دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.9K photos
113 videos
176 files
3.38K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ

*با عرض سلام خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی ؛

پرسشی از خدمت تان دارم . 

مدت هاست واژه انرژی و تقسیم بندی آن به انرژی مثبت و منفی جزء ادبیات عموم مردم شده و برای من این سؤال پیش آمده که آیا آن چیزی که انسان ها از هم دریافت و یا برای هم ارسال می کنند از جنس انرژی است؟ (مثل دعا کردن که می گویند انرژی بفرستید و یا میدان حضور یک انسان که به عنوان مثال می گویند فلانی آدم انرژی مثبتی است!  و یا حتی یک مکان) و همچنین آیا اساساً تقسیم بندی انرژی به مثبت و منفی ؛ تقسیم بندی درستی است؟ (تا آنجایی که من از علوم دوران مدرسه یادم می آید انرژی و انواع آن تعریف خاصی داشتند!!! که با آن چه امروز باب شده به نظر هم خوانی ندارد!)

با تشکر از لطف شما


*سلام و احترام

ابتدا فرانز فریدریش آنتون مسمر پزشک آلمانی فارغ التحصیل دانشگاه وین  مفهوم "انرژی" را وارد طب و روان شناسی کرد. او اعتقاد داشت که انسان ها دارای یک میدان مغناطیسی پیرامون خود هستند و آشفتگی در این میدان مغناطیسی باعث بیماری ها می شود. مسمر تصوّر می کرد که دارای مغناطیس حیاتی قدرتمندی ست که می تواند با انتقال آن به بیماران، مغناطیس بدن آن ها را به تعادل برگرداند. با این که روش هیپنوتیزم مسمری که به "مانیه تیزم" معروف است پیروان و علاقمندان زیادی پیدا کرد هیچ گروه پژوهشی مستقلّی مستندات مسمر را قانع کننده نیافتند.
یک نسل بعد زیگموند #فروید پزشک وینی و پایه گذار روانکاوی از اصطلاح انرژی روانی استفاده کرد. مقصود فروید از این اصطلاح اصلاً مفهوم فیزیکی انرژی نبود بلکه او اصطلاح انرژی روانی را معادل با گرایش و کشش روانی به کار برد. بعد ها او واژه ی "لیبیدو" یا "زیست مایه" را جایگزین انرژی کرد که بسیار شبیه مفهوم "اراده ی معطوف به حیات" آرتور #شوپنهاور است.

آن چه در بین عموم به عنوان انرژی مثبت و منفی "مُد شده است" نه ربطی به روان شناسی دارد و نه ربطی به فیزیک. این گفتمان تحت تأثیر برخی سبک های پزشکی آلترناتیو ایجاد شده است. برخی رسانه های شبه علمی همچون مجله های زرد شبه روان شناسی و فیلم عوام فریبانه ی راز هم سعی کرده اند با این مفهوم کاسبی راه بیاندازند و توفیق چشمگیری هم داشته اند!

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و تشکر بابت مطالب آموزنده ی شما

مسئله ی #جبر_و_اختیار اخیرا ذهن من را بسیار مشغول خود ساخته، می دانیم تنها اعمالی از انسان اختیاری است که با تفکر و سپس تصمیم گیری همراه باشند. ما از بدو تولد تنها اسیر جبریم و طبق غریزه و در واکنش به محیط رفتار می کنیم تا زمانی که قدرت تفکر در ما رشد کند و توانایی تصمیم گیری داشته باشیم. امّا چه مسائلی باعث می شوند ما تصمیمی بگیریم و راهی را نسبت به راه دیگر ترجیح دهیم؟ با بررسی عوامل تعیین کننده نهایتا به نقش تجربیات گذشته و ژنتیک بر تصمیم گیری می رسیم که این دو نیز از اختیار ما خارج اند. ما اغلب چون جبر و اختیار را فقط در واکنش انسان به محیط و اجتماع و یا به نقش کودکی و تربیت در شخصیت وی و توانایی تغییر شرایط بررسی می کنیم، به حالتی بین جبر و اختیار معتقد می شویم، این در حالی است که با این نحوه تفکر نقش محیط و وراثت را بر "خود" فرد که حال تسلیم عوامل محیطی نمی شود و حالتی بین جبر و اختیار را پدید می آورد بی توجهیم.

از طرفی به گفته بسیاری از فلاسفه وجود قدرت اختیار با قانون علیت متناقض است، چرا که عاملی به نام اختیار که تحت تاثیر عوامل دیگر نباشد و عاملی جهت انتخاب راه های مختلف باشد در زنجیره علّی پدیده ها نمی گنجد.

با اعتقاد به این مسائل جبرگرایانه احساسات بدی از جمله قربانی جبر حاکم بودن به انسان دست می دهد و به علاوه چارچوب های قضاوت در وی از بین می روند.

ناتاناییل براندن در کتاب "روانشناسی حرمت نفس" به بررسی این اعتقاد می پردازد و اشکالاتی را در این اعتقاد بیان می کند که اغلب قابل پذیرش نیستند.

به نظر شما آیا اعتقاد به اینچنین جبری منطبق بر واقعیت است؟ و اگر اینطور است تاثیرات این اعتقاد بر انسان را چگونه می دانید؟
با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
روان شناسی امتداد فلسفه است. بنابراین نظریه پردازانی همچون زیگموند #فروید (پایه گذار روانکاوی) و کارل گوستاو #یونگ (پایه گذار روان شناسی تحلیلی) که تحت تأثیر فیلسوفان جبرگرا همچون آرتور #شوپنهاور و گئورگ ویلهلم #هگل قرار داشته اند به جبرگرایی نزدیک بوده اند در حالی که روانپزشکانی همچون #ویکتور_فرانکل ، #ویلیام_گلسر و #اروین_یالوم که تحت تأثیر #اگزیستانسیالیسم قرن بیستم قرار دارند به اختیارگرایی نزدیک تر هستند. من با فیلسوفان و روان شناسان جبرگرا نزدیکی فکری بیشتری دارم و باورم این است که قاعده بر جبر است، اختیار، استثنای جبر است و در هنگامه های نادری در میان جبرهای بی شمار جا باز می کند؛ با این حال ویلیام جیمز فیلسوف، پزشک و روان شناس پراگماتیک آمریکایی باور دارد که کسانی که اختیارمحور هستند رضایت بیشتری از زندگی دارند. 

این مباحث را در مجموعه سمینارهای «بنیان های فلسفی روان شناسی» به تفصیل بحث می کنم. سمینار بعدی با این موضوع از آبان ماه در مؤسسهٔ آفتاب مهر (تهران-یوسف آباد) کلید خواهد خورد.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#حافظ_مولانا_آرکه_تایپ_ها

خلاصهٔ سخنرانی #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک در همایش مهر مولانا-قسمت اول

مؤسسهٔ سروش مولانا – بیستم مهرماه 1396

به نقل از روزنامهٔ اعتماد 22 مهرماه 1396

مفهوم #آركی_تايپ Archetype# از دو بخش «آركي» يعني باستاني و «تايپ» يعني سنخ و گونه تشكيل شده است. اين مفهوم بيش و پيش از هر كس با نام #كارل_گوستاو_يونگ، روانپزشك سوييسي گره خورده است و مراد از آن اين است كه انسان‌ها در درون خودشان تمايلات ناخودآگاهي به سمت برخي جبرها دارند، يعني انسان‌ها گمان مي‌كنند بسياري از امور را انتخاب مي‌كنند، اما اين انتخاب‌ها در چارچوب‌هاي محدودي صورت مي‌گيرد. بنابراين مراد از نگاه آركي تايپي آن است كه گويي جبرهايي مثل ذوات در عالم وجود دارد كه انسان‌ها تنها مي‌توانند تركيب‌هايي از اين ذوات اصلي را داشته باشند و اين نگاه با نگاه اگزيستانسيال كه بر تقدم وجود بر ماهيت مبتني است، متفاوت است. يونگ از ١٩٣٤ تا ١٩٣٩ يعني آغاز جنگ جهاني دوم به مدت ٥ سال در سمينارهاي هفتگي كتاب #چنين_گفت_زرتشت #نيچه و خود نيچه را تحليل مي‌كرد و به اين بهانه روانشناسي تحليلي خود را معرفي كرد. تقريرات اين جلسات قريب به ١٥٠٠ صفحه است كه در زمان حياتش ٥٠٠ صفحه از آن انتخاب و منتشر شد و خوشبختانه اين كتاب با ترجمه دکتر سپيده حبيب توسط نشر قطره منتشر شده است. يونگ در اين كتاب به جزوه‌اي كوچك از نيچه با نام «بصيرت ديونيزوسي به جهان» (١٨٧٠) ارجاع مي‌دهد كه الان بخشي از كتاب زايش تراژدي نيچه است. نيچه در اين جزوه سراغ رب‌النوع‌هاي يونان باستان مي‌رود و مي‌گويد زندگي تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني زندگي را از بيرون به مثابه يك ابژه مي‌نگرد، مثل نگاه علمي به پديده‌هاي جهان در حالي كه نگاه ديونيزوسي متفاوت از آن درگير شدن با پديده‌ها و تجربه آنهاست، يعني مرز ميان انسان و آنچه مشاهده مي‌كند، برداشته مي‌شود و معاشقه با جهان صورت مي‌گيرد. نيچه در اين جزوه با ارجاع به #شوپنهاور مي‌گويد زندگي گويي بندبازي و تعادلي ميان نگاه آپولوني و نگاه ديونيزوسي است. نگاه آپولوني واقع‌نگري و مواجهه علمي با جهان را ممكن مي‌كند، اما نگاه ديونيزوسي تجربه و همدلي با جهان را امكان‌پذير مي‌سازد و ادراكي پديدارشناختي و دروني از جهان پديد مي‌آورد. در روان ‌درماني گاهي اين بندبازي و ايجاد تعادل ميان اين دو نگاه ضروري است.
نيچه معتقد است وقتي بيش از حد به جهان آپولوني و ابژكتيو بنگريم، به نيهيلسم دچار مي‌شويم، زيرا در مي‌يابيم كه جهاني آشوبناك و ناشناختني در برابر ما است كه نمي‌توانيم با آن ارتباط برقرار كنيم و احساس تنهايي و غربت و وانهادگي مي‌كنيم، مثل ني‌اي كه از نيستان جدا شده است. به نظر نيچه در چنين شرايط نيهيليستيك آپولوني، ديونيزوس به دو شكل به كمك انسان مي‌آيد؛ يا به شكل خلاقيت عارفانه يا به شكل خلاقيت هنرمندانه. يعني عارف يا هنرمند با اثر هنري معنايي را بر عالم بار مي‌كند و مي‌آفريند كه انسان‌هاي گرسنه سير مي‌شوند. نيچه البته تاكيد دارد كه پيش از آن بايد آپولون وجود داشته باشد، يعني اگر انسان قواعد و اصول زيبايي‌شناختي را نداند، بصيرت ديونيزوسي نمي‌تواند تبديل به محصول قابل استفاده شود، بنابراين، اين هر دو نگرش ضروري است كه بايد بندبازي ميان آنها صورت گيرد. از ديد نيچه انسان آوردگاه ميان آپولو و ديونيزوس است.  هراكليتوس متفكر بزرگ پيشاسقراطي ٥٠٠ سال ق. م. به اهميت اين دو آركي‌تايپ به عنوان پسران زئوس اشاره كرده بود. در يونان باستان البته اين دو را به عنوان خدايگان مي‌شناختند و معتقد بودند اين دو را بايد با هم پرستيد، اما امروز ما آنها را كشش‌هاي رواني (trend) مي‌ناميم. يونانيان زمان‌هاي مشخصي از سال (حدود ٣ ماه) را به عبادت ديونيزوس كه رب النوع شراب و سرمستي است مي‌پرداختند و باقي سال را به عبادت آپولون مي‌پرداختند. #حافظ نيز گويي از اين داستان يونان باستان خبر داشته كه مي‌گويد:

 نگويمت همه سال مي ‌پرستي كن
سه ماه مي‌ خور و نه ماه پارسا مي‌باش

 در تناظر و تبادل ميان ديونيزوس و آپولون، عرفان آركي‌تايپ ديونيزوسي دارد. البته اشاره خواهد شد كه انواع عرفان و آركي تايپ‌هاي عرفاني داريم و تفاوت حافظ و #مولانا از همين جا بر مي‌خيزد. همچنين لازم به ذكر است كه امپدوكلوس كه همزمان با هراكليتوس بود، اين دو آركي‌تايپ را به صورت دو كشش رواني يعني لوگوس (مشابه آپولون) و اروس (مشابه ديونيزوس) مي‌ديد.

@drsargolzaei
 
🎥 زندگی‌ زیباست.

🖌در یونان باستان دو ژانر نمایشی وجود داشت:
کمدی ها با پایانی خوش و تراژدی ها با پایانی غم انگیز

قصه های کمدی با معجزه شروع و درادامه به معجزات بزرگ تری ختم‌ میشد ولی در قصه های تراژدی، قهرمان قصه مبارزه می کرد، چاره جویی میکرد، به ارزش هایی چون شرافت پایبند بود ولی هیچکدام از اینها باعث نمیشد معجزه ای رخ دهد و قهرمان قصه با حال خوش قصه اش تمام شود.

فیلم "زندگی زیباست"، ترکیبی زیبا از کمدی و تراژدی است و به مانند توالی اوج و فرود در یک قطعه زیبای موسیقی.

نیمه اول فیلم نیمه کمدی زندگی است و پر است از معجزه.

معجزه ای که به طنز اسمش را نیروی اراده گذاشته و با طنزی عمیق تر، باور به این اراده را به بدبین ترین فیلسوف تاریخ یعنی شوپنهاور نسبت داده است. درحالیکه اراده در منظومه ی فکری شوپنهاور با درک مصطلح از آن، تفاوت بسیار دارد. شوپنهاور انسان را بیشتر از آنکه صاحب اراده بداند، مقهور اراده جهانی میداند که صرفا" معطوف به حیات است و پایبند به قانون بقا.

نیمه دوم فیلم، نیمه تراژدی است.
اسارت، دوری از وطن، سرنوشت نامعلوم و مرگ

شوپنهاور معتقد بود فقط هنر می‌تواند گریز گاهی باشد از شر ارادهٔ بی‌امان و چه هنری فراتر از طنز.
طنزی که کمک میکند در حالی که میدانیم زندگی تراژدیک است ولی به این تراژدی بزرگ و دردناک آری بگوییم و در این صحنه تراژدیک به ویژه وقتی فرزندانمان تماشاچی بازی ما هستند طوری بازی کنیم که در انتهای قصه همچون جاشوا پسر گوئیدو فریاد بزنند که "ما برنده شدیم"

فیلم زندگی زیباست، قصه زندگی و عشق است.
فیلمی برگرفته از نظریه "لوگوتراپی" فرانکل، در تاثیر معنا در تحمل رنج و درد زندگی و چکیده ای از این جمله نیچه که:"کسی که به چرایی زندگی پی ببرد، با هر چگونه ای خواهد ساخت".

فیلم سرشار از نقاط اوج است ولی نقطه ی اوج فیلم رژه ی مسخره وار توام با لبخند و چشمک پدر به پسر در مسیری به سوی مرگی محتوم است. صحنه ای زیبا از تقابل اراده ای کمدی در برابر اراده ی تراژدیک و این بار، این تماشاچی فیلم است که بر خلاف منطق تراژدی در انتظار معجزه ای است که به وقوع نمی پیوندد.

بی تردید ایام کرونایی، از تراژدیک ترین بخش های زندگی انسان امروزی است.
هنر انسانی در تاب آوری این تراژدی است و حماسه انسانی وقتی رخ میدهد که سعی کنیم نقش مان در این صحنه زندگی زیبا باشد و برای دیگران شادی بیافرینیم و از غم و درد و رنج ایشان بکاهیم.
شاید بازی زیبای ما در این صحنه تراژدی، معجزه زندگی کس یا کسان دیگری، به ویژه فرزندانمان باشد.

😷رشت.دکترحمیداخوین.۹۹/۱۱/۱۳.ایام کرونایی😷

🎥 زندگی زیباست (به ایتالیایی: La vita è bella) فیلمی ایتالیایی به کارگردانی روبرتو بنینی است.

#زندگی_زیباست
#کمدی
#تراژدی
#ایام_کرونایی
#شوپنهاور

Tel: @HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein
💃ما بیش از آنکه افسرده باشیم، فرسوده ایم.

🖋تردیدی نیست که زندگی در ایران نمایشی است تراژدیک از بازیگرانی که در حال دویدن روی " تردمیل "** هستند.
آن هم تردمیلی که دائما" سرعت و شیب اش بیشتر میشود.
هرچقدر هم که پاهای قوی داشته باشی
هرچقدر هم که پرتلاش، پرنفس و سرسخت باشی
با اولین‌ توقف سقوط میکنی
از میان این بازیگران
گروهی همچنان برای بقای خود سخت تر از قبل میدوند، غافل از اینکه هرچه سریعتر میدوند، سرعت نرسیدنشان، بیشتر می شود.
برخی، چون برگ های پاییزی، در اولین نفس گیری برای رفع خستگی سقوط میکنند.
گروهی خودخواسته، تردمیل را خاموش کرده و زندگی را متوقف میکنند.
و در این میان کسانی هم هستند که در این صحنه، در عین حال که چون دیگران، چاره ای جز حرکت ندارند، ولی آرام و زیبا می خرامند و به ناز و تکلف و زیبایی گام برمی دارند، تا فرصت تفکر، تخیل، رویاپردازی و تامل در خود، دیگران و اطراف را از دست ندهند.

هیچکدام از ما، از پس این دویدن سخت تا ابد برنخواهیم آمد و مشاهده ی سقوط ها و خاموش شدنهای پی در پی، قبل از اینکه توان جسمی مقاوم ترین هایمان را تحلیل برد، ما را از نظر روحی خرد خواهد کرد و لاجرم سقوط های بعدی را سرعت خواهد بخشید. مگر اینکه برای افرایش تاب آوری شرایط موجود برای خود، خانواده و دیگران، در این صحنه ی تراژدی، زیبا بازی کنیم که هرچند دشوار و سخت، ولی به غایت شورانگیز، امیدبخش و توان افزاست و کمک میکند که یادمان نرود انسانیم.

"نیچه" همچون "شوپنهاور"، به صحنه نمایش زندگی نگاهی تراژدیک داشت و جهان را هراس آور و وحشت زا میدید. ولی با نگاهی "خیام" وار، واکنش انسانی را در نهایت تسلیم نمیدانست. بلکه رسالت آدمی را زیبا بازی کردن در میان این صحنه اندوه بار تلقی میکرد .
بن مایه ی این بازی زیبا در جرات نه گفتن به شرایط موجود و تقابل خردمندانه، هنرمندانه و شرافتمندانه با آن نهفته است.

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش*

*خیام
**تردمیل (treadmill) ابزاری ورزشی است که برای در جا راه رفتن، دویدن آهسته و دویدن سریع بوجود آمده است.

💃 رشت.دکترحمیداخوین.۱۴۰۱/۱۲/۵💃


#تردمیل
#تراژدی
#نیچه
#شوپنهاور
#خیام
#دکتر_حمید_اخوین

Https://Telegram.me/HypnoseChannel
Insta: Instagram.com/Hamid_akhavein