دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.89K photos
112 videos
175 files
3.38K links
Download Telegram
کژتابی #قصه ها در #مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی-قسمت اول
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"

مقدمه
از دوران کودکی تا امروز بارها و بارها قصه های مختلفی را خوانده و شنیده ایم. قصه هایی که وقتی بزرگ‌تر شدیم، خودمان راوی آن‌ها شده ايم. اما کم پیش آمده است تا به قصه‌هایی که نسل به نسل منتقل می کنیم با دقت و حساسیت فکر کنیم و ببینیم چه پيام هايي از آن‌ها دریافت می‌کنیم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک و صاحب اندیشه در حوزه فلسفه و اسطوره، با دقت و وسواس زیادی به این مفاهیم اندیشیده است. بنابراین، در باره ي بیماری هاي فرهنگی و مفاهیم اشتباهی که در قصه ها و روایت ها منتقل می شوند، با ايشان به گفتگو نشستيم. طبیعتأ این مصاحبه، بيش از همه به درد والدینی می خورد که می خواهند با دقت و حساسیت، به خوراک فرهنگی فرزندانشان توجه کنند.

پرسش- مصاحبه مان را با این سؤال شروع می کنم که آیا به نظر شما در کشور ما بیماری فرهنگی وجود دارد یا خیر؟

پاسخ- صددرصد وجود دارد، نه‌ فقط ما بلکه تمام جوامع گرفتار این موضوع هستند. اساسأ بخشی از مسائل روانی، مسائل فرهنگی است، هم در زمينه نقاط قوت و هم نقاط ضعف. در فرهنگي مثل فرهنگ ژاپن، عنصر پشتکار وجود دارد و در جایي دیگر عنصر تسلیم‌پذیری؛ مثلا هندیان معتقدند هر اتفاقی در زندگی بشر کارمای رفتار اوست. هرکسی که در بافت فرهنگی هند زندگی می‌کند، به تقدیر و جبرگرایی معتقد است. پس می‌بینیم كه بیماری‌های فرهنگی در تمام جوامع وجود دارند.

پرسش- براساس یافته‌ها و مطالعات شما، جامعه ی ما در زمینه مشکلات فرهنگی چه وضعیتی دارد؟

پاسخ- در فرهنگ ما هم مشكلاتي از اين دست وجود دارد. مثلا معجزه‌خواهی يكي از اين موارد است؛ یعنی اینکه مشکلات ما باید با معجزه حل شود. ما قصه‌های زیادی داریم که در آن‌ها مشكلات شخصیت مثبت قصه توسط یک معجزه حل می‌شود؛ و این اتفاق، فارغ از دانش، توانمندی‌ها، ارتباطات و هم‌فکری‌ها به شكل معجزه آسايي برای قهرمان قصه رخ می‌دهد؛ و برعکس، شخصیت منفی داستان هم به‌طور معجزه‌آسایی در چاه می‌افتد و نتیجه اعمال منفی‌اش را می‌بیند. این موجب می‌شود مردم جامعه ي ما، در مورد بسیاری از مشکلاتی که باید با تدبیر و تلاش یا با صرف هزینه حل کنند، مدام به انتظار بنشینند تا یک عامل معجزه‌آسا و نجات دهنده ي آسمانی و متافیزیکی ظهور كند. حال این عامل معجزه‌آسا، می‌تواند برنده‌شدن در قرعه‌کشی بانک یا اتفاقی نظیر آن باشد؛ در‌حالی‌که مشکل مالی اكثر افراد تنها با برنده‌شدن در قرعه‌کشی برطرف نمي شود، بلکه به تدبیر و تلاش بیشتر آنان نياز دارد. اندیشه ی معجزه‌خواهی و منتظر یک پدیده ماورائی بودن برای حل مسائل، افراد را بيش از پيش گرفتار مشكل خواهد کرد.
موضوع دیگری که در فرهنگ ما وجود دارد، بحث عشق در اولین نگاه است. در اغلب فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی دو نفر با یک نگاه عاشق هم می‌شوند. اما داستان به این سمت نمی‌رو‌د که درنهایت نشان دهد عشق در اولین نگاه اشتباه است؛ بلکه نشان می‌دهد که موانع زیادی بر سر راه دونفر قرار می‌گیرد، آن‌ها طاقت می‌آورند، صبر و دعا می‌کنند و درنهایت معجزه می‌شود و آن‌ها به هم می‌رسند و وقتی به هم رسیدند، داستان تمام می‌شود. چنان كه گویا، عشق هيجاني يا اصطلاحأ عشق در يك نگاه، مبنای درستی برای شروع رابطه زناشویی عاشقانه است! طبیعتأ وقتی در هیچ فیلم یا سریالی به این موضوع پرداخته نمی‌شود که بهتر است قبل از ازدواج، زوجین به مشاور ازدواج مراجعه کنند و به‌درستی یکدیگر را بشناسند؛ یا خانواده‌ها دورهم جمع شوند و هرکدام دلايل خود را درمورد موافقت یا مخالفتشان با اين ازدواج مطرح كنند و یا درباره فلان ویژگی فرد موردنظر تبادل نظر كنند؛ این فرهنگ هم‌فکری در بین خانواده‌ها ایجاد نخواهد شد. درواقع همان‌طور که ما آدم‌ها، داستان‌ها را تولید می‌کنیم، داستان‌ها هم ما آدم‌ها را تولید می‌کنند. نتیجه این می‌شود که آدم‌های اين جامعه، تصمیماتشان برمبنای احساسات است، نه تلاش‌کردن و تصمیم درست و منطقی‌گرفتن. آن‌ها منتظر معجزه می‌مانند، چون در قصه گفته شده پیری هست که آجیل مشکل‌گشا می‌دهد و ناگهان مشکلات حل می‌شوند! در چنين شرايطي وقتی از فرد می‌پرسید مشکلش را چگونه حل کرد، او در پاسخ می‌گوید به‌ وسيله آجیل مشکل‌گشا! در این شرایط معلوم است که وقتي افراد مشکل پیدا می‌کنند، به‌جای تلاش‌کردن، به راه‌های غیرمنطقی متوسل ‌شوند؛ درحالی‌که باید بدانند امید به معجزه، آن هم زماني که جایگزین تلاش شود، نادرست است.

@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت دوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"

پرسش- غیر از عشق و اعتقاد به مسائل ماورایی به نظر شما چه مسائل دیگری در این زمینه وجود دارد؟

پاسخ- موضوع دیگر، «جنسیت‌ محوری» است. مثلأ در قصه ی کودکانه‌ای مثل خاله‌سوسکه که می‌خواست به همدان برود و در طول راه هرکسی او را می‌دید می‌گفت: «زنم می‌شی؟» و خاله‌سوسکه جواب می‌داد: «اگر بین ما دعوا بشه، من رو با چی می‌زنی؟»؛ کودک مؤنث به این باور می‌رسد که در آینده وقتی بین من‌ و همسرم دعوا شود، من باید کتک بخورم! در ادامه قصه هم مي بينيم نهایتا آقاموشه که مردی عاشق ‌پیشه است، می‌گوید: «من تو رو نمی‌زنم بلكه تو رو با دمم ناز و نوازش می‌کنم.»؛ اما بعد مشخص می‌شود که این آقاموشه ي مهربان، مردی بی‌عرضه است؛ چون وقتی می‌رود غذا بیاورد، در دیگ آش می‌افتد و می‌میرد! پس پیام ضمنی داستان این است: مردانی که می‌خواستند او را کتک بزنند، باعرضه و زرنگ بودند و کسی که همسرش را نوازش می‌کرد، بی‌عرضه بود. درواقع این داستان، از سنین پایین، پیامی چندوجهی در مورد زندگی مشترک به افراد می‌دهد؛ زيرا یکی از ویژگی‌های قصه، پیام‌های چندبُعدی آن است. وقتی كه من مقاله‌ای به شما می‌دهم و در مورد موضوعي موارد مختلفی را برمی‌شمارم، شما می‌توانید بگویید که با فلان موارد مقاله مخالف هستید و یا اینکه تأکید کنید که مقاله متقاعد کننده نبود، اطلاعات کافی نمی‌داد یا استنتاج منطقی نداشت؛ اما خصوصیت قصه این است که تمام عناصر و اجزای آن درکنار هم معنا می‌دهند؛ یعنی شما نمی‌توانید یک قسمت را نادیده بگیرید؛ بلكه لازم است آن را با تمام مفاهیم ضمنی‌اش باور کنید. قصه‌ها، حاوی یک‌سری پیام‌های مستقیم و برجسته و نیز مجموعه‌ای از پیام‌های پنهان هستند که افراد مختلف ممکن است برداشت‌های متفاوتی از آن‌ها داشته باشند؛ و اتفاقأ، مواردی که در لایه‌های قصه پنهانند، خطرناک‌تر هستند.

پرسش- آیا ضرب‌المثل‌ها هم به بیماری‌های فرهنگی کمک می‌کنند؟

پاسخ- بله، مثلأ محافظه كاري یکی از پیامدهای ضرب‌المثل‌های کشور ماست. در فرهنگ ما، كار حتي از احتیاط هم گذشته است و افراد را به سمت ترس سوق مي دهد. برای مثال در ضرب‌المثل‌های ما تأكيد مي شود که: «زبان سرخ، سر سبز می‌دهد بر باد»، «آسته بيا، آسته برو که گربه شاخت نزنه»، «تو سر پیازی یا ته پیاز؟»، «سری که درد نمی‌کنه، دستمال نمی‌بندن»، «خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو»، «با یه گل بهار نمی‌شه» و ... . این‌ ها همه ضرب‌المثلهایی هستند که فرهنگ ترس و احتیاط افراطي را ترویج می‌دهند؛ درحالی‌که مردم چندان به تأثیر این ضرب‌المثل‌ها آگاه نیستند.
متاسفانه نوعی بی‌توجهی در فرهنگ ما وجود دارد؛ مثلا اگر بگویند دو کوچه بالاتر برق یا آب قطع شده است، ما واقعأ احساس نگرانی نمی‌کنیم و برایمان مهم نیست کساني که الان آب یا برق ندارند چه وضعیتی دارند، چون ما در آن شرایط نیستیم؛ اما اگر برفرض فرزندمان در آن خیابان ساکن باشد، به‌شدت نگران می‌شویم. یا اینکه اگرچه در یک شهر زندگی می‌کنیم، اما منافع شهری برای ما معنای خاصی ندارد. وقتی در قصه، ضرب‌المثل، فیلم و سریال‌های ما مفهوم و مصداق منافع شهری وجود نداشته باشد، طبیعی است که چنین چیزی برای ما بی‌معنا می‌شود. مغز ما لایه‌های مختلفی دارد؛ لایه هیجان‌مدار مغز، بیشتر با شعر، قصه و موسیقی سروکار دارد، در حالي كه لایه منطقی مغز با «دیتا» یا «داده‌ها» سروکار دارد. خیلی وقت‌ها می‌بینیم که داده‌ها به ما می‌گویند چه بکنیم و چه نکنیم، اما ما آن کار را انجام نمی‌دهیم؛ چون انگیزش ما انرژی خودش را از لایه هیجانی می‌گیرد و اگر لایه هیجانی انرژی توليد نكند، بخش منطقی هم بی‌انرژی خواهد شد. قصه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و اشعار، انرژی ما را تأمین می‌کنند. گاهي ما می‌دانیم که نفع جمعی ما در چيست اما احساسی نسبت به آن نداریم. عكس اين موضوع نيز صادق است، مثلا اگر دست فرزند ما خراشی بردارد، با اينكه مي دانيم با این خراش مشکلی برایش پیش نمی‌آید، بازهم برایش نگران می‌شویم. بنابراین همیشه مغز منطقی غالب نیست. اگر مغز هیجان‌مدار به درستي با مواردي مثل قصه، نمایش، شعر و فیلم تغذیه نشود، ما کارهایی را انجام خواهیم داد که می‌دانیم به‌ نفعمان نیستند.

@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت سوم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"

پرسش- اشاره‌ای به ضرب‌المثل‌ها کردید، شاید بخشی از مسائلی که درمورد ضرب‌المثل‌ها گفتید، به دلیل جبر تاریخی باشد که به ما وارد شد‌ه است، مثلا حمله ی مغول‌ها به ایران. در این سرنوشت قرارگرفتن می‌تواند یکی از دلایل محتاط بودن افراطي ایرانیان باشد و بخشی دیگر از آن می‌تواند شخص‌محور و مصلحت‌اندیش بودن ایرانیان و یا مسائلی از این دست را نشان بدهد. اشاره‌ای به بُعد منفی این ضرب‌المثل‌ها داشتید، آیا این ضرب‌المثل‌ها بُعد مثبتی هم دارند؟

پاسخ- بله، يكي از ابعاد مثبت آن ها تقويت حس «سلحشوری» است. مثلا آریوبرزن دربرابر سپاه دشمن ایستاد یا بابک خرمدین ایستادگی کرد و یا ... . اما باید توجه داشته باشيم که گاهی اگر بُعد منفی قوی شود، می‌تواند جنبه مثبت قضیه را خنثی کند. یعنی اگر استنتاج هیجانی داشته باشیم، سلحشوری ما آنجا نمایان می‌شود که مثلا ترجیح می‌دهیم در یک دعوای خیابانی دربرابر طرف مقابل محکم بایستیم و عذرخواهي نکنیم! بدین طریق بُعد منفی را در اولویت قرار مي دهيم. متأسفانه در دهه‌های اخیر از سلحشوری ما استفاده منفی بیشتری شده و بخش مثبت آن كمتر مورد توجه و استفاده قرار گرفته است؛ مثلا جنبه اي از سلحشوري وجود دارد که ازخودگذشتگی برای احترام به بزرگ‌ترها را پیشنهاد می‌دهد. در اين زمينه، آقای‌ عباس یمینی شریف، شاعر و داستان‌نویس کودکان، داستانی نوشته اند که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. داستان از این قرار است که خواهر و برادري بر سر یکی از اسباب ‌بازی‌ هایشان باهم دعوا می‌کنند و پدرشان برایشان چنین داستانی را تعریف می‌کند: «آدمی بود که در زمان انوشیروان زمینی را به دیگری فروخت و بعد، خریدار در آن زمین گنجی پیدا کرد. او گنج را به فروشنده داد و گفت که من زمین را از تو خریدم نه گنج را، و فروشنده هم می‌گوید که تو زمین را با تمام چیزی که در آن بوده است، خریدی!» درحقیقت چانه‌زنی مورد بحث، که این مال من نیست و چیزی که مال من نیست نباید در اموال من قرار بگیرد، یک قصه است.
قصه‌هایی هم هستند که فداکاری و سخاوت را مطرح می‌کنند و موجب رشد فضیلت‌های اخلاقی می‌شوند. ما در سطوح کوچکی مثل خانواده، دوستان و هم‌محلی‌ها فداکاری می‌کنیم اما این فداکاری در سطوح بزرگ‌تری مثل ارتباطات شهری، رنگ می‌بازد؛ چون واژه ی «ما» برایمان در این سطح کم‌رنگ تعریف شده است. مثلا قصه شنگول و منگول يك خانواده‌ را معرفي مي كند كه خارج از حيطه آن، همه جا پر از خطر است. در وقت نياز، هيچ دوستی به کمک فرزندان نمی‌آید و فقط مادر خانواده به آن‌ها کمک می‌کند. وظیفه فرزندان هم این است که در را بسته نگه دارند تا مادر بازگردد و خودشان هیچ‌کاری نمی‌توانند بکنند. در این قصه هیچ همسایه و دوستی وجود ندارد. تمام دنيا در یک کلبه خلاصه می‌شود و فقط مادر که یکی از اعضای خانواده است، به کمک آن‌ها می‌آید. درمقابل اين قصه، قصه سه بچه خوک را داريم که هريك برای خود خانه‌ای می‌سازند؛ یکی خانه‌ای سست و پوشالي، دیگری خانه‌ای چوبي كه بهتر از اولي است اما باز هم چندان مستحکم نيست، و درنهایت سومی كه خانه‌ای از آجر می‌سازد. وقتی گرگ خانه اولی را خراب می‌کند، اولی به دومی پناه می‌برد، بعد از خراب‌شدن خانه دومی، دونفر اول به سومی پناه می‌برند. این داستان تا اینجا به ما یاد می‌دهد که باید کارها را درست انجام دهیم تا مشکلی برایمان ایجاد نشود. اما بعد از آن هم، سه بچه خوک با هم هم‌فکری می‌کنند. آن ها به جاي ترسيدن و در انتظار رسيدن مادر ماندن، تدبیری می‌اندیشند که اگر گرگ خواست از دودکش خانه وارد شود، او را به مخمصه بياندازند. به اين منظور ظرفي پر از آب داغ زير شومينه می‌گذارند که گرگ يا داخل آب‌جوش بیفتد یا با ديدن آن فرار کند. درحقیقت ما در قصه سه بچه خوک تدبیر می‌بینیم، اما در داستان شنگول و منگول چیزی جز صبر کردن تا آمدن مادر نمی‌بینیم. از طرف دیگر در فیلم «کلاه‌قرمزی و سروناز» پیام هاي مثبت بسياري می‌بینیم. در اين فیلم، سروناز ازسوی خدمتکار خانه که نوعي دشمن خانگی بود، ترسانده شده و به او گفته می‌شد كه بیرون خانه پر از گرگ است. در نتيجه او دچار افسردگی و انزوا شده و به تنهايي در زیرزمین خانه سكني گزيده بود. درنهایت می‌بینیم کلاه‌قرمزی دست او را می‌گیرد و از خانه بيرون می‌برد و آدم ها را به او نشان داده و می‌گوید: "نترس، این نانواست، این بقال است؛ این‌ها گرگ نیستند..." و از اين راه، تعامل‌کردن را به دخترک می‌آموزد. این قصه، خنثی‌کننده داستانی مثل شنگول و منگول است که می‌گوید بیرون خانه پر از خطر است. پس فراموش نکنیم که لازم است در قصه‌های جدیدمان محدوده ی خانه را به محدوده ی شهر وسعت دهیم و کودک را اجتماعی‌تر کرده و عادات مثبت را در او تقویت کنیم.

@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت چهارم
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"

پرسش- تا اينجا بعضي از ابعاد منفی ضرب‌المثل ها و قصه‌ها را گفتید و یک سری از ابعاد مثبت را نيز گوشزد کردید؛ مثلا کلاه قرمزی چون ترس را از دل مخاطب می‌زداید خوب است و شنگول و منگول چون پیام منفی و ترس را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند خوب نیست. آيا موارد ديگري هم  در اين زمينه سراغ داريد؟

پاسخ- بله. کارتن "پت و مت" هم خیلی جالب است؛ زيرا موجب می‌شود به اين فکر كنيم که گاهی ما برای حل يك مسأله، مسائل دیگری ایجاد می‌کنیم. بسیارند افرادی که می‌خواهند یک مشکل کوچک را حل کنند اما مشکلات بزرگتری ایجاد می‌کنند. مجموعه "کلاه قرمزی" هم این خوبی را دارد که شخصیت‌ها در آن قهرمان و ضد قهرمان نیستند. کلاه قرمزی خیلی عاطفی و مهربان است اما نمی‌تواند جلوی شکمش را بگیرد. پسرخاله خیلی حمایتگر است اما در عین حال کمی خشن صحبت می‌کند. این مجموعه، قهرمان و ضد قهرمان ندارد؛ به جای آن، آدم‌ها جنبه مثبت و منفی دارند و تغییرپذیرند. قصه‌هایی که در آن پیروزی صرفا مبتنی بر یک علت نباشد، حال چه علت آسمانی باشد چه زور بازوی قهرمان یا زیبایی او،  پيام سازنده تري را به مخاطب منتقل مي كنند.

پرسش- جدا از قصه‌ها چیز دیگری هم هست که برای کودکان ما کارکرد منفی داشته باشد؟

پاسخ- بله. یک‌سری نقشه ها مثل نقشه ایران در دوره هخامنشی یا ساسانی وجود دارد که وسعت ایران را نشان می‌دهد. این نقشه ها ممكن است کشورگشایی را بعنوان یک فضیلت در ذهن مخاطب القاء كنند؛ در حالي كه اگر این‌ گونه بود، چنگیزخان که به ما حمله کرد یا یونانی‌هایی که به کشور ما حمله کردند، بايستي دارای فضیلت و برتری تلقي شوند! از طرفي می‌دانیم كه در زندگی امروز، کشورگشایی امری باطل و نشدنی است. بنابراین اصلا درست نیست  كه میلیتاریسم و امپریالیسم را در ذهن کودک امروزي رشد بدهیم. درواقع باید بدانیم این اصلا افتخار نیست که مثلا ما در دوران نادرشاه به هند رفتیم و مردم آنجا را کشتیم. ما باید ببینیم پیامد این باور در سطح روابط بین فردی، اجتماعی، ملی، و بین المللی چیست؟ و ما داریم چه چیزی را بازتولید می کنیم؟ چیزی که به درد امروز ما نمی‌خورد!

پرسش- این اتفاق از کجا وارد فرهنگ ما شده؟ خیلی قدیمی است یا در برهه‌ای خاص به دلیل عوامل مختلف وارد فرهنگ ما شد‌ه‌ است؟

پاسخ- این، موضوعی تاریخی است و پاسخ آن مشخص نیست. اما این باور هنوز در فیلم‌ها و داستان‌ها بازتولید می‌شود و واقعيت این است که شاید تقويت این باور، هدف‌دار باشد. در هر اتفاق فرهنگی قطعأ افرادی ذینفع هستند؛ مثلا وقتی عده‌ای در جامعه گرفتار اعتیاد می‌شوند‌؛ عده‌ای دیگر، مثل قاچاقچیان، از آن نفع می‌برند. می‌توان گفت با استفاده از باور مردم به معجزه نیز، عده‌ای دیگر نفع می‌برند و به همین دلیل این افراد سودجو این مسیر را طراحی کرده و باور معجزه‌خواهی را در دیگران تقویت می‌کنند. البته بخشی از موضوع هم غیرعمدی است؛ مثلا داستان‌نویس ایرانی مدام مسیر داستانش را با معجزات تغییر می‌دهد و با اين كار، البته به صورت غير عمدي، در جهت اهداف افرادی که از این موضوع نفع می‌برند، گام برمی‌دارد. ضمنأ این بازتولید تنها ریشه در مسائل تاریخی ندارد، بلکه درحال‌حاضر نیز بعضي از كمپاني ها مثل هالیوود مصرف مواد مخدر و استعمال دخانیات را ترویج میکنند و آن را عامل موفقیت می دانند. بعضي از قصه‌ها به شکل دانسته و عامدانه کارهای منفی را مثبت جلوه می‌دهند و افراد را به این کار تشویق می‌کنند؛ پس مخاطب باید کاملا در این زمینه آگاه باشد.

@drsargolzaei
کژتابی #قصه ها در
#مصاحبه_مجله_موفقیت
با #دکترسرگلزایی -قسمت آخر
"ترسی که شنگول و منگول ایجاد می کنند!"

پرسش- شکل غیرعامدانه این کار چطور است؟

پاسخ- گاهي نویسنده، نادانسته مسائلی را ترویج می کند که البته این موضوع به ذهنیت مؤلفان، داستان‌پردازان و حتی مربیان مهدهای کودک بر مي گردد. یعنی لازم است این افراد حتما کارکرد قصه‌ها را برروی خودشان و نیز کودکان بررسی کنند و از خود بپرسند كه "وقتی دارم این قصه‌ها را برای آن‌ها می گویم، چه تأثیری روی آن‌ها می گذارد؟!"

پرسش- مخاطبی که اکنون این مصاحبه را می‌خواند، حساس‌تر می‌شود تا هر نوعی از تولیدات ادبی و هنری را برای فرزندش انتخاب نکند و برای گزینش این امر، وقت بگذارد؛ لطفا بگویید والدینی که اهمیت بیشتری برای تربیت فرزندشان قائل هستند، باید روی چه  مسائلی دقت بیشتری کنند؟

پاسخ- من فکر می‌کنم همان‌طور که والدين در هنگام تهيه مثلا قطره آهن یا ویتامین براي فرزندشان، با پزشك مشورت مي كنند؛ لازم است درزمینه انتخاب فیلم، کتاب و ... که غذا و داروی روان است و اگر درست انتخاب نشود می‌تواند سم روان باشد نیز، از متخصص کمک بگیرند. متخصص در اين مورد، یعنی کسی ‌که هم روان‌شناسی کودک می‌داند و هم کارشناس ادبیات است. درحقیقت نمی‌توان یک نسخه کلی برای همه مردم تجویز کرد. مهم‌ترین پیام مصاحبه ما این است که مردم نه‌ فقط برای فرزندانشان، بلکه حتی برای فیلم‌ها و سریال‌هایی که خودشان می‌بینند، حساسیت بیشتری به خرج بدهند و دقت بالایی داشته باشند. آدم‌ها باید به پیام‌های ضمنی قصه حساس شوند، مسلمأ لازم نيست آن‌قدر حساس شوند که مدام تلویزیون را خاموش یا روشن کنند؛ فقط کافی است که بعد از اتمام فیلم همه باهم بنشینند و درمورد داستانی که دیدند و نیز پیام‌های آن باهم صحبت کنند. مثلا به اين فکر کنند كه این فیلم چه پیامی به ما می‌دهد و چه نفعی برای تهیه‌کننده فیلم دارد. درواقع گاهی هدف از تولید یک فیلم، تبلیغ وسیله‌ای است که موجب پیروزی قهرمان فیلم می‌شود؛ مثلا وی اتومبیلی دارد که از بقیه اتومبیل‌ها بهتر است و تندتر می‌رود و درنهایت قهرمان می‌شود؛ درحالی‌که ماشین‌های دیگر چپ می‌کنند و نمی‌توانند پیروز شوند! ما در نگاه اول فکر می‌کنیم این فیلم صرفأ برای سرگرمي ما ساخته شده، درصورتی‌که واقعیت چیز دیگری است. فكر كردن به اینکه بودجه فیلم برای چه صرف شده، چه پیامی می‌خواهد به ما بدهد و درنهایت این فیلم به‌نفع چه کسی است و بر زندگی ما چه تأثیری می‌گذارد، خود، یکی از کارکردهای مهم تلقی می‌شود و بهتر از آن است که وقتی کسی داستانی را براي ما تعریف می‌کند، بگوییم: «نه، برای من تعریف نکن، چون برای من خطر دارد!»

پرسش- بر اين مبنا، عده اي می‌گویند هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد. به نظر شما اين نتيجه گيري درست است؟

پاسخ- خير. چون با خواندن يك كتاب ممكن است پيام مثبت يا منفي به ما منتقل شده و باعث واكنش رفتاري خاصي در ما شود. پس با وقت و انرژي محدودي كه در اختيار ماست نمي توان هر كتابي را براي خواندن مناسب دانست؛ بلكه بهتر است در اين مورد انتخاب هاي آگاهانه صورت گيرد.

پرسش- توصیه خودتان برای والدین چیست؟

پاسخ- اغلب توصیه ام به خانواده‌ها این است که حتمأ و مرتبأ در جلسات منظم هفتگی دور هم جمع شوند و درباره رویدادهایی که در هفته قبل برای خانواده پیش آمده است، صحبت کرده و تأثیر آن را بر اعضای خانواده بررسی کنند. افراد خانواده ممکن است زیاد با هم صحبت کنند، ولی صحبت هایی که سازمان‌یافته نیست، بلكه معمولأ درحال راه‌رفتن، میوه‌ خوردن و... صورت مي گيرد و فقط درحد رد و بدل كردن چند جمله است؛ یا در حین عصبانیت و مجادلات معمول خانوادگي، حرف هايي گفته مي شود. درحالی‌که توصیه ی من، فراتر از این فضاهای معمول است. يعني جلساتی که نیم ساعت یا چهل دقیقه در روز مشخصی در هفته انجام شود و محور گفت‌وگو، مسائل هفته و تأثیرات آن در افراد و خانواده باشد. مثلا درمورد مهمانی‌ای که رفته‌اند یا حتی تماشای یک فیلم، سریال یا کارتون صحبت كنند. این جلسات خانوادگی کمک میکند تا اعضای خانواده یکدیگر را بهتر بشناسند؛ چراکه متأسفانه بسیاری از خانواده‌ها شناخت مناسبي از یکدیگر ندارند و صرفأ درکنار هم زندگی می کنند.

 @drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و وقت بخیر 

با توجه به تاثیر زیست محیط و بافت اجتماعی بر هیجانات صفات و رفتارهای انسان، آیا رویکرد امروزی روانشناسی برای درمان موثر واقع خواهد شد؟ برای مثال درمان افسردگی فردی در فرودست ترین طبقه ی یک نظام نئولیبرال با جایگزینی باورهای کارامد بک و افزایش تقویت رفتارهای مفید و ... قابل قبول است؟ اصلاح این درخودماندگی رواندرمانی با رویکردهای پست مدرن و نیروی چهارم امکان پذیرست؟ 
متشکرم 

پاسخ #دکترسرگلزایی:


با سلام و احترام

بنده با شما موافقم که خوشبختی، یک امرجمعی است و در جامعه ای که سرشار از فساد و خشونت و فقر است نمی توان با آموزه های روان شناسی به خوشبختی رسید. در #مصاحبه_مجله_موفقیت که در کانال تلگرام بنده گذاشته شده هم به تفصیل به موانع مختلف خوشبختی پرداخته ام. امّا این مسأله نباید باعث شود که دستاوردهای روان شناسی شناختی-رفتاری را نادیده بگیریم چرا که حتی در جوامع توسعه یافته و نظام های سوسیال دموکراسی نیز خطاهای شناختی و افکار ناکارآمد باعث احوال ناخوشایند افراد می شوند و نمی توان به صرف مشروعیّت و کارآمدی نهادهای اجتماعی خودمان را از آموزه های آلبرت اِلیس، اریک برن، آئورن بک و جفری یانگ بی نیاز بدانیم. در باب #روانشناسی_پسامدرن مقاله ای در کانال گذاشته ایم. در باب موج چهارم روان شناسی نیز مقالهٔ «برداشتی از روان شناسی فرافردی» در تاریخ دوّم مهرماه 1393 در سایت بنده گذاشته شده است.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei