#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش اوّل (قسمت اول)
مقدمه: کنجکاوی در ذات بشر است و همین مساله باعث شده تا دست به اکتشافات بزرگ بزند. این ویژگی تا زمانی مفید است که کنجکاوی ما به کسی صدمه نزند، امّا زمانی که کنجکاوی ما باعث تجاوز به حریم دیگر افراد می شود و آنها را آزار می دهد می تواند نوعی اختلال رفتاری محسوب شود. برای واکاوی بیشتر در رابطه با حریم خصوصی و نسبت آن با روان شناسی به سراغ دکتر محمّدرضا سرگلزایی رفتیم. این روانپزشک معتقد است که ما دیگر غریزه ی طبیعی نداریم و غریزه های ما توسط رسانه، تکنولوژی وساختار قدرت دستکاری شده است. سرگلزایی معتقد است که میل وافر ایرانی ها به عضویت در شبکه های اجتماعی تنها به خاطر میل به سرک کشیدن در حریم خصوصی دیگران نیست، بلکه بسته بودن فضاهای اجتماعی واقعی باعث این پدیده شده است.
به لحاظ روانشناختی نیاز به حریم خصوصی از چه زمانی در انسان شکل می گیرد؟ اساساً این نیاز در انسان چگونه شکل میگیرد؟
اریک فروم، فیلسوف و روانکاو آلمانی نظرش این است که مهمترین کشمکش انسان، کشمکش بین امنیت و آزادی است. وقتی که آدم در شرایط ناامن قرار میگیرد و ترس و اضطراب پیدا میکند، مهمترین چیزی که میخواهد امنیت است؛ وقتی در شرایط امن قرار میگیرد و کاملا خیالش راحت میشود، مهمترین چیزی که میخواهد آزادی است. وقتی که انسان در شرایط ناامن قرار میگیرد اضطراب او را اذیت میکند، پس او به دنبال نظم است، به دنبال چارچوب و ثبات است؛ ولی وقتی در شرایط کاملاً امن قرار میگیرد، آن وقت دچار روزمرّگی و یکنواختی میشود و اشتیاق به تنوّع و آزادی و ساختارشکنی در او سربرمی کشد. به همین دلیل است که شما میبینید در کشورهایی که در آنها ناامنی بیشتر است، مردم بیشتر خشن میشوند چون خشونت ثمرهی اضطراب است در حالی که در کشورهایی که توسعهیافته هستند و شرایط امن و باثباتی دارند، ملال و افسردگی بیشتر میشود و این ملال و افسردگی گاهی اوقات حتی منجر به اقدام به خودکشی میشود یا شکل شایعتر واکنش به ملال این است که در این جوامع مصرف مواد بالا می رود.
این ماجرای حریم خصوصی هم در واقع باز به همین تضاد میان امنیت و آزادی برمیگردد؛ یعنی معمولاً ما در شرایط ناامن نیازمان به حریم خصوصی کمتر میشود برای اینکه یکی از چیزهایی که به ما امنیت، آرامش و ثبات میدهد این است که در جمع باشیم. در ابتدای تولد هم که ما در شرایط ناامنی قرار داریم و هیچ کدام از نیازهای خودمان را نمیتوانیم برآورده کنیم اساساً چیزی تحتعنوان نیاز به حریم خصوصی در ذهن ما شکل نمیگیرد و بچهها نیاز زیادی دارند به این که در آغوش گرفته بشوند، به مادر، پدر و یا به سایر مراقبینشان بچسبند و اساساً چسبندگی یا clinging دارند و به محض این که جدا میشوند دچار اضطراب میشوند بهخصوص در زمانی که مغز بچه آنقدر رشد کرده که میتواند متوجه بشود که الآن مادر در کنارش نیست، اضطراب جدایی شدیدی پیدا میکند. این اضطراب جدایی از حدود 6 ماهگی آرامآرام شروع میشود و در 9 تا 10 ماهگی بهصورت شایع همهی بچههای نرمال دچار Separation anxiety یا اضطراب جدایی میشوند که در این سن این اضطراب اختلال محسوب نمیشود، اضطراب جدایی طبیعی محسوب میشود و تا 2-3 سالگی هم ادامه پیدا میکند و بعد از 2-3 سالگی اگر بچه احساس امنیت پیدا کند که پدر و مادرش در دسترس هستند و جای دوری نمیروند و حواسشان به من هست، آن وقت آرام آرام شروع میکند به فاصله گرفتن از آنها و شروع میکند به این که آزادی را تجربه کند و دوست دارد از بغل پدر و مادر فاصله بگیرد؛ ولی همچنان نیاز به حریم خصوصی تا زمان نوجوانی برای کسی مطرح نیست و بچهها از این که پدر و مادر کیفشان را وارسی کنند، آنها را مدرسه ببرند، ازشان سؤال کنند و اتاقشان را مرتب کنند هیچ ناراحت نمیشوند تا دوران نوجوانی که آن وقت چون تکلیف رشدی دوران نوجوانی استقلال و خودبسندگی است، نوجوانها برای این که استقلال خودشان را به خودشان و دیگران اثبات کنند، آزادی برایشان مهمتر از امنیت میشود و این باعث میشود که نوجوانها هم رفتارهای پرخطر بیشتری انجام بدهند و هم ترجیح بدهند که از پدر، مادر و از خانواده دور شوند و با دوستان شان بیرون بچرخند، بیرون رفتن را به درخانه ماندن ترجیح میدهند، فاصله گرفتن از والدین برایشان جذابیت پیدا میکند و با والدین و سلیقه ها و ارزش های والدین لجبازی میکنند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش اوّل (قسمت اول)
مقدمه: کنجکاوی در ذات بشر است و همین مساله باعث شده تا دست به اکتشافات بزرگ بزند. این ویژگی تا زمانی مفید است که کنجکاوی ما به کسی صدمه نزند، امّا زمانی که کنجکاوی ما باعث تجاوز به حریم دیگر افراد می شود و آنها را آزار می دهد می تواند نوعی اختلال رفتاری محسوب شود. برای واکاوی بیشتر در رابطه با حریم خصوصی و نسبت آن با روان شناسی به سراغ دکتر محمّدرضا سرگلزایی رفتیم. این روانپزشک معتقد است که ما دیگر غریزه ی طبیعی نداریم و غریزه های ما توسط رسانه، تکنولوژی وساختار قدرت دستکاری شده است. سرگلزایی معتقد است که میل وافر ایرانی ها به عضویت در شبکه های اجتماعی تنها به خاطر میل به سرک کشیدن در حریم خصوصی دیگران نیست، بلکه بسته بودن فضاهای اجتماعی واقعی باعث این پدیده شده است.
به لحاظ روانشناختی نیاز به حریم خصوصی از چه زمانی در انسان شکل می گیرد؟ اساساً این نیاز در انسان چگونه شکل میگیرد؟
اریک فروم، فیلسوف و روانکاو آلمانی نظرش این است که مهمترین کشمکش انسان، کشمکش بین امنیت و آزادی است. وقتی که آدم در شرایط ناامن قرار میگیرد و ترس و اضطراب پیدا میکند، مهمترین چیزی که میخواهد امنیت است؛ وقتی در شرایط امن قرار میگیرد و کاملا خیالش راحت میشود، مهمترین چیزی که میخواهد آزادی است. وقتی که انسان در شرایط ناامن قرار میگیرد اضطراب او را اذیت میکند، پس او به دنبال نظم است، به دنبال چارچوب و ثبات است؛ ولی وقتی در شرایط کاملاً امن قرار میگیرد، آن وقت دچار روزمرّگی و یکنواختی میشود و اشتیاق به تنوّع و آزادی و ساختارشکنی در او سربرمی کشد. به همین دلیل است که شما میبینید در کشورهایی که در آنها ناامنی بیشتر است، مردم بیشتر خشن میشوند چون خشونت ثمرهی اضطراب است در حالی که در کشورهایی که توسعهیافته هستند و شرایط امن و باثباتی دارند، ملال و افسردگی بیشتر میشود و این ملال و افسردگی گاهی اوقات حتی منجر به اقدام به خودکشی میشود یا شکل شایعتر واکنش به ملال این است که در این جوامع مصرف مواد بالا می رود.
