دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.78K photos
97 videos
153 files
3.25K links
Download Telegram
#چشم_تاریخ

«شهید‌‌ آمریکایی جنبش مشروطه ایران» #هوارد‌‌_باسکرویل؛ ﻣﻌﻠﻢ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩ‌ﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ۱۹۰۸ ﺑﻪ ﺩ‌ﻋﻮﺕ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﻤﻮﺭﯾﺎﻝ ﺗﺒﺮﯾﺰ برای ﺗﺪﺭﯾس ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ. ﻭﺭﻭﺩ‌ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺩ‌‌ﻭﺭﻩ‌ﺍﯼ ﺑﻮﺩ‌ ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ‌ﺷﺎﻩ قاجار ﺩ‌ﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﻣﺠﻠﺲ را ﺑﻪ ﺗﻮﭖ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺍﺳﺎﺱ #ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﭼﯿﺪ ﻭ ﺩ‌ﻭﺭﻩ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ‌ ﺻﻐﯿﺮ ﺭﺍ ﺩ‌‌ﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﺩ‌. ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﺩ‌ﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺩ‌ﺭﺱ ﻣﯽﺩ‌ﺍﺩ‌، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ‌ﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﺮﯾﻒﺯﺍﺩ‌ﻩ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ‌ﺍﻟﻤﻠﻞ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ. ﺩ‌ﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺩ‌ﻭﺭﺍﻥ ﻣﺮﺩ‌ﻡ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﯼ #ﺳﺘﺎﺭﺧﺎﻥ#ﺑﺎﻗﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﺎﺩ‌ﻩ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ ﺑﻪ ﭘﺎﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩ‌ﻧﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﺩ‌ﺙ ﺩ‌ﺳﺘﻪﺍﯼ ﺩ‌ﺭ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﻮﺝ ﻧﺠﺎﺕ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ. ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﮐﻪ ﺩ‌ﻭﺭﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺩ‌ﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩ‌ﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ‌، ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩ‌ﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘّﺎﻟﯽ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﺮﺩ‌ﮔﺎﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓت ﻣﺸﻖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ‌. ﺩ‌ﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﯾﺎﻡ کشته شدن ﺳﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺷﺮﯾﻒﺯﺍﺩ‌ﻩ ﺩ‌ﻭﺳﺖ ﻧﺰﺩ‌ﯾﮏ ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﮐﺮﺩ‌ ﮐﻪ ﺩ‌ﺭ ﺟﻮﺍﺏﻫﻤﺴﺮ ﮐﻨﺴﻮﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ‌ ﺍﺯ ﺻﻒ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﺩ‌، ﺿﻤﻦ ﭘﺲ ﺩ‌ﺍﺩ‌ﻥ ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺗﺶ ﮔﻔﺖ: ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﻕ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ‌ﻡ، ﺯﺍﺩ‌ﮔﺎﻫﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻕ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩ‌ﺭ ۳۰ ﻓﺮﻭﺭﺩ‌ﯾﻦ ۱۲۸۸ ﺩ‌ﺭ ﻧﺒﺮﺩ‌ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﯿن ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ‌ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻭ ﻓﻮﺝ ﻧﺠﺎﺕ ﺩ‌ﺭ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺷﻠﯿﮏ ﮔﻠﻮﻟﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ. ﻣﺮﮒ ﺑﺎﺳﮑﺮﻭﯾﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﺮﯾﺰﯼﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ‌، تشییع ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﺎﺷﮑﻮﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺩ‌ﺭ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ‌ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩ‌ﺭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺭﻣﻨﯽﻫﺎﯼ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺩ‌ﻓﻦ ﮐﺮﺩ‌ﻧﺪ. مشهور است که این رباعی برای او سرود‌ه شد‌ه است: 

سیصد‌ گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر برید‌ه می‌ترسانی
ما گر ز سر برید‌ه می‌ترسید‌یم
د‌ر مجلس عاشقان نمی‌رقصید‌یم

نقل از دنیای اقتصاد- هفتم اردیبهشت ماه 1396

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*‏پرسش:

با سلام،
از لحاظ روانشناسی با چه سیستمی میشود کارگرهای یک کارخانه را مجاب کرد که اگر بهتر، بیشتر و دقیقتر کار کنند به نفع خودشان خواهد بود؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام،
کتاب #مدیریت_بدون_زور_و_اجبار "دکتر ویلیام گلسر" با ترجمه "دکتر علی صاحبی" و کتاب #قدرت_روابط_مثبت "کن بلانچارد" با ترجمه "غلامحسین لک" را مطالعه کنید.

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

#هیروهیتو یا امپراتور شووا (1989-1901) یکصد وبیست وچهارمین امپراتور #ژاپن بود که پس از مرگ پدرش به مقام امپراتوری نایل گردید، وی بین سال های ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ امپراتور این کشور بود. تا قبل از پایان #جنگ_جهانی_دوم وی را پسر آسمان می‌خواندند. طبق قوانین ژاپن در آن موقع امپراتور را پسر آسمان می‌نامیدند و بجز افراد خاص کسی حق چشم دوختن به او را نداشت. هیروهیتو خود را شکست ناپذیر فرض می کرد!
در زمان حکومت وی ارتش ژاپن منچوری را اشغال کرد. او با آدولف #هیتلر و بنیتو #موسولینی پیمان اتحاد بست و با آغاز جنگ جهانی دوم دستور حمله به مستعمرات #انگلستان و #فرانسه در جنوب شرقی آسیا را صادر کرد. امپراطور ژاپن پیش از جنگ جهانی شبه جزیره ی کره را نیز تصرّف کرده بود! هیروهیتو همچنین در سال ۱۹۴۱ فرمان بمباران بندر #پرل_هاربر #آمریکا را داد و به این شکل جنگ با آمریکا را آغاز کرد .در روز 13 دسامبر سال 1937 میلادی سربازان ارتش ژاپن پس از 3 روز بمباران بی وقفه شهر نانجینگ یا نانکینگ در مرکز چین وارد این شهر می شوند. ورود سربازان ژاپنی به شهر نانجینگ برای اهالی فاجعه بار بود.
ژاپنی ها بلافاصله پس از تصرف شهر دست به قتل عام های گسترده و بی رحمانه می زنند. در نهایت بعد از کشته شدن حدود 10 میلیون چینی و با اعلام شکست #آلمان در بهار ۱۹۴۵ هیروهیتو برای حفظ تاج و تخت خود دستور عقب نشینی ارتش ژاپن از شرق و جنوب شرقی آسیا را صادر کرد. ایالات متحده آمریکا بارها از ژاپن خواست تسلیم شود ولی هیروهیتو و مقامات نظامی ژاپن نپذیرفتند. سرانجام آمریکا دو بمب اتم در شهرهای #هیروشیما و #ناگازاکی ژاپن پرتاب کرد. این اقدام آمریکا ضربهٔ سختی بر پیکرهٔ امپراطوری ژاپن وارد آورد، هیروهیتو با مشاهدهٔ این اوضاع به فکر تسلیم شدن افتاد. عده‌ای از نظامیان خواستند علیه وی کودتا کنند اما موفق نشدند و سرانجام هیروهیتو در ماه اوت ۱۹۴۵ شرایط ایالات متحدهٔ آمریکا را پذیرفت و ژاپن بی قید و شرط تسلیم شد. چند روز بعد هیروهیتو طی نطق رادیویی از مردم ژاپن خواست تا این شکست را بپذیرند و در راه ترمیم و پیشرفت کشورشان قدم بردارند همچنین اعلام کرد که از امروز دیگر پسر آسمان نیست و از هیچ قداستی نیز بر خوردار نمی‌باشد و از این پس همه می‌توانند به او نگاه کنند. این گونه بود که افسانه ی آسمانی بودن و شکست ناپذیری پیشوا، ژاپن را گرفتار شرمساری تاریخی و خسارتی عظیم کرد. دولتمردان ژاپنی بارها از عملکرد جنگ افروزانه و اشغالگرانه ی ژاپن در دوران جنگ دوّم جهانی عذرخواهی کردند.

@drsargolzaei

 http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/HeavenEmperor1.jpg
Forwarded from آفتاب مهر
کارگاه "خودآگاهی" ( گروه درمانی ) دکتر سرگلزایی روزهای شنبه ساعت ۱۰ صبح تا ۱۲( شنبه ۱۶ اردیبهشت) برگزار میشود . ظرفیت باقیمانده ۵ نفر است . ثبت نام
۸۸۱۰۹۳۴۹- ۸۸۱۰۵۸۳۵
@aftabemehr
#یادداشت_هفته
#سلیقه_و_عقیده

خیلی مهم است که سلیقه هامان را از عقیده هامان جدا کنیم. سلیقه های ما مبنای حسی - احساسی دارند در حالی که عقیده های ما مبنایی فکری دارند و بر اساس استقراء و استنتاج شکل می گیرند. عقیده ها را می توان در دو دسته درست و غلط قرار داد، کار "منطق صوری" و "تفکر نقاد" همین است که گزاره های درست را از گزاره های نادرست جدا کنند؛ در حالی که سلیقه ها را نمی توان درست - غلط کرد. سلیقه های هر کسی بر مبنای طبع، مزاج و تجربه او ایجاد می شوند و مباحثه و مناظره بر سر آن ها راه به جایی نمی برد. گاهی اوقات ما با سلیقه هامان به گونه ای برخورد می کنیم که گویا "باورهای درست" هستند، مثلأ اگر من آبگوشت را بیش از پیتزا دوست دارم، آبگوشت خوری را فعالیتی فرهنگی می دانم و پیتزا خوردن را غرب زدگی و محصول تهاجم فرهنگی، در حالی که انتخاب من مبنایی فرهنگی یا حتی بهداشتی نداشته است بلکه ترجیح ذوقی و احساسی من بوده است. گاهی هم سلیقه های افراد مهم را با دلایل موفقیت آنها اشتباه می گیریم و فکر می کنیم اگر فلان فوتبالیست مشهور، بستنی وانیلی را به بستنی کاکائویی ترجیح می دهد حتما شهرت و ثروت او با علاقه اش به بستنی وانیلی ارتباط دارد و "درست" این است که ما هم همان طعم را انتخاب کنیم.
گاهی وقت ها حتی "نظام باور" ما نیز بر اساس فرایندهای سلیقه ای شکل می گیرد، مثلا سوسیالیست می شویم چون از چهره و ژست های #چگوارا خوشمان آمده است یا برعکس طرفدار نظام سرمایه داری می شویم چون از ریش انبوه #مارکس خوشمان نیامده است!
مجله های عوامانه و تبلیغات کاسب کارانه تلاش می کنند ما را با ذوق و سلیقه افراد ثروتمند، قدرتمند و مشهور درگیر کنند و ما "اسپرسو خور" می شویم برای این که فلان خواننده پرطرفدار روزش را با یک فنجان اسپرسو شروع می کند!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیزم

استاد سوالی داشتم و اینکه در مقدمه کتاب مرداب روح جمله ای نوشته شده به این صورت که : " در فرآیند رشد فردیت، گفتگویی پایدار میان خود و من ضرورت دارد." سوالم اینه که این گفتگوی بین ایگو و سلف چیه در واقع؟ آیا گفتگو به معنای محاوره ایست همونطور که روزانه با یکدیگر صحبت میکنیم یا از جنس دیگه ست مثل الهام؟؟ سوال دومم اینه که آیا ما می تونیم این گفتگو رو ایجاد کنیم یا خود به خود باید از سلف بیاد؟؟ و چطور میشه تشخیص داد که آیا این هدف سلف بود و این معنا رو میخواست منتقل کنه یا اینکه نمیشه به طور قطع پاسخ داد که از جایگاه سلف هست یا نه؟؟ اگر در این زمینه گفتگوی بین سلف و ایگو منابعی رو هم میشناسید سپاسگزار میشم اگه معرفی کنید.

با تشکر
سبز و مانا باشید.


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام

اوّل- به طور قطع این گفتگو به فرم یک محاورهٔ منطقی عقل محور نیست چرا که چنین گفتگویی خودش محصول غلبهٔ بخش خودآگاه ایگو است، گفتگوی میان self و ego از جنس «کشمکش روانی» است که در آن self به زبان vision و invasion حرف می زند و ego به زبان داده های عینی، استقرا و قیاس.

دوّم- از آنجا که پیام های ناخودآگاه شخصی و کمپلکس ها (shadow) و ناخودآگاه جمعی و آرکه تایپ ها (self) از حیث فُرم از یک جنس هستند تفکیک آنها گاهی ناممکن است به همین دلیل مسیر تفرّد مسیری خطرناک و پر از پرتگاه های عمیق است. در این زمینه در کتاب #انسان_فلسفه_عرفان (انتشارات بهار سبز) به تفصیل نوشته ام. کتاب «سمینار یونگ دربارهٔ زرتشت نیچه» (ترجمه دکتر سپیده حبیب- نشر قطره) منبع مفصّل تری در این باره است. کتاب «ساحرهٔ پورتوبلّو» (پائولو کوئیلو- ترجمه آرش حجازی- انتشارات کاروان) نیز در این زمینه کتابی خواندنی است. موضوع فیلم «آخرین وسوسهٔ مسیح» (مارتین اسکورسیزی براساس کتاب نیکوس کازاتزاکیس) نیز همین کشمکش و پرتگاه هاست.

تندرست باشید

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

درباره خط مشی #نهضت_جنگل و در رأس آن #میرزا_کوچک_خان_جنگلی هیچ سخنی صریح تر و روشن تر از متن #مرامنامه_نهضت_جنگل نیست. اصولی چون انتخاب حاکم توسط رأی مستقیم مردم، تساوی حقوق مدنی زن و مرد، عدم به کارگیری کودکان زیر 14 سال و اجبار به شرایط بهداشتی کار برای کارگران، انفکاک روحانیون از امور سیاسی ، آزادی بیان و تساهل مذهبی نشان می دهد که نهضت جنگل در پی ایجاد یک نظام «سوسیال دموکراسی» بوده است که برای ابتدای قرن بیستم به شکل غریبی مترقّی و کم نظیر بوده است.

مرامنامه ياران جنگل برای تشکيل حکومت، به شرح زیر است:

آسايش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نيست مگر به تحصيل آزادی حقيقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در طول زندگانی و حاکميت اکثريت به واسطه منتخبين ملت؛ پيشرفت اين مقاصد را فرقهٔ «اجتماعيون» به موارد ذيل تعقيب می‌نمايند:

ماده اول:

1- حکومت عامّه و قوای عاليه در دست نمايندگان ملت جمع خواهد شد.
2- قوا در مقابل منتخبين مسؤول بوده و تعيين آنها از مختصات نمايندگان متناوب ملت می‌باشد.
3- کليه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنيّه به طور مساوی بهره مند خواهند بود.
4- آزادی تامه افراد انسان در استفاده کامل از قوای طبيعی خود.
5- الغاي کليه شئون و امتيازات.

ماده دوم - حقوق مدنيّه:

6- مصونيت شخص و مسکن از هر نوع تعرّض و حريّت اقامت و مسافرت.
7- آزادی فکر، عقيده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام، تعطيل.
8- هريک از افراد ملّت که به سن شصت‌سالگی برسد از طرف حکومت حقوق تقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترويج ادبيات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده‌دار خواهد بود.
9- تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی.

ماده سوم - انتخابات:

10- انتخابات بايد عمومی و متناسب و مساوی و مستقيم باشد.
11- هريک از افراد 18ساله حق انتخاب کردن و 24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند. 

ماده چهارم - اقتصاد:

12- منابع ثروت از قبيل خالصجات، رودخانه‌ها، مراتع، جنگل‌ها ، درياها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقه عمومی است.
13- مالکيت اراضی با ملاحظه تامين معيشت عمومی تا حدی تصديق می شود که حاصل آن عايد توليد کننده شود.
14- ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمايه.
15- تبديل ماليات‌های غير مستقيم به مستقيم تدريجاً. 

ماده پنجم - معارف، روحانيّت، اوقاف:

16 - تعليمات ابتدايي برای کليه اطفال مجانی و اجباری است.
17- تحصيلات متوسطه و عاليه برای اطفالي که استعداد داشته باشند مجانی و حتمی است .
تبصره - محصلين در انتخاب هر فنی از فنون آزادند.
18- انفکاک روحانيت از امور سياسی و معاشی.
19- ديانت چون از عواطف قلبيّه است بايد مصون از تعرض باشد.
20- ضبط و اداره کل اوقاف در دست عامه و تخصيص عوايد آن‌ها به مصارف عمومی و امور خيريه و صحيّه و تاسيس کتابخانه‌های عمومی. 

ماده ششم - قضاوت:

21- قضاوت بايد سريع، ساده و مجانی باشد.
22- تبديل تنبيهات به اصول تکديری.
23- حبس مقصرين به اعمال شاقه بايد به مدرسه و دار التربيه اخلاقی تبديل شود. 

ماده هفتم - دفاع:

24- ورزش و مشق نظامی برای مدارس ابتدايي و متوسطه اجباری است.
25- برای تحصيل فنون نظام، مدارس عاليه تاسيس خواهد شد.
26- در مقابل تهاجمات ضداصولی اجتماعی و تجاوزات کشورسِتانی، دفاع از وظايف عمومی و اجباری است. 

ماده هشتم - کار:

27 - ممنوع بودن کار و مزدوری برای اطفالی که سن شان به 14 نرسيده‌است.
28- برانداختن اصول بيکاری و مفتخواری به وسيله ايجاد موسسات و تشکيلاتی که توليد کار و شغل مي‌نمايند.
29- ايجاد و تکثير کارخانجات با رعايت حفظ‌الصّحة کارگران.
30- تحديد ساعات کار در شبانه روز تنها به هشت ساعت - استراحت عمومی و اجباری در هفته يک‌روز. 

ماده نهم - حفظ‌الصّحة:

31 - تاسيس دارالعجز و مريض‌خانه‌های عمومی و مجانی.
32- رعايت نظافت و حفظ‌الصحة در مجامع و منازل و مطبخ‌ها و کارخانجات وغيره.
33- انتشار قوانين صحّی در بين عامه.
34- جلوگيری از امراض مسريه و مسکرات-منع استعمال افيون و ساير مواد مخدره.

منبع: کتاب سردار جنگل، ابراهيم فخرايی، ص 56

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MirzaKuchikKhan.jpg
#مقاله
#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)

انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عده‌ای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت. 
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.

به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث « ارزش افزوده ، فاصلهٔ طبقاتی و جنگ های ملّی-مذهبی » بپردازم.

طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق می کنند، در مقابل، طبقه سرمایه دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه شان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و ...) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و...) برای تولید ضروری اند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمی توانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی- چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب می شود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده می شود. مثلا خاک تبدیل به آجر می شود و ارزش آن چند برابر می گردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین می شود و ارزش آن چند برابر می شود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند به تدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار می شود و فاصله طبقاتی کمتر می شود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری نماید نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهد شد. افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست می شود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست می گردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی می کند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایه دار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستم های امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک "دشمن ساختگی" و ایجاد جنگ های ملی و مذهبی سعی می کند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردست ترین جای ممکن هدایت کند! 
فصل "تابستان ۱۹۱۴" از کتاب #خانواده_تیبو نوشته روژه مارتین دوگار و فیلم های سینمایی Hunger Game و In Time با چیره دستی این فرایند دردناک را به تصویر کشیده اند.

وقتی "سرمایه داری" را نقد می کنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر می کنند علیه "سرمایه داران ثروت آفرین و کارآفرین" صحبت می کنم، در حالی که سرمایه داری یک "طبقه" است که در جوامع صنعتی شده شکل گرفته است و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین "طبقه" ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایه دار دور هم جمع شوند "طبقه" شکل بگیرد، طبقه  آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و  هویت مشترک دارد. در جامعه ای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایه داری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#SIXTEEN_TONS (M. Travis)

performed by Tennessee Ernie Ford (1955)
transcribed by Mark Albert
#آهنگ #شانزده_تن توسط مرل ترویس سروده شده
در 1955 توسط ارنی فورد خوانده شده

متن این آهنگ با ترجمه #دکترسرگلزایی:

Some people say a man is made out of mud
A poor man's made out of muscle and blood
Muscle and blood and skin and bones
A mind that's weak and a back that's strong
مردم میگن آدمیزاد از خاک درست شده
اما بیچاره مرد فقیری که از عضله و خون ساخته شده
عضله و خون و پوست و استخون
ذهنش ضعیفه، پشتش قویه

You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store

تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح منو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning when the sun didn't shine
I picked up my shovel and I walked to the mine
I loaded sixteen tons of number nine coal
And the straw boss said well a bless my soul
من صبح روزی به دنیا اومدم که خورشید تابشی نداشت
بیلم رو برداشتم و رفتم معدن زغال سنگ
شونزده تن زغال نمره نه بار زدم
و رئیس کذاییم گفت ای وللا، خوشم اومد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
I was born one morning it was drizzling rain
Fighting and trouble are my middle name
I was raised in the canebreak by an old mama lion
Ain't no high tone woman make me walk the line
روزی که من به دنیا اومدم بارون ریزی می بارید
اسم میانی من جنگ و مشکلاته
من تو مزرعه نیشکر توسط یه ماده شیر پیر بزرگ شدم
پس جیغ و هوار هیچ زنی نمی تونه منو سر به راه کنه
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی روح من رو به بهشت ببری
وقتی که من پیشاپیش روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام
If you see me coming better step aside
A lot of men didn't a lot of men died
One fist of iron the other of steel
If the right one don't get you then the left one will
اگه دیدی دارم میام بهتره از جلوی راهم بری کنار
مردای زیادی که سر راه من وایستادن مرده اند
یه مشتم آهنه یه مشتم فولاد
اگه مشت راستم بهت نخوره مشت چپم بهت خواهد خورد
You load sixteen tons what do you get
Another day older and deeper in debt
Saint Peter don't you call me 'cause I can't go
I owe my soul to the company store
تو شونزده تن بار می زنی، عوضش چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتری و بیشتر تو قرض فرو رفتی!
آهای سنت پیتر منو صدا نزن، تو نمی تونی من به بهشت ببری
وقتی که من روحم رو به فروشگاه کمپانی فروخته ام

@drsargolzaei
16 Tons
Tennessee Ernie Ford
#آهنگ
#SIXTEEN_TONS
#شانزده_تن
شاعر: مرل ترویس
خواننده: ارنی فورد
@drsargolzaei
کارگر
فرامرز اصلانی
#آهنگ
#کارگر
آهنگساز و خواننده: #فرامرزاصلانی
شاعر: محمدعلی بهمنی
@drsargolzaei
#مقاله
#آنان_که_غلط_می_اندیشند

اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺑﻪﻃﻮر داﺋﻤﻲ در ﺣﺎل ﻓﻜﺮﻛﺮدن ﻫﺴﺘﻨﺪ اﻣﺎ ﺑﺴﻴﺎر ﭘﻴﺶ ﻣﻲآﻳﺪ ﻛﻪ در ﺣﺎل «ﻏﻠﻂ ﻓﻜﺮﻛﺮدن» ﺑﺎﺷﻨﺪ! ﺳﺎلﻫﺎي ﺳﺎل، ﺗﺼﻮر ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﻌﺪاد دﻧﺪانﻫﺎي ﻣﺮدان، ﺑﻴﺶ از زﻧﺎن اﺳﺖ و ﺣﺘﻲ ﺑﺰرﮔﺎﻧﻲ ﭼﻮن «ارﺳﻄﻮ» ﻧﻴﺰ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﺎور، ﮔﺮدن ﻧﻬﺎده ﺑﻮدﻧﺪ! ﻗﺮنﻫﺎ ﺑﺎور ﻋﻤﻮﻣﻲ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﺑﻪ دور زﻣﻴﻦ ﻣﻲﮔﺮدد و ﺣﺘﻲ داﻧﺸﻤﻨﺪاﻧﻲ ﭼﻮن «ﺑﻄﻠﻤﻴﻮس» ﻫﻢ اﻳﻦ ﺑﺎور را ﻛﺎﻣﻼً ﻋﻠﻤﻲ ﻣﻲداﻧﺴﺘﻨﺪ، اما امروزه اﻳﻦ ﺑﺎورﻫﺎ ﺑﺮاي ﻣﺎ ﻣﻀﺤﻚ ﺑﻪﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﻨﺪ، ﻛﺪام دﺳﺘﻪ از ﺑﺎورﻫﺎي ﻣﺎ ﺑﺮاي آﻳﻨﺪﮔﺎن، ﻣﻀﺤﻚ ﺧﻮاﻫﻨﺪ بود؟!
در اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪي ﻛﻮﺗﺎه، ﺑﺮﺧﻲ از اﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎي ﻧﺎدرﺳﺖ را یا بعضی از الگوهای نادرستِ اندیشیدن را ﺑﺎ ﺷﻤﺎ درﻣﻴﺎن ﻣﻲﮔﺬارم:

1.اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪي ﻃﻼﻳﻲ

ﺑﺮﺧﻲ از اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪي ﻃﻼﻳﻲ ﺑﺎور دارﻧﺪ آنان ﺧﻴﺎل ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ در ﻗﺮنﻫﺎ و دﻫﻪﻫﺎي ﭘﻴﺶ، ﻫﻤﻪﭼﻴﺰ ﺧﻮب و ﺧﻮش و ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮده و اﻓﻜﺎر ﺟﺪﻳﺪ، روﻳﻜﺮدﻫﺎي ﺗﺎزه، ﺗﻜﻨﻮﻟﻮژي و «ﻣﺪرﻧﻴﺘﻪ» ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﻓﺘﺎري و دﻏﺪﻏﻪ و ﻣﺸﻜﻼت اﻧﺴﺎن ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻳﻦ اﻓﺮاد ﻫﺮ ﭼﻴﺰي ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻗُﺪﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ رﻳﺸﻪ در ﺳﻨﺖﻫﺎي ﻛﻬﻦ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ را ﻣﻲﺳﺘﺎﻳﻨﺪ و ﺑﻪ ﻫﺮ دﺳﺘﺎورد ﺗﺎزه ي ﺑﺸﺮي، ﺑﻪ ﭼﺸﻢ دﺷﻤﻨﻲ ﻣﻲﻧﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻳﻢ ﻣﻘﺪسﺷﺎن ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮده اﺳﺖ! از ﻧﻈﺮ ﭼﻨﻴﻦ اﻓﺮادي، ﻫﺮ ﻧﻮع «داروي ﮔﻴﺎﻫﻲ»، ﺑﻬﺘﺮ از «داروﻫﺎي ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ» اﺳﺖ. آنها «ﮔﻞﮔﺎوزﺑﺎن» و «ﺣﺠﺎﻣﺖ» را دواي ﻫﺮ دردي ﻣﻲداﻧﻨﺪ و ﻣﺸﻮرت ﺑﺎ ﻳﻚ «رﻳﺶ ﺳﻔﻴﺪ» را ﻫﻤﻮاره درﺳﺖﺗﺮ از ﻣﺸﺎوره ﺑﺎ ﻳﻚ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻣﺸﺎوره و رواندرﻣﺎﻧﻲ ﻣﻲاﻧﮕﺎرﻧﺪ. ﭼﻨﻴﻦ ﻃﺮز ﻓﻜﺮي، زﻣﻴﻨﻪﺳﺎز اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻲ اﻓﺮاد روشﻫﺎي ﺧﻮد را ﺑﻪ دﻳﻦ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﻛﻨﻨﺪ و ﭘﺸﺖ اﻋﺘﻘﺎدات ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻣﺮدم، ﺳﻨﮕﺮ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺠﺒﻮر ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪيِ روش  ﻫﺎيﺷﺎن ﭘﺎﺳﺦﮔﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ.

2.اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ ﻧﻮﮔﺮاﻳﻲ افراطی

در ﻣﻘﺎﺑﻞِ ﻛﺴﺎﻧﻲﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰِ ﻛﻬﻦ را ﺗﻘﺪﻳﺲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، اﻓﺮاد دﻳﮕﺮي ﻗﺮاردارﻧﺪ ﻛﻪ از آن ﻃﺮف ﺑﺎم ﻓﺮوﻣﻲاﻓﺘﻨﺪ! اﻳﻦ اﻓﺮاد ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺟﺪﻳﺪ را ﻧﻤﺎد ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ و رﺷﺪ ﻣﻲداﻧﻨﺪ، آنها ﻫﺮ ﺳﺒﻚ و ﺳﻴﺎقِ ﺟﺪﻳﺪي را ﻧﺸﺎﻧﻪي آرﻣﺎن ﺷﻬﺮ ﺑﺸﺮي ﻣﻲاﻧﮕﺎرﻧﺪ و ﺑﻪﻃﻮر داﺋﻤﻲ در ﺟﺴﺖ و ﺟﻮي روشِ ﺟﺪﻳﺪ، آﻳﻴﻦ ﺟﺪﻳﺪ، ﻣﺬﻫﺐِ ﺟﺪﻳﺪ، ﻣﺪ ﻟﺒﺎس ﺟﺪﻳﺪ، ﺳﺒﻚ آراﻳﺶ ﺟﺪﻳﺪ و دﻛﻮراﺳﻴﻮن ﺗﺎزه ﻫﺴﺘﻨﺪ.
«ﺧﻼﻗﻴﺖ» و «ﻧﻮﻃﻠﺒﻲ» ﺟﺰء ﻣﻬﺎرتﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ وﻟﻲ اﻓﺮاط در آنﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﻪﺟﺰ اﻓﺰودن ﺑﺮ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎ و اﺗﻼف ﻣﻨﺎﺑﻊ، ﺛﻤﺮي ﻧﺪارد. ﮔﺮوﻫﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺮاي آﻧﺎنﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰِ ﻧﻮﻳﻲ را ﻣﻲﭘﺮﺳﺘﻨﺪ، دﻛﺎن ﺑﺎز  ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ! ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت ﭘﺮﻃﻤﻄﺮاق ﺷﺒﻜﻪﻫﺎي ﻣﺎﻫﻮاره اي ﭘﺮ اﺳﺖ از ﻣﻌﺮﻓﻲ روشﻫﺎي ﺗﺎزه، ﻣﺤﺼﻮﻻت ﺟﺪﻳﺪ، درﻣﺎنﻫﺎي از راه رﺳﻴﺪه و داروﻫﺎي ﺗﺎزه از ﺗﻨﻮر درآﻣﺪه!

3.اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ راه ﻳﮕﺎﻧﻪ

اﮔﺮ ﺑﻴﻤﺎري اﻓﺴﺮدﮔﻲ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ «ﺷﻨﺎﺧﺖ درﻣﺎﻧﻲ» ﻣﺮﺗﻔﻊ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ روﺷﻲ ﺑﻪﺟﺰ اﻳﻦ روش، ﺑﺮاي درﻣﺎن اﻓﺴﺮدﮔﻲ، ﻏﻠﻂ اﺳﺖ. اﮔﺮ ﻓﺮدي ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪه ﺑﺎ ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﺟﻠﺴﺎت ﮔﺮوهﻫﺎي ﺧﻮدﻳﺎري ﻣﺎﻧﻨﺪ «اﻧﺠﻤﻦ ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم»
Narcotics Anonymus
از اﻋﺘﻴﺎد رﻫﺎﻳﻲ ﻳﺎﺑﺪ، ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻓﺮدي ﺑﺪون ﻋﻀﻮﻳﺖ در اﻳﻦ ﮔﺮوهﻫﺎ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ از اﻋﺘﻴﺎد ﺑﺮﻫﺪ. ﺗﺼﻮر اﻳﻦﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﻚ راه ﺑﺮاي ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ وﺟﻮد دارد و آن ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ آن، ﻣﺴﺄﻟﻪام را ﺣﻞ ﻛﺮده ام زﻣﻴﻨﻪﺳﺎز ﺗﻌﺼﺐ و ﺗﺤﺠﺮ اﺳﺖ. اﻓﺮادي ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮي دارﻧﺪ، ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺮاي دﻓﺎع از آنﭼﻪ آن را «ﻳﮕﺎﻧﻪ راه ﺳﻌﺎدت و رﺳﺘﮕﺎري» ﻣﻲداﻧﻨﺪ، دﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖﻫﺎﻳﻲ ﻣﻲزﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ دﻫﺎن ﻣﻲﻣﺎﻧﻴﻢ ﻛﻪ «آﻳﺎ اﻳﻨﺎن رﺳﺘﮕﺎراﻧﻨﺪ؟»
«ﺑﺮﺗﺮاﻧﺪ راﺳﻞ»، رﻳﺎﺿﻲدان و ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: «ﻫﺮﮔﺎه ﺑﺮاي دﻓﺎع از ﻋﻘﻴﺪهﺗﺎن دﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ زدﻳﺪ، ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻋﻘﻴﺪه ي ﺷﻤﺎ ﻓﺎﻗﺪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪي اﺳﺘﺪﻻﻟﻲﺳﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻤﻲﺑﻮد، ﺑﺮاي دﻓﺎع از آن، وادار ﺑﻪ اﺳﺘﻔﺎده از ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﻤﻲﺷﺪﻳﺪ.»

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#درک_یک_پایان

نویسنده: جولین بارنز         
Julian Barnes
مترجم: حسن کامشاد
ناشر: نشر نو - چاپ چهارم -  ۱۳۹۵
                    *                *               *
رمان "درک یک پایان" تلاشی است برای زیر سوال بردن درک ما از وقایع. داستان در یک دبیرستان شروع می شود، جایی که چهار همکلاسی با هم محفلی دارند و مصاحبتی راجع به موضوعات فلسفی. در یک تعطیلات آخر هفته یکی از دانش آموزان دبیرستان به اسم "رابسون" خودکشی می کند. رابسون پسری میانه حال است، هیچ چیز در او چشمگیر و برجسته نیست. خودکشی رابسون در محفل این چهار همکلاسی تحلیلی جدی نمی یابد، کسی برای خودکشی رابسون به دنبال دلیل فلسفی نمی گردد. چند سال بعد "ایدرئین فین" خودکشی می کند. باهوش ترین و اخلاقی ترین عضو آن گروه چهار نفره. بر خلاف رابسون میانه حال که در یادداشت خودکشی اش تنها نوشته بود "مامان مرا ببخش" ، ایدرئین نابغه یادداشتی فلسفی از خود به جا گذاشته است:
"زندگی هدیه ای است عطا شده به ما بی آن که خود بخواهیم؛ هر انسان اندیشمندی از نظر فلسفی وظیفه دارد ماهیت زندگی و شروط متمم آن را بررسی کند؛ و چنانکه تصمیم بگیرد که این هدیه ناخواسته را نپذیرد، وظیفه اخلاقی و انسانی این است که به تبعات آن تصمیم عمل شود."
راوی قصه و دیگران خودکشی ایدرئین را انتخاب یک فیلسوف نابغه می بینند که به دلیل برجستگی هوش و فضیلت اخلاقی تصمیمی متفاوت با شعور متعارف گرفته است.
اما چهل سال بعد دفتر خاطرات ایدرئین به دست "تونی" (راوی قصه) می رسد و این دفتر خاطرات سطحی دیگر از وقایع را آشکار و افشا می سازد. "تونی" در رمزگشایی از دفتر خاطرات ایدرئین نه تنها نگاهی متفاوت به خودکشی ایدرئین پیدا می کند که معنای بسیاری از وقایع گذشته برایش متفاوت می شود و با این معنای متفاوت حافظه و هویت خود "تونی" نیز مورد بازنگری و بازنویسی قرار می گیرند.
جولین بارنز موفق می شود در یک داستان رئال که ترکیبی از مشاهدات، تاملات و خاطرات راوی است یک موضوع مهم را طرح کند:
"آیا تاریخ، دروغ فاتحان است یا خودفریبی شکست خوردگان و یا هیچ کدام: تاریخ بیشتر خاطره های بازماندگان است که اغلب شان نه فاتح اند و نه غالب؟!"
کتاب "درک یک پایان" پیوستی ارزشمند نیز دارد:
گفتگوی شمسی عصار (نویسنده، فیلمساز، روزنامه نگار و موزیسین ایرانی مقیم فرانسه) با جولین بارنز راجع به داستان نویسی، این مصاحبه که در سال ۲۰۰۳ برای مجله "پاریس ریویو" انجام گرفته است برای علاقمندان به ادبیات بخصوص ادبیات داستانی حاوی نکات ارزشمندی است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TheSenseOfAnEnding.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشيد فراوان. آقاي دكتر در مورد اختلال شخصيت نمايشي آيا منبعي به زبان فارسي وجود دارد؟با سپاس فراوان


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
در کتاب #چهره_جدید_شخصیت نوشته جان الدهام - ترجمه مهدی قره چه داغی - انتشارات علمی فصل مفصّلی  راجع به شخصیت دراماتیک- هیستریونیک وجود دارد.

شاد باشید

@drsargolzaei 
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام 
#دکترسرگلزایی ، با خوندن دوباره مقالهٔ #در_درون_کعبه_رسم_قبله_نیست با سؤالی مواجه شدم :

در قسمت های پایانی مقالهٔ شما به نقش فراق #شمس بر پختگی #مولانا اشاره داشتید و در ادامه پختگی و رسیدن به بلوغ رو برای افراد در فقدان های بزرگ، فقدان هایی که افراد معنا و هویت زندگی خويش رو زیر پوسته آن مفقود شده میدونند ، توضيح داديد .
حال اگر افرادي رو در نظر بگیریم که فقدان های زیادی رو تجربه کرده باشند به طوری که مقاومت نسبی نسبت به این فقدان ها پیدا کنند یا اینطور بگم که نوعی بی توجهی یا کم توجهی نسبت به فقدان های کوچک و بزرگ در زندگی خودشون پیدا کنند (شاید بتونیم شخصیت اصلی کتاب #عقاید_یک_دلقکِ هاینرش بل رو تا حدودی برای نمونه اين اشخاص مثال زد كه فقدان خانواده، مذهب، دوستان و در سير داستان فقدان همسر رو هم تجربه ميكنه) و اين اشخاص در ادامهٔ اين فقدان ها ممكنه كه فقدانِ زندگی کردن رو هم داشته باشند و یا فقدانِ خود رو نیز داشته باشند که در ادامه این فقدان ها ممکنه مسائلی مانند اعتیاد و خودکشی رو ببینیم. به نظر شما هنگام تجربهٔ فقدان ها چه ایستگاهی رو میشه در نظر گرفت که شخص در فقدان های خودش دقیق تر بشه و به تحلیل اون ها بپردازه و از اون ها برای رسیدن به پختگی و بلوغ کمک بگیره؟
همونطور که خودتون اشاره کردین اوج پختگی زمانی ست که ما این حرمان رو تاب بیاریم نه اینکه افسرده بشیم یا خودفریبی کنیم يا خشمگین بشیم.
من فکر مي کنم که مسأله ای مثل پختگی رو زمانی میشه متوجه شد که ما بعد گذروندن فقدان ها، به گذشته ای که طی کردیم نگاهی داشته باشیم و با متوجه شدن تغییر دیدگاه ها و چارچوب های ذهنی خودمون بعد از تجربهٔ فقدان ها به پختگی پی ببریم .... به نظر شما چه راه یا راه هایی وجود داره که ما در حین فقدان ها و درحین پختگی، بتونیم تا حدودی این فرآيند رو متوجه بشیم و درک کنیم؟ با توجه به این نکته که متوجه شدن اين فرايند در زمان حال ميتونه كمك زيادي به توجه ما به زندگی و وجود ما در زمان حال داشته باشه.

با تشکر از شما 


*پاسخ:

سلام و احترام
اوّل این که در همهٔ مسائل انسانی عوامل زیستی و  ژنتیک تأثیر اساسی دارند. کسانی که زمینهٔ ژنتیک اختلالات شدید روانپزشکی را داشته باشند ممکن است تحت تأثیر فقدان ها و محرومیت ها به جای بلوغ و پختگی روانی دچار فروپاشی روانی شوند و افسردگی، اضطراب ، روان پریشی و اعتیاد را تجربه کنند.

دوّم این که جدا از زمینه های ژنی، در محیط هایی که در آنها تنوّع، غنا و پیچیدگی فرهنگی
diversity- richness- complexity
بیشتر است و تحمّل فرهنگی و تساهل مذهبی وجود دارد زمینهٔ رشد هوش فلسفی- وجودی-معنوی و درون نگری بیشتر فراهم می شود.

سوّم این که تمرینات ذهن-آگاهی mindfulness و مدی تیشن به سبک هایی همچون ذِن بودیسم و ویپاسانا می تواند به افزایش « تاب آوری » Resilience در حرمان ها و فقدان ها کمک کند.

ممنونم که نوشته هایم را مطالعه می کنید.

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

#دکترابراهیم_چهرازی باغبادرانی (۱۲۸۷ -۱۳۸۹)، روانپزشک ایرانی و از پایه گذاران روانپزشکی ایران بود.
پدر دکتر سید ابراهیم چهرازی، مرحوم سید مرتضی حکیم‌باشی باغبادرانی نیز پزشک بود. دکتر چهرازی در سال ۱۲۸۷ شمسی در باغ‌ بهادران اصفهان متولد و پس از تحصیلات مکتب‌خانه‌ای در این شهر و گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه در اصفهان و تهران (مدرسه دارالفنون) در مسابقه دانشجویان اعزامی شرکت نمود و با حائز شدن رتبه اوّل در دورشتهٔ طبیعی و ریاضی برای تحصیل در رشته پزشکی به اروپا اعزام شد.سال اوّل پزشکی را در تولوز تمام نمود و بقیه تحصیلات را در دانشکده پزشکی پاریس به انجام رسانید. پس از خاتمه تحصیلات پزشکی دوسال و نیم در بخش  اعصاب و روان در بیمارستان های پاریس برای کسب تخصّص مشغول بود، پایان نامهٔ خود را دربارهٔ «تصویر خود» نگاشت و به دریافت مدال و دانشنامه از دانشگاه پاریس توفیق یافت و در سال ۱۳۱۵ به عنوان استاد در دانشگاه تهران مشغول فعالیت گردید. دکتر چهرازی از مؤسسان و دبیر انجمن مبارزه با تریاک و الکل و نماینده دانشکده پزشکی و دانشگاه در کمیسیون های مربوط به مبارزه با تریاک  الکل بود.
این استاد علم پزشکی در ایران که منشاء خدمات گسترده و شایانی بود مدّتی نیز در اواخر رژیم پهلوی به نمایندگی مجلس شورای ملّی انتخاب شد؛ با وجود استعفای ایشان از این سِمَت، پس از انقلاب مدّتی دکتر چهرازی را زندانی کردند. پس از آزادی از زندان، دکتر چهرازی ایران را ترک کرد و اواخر سال ۱۳۸۹ در سن یکصد و دو سالگی در آمریکا درگذشت. پیکرش را در مقبره خانوادگی در کنار مدفن پدرش در مجاورت امامزاده شاهزاده ابراهیم در مرکز شهر باغبادران به خاک سپردند. دکتر ابراهیم چهرازی اولین بیمارستان روانی ایران را در تهران تاسیس کرد. 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrChehrazi.jpg