#حافظ_مولانا_آرکه_تایپ_ها
خلاصهٔ سخنرانی #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک در همایش مهر مولانا-قسمت دوم
#مولانا نيز كه از وصل كردن و فصل كردن سخن ميگويد، همين گونه بحث ميكند، زيرا وصل كردن مشابه اروس است و فصل كردن مشابه لوگوس يا جايي كه ميگويد:
زين خرد جاهل همي بايد شدن
دست در ديوانگي بايد زدن
آزمودم عقل دورانديش را
بعد از اين ديوانه سازم خويش را
اين جا خرد و عقل يعني آپولون و لوگوس در برابر ديوانگي يعني ديونيزوس و اروس قرار ميگيرند. يعني قلمرو عرفان، قلمرو «فَاخلَع نَعلَيك» و بيرون آوردن كفش عقل است و #عرفان در كل گرايشي ديونيوزوسي دارد، در حالي كه در #فلسفه به خصوص خردگراياني چون #دكارت و #اسپينوزا و #راسل گرايش آپولوني دارند، البته فيلسوفان رومانتيست عمدتا ديونيزوسي ميانديشند. اما مولانا سخناني گيجكننده دارد، يعني گاهي ديونيزوسي سخن ميگويد و زماني آپولوني وعظ ميكند. در اخلاق نيز نميدانيم كه آيا روايتي رواقيگراي دارد يا اخلاقي كلبي مسلكانه. پاسخ به اين تقابل اين است كه از ديد مولانا انسانها هم درجه نیستند و احساسات شان علیا و سُفلی دارند، احساساتي كه از پايين (غرایز) ميآيد را انسان بايد كنترل كند، اما احساسات از بالا (الهام ها) را بايد رها كرد.
آنيما و آنيموس
#يونگ نيز ميگويد كلا گرايشهاي اين جهاني دو دستهاند: نرينه روان يا آنيموسي و مادينه روان يا آنيمايي. او اين گرايشها را از فلسفه چيني اخذ ميكند كه در آن يان و يين با هم در تعامل هستند. از ديد چينيها نرينه رواني با صلابت، خشونت، قاطعيت، جاه طلبي، نقد كردن و نگاه ابژكتيو ارتباط دارد، در حالي كه مادينه رواني با صبر، سكوت، حلم، قناعت، انعطاف و نرمي ارتباط دارد. بنابراين نويونگيها آركي تايپها را به آنيموسي (masculine) و آنيمايي (feminine) تقسيم ميكنند. بر مبناي سخنانی که هراكليتوس و سوفوكلوس و هسيود و مهمتر از همه هومر در #ايلياد و #اوديسه درباره يونان باستان و خدايان كوه المپ گفتهاند، جين #شينودا_بولن روانپزشك نويونگي امريكايي آركيتايپها را به زندگي روزمره ما ميآورد و معتقد است كه ميتوان سنخ رواني انسانها را بر مبناي اين رب النوعها طبقهبندي كرد، مثل آدمهاي اهل علم و دانش (آپولوني) و انسانهاي عاشق پيشه (ديونيزوسي) و انسانهايي كه اهل اراده معطوف به قدرت هستند (زئوس تايپ) و غیره.
سه آركيتايپ عرفاني
از اين ديدگاه ما سه آركيتايپ عرفاني داريم، نخست ديونيزوس دل از دست دادهاي كه به جهان به مثابه معشوق مينگرد و ميگويد
وفا كنيم و ملامت كنيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
دوم نگاهي كه در شرق دور رايج است و گويا بودا آن را داشت و آن نوع هستيايي است. هستيا از ايزدبانوان يونان باستان بود كه رب النوع آتش مطبخ و معبد بود. هستيا هميشه ساكت و در حضور كامل بود.او سكوت فروتنانهاي در برابر همهچيز داشت. او نهايت سكوت، صبر، حضور، قناعت و درونگرايي بود. سوم سنخ آئین های عرفاني آئین های هرمسي است كه ويژگي هرمس اين بود كه از مرزها عبور ميكرد، قصه گو و طناز بود و هميشه در جهان ميچرخيد و مكتشف بود. بر اين اساس سه آيين عرفاني داريم: نوعي هستيايي كه ساكت و صبور است و اگر از ايشان درباره عرفان بپرسي سكوت ميكنند و از تنها حضورشان پاسخ سوال را ميتوان دريافت نه از کلام شان، نوع ديونيزوسي كه با شور و شيدايي و بيتابي خود را نشان ميدهد كه تركيبي از غم و شادي و دوري و نزديك است و بايد سراغ شان رفت تا از عرفان بگويند و نوع هرمسي كه طناز و رند و برون گرا و قصه گو است و خودش بیرون می آید و همه جا راجع به عرفان سخن ميگويند. با نگرش آنيمايي و آنيموسي، هستيا و ديونيزوس آنيمايي هستند زيرا بر پذيرش و تسليم تاكيد دارند در حالي كه هرمسها آنيموسي هستند، زيرا برون آيي ميكنند و شبكه تشكيل ميدهند.
مولانا شبكه تشكيل ميدهد و اطرافش آدميان فراوانی هستند، بنابراين مولانا بعد از يك دوران ديونيزوسي كه دوران غزليات است، به دوران هرمسي ميرسد. هرمسها قصهگو هستند و پيامهایشان را در قصه ميپيچانند و بيان ميكنند و بنابراين طناز و رند هستند. #حافظ علاقه دارد كه بگويد رند است و مدام نيز اين را ميگويد، اما واقعا رند نيست. در حالي كه مولانا بدون آنكه بگويد رند هستم، رندانه در مثنوي پيامش را بيان ميكند. در آيينهاي عرفاني ذنبوديسم يك آيين هستيايي است، اما آيينهايي كه موسيقي و خلسه و شعر دارند، ديونيزوسي يا ارفئوسي هستند . آيينهاي هرمسي نيز پر از هزارتو و شعبدهبازي هستند و در آنها انسان همواره در حال ماجراجويي است، ماجراجوييهايي كه در آنها معنايي كشف ميشود، مثل آيينهاي كيمياگري در قرون وسطي و كابالا. مولاناي مثنوي، مولاناي هرمس است و مولاناي غزليات، مولاناي ديونيزوس، اما از حافظ هر چه ميبينيم، ديونيزوس است.
@drsargolzaei
خلاصهٔ سخنرانی #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک در همایش مهر مولانا-قسمت دوم
#مولانا نيز كه از وصل كردن و فصل كردن سخن ميگويد، همين گونه بحث ميكند، زيرا وصل كردن مشابه اروس است و فصل كردن مشابه لوگوس يا جايي كه ميگويد:
زين خرد جاهل همي بايد شدن
دست در ديوانگي بايد زدن
آزمودم عقل دورانديش را
بعد از اين ديوانه سازم خويش را
اين جا خرد و عقل يعني آپولون و لوگوس در برابر ديوانگي يعني ديونيزوس و اروس قرار ميگيرند. يعني قلمرو عرفان، قلمرو «فَاخلَع نَعلَيك» و بيرون آوردن كفش عقل است و #عرفان در كل گرايشي ديونيوزوسي دارد، در حالي كه در #فلسفه به خصوص خردگراياني چون #دكارت و #اسپينوزا و #راسل گرايش آپولوني دارند، البته فيلسوفان رومانتيست عمدتا ديونيزوسي ميانديشند. اما مولانا سخناني گيجكننده دارد، يعني گاهي ديونيزوسي سخن ميگويد و زماني آپولوني وعظ ميكند. در اخلاق نيز نميدانيم كه آيا روايتي رواقيگراي دارد يا اخلاقي كلبي مسلكانه. پاسخ به اين تقابل اين است كه از ديد مولانا انسانها هم درجه نیستند و احساسات شان علیا و سُفلی دارند، احساساتي كه از پايين (غرایز) ميآيد را انسان بايد كنترل كند، اما احساسات از بالا (الهام ها) را بايد رها كرد.
آنيما و آنيموس
#يونگ نيز ميگويد كلا گرايشهاي اين جهاني دو دستهاند: نرينه روان يا آنيموسي و مادينه روان يا آنيمايي. او اين گرايشها را از فلسفه چيني اخذ ميكند كه در آن يان و يين با هم در تعامل هستند. از ديد چينيها نرينه رواني با صلابت، خشونت، قاطعيت، جاه طلبي، نقد كردن و نگاه ابژكتيو ارتباط دارد، در حالي كه مادينه رواني با صبر، سكوت، حلم، قناعت، انعطاف و نرمي ارتباط دارد. بنابراين نويونگيها آركي تايپها را به آنيموسي (masculine) و آنيمايي (feminine) تقسيم ميكنند. بر مبناي سخنانی که هراكليتوس و سوفوكلوس و هسيود و مهمتر از همه هومر در #ايلياد و #اوديسه درباره يونان باستان و خدايان كوه المپ گفتهاند، جين #شينودا_بولن روانپزشك نويونگي امريكايي آركيتايپها را به زندگي روزمره ما ميآورد و معتقد است كه ميتوان سنخ رواني انسانها را بر مبناي اين رب النوعها طبقهبندي كرد، مثل آدمهاي اهل علم و دانش (آپولوني) و انسانهاي عاشق پيشه (ديونيزوسي) و انسانهايي كه اهل اراده معطوف به قدرت هستند (زئوس تايپ) و غیره.
سه آركيتايپ عرفاني
از اين ديدگاه ما سه آركيتايپ عرفاني داريم، نخست ديونيزوس دل از دست دادهاي كه به جهان به مثابه معشوق مينگرد و ميگويد
وفا كنيم و ملامت كنيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
دوم نگاهي كه در شرق دور رايج است و گويا بودا آن را داشت و آن نوع هستيايي است. هستيا از ايزدبانوان يونان باستان بود كه رب النوع آتش مطبخ و معبد بود. هستيا هميشه ساكت و در حضور كامل بود.او سكوت فروتنانهاي در برابر همهچيز داشت. او نهايت سكوت، صبر، حضور، قناعت و درونگرايي بود. سوم سنخ آئین های عرفاني آئین های هرمسي است كه ويژگي هرمس اين بود كه از مرزها عبور ميكرد، قصه گو و طناز بود و هميشه در جهان ميچرخيد و مكتشف بود. بر اين اساس سه آيين عرفاني داريم: نوعي هستيايي كه ساكت و صبور است و اگر از ايشان درباره عرفان بپرسي سكوت ميكنند و از تنها حضورشان پاسخ سوال را ميتوان دريافت نه از کلام شان، نوع ديونيزوسي كه با شور و شيدايي و بيتابي خود را نشان ميدهد كه تركيبي از غم و شادي و دوري و نزديك است و بايد سراغ شان رفت تا از عرفان بگويند و نوع هرمسي كه طناز و رند و برون گرا و قصه گو است و خودش بیرون می آید و همه جا راجع به عرفان سخن ميگويند. با نگرش آنيمايي و آنيموسي، هستيا و ديونيزوس آنيمايي هستند زيرا بر پذيرش و تسليم تاكيد دارند در حالي كه هرمسها آنيموسي هستند، زيرا برون آيي ميكنند و شبكه تشكيل ميدهند.
مولانا شبكه تشكيل ميدهد و اطرافش آدميان فراوانی هستند، بنابراين مولانا بعد از يك دوران ديونيزوسي كه دوران غزليات است، به دوران هرمسي ميرسد. هرمسها قصهگو هستند و پيامهایشان را در قصه ميپيچانند و بيان ميكنند و بنابراين طناز و رند هستند. #حافظ علاقه دارد كه بگويد رند است و مدام نيز اين را ميگويد، اما واقعا رند نيست. در حالي كه مولانا بدون آنكه بگويد رند هستم، رندانه در مثنوي پيامش را بيان ميكند. در آيينهاي عرفاني ذنبوديسم يك آيين هستيايي است، اما آيينهايي كه موسيقي و خلسه و شعر دارند، ديونيزوسي يا ارفئوسي هستند . آيينهاي هرمسي نيز پر از هزارتو و شعبدهبازي هستند و در آنها انسان همواره در حال ماجراجويي است، ماجراجوييهايي كه در آنها معنايي كشف ميشود، مثل آيينهاي كيمياگري در قرون وسطي و كابالا. مولاناي مثنوي، مولاناي هرمس است و مولاناي غزليات، مولاناي ديونيزوس، اما از حافظ هر چه ميبينيم، ديونيزوس است.
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
درود و ارادت فراوان استاد سرگلزایی گرانقدر
امیدوارم تندرست و شاد و پرانرژی باشید.
استاد عزیز نمیدانم اصلِ سوالم بجا و درست است یا خیر. شما تصحیح و راهنمایی بفرمایید.
من خیلی خیلی کم، با #فلسفه آشنا هستم. از بین انواع فلسفههایی که مطالعه کردهام، پراگماتیسم و رواقیگری را به عنوان فلسفهی زندگی خود مناسبتر دانستم. برداشتم اینگونه بوده که عقلانی تر واقعبینانهتر مفیدتر و انسانیتر هستند. نظر کارشناسانه و تخصصی شما چیست؟
آیا اصلن چنین نگاهی درست هست که بگوییم هرکسی لازم است فلسفهی مناسب و مطلوب خود را از بین فلسفههای موجود انتخاب کند؟ یا هرکسی باید پس از آشنایی با فلسفه، فلسفهی خاص خود را بسازد؟ یا اینکه، شبیه کهن الگوها، فلسفهی خوب و بد نداریم! همه خوب و لازم و مناسبند، فقط هرکدام ویژگیای دارند که انسان در مسیر سلامت روان، بجا، از هرکدام بهره میبرد؟
اگر جسارت نباشد، خودتان اندیشه های کدام فلاسفه و همچنین ماهیت و محتوای کدام فلسفه یا فلسفه ها را مناسبتر دانسته و مطالعه و تحقیق دربارهی آنها را توصیه میکنید؟
بهترینها را برای شما آرزو دارم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی در #فایل_صوتی #فلسفه
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
درود و ارادت فراوان استاد سرگلزایی گرانقدر
امیدوارم تندرست و شاد و پرانرژی باشید.
استاد عزیز نمیدانم اصلِ سوالم بجا و درست است یا خیر. شما تصحیح و راهنمایی بفرمایید.
من خیلی خیلی کم، با #فلسفه آشنا هستم. از بین انواع فلسفههایی که مطالعه کردهام، پراگماتیسم و رواقیگری را به عنوان فلسفهی زندگی خود مناسبتر دانستم. برداشتم اینگونه بوده که عقلانی تر واقعبینانهتر مفیدتر و انسانیتر هستند. نظر کارشناسانه و تخصصی شما چیست؟
آیا اصلن چنین نگاهی درست هست که بگوییم هرکسی لازم است فلسفهی مناسب و مطلوب خود را از بین فلسفههای موجود انتخاب کند؟ یا هرکسی باید پس از آشنایی با فلسفه، فلسفهی خاص خود را بسازد؟ یا اینکه، شبیه کهن الگوها، فلسفهی خوب و بد نداریم! همه خوب و لازم و مناسبند، فقط هرکدام ویژگیای دارند که انسان در مسیر سلامت روان، بجا، از هرکدام بهره میبرد؟
اگر جسارت نباشد، خودتان اندیشه های کدام فلاسفه و همچنین ماهیت و محتوای کدام فلسفه یا فلسفه ها را مناسبتر دانسته و مطالعه و تحقیق دربارهی آنها را توصیه میکنید؟
بهترینها را برای شما آرزو دارم.
*پاسخ #دکترسرگلزایی در #فایل_صوتی #فلسفه
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
عرض ادب و احترام
چند روز پيش در يك برنامه علمي مطلبي پخش شد كه براي من بسيار عجيب بود و به نظرم پاسخ مشخصي به مباحث #جبر_و_اختيار ميده و در واقع مهر تاييدي به نظر طرفداران جبر ميزند .
موضوع از اين قرار بود كه طبق تحقيقات و آزمايشات اخير پژوهشگران يكي از دانشگاه هاي معتبر امريكا، متوجه شدند كه مغز ٧ ثانيه قبل از اينكه شخصي بخواهد به موضوعي فكر كند يا تصميم بگيرد، فعل و انفعالات مربوط به توليد آن فكر را انجام ميدهد.
ميخواستم نظر شما را در اين خصوص جويا شوم.
با سپاس
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
#رنه_دکارت چند قرن پیش در کتاب #گفتار_در_روش_به_کاربردن_عقل (ترجمه محمدعلی فروغی) به این نکته اشاره کرده است که آن بخش از ذهن که تصمیم می گیرد با آن بخش از ذهن که به آن تصمیم فکر می کند (و خیال می کند بر اساس دلایلی که می شناسد تصمیم گرفته است) فرق دارد. ویلهلم فریدریش #نیچه نیز گفتاری دارد به این مضمون که ما باید به جای عبارت
I think
از عبارت It thinks استفاده کنیم زیرا ما دریافت کنندهٔ محصول فرایندی هستیم که از آن فرایند بی خبریم و آن محصول را به اشتباه دستاورد آنچه می شناسیم تلقّی می کنیم. در پاسخ به پرسشی در حوزهٔ #تئوری_انتخاب و پرسش دیگری در حوزهٔ #فلسفه در دو #فایل_صوتی دیدگاهم را راجع به جبر و اختیار بیان کرده ام که چندی پیش در کانال تلگرام گذاشته شده است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
عرض ادب و احترام
چند روز پيش در يك برنامه علمي مطلبي پخش شد كه براي من بسيار عجيب بود و به نظرم پاسخ مشخصي به مباحث #جبر_و_اختيار ميده و در واقع مهر تاييدي به نظر طرفداران جبر ميزند .
موضوع از اين قرار بود كه طبق تحقيقات و آزمايشات اخير پژوهشگران يكي از دانشگاه هاي معتبر امريكا، متوجه شدند كه مغز ٧ ثانيه قبل از اينكه شخصي بخواهد به موضوعي فكر كند يا تصميم بگيرد، فعل و انفعالات مربوط به توليد آن فكر را انجام ميدهد.
ميخواستم نظر شما را در اين خصوص جويا شوم.
با سپاس
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
#رنه_دکارت چند قرن پیش در کتاب #گفتار_در_روش_به_کاربردن_عقل (ترجمه محمدعلی فروغی) به این نکته اشاره کرده است که آن بخش از ذهن که تصمیم می گیرد با آن بخش از ذهن که به آن تصمیم فکر می کند (و خیال می کند بر اساس دلایلی که می شناسد تصمیم گرفته است) فرق دارد. ویلهلم فریدریش #نیچه نیز گفتاری دارد به این مضمون که ما باید به جای عبارت
I think
از عبارت It thinks استفاده کنیم زیرا ما دریافت کنندهٔ محصول فرایندی هستیم که از آن فرایند بی خبریم و آن محصول را به اشتباه دستاورد آنچه می شناسیم تلقّی می کنیم. در پاسخ به پرسشی در حوزهٔ #تئوری_انتخاب و پرسش دیگری در حوزهٔ #فلسفه در دو #فایل_صوتی دیدگاهم را راجع به جبر و اختیار بیان کرده ام که چندی پیش در کانال تلگرام گذاشته شده است.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #الفبای_فلسفه
نویسنده: #نایجل_واربرتون
ترجمه: مسعود علیا
انتشارات: ققنوس
* * *
اکثر کتاب هایی که برای آشنایی با #فلسفه نوشته شده اند و کتاب های خیلی خوبی هم در بین شان هست در قالب تاریخ فلسفه هستند و معمولا از یونان باستان شروع به معرفی فیلسوف ها و فلسفه خاص شان می کنند تا به فیلسوفان امروزی برسند. اما کتاب "الفبای فلسفه" جزو معدود کتاب های آشنایی با فلسفه است که به صورت "موضوعی" نوشته شده است.
"نایجل واربرتون" (Nigel Warburton) که استاد دانشگاه آکسفورد می باشد بیشتر دغدغه آشنا کردن خواننده با مسئله ها، برهان های فلسفی و نحوه فلسفه ورزی درست و به وجود آوردن فرهنگ نقد و تفکر نقاد در ذهن خواننده است، و شیوه آن هم در این کتاب به این صورت است که ابتدا به معرفی مکتب ها و حوزه های های مختلف فلسفی می پردازد و سپس شروع به نقد و بررسی آن ها بر اساس آرا و مضامین مختلف می کند و دیدگاه های موافق و مخالف با آن را شرح می دهد.
واربرتون در مقدمه کتاب خود یکی از دلالیل مطالعه فلسفه را این گونه بیان می کند:
"دلیل دیگری که می توان در تایید مطالعه فلسفه آورد بدین قرار است که این کار راه مناسبی است برای آن که بیاموزیم چگونه به طرزی روشن تر درباره طیف گسترده ای از موضوعات تفکر کنیم. روش تفکر فلسفی در بسیار از موقعیت های گوناگون سودمند می افتد، زیرا با تحلیل استدلال ها له و علیه هر موضعی مهارت هایی را فرا می گیریم که قابل انتقال به سایر ساحت های زندگی است."
در اين كتاب پرسشهايي از اين دست مطرح و بررسي ميشوند:
فلسفه چيست؟
چگونه در گستره اخلاق، درست را از نادرست تشخيص ميدهيد؟
آيا گاهي بايد از قانون سرپيچي كنيد؟
آيا جهان واقعاً به همان صورتي است كه تصور ميكنيد؟
آيا ميدانيد كه راه و رسم علم چگونه است؟
آيا ذهن شما جدا از بدن شماست؟
آيا ميتوانيد هنر را تعريف كنيد؟
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://axnegar.fahares.com/axnegar/h1Hj7s4VFsI6U6/6417797.jpg
نام کتاب: #الفبای_فلسفه
نویسنده: #نایجل_واربرتون
ترجمه: مسعود علیا
انتشارات: ققنوس
* * *
اکثر کتاب هایی که برای آشنایی با #فلسفه نوشته شده اند و کتاب های خیلی خوبی هم در بین شان هست در قالب تاریخ فلسفه هستند و معمولا از یونان باستان شروع به معرفی فیلسوف ها و فلسفه خاص شان می کنند تا به فیلسوفان امروزی برسند. اما کتاب "الفبای فلسفه" جزو معدود کتاب های آشنایی با فلسفه است که به صورت "موضوعی" نوشته شده است.
"نایجل واربرتون" (Nigel Warburton) که استاد دانشگاه آکسفورد می باشد بیشتر دغدغه آشنا کردن خواننده با مسئله ها، برهان های فلسفی و نحوه فلسفه ورزی درست و به وجود آوردن فرهنگ نقد و تفکر نقاد در ذهن خواننده است، و شیوه آن هم در این کتاب به این صورت است که ابتدا به معرفی مکتب ها و حوزه های های مختلف فلسفی می پردازد و سپس شروع به نقد و بررسی آن ها بر اساس آرا و مضامین مختلف می کند و دیدگاه های موافق و مخالف با آن را شرح می دهد.
واربرتون در مقدمه کتاب خود یکی از دلالیل مطالعه فلسفه را این گونه بیان می کند:
"دلیل دیگری که می توان در تایید مطالعه فلسفه آورد بدین قرار است که این کار راه مناسبی است برای آن که بیاموزیم چگونه به طرزی روشن تر درباره طیف گسترده ای از موضوعات تفکر کنیم. روش تفکر فلسفی در بسیار از موقعیت های گوناگون سودمند می افتد، زیرا با تحلیل استدلال ها له و علیه هر موضعی مهارت هایی را فرا می گیریم که قابل انتقال به سایر ساحت های زندگی است."
در اين كتاب پرسشهايي از اين دست مطرح و بررسي ميشوند:
فلسفه چيست؟
چگونه در گستره اخلاق، درست را از نادرست تشخيص ميدهيد؟
آيا گاهي بايد از قانون سرپيچي كنيد؟
آيا جهان واقعاً به همان صورتي است كه تصور ميكنيد؟
آيا ميدانيد كه راه و رسم علم چگونه است؟
آيا ذهن شما جدا از بدن شماست؟
آيا ميتوانيد هنر را تعريف كنيد؟
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://axnegar.fahares.com/axnegar/h1Hj7s4VFsI6U6/6417797.jpg
#پرسش_و_پاسخ
#فلسفه_و_روانشناسی
❓پرسش:
با سلام و ادب
- در کلاس یونگ، حلقه وین را به فروید و حلقه دوم وین را به آدلر نسبت دادید، گرچه جنبه ی استعاری و تقریب به ذهن داشت اما مرا به یاد سؤالات زیر انداخت:
- آیا پارادایمی بین مکاتب فلسفی و مکاتب روانشناسی برقرار است؟ به طور مشخص؟ برای مثال فلسفه تحلیلی آیا معادلی در روانشناسی دارد؟
- نظر شخصی من این است که نسبت فلسفه و روانشناسی مثل نسبت ریاضی و فیزیک است. برای مثال معادلات درجه دوم، مشتق و انتگرال ماده ی خام مباحث مکانیک سیالات بود. یا هندسه اقلیدسی و فیزیک نیوتون و هندسه غیر اقلیدسی، نسبیت در فیزیک و مکانیک کوانتوم در پارادایم دیگری می گنجند.
در حوزه فلسفه هم همانطور که نظریه ی زمین مرکزی حاکمیت کلیسا را پشتیبانی می کرد، منطق فازی، نسبیت گرایی و پساساختارگرایی با فراهم کردن بستر دگراندیشی، اجازه ی طرح مساله و گفت و گو پیرامون شیوه های اندیشیدن راجع به قدرت، سکسوالیته، مدرنیته،جنون و ... را می دهد.
- با این مقدمه چه چیزی به لحاظ روانشناسی طرح فلسفه تحلیلی را ضرورت می بخشد؟
سبز باشید
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
با شما موافقم که نسبت بین فلسفه و روان شناسی حداقل در ساحت استعاره شبیه به نسبت بین ریاضیات و فیزیک است.
نمونه هایی از چنین نسبت هایی را می توانید در موارد زیر ببینید:
فلسفهٔ اپیکور-فلسفهٔ شوپنهاور: روانکاوی فروید
فلسفهٔ پارمنیدس/افلاطون- فلسفهٔ هگل/نیچه: روان شناسی تحلیلی یونگ
فلسفهٔ سوفسطائی گرجیاس- فلسفهٔ تحلیلی ویتگنشتاین: روانکاوی ژاک لکان
به امید روزگار سبز
T.me/drsargolzaei
#فلسفه_و_روانشناسی
❓پرسش:
با سلام و ادب
- در کلاس یونگ، حلقه وین را به فروید و حلقه دوم وین را به آدلر نسبت دادید، گرچه جنبه ی استعاری و تقریب به ذهن داشت اما مرا به یاد سؤالات زیر انداخت:
- آیا پارادایمی بین مکاتب فلسفی و مکاتب روانشناسی برقرار است؟ به طور مشخص؟ برای مثال فلسفه تحلیلی آیا معادلی در روانشناسی دارد؟
- نظر شخصی من این است که نسبت فلسفه و روانشناسی مثل نسبت ریاضی و فیزیک است. برای مثال معادلات درجه دوم، مشتق و انتگرال ماده ی خام مباحث مکانیک سیالات بود. یا هندسه اقلیدسی و فیزیک نیوتون و هندسه غیر اقلیدسی، نسبیت در فیزیک و مکانیک کوانتوم در پارادایم دیگری می گنجند.
در حوزه فلسفه هم همانطور که نظریه ی زمین مرکزی حاکمیت کلیسا را پشتیبانی می کرد، منطق فازی، نسبیت گرایی و پساساختارگرایی با فراهم کردن بستر دگراندیشی، اجازه ی طرح مساله و گفت و گو پیرامون شیوه های اندیشیدن راجع به قدرت، سکسوالیته، مدرنیته،جنون و ... را می دهد.
- با این مقدمه چه چیزی به لحاظ روانشناسی طرح فلسفه تحلیلی را ضرورت می بخشد؟
سبز باشید
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام
با شما موافقم که نسبت بین فلسفه و روان شناسی حداقل در ساحت استعاره شبیه به نسبت بین ریاضیات و فیزیک است.
نمونه هایی از چنین نسبت هایی را می توانید در موارد زیر ببینید:
فلسفهٔ اپیکور-فلسفهٔ شوپنهاور: روانکاوی فروید
فلسفهٔ پارمنیدس/افلاطون- فلسفهٔ هگل/نیچه: روان شناسی تحلیلی یونگ
فلسفهٔ سوفسطائی گرجیاس- فلسفهٔ تحلیلی ویتگنشتاین: روانکاوی ژاک لکان
به امید روزگار سبز
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب : #فلسفه_ترس
نویسنده : #لارس_اسوندسن
مترجم : خشایار دیهیمی
ناشر : نشر گمان
لارس اسوندسن ، فیلسوف 48 ساله نروژی را با کتاب های فلسفی اش درباره ساده ترین اصول زندگی مانند ترس ، ملال ، تنهایی می شناسند . او در کتاب " فلسفه ترس " چیستی و ماهیت ترس را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار می دهد و به مخاطبانش کمک می کند تا از جهان ترس بیرون بایستند و از آن سوی مرزها به این سرزمین نگاه بیندازند .
اسوندسون معتقد است ، برای بهبود کیفیت زندگی بر این باورم که باید همه پدیده های را از منظر ترس مورد بررسی قرار داد . در زمانه ای که بیش از هر دوره ای می توان رفاه و امنیت را در زندگی اجتماعی بشر مشاهده کرد ، این موضوع که ترس بیش از هرعصری بر انسان سایه افکنده ، نیاز به کالبد شکافی این پدیده را ضروری می کند . در سیاست های عصر امروز ، ایجاد احساس ترس که همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم قدرت به شمار می رفته ، به ارزش و فرهنگ تبدیل شده است ، به طوری که بسیاری از ما بدون شیشه کبود ترس نمی توانیم نگاه دیگری به جهان داشته باشیم و با اغراق و فاجعه سازی پدیده هایی که میزان وهم آلود بودن و خطر آمیز بودن شان هیچ وقت راست آزمایی نشده است ، زندگی را به کام خود تلخ کرده ایم .
اسوندسن علاه بر این که فلسفی فکر می کند ، برای واکاوی مفهوم ترس ، در حوزه های دیگری مانند ادبیات ، سیاست ، جامعه شناسی ، روان شناسی و علوم زیستی ورود کرده و ماهیت این پدیده را تحلیل و به خواننده می آموزد که چگونه می توان به جای گریختن یا از بین بردن آن ، با ترس مانوس شد و از آن برای پیشرفت استفاده کرد .
استاد دانشگاه برگن نروژ ، به مخاطبان خود نشان می دهد ، که چگونه ترس می تواند مانند عشق جذاب باشد ، او با نگاهی برون فلسفی ، جذابیت ترس را در زندگی مورد بررسی قرار می دهد ، این که " ترس چگونه به جهان رنگ می دهد ، ترس هم خانواده کنجکاوی است و جهان بدون ترس جهانی غیر قابل تحمل و ملال آور است . "
همچنین پروفسور اسوندسن با تکیه بر مفهوم فلسفی " زیبا شناسی چیزهای زشت " به ما می آموزد ، که چگونه از پدیده های دفع کننده ای مانند ترس ، جاذبه ها را بیرون بکشیم و به نقل از ارسطو می نویسد : " پدیده هایی که برای ما رنج آور و درد آفرین هستند را وقتی وفادارانه و موبه مو مورد موشکافی قرار دهیم ، می بینیم که به ما لذت می بخشند و به وجدمان می آورند ، این همان معنی تراژدی است که از طریق ترس می تواند احساسات ما را پالایش و تطهیر کند ."
نویسنده کتاب " فلسفه ترس " در بخش های دیگر از ترس اجتماعی و رواج " بی اعتمادی" به عنوان یکی از تبعات فرهنگ ترس در زمانه امروز می گوید . این که چگونه اپیدمی ترس در یک جامعه پایه های همبستگی و اعتماد را سست می کند و امکان کارآمدی و پیشرفت یک جامعه را تنزل می بخشد ، چرا که به باور اسوندسن ، جامعه متکی به خود ، جامعه ای است که همه به یکدیگر اعتماد و اطمینان دارند .
" سیاست ترس " از دیگر مباحث خواندنی در کتاب اسوندسن است . او ترس را به عنوان قدیمی ترین ابزار قدرت معرفی می کند ، و از قول فیلسوفانی همچون ماکیاولی و توماس هابز ، مباحثی را نقل می کند که نشان می دهد ، چگونه دیکتاتوری ها ، مشروعیت حکومت خود را با شیوه " ترس از خشونت " بنا می کنند و زمام امور را در دست می گیرند .
و در نهایت این فیلسوف نروژی" فراسوی ترس " را نیز برای ما ترسیم می کند و بر این باور است :" تا زمانی که ترس ابزاری برای سود جویی رسانه های جمعی و قدرت طلبی حاکمان باشد ، تقریبا محال است بتوان سناریوهای وحشت را به گونه ای دیگر و با قلم انسان گرایانه نوشت و به پیشرفت و بهبود اوضاع فکر کرد . در فرهنگ ترس و فرهنگ قربانی بودن ، پیشرفت محال است و وظیفه ما این است که اجازه ندهیم دنیای نمادین تجربه بلافصل ما با پدیده ها را به طور کامل از بین ببرد و ترس های خیالی و غیر حقیقی را با تجربه های واقعی تاخت بزند .
مریم بهریان
دانشجوی دکتری روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/3709.jpg
نام کتاب : #فلسفه_ترس
نویسنده : #لارس_اسوندسن
مترجم : خشایار دیهیمی
ناشر : نشر گمان
لارس اسوندسن ، فیلسوف 48 ساله نروژی را با کتاب های فلسفی اش درباره ساده ترین اصول زندگی مانند ترس ، ملال ، تنهایی می شناسند . او در کتاب " فلسفه ترس " چیستی و ماهیت ترس را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار می دهد و به مخاطبانش کمک می کند تا از جهان ترس بیرون بایستند و از آن سوی مرزها به این سرزمین نگاه بیندازند .
اسوندسون معتقد است ، برای بهبود کیفیت زندگی بر این باورم که باید همه پدیده های را از منظر ترس مورد بررسی قرار داد . در زمانه ای که بیش از هر دوره ای می توان رفاه و امنیت را در زندگی اجتماعی بشر مشاهده کرد ، این موضوع که ترس بیش از هرعصری بر انسان سایه افکنده ، نیاز به کالبد شکافی این پدیده را ضروری می کند . در سیاست های عصر امروز ، ایجاد احساس ترس که همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم قدرت به شمار می رفته ، به ارزش و فرهنگ تبدیل شده است ، به طوری که بسیاری از ما بدون شیشه کبود ترس نمی توانیم نگاه دیگری به جهان داشته باشیم و با اغراق و فاجعه سازی پدیده هایی که میزان وهم آلود بودن و خطر آمیز بودن شان هیچ وقت راست آزمایی نشده است ، زندگی را به کام خود تلخ کرده ایم .
اسوندسن علاه بر این که فلسفی فکر می کند ، برای واکاوی مفهوم ترس ، در حوزه های دیگری مانند ادبیات ، سیاست ، جامعه شناسی ، روان شناسی و علوم زیستی ورود کرده و ماهیت این پدیده را تحلیل و به خواننده می آموزد که چگونه می توان به جای گریختن یا از بین بردن آن ، با ترس مانوس شد و از آن برای پیشرفت استفاده کرد .
استاد دانشگاه برگن نروژ ، به مخاطبان خود نشان می دهد ، که چگونه ترس می تواند مانند عشق جذاب باشد ، او با نگاهی برون فلسفی ، جذابیت ترس را در زندگی مورد بررسی قرار می دهد ، این که " ترس چگونه به جهان رنگ می دهد ، ترس هم خانواده کنجکاوی است و جهان بدون ترس جهانی غیر قابل تحمل و ملال آور است . "
همچنین پروفسور اسوندسن با تکیه بر مفهوم فلسفی " زیبا شناسی چیزهای زشت " به ما می آموزد ، که چگونه از پدیده های دفع کننده ای مانند ترس ، جاذبه ها را بیرون بکشیم و به نقل از ارسطو می نویسد : " پدیده هایی که برای ما رنج آور و درد آفرین هستند را وقتی وفادارانه و موبه مو مورد موشکافی قرار دهیم ، می بینیم که به ما لذت می بخشند و به وجدمان می آورند ، این همان معنی تراژدی است که از طریق ترس می تواند احساسات ما را پالایش و تطهیر کند ."
نویسنده کتاب " فلسفه ترس " در بخش های دیگر از ترس اجتماعی و رواج " بی اعتمادی" به عنوان یکی از تبعات فرهنگ ترس در زمانه امروز می گوید . این که چگونه اپیدمی ترس در یک جامعه پایه های همبستگی و اعتماد را سست می کند و امکان کارآمدی و پیشرفت یک جامعه را تنزل می بخشد ، چرا که به باور اسوندسن ، جامعه متکی به خود ، جامعه ای است که همه به یکدیگر اعتماد و اطمینان دارند .
" سیاست ترس " از دیگر مباحث خواندنی در کتاب اسوندسن است . او ترس را به عنوان قدیمی ترین ابزار قدرت معرفی می کند ، و از قول فیلسوفانی همچون ماکیاولی و توماس هابز ، مباحثی را نقل می کند که نشان می دهد ، چگونه دیکتاتوری ها ، مشروعیت حکومت خود را با شیوه " ترس از خشونت " بنا می کنند و زمام امور را در دست می گیرند .
و در نهایت این فیلسوف نروژی" فراسوی ترس " را نیز برای ما ترسیم می کند و بر این باور است :" تا زمانی که ترس ابزاری برای سود جویی رسانه های جمعی و قدرت طلبی حاکمان باشد ، تقریبا محال است بتوان سناریوهای وحشت را به گونه ای دیگر و با قلم انسان گرایانه نوشت و به پیشرفت و بهبود اوضاع فکر کرد . در فرهنگ ترس و فرهنگ قربانی بودن ، پیشرفت محال است و وظیفه ما این است که اجازه ندهیم دنیای نمادین تجربه بلافصل ما با پدیده ها را به طور کامل از بین ببرد و ترس های خیالی و غیر حقیقی را با تجربه های واقعی تاخت بزند .
مریم بهریان
دانشجوی دکتری روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/3709.jpg
#یادداشت_هفته
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش اول
دکتر سرگلزایی: گاهی انسان از دغدغه های وجودی به مسائل روزمره فرار می کند یعنی به جای این که با ترس از مرگ و با ترس از بیمعنایی زندگی مواجه شود فرار می کند به این که چرا همسرم مرا درک نمیکند یا چرا شغل مناسب پیدا نمیکنم؛ برعکسش هم وجود دارد یعنی ممکن است یک آدمی از ناشایستگیهای اجتماعی و ارتباطی خود به مسائل وجودی فرار کند. بسیاری از آدمها هستند که کمکاری میکنند، به خودشان سختی نمیدهند، تعهّد اجتماعیشان کم است؛ اما وقتی اینها به جلسه مشاوره میروند شروع میکنند به طرح کردن سؤالات وجودی ، یعنی جلسه مشاوره را تبدیل به جلسه بحث فلسفی راجع به مسائل وجودی میکند. درحالیکه وقتی خوب میبینیم، میبینیم مسئله این آدم مسئله وجودی نیست ولی یاد گرفته وقتی راجع به این چیزها حرف بزند او را جدیتر میگیرند تا اینکه بگوید من با مادرم نمیتوانم مسئلهام را حل کنم. به جای اینکه بگوید من که 37 ساله هستم هنوز با مادرم مشکل دارم میآید مسائل وجودی را مطرح میکند.
سپیده دانایی : مثلاً چه مسائلی را مطرح میکنند؟
دکتر سرگلزایی: مثلاً به درمانگرش میگوید شما معنای زندگی را پیدا کردید یا خیر؟ چرا من باید سر کار بروم وقتی که اصلاً نمیدانیم چرا هستیم؟! یعنی گریز به مسائل وجودی میزند برای اینکه به این نپردازد که در سن 37 سالگی از مادرش پول میگیرد و همچنان هم ناراضی و متوقع است و بیشتر میخواهد بگیرد. وقتی ما در فضای نظریهپردازی هستیم تکلیف ما روشن است اما وقتی در فضای بالینی قرار میگیریم آنوقت همانطور که ممکن است یک آدم برای فرار از مسائل وجودی به مسائل ارتباطی و بین فردی پناه ببرد خیلی وقتها هم برعکس آدمها دارند از مسائل بین فردی به مسائل وجودی پناه میبرند و این آن چالشی است که رواندرمانگر باید خیلی حواسش را جمع کند. اگر یک رواندرمانگر خودش را روان شناس وجودی معرفی کند خیلی راحت در تله مراجعی میافتد که بحث را از جایی که مشکل رشدی شخصی اوست به حوزه مسائل بشری ببرد که توپ در زمین دیگری بیفتد.
خیلی وقتها زمانی که رسیدگی به یک مسئله ملموس دشوار است و ما را اذیت میکند ترجیح میدهیم به سراغ ماجرای انتزاعیتر برویم و راجع به آن صحبت کنیم. جامعه ایران اساساً الآن دارد به بحثهای فلسفی و وجودی فرار میکند. مسائل اساسی روانی-اجتماعی که در جامعه ایران داریم مسائلی نیستند که مسئله وجودی و مسئله انسان در برابر هستی باشد. ما ایرانی ها هنوز درباره ی مسائل شهروندی سر در گم هستیم. درباره مسئله من در مقابل همسایهام ، مسئله من در مقابل حکومت، درباره ی حقوق اجتماعی، شهروندی، مدنی ؛ همه این حوزه ها مسئلهدار است و ما نمیدانیم چه کار کنیم. در نتیجه ما ترجیح میدهیم به مسئلهای فرار کنیم که صحبت کردن از آن بیخطر است، چون اگر بخواهم درباره مسئله من در مقابل نهادهای قدرت صحبت کنم خطر دارد. اگر درباره ی من در مقابل همسایهام صحبت کنم یک مسئولیتی دارم باید مهارت این را داشته باشم که این مسئله را با همسایهام مطرح کنم، مذاکره کنم ، یا من کنار بیایم و یا او را را متقاعد کنم، اینها همه هزینه دارند ولی وقتی درباره مسئله معنا صحبت میکنم نه کسی مرا تهدید میکند نه من کسی را تهدید میکنم نه هیچ مسئولیتی به عهده من است. به نظرم میآید جامعه ایرانی بهعنوان یک جامعه ی گریزپای غیرعمل گرا دارد از مسائلی که باید بابت آن ها هزینه بپردازد به موضوعات وجودی فرار میکند. هر چه نظریات کلیتر و مبهمتر باشند و مسئولیتهای اجتماعی کمتری برای ما ایجاد کنند بیشتر به سوی آن ها فرار میکنیم. به نظرم امروزه یکی از دلایل مد شدن روان شناسی وجودی این است.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش اول
دکتر سرگلزایی: گاهی انسان از دغدغه های وجودی به مسائل روزمره فرار می کند یعنی به جای این که با ترس از مرگ و با ترس از بیمعنایی زندگی مواجه شود فرار می کند به این که چرا همسرم مرا درک نمیکند یا چرا شغل مناسب پیدا نمیکنم؛ برعکسش هم وجود دارد یعنی ممکن است یک آدمی از ناشایستگیهای اجتماعی و ارتباطی خود به مسائل وجودی فرار کند. بسیاری از آدمها هستند که کمکاری میکنند، به خودشان سختی نمیدهند، تعهّد اجتماعیشان کم است؛ اما وقتی اینها به جلسه مشاوره میروند شروع میکنند به طرح کردن سؤالات وجودی ، یعنی جلسه مشاوره را تبدیل به جلسه بحث فلسفی راجع به مسائل وجودی میکند. درحالیکه وقتی خوب میبینیم، میبینیم مسئله این آدم مسئله وجودی نیست ولی یاد گرفته وقتی راجع به این چیزها حرف بزند او را جدیتر میگیرند تا اینکه بگوید من با مادرم نمیتوانم مسئلهام را حل کنم. به جای اینکه بگوید من که 37 ساله هستم هنوز با مادرم مشکل دارم میآید مسائل وجودی را مطرح میکند.
سپیده دانایی : مثلاً چه مسائلی را مطرح میکنند؟
دکتر سرگلزایی: مثلاً به درمانگرش میگوید شما معنای زندگی را پیدا کردید یا خیر؟ چرا من باید سر کار بروم وقتی که اصلاً نمیدانیم چرا هستیم؟! یعنی گریز به مسائل وجودی میزند برای اینکه به این نپردازد که در سن 37 سالگی از مادرش پول میگیرد و همچنان هم ناراضی و متوقع است و بیشتر میخواهد بگیرد. وقتی ما در فضای نظریهپردازی هستیم تکلیف ما روشن است اما وقتی در فضای بالینی قرار میگیریم آنوقت همانطور که ممکن است یک آدم برای فرار از مسائل وجودی به مسائل ارتباطی و بین فردی پناه ببرد خیلی وقتها هم برعکس آدمها دارند از مسائل بین فردی به مسائل وجودی پناه میبرند و این آن چالشی است که رواندرمانگر باید خیلی حواسش را جمع کند. اگر یک رواندرمانگر خودش را روان شناس وجودی معرفی کند خیلی راحت در تله مراجعی میافتد که بحث را از جایی که مشکل رشدی شخصی اوست به حوزه مسائل بشری ببرد که توپ در زمین دیگری بیفتد.
خیلی وقتها زمانی که رسیدگی به یک مسئله ملموس دشوار است و ما را اذیت میکند ترجیح میدهیم به سراغ ماجرای انتزاعیتر برویم و راجع به آن صحبت کنیم. جامعه ایران اساساً الآن دارد به بحثهای فلسفی و وجودی فرار میکند. مسائل اساسی روانی-اجتماعی که در جامعه ایران داریم مسائلی نیستند که مسئله وجودی و مسئله انسان در برابر هستی باشد. ما ایرانی ها هنوز درباره ی مسائل شهروندی سر در گم هستیم. درباره مسئله من در مقابل همسایهام ، مسئله من در مقابل حکومت، درباره ی حقوق اجتماعی، شهروندی، مدنی ؛ همه این حوزه ها مسئلهدار است و ما نمیدانیم چه کار کنیم. در نتیجه ما ترجیح میدهیم به مسئلهای فرار کنیم که صحبت کردن از آن بیخطر است، چون اگر بخواهم درباره مسئله من در مقابل نهادهای قدرت صحبت کنم خطر دارد. اگر درباره ی من در مقابل همسایهام صحبت کنم یک مسئولیتی دارم باید مهارت این را داشته باشم که این مسئله را با همسایهام مطرح کنم، مذاکره کنم ، یا من کنار بیایم و یا او را را متقاعد کنم، اینها همه هزینه دارند ولی وقتی درباره مسئله معنا صحبت میکنم نه کسی مرا تهدید میکند نه من کسی را تهدید میکنم نه هیچ مسئولیتی به عهده من است. به نظرم میآید جامعه ایرانی بهعنوان یک جامعه ی گریزپای غیرعمل گرا دارد از مسائلی که باید بابت آن ها هزینه بپردازد به موضوعات وجودی فرار میکند. هر چه نظریات کلیتر و مبهمتر باشند و مسئولیتهای اجتماعی کمتری برای ما ایجاد کنند بیشتر به سوی آن ها فرار میکنیم. به نظرم امروزه یکی از دلایل مد شدن روان شناسی وجودی این است.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#یادداشت_هفته
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
#مصاحبه
"جامعهی ایران در حال فرار به سمت بحثهای فلسفی و وجودی است."
بخشی از گفتگوی دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
و دکتر هدایت علوی تبار (استاد فلسفه)
در دفتر ماهنامه «سپیده دانایی» درباره ی
#روانشناسی_اگزیستانسیال و #فلسفه_اگزیستانسیال
متن کامل این گفتگو را در شماره ی اسفندماه «سپیده دانایی» مطالعه فرمایید.
بخش دوم
در فضای بالینی هم همین مشکل وجود دارد، وقتی یک روانشناس بگوید من روانشناس وجودی هستم در واقع دارد به واژههای مبهمی مثل اصالت و معنا تکیه میکند و میتواند از حسابرسی شانه خالی کند، چون وقتی یک روانشناسی میگوید من روانشناس رفتاری هستم باید تکنیک بدهد، باید بیمارش را رصد کند، باید آزمون بگیرد و نشان دهد که تکنیکش مؤثر است. وقتی روانشناسی میگوید دارم شناختی کار میکنم باید خطاهای شناختی را درس بدهد، به مراجع برنامه و تکلیف بدهد، باید از مراجع خود تکلیف بخواهد، تکلیفش را ببیند و تصحیح کند. ولی روانشناس وجودی آنهم یک روانشناس وجودی که نه فلسفه وجودی میداند نه تاریخ روانشناسی وجودی میداند و صرفاً اروین یالوم میخواند و میگوید من وجودی هستم و میگوید «من در اینجا و اکنونِ ارتباطِ درمانی با اصیل ترین وجه خودم حضور پیدا می کنم» خب این عبارات مبهم و سنجش ناپذیر خیلی تکلیف یک روانشناس و بار مسئولیت او را کم میکنند. هر کسی از او بپرسد چرا بیمارت را در آغوش گرفتی، میگوید اصالت وجودیام در آن لحظه به من گفت این اصیلترین رابطه با مخاطب است.
سپیده دانایی : یعنی روانشناسی وجودی متدلوژی و روش معرفتشناسی ندارد، حتی در نگاه یالوم؟
دکتر سرگلزایی: دقیقاً در نگاه یالوم چیزی که جالب است اینکه هر وقت میبینید یالوم دارد با حسابوکتاب حرف میزند دارد از نظریات روانکاوی استفاده میکند. در کتابهای یالوم مکرراً میبینید از مراجعین رؤیاهایشان را میگیرد تحلیلشان میکند، دفاعهای روانیشان را میشکند؛ یعنی از آن دورهای که دوره روانکاوی گذرانده دارد استفاده میکند. اروین یالوم یک روانپزشک است که اول مثل همه روانپزشکها نوروساینس و سایکوفارماکولوژی یاد گرفته و سالها هم دارو تجویز کرده است؛ بعد روانکاوی را یاد گرفته، دورههای روانکاوی را گذرانده است و وقتی کتابهایش را بخوانید میبینید بارها و بارها دارد از چارچوبهای روانکاوی برای درمان استفاده میکند، ولی با گفتن اینکه من یک روانشناس اگزیستانسیال هستم برای خودش یک حیاط خلوتی باز میکند که اگر خواستم حرفی بزنم که هیچ تکیهگاهی به جز احساس، ادراک و تجربه من ندارد بگویم من اگزیستانسیال هستم و بر مبنای اصالت انسانی خودم دارم عمل میکنم؛ بنابراین برای یک روانشناس تازهکار و کمتجربه راحتترین کار این است بگوید من یک روانشناس وجودی هستم، یالومی کار میکنم و دیگر به هیچکس پاسخگو نباشد به جز اصالت وجودی خویش! بنابراین من مُد شدن روانشناسی وجودی را در جامعه ایرانی، گریز از مسئولیتهای کاملاً عینی شهروندیاش میبینم و مُد شدن روانشناسی وجودی را در بین شانه خالی کردن از زیر بار چارچوب، مهارت و دانش. بنابراین این ماجرا را برای جامعه ایرانی فرصت، رشد و ارتقاء نمیبینم بلکه الگوی تکراری «شاعرانه سخن گفتن و رندانه زندگی کردن» میدانم.
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/IMG_20190330_124748_856.jpg
معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #فلسفه_ترس
نویسنده: #لارس_اسوندسن
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: نشر گمان
لارس اسوندسن ، فیلسوف 48 ساله نروژی را با کتابهای فلسفیاش درباره سادهترین اصول زندگی مانند ترس، ملال، تنهایی میشناسند. او در کتاب ”فلسفه ترس” چیستی و ماهیت ترس را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد و به مخاطبانش کمک میکند تا از جهان ترس بیرون بایستند و از آن سوی مرزها به این سرزمین نگاه بیندازند.
اسوندسون معتقد است، برای بهبود کیفیتزندگی بر این باورم که باید همه پدیدهها را از منظر ترس مورد بررسی قرار داد. در زمانهای که بیش از هر دورهای میتوان رفاه و امنیت را در زندگیاجتماعی بشر مشاهده کرد، این موضوع که ترس بیش از هر عصری بر انسان سایه افکنده، نیاز به کالبدشکافی این پدیده را ضروری میکند. در سیاستهای عصر امروز، ایجاد احساسترس که همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم قدرت به شمار میرفته، به ارزش و فرهنگ تبدیل شده است، به طوری که بسیاری از ما بدون شیشه کبود ترس نمیتوانیم نگاه دیگری به جهان داشته باشیم و با اغراق و فاجعهسازی پدیدههایی که میزان وهم آلود بودن و خطرآمیز بودنشان هیچوقت راستآزمایی نشده است، زندگی را به کام خود تلخ کردهایم.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
#معرفی_کتاب
نام کتاب: #فلسفه_ترس
نویسنده: #لارس_اسوندسن
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: نشر گمان
لارس اسوندسن ، فیلسوف 48 ساله نروژی را با کتابهای فلسفیاش درباره سادهترین اصول زندگی مانند ترس، ملال، تنهایی میشناسند. او در کتاب ”فلسفه ترس” چیستی و ماهیت ترس را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد و به مخاطبانش کمک میکند تا از جهان ترس بیرون بایستند و از آن سوی مرزها به این سرزمین نگاه بیندازند.
اسوندسون معتقد است، برای بهبود کیفیتزندگی بر این باورم که باید همه پدیدهها را از منظر ترس مورد بررسی قرار داد. در زمانهای که بیش از هر دورهای میتوان رفاه و امنیت را در زندگیاجتماعی بشر مشاهده کرد، این موضوع که ترس بیش از هر عصری بر انسان سایه افکنده، نیاز به کالبدشکافی این پدیده را ضروری میکند. در سیاستهای عصر امروز، ایجاد احساسترس که همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم قدرت به شمار میرفته، به ارزش و فرهنگ تبدیل شده است، به طوری که بسیاری از ما بدون شیشه کبود ترس نمیتوانیم نگاه دیگری به جهان داشته باشیم و با اغراق و فاجعهسازی پدیدههایی که میزان وهم آلود بودن و خطرآمیز بودنشان هیچوقت راستآزمایی نشده است، زندگی را به کام خود تلخ کردهایم.
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روانشناسی
برای مطالعه متن کامل مطلب بالا لطفا به لینک زیر در وبسایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
از اینجا کلیک کنید
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
فلسفه ترس
فلسفه ترس - «لارس اسوندسن» ، فیلسوف ۴۸ساله نروژی را با کتابهای فلسفیاش درباره سادهترین اصول زندگی مانند ترس، ملال وتنهایی میشناسند. او در کتاب «فلسفه ت
Forwarded from كانال رسمي دكتر سيد ايمان ايرانمنش
دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک بنام ایرانی و از پژوهشگران حوزه فلسفه و اسطوره شناسی می باشند. از بین آثار مکتوب ایشان، کتاب انسان، فلسفه و عرفان با ادبیات و تحلیل متفاوتی به جوهره انسان، روان، گرایش به فلسفه و ادراک و عرفان و شناخت می پردازد که برای علاقه مندان این حوزه بسیار جذاب خواهد بود.
#دکتر_ایمان_ایرانمنش #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #معرفی_کتاب #روانشناسی #روانپزشکی #ادبیات #فلسفه #انسان #عرفان #اسطوره_شناسی #دکتر_ایرانمنش #استاد_دانشگاه
#دکتر_ایمان_ایرانمنش #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #معرفی_کتاب #روانشناسی #روانپزشکی #ادبیات #فلسفه #انسان #عرفان #اسطوره_شناسی #دکتر_ایرانمنش #استاد_دانشگاه
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
با سلام خدمت دکتر سرگلزایی
ممنون میشم اگر بفرمایید برای یادگیری فلسفه از کجا شروع کنم و شما چه کتاب یا کتابهایی رو پیشنهاد میکنید؟
با تشکر
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و ارادت
اگر قرار است فقط یک کتاب در زمینهی فلسفه بخوانید کتاب پیشنهادی من "آثار کلاسیک فلسفه" است. این کتاب نوشتهی نایجل واربرتون- ترجمه مسعود علیا و از انتشارات ققنوس است. ولی اگر وقت و علاقهی بیشتری دارید پیشنهاد میکنم آشنایی با فلسفه را از طریق سه کتاب شیرین "تسلیبخشیهای فلسفه" آلن دو باتن، "دنیای سوفی" یوستین گرودر و "تاریخچۀ کوتاهی از فلسفه" نایجل واربرتون شروع کنید و سپس به سراغ "آثار کلاسیک فلسفه" و "فلسفه مشق زندگی" لوک فری بروید. کتاب "سیر حکمت در اروپا" محمدعلی فروغی نیز علیرغم نثر قدیمیاش همچنان کتاب خوبی برای مطالعهی تاریخ فلسفه غرب است. برای مطالعهی بنیادهای فلسفی روانشناسی کتاب "تاریخ روانشناسی" هرگنهان - ترجمهی یحیی سیدمحمدی- انتشارات ارسباران را پیشنهاد میکنم.
تندرست و شادکام باشید.
#فلسفه
#drsargolzaei
@drsargolzaei
❓پرسش:
با سلام خدمت دکتر سرگلزایی
ممنون میشم اگر بفرمایید برای یادگیری فلسفه از کجا شروع کنم و شما چه کتاب یا کتابهایی رو پیشنهاد میکنید؟
با تشکر
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و ارادت
اگر قرار است فقط یک کتاب در زمینهی فلسفه بخوانید کتاب پیشنهادی من "آثار کلاسیک فلسفه" است. این کتاب نوشتهی نایجل واربرتون- ترجمه مسعود علیا و از انتشارات ققنوس است. ولی اگر وقت و علاقهی بیشتری دارید پیشنهاد میکنم آشنایی با فلسفه را از طریق سه کتاب شیرین "تسلیبخشیهای فلسفه" آلن دو باتن، "دنیای سوفی" یوستین گرودر و "تاریخچۀ کوتاهی از فلسفه" نایجل واربرتون شروع کنید و سپس به سراغ "آثار کلاسیک فلسفه" و "فلسفه مشق زندگی" لوک فری بروید. کتاب "سیر حکمت در اروپا" محمدعلی فروغی نیز علیرغم نثر قدیمیاش همچنان کتاب خوبی برای مطالعهی تاریخ فلسفه غرب است. برای مطالعهی بنیادهای فلسفی روانشناسی کتاب "تاریخ روانشناسی" هرگنهان - ترجمهی یحیی سیدمحمدی- انتشارات ارسباران را پیشنهاد میکنم.
تندرست و شادکام باشید.
#فلسفه
#drsargolzaei
@drsargolzaei