيكدان برجسته آلماني با اصل عدم قطعیت (تعيين ناپذيري) فهم ناپذيري جهان را به اثبات رساند و از سويي «بوهر» و «بوهم» متخصصان شيمي فيزيك آلماني به «غير ماّدي» بودن اجزاي سازنده «ماده» پي بردند. 
جريان پديدار شناسي نيز كه نطفه ی آن توسط «گئورگ ويلهلم فريدريش هگل» آلماني در قرن نوزدهم بسته شد در قرن بيستم توسط «ادموند هوسرل» و «مارتين هايدگر» آلماني به بار نشست.
چكيده سخن پديدار شناسان (Phenomenologists)
نقد «عینیت گرایی»
(Objectivity)
و «تحليل گرايي»
(Analyticalthinking)
به عنوان پايه هاي «عقلانیت» (Rationality) بود.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#روانشناسی_پسامدرن
قسمت دوم

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

بيچاره روانشناس پُست مدرن!

آن چه گذشت به طور بسيار مختصر نشان مي دهد كه در تفكر پسامدرن مرز بين خيال و واقعيت، عقلاني و غير عقلاني، وجود و نيستي محو شده است. در چنين تفكّري تكليف روانشناسي كه در عصر مُدرن مراجعان خود را به سوي «عينيت گرايي» ، «تحليل»، «زندگي عاقلانه» و «تفكر استراتژيك» پيش مي برد چه مي شود؟ وقتي بنا به گفته «ميشل فوكو» فيلسوف تاريخدان فرانسوي در كتاب «ديرينه شناسي جنون»، تعريف سلامت روانی بيش از آن كه يك موضوع علمي باشد يك مساله فرهنگي- تاريخي است، تكليف «تشخيص گذاري» روانپزشكي چه خواهد شد؟!

كشيشان بي دين!

«زيگموند فرويد » پايه گذار روانكاوي در ابتداي قرن بيستم در يك پيش بيني نبوغ آميز نقش روانكاوان را با عبارتي توصيف كرده است كه بيشتر توصيف جايگاه آنان در يك نظام فكري پسامدرن است: «Secular Priests»
متخصصان بهداشت رواني در عصر پسامدرن قرار است نقشي متناقض (پارادوكسيكال) بازي كنند، از يك سو كشيش باشند و از سوي ديگر سكولار!
«کارل گوستاويونگ» روانپزشك سوئيسي و پايه گذار روانشناسي تحليلي، رواندرمانگران را بيچارگاني مي داند كه ضمن اين كه به «نمي دانم مطلق» رسيده اند قرار است بر جايگاه «داناي مطلق» تكيه زنند. 
به نظر مي رسد در چنين شرايطي، روان درمانگري چاره اي جز اين ندارد كه به رويكرد اومانيستي كارل راجرز بازگردد: "Therapeutic use of self"
اين رويكرد مبتني بر استفاده از ظرفيّت هاي بالقوه بشري همچون همدلي (empathy)، صميميت (intimacy) و داشتن «دردمشترك» است. 
بديهي است كه در چنين شرايطي انقلابي بزرگ در آموزش رواندرمانگران ايجاد خواهد شد. 

منابع:
1-معماري شادماني: آلن دوباتن
2-عصر دسترسي: جرمي ريفكين
3- لاكان: دارين ليدر-جودي گروز
4- فرويد به عنوان فيلسوف: ريچارد بوبتي
5-سمينار يونگ درباره زرتشت نيچه: ترجمه دكتر سپيده حبيب

@drsargolzari
drsargolzaei.com
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #جان_شیفته
نویسنده: #رومن_رولان
ترجمه: #محمود_اعتمادزاده (م.ا.به آذین)
انتشارات: نیلوفر

"جان شیفته" یکی از بهترین آثار قرن بیستم و از برترین نوشته‌های "رومن رولان" نویسنده‌ی فرانسوی است. این رمان زندگی زنی را نشان می‌دهد که در دورانی که استقلال برای یک زن آبروریزی تلقی می‌شد به دنبال آزادی و اهدافی بالاتر بود.

جان شیفته داستان یکی از اولین زنان مدرن است. زنی که در مقابل کوته‌فکری و افکار غلط و کهنه‌ی مردمان خویش می‌ایستد تا زندگی مستقل داشته باشد. او فکر و روح خود را اسیر مردانی که او را درک نمی‌کنند نمی‌کند. این زن "آنت ریوی‌یر" است. رمان در ابتدای سده بیستم و در پاریس اتفاق می‌افتد. در شروع داستان با آنت آشنا می‌شویم که پدر خود را که بی‌نهایت برایش عزیز بوده از دست داده. او که پیشتر مادر خود را نیز از دست داده است در جست‌وجو بین مدارک و نامه‌های پدر، والدین خود را بیشتر می‌شناسد... در این میان آنت عشق و شور جوانی را می‌چشد. او با "بریسو" در محفل‌های بورژوایی پاریس آشنا می‌شود. آنت، بریسو را دوست دارد اما می‌داند که نمی‌توانند با هم بسازند...

