دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب


نام کتاب: #همنوایی_شبانه_ارکستر_چوبها

نویسنده: #رضا_قاسمی

انتشارات: #نیلوفر



چو تیره شود مرد را روزگار      همه آن کند کش نیاید به کار 

کتاب با این بیت از فردوسی آغاز می شود که بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها" بى شک یکی از  بهترین رمان های ایرانى در بیست سال اخیر است.

"رضا قاسمى" در سال ١٩٩۶ این رمان را در آمریکا به چاپ رساند که با چند سال تاخیر در سال ٨٠ به ایران راه یافت و جوایز بزرگ و متعددى را از آن خود کرد. از جمله این جایزه ها:

برنده جایزه بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری

رمان تحسین شده سال ۱۳۸۰ جایزه مهرگان ادب

برنده بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات

رمان در عین بررسى روابط ایرانیان مهاجر در فرانسه به ویژه ایرانیان ساکن این طبقه، عوالم روحى و روانى آن ها و همینطور مسائل شخصى و غیر شخصى را بررسى مى کند. رمان در گوشه هایى به روابط جنسى، سیاست و زندگى اجتماعى آنها اشاره مى کند. قاسمى راوى را از لحاظ روانى و روحى موشکافى مى کند.

قاسمى رمان را بصورت پازلى آغاز می کند که با گذشت داستان پازل کامل و کاملتر می شود.

رمان در مورد مردى چهل ساله به اسم “یدالله” است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى می کند که اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند.

راوى معتقد است بر اثر اتفاقى که در چهارده سالگى برایش افتاده سایه اش به درونش حلول کرده و حالا هیچ چیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفه هاى زمانى.


وقفه های زمانی: "شده بود که وقت دوش گرفتن ده ها بار سرم را بشویم، چون هر بار  در میانه کار دچار وقفه های زمانی شده ام و چون نفهمیده ام  سرانجام سرم را شسته ام یا نه نتیجه گرفته ام روزه شک دار نگیرم و از نو دست به کار شوم." طبیعی است که ما ایرانی ها از لحاظ تاریخی با این بیماری غریبه نیستیم! و شده که بارها یک مسیر را از نو شروع کنیم بدون آنکه بدانیم قبلاٌ این مسیر را رفته ایم.


اما بیماری آینه: به نسبت دو بیماری دیگر این یکی تمثیلی تر و البته بدیع تر است. راوی خود را در آینه نمی تواند ببیند و فقط قادر است که در آینه اشیاء بی جان را ببیند! 

راوی دچار تعدد شخصیت نیز هست و البته این باز هم مختص راوی نیست باقی هم دچارند:

اگر او (رعنا) سه شخصیت داشت تعداد شخصیت های من بی نهایت بود. من سایه ای بودم که نمی توانست قائم به ذات باشد. پس دائم باید به شخصیت کسی قائم می شدم. دامنه انتخاب هم بی نهایت بود. گاه "ماکس فن سیدو" می شدم, گاه "ژرار فیلیپ" گاه "ژان پل سارتر"، گاه "داستایوسکی" و گاهی هم "جان کاساویتس".... حالا تصور کنید در آن ده روزی که من و رعنا با هم بودیم چه کسی با چه کسی عشق بازی می کرد!

 از نکات دیگر این داستان به این مورد می توان اشاره کرد که خواننده گاهی اوقات نمی تواند به صورت قطعی مطمئن باشد که آیا اتفاقی که روایت  می شود به واقع رخ داده است یا خیر و یا از این هم بالاتر برخی اشخاص اساسا وجود خارجی دارند یا زاییده توهم راوی هستند.


ممکن است تا اینجا با این توضیحات کسانی که می خواهند این کتاب را بخوانند تصویر آشفته ای از این داستان در ذهن شان متبادر شده باشد اما باید اذعان کرد که کلمه اول رمان  به خوبی سیر کلی داستان را تداعی می‌کند، "همنوایی". این پاره های مختلف زمانی در کنار هم به یک همنوایی دلنشین رسیده است.


#علی_محمدی

کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei