Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #جان_شیفته
نویسنده: #رومن_رولان
ترجمه: #محمود_اعتمادزاده (م.ا.به آذین)
انتشارات: نیلوفر
"جان شیفته" یکی از بهترین آثار قرن بیستم و از برترین نوشتههای "رومن رولان" نویسندهی فرانسوی است. این رمان زندگی زنی را نشان میدهد که در دورانی که استقلال برای یک زن آبروریزی تلقی میشد به دنبال آزادی و اهدافی بالاتر بود.
جان شیفته داستان یکی از اولین زنان مدرن است. زنی که در مقابل کوتهفکری و افکار غلط و کهنهی مردمان خویش میایستد تا زندگی مستقل داشته باشد. او فکر و روح خود را اسیر مردانی که او را درک نمیکنند نمیکند. این زن "آنت ریوییر" است. رمان در ابتدای سده بیستم و در پاریس اتفاق میافتد. در شروع داستان با آنت آشنا میشویم که پدر خود را که بینهایت برایش عزیز بوده از دست داده. او که پیشتر مادر خود را نیز از دست داده است در جستوجو بین مدارک و نامههای پدر، والدین خود را بیشتر میشناسد... در این میان آنت عشق و شور جوانی را میچشد. او با "بریسو" در محفلهای بورژوایی پاریس آشنا میشود. آنت، بریسو را دوست دارد اما میداند که نمیتوانند با هم بسازند...
اما آنت نمی خواست به احساسش اجازه دهد که در وجود کس دیگر محو شود. او دوست نداشت خودش را در وجود دیگری ذوب کند. می دانست یکی کردن زندگی ها و پیوند بین افراد به معنای آن نیست که او یا دیگری حذف شود. هر کس دنیایی دارد که سراسر متعلق به خودش است. آنت هم برای خود دنیایی داشت. دنیایی که پس از آشنایی با خانواده "بریسو" از او خواستند که نادیده اش گیرد. از خود می پرسید آیا این خانواده او را آزاد می پذیرند؟ آیا او را در تمامی اش می خواهند؟
"روژه از سر احتیاط می گفت: آزاد؟ در فرانسه پس از ۱۷۸۹ همه کس آزاد است. آنت لبخند می زند: دل خوش کنک."
قهرمان رولان نمی خواهد وارد پیوندهای انحصاری و بندگی وار شود: " اگر خودم را تفویض کنم، زیاده از آنچه باید از خودم مایه می گذارم و آن وقت می بینم که خفه می شوم، انگار که سنگی بر گردنم بسته اند و در حال غرق شدنم."
در واقع او قهرمانی است که نوعی معنویت را با استفاده از خودشناسی که متناسب با عصر خودش هست خلق می کند و جسورانه به رقیبش می گوید: "من طعمه تو نیستم."
و در نهایت در میابد که اگر چه آزادی در بیرون امری حیاتی است اما آزادی درونی آرمان انسان های اصیل است. آزادی که به واسطه تبدیل انسان ها به افرادی کلیشه ای و قالبی، که در خدمت سیستم حاکم بر جهانی هستند که در آن زندگی می کنیم از آن ها سلب شده است و جان شیفته ای می خواهد تا از این تله رهایی یابد چرا که کاپیتالیسم همواره سر عقل آمده و ترفندهای خود را تغییر می دهد: "من جز آن که زنجیرم را به قیمت زخمی شدن خودم عوض کنم کاری نکرده ام. زنجیرها بی شمار است. اگر از برخی شان رها شوی، برای آن است که زیر فشار برخی دیگر بروی."
در انتها باید به ترجمه خوب این اثر توسط "محمود اعتماد زاده" اشاره کرد. او نخستین فصل این اثر را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته است: "ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سال ها که قطره قطره آب شدم و فروریختم."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
نام کتاب: #جان_شیفته
نویسنده: #رومن_رولان
ترجمه: #محمود_اعتمادزاده (م.ا.به آذین)
انتشارات: نیلوفر
"جان شیفته" یکی از بهترین آثار قرن بیستم و از برترین نوشتههای "رومن رولان" نویسندهی فرانسوی است. این رمان زندگی زنی را نشان میدهد که در دورانی که استقلال برای یک زن آبروریزی تلقی میشد به دنبال آزادی و اهدافی بالاتر بود.
جان شیفته داستان یکی از اولین زنان مدرن است. زنی که در مقابل کوتهفکری و افکار غلط و کهنهی مردمان خویش میایستد تا زندگی مستقل داشته باشد. او فکر و روح خود را اسیر مردانی که او را درک نمیکنند نمیکند. این زن "آنت ریوییر" است. رمان در ابتدای سده بیستم و در پاریس اتفاق میافتد. در شروع داستان با آنت آشنا میشویم که پدر خود را که بینهایت برایش عزیز بوده از دست داده. او که پیشتر مادر خود را نیز از دست داده است در جستوجو بین مدارک و نامههای پدر، والدین خود را بیشتر میشناسد... در این میان آنت عشق و شور جوانی را میچشد. او با "بریسو" در محفلهای بورژوایی پاریس آشنا میشود. آنت، بریسو را دوست دارد اما میداند که نمیتوانند با هم بسازند...
اما آنت نمی خواست به احساسش اجازه دهد که در وجود کس دیگر محو شود. او دوست نداشت خودش را در وجود دیگری ذوب کند. می دانست یکی کردن زندگی ها و پیوند بین افراد به معنای آن نیست که او یا دیگری حذف شود. هر کس دنیایی دارد که سراسر متعلق به خودش است. آنت هم برای خود دنیایی داشت. دنیایی که پس از آشنایی با خانواده "بریسو" از او خواستند که نادیده اش گیرد. از خود می پرسید آیا این خانواده او را آزاد می پذیرند؟ آیا او را در تمامی اش می خواهند؟
"روژه از سر احتیاط می گفت: آزاد؟ در فرانسه پس از ۱۷۸۹ همه کس آزاد است. آنت لبخند می زند: دل خوش کنک."
قهرمان رولان نمی خواهد وارد پیوندهای انحصاری و بندگی وار شود: " اگر خودم را تفویض کنم، زیاده از آنچه باید از خودم مایه می گذارم و آن وقت می بینم که خفه می شوم، انگار که سنگی بر گردنم بسته اند و در حال غرق شدنم."
در واقع او قهرمانی است که نوعی معنویت را با استفاده از خودشناسی که متناسب با عصر خودش هست خلق می کند و جسورانه به رقیبش می گوید: "من طعمه تو نیستم."
و در نهایت در میابد که اگر چه آزادی در بیرون امری حیاتی است اما آزادی درونی آرمان انسان های اصیل است. آزادی که به واسطه تبدیل انسان ها به افرادی کلیشه ای و قالبی، که در خدمت سیستم حاکم بر جهانی هستند که در آن زندگی می کنیم از آن ها سلب شده است و جان شیفته ای می خواهد تا از این تله رهایی یابد چرا که کاپیتالیسم همواره سر عقل آمده و ترفندهای خود را تغییر می دهد: "من جز آن که زنجیرم را به قیمت زخمی شدن خودم عوض کنم کاری نکرده ام. زنجیرها بی شمار است. اگر از برخی شان رها شوی، برای آن است که زیر فشار برخی دیگر بروی."
در انتها باید به ترجمه خوب این اثر توسط "محمود اعتماد زاده" اشاره کرد. او نخستین فصل این اثر را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته است: "ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سال ها که قطره قطره آب شدم و فروریختم."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
Telegram