اما آنت نمی خواست به احساسش اجازه دهد که در وجود کس دیگر محو شود. او دوست نداشت خودش را در وجود دیگری ذوب کند. می دانست یکی کردن زندگی ها و پیوند بین افراد به معنای آن نیست که او یا دیگری حذف شود. هر کس دنیایی دارد که سراسر متعلق به خودش است. آنت هم برای خود دنیایی داشت. دنیایی که پس از آشنایی با خانواده "بریسو" از او خواستند که نادیده اش گیرد. از خود می پرسید آیا این خانواده او را آزاد می پذیرند؟ آیا او را در تمامی اش می خواهند؟ 

"روژه از سر احتیاط می گفت: آزاد؟ در فرانسه پس از ۱۷۸۹ همه کس آزاد است. آنت لبخند می زند: دل خوش کنک."

قهرمان رولان نمی خواهد وارد پیوندهای انحصاری و بندگی وار شود: " اگر خودم را تفویض کنم، زیاده از آنچه باید از خودم مایه می گذارم و آن وقت می بینم که خفه می شوم، انگار که سنگی بر گردنم بسته اند و در حال غرق شدنم."
در واقع او قهرمانی است که  نوعی معنویت را با استفاده از خودشناسی که متناسب با عصر خودش هست خلق می کند و جسورانه به رقیبش می گوید: "من طعمه تو نیستم."
و در نهایت در میابد که اگر چه آزادی در بیرون امری حیاتی است اما آزادی درونی آرمان انسان های اصیل است. آزادی که به واسطه تبدیل انسان ها به افرادی کلیشه ای و قالبی، که در خدمت سیستم  حاکم بر جهانی هستند که در آن زندگی می کنیم از آن ها سلب شده است و جان شیفته ای می خواهد تا از این تله رهایی یابد چرا که کاپیتالیسم همواره سر عقل آمده و ترفندهای خود را تغییر می دهد: "من جز آن که زنجیرم را به قیمت زخمی شدن خودم عوض کنم کاری نکرده ام. زنجیرها بی شمار است. اگر از برخی شان رها شوی، برای آن است که زیر فشار برخی دیگر بروی."

در انتها باید به ترجمه خوب این اثر توسط "محمود اعتماد زاده" اشاره کرد. او نخستین فصل این اثر را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته است: "ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سال ها که قطره قطره آب شدم و فروریختم."

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
#هشتم_مارچ

#کلارا_زتکین (۱۹۳۳-۱۸۵۷)، مبارز کمونیست و سوسیالیست حقوق زنان، از رهبران جنبش بین‌المللی زنان بود. زتکین از اعضای هیئت رئیسهٔ حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. او از رفقای قدیمی رزا لوکزامبورگ از زنان لیدر جنبش سوسیال دموکراسی در آلمان بود و در تشکیل فراکسیون اسپارتاکیست‌ها و حزب کمونیست آلمان ۱۹۱۸، کمک‌های بسیاری به او کرد. کلارا زتکین مسئله زنان را با دیدگاه فمینیسم مارکسیستی نگریسته و مانند فردریش انگلس و آگوست ببل رهایی زنان را در مشارکت زنان در امر تولید، و در گرو سرنگونی نظام سرمایه‌داری عنوان می‌کند. زتکین یکی از بنیانگذاران هشت مارس به عنوان روز جهانی زن است. اولین مراسم هشتم مارچ، در سال ۱۹۰۹ به عنوان یک رویداد سیاسی سوسیالیستی و به نام «روزِ بین‌المللی زنانِ کارگر» برگزار شد. این روز در سال ۱۹۱۷ در اتحاد جماهیر شوروی یک مناسبت ملّی اعلام شد. سازمان ملل هم از سال ۱۹۷۷ این روز را به‌عنوانِ «روز حقوق زنان و صلح بین‌المللی» به‌رسمیت می‌شناسد.

@drsargolzaei
#مقاله
#زن_مرد_زندگی

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟
پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند #فروید، کارل #یونگ و #اریک_اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را به مردان سپرد. این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است «آناتومی سرنوشت است». 
گرچه فروید و یونگ  افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.
«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه زنانه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.
تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.
در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت. نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.
هنوز هم در دنیا «تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند. چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟ آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟
شما چه فکر می کنید؟! 

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام
ممنون از مطالبي كه تو كانالتون ميذارين. 
اين ايميل رو من در ارتباط با مقاله اي كه امروز با عنوان #زن_مرد_زندگي تو كانالتون منتشر كرديد مينويسم. 

استاد neuroanatomy مون ميگفت، تفاوت ساختاري در مغز زن و مرد به قدري فاحشه كه در نگاه اول به نظر ميرسه از دو مسير متفاوت تكامل پيدا كردن. 

لينك پيوست هم مجموعه اي از اين شواهده. 

 https://stanmed.stanford.edu/2017spring/how-mens-and-womens-brains-are-different.html


پاسخ #دکترسرگلزایی:

سلام و احترام
سپاسگزارم. مطلب تان به اشتراک گذاشته خواهد شد.

T.me/drsargolzaei
#چشم_تاریخ

#شیرین_عبادی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده حقوق شد. پس از اخذ مدرک لیسانس و قبولی در کنکور دادگستری و شش ماه کارآموزی قضاوت، در اسفند ۱۳۴۸ به عنوان قاضی رسماً کار خود را شروع کرد. او جزو نخستین قاضیان زن در ایران بود. عبادی به موازات قضاوت در دادگاه به ادامهٔ تحصیل پرداخت و در رشتهٔ حقوق خصوصی در سال ۱۳۵۰ از دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز به مدرک فوق لیسانس دست پیدا کرد. پس از کار در سطوح مختلف دادگستری، در سال ۱۳۵۴ به ریاست شعبه ۲۴۴ دادگاه شهرستان نائل آمد. شیرین عبادی اولین زن در تاریخ دادگستری ایران است که به ریاست دادگاه برگزیده شده و در بین سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی در این سمت فعالیت داشته است. پس از انقلاب ۱۳۵۷ عبادی و دیگر زنان قاضی را از مقام قضاوت برکنار کردند و آنها را به کارهای اداری گماشتند. پس از آن، شیرین عبادی منشی دادگاهی شد که پیشتر رئیس آن بود. بعد از اعتراض زنان قاضی به این وضع، آنها را به عنوان کارشناس در دادگستری به خدمت گماردند. به گفتهٔ عبادی: «ادامهٔ این وضع برای من غیرقابل تحمل بود بنابراین تقاضای بازنشستگی قبل از موعود کردم و با آن موافقت شد». چون کانون وکلای دادگستری مدت ها پس از انقلاب بازگشایی نشده بود و بوسیله قوه قضائیه اداره می‌شد بنابراین با درخواست وکالت عبادی هم موافقت نمی‌شد و او عملاً چندین سال خانه نشین شد. در این مدت به تألیف چند کتاب و انتشار مقالات متعددی در نشریات ایران پرداخت تا این که در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ پروانهٔ وکالت شد و دفتر وکالت خود را تأسیس نمود. شیرین عبادی پس از اخذ پروانهٔ وکالت، دفاع از پرونده‌های بسیاری از جمله تعدادی پرونده‌های ملی را پذیرفت، مانند وکالت خانوادهٔ مقتولین قتل‌های زنجیره‌ای (فروهرها)، عزت‌الله ابراهیم ‌نژاد که در حمله به کوی دانشگاه کشته شد و زهرا کاظمی عکاس تبعه کانادا که در ایران به قتل رسید. عبادی وکیل تعدادی از چهره‌های سرشناس فرهنگی و مطبوعاتی بوده است، از جمله دکتر حبیب‌الله پیمان، عباس معروفی، سردبیر ماهنامهٔ گردون و فرج سرکوهی (سردبیر ماهنامهٔ آدینه). وی تعداد کثیری از پرونده‌های اجتماعی نظیر موارد کودک‌آزاری را هم بر عهده گرفته است، مانند آرین گلشنی، کودکی که بر اثر حضانت جدا از مادرش زندگی می‌کرد و بر اثر شکنجه در خانه نامادریش به قتل رسیده بود. او در بحث پرونده بین‌المللی ایران نیز فعال است. 

در سال ۲۰۰۳ کمیتهٔ جایزه نوبل در نروژ به شیرین عبادی #جایزه_صلح_نوبل را اعطا کرد. کمیتهٔ جایزه نوبل اعلام کرد که این جایزه به دلیل فعالیت‌های خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و ترویج مردم‌سالاری در ایران به ویژه در مورد حقوق زنان و کودکان، به وی اعطا می‌شود. در بخشی از بیانیهٔ کمیتهٔ اعطای جایزه گفته شد: «شیرین عبادی به عنوان یک وکیل، قاضی، نویسنده و فعال حقوق بشر در ایران و در خارج از مرزهای این کشور همواره با صراحت صحبت کرده است». این کمیته همچنین اظهار امیدواری کرد که دادن جایزه صلح به یک زن مسلمان ممکن است در زمانی که منطقه خاورمیانه با تحولات فاحشی روبروست جنبش اصلاحات را در ایران احیا کند. او تنها ایرانی است که جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. مأموران جمهوری اسلامی در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۸ مدال نوبل صلح شیرین عبادی را از صندوق امانات بانکی او در ایران برداشته و مصادره کردند. این برای اولین بار در تاریخ ۱۰۸ سالهٔ جایزه صلح نوبل بود که مدال نوبل توقیف شد. در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۱ میلادی، یکی از خیابان ‌های شهر پواتیه در فرانسه تغییر نام یافت و به نام «شیرین عبادی»، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل نام‌گذاری شد. شهر پواتیه در نزدیکی پاریس واقع شده ‌است و دومین شهر با اهمیت دانشگاهی در این کشور محسوب می‌شود.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShirinEbadi.jpg
#مقاله
#مادر_صلح_آرامش

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

خانم #کارو_دو_بوآ (Caro Du Bois) در سال ۱۹۰۳ از پدر و مادری سوئیسی در آمریکا متولد شد. او در ۱۹۲۸ در رشته تاریخ از دانشگاه کلمبیا کارشناسی ارشد گرفت و در سال ۱۹۳۲ در رشته انسان شناسی (Anthropology) از دانشگاه کالیفرنیا دکترا گرفت.
"کارو دو بوآ" از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ به جزیره آلور (Alor) در شرق اندونزی سفر کرد و همراه با دستیارانش به بررسی شخصیت مردم قبایل آلور پرداخت.
"کارو دو بوآ" متوجه شد که مردم بعضی قبایل شکاک، ستیزه جو، حسود و مستعد تندخویی و طغیان احساسی هستند. آن ها نسبت به جهان پیرامون و اهداف اجتماعی بی علاقه و لاابالی هستند، به زبان دیگر خودمحورند و "اجتماعی شدن" (Socialization) در آن ها اتفاق نیافتاده است. گروه پژوهشی "کارو دو بوآ" به این نتیجه رسیدند که ریشه این تیپ شخصیتی در این قبایل به "سازمان کار" قبایل مذکور بر می گردد. در این قبایل زنان عهده دار کشاورزی هستند و هر روز در مزارع کار می کنند در حالی که مردان عهده دار امور تجاری مثل تجارت خوک، ناقوس و دهل هستند. بنابراین "سازمان کار" اقتضاء می کند که زنان دو هفته پس از تولد نوزاد به کار بیرون از خانه برگردند و نوزاد را نزد پدر، پدربزرگ یا خواهر و برادر بزرگتر بگذارند.
"کارو دو بوآ" اعتقاد داشت محرومیت طولانی از حضور و نوازش مادر و شیر مادر باعث می شود نوزاد دچار "اضطراب بنیادین" (Basic Mistrust) شود و این اضطراب ریشه خصومت، بدبینی و خودمحوری می شود. 

                  *          *          *
#رونالد_روهنر (Ronald Rohner) انسان شناس آمریکایی دیگری است که تحصیلات خود را از رشته روان شناسی شروع کرد و سپس دکترای خود را در روان شناسی با گرایش انسان شناسی در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استانفورد اخذ کرد.
"رونالد روهنر" در سال ۱۹۷۵ در پژوهش گسترده ای یکصد و یک جامعه را از حیث شدت خصومت و دشمنی مورد مطالعه قرار داد و بر اساس این مطالعه تئوری خود را در مورد علت خصومت و ستیزه جویی بیان کرد. تئوری روهنر را می توانیم "نظریه پذیرش-طرد والدین"
(Parental Acceptance-Rejection theory)
ترجمه کنیم. روهنر اعتقاد دارد که اشتغال بیش از حد والدین و کم بودن ساعات فراغت باعث می شود آن ها خسته باشند و حوصله پرستاری و بازی کردن با بچه شان را نداشته باشند. از نظر روهنر، جوامع دچار بی ثباتی اقتصادی بیشتر این الگو را دارند. بچه ها در چنین جوامعی "فراموش شده" (Neglected) می شوند. مشکل قضیه این است که چنین کودکانی، این سبک والدینی (Parenting Style) را می آموزند و بعد ها حتی اگر در شرایط رفاه و اطمینان اقتصادی هم قرار گیرند ساعات فراغت خود را صرف بازی و گفتگو با فرزندانشان نمی کنند و این چنین است که چرخه طرد و خشونت بازتولید می شود.
 

منبع: کتاب انسان شناسی عمومی - نوشته دکتر اصغر عسکری خانقاه و دکتر محمد شریف کمالی - از انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

مانیفست ۳۴۳ (به فرانسوی: 
le manifeste des 343)
بیانیه‌ای بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی ۳۴۳ زن فرانسوی امضا کرده و به انجام سقط جنین در زندگی خویش اقرار کردند و در نتیجه، خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. متن این مانیفست توسط #سیمون_دوبووار نوشته شده بود و زنان سرشناسی نیز آن را امضا کرده بودند. بیانیه در نشریه فرانسوی نوول ابسرواتور در تاریخ ۵ آوریل ۱۹۷۱ منتشر شد.

متن بیانیه این طور آغاز می‌شد:

یک میلیون زن هر ساله در فرانسه سقط جنین انجام می‌دهند.
آن ها به دلیل محکوم بودن به پنهان‌کاری، خود را در شرایط خطرناک قرار می‌دهند، در حالی که این عمل تحت نظارت پزشکی یکی از ساده‌ترین عمل‌ها است.
این زنان در حجاب سکوت فرو می‌روند.
من اعلام می‌کنم یکی از آن ها هستم. من سقط جنین انجام داده‌ام.
ما همان طور که خواستار دسترسی آزاد به کنترل موالید هستیم، خواستار آزادیِ سقط جنین هستیم.

این حرکت یکی از مشهورترین مثال‌های نافرمانی مدنی در کشور فرانسه است. این حرکت الهام بخش مانیفست ۳۳۱ پزشک بود که حمایت خود را از حقوق سقط جنین اعلام کردند. در دسامبر ۱۹۷۴-ژانویه ۱۹۷۵ قانون ویل (Veil) که بنابر نام وزیر بهداشت فرانسه، سیمون ویل نامگذاری شده‌است، تصویب شد که بر اساس آن مجازات پایان دادن داوطلبانه به حاملگی طی ۱۰ هفته نخست بارداری (که بعداً تا ۱۲ هفته نیز افزایش یافت) لغو شد.

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Woman'sRight.jpg
#چشم_تاریخ

#سیمون_دوبووآر (به فرانسوی: Simone De Beauvoir)‏ (۹ ژانویه، ۱۹۰۸–۱۴ آوریل ۱۹۸۶) فیلسوف و نویسندهٔ فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود که در ۹ ژانویه، ۱۹۰۸ در پاریس در خانواده‌ای بورژوا به دنیا آمد. بووُآر در یک خانوادهٔ بورژوای کاتولیک به دنیا آمد و پس از گذراندن امتحانات دورهٔ لیسانس ریاضیات و فلسفه، به تحصیل ریاضیات در
Institut Catholique
و زبان و ادبیات در مؤسسهٔ سنت ‌مارین و پس از آن فلسفه در دانشگاه سوربن پرداخت. وی در حلقهٔ فلسفی دوستانه گروهی از دانشجویان مدرسهٔ اکول نورمالپاریس عضو بود که ژان پل سارتر نیز در آن عضویت داشت. با وجود آنکه زنان در آن دوره کمتر به تدریس فلسفه می‌پرداختند، او تصمیم گرفت مدرّس فلسفه شود و در آزمونی که به این منظور گذراند، با ژان پل سارتر آشنا شد. بووار و سارتر هر دو در ۱۹۲۹ در این آزمون شرکت کردند، سارتر رتبهٔ اول و بووار رتبهٔ دوم را کسب کرد. با این وجود، بووار صاحب عنوان جوان‌ ترین پذیرفته‌شدهٔ این آزمون تا آن زمان شد. بووُآر به عنوان مادر فمینیسمِ بعد از ۱۹۶۸ شناخته می‌شود. معروف‌ترین اثر وی جنس دوم (عنوان اصلی: 
Le Deuxième Sexe)
نام دارد که در سال ۱۹۴۹ نوشته شده‌است. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده‌است می‌پردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد، به عنوان مانیفست فمینیسم شناخته شد. هنگامی که در سال 1960 #جمیله_بوپاشا دختر مبارز الجزایری به جرم عضویت در جبههٔ آزادیبخش الجزایر توسط اشغالگران فرانسوی زندانی شد و تحت شکنجه قرار گرفت سیمون دوبوآر کمیته ای را برای نجات او از شکنجه تشکیل داد که اَمه سزار و ژان پل سارتر نیز عضو آن بودند. فعالیت این کمیته باعث شد که جمیله بوپاشا از زندان حسین دی الجزایر به زندانی در فرانسه منتقل شود، از شکنجه نجات پیدا کند و حکم اعدام او لغو شود. در سال 1962 سیمون دوبوآر همراه با ژیزل حلیمی وکیل جمیله کتاب «جمیله بوپاشا» را نوشت، پیکاسو تصویری از این دختر مبارز نقاشی کرد و لوئیجی نونو آهنگساز ایتالیایی آهنگ «زندگی و عشق» را به افتخار او ساخت. در همین سال فرانسه به استعمار 130 سالهٔ الجزایر پایان داد و جمیله نیز از زندان آزاد شد.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SimoneDeBeauvoir.jpg
#چشم_تاریخ

هشتم بهمن ماه سال67 و به مناسبت تولد حضرت زهرا و روز زن، راديوي جمهوري اسلامي ايران در برنامه‌اي به نام سلام، صبح به خير در گزارشي از مخاطبينش مي‌پرسد: «به نظر شما الگوي امروز زنان ايراني چه کسي است؟» اکثر مخاطبان، حضرت فاطمه را الگوي خود معرفي مي‌نمايند اما يکي از مصاحبه‌شوندگان  مي‌گويد: «اوشين». اوشين نام شخصيت اصلي داستان سريالي ژاپني به نام سال‌هاي دور از خانه بود که آن روزها از سيما پخش مي‌شد. گوينده مي‌گويد: «الگوي شما بايد حضرت زهرا  باشد چرا اوشين؟» مصاحبه شونده مي‌گويد: «حضرت زهرا  مال 1400 سال پيش است. ما يک الگوي امروزي مي‌خواهيم». آیت الله خمینی فرداي آن روز در واکنش به اين مصاحبه، طي این پيام رسمي  محمد هاشمي (رئيس وقت صدا و سيما) را مورد عتاب داد:

آقاي محمد هاشمي،مديرعامل صدا و سيماي جمهوري اسلامي
با کمال تاسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداي جمهوري اسلامي مطلبي در مورد الگوي زن پخش گرديده است که انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردي که اين مطلب را پخش کرده است تعزير و اخراج مي‌گردد و دست‌ اندرکاران آن تعزير خواهند شد. در صورتي که ثابت شود قصد توهين درکار بوده است، بلاشک فرد توهين‌ کننده محکوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تکرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسئولين بالاي صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامي زمينه‌ها قوه قضاييه اقدام مي‌نمايد. (صحيفه نور ، جلد 21 : ص 76 )
بعدها 4 تن از دست‌اندرکاران آن برنامه از جمله مدير گروه معارف، سردبير برنامه‌هاي ويژه عقيدتي سياسي، مسئول نظارت بر برنامه به 4 سال حبس تعزيري و 40 ضربه شلاق محکوم شدند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش خبرنگار روزنامه ایران:

به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟

پاسخ #دکترسرگلزایی:

اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومت‌منفعلانه)
در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند. 

این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.

برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در کانال بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
#مقاله
#فمینیسم_شترمرغی
(قسمت اول)

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

"رضاجاوید" درمقدمه کتاب #صادق_هدایت، "تاریخ و تراژدی" می‌نویسد: تاریخ ما، سرود آفتاب پرست ها و شترمرغ های شرقی در بیابان های بی کران است. زبان در چنین هستی شناسی ای به عجزی همواره فزاینده برای تبیین و بازنمایی امور واقعی می رسد. این امر بیش از هر کجا در زبان شاعرانه فرهنگ ما نمود پیدا می کند، زبانی که در دنیای سنت  توانست تفسیر را جایگزین تغییر کند. بازی مفاهیم و استعاره ها، مجازها و تمثیل، آن چنان شیدای مان می کند که زخم های تاریخ را از یاد ببریم..."
در این عبارت دو بخش آن مورد تأکید من در این یادداشت است یکی الگوی شترمرغی فرهنگی ما و دیگری استفاده نادرست یا سوء استفاده از واژه ها.
فمینیسم در فرهنگ (بی فرهنگی!) جامعه ما سرنوشتی همچون دیگر واژگانی پیدا کرده که "نابجا" مورد استفاده قرار می گیرند: عشق، عرفان، فلسفه، مارکسیسم و توسعه اقتصادی! پایه فکری نهضت فمینیسم باور داشتن به توانمندی و صلاحیت زنان برای مشارکت برابر با مردان در مدیریت اجتماع است.
نهضت فمینیسم در غرب تنها بر اساس یک مانیفست (شعارگونه) پیش نرفت بلکه در کنار این مرام نامه، زنان "تلاش کردند" صلاحیت و توانمندی خود را در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اثبات رسانند.
طبعأ این تلاش کار ساده ای نبود و نخواهد بود چرا که زنان باید در یک "رقابت نابرابر" وارد شوند و علیرغم وجود فرصت های بیشتر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای مردان صلاحیت برابر خود را اثبات کنند. شاید اگر نام این تلاش را "جهاد" بگذارم بار روانی آن به آنچه در ذهن دارم نزدیک تر شود.

@drsargolzaei
#مقاله
#فمینیسم_شترمرغی
(قسمت دوم)

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

زنانی می توانند مدعی #فمینیست بودن (زن باوری) باشند که بتوانند با بالا بردن دانش اقتصادی و مهارت فنی خود کارآفرین و ثروت آفرین باشند. چگونه ممکن است زنی که گذران اقتصادی او بر پایه "مهریه" و "نفقه" است ادعای فمینیست بودن نماید؟!
فرهنگ "مرد سالاری" در ازدواج مبتنی بر دوگانه تمکین/نفقه تجلی می یابد. معنای "تمیکن" این است که لازم است زن در اغلب امور بطور عام و در رابطه جنسی بطور خاص از شوهرش اطاعت کند و رضایت او را جلب نماید. معنای "نفقه" هم این است که مرد لازم است مخارج اساسی و ضروری زندگی همسرش را تأمین نماید و در واقع بابت آن اطاعت به او مزد بدهد. امروزه در جامعه شترمرغی ما ازدواج مردسالارانه به شکل "مثله شده" در جریان است. این که می گویم مثله شده به این خاطر است که مردان "امروزی" بخش تمکین آن را می پسندند و بخش نفقه را نمی پسندند و زنان "امروزی" بخش نفقه را می پسندند و بخش تمکین را نه! زنی که از شوهرش "نفقه" می گیرد تا اتوموبیلی بخرد و با آن جایی برود که شوهرش رضایت و موافقت ندارد نمونه ای از فمینیسم شترمرغی است، همان طور که مردی که در خانه نشسته تا به علایق هنری اش بپردازد و همسرش را که بار اقتصادی خانه را به دوش دارد بابت یک ساعت دیر رسیدن به خانه بازخواست می کند دچار مردسالاری شترمرغی است.
"آسیب شناسی" را به اختصار بیان کردم و اما راه حل ها:
1- زنان زن باور باید دغدغه فرهنگ و اقتصاد و سیاست داشته باشند. هنوز در مهمانی و نشست ها می بینیم که فقط محور گفتگوهای مردها سیاست و اقتصاد است و زنان تنها راجع به روابط بین فردی شان به گفتگو می نشینند.
اولین گام برای زن باوری جهادی این است که زن ها به اوضاع کلان اقتصادی و سیاسی نظر داشته باشند و خود را "به روز" و تحلیل گر نگه دارند.
2- زنان زن باور باید به "استقلال اقتصادی" برسند. طبعا اقتصاد دو بخش دارد: درآمد و هزینه.
زنان زن باور باید هزینه های خود را پایین بیاورند و درآمد خود را افزایش دهند. پیش از این در مقاله دیگری در همین سایت تحت عنوان "آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟" به این مهم اشاره کرده ام که نظام سرمایه سالار (کاپیتالیسم) هیچگاه زن باور نبوده و نخواهد بود. الگوی سرمایه سالار هزینه کردن زنانی که "یک لباس را در دو مهمانی نمی پوشند" قطعا با اقتصاد فمینیستی جور در نمی آید. علاوه بر کاهش هزینه ها زنان زن باور باید مهارت های خود را افزایش دهند و از مصرف کنندگی صرف به تولید کنندگی ارتقاء یابند.
3- پس از رسیدن به استقلال اقتصادی، زنان زن باور باید به تشکیل تشکل های مستقل اقدام کنند. تشکل هایی که به هیچ کدام از نهاد های مرد سالار چه از نظر ایدئولوژیک، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی وابسته نباشند و بتوانند با "نقد کارشناسانه" و سازماندهی "فعالیت های مدنی" نهاد های مردسالار را به چالش بکشانند.
من به طور قطع زن باوری را گام بزرگی در جهت توسعه متوازن کشورمان در تمام عرصه های سیاسی- فرهنگی و اقتصادی می دانم و از آن سو به نمایش شترمرغی شبه فمینیست هایی که اوج آرمان شان "نفقه بدون تمکین" است به تلخی پوزخند می زنم!

پی نوشت:
کتاب رضا جاوید با عنوان "صادق هدایت، تاریخ و تراژدی" توسط نشر نی در سال 1388 منتشر شده است.

@drsargolzaei
#آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟
(قسمت اول)

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

#فمينيسم چيست؟

«مارلين لگيت» كتابي دربارۀ تاريخ فمينيسم نوشته كه با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ نيلوفر مهديان توسط نشر ني منتشر شده است. «لگيت» تاريخ فمينيسم را در سه سطح بررسي مي كند. سطح اوّل عصيان هاي فردی عليه تعريف نهادينۀ زنانگي در جامعه است. شايد رهبانيت «رابعه عدويّه»، كشف حجاب «طاهره قرة العين» و اشعار اروتيك #فروغ_فرخزاد را بتوان نمونه هايي از اين سطح فمينيسم در جامعۀ ما به حساب آورد. سطح دوّم فمينيسم، به تغيير گسترده تر در فرهنگ جامعه بستگي دارد: گسترش اين نگرش كه سنّت هاي اجتماعي نه اموري الهي، كه قراردادهايي بشري هستند. بر‌ اين اساس كتاب «تبارشناسي اخلاق» ويلهلم فريدريش #نيچه و كتاب «تاريخ جنسّيت» ميشل #فوكو را مي‌توان حركت هايي فمينيستي محسوب كرد. در سطح ملّي هم مي توان كتاب هاي امثال احمد #كسروي و #صادق_هدايت را در اين طبقه از جنبش فمينيسم قرار داد گرچه بظاهر ممكن است تكيۀ خاصّي بر مسائل زنان در آنها نبينیم. سطح سوّم فمينيسم، ايجاد يك «آگاهي طبقه» در زنان است كه منجر به ايجاد جنبش‌هاي اجتماعي احقاق حقوق زنان مي گردد. نمونه اي از اين جنبش ها، جنبش حق رأي زنان در اواخر قرن نوزدهم بود كه منجر به تصويب اصلاحيۀ نوزدهم قانون اساسي ايالات متحده شد كه در سال 1920 ميلادي حق رأي زنان را به رسميّت شناخت. بنابر اين پيش از آن كه به سئوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ دهم بايد روشن كنم كه مقصودم از فمينيسم كدام يك از سطوح فمينيسم است. منظور من، سطح دوّم فمينيسم است به اين معنا كه يكي از سنّت هاي فكري نهادينه به چالش كشيده شود كه اتّفاقاً در تغيير شرايط اجتماعي زنان اهمّيت دارد.
سنّت فكري مذكور اين است: «سكس، سرويسي است كه زن به مرد مي دهد و بايد در قبال آن امتيازي دريافت كند». ريشۀ اين سنّت فكري به عصر شكار بر مي گردد!

گوشت در برابر سكس!

در عصر شكار، تأمين مواد غذايي كاري دشوار بود كه نياز به قدرت عضلاني زياد داشت. از يك طرف ضعف عضلاني زنان مانع موفقّيت آن ها در جمع آوري غذا ميشد و از ديگر سو بارداري، زايمان و شيردهي مكرّر زنان كه از نوجواني تا سالمندي آن ها را اشغال مي كرد امكان جستجوي غذا را براي آنان محدود مي كرد. نتيجه اين كه زنان قدرت تأمين غذاي خود و فرزندان‌ شان را نداشتند و مجبور بودند براي اين منظور به مردان متّكي باشند. اين شرايط ايجاب مي كرد كه زنان تأمين نياز جنسي مردان را منوط به دريافت غذا نمايند. بنابراين در عصر شكار، «فاحشگي» رفتار نرمال و همگاني زنان بود. شرايط فوق، با تغييراتي در عصر كشاورزي نيز ادامه يافت امّا عصر صنعتي شرايط جديدي ايجاد كرد: فعاليت توليدي نيازي به قدرت عضلاني نداشت بنابر‌اين زنان فرصتي برابر مردان براي تأمين غذا داشتند. همزمان ابداع روش مؤثر جلوگيري از بارداري (كنتراسپشن) باعث شد كه زنان مجبور نباشند همۀ دوران مفيد عمر خود را صرف بارداري، زايمان و بچّه داري كنند. بنابراين زنان مي‌توانستند به فعالّيت جنسي خود نه به عنوان كالايي براي فروش بلكه به فرصتي براي لذّت بنگرند. پس انتظار مي‌رفت كه زنان تجارت «سكس در برابر غذا»، «تمكين در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنيّت» را كنار بگذارند امّا چنين نشد. چه چيزي مانع شكسته شدن اين سنّت فكري است؟

كالا به عنوان «فتيش»

«فتيش» به معناي شيء مقدّس است. در روانپزشكي اصطلاع «فتيشيسم» در مورد كساني به كار مي رود كه تنها در حضور يك شيء خاص (مثلاً كفش قرمز پاشنه بلند در يك زن) تحريك جنسي پيدا مي كنند. كارل ماركس پايه گذار ماركسيسم، مبحثي را تحت عنوان «كالا به عنوان فتيش» مطرح كرده است. از نظر او، در جامعۀ سرمايه‌ داري (كاپيتاليسم)، شيء براي نياز عيني خريداري نمي شود بلكه خريد اشياء جنبۀ «افسون زدگي» به خود مي گيرد! انسان ها به گونه اي به اشياء پشت ويترين ها مي نگرند كه گويي آنها اشيائي متبرّك و مقدّس اند كه براي تعميد و رستگاري ضروري اند! به قول #اريك_فروم روانكاو اومانيست «داشتن جاي بودن را مي‌گيرد.» اين «افسون زدگي» محصول سيكل معيوب نظام كاپيتاليستي است: ما توليد مي كنيم تا مصرف كنيم و مصرف مي كنيم تا توليد كنيم! در نظام كاپيتاليستي پس از انقلاب صنعتي، ماشين ها باري را كه بر دوش «بردگان» بود به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظيفۀ جديدي محول شد:
خريد بيش از نياز!

@drsargolzaei