این ماجرای حریم خصوصی هم در واقع باز به همین تضاد میان امنیت و آزادی برمیگردد؛ یعنی معمولاً ما در شرایط ناامن نیازمان به حریم خصوصی کمتر میشود برای اینکه یکی از چیزهایی که به ما امنیت، آرامش و ثبات میدهد این است که در جمع باشیم. در ابتدای تولد هم که ما در شرایط ناامنی قرار داریم و هیچ کدام از نیازهای خودمان را نمیتوانیم برآورده کنیم اساساً چیزی تحتعنوان نیاز به حریم خصوصی در ذهن ما شکل نمیگیرد و بچهها نیاز زیادی دارند به این که در آغوش گرفته بشوند، به مادر، پدر و یا به سایر مراقبینشان بچسبند و اساساً چسبندگی یا clinging دارند و به محض این که جدا میشوند دچار اضطراب میشوند بهخصوص در زمانی که مغز بچه آنقدر رشد کرده که میتواند متوجه بشود که الآن مادر در کنارش نیست، اضطراب جدایی شدیدی پیدا میکند. این اضطراب جدایی از حدود 6 ماهگی آرامآرام شروع میشود و در 9 تا 10 ماهگی بهصورت شایع همهی بچههای نرمال دچار Separation anxiety یا اضطراب جدایی میشوند که در این سن این اضطراب اختلال محسوب نمیشود، اضطراب جدایی طبیعی محسوب میشود و تا 2-3 سالگی هم ادامه پیدا میکند و بعد از 2-3 سالگی اگر بچه احساس امنیت پیدا کند که پدر و مادرش در دسترس هستند و جای دوری نمیروند و حواسشان به من هست، آن وقت آرام آرام شروع میکند به فاصله گرفتن از آنها و شروع میکند به این که آزادی را تجربه کند و دوست دارد از بغل پدر و مادر فاصله بگیرد؛ ولی همچنان نیاز به حریم خصوصی تا زمان نوجوانی برای کسی مطرح نیست و بچهها از این که پدر و مادر کیفشان را وارسی کنند، آنها را مدرسه ببرند، ازشان سؤال کنند و اتاقشان را مرتب کنند هیچ ناراحت نمیشوند تا دوران نوجوانی که آن وقت چون تکلیف رشدی دوران نوجوانی استقلال و خودبسندگی است، نوجوانها برای این که استقلال خودشان را به خودشان و دیگران اثبات کنند، آزادی برایشان مهمتر از امنیت میشود و این باعث میشود که نوجوانها هم رفتارهای پرخطر بیشتری انجام بدهند و هم ترجیح بدهند که از پدر، مادر و از خانواده دور شوند و با دوستان شان بیرون بچرخند، بیرون رفتن را به درخانه ماندن ترجیح میدهند، فاصله گرفتن از والدین برایشان جذابیت پیدا میکند و با والدین و سلیقه ها و ارزش های والدین لجبازی میکنند.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش اوّل (قسمت دوم)
همانطور که Separation anxiety یا اضطراب جدایی در 9-10 ماهگی تا 2 سالگی کاملاً طبیعی محسوب میشود و آن را اختلال محسوب نمیکنیم ؛ در دورهی نوجوانی هم که همزمان با بلوغ جنسی و سرعت رشد بدن و احساس قدرت در نوجوان است، این استقلالطلبی افراطی و این ماجراجویی ، خطرپذیری و ریسک کردن را اختلال محسوب نمیکنیم بلکه بحران طبیعی نوجوانی محسوب میشود. اما همانطور که در کودک از دوران Separation anxiety طبیعی که بگذرد و همچنان بچه به مادر و پدر بچسبد اختلال محسوب میشود، اگر بحران نوجوانی هم ادامه پیدا بکند و به تعبیری فرد دچار وضعیت «نوجوانی ابدی» شود که همیشه بهدنبال ماجراجویی و تجربههای جدید است، دنبال شغل عوض کردن، رشته ی تحصیلی عوض کردن، محلّه عوض کردن، شهر عوض کردن و دوست عوض کردن باشد، این وضعیت نوجوانی ابدی ـ که درواقع یک بحران نوجوانی طولکشنده است ـ بهعنوان بحران هویت میتواند اختلال محسوب شود. بنابراین آدمها در شرایط امن بیشتر بهدنبال حریم خصوصی هستند و وقتی که شرایط ناامن میشود این حریم خصوصی دوباره کوچک میشود و آدمها دوست دارند در کنار همدم و مصاحبی باشند تا این که تنها باشند.
ادامه ی مصاحبه را شنبه آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش اوّل (قسمت دوم)
همانطور که Separation anxiety یا اضطراب جدایی در 9-10 ماهگی تا 2 سالگی کاملاً طبیعی محسوب میشود و آن را اختلال محسوب نمیکنیم ؛ در دورهی نوجوانی هم که همزمان با بلوغ جنسی و سرعت رشد بدن و احساس قدرت در نوجوان است، این استقلالطلبی افراطی و این ماجراجویی ، خطرپذیری و ریسک کردن را اختلال محسوب نمیکنیم بلکه بحران طبیعی نوجوانی محسوب میشود. اما همانطور که در کودک از دوران Separation anxiety طبیعی که بگذرد و همچنان بچه به مادر و پدر بچسبد اختلال محسوب میشود، اگر بحران نوجوانی هم ادامه پیدا بکند و به تعبیری فرد دچار وضعیت «نوجوانی ابدی» شود که همیشه بهدنبال ماجراجویی و تجربههای جدید است، دنبال شغل عوض کردن، رشته ی تحصیلی عوض کردن، محلّه عوض کردن، شهر عوض کردن و دوست عوض کردن باشد، این وضعیت نوجوانی ابدی ـ که درواقع یک بحران نوجوانی طولکشنده است ـ بهعنوان بحران هویت میتواند اختلال محسوب شود. بنابراین آدمها در شرایط امن بیشتر بهدنبال حریم خصوصی هستند و وقتی که شرایط ناامن میشود این حریم خصوصی دوباره کوچک میشود و آدمها دوست دارند در کنار همدم و مصاحبی باشند تا این که تنها باشند.
ادامه ی مصاحبه را شنبه آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش دوم
· جناب دکتر چطور است که بعضی از نوجوانان و جوانان حریم خصوصی سفت و محکمی برای خود در برابر خانواده شان دارند امّا خصوصی ترین مسائل شان را با غریبه ها در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارند؟
وقتی که ما در یک آدمی این تعارض را میبینیم، از یک طرف ادعا میکند که حریم خصوصی میخواهد و مثلا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند بدون اجازه وارد اتاقش بشوند، یا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند عضو فیسبوک یا اینستاگرامش باشند ولی در همان حال صدها آدم ناشناس مثلا عضو فیسبوک و اینستاگرام او هستند و عکسهای خصوصی بدنش را، شرایط روانی اش را و وضعیت اتاقش را در آنجا به اشتراک میگذارد، نشان می دهد که آن فرد راجع به نیازها و اولویتهای خودش دچار سردرگمی شده است، میشود به تعبیر ساده گفت که «هم خدا را میخواهد و هم خرما را» و نمیداند که اولویتش چه هست و یکی از مهمترین دلایل مشکلات روانی-اجتماعی آدمها و مشکلات بینفردی آدمها این است که در ذهن شان اولویتبندی ندارند و علت این که اولویتبندی ندارند یکی این است که خودآگاهی ندارند و نمیتوانند فکر بکنند که الان «مهمترین نیاز من» چه است، دلیل دوّم می تواند این باشد که در ذهن شان تمامیّتطلبی یا کمالطلبی (perfectionism) شکل گرفته و فکر میکنند که میشود همه چیز را با هم داشت؛ مثلاً فکر میکنند که میتوانند درس نخوانند و در رشتههای خوب دانشگاه های خوب قبول شوند یا فکر میکنند میتوانند هر غذایی را که دل شان خواست بخورند ولی باز هم خوشهیکل باشند یا فکر میکنند میتوانند به دیگران سخن تند و کنایه آمیز بگویند و متلک بیندازند و محبوب هم باشند. متوجه این نیستند که در زندگی ما مجبوریم انتخاب کنیم و در هر انتخابی داریم چیزهایی را از دست میدهیم. فکر میکنند انتخاب کردن یعنی به دست آوردن و کسب کردن؛ درحالیکه ما وقتی یک غذایی را از منوی یک رستوران انتخاب میکنیم، داریم ده تا غذا را همزمان از دست میدهیم. وقتی از بین آدمها به یک نفر نزدیک میشویم، داریم از چند نفر فاصله میگیریم.
· این عدم مواجهه با واقعیت چرا اتفاق می افتد؟ آموزش درست ندیده اند؟
این ماجرا در سیستم باورهای ما خیلی وقتها تحتتاثیر رسانه شکل میگیرد؛ رسانهای که مرتب راجع به آدمهایی تبلیغ میکند که هم خوشتیپ هستند، هم پولدار هستند، هم باهوش هستند و هم قوی هستند. شما قهرمانهای فیلمهای سینمایی را که میبینید هم یک تنه ده نفر را حریف هستند، هم بسیار شریف هستند، هم از همه باهوشتر هستند، هم از همه زیباتر هستند و هم از همه ماشینهای بهتری دارند؛ این تصویر، ناخودآگاه یک پُرتوقّعی و تمامیتطلبی را به ذهن ما تزریق می کند که ما فکر میکنیم همه چیز را میتوانیم همزمان داشته باشیم. آن وقت در عین حال که بهشدت نیاز به حریم خصوصی داریم و فکر میکنیم هیچ کس نباید در کار من دخالت بکند، هیچ کس نباید من را چک بکند و هیچ کس نباید از من بپرسد چون این حریم خصوصی من است؛ در همان حال هم دل مان میخواهد هزاران نفر ما را ببینند و ما را follow کنند و برایمان like بزنند! این توقع منجر به این میشود که به قول انگلیسیها که میگویند «طمع، همه چیز را میخواهد و همه چیز را از دست میدهد» (Greed wants all, loses all)، ما «از اینجا مانده و از آنجا رانده» بشویم. مهمترین نمونهاش همین celebrity ها یا سوپراستارها هستند که از طرفی همهشان هر لحظه دارند اخبار و اطلاعات زندگی خصوصی خودشان را به دیگران اطلاع میدهند مثلاً بچهشان یک روزه میشود عکس میاندازند و در اینستاگرامشان میگذارند؛ نامزد میکنند عکسش را میگذارند، بعد به هم میخورد عکس و خبر میگذارند. راجع به ازدواج شان مصاحبه میکنند، راجع به طلاق شان فیلم تولید میکنند، ازدواج شان را رسانهای میکنند و دل شان میخواهد میلیونها نفر آدم آنها را ببینند و جزو افتخارات شان هم این است که مثلاً فلانی دو میلیون follower دارد و من سه میلیون follower دارم. در عین حال وقتی آدمها یک جایی ازشان فیلم میگیرند که حالا روسریاش افتاده یا خمیازه کشیده یا مست کرده؛ آن وقت آنها شروع به شکوه میکنند و شاکی میشوند که «شما مگر حریم خصوصی نمیفهمید؟!» ، «شما مگر فرهنگ ندارید؟!»، «چرا در حریم خصوصی من وارد میشوید؟!»؛ این دقیقاً چشمگیرترین مصداق گیجی و سردرگمی در حوزهی اولویتبندی است که یک نفر فکر میکند هر وقت دلش بخواهد میتواند اعلام کند که هزاران نفر من را ببینند و هر وقت هم دلش بخواهد بگوید این دیگر حریم خصوصی من است و کسی به اینجا نگاه نکند!
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش دوم
· جناب دکتر چطور است که بعضی از نوجوانان و جوانان حریم خصوصی سفت و محکمی برای خود در برابر خانواده شان دارند امّا خصوصی ترین مسائل شان را با غریبه ها در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارند؟
وقتی که ما در یک آدمی این تعارض را میبینیم، از یک طرف ادعا میکند که حریم خصوصی میخواهد و مثلا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند بدون اجازه وارد اتاقش بشوند، یا اعضای خانوادهاش اجازه ندارند عضو فیسبوک یا اینستاگرامش باشند ولی در همان حال صدها آدم ناشناس مثلا عضو فیسبوک و اینستاگرام او هستند و عکسهای خصوصی بدنش را، شرایط روانی اش را و وضعیت اتاقش را در آنجا به اشتراک میگذارد، نشان می دهد که آن فرد راجع به نیازها و اولویتهای خودش دچار سردرگمی شده است، میشود به تعبیر ساده گفت که «هم خدا را میخواهد و هم خرما را» و نمیداند که اولویتش چه هست و یکی از مهمترین دلایل مشکلات روانی-اجتماعی آدمها و مشکلات بینفردی آدمها این است که در ذهن شان اولویتبندی ندارند و علت این که اولویتبندی ندارند یکی این است که خودآگاهی ندارند و نمیتوانند فکر بکنند که الان «مهمترین نیاز من» چه است، دلیل دوّم می تواند این باشد که در ذهن شان تمامیّتطلبی یا کمالطلبی (perfectionism) شکل گرفته و فکر میکنند که میشود همه چیز را با هم داشت؛ مثلاً فکر میکنند که میتوانند درس نخوانند و در رشتههای خوب دانشگاه های خوب قبول شوند یا فکر میکنند میتوانند هر غذایی را که دل شان خواست بخورند ولی باز هم خوشهیکل باشند یا فکر میکنند میتوانند به دیگران سخن تند و کنایه آمیز بگویند و متلک بیندازند و محبوب هم باشند. متوجه این نیستند که در زندگی ما مجبوریم انتخاب کنیم و در هر انتخابی داریم چیزهایی را از دست میدهیم. فکر میکنند انتخاب کردن یعنی به دست آوردن و کسب کردن؛ درحالیکه ما وقتی یک غذایی را از منوی یک رستوران انتخاب میکنیم، داریم ده تا غذا را همزمان از دست میدهیم. وقتی از بین آدمها به یک نفر نزدیک میشویم، داریم از چند نفر فاصله میگیریم.
· این عدم مواجهه با واقعیت چرا اتفاق می افتد؟ آموزش درست ندیده اند؟
این ماجرا در سیستم باورهای ما خیلی وقتها تحتتاثیر رسانه شکل میگیرد؛ رسانهای که مرتب راجع به آدمهایی تبلیغ میکند که هم خوشتیپ هستند، هم پولدار هستند، هم باهوش هستند و هم قوی هستند. شما قهرمانهای فیلمهای سینمایی را که میبینید هم یک تنه ده نفر را حریف هستند، هم بسیار شریف هستند، هم از همه باهوشتر هستند، هم از همه زیباتر هستند و هم از همه ماشینهای بهتری دارند؛ این تصویر، ناخودآگاه یک پُرتوقّعی و تمامیتطلبی را به ذهن ما تزریق می کند که ما فکر میکنیم همه چیز را میتوانیم همزمان داشته باشیم. آن وقت در عین حال که بهشدت نیاز به حریم خصوصی داریم و فکر میکنیم هیچ کس نباید در کار من دخالت بکند، هیچ کس نباید من را چک بکند و هیچ کس نباید از من بپرسد چون این حریم خصوصی من است؛ در همان حال هم دل مان میخواهد هزاران نفر ما را ببینند و ما را follow کنند و برایمان like بزنند! این توقع منجر به این میشود که به قول انگلیسیها که میگویند «طمع، همه چیز را میخواهد و همه چیز را از دست میدهد» (Greed wants all, loses all)، ما «از اینجا مانده و از آنجا رانده» بشویم. مهمترین نمونهاش همین celebrity ها یا سوپراستارها هستند که از طرفی همهشان هر لحظه دارند اخبار و اطلاعات زندگی خصوصی خودشان را به دیگران اطلاع میدهند مثلاً بچهشان یک روزه میشود عکس میاندازند و در اینستاگرامشان میگذارند؛ نامزد میکنند عکسش را میگذارند، بعد به هم میخورد عکس و خبر میگذارند. راجع به ازدواج شان مصاحبه میکنند، راجع به طلاق شان فیلم تولید میکنند، ازدواج شان را رسانهای میکنند و دل شان میخواهد میلیونها نفر آدم آنها را ببینند و جزو افتخارات شان هم این است که مثلاً فلانی دو میلیون follower دارد و من سه میلیون follower دارم. در عین حال وقتی آدمها یک جایی ازشان فیلم میگیرند که حالا روسریاش افتاده یا خمیازه کشیده یا مست کرده؛ آن وقت آنها شروع به شکوه میکنند و شاکی میشوند که «شما مگر حریم خصوصی نمیفهمید؟!» ، «شما مگر فرهنگ ندارید؟!»، «چرا در حریم خصوصی من وارد میشوید؟!»؛ این دقیقاً چشمگیرترین مصداق گیجی و سردرگمی در حوزهی اولویتبندی است که یک نفر فکر میکند هر وقت دلش بخواهد میتواند اعلام کند که هزاران نفر من را ببینند و هر وقت هم دلش بخواهد بگوید این دیگر حریم خصوصی من است و کسی به اینجا نگاه نکند!
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش سوم
از سوپراستارها بگذریم، در زندگی شخصی همه ی ما هم شما این «استاندارد دوگانه» را این گونه میبینید که خیلی وقتها ما دربارهی حریم خصوصی دیگران متجاوز هستیم ولی درباره ی حریم شخصی خودمان حسّاس هستیم. شکل سادهاش این است که مثلاً در ترافیک و یا در پشت چراغ قرمز ، ممکن است به ساکنان ماشین بغلیمان زُل بزنیم و رفتارهای آنها را تماشا کنیم و فکر نمیکنیم این حریم خصوصی آنها است، ولی اگر یک کسی به ما زُل بزند عصبانی میشویم، اذیت میشویم یا حتی ممکن است با او درگیر بشویم. این یکی از همان تعارضات است؛ یعنی ما دو گونه استاندارد داریم، دربارهی خودمان به حریم خصوصی نیاز داریم ولی به حریم خصوصی دیگران احترام نمیگذاریم. یا انتخابهایی میکنیم که این انتخابها مستلزم امنیت است، ولی در عین حال میخواهیم آزادی را هم حفظ کنیم، مثلاً تشکیل خانواده و ازدواج کردن یعنی اولویت دادن به نیاز امنیّت نسبت به نیاز آزادی. برای این که خانواده و ازدواج یک ساختار است ، یک تعهّد و یک تقیّد است و آدمها وقتی که تشکیل خانواده میدهند و ازدواج میکنند درواقع دارند اعلام میکنند که من یک چارچوب ایجاد کرده ام و خودم را جمع و جور کرده ام، این جمعوجور کردن و چارچوب ایجاد کردن را چرا آدمها انتخاب میکنند؟ چون نیاز به امنیت دارند و نیاز دارند که زندگیشان ثبات پیدا کند، نیاز دارند که همیشه یک مصاحب و همدم در دسترس داشته باشند، یک شریک جنسی در دسترس و امن داشته باشند، یک شنوندهی باتوجه و امن داشته باشند. امنیت را انتخاب میکنند بعد وارد آن فضای امنیت که میشوند، میخواهند همچنان آزادیشان را هم حفظ کنند و مثلا دهها دوست یا رابطه یا محفل یا جمعی را داشته باشند که آن جمع ها مهمترین نیازی که برای شان تامین میکنند این است که حس کنند من آزادم، من تنوّع دارم، من تفنّن دارم و من تجربههای وسیعی دارم.
از آن طرف بعضیها آزادی را انتخاب میکنند، ولی میخواهند همه هوای شان را داشته باشند؛ مثل کسی که تصمیم میگیرد یک شغل جدید را تجربه بکند و از دیگران مشورت نمیگیرد یا وقتی از نزدیکانش مشورت میگیرد آنها میگویند نه این به صلاح تو نیست ولی بهخاطر اینکه میخواهد آزادی و حق انتخاب خودش را به خودش و دیگران ثابت کند و آزاد بودن و خلّاق بودن خودش را محقّق کند، آن انتخاب را انجام میدهد و بعد انتظار دارد همه از او حمایت کنند؛ یعنی وقتی که پول کم میآورد میخواهد همه بیایند حمایتش کنند، وقتی زندان میافتد میخواهد بقیه بیایند سند بگذارند و آزادش کنند. دوباره این نشان میدهد که این آدم اولویتبندی ندارد. آزادی را انتخاب کرده، ولی وقتی دچار ناامنی میشود میگوید همه بیایند و از من حمایت کنند.
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش سوم
از سوپراستارها بگذریم، در زندگی شخصی همه ی ما هم شما این «استاندارد دوگانه» را این گونه میبینید که خیلی وقتها ما دربارهی حریم خصوصی دیگران متجاوز هستیم ولی درباره ی حریم شخصی خودمان حسّاس هستیم. شکل سادهاش این است که مثلاً در ترافیک و یا در پشت چراغ قرمز ، ممکن است به ساکنان ماشین بغلیمان زُل بزنیم و رفتارهای آنها را تماشا کنیم و فکر نمیکنیم این حریم خصوصی آنها است، ولی اگر یک کسی به ما زُل بزند عصبانی میشویم، اذیت میشویم یا حتی ممکن است با او درگیر بشویم. این یکی از همان تعارضات است؛ یعنی ما دو گونه استاندارد داریم، دربارهی خودمان به حریم خصوصی نیاز داریم ولی به حریم خصوصی دیگران احترام نمیگذاریم. یا انتخابهایی میکنیم که این انتخابها مستلزم امنیت است، ولی در عین حال میخواهیم آزادی را هم حفظ کنیم، مثلاً تشکیل خانواده و ازدواج کردن یعنی اولویت دادن به نیاز امنیّت نسبت به نیاز آزادی. برای این که خانواده و ازدواج یک ساختار است ، یک تعهّد و یک تقیّد است و آدمها وقتی که تشکیل خانواده میدهند و ازدواج میکنند درواقع دارند اعلام میکنند که من یک چارچوب ایجاد کرده ام و خودم را جمع و جور کرده ام، این جمعوجور کردن و چارچوب ایجاد کردن را چرا آدمها انتخاب میکنند؟ چون نیاز به امنیت دارند و نیاز دارند که زندگیشان ثبات پیدا کند، نیاز دارند که همیشه یک مصاحب و همدم در دسترس داشته باشند، یک شریک جنسی در دسترس و امن داشته باشند، یک شنوندهی باتوجه و امن داشته باشند. امنیت را انتخاب میکنند بعد وارد آن فضای امنیت که میشوند، میخواهند همچنان آزادیشان را هم حفظ کنند و مثلا دهها دوست یا رابطه یا محفل یا جمعی را داشته باشند که آن جمع ها مهمترین نیازی که برای شان تامین میکنند این است که حس کنند من آزادم، من تنوّع دارم، من تفنّن دارم و من تجربههای وسیعی دارم.
از آن طرف بعضیها آزادی را انتخاب میکنند، ولی میخواهند همه هوای شان را داشته باشند؛ مثل کسی که تصمیم میگیرد یک شغل جدید را تجربه بکند و از دیگران مشورت نمیگیرد یا وقتی از نزدیکانش مشورت میگیرد آنها میگویند نه این به صلاح تو نیست ولی بهخاطر اینکه میخواهد آزادی و حق انتخاب خودش را به خودش و دیگران ثابت کند و آزاد بودن و خلّاق بودن خودش را محقّق کند، آن انتخاب را انجام میدهد و بعد انتظار دارد همه از او حمایت کنند؛ یعنی وقتی که پول کم میآورد میخواهد همه بیایند حمایتش کنند، وقتی زندان میافتد میخواهد بقیه بیایند سند بگذارند و آزادش کنند. دوباره این نشان میدهد که این آدم اولویتبندی ندارد. آزادی را انتخاب کرده، ولی وقتی دچار ناامنی میشود میگوید همه بیایند و از من حمایت کنند.
ادامه ی این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش چهارم
· چه نسبتی میان مرزهای حریم خصوصی و فرهنگی که فرد در آن رشد پیدا کرده وجود دارد؟
در فرهنگهایی که آن فرهنگها collectivist هستند، یعنی اولویت را به جمع می دهند، آدم ها مرتب دور هم جمع میشوند در هیئت ها، در کلوپ ها، باشگاه ها و در جاهای مختلف کارها را جمعی انجام میدهند، مالکیتهای جمعی دارند و خانوادههای گسترده وجود دارد، آن فرهنگها امنیت شان از آزادی بیشتر است و اساساً شما میبینید که حریم خصوصی در این فرهنگ ها آنقدر مهم نیست، مثلاً چند سال پیش من در محلّه ی هندی های بانکوک قدم می زدم، با تعجب دیدم درب تمام خانه ها باز است، همه راحت در خانه لم داده اند تلویزیون نگاه می کنند یا غذا می خورند، هرکس که از کوچه رد می شود داخل خانه ها را می بیند و آنها هم با این مسئله راحتند!
من خاطرم میآید وقتی بچه بودم، در اغلب محلّههایی که ما زندگی میکردیم که معمولا محلههای متوسط شهرستان ها بودند، بعد از ظهرهای تابستان اغلب مردم میآمدند در کوچه گلیم و فرش پهن میکردند و همه پهلوی هم مینشستند و راجع به همه چیز شان با هم صحبت میکردند و وقتی یک آدمی وارد کوچه میشد که به خانهاش برود با همه احوالپرسی میکرد و همه هم از سر گوچه تا ته کوچه تماشایش میکردند. نوجوانها اندکی معذب میشدند چون نیاز به استقلال داشتند، میگفتند از سر کوچه تا اینجا مثلا ده نفر با من سلامعلیک کردند و احوال پدر و مادرم را پرسیدند، همه هم دارند من را نگاه میکنند، بعد من اگر قرار باشد با دوستم به خانه بیایم و برگردم همه خبردار میشوند. درحالیکه از نظر همسایگان ، این مسالهی حریم خصوصی مهم نبود برای این که آنها در یک فرهنگ کالکتیویست زندگی میکردند. اگر یک نفر هم دچار بیماری میشد، یکی آش میپخت، یکی شربت درست میکرد، یکی دکتر میبرد، یکی از او پرستاری میکرد. طبعاً همه هم از جیک و پیک هم خبر داشتند و معمولاً کسی فکر نمیکرد که چرا وارد حریم خصوصی من شدید. حتی من خاطرم میآید که مثلاً زمانی در یک محلّه یک نفر تلویزیون داشت، یک شب در هفته که تلویزیون سریال جذّابی داشت، چند خانواده جمع میشدند در خانهی او و تلویزیون نگاه میکردند. نه او شاکی میشد که چرا به حریم خصوصی خانواده و تلویزیون ما احترام نمیگذارید و نه آنها تصور میکردند این کار تجاوز کردن است. امّا مثلا در فرهنگ غربی به خصوص فرهنگ آمریکا، یکی از مهمترین فضیلتهای آدمها اتکابهنفس و استقلال است؛ بنابراین شما میبینید که در فیلمهای سینمایی هالیوودی، همیشه قهرمان فیلم، یک آدمِ تنهاست که مسائل را بهصورت team work حل نمیکند بلکه خودش بهصورت فردی مسائل را حل میکند. حتی اگر تیمی هم وجود دارد در آن تیم یک نفر نخبهی آن تیم است. این نخبهگرایی و این فردگرایی باعث میشود که آنجا حریم خصوصی خیلی مهم باشد و شما اگر در مترو سرت را پایین نیندازی و دیگران را نگاه کنی، اگر که توریست نباشید آنها خیلی جا میخورند و میگویند این آدم به چی دارد نگاه میکند؟! ولی به هر حال از توریستها انتظار رفتاری که با فرهنگ آنها مغایر باشد را دارند.
حالا ما ایرانیها در نقطهای گیر کرده ایم که از یک طرف یک فرهنگ جمعگرا داریم، همان فرهنگی که همه با همدیگر میرفتند خواستگاری و وقتی بلهبرون بود پنجاه نفر جمع میشدند و به بلهبرون میرفتند و وقتی جهیزیه می چیدند همه را به خانهی نوعروس دعوت میکردند که جهیزیه اش را تماشا کنند و خریدهای عروسی را دستهجمعی میرفتند انجام میدادند و چادر نماز و لباس خواب عروس را هم به همه نشان میدادند که اینها خریدهای عروس هست و همه هم کف میزدند و نُقل میپاشیدند، یک طرفمان این است و هنوز هم این مراسم را حداقل در بخش زیادی از شهرستانها داریم؛ از آن طرف داریم با عصر صنعتی مواجه میشویم و فرهنگ عصر صنعتی که یک فرهنگ individualist و تفرّدگرای غربی است که آن فرهنگ به ما میگوید متکی به نفس باش و حریم خصوصی و استقلال داشته باش.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش چهارم
· چه نسبتی میان مرزهای حریم خصوصی و فرهنگی که فرد در آن رشد پیدا کرده وجود دارد؟
در فرهنگهایی که آن فرهنگها collectivist هستند، یعنی اولویت را به جمع می دهند، آدم ها مرتب دور هم جمع میشوند در هیئت ها، در کلوپ ها، باشگاه ها و در جاهای مختلف کارها را جمعی انجام میدهند، مالکیتهای جمعی دارند و خانوادههای گسترده وجود دارد، آن فرهنگها امنیت شان از آزادی بیشتر است و اساساً شما میبینید که حریم خصوصی در این فرهنگ ها آنقدر مهم نیست، مثلاً چند سال پیش من در محلّه ی هندی های بانکوک قدم می زدم، با تعجب دیدم درب تمام خانه ها باز است، همه راحت در خانه لم داده اند تلویزیون نگاه می کنند یا غذا می خورند، هرکس که از کوچه رد می شود داخل خانه ها را می بیند و آنها هم با این مسئله راحتند!
من خاطرم میآید وقتی بچه بودم، در اغلب محلّههایی که ما زندگی میکردیم که معمولا محلههای متوسط شهرستان ها بودند، بعد از ظهرهای تابستان اغلب مردم میآمدند در کوچه گلیم و فرش پهن میکردند و همه پهلوی هم مینشستند و راجع به همه چیز شان با هم صحبت میکردند و وقتی یک آدمی وارد کوچه میشد که به خانهاش برود با همه احوالپرسی میکرد و همه هم از سر گوچه تا ته کوچه تماشایش میکردند. نوجوانها اندکی معذب میشدند چون نیاز به استقلال داشتند، میگفتند از سر کوچه تا اینجا مثلا ده نفر با من سلامعلیک کردند و احوال پدر و مادرم را پرسیدند، همه هم دارند من را نگاه میکنند، بعد من اگر قرار باشد با دوستم به خانه بیایم و برگردم همه خبردار میشوند. درحالیکه از نظر همسایگان ، این مسالهی حریم خصوصی مهم نبود برای این که آنها در یک فرهنگ کالکتیویست زندگی میکردند. اگر یک نفر هم دچار بیماری میشد، یکی آش میپخت، یکی شربت درست میکرد، یکی دکتر میبرد، یکی از او پرستاری میکرد. طبعاً همه هم از جیک و پیک هم خبر داشتند و معمولاً کسی فکر نمیکرد که چرا وارد حریم خصوصی من شدید. حتی من خاطرم میآید که مثلاً زمانی در یک محلّه یک نفر تلویزیون داشت، یک شب در هفته که تلویزیون سریال جذّابی داشت، چند خانواده جمع میشدند در خانهی او و تلویزیون نگاه میکردند. نه او شاکی میشد که چرا به حریم خصوصی خانواده و تلویزیون ما احترام نمیگذارید و نه آنها تصور میکردند این کار تجاوز کردن است. امّا مثلا در فرهنگ غربی به خصوص فرهنگ آمریکا، یکی از مهمترین فضیلتهای آدمها اتکابهنفس و استقلال است؛ بنابراین شما میبینید که در فیلمهای سینمایی هالیوودی، همیشه قهرمان فیلم، یک آدمِ تنهاست که مسائل را بهصورت team work حل نمیکند بلکه خودش بهصورت فردی مسائل را حل میکند. حتی اگر تیمی هم وجود دارد در آن تیم یک نفر نخبهی آن تیم است. این نخبهگرایی و این فردگرایی باعث میشود که آنجا حریم خصوصی خیلی مهم باشد و شما اگر در مترو سرت را پایین نیندازی و دیگران را نگاه کنی، اگر که توریست نباشید آنها خیلی جا میخورند و میگویند این آدم به چی دارد نگاه میکند؟! ولی به هر حال از توریستها انتظار رفتاری که با فرهنگ آنها مغایر باشد را دارند.
حالا ما ایرانیها در نقطهای گیر کرده ایم که از یک طرف یک فرهنگ جمعگرا داریم، همان فرهنگی که همه با همدیگر میرفتند خواستگاری و وقتی بلهبرون بود پنجاه نفر جمع میشدند و به بلهبرون میرفتند و وقتی جهیزیه می چیدند همه را به خانهی نوعروس دعوت میکردند که جهیزیه اش را تماشا کنند و خریدهای عروسی را دستهجمعی میرفتند انجام میدادند و چادر نماز و لباس خواب عروس را هم به همه نشان میدادند که اینها خریدهای عروس هست و همه هم کف میزدند و نُقل میپاشیدند، یک طرفمان این است و هنوز هم این مراسم را حداقل در بخش زیادی از شهرستانها داریم؛ از آن طرف داریم با عصر صنعتی مواجه میشویم و فرهنگ عصر صنعتی که یک فرهنگ individualist و تفرّدگرای غربی است که آن فرهنگ به ما میگوید متکی به نفس باش و حریم خصوصی و استقلال داشته باش.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)
· نتیجه این تعارض چه می شود؟
مرزهای حریم خصوصیمان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این میشود که استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطهشان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطهمان جوری میشود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان میخواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزهی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخابها نمیشویم و ثالثاً به اینکه مهمترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که میخواهیم نیاز آزادیمان تامین بشود، میخواهیم نیاز امنیتمان هم تامین بشود و برعکس.
· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟
ببینید اساساً خود سینما و خود رسانههای نظام سرمایهداری این میل را ایجاد میکنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد میکنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران میکنند. میخواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران میشویم. ما مرتب در شبکههای اجتماعی با تصاویر و فیلمها و صدای اینها بمباران میشویم. شما اگر به کیوسکهای مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیهاش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران میشویم؛ مثل این میماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانههای نظام سرمایهداری، رسانههای نظامهای توتالیتر و رسانههای نظامهای فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمیگذارند. ما غریزههای طبیعی نداریم، غریزههای دستکاریشده داریم. آدمها نمیتوانند به celebrity ها فکر نکنند چون همهاش دارند اینها را میبینند و با آنها همانندسازی میکنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر میکند، انگار دارد به خودش فکر میکند. آنها تبدیل به آرمان آدمها میشوند، آنها تبدیل به بُت آدمها میشوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگیاش میکند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را میکند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحتعنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمهاش میکنند. در آنجا میگوید رسانه یک واقعیتی را خلق میکند که از واقعیت فیزیکی دنیا قویتر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها میبینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخالهتان و یا رفیق دانشگاهیتان را نمیبینید. خب وقتی نمیبینید، مغزتان آن را میگذارد عقب و این را میگذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث میشود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله میبینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را میبینید. در نتیجه مغز ما فریب میخورد و او را سر میز خودش میبیند و در حالی که کسی که خانهی بغلی است را نمیشناسد.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت اول)
· نتیجه این تعارض چه می شود؟
مرزهای حریم خصوصیمان برای خودمان مرزهای نامشخص است و منجر به این میشود که استانداردهای دوگانه داشته باشیم، هم بخواهیم همه برای ما کف بزنند و ما را تماشا کنند و هم بخواهیم که وقتی یک کاری انجام دادیم که ممکن است برای ما سرزنش ایجاد کند هیچ کس ما را نبیند و هیچکس نظر ندهد! هم بخواهیم که راجع به همه بپرسیم که چه کسی با چه کسی مثلاً رابطهشان چطوری شد، هم اینکه وقتی خودمان رابطهمان جوری میشود که دوست نداریم کسی راجع به آن صحبت کند، دلمان میخواهد که هیچ کس راجع به آن حرف نزند. مشکل ما در حوزهی حریم خصوصی ناشی از این است که اولاً یک گیجی فرهنگی داریم، ثانیاً یک perfectionist و کمال طلبی داریم که دوست داریم همه چیز را همزمان با هم داشته باشیم و متوجه محدودیت انتخابها نمیشویم و ثالثاً به اینکه مهمترین نیازمان چه هست خودآگاهی نداریم و در عین حال که میخواهیم نیاز آزادیمان تامین بشود، میخواهیم نیاز امنیتمان هم تامین بشود و برعکس.
· در رابطه با سلبریتی ها و رفتار متناقض شان در رابطه با حریم خصوصی و به خصوص در شبکه های مجازی صحبت کردید، اما از دیگر سو می بینیم که جامعه هم میل زیادی به سرک کشیدن در حریم خصوصی این افراد دارد. علت این میل چیست؟
ببینید اساساً خود سینما و خود رسانههای نظام سرمایهداری این میل را ایجاد میکنند؛ این میل در مردم وجود ندارد، این میل را خود رسانه ها ایجاد میکنند زیرا مرتب ذهن مردم را با تصاویر اینها بمباران میکنند. میخواهند کاپشن بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند مسواک بفروشند، عکس یکی از اینها را میگذارند، میخواهند چایی بفروشند عکس یکی از اینها را میگذارند. ما مرتب در بیلبوردها داریم با تصاویر اینها بمباران میشویم. ما مرتب در شبکههای اجتماعی با تصاویر و فیلمها و صدای اینها بمباران میشویم. شما اگر به کیوسکهای مطبوعاتی بروید اگر پنجاه تا مجله چیده شده، روی جلد چهل تاشان عکس اینهاست، بقیهاش هم عکس سیاستمدارها است و دو تایش عکس دو تا آدم نظریه پرداز، ادیب و فیلسوف است. خب ما داریم بمباران میشویم؛ مثل این میماند که مثلاً به فردی غذای چرب بدهیم و بعد بگوییم تو چرا چاقی؟! خب چربی وارد بدنش کرده ایم دیگر! درنتیجه رسانههای نظام سرمایهداری، رسانههای نظامهای توتالیتر و رسانههای نظامهای فاشیستی مغز مردم را که به حال خود نمیگذارند. ما غریزههای طبیعی نداریم، غریزههای دستکاریشده داریم. آدمها نمیتوانند به celebrity ها فکر نکنند چون همهاش دارند اینها را میبینند و با آنها همانندسازی میکنند، درنتیجه وقتی فرد دارد به آنها فکر میکند، انگار دارد به خودش فکر میکند. آنها تبدیل به آرمان آدمها میشوند، آنها تبدیل به بُت آدمها میشوند. درنتیجه وقتی یکی از آنها یک کاری در زندگیاش میکند انگار یک بخشی از ما دارد آن کار را میکند.
ژان بودریلار یک اصطلاحی تحتعنوان «هایپر رئالیتی» دارد که به فارسی به «ابرواقعیت» یا «واقعیت افزوده» ترجمهاش میکنند. در آنجا میگوید رسانه یک واقعیتی را خلق میکند که از واقعیت فیزیکی دنیا قویتر است، چرا؟ برای اینکه شما آنقدر که آقای x یا خانم y را در طول روز دارید در رسانه ها میبینید، آنقدر پسرعمویتان یا دخترخالهتان و یا رفیق دانشگاهیتان را نمیبینید. خب وقتی نمیبینید، مغزتان آن را میگذارد عقب و این را میگذارد جلو و با اینکه شما ممکن است که هیچ وقت با این آدم یک چایی هم نخورید، ولی آن واقعیت افزوده یا ابرواقعیتی که رسانه ایجاد کرده باعث میشود شما در طول روز این آدم را سر میزتان ببینید چون دارید عکسش را در روزنامه و مجله میبینید و یا تلویزیون روشن است و دارید او را میبینید. در نتیجه مغز ما فریب میخورد و او را سر میز خودش میبیند و در حالی که کسی که خانهی بغلی است را نمیشناسد.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت دوم)
درنتیجه اگر می پرسید مردم چرا اینگونه هستند؟! پاسخ این است که رسانههای نظام سرمایهداری و رسانههای نظامهای توتالیتر و فاشیست اینگونه هستند پس مردم این گونه میشوند. اگر یک جامعهای به شکل سوسیالدموکراسی اداره شود، شما حتماً در آن جامعه میبینید که مردم آنقدر به زندگی celebrity ها کنجکاو نیستند. نمونهاش هم وجود دارد. شما می توانید به کشورهای سوسیالدموکراسی در شمال اروپا بروید و یک ارزیابی کنید که چقدر مردم مثلا خبر طلاق یک celebrity را به اشتراک می گذارند، بعد بروید در آمریکای کاپیتالیست همین را ارزیابی کنید؛ من مطمئن هستم که در کشورهای سوسیالدموکراسی شما فرآیند سلبریتی- محوری را نمیبینید و این اندازه کنجکاوی مردم را هم نمیبینید. اریک فروم (همان کسی که بحثمان را با نظرات او شروع کردیم) میگوید وقتی شما ژنوم یا نقشه ی ژنتیکی موجودی را به من بدهید، من همهی قابلیتهای آن موجود زنده را میتوانم به شما بگویم، امّا دربارهی انسان شما علاوه بر ژنوم، باید یک چیز دیگر را هم به من بگویید تا قابلیتهای او را به شما بگویم، آن هم این که او در چه عصر و زمانهای زندگی میکند، در چه نظام سیاسی و اقتصادیای زندگی میکند. شما نمیتوانید بگویید اگر مردم جامعهی سرمایه داری جاهطلب و پرمصرف هستند پس این غریزهی انسان است؛ بلکه این غریزهی انسانی است که دارد در یک جامعهی سرمایهداری زندگی میکند. من هم فکر میکنم این کنجکاوی نسبت به زندگی سلبریتی ها اصلاً چیزی نیست که شما بهعنوان یک غریزه در روان شناسی فردی بخواهید به آن برسید. این دقیقاً ماجرایی است که شما میتوانید از منظر روان شناسی اجتماعی بررسیاش بکنید، این قابلیت این زمانه و این نظام اجتماعی است که سلبریتی- محور است. سلبریتی ها بزرگ میشوند برای اینکه ازشان استفادهی ابزاری شود. چه وقتی میخواهیم لباس بفروشیم و چه وقتی میخواهیم رأی جمع کنیم، آن وقت میرویم با یک سلبریتی فیلم میگیریم. شکل مضحک آن هم همین ملاقات آقای رئیسی و آقای تتلو بود. این برای ما مضحک بود، ولی این بازی جدیدی نیست، سالهاست که نیکسون با الویس پریسلی عکس میگیرد و ریگان با مایکل جکسون میرقصد (قبلاً یادداشتی با عنوان ریچارد نیکسون، الویس پریسلی و غسل تعمید نوشته ام). در نتیجه حالا اگر مردم کنجکاو باشند راجع به الویس پریسلی و مایکل جکسون یا امیر تتلو بدانند، شما نمیتوانید بگویید مردم! شما چرا اینقدر فضول هستید؟! خب این مردم را کلّی طناب و ریسمان به گردن شان انداخته ایم و آنها را به این موقعیت کشانده ایم که نسبت به اینها فضول و کنجکاو باشند؛ اساساً این علامت سؤال را نباید روی مردم گذاشت بلکه باید روی رسانه و نهادهای قدرت گذاشت.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش پنجم
(قسمت دوم)
درنتیجه اگر می پرسید مردم چرا اینگونه هستند؟! پاسخ این است که رسانههای نظام سرمایهداری و رسانههای نظامهای توتالیتر و فاشیست اینگونه هستند پس مردم این گونه میشوند. اگر یک جامعهای به شکل سوسیالدموکراسی اداره شود، شما حتماً در آن جامعه میبینید که مردم آنقدر به زندگی celebrity ها کنجکاو نیستند. نمونهاش هم وجود دارد. شما می توانید به کشورهای سوسیالدموکراسی در شمال اروپا بروید و یک ارزیابی کنید که چقدر مردم مثلا خبر طلاق یک celebrity را به اشتراک می گذارند، بعد بروید در آمریکای کاپیتالیست همین را ارزیابی کنید؛ من مطمئن هستم که در کشورهای سوسیالدموکراسی شما فرآیند سلبریتی- محوری را نمیبینید و این اندازه کنجکاوی مردم را هم نمیبینید. اریک فروم (همان کسی که بحثمان را با نظرات او شروع کردیم) میگوید وقتی شما ژنوم یا نقشه ی ژنتیکی موجودی را به من بدهید، من همهی قابلیتهای آن موجود زنده را میتوانم به شما بگویم، امّا دربارهی انسان شما علاوه بر ژنوم، باید یک چیز دیگر را هم به من بگویید تا قابلیتهای او را به شما بگویم، آن هم این که او در چه عصر و زمانهای زندگی میکند، در چه نظام سیاسی و اقتصادیای زندگی میکند. شما نمیتوانید بگویید اگر مردم جامعهی سرمایه داری جاهطلب و پرمصرف هستند پس این غریزهی انسان است؛ بلکه این غریزهی انسانی است که دارد در یک جامعهی سرمایهداری زندگی میکند. من هم فکر میکنم این کنجکاوی نسبت به زندگی سلبریتی ها اصلاً چیزی نیست که شما بهعنوان یک غریزه در روان شناسی فردی بخواهید به آن برسید. این دقیقاً ماجرایی است که شما میتوانید از منظر روان شناسی اجتماعی بررسیاش بکنید، این قابلیت این زمانه و این نظام اجتماعی است که سلبریتی- محور است. سلبریتی ها بزرگ میشوند برای اینکه ازشان استفادهی ابزاری شود. چه وقتی میخواهیم لباس بفروشیم و چه وقتی میخواهیم رأی جمع کنیم، آن وقت میرویم با یک سلبریتی فیلم میگیریم. شکل مضحک آن هم همین ملاقات آقای رئیسی و آقای تتلو بود. این برای ما مضحک بود، ولی این بازی جدیدی نیست، سالهاست که نیکسون با الویس پریسلی عکس میگیرد و ریگان با مایکل جکسون میرقصد (قبلاً یادداشتی با عنوان ریچارد نیکسون، الویس پریسلی و غسل تعمید نوشته ام). در نتیجه حالا اگر مردم کنجکاو باشند راجع به الویس پریسلی و مایکل جکسون یا امیر تتلو بدانند، شما نمیتوانید بگویید مردم! شما چرا اینقدر فضول هستید؟! خب این مردم را کلّی طناب و ریسمان به گردن شان انداخته ایم و آنها را به این موقعیت کشانده ایم که نسبت به اینها فضول و کنجکاو باشند؛ اساساً این علامت سؤال را نباید روی مردم گذاشت بلکه باید روی رسانه و نهادهای قدرت گذاشت.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش ششم
· بهنظر میرسد که به هر حال ساختار روانی انسان به شکلی هست که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی و زندگیهای شخصی دیگران داشته باشد. بهنظر شما میل وافر به عضو شدن در شبکههای اجتماعی مخصوصاً در کشور ما برای ارضاء این میل روانی نیست ؟
اساساً در روان شناسی اجتماعی ما نباید به دنبال یک علّت واحد باشیم. همه چیز مولتی فاکتوریال است. این که ما علّیّت را فرو بکاهیم و بگوییم علت فلان پدیده فلان چیز است باعث میشود که بخش زیادی از علل را از دست بدهیم، عللی که ممکن است آنها هم به اندازهی همین علّت، اساسی باشند. این پیشفرض که شما فرمودید که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی دیگران ذاتی و غریزی انسان است، من در هیچ پژوهش روان شناختی ندیده ام. به هر حال انسان کنجکاو هست، ولی این کنجکاوی میتواند کنجکاوی نسبت به این باشد که آیا در کهکشانهای دیگر حیات هوشمند وجود دارد یا وجود ندارد. کنجکاوی ذاتی انسان است، ولی این شکل کنجکاوی که من دلم میخواهد بدانم همسایهام ارتباطش با همسرش چگونه است این ذاتی انسان نیست. شبیه این که میل به غذا خوردن یک میل ذاتی است، اما میل به کوکوسبزی خوردن دیگر میل ذاتی نیست، این یک شکل تقویتشده از آن میل ذاتی است. بنابراین در این مورد، من نمی توانم با شما موافقت کنم که انسانها ذاتاً دوست دارند که به حریم خصوصی دیگران سرک بکشند. میل آدمها در ایران به این که در شبکههای اجتماعی فعال باشند دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل این است که آدمها اجازهی ایجاد تشکّل و حرکتهای جمعی مستقل را در جامعهی ما ندارند ولی بهعنوان یک سوپاپ امکان تشکیل دادن تشکلهای مجازی (که از توی آن هیچ حرکت جمعی درنمیآید) را دارند، درنتیجه کشش آدم ها به این که اقدامی بکنند و چیزی را تغییر بدهند و حرفی بزنند، آنها را به فضای مجازی می کشاند و آنها فکر میکنند که دارند یک کاری میکنند، فکر میکنند اگر یک پُستی را به اشتراک بگذارند دارند حرکت اجتماعی انجام میدهند، فکر میکنند اگر راجع به کسی انتقاد میکنند دارند حرکت اجتماعی انجام میدهند! من فکر میکنم که اگر یک چیزی خاصّ جامعهی ما باشد که الآن باعث شده که آدمها معتاد به شبکههای اجتماعی باشند، آن چیز خاص همین سانسور رسانه های رسمی و اجازه نداشتن مردم برای تشکیل تشکّلها و حرکتهای جمعی «مستقل» است. یعنی ما اجازه نداریم با همدیگر تصمیم بگیریم یک چیزی را تحریم بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک جایی تحصّن بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک اعتراض جمعی بکنیم، اینها همه منع میشوند. آدمها یک اسباببازیهایی را پیدا میکنند که نیازهای واقعی شان را به شکل نمادین ارضاء کنند، مثل بچهها که اجازهی رانندگی ندارند و ماشینبازی میکنند، تفنگ دستشان نیست و تفنگبازی میکنند. من بهنظرم ما با آن اسباببازی داریم خودمان را ارضا میکنیم و درواقع در فضای مجازی یک جوری دستهجمعی «خودارضایی اجتماعی» انجام میدهیم .
قسمت آخر این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش ششم
· بهنظر میرسد که به هر حال ساختار روانی انسان به شکلی هست که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی و زندگیهای شخصی دیگران داشته باشد. بهنظر شما میل وافر به عضو شدن در شبکههای اجتماعی مخصوصاً در کشور ما برای ارضاء این میل روانی نیست ؟
اساساً در روان شناسی اجتماعی ما نباید به دنبال یک علّت واحد باشیم. همه چیز مولتی فاکتوریال است. این که ما علّیّت را فرو بکاهیم و بگوییم علت فلان پدیده فلان چیز است باعث میشود که بخش زیادی از علل را از دست بدهیم، عللی که ممکن است آنها هم به اندازهی همین علّت، اساسی باشند. این پیشفرض که شما فرمودید که میل به سرک کشیدن به حریم خصوصی دیگران ذاتی و غریزی انسان است، من در هیچ پژوهش روان شناختی ندیده ام. به هر حال انسان کنجکاو هست، ولی این کنجکاوی میتواند کنجکاوی نسبت به این باشد که آیا در کهکشانهای دیگر حیات هوشمند وجود دارد یا وجود ندارد. کنجکاوی ذاتی انسان است، ولی این شکل کنجکاوی که من دلم میخواهد بدانم همسایهام ارتباطش با همسرش چگونه است این ذاتی انسان نیست. شبیه این که میل به غذا خوردن یک میل ذاتی است، اما میل به کوکوسبزی خوردن دیگر میل ذاتی نیست، این یک شکل تقویتشده از آن میل ذاتی است. بنابراین در این مورد، من نمی توانم با شما موافقت کنم که انسانها ذاتاً دوست دارند که به حریم خصوصی دیگران سرک بکشند. میل آدمها در ایران به این که در شبکههای اجتماعی فعال باشند دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل این است که آدمها اجازهی ایجاد تشکّل و حرکتهای جمعی مستقل را در جامعهی ما ندارند ولی بهعنوان یک سوپاپ امکان تشکیل دادن تشکلهای مجازی (که از توی آن هیچ حرکت جمعی درنمیآید) را دارند، درنتیجه کشش آدم ها به این که اقدامی بکنند و چیزی را تغییر بدهند و حرفی بزنند، آنها را به فضای مجازی می کشاند و آنها فکر میکنند که دارند یک کاری میکنند، فکر میکنند اگر یک پُستی را به اشتراک بگذارند دارند حرکت اجتماعی انجام میدهند، فکر میکنند اگر راجع به کسی انتقاد میکنند دارند حرکت اجتماعی انجام میدهند! من فکر میکنم که اگر یک چیزی خاصّ جامعهی ما باشد که الآن باعث شده که آدمها معتاد به شبکههای اجتماعی باشند، آن چیز خاص همین سانسور رسانه های رسمی و اجازه نداشتن مردم برای تشکیل تشکّلها و حرکتهای جمعی «مستقل» است. یعنی ما اجازه نداریم با همدیگر تصمیم بگیریم یک چیزی را تحریم بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک جایی تحصّن بکنیم، با همدیگر تصمیم بگیریم یک اعتراض جمعی بکنیم، اینها همه منع میشوند. آدمها یک اسباببازیهایی را پیدا میکنند که نیازهای واقعی شان را به شکل نمادین ارضاء کنند، مثل بچهها که اجازهی رانندگی ندارند و ماشینبازی میکنند، تفنگ دستشان نیست و تفنگبازی میکنند. من بهنظرم ما با آن اسباببازی داریم خودمان را ارضا میکنیم و درواقع در فضای مجازی یک جوری دستهجمعی «خودارضایی اجتماعی» انجام میدهیم .
قسمت آخر این مصاحبه را شنبه ی آینده در همین کانال خواهید خواند.
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش هفتم- بخش پایانی
· جناب دکتر اختلالی در روانشناسی داریم که به آن وویریسم Voyeurism میگویند. این وویریسم که کاملا حریم خصوصی را نشانه میگیرد در عصر شبکه های مجازی چه شکل و ساختی گرفته است؟
در واقع Voyeurism یا اختلال چشم چرانی کردن یکی از مجموعه اختلالاتی است که به آنها پارافیلیاها میگوییم که به فارسی انحرافات جنسی ترجمهاش میکنند، ولی در واقع ترجمه ی درستی نیست، پارا یعنی به موازات و فیلیا یعنی دوست داشتن و پارافیلیا یعنی انگار فرد در مسیری به موازات گرایش جنسی معمول دارد حرکت میکند و به آن نمیرسد، خط سیرش انگار در یک جادهی فرعی میرود. معنی لغویاش این است، ولی خب متاسفانه در فارسی ما نمیتوانیم خیلی چیزها را ترجمه کنیم برای اینکه زبان فارسی نارساییهایی برای ترجمه دارد و ما گاهی یک واژه ی لاتین را مجبوریم به یک جمله ی فارسی برگردانیم.
به هر حال اغلب پارافیلیاها ناشی از کم بودن اعتماد به نفس و عزّت نفس هستند. بعضی ها فکر میکنند مثلاً این آدمی که میرود تلسکوپ میخرد تا از پنجرهاش بتواند پنجرهی خانهی دیگران را رصد کند و همسایگانش را در خصوصیترین حالات شان نگاه کند حتماً این آدم بیش از دیگران میل جنسی دارد، ولی اصلاً ماجرا میل جنسی نیست. ماجرا اغلب این است که این آدم بهشدت احترام به نفس، اعتماد به نفس و خودارزیابی پایینی دارد. چنین فردی خودپنداره ی ضعیفی دارد و در نتیجه تصور میکند هیچ کس او را بهعنوان شریک جنسی نخواهد پذیرفت و اگر به کسی پیشنهاد بدهد مورد طرد و تمسخر یا تحقیر قرار میگیرد. در نتیجه این فرد به این شکل میل خودش را ارضا میکند که در یک فضای امن و لاک تنهایی بخزد ولی یواشکی دیگران را تماشا کند. حالا به شکل گستردهاش به این حالت میشود گفت هیزی، ولی به عنوان اختلال، فرد دارای اختلال برنامهریزی میکند (نه اینکه به شکل گذرا در خیابان به کسانی که میبیند چشم بدوزد) تا بتواند دیگران را در شرایط برهنه و خصوصی شان تماشا بکند. فرد دچار وویریسم تجهیزاتی برای این ماجرا تهیه میکند، کمین می کند، وقت میگذارد و غیره؛ این فرد مسالهاش بیشتر از اینکه مسالهی حریم خصوصی یا مسالهی جنسی باشد، مسالهی اعتماد به نفس پایین است. همینطور هم آن روی دیگر سکه ی وویریسم (اختلال دید زدن)، exhibitionism یا اختلال نمایشگری است. در این اختلال، باز فرد دوست دارد بیاید جلوی پنجره لخت شود یا از خودش عکس عریان بگیرد و در اینستاگرام بگذارد. این exhibitionism یا اختلال نمایشگری هم باز اصلا به این معنی نیست که این آدمی که دارد این عکس اندام تناسلی را از خودش میگذارد نسبت به دیگران از نظر میل جنسی پرفعالیتتر و پرکارتر است و هایپرسکشوال است، نه، این آدم هم آنقدر احترام به نفسش پایین است که فکر میکند اگر به دیگران نزدیک بشود حتما مورد تمسخر و تحقیر قرار میگیرد؛ درنتیجه از ارتباط عمیق و صمیمانه فاصله میگیرد ولی در عین حال نمیخواهد این انزوا را قبول کند پس از یک مکانیسم دفاعی به نام reaction formation یا وارونهسازی استفاده میکند که میخواهد بگوید نه! اتفاقا من خیلی هم بدن قشنگی دارم و خیلی هم جذاب هستم و در نتیجه بیش از حد خودنمایی میکند ولی درواقع پشت این خودنمایی بیش از حد، ترس از طرد هست و ترس از این است که اگر با آدمها وارد رابطهی صمیمانه شود و آنها به حریم خصوصیاش بیایند مسخرهاش میکنند؛ درنتیجه خودش را از روابط صمیمانه بیرون میکشد ولی روابط سطحی را گسترش میدهد. در عمق کم میآورد، در سطح افراط میکند و شروع میکند با بدننمایی و یا حتی عورتنمایی به دیگران اعلام میکند که ببینید من چقدر زیبا و جذاب هستم. همین که میخواهد همه اینجوری مجذوب بهش نگاه کنند برای این است که خودش پیش خودش احساس خواستنی بودن ندارد و با تعداد چشمهایی که به او نگاه میکنند میخواهد به خودش تسلی بدهد. بنابراین افراد دچار اختلالات پارافیلیا بیشتر مسالهشان مسالهی خودپنداره ی ضعیف و اعتماد به نفس و عزت نفس پایین است و نیاز به روان درمانی آدلری، طرحواره درمانی و درمان های مبتنی بر تغییر خودپنداره و آموزش دلبستگی ایمن دارند.
@drsargolzaei
#واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی
گفت و گوی علی ورامینی (ماهنامه مدیریت ارتباط) با #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
بخش هفتم- بخش پایانی
· جناب دکتر اختلالی در روانشناسی داریم که به آن وویریسم Voyeurism میگویند. این وویریسم که کاملا حریم خصوصی را نشانه میگیرد در عصر شبکه های مجازی چه شکل و ساختی گرفته است؟
در واقع Voyeurism یا اختلال چشم چرانی کردن یکی از مجموعه اختلالاتی است که به آنها پارافیلیاها میگوییم که به فارسی انحرافات جنسی ترجمهاش میکنند، ولی در واقع ترجمه ی درستی نیست، پارا یعنی به موازات و فیلیا یعنی دوست داشتن و پارافیلیا یعنی انگار فرد در مسیری به موازات گرایش جنسی معمول دارد حرکت میکند و به آن نمیرسد، خط سیرش انگار در یک جادهی فرعی میرود. معنی لغویاش این است، ولی خب متاسفانه در فارسی ما نمیتوانیم خیلی چیزها را ترجمه کنیم برای اینکه زبان فارسی نارساییهایی برای ترجمه دارد و ما گاهی یک واژه ی لاتین را مجبوریم به یک جمله ی فارسی برگردانیم.
به هر حال اغلب پارافیلیاها ناشی از کم بودن اعتماد به نفس و عزّت نفس هستند. بعضی ها فکر میکنند مثلاً این آدمی که میرود تلسکوپ میخرد تا از پنجرهاش بتواند پنجرهی خانهی دیگران را رصد کند و همسایگانش را در خصوصیترین حالات شان نگاه کند حتماً این آدم بیش از دیگران میل جنسی دارد، ولی اصلاً ماجرا میل جنسی نیست. ماجرا اغلب این است که این آدم بهشدت احترام به نفس، اعتماد به نفس و خودارزیابی پایینی دارد. چنین فردی خودپنداره ی ضعیفی دارد و در نتیجه تصور میکند هیچ کس او را بهعنوان شریک جنسی نخواهد پذیرفت و اگر به کسی پیشنهاد بدهد مورد طرد و تمسخر یا تحقیر قرار میگیرد. در نتیجه این فرد به این شکل میل خودش را ارضا میکند که در یک فضای امن و لاک تنهایی بخزد ولی یواشکی دیگران را تماشا کند. حالا به شکل گستردهاش به این حالت میشود گفت هیزی، ولی به عنوان اختلال، فرد دارای اختلال برنامهریزی میکند (نه اینکه به شکل گذرا در خیابان به کسانی که میبیند چشم بدوزد) تا بتواند دیگران را در شرایط برهنه و خصوصی شان تماشا بکند. فرد دچار وویریسم تجهیزاتی برای این ماجرا تهیه میکند، کمین می کند، وقت میگذارد و غیره؛ این فرد مسالهاش بیشتر از اینکه مسالهی حریم خصوصی یا مسالهی جنسی باشد، مسالهی اعتماد به نفس پایین است. همینطور هم آن روی دیگر سکه ی وویریسم (اختلال دید زدن)، exhibitionism یا اختلال نمایشگری است. در این اختلال، باز فرد دوست دارد بیاید جلوی پنجره لخت شود یا از خودش عکس عریان بگیرد و در اینستاگرام بگذارد. این exhibitionism یا اختلال نمایشگری هم باز اصلا به این معنی نیست که این آدمی که دارد این عکس اندام تناسلی را از خودش میگذارد نسبت به دیگران از نظر میل جنسی پرفعالیتتر و پرکارتر است و هایپرسکشوال است، نه، این آدم هم آنقدر احترام به نفسش پایین است که فکر میکند اگر به دیگران نزدیک بشود حتما مورد تمسخر و تحقیر قرار میگیرد؛ درنتیجه از ارتباط عمیق و صمیمانه فاصله میگیرد ولی در عین حال نمیخواهد این انزوا را قبول کند پس از یک مکانیسم دفاعی به نام reaction formation یا وارونهسازی استفاده میکند که میخواهد بگوید نه! اتفاقا من خیلی هم بدن قشنگی دارم و خیلی هم جذاب هستم و در نتیجه بیش از حد خودنمایی میکند ولی درواقع پشت این خودنمایی بیش از حد، ترس از طرد هست و ترس از این است که اگر با آدمها وارد رابطهی صمیمانه شود و آنها به حریم خصوصیاش بیایند مسخرهاش میکنند؛ درنتیجه خودش را از روابط صمیمانه بیرون میکشد ولی روابط سطحی را گسترش میدهد. در عمق کم میآورد، در سطح افراط میکند و شروع میکند با بدننمایی و یا حتی عورتنمایی به دیگران اعلام میکند که ببینید من چقدر زیبا و جذاب هستم. همین که میخواهد همه اینجوری مجذوب بهش نگاه کنند برای این است که خودش پیش خودش احساس خواستنی بودن ندارد و با تعداد چشمهایی که به او نگاه میکنند میخواهد به خودش تسلی بدهد. بنابراین افراد دچار اختلالات پارافیلیا بیشتر مسالهشان مسالهی خودپنداره ی ضعیف و اعتماد به نفس و عزت نفس پایین است و نیاز به روان درمانی آدلری، طرحواره درمانی و درمان های مبتنی بر تغییر خودپنداره و آموزش دلبستگی ایمن دارند.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام، وقت بخیر
قبل از هرچیز مثل همیشه قدردان مطالب خوب شما هستم.
من فکر میکردم که با توجه به اینکه امروزه اکثریت مردم خواننده مطالب تلگرامی هستند فعالیت در تلگرام و دنیای مجازی بسیار بیشتر از فعالیت در روزنامه و مجله و کلاً محصولات کاغذی موثر خواهد بود. چون طیف بیشتری از مردم را مورد هدف قرار خواهد داد. به ویژه بدنه توده مردم.
چند وقت پیش در یادداشتی از شما خواندم (قسمت ششم از #واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی) که فعالیتهای مجازی را تشبیه به بازیهای کودکانه برای ارضا نمادین فعالیتهای اجتماعی کرده بودید. در واقع با عبارت خودارضایی اجتماعی از این عمل یاد کرده بودید. اگر امکان داره در مورد این تناقض که در بنده بوجود آمده بنده را راهنمایی بفرمایید.
ممنونم
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
قطعاً شبکه های اجتماعی فضای مجازی بستر بالقوّه ای برای تحوّل فرهنگی و اجتماعی هستند مشروط به این که از دل گفتگوها و تعاملات آن حرکت های جمعی (کمپین ها، اعتراضات مدنی و سازمان های مردم-نهاد) به وجود آیند؛ امّا اگر شبکه های اجتماعی «مدار بستهٔ» گفتگوهایی باشند که به تغییر رفتار جمعی و حرکت های گروهی منجر نمی شوند چیزی جز یک خودارضایی روانی-اجتماعی نیستند.
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می کنید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام، وقت بخیر
قبل از هرچیز مثل همیشه قدردان مطالب خوب شما هستم.
من فکر میکردم که با توجه به اینکه امروزه اکثریت مردم خواننده مطالب تلگرامی هستند فعالیت در تلگرام و دنیای مجازی بسیار بیشتر از فعالیت در روزنامه و مجله و کلاً محصولات کاغذی موثر خواهد بود. چون طیف بیشتری از مردم را مورد هدف قرار خواهد داد. به ویژه بدنه توده مردم.
چند وقت پیش در یادداشتی از شما خواندم (قسمت ششم از #واکاوای_حریمخصوصی_بهلحاظ_روانشناسی) که فعالیتهای مجازی را تشبیه به بازیهای کودکانه برای ارضا نمادین فعالیتهای اجتماعی کرده بودید. در واقع با عبارت خودارضایی اجتماعی از این عمل یاد کرده بودید. اگر امکان داره در مورد این تناقض که در بنده بوجود آمده بنده را راهنمایی بفرمایید.
ممنونم
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
قطعاً شبکه های اجتماعی فضای مجازی بستر بالقوّه ای برای تحوّل فرهنگی و اجتماعی هستند مشروط به این که از دل گفتگوها و تعاملات آن حرکت های جمعی (کمپین ها، اعتراضات مدنی و سازمان های مردم-نهاد) به وجود آیند؛ امّا اگر شبکه های اجتماعی «مدار بستهٔ» گفتگوهایی باشند که به تغییر رفتار جمعی و حرکت های گروهی منجر نمی شوند چیزی جز یک خودارضایی روانی-اجتماعی نیستند.
ممنونم که مباحث کانال را دنبال می کنید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei