دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.89K photos
112 videos
175 files
3.38K links
Download Telegram
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت دوم

 سندرم شکارچی !   

در نظریه ی بازی های زندگی (لیبیدو در مسیر زندگی – کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) توضیح داده ام که یکی از مراحل رشدی که انسان به طور طبیعی در دوران نوجوانی آن را طی می کند مرحله "اثبات خود" است. در این مرحله هسته اولویت های زندگی فرد، غلبه بر احساس حقارت (inferiority feeling) است. بنابراین فرد مکررأ وارد "بازی های رقابتی" می شود و اشتغال ذهنی عمده وی برنده بودن بیشتر و بازنده بودن کمتر است. 
گروهی از افراد در این مرحله جا می مانند (libido fixation) بنابراین در سرتاسر زندگی در حال رقابت با دیگران برای "اثبات برتری" خود هستند. 
یکی از شکل های این بازی "سندرم شکارچی" است. در این سندرم فرد با "شکار کردن" زن یا مردی که جذاب، موفق، قدرتمند یا مشهور است احساس برنده بودن پیدا می کند. مردان با شکار زنان متعدد، خود را صاحب حرمسرای بزرگی می بینند و زنان با شکار مردان متعدد به خود اطمینان می دهند که جذاب و زیبا هستند. بنابراین هیچ همسر یا پارتنری نخواهد توانست این افراد را اشباع کند. زیرا این افراد "کلکسیونر" هستند و برای آن ها هیچ شیئی به تنهایی ارضا کننده نیست بلکه فهرست اشیاء موجود در موزه است که برایشان ارضا کننده تلقی می شود . 
از دیدگاه آرکی تایپال مردان "زئوس تایپ" و زنان "آفرودیت تایپ" چنین تمایلاتی دارند. در این زمینه کتاب های "شینودابولن" اطلاعات کاملی فراهم می کنند . کتاب او درباره ی مردان توسط نشر آشیان با نام "نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان" و توسط نشر فرهنگ زندگی با نام " انواع مردان" ترجمه و منتشر شده و کتاب او درباره زنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده که متأسفانه عمده مباحث مربوط به "آفرودیت" در آن سانسور شده است.
"اینیاتسیوسیلونه" در کتاب "نان و شراب" راجع به مردی صحبت می کند که با هر زنی معاشقه می کند، بافه ای از موی او را به یادگار می گیرد و بالشی دارد که با انبوهی از بافه های گیسوان زنان، آنرا انباشته و آن را زیر سر می گذارد. این توصیفی زیباست از مردی شکارچی که همچون جنگاوری که از فتوحات خود می گوید، از فتوحات جنسی و عاطفی اش سخن می راند.

عقده مادر مقدس (مادونا کمپلکس)
Madonna complex

عقده مادر مقدس در مورد مردانی به کار رفته است که همسرانشان برایشان حرمتی دارند و این حرمت با رابطه جنسی آلوده می شود. در نتیجه این مردان کار کثیف (سکس) را برای جای دیگر می گذارند و "بکارت دوشیزه مقدس" خود را نمی آلایند.
مادونا کمپلکس طیف وسیعی دارد که در یک سر طیف کسانی قرار می گیرند که با همسرانشان دچار ناتوانی جنسی (impotence)  می شوند، در حالی که در یک رابطه دیگر (که عمدتا با فاحشه ها و کلفت ها – افرادی از سطح اجتماعی بسیار پایین تر- صورت می گیرد) پر اشتها و فعال هستند . " ماریو بارگاس یوسا" در کتاب "گفتگو در کاتدرال" مردان پرو (لیما) را چنین توصیف می کند: " عنین درمقابل همسرشان، سیری ناپذیر در مقابل فاحشه ها". 
در سر دیگر طیف کسانی قرار دارند که با همسر خود سکس دارند ولی این سکس ، سکس متعارف و "محترمانه ای" است و آن ها را از نظر ذهنی ارضا نمی کند. آن ها در سکس تمایل به رفتارهایی دارند که در فرهنگ و عرف خانوادگی شان غیر محترمانه محسوب می شود. مثلا سکس دهانی یا مقعدی یا رفتارهای پارافیلیاک یا ژاژگویی (coprolalia) در حین سکس. در نتیجه فضای زندگی زناشویی، بخش محترمانه ی سکس آن هاست و فضای خارج زناشویی، بخش غیر مودبانه ی آن! 
علیرغم نظر ابداع کنندگان این واژه، معادل مادونا کمپلکس می تواند در زنان نیز وجود داشته باشد. زنانی که با یک "پدر نماد" (father figure)  یا "ابر مرد" ازدواج می کنند ممکن است به خود اجازه ندهند تمام فانتزی های جنسیشان را در رابطه با این "مرد بزرگ" به فعالیت درآورند، در نتیجه تمایل پیدا می کنند در رابطه با مردی معمولأ بسیار جوان تر از خودشان (که در رابطه با او در موضع اقتدار قرار دارند) فانتزی هایشان را محقق کنند. " سندرم زلیخا" یا "سندرم سودابه" نامی است که نگارنده این مقاله برای این زنان انتخاب کرده است. "رومن رولان" نیز در کتاب "جان شیفته" چنین رابطه ای را توصیف کرده است . این نوع رابطه در طبقات بالای اجتماع شایع تر است. شاید شیوع بالای این رابطه ها در اشراف روسیه باعث شده بود که لئوتولستوی بگوید "کسی از مرگ فقرا و زنای اغنیا باخبر نمی شود".

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#یادداشتهای_یک_روانپزشک

نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
نشر قطره- چاپ ششم- 1395
تلفن 88973351
nashreghatreh.com

بخشی از مقدمه کتاب :

کتاب یادداشت های یک روانپزشک به چاپ ششم می رسد و این نشان می دهد که خوانندگان این کتاب به «نیمه پر لیوان» چشم دوخته اند. اگر قرار بود به نیمهٔ خالی لیوان نگاه کنیم باید این کتاب را به «بازیافت» می سپردیم. من که به دلیل روانپزشک بودنم نگاهی نقّاد و عیب یاب پیدا کرده ام چندان از مقالات ده سال پیشم راضی نیستم و اگر قرار بود خودم معیار داوری باشم با تجدید چاپ این کتاب موافق نبودم. در نسل قبلی آثارم به دنبال ارائهٔ تعریفی فردی از سلامت روان بودم كه ثقل آن بر دوش "معنویّت" بود، در حالی كه در نسل جدید آثارم به دنبال تعریفی اجتماعی از سلامت روان هستم كه ثقل آن بر دوش "عقلانیّت" است.

تحوّلات اجتماعی سال های اخیر و تجارب شخصی خودم باعث شدند به این نتیجه برسم كه جامعه ی ما بیشتر نیازمند دیدگاه عقل محور و اخلاق شهروندی است تا دیدگاه نقد گریز معنوی؛ با این حال خودم را قانع کردم که خرد جمعی درست تر از خرد فردی تصمیم می گیرد و تجدید چاپ کتاب را موکول به تقاضای خوانندگان کردم.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با درود و سپاس از مطالب زیبا و عالیتون
استاد دوتا سؤال داشتم: اول اینکه جوری که من خوندم در زمینه هدف گذاری با توجه به نیمه اول عمر باید به تقویت ایگو پرداخت و در نیمه دوم باید بر اساس سلف عمل کرد. بر این اساس در نیمه اول که برای تقویت ایگوست باید بر اساس اخلاق ایگو رو قوی کرد. سوالی که داشتم اینه که اخلاق از دید پروفسور #یونگ تعریفش چیست و حد و مرزهاش کجاست؟؟ البته اون قسمت اول رو که توضیح دادم برداشت من بوده در صورتی که اشتباه باشه ممنون میشم نظر گرانبهاتون رو بدید.

سؤال دومم در رابطه با پدیده همزمانی است.که اولا نظر شما در این باره چیه و اینکه برای اینکه بیشتر بخوام بدونم چه منابعی رو میتونید معرفی کنید بهم. همچنین در مورد سؤال اول.

از اینکه همیشه با دقت و علم سرشارتون به سؤال هام جواب دادید سپاسگزارم.

مانا باشید.


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
اوّل- بله، همین طور است که می فرمایید. در این زمینه در کانال تلگرام بنده چهار مقالهٔ متوالی راجع به اجتماعی شدن و فرایند تفرّد وجود دارد که می توانید آن ها را مطالعه کنید. همین طور در فایل های صوتی تحلیل فیلم های #هشت_و_نیم: فدریکو فلّینی و #آینه: آندری تارکوفسکی که در کانال تلگرامم موجودند راجع به این دو مرحلهٔ رشد توضیح داده ام.در فصل سوّم کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک با عنوان «زندگی:یک ماجرا در دو حرکت» هم راجع به این دو مرحلهٔ رشد پیشنهاداتی ارائه کرده ام. این کتاب توسط نشر قطره چاپ شده و از طریق سایت nashreghatreh.com قابل تهیه است.

کارل گوستاو یونگ در مرحلهٔ «اجتماعی شدن» اخلاق مکتب رواقیّون را توصیه می کند و در مرحلهٔ «تفرّد» اخلاق  کلبی مسلکان را. در زمینهٔ این نظام های اخلاقی، هم در کتاب #اخلاق_و_آزادی توضیح مفصّل داده ام و هم در کتاب #انسان_فلسفه_عرفان . کتاب اخلاق و آزادی مجوّز نشر دریافت نکرد لذا آن را فصل به فصل در سایت و کانال تلگرامم گذاشته ام. کتاب انسان، فلسفه، عرفان توسط انتشارت بهار سبز منتشر شده است و تلفن ناشر محترم09125795021 است.

دوّم- کتاب کشف حکمت اتفاقات نوشته رابرت هوپک- ترجمهٔ خواهرم ساره سرگلزایی از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی مربوط به موضوع همزمانی است.

در پرسش و پاسخی که در تاریخ 13 مارس در کانال گذاشته ایم درباره پدیده ی همزمانی
(Synchronicity)
بیشتر توضیح داده ام.

تندرست باشید

 @drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#سه_شب_با_مادوکس

"ماتئی ویسنی یک" نمایش نامه نویس رومانیایی نمایش نامه کوتاه اما عمیقی دارد به نام "سه شب با مادوکس". در این نمایش نامه مهمان مرموزی وارد مهمانخانه یک شهر کوچک می شود و سه شب در شهر اقامت می کند. صبح روز چهارم چند نفر از شهروندان در میکده ی این مهمانخانه مشغول گفتگو با هم هستند؛ در این گفتگو هر یک از این افراد ادعا می کند که مسافر مرموز که مادوکس نام دارد سه شب گذشته را با او گذرانده است، چنان که گویی مادوکس در این سه شب همزمان در چند جا حضور داشته؛ چند کار متفاوت انجام داده و چند نقش متفاوت ایفا کرده است!
ماتئی ویسنی یک در نمایش نامه سه شب با مادوکس ما را با نکته مهمی آشنا می کند: مردمی ناامید و ملول که در انتظار معجزه ای برای بازیابی امید و زندگی هستند رویاها و آرزوهای دست نیافتنی خود را بر هر تازه وارد ناشناس "فرافکنی" می کنند؛ مهم این است که آن تازه وارد" وعده های مبهم و بزرگ" بدهد، وعده هایی آنقدر "گل و گشاد" که برای تمام فانتزی ها جا داشته باشد.
اما معجزه زمانی رخ می دهد که ما بتوانیم "طرح عملیاتی و اجرائی" را جایگزین فانتزی های مبهم و کلی نماییم و در عمل به آن طرح متعهد بمانیم. پیش از این در مقاله ای تحت عنوان "چگونه یک ایده خام را تبدیل به طرح عملیاتی کنیم؟" در فصل بیستم کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک درباره تفکر عملیاتی و اجرایی توضیح داده ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#زندگی_کمدی_یا_تراژدی؟


همهٔ شما با نماد تئاتر آشنا هستید، دو صورتک یکی شاد و دیگری غمگین. در یونان باستان - که خاستگاه تئاتر بود- دو ژانر نمایشی وجود داشت: کمدی و تراژدی، صورتک شاد نماد کمدی بود و صورتک غمگین نماد تراژدی.
کمدی به معنای نمایش های خنده دار نبود بلکه نمایش هایی را شامل می شد که انتهایی خوش داشتند و هدف آنها دمیدن امید و خوش بینی در تماشاگران بود. معمولاً قهرمان کمدی با مشکلات و چالش های زیادی روبرو می شد و گاهی خسته ، زخمی و ناامید می شد اما در نهایت پیروز و سربلند از آزمون زندگی بیرون می آمد. برخلاف کمدی، تراژدی شاهنامه ای نبود که آخرش خوش باشد! در تراژدی، قهرمان با دشواری ها دست و پنجه نرم می کرد و نهایت توان خود را به کار می برد ولی مقهور تقدیر می شد و در نهایت محکوم به درد و رنج و شکست می شد.
ترکیب کمدی و تراژدی در تئاتر یونان باستان در پی ایجاد یک تعادل در ذهن مخاطب بود: از یک طرف کمدی این پیام را داشت که برای عاقبت خوش، تدبیر به کار ببر، تلاش و مقاومت کن و تسلیم نشو و از طرف دیگر تراژدی این پیام را داشت که نیروهای فراتر از توان تو وجود دارند که تقدیری را رقم می زنند که تمام تدبیر و هوش و قدرت تو از تغییر دادن آن عاجز است و تو چاره ای جز پذیرش آنها نداری. 
بنابراین دوگانه کمدی/تراژدی در واقع دو گانه اختیار و جبر است. اگر جهان را یکسره جبرآمیز ببینیم و تسلیم این جبر گردیم وضع زندگی مان از آنچه "تقدیر" نگاشته نیز بدتر می شود و اگر جهان را یکسره تابع انتخاب و عمل و اختیار خود بیانگاریم و تقدیر یا تصادف را انکار کنیم زمانی که با شرایط غیر قابل کنترل مواجه شویم دچار سرخوردگی و ناکامی می شویم و عنان از کف می دهیم!
#مولانا در #مثنوی نیز همین دوگانه متناقض را به کار می گیرد از یک سو جانب اختیار را می گیرد و می گوید:

این که گویی این کنم یا آن کنم 
خود دلیل اختیار است ای صنم

و از سوی دیگر جانب جبر را می گیرد و می سراید:

ما همه شیران ولی شیر علم 
حمله مان از باد او شد دم به دم

و به ما می آموزد که به جز تسلیم در برابر تقدیر چاره ای نیست پس چرا این تسلیم را با میل و رضا انجام ندهیم:

در كف شير نر خونخواره اي
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟!

سال گذشته کتابی خواندم از مرحوم دکتر ابوالقاسم تفضّلی با نام "تخته نرد، تقدیر یا تدبیر" . در این کتاب نگارنده دو بازی معروف و جهانی شطرنج و تخته نرد را با هم مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که تخته بازان بیش از شطرنج بازان با ذات زندگی هماهنگ می شوند زیرا که تخته باز ضمن این که میداند با رعایت هوشمندانه قواعد بازی و در نظر داشتن تاکتیک درست "شانس پیروزی" بیشتری دارد اما همواره این معنا را هم در نظر دارد که بخش بزرگی از نتیجه بازی نه در اختیار او که در اختیار "کعبتین" کور و کر و بی احساس است که بی هیچ منطق و عدالتی می چرخند و اعدادی را می نمایانند که ما ناچار از خواندن آنها هستیم!
در همین زمینه است که محمد بن محمود آملی صاحب "نفایس الفنون" سروده است:

تقدیر چو کعبتین و تدبیر چو نرد 
در دست تو هست لیک در دست تو نیست!

جالب اینجاست که حکیم ابولقاسم #فردوسی که 167 بیت را در شاهنامه به تاریخ تخته نرد اختصاص داده است و ابداع کننده تخته نرد را بزرگمهر دانشمند دانسته است سرگذشت بزرگمهر را در ژانر تراژدی تصویر کرده است! بزرگمهر هم هوش و تدبیر دارد و هم صداقت و خوش نیتی اما تقدیر برای او سخت ترین فرجام را رقم زده است و او به اتهام جرم نکرده سالها در زندان و زیر شکنجهٔ زندانبان ها و مأموران "انوشیروان عادل" پیر و کور می شود ولی می گوید:

چو آرد بد و نیک "رای سپهر" 
چه شاه و چه موبد چه بوذرجمهر
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت 
ببایدش بر تارک ما نبشت

کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم راجع به شهامت و تدبیر برای تغییر دادن زندگی است و کتاب #نامه_هایی_به_آسمان راجع به پذیرش و تاب آوردن تراژدی زندگی. این دو کتابم را انتشارات همنشین منتشر کرده و از کتابفروشی رشد قابل تهیه هستند. داستان های روان درمانی که در بخش داستان های سایت گذاشته ام نیز بیشتر به تراژدی زندگی نظر دارند. در کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره) مقاله ای نوشته ام تحت عنوان #مهارت_توکل و به وجه تراژیک زندگی  بیشتر پرداخته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی عزیز،
 از به اشتراک گذاری نوشته هایتان که تاثیر سازنده ای که بر افکار و رفتارای من داشته اند تشکر فراوان دارم.
من فکر میکنم که اساسا دو نوع رویکرد اساسی متفاوت می‌تواند در درون هر شخصی وجود داشته باشد :
۱- « پذیرش واقعیت زندگی فعلی خود» : که منجر به راحتی و آرامش می‌شود اما از طرفی این رویکرد مانع پیشرفت می‌شود.
۲- «میل به تغییر و تحول و نپذیرفتن واقعیات زندگی» : که منجر به ناآرامی و مبارزه با شرایط فعلی شده،اما احتمالا پیشرفت را به بار می‌آورد.

سوال من این است که :

۱-به نظر شما کدام رویکرد درست است؟
۲- اگر تعادل میان این دو رویکرد درست است ، «تعادل» مورد نظر دقیقا یعنی چقدر و به چه شکل از هر کدام مد نظر است؟
۳- وقتی فردی تمایل بیشتری به یکی از این رویکردها دارد ، یه منشاء درونی و ذاتی دارد ویا به او القاء شده است؟
۴-آیا امکان تغییر رویکرد فرد به صورت عمیق وجود دارد و اگر وجود دارد راهکار آن چیست؟
۵-نتیجه داشتن هر کدام از این دو رویکرد ها در محدوده شخصی و اجتماعی چه خواهد بود؟
۶- هر رویکرد ، خود دارای سبک و روش خالی متفاوت است ، از نظر شما چه سبک و روشی ازین دو رویکرد بهتر است؟

باسپاس و امتنان



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
همانطور که میدانید کارل گوستاو #یونگ تکلیف رشدی نیمهٔ اوّل زندگی را انضباط و تشکیل ایگو می داند ( مرحلهٔ اجتماعی شدن) و تکلیف رشدی نیمهٔ دوّم زندگی را خلّاقیّت و آفرینش خویشتن (مرحلهٔ تفرّد) ؛ به تعبیر دیگر در نیمهٔ اوّل رشد روانی سبک و سیاق آنیموسی کارساز است و در نیمهٔ دوّم سبک و سیاق آنیمایی. در مقالات #آداپتاسیون ، #راه_دشوار_کمال و "زندگی، یک مسیر در دو حرکت" (بخشی از کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) و نیز در سلسله مقالات #سخنرانی_راجع_به_مسیر_تفرد و #اجتماعی_شدن به این موضوع پرداخته ام. می توانم اینطور نیز بگویم که در نیمهٔ اوّل زندگی مکاتب آپولونی-کنفوسیوسی کارآمدند و در نیمهٔ دوّم مکاتب دیونیزوسی- لائوتزویی. از آنجا که نمی توان این دو نیمه را خطّی و تقویمی دید تشخیص این که هر فرد در کدام مرحلهٔ رشدی است و تکلیف رشدی او کدام است نیازمند ارزیابی از آن نوعی است که ویکتور فرانکل نام آن را existanalysis (تحلیل وجودی) می گذارد. ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و مشارکت می کنید.

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

درود بر شما ، یک سوال دارم از شما، زندگیم کاملا پوچ و بی انگیزه شده و در کل اینو بگم به نظر شما وقتی شخصی می دونه که تا آخر عمرش از زندگی زناشوییش رضایت نخواهد داشت ولی به علت مسائل مالی  و یک سری مسائل دیگه طلاق هم نتونه بگیره و در برزخی باشه که نه راه پس داره نه راه پیش چی کار باید کنه، واقعا درمانده هستم، خواهش میکنم راهنماییم کنید. پیشاپیش سپاسگزارم. 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
اوّل این که برخی مسائل که «لایَنحَلّ» به نظر می رسند در واقع حل نشدنی نیستند بلکه ما برای تغییر به اندازهٔ کافی شجاعت، خلّاقیّت و پشتکار به خرج نمی دهیم. دوّم این که در شرایطی که مُعضل یا محرومیّتی در زندگی ما واقعاً تغییر ناپذیر باشد «معنایی» که به زندگی و رنج هایش می دهیم باعث می شود رنج ما کاهش یابد یا برعکس افزون گردد. در کتاب های #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم (انتشارات همنشین - کتابفروشی رشد) و #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره - کتابفروشی جیحون) به این دو موضوع (شهامت تغییر- متانت تحمّل) پرداخته ام.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei