دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.81K photos
97 videos
163 files
3.28K links
Download Telegram
#چشم_تاریخ

#رزا_پارکس (۴ فوریه ۱۹۱۳-۲۴ اکتبر ۲۰۰۵) یک زن سیاه‌پوست آمریکایی و از فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا بود که بعداً توسط کنگره آمریکا به عنوان «مادر جنبش آزادی» و «بانوی اول جنبش حقوق مدنی» شناخته شد. قبل از موفقیت جنبش آزادی خواهی سیاهان، در بیشتر ایالات جنوبی آمریکا سیاه پوستان از سفید پوستان جدا بودند. به عنوان مثال سیاهان باید در  مدارس جداگانه‌ای درس می‌خواندند، در پارک‌هایی که مخصوص سفیدپوستان بود حضور پیدا نمی‌کردند و حتی از آبخوری ‌های جداگانه‌ای استفاده می‌کردند. سیاهان همچنین حق سوار شدن به اتوبوس از در جلو را نداشتند. آن ها بایستی پس از پرداخت بلیط خود از در عقب اتوبوس وارد می‌شدند. اگر در مسیر یک سفید پوست وارد می‌شد و صندلی خالی نبود یک سیاه موظف بود که صندلی‌اش را به وی بدهد. رُزا پارکس به این خاطر مشهور است که در روز یک دسامبر سال ۱۹۵۵ از دادن صندلی‌اش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد.  بازداشت وی به تحریم گسترده شبکه حمل و نقل عمومی توسط سیاهپوستان منجر شد و به اعتراضات گسترده‌تر دامن زد. کشیش جوانی به نام #مارتین_لوترکینگ که بعداً رهبری جنبش مدنی سیاهان را به عهده گرفت، سازماندهی آن جنبش را به عهده داشت. مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ به‌عنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان جوان‌ترین فرد #جایزه_صلح_نوبل را دریافت کرد. جنبش اعتراضی او سرانجام به تصویب قانون حقوق مدنی سال ۱۹۶۴ انجامید که هرگونه تبعیض نژادی در آمریکا را ممنوع می‌کرد. مارتین لوتر کینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. رُزا پارکس در ۹ سپتامبر ۱۹۹۶، مدال آزادی ریاست‌ جمهوری آمریکا را دریافت کرد. وی  در سن ۹۲ سالگی درگذشت و در ساختمان کپیتال هیل در واشنگتن دفن شد.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RosaParks.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

یکی بیاد که برای ما "دلسوزانه و منصفانه بزرگی" کنه. 
یکی بیاد که "پدر" باشه؛ یعنی اقتدار بامحبت داشته باشه. 
یکی بیاد که باهامون مشورت نکنه! اما به راهی ببرمون که برامون مفید باشه. 
یکی بیاد که سادگی و کم‌دانی ما وسوسه ش نکنه که سوارمون بشه و فریبمون بده! 
ما شایستگی و لیاقت انتخابات نداریم! ما کودکانی هستیم در عرصه‌ی فرهنگ و سیاست. شناسنامه‌هایمان فریبتان ندهد! 
ما خوب و بد خودمان را نمیدانیم. 
ما نمیدانیم کمربند ایمنی برایمان مفید است! 
ما نمیدانیم رعایت سرعت و فاصله‌ی مجاز برایمان مفید است! 
ما نمیدانیم بمب و ترقه برایمان خطر و آسیب دارد! 
ما نمیدانیم. یعنی نمیدانید که نمیدانیم؟ پس چرا برایمان انتخابات و مجلس ساخته اید؟!! 
رای و نظر ما به کیسه‌ی سیب‌زمینی و گونی آرد و اضافه حقوق موقتی و پاداش یهوویی و آزادی مصلحتی بدحجابی و کمرنگ شدن گشت ارشاد، خریدنی است!! 
نمی‌دانید که ما صلاح خودمان را نمیدانیم؟! 

"استاد عزیز، به نظرتون مفیدترین حکومت برای جامعه‌ی کنونی ایرانی؛ دیکتاتوری غیردینی، چیزی شبیه رضاخان، کمی خوشفکرتر، نیست؟ 
که تمام صفات خوب و درست و مفید انسانی را به زور، یادمون بد. و عادات اشتباهمون رو هم به زور ازمون بگیره. شاید چیزی شبیه رفتار با کودک مساله داره زیر چهار ساله.
که به تدریج دانش و بینشمون رو زیاد کنه. و در یک مقطع مناسب، خودش زمینه ساز انتخابات و حکومتی عاقلانه و واقع بینانه و بالغانه و منصفانه و اخلاقی غیردینی شود". 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و ارادت

اتّفاقاً در یادداشتی که با عنوان #کودکان_ابدی برای شنبهٔ آینده نوشته ام  به همین پرسش می پردازم که «آیا استبداد خیرخواهانه یا توسعهٔ آمرانه می تواند منجر به رشد اجتماعی- فرهنگی و توسعهٔ پایدار شود؟» ؛ پاسخ من به دلایلی که در یادداشتم خواهید خواند منفی است. رشد اقتصادی مبتنی بر فرمان حکومتی و انضباط اجتماعی ناشی از ترس و اختناق دیری نمی پایند، به سرعت می آید و به سرعت نیز می رود. دموکراسی (منظورم دموکراسیِ عملی است نه دموکراسی ویترینی و شعارِ دموکراسی) پرهزینه است ولی رشد تدریجی و پایدار را در پی دارد. صندوق های رأی "اگر همراه با آزادی احزاب و نهادهای مردم محور و آزادی مطبوعات و رسانه های مستقل و مِنهای گزینش آمرانه" باشند به تدریج شعور جمعی ما را بالا خواهند برد.

سبز باشید

@drsargolzaei
فیروز
هیچکس
#آهنگ
#فیروز
کاری از #هیچکس
با آهنگسازی مهدیار آقاجانی
@drsargolzaei
#مقاله
#روانشناسی_قصه_محور

دوستی پیامک می زند و از من می خواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیم را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو می برد، "تأثیر گذارترین کتاب زندگی" عبارت عظیمی است، پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، به سفر می روم!

کلاس دوم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم #کودک_قهرمان که نوشته "علی وافی" بود. ماجرای کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود نام شهر "پورت سعید" مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمی گشت به قضیه ملی شدن کانال سوئز به دست جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر انداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت!

کلاس چهارم دبستان #بینوایان ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش "یک هلو، هزار هلو" ، "بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری" و "افسانه محبت"  #صمد_بهرنگی را خواندم. شاید باور کردنش سخت باشد، ولی من از همان زمان "سوسیالیست" شدم البته بدون هیچگونه وابستگی گروهی! یک دهه بعد از آن، در هفده هجده سالگی کتاب های #ابوذر_سوسیالیست_خداپرست نوشته عبدالحمید جودةالسحار (که توسط #دکتر_شریعتی ترجمه و حاشیه خورده بود) و کتاب #نان_و_شراب و #دانه_زیر_برف اینیاتسیو سیلونه (سوسیالیست خداپرست ایتالیایی) تأثیر آن کتاب های کودکانه را در من ماندگار و پایدارتر کردند.

کلاس اوّل راهنمایی #نون_والقلم #جلال_آل_احمد آن قدر رویم تأثیر گذاشت که اولین قصه زندگیم را در حال و هوای "نون والقلم" نوشتم و به دبیر ادبیاتم خانم امین رضایی تقدیم کردم که همان زمان نویسنده شدن مرا پیش بینی کرده بودند.

در دوران دبیرستان #تذکرة_الاولیاء فریدالدین عطّار و #غزلیات_شمس مرا در حال و هوای صوفیانه فرو بردند. یک دهه بعد مجموعه کتاب های #پائولوکوئیلو (بخصوص کیمیاگر و کوه پنجم) با ترجمه کم نظیر دکتر آرش حجازی آن حال و هوا را باز در من زنده کردند. این بار به سراغ #مثنوی_معنوی رفتم و سال ها در کوچه پس کوچه های آن گشت و گذار کردم، حاصل آن کتاب #کوزه_ای_از_آب_بحر شد که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.

#سیذارتا نوشته هرمان هسه، #راز_فال_ورق نوشته یوستین گرودر، #طاعون آلبر کامو، #برادران_کارامازوف داستایوسکی ، #قلعه_حیوانات و #1984 جورج اورول و #شیطان_و_خدا ژان پل سارتر نیز از تاثیرگذارترین کتاب های زندگی من بودند. 

می بینید؟ آن چه من هستم، این گونه که من فکر می کنم و شیوه ای که زندگی می کنم از قصه هایی که شنیده ام و خوانده ام نشأت می گیرند. "رولو مِی" ، "جورج کِلی" و "اریک بِرن" اعتقاد داشتند که قصّه ها "پِیرنگ" زندگی ما را می سازند و ما برای تغییر نگاه  به زندگی و تحوّل در شیوهٔ زندگی، به قصّه های متفاوت نیاز داریم. می توانم سیر زندگیم را در این جمله خلاصه کنم که من با قصّه ها "مؤمن" شدم و با نقد قصّه ها به شکّاکیّت فیلسوفانه رسیدم! در مقاله #چرا_قصه_درمانی؟" و #طب_قصه_محور به اختصار به مکانیزم تأثیر قصّه ها بر احساسات و تصمیمات مان پرداخته ام.
 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#کودکان_ابدی:
چرا این کودکان هرگز بزرگ نخواهند شد؟!


اگر در خانواده، والدین خیرخواه برای حفاظت فرزندان در برابر خطر، در همهٔ امور به جای آنان تصمیم بگیرند، این فرزندان تبدیل به کودکان ابدی خواهند شد، آن ها هیچ گاه تصمیم گیری و حل مسأله را نخواهند آموخت و همیشه نیاز به هدایت و حمایت خواهند داشت. هرگاه مشکلی در زندگی شان رخ بنماید آن ها از پدر و مادر توقّع حل و فصلش را دارند و تمام عمر مسؤولیت همهٔ دردها، رنج ها، مشکلات و ناکامی هایشان را بردوش والدین می گذارند. اگر این کودکان در نقش "کودک مطیع و سازگار" فرو روند منفعل، بی انگیزه، بی ابتکار و بی شوق و ذوق خواهند بود، افسرده خو و مهار شده. در سن چهل سالگی هم اگر دچار سرماخوردگی شوند منتظر مادری هستند که با ظرف سوپ داغ وارد اتاق شود و نوازش شان کند. و اگر این کودکان در نقش "کودک لجباز و ناسازگار" فرو روند همیشه نافرمان، لجوج، تخریب گر  و پرخاشگر خواهند بود. در و پنجره می شکنند، دیوارها را خط خطی می کنند، از چراغ قرمز عبور می کنند و دست در جیب دیگران فرو می برند!
والدین خیرخواه باید آرام آرام مسؤولیت ها را به فرزندان شان واگذار کنند، آزادی و حقّ انتخاب بدهند و اجازه بدهند که فرزندان شان اشتباه کنند و از اشتباهات شان درس بگیرند.
«حکومت های والد مآب» هم ملّت را کودکانی می بینند که مستعدّ خطا و تصمیمات غلط هستند. این حکومت ها، حداکثر مداخله را در امور شهروندان می کنند و حداقل آزادی را برایشان فراهم می کنند؛ نتیجه این که شهروندان، کودکانی ابدی باقی می مانند. این تمامیّت خواهی بلشویکی" مانع از ایجاد سازمان های اجتماعی مستقل می گردد و خود بزرگ ترین تهدید برای "مشروعیّت" و "کارآمدی" نظام حاکم است چرا که در چنین شرایطی مسؤولیت تمام نابسامانی ها، کمبودها، رنج ها و ضعف ها به دوش نظام حاکم است و به تدریج تمام شهروندان تبدیل به چشمی متوقّع و عیب یاب و زبانی نق بزن و شاکی خواهد شد.
تاریخ نشان داده است که خیر خواهی والد مآبانه نمی تواند یک جامعه را  به رشد و رفاه برساند. نه "تمامیّت طلبی بلشویکی" توانست شرق اروپا را به بهشت سوسیالیسم برساند، نه "توسعهٔ آمرانه" رضاشاه و آتاتورک توانست ایران و ترکیه را به "بلوغ فرهنگی" برساند. 
"مَن جَرّب المُجَرّب، حَلّت به النّدامة"

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بلافاصله پس از #کودتای28مرداد طی تلگرافی بازگشت شاه به قدرت را به وی تبریک گفت. وی کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد #مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.  او اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:«خداوند عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشته‌است نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او هم‌چنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده‌است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
#آیت_الله_کاشانی در ادامه این گفت و گو، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می‌باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی‌شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از این که من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»

جالب این جاست که با وجود طرفداری آیت الله کاشانی از پادشاهی پهلوی و کودتای «آمریکایی» 28 مرداد، بزرگراهی به نام او در تهران وجود دارد ولی هیچ کوچه ای به نام دکتر مصدّق وجود ندارد!

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/mosadegh.jpg
#چشم_تاریخ

دکتر #مصدق درباره ی دکتر حسین فاطمی گفته بود : «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.» 

دکتر حسین فاطمی دکترای حقوق از پاریس، روزنامه نگار، نماینده ی مجلس و سپس وزیر خارجه ی دولت دکتر مصدق بود. فاطمی یک بار از سوء قصد مسلحانهٔ «فدائیان اسلام» و بار دیگر از سوءقصد اوباش تحت هدایت «شعبان جعفری» جان سالم به در برد و بالاخره پس از کودتای 28 مرداد 1332 با نظر محمدرضا شاه در 19 آبان 1333 اعدام شد.

عکس #دکترفاطمی را در کنار دکتر مصدق در #دادگاه_لاهه نشان می دهد.

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#دکترنون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد
نویسنده: شهرام رحیمیان
ناشر: انتشارات نیلوفر - ۱۳۸۳
                   *                *               *
داستان این کتاب راجع به یک شخصیت خیالی به نام "دکتر نون" است که هم معاون دکتر #مصدق بوده است و هم از اقوام دکتر مصدق، دکتر نون و #دکتر_فاطمی به مصدق قول داده بودند که تا پایان راه در کنار مصدق باقی بمانند اما پس از #کودتای_۲۸مرداد دکتر نون زیر شکنجه و تهدید، تن به یک مصاحبه رادیویی علیه دکتر مصدق می دهد. شرم تن دادن به خیانت باعث می شود دکتر نون پس از آزادی به زندگی عادی برنگردد و برای تنبیه خود، خودش را در خانه زندانی کند و افسرده و الکلی و روان پریش شود.
دکتر نون زنی دارد به نام ملکتاج که از کودکی با هم بزرگ شده اند و عاشق و معشوق بوده اند. تن دادن دکتر نون به مصاحبه رادیویی فرمایشی نیز بخاطر ملکتاج بوده است چرا که بازجو و زندانبانان که از شکنجه دکتر نون به نتیجه نرسیده اند تهدید کرده اند که ملکتاج را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار خواهند داد.
این تهدید، دکتر نون را به زانو درآورده بود و دکتر نون در مصاحبه ای رادیویی علیه مصدق سخن گفته بود. گرچه عشق به ملکتاج باعث تسلیم شدن دکتر نون شده بود، پس از آزادی از زندان، شرم و خشم دکتر نون باعث می شود که او علاوه بر تنبیه خودش، ملکتاج را هم تنبیه کند. دکتر نون که دچار توهم شده است همیشه دکتر مصدق را با نگاهی شماتت بار در خانه اش می بیند و از این که به ملکتاج اظهار عشق کند خجالت می کشد بنابراین به عشق ملکتاج با بی اعتنایی و خشم پاسخ می دهد، تا زمانی که ملکتاج می میرد و دکتر نون پیر و بیمار با جنازهٔ سرد ملکتاج تنها می شود. داستان کتاب از این زمان شروع می شود و بقیه کتاب "فلش بک" به گذشته است.
                      *                  *               *
داستان "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک داستان نمادین است. دکتر نون ها کسانی هستند که به خاطر عشق به خانه و خانواده تسلیم کودتا می شوند و برای محافظت از زن و فرزندشان باورها و ارزش هایشان را زیر پا می گذارند. آن ها موفق می شوند از خطر بجهند اما زندگی پس از این "آزادی" از هر زندان و شکنجه ای برایشان دردناک تر است. آن ها گرفتار احساس گناه، احساس شرم و احساس خشم می شوند و دیگر نه تنها خودشان از زندگی و لذت های آن محروم می شوند که تلخکامی خود را در کام زن و فرزندشان نیز می ریزند و به تعبیری "از این جا رانده، از آن جا مانده" می شوند.
دکتر نون نماد بخش بزرگی از مردم ایران است. کسانی که آن سوی دیوارهای خانه شان را وطن نمی دانند و تنها به خانواده چند نفره شان متعهد هستند، کسانی که "مصدق ها" را دوست دارند ولی زمانی که مجبور به انتخاب بین "مصدق ها" و "خانه" می شوند خانه شان را انتخاب می کنند. طبعأ در این جا منظور نویسنده یک شخصیت تاریخی به نام دکتر محمد مصدق نیست، بلکه مقصود مسیر "صداقت و شهامت" است، مسیر فضیلت های اخلاقی و ارزش های انسانی.
از تاریخ و ملت ایران که بگذریم نویسنده این داستان موضوعی فراگیرتر را مطرح می کند، این که تنها کسی می تواند از امکانات زندگی لذت ناب و عمیق ببرد که بتواند به خودش افتخار کند، کسانی که برای آسایش بیشتر پا بر ارزش هایی می گذارند که به آن ها باور دارند از آسایش و لذت عمیق نیز محروم می مانند چرا که نسبت به خود شرم دارند و ناخودآگاه تبدیل به زندان بان و شکنجه گر خود می شوند.

البته نیک می دانم که این ماجرا قابل تعمیم نیست. گروه بزرگی از مردم نیز فاقد یک نظام ارزشی هستند. برای ذهن آن ها خیر و شر، فضیلت و رذیلت و زیبایی و زشتی تعریف نشده است. آن ها فقط به منافع می اندیشند! چنین کسانی همیشه طرف برنده را می گیرند و هیچ گاه از زیر پا گذاشتن فضیلت های اخلاقی و تعهدات اجتماعی پشیمان و شرمسار نمی شوند. 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrNoon.jpg
Koodakaneh
FARHAD
#آهنگ
#کودکانه
خواننده: فرهاد مهراد
شاعر: شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

هشتم بهمن ماه سال67 و به مناسبت تولد حضرت زهرا و روز زن، راديوي جمهوري اسلامي ايران در برنامه‌اي به نام سلام، صبح به خير در گزارشي از مخاطبينش مي‌پرسد: «به نظر شما الگوي امروز زنان ايراني چه کسي است؟» اکثر مخاطبان، حضرت فاطمه را الگوي خود معرفي مي‌نمايند اما يکي از مصاحبه‌شوندگان  مي‌گويد: «اوشين». اوشين نام شخصيت اصلي داستان سريالي ژاپني به نام سال‌هاي دور از خانه بود که آن روزها از سيما پخش مي‌شد. گوينده مي‌گويد: «الگوي شما بايد حضرت زهرا  باشد چرا اوشين؟» مصاحبه شونده مي‌گويد: «حضرت زهرا  مال 1400 سال پيش است. ما يک الگوي امروزي مي‌خواهيم». آیت الله خمینی فرداي آن روز در واکنش به اين مصاحبه، طي این پيام رسمي  محمد هاشمي (رئيس وقت صدا و سيما) را مورد عتاب داد:

آقاي محمد هاشمي،مديرعامل صدا و سيماي جمهوري اسلامي
با کمال تاسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداي جمهوري اسلامي مطلبي در مورد الگوي زن پخش گرديده است که انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردي که اين مطلب را پخش کرده است تعزير و اخراج مي‌گردد و دست‌ اندرکاران آن تعزير خواهند شد. در صورتي که ثابت شود قصد توهين درکار بوده است، بلاشک فرد توهين‌ کننده محکوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تکرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسئولين بالاي صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامي زمينه‌ها قوه قضاييه اقدام مي‌نمايد. (صحيفه نور ، جلد 21 : ص 76 )
بعدها 4 تن از دست‌اندرکاران آن برنامه از جمله مدير گروه معارف، سردبير برنامه‌هاي ويژه عقيدتي سياسي، مسئول نظارت بر برنامه به 4 سال حبس تعزيري و 40 ضربه شلاق محکوم شدند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

‏سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد بزرگوارم
ضمن تبریک سال نو و آرزوی بهترینها برای شما و تداوم قدرتمندانه حضور پر برکت شما
سوالی در باره فایل صوتی تغییر داشتم که به نوعی مشکل خود بنده هم هست:
آگه کسانی که از نظر کیفی جزو گروه 3 تغییر هستن به مرحله ای از آگاهی و شناخت درونی و بیرونی برسن (با مراقبه و مطالعه مداوم و مؤثر)، که تغییرات زندگیشو ن از نظر کمی مثل گروه 1 بشه و با کسب هر آگاهی جدید و طی کردن هر مرحله از تغییر که خیلی بسرعت و مداوم اتفاق میافته مجبور به تغییر سبک زندگی و فکری خودشون بشن و تمرکز لازم برای پیروی از یک سبک رو حتی برای مدت نه چندان طولانی از دست بدن،
شما چه نظر و راهکاری رو برای این افراد ارائه میدید؟
آیا باید دور مطالعه و مراقبه بیشتر رو خط بکشن یا نه باید همین وضعیت تغییرات سریع رو بپذیرند؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
#اریک_فروم تعارض اصلی زندگی ما را انتخاب بین امنیت و آزادی می داند.
تغییر، نیاز ما به آزادی را برآورده می کند ولی نیاز ما و اطرافیانمان به امنیت، ثبات، و انس را به خطر می اندازد.
گاهی این احساس ناامنی تبدیل به واکنشی معکوس، ارتجاعی و قهقرایی می شود، و تعصّب و تغییرگریزی ایجاد می کند، بنابراین لازم است زیرساخت های روانی
(intra-personal)
و اجتماعی
(inter-personal)
را برای "تغییرات مدبّرانه" فراهم کرد.

@drsargolzaei
#هدیه_سال_نو:

#آهنگ رقص مردمی #چارداش از ویتوریو مونتی
(توضیحات برگرفته از سایت کافه کلاسیک)

حدود دویست سال پیش که رقص های ملایم درباری مثل والتز، کئوادریل و پولکا در محافل نجبای اروپایی جریان داشت، شیوه رقص نوینی سرتاسر اروپای مرکزی را تسخیر کرد: چارداش Csárdás؛ رقصی که از میان مردم برخاسته بود، در سنت های قدیمی هزاران ساله ریشه داشت و موسیقی پرشور آن را نوازندگان چیره دست کولی می نواختند و با این که اوج شکوفایی آن دویست سال پیش بود، هنوز هم در اروپای مرکزی محبوب است.
رقص شورانگیز چارداش نماد خیزش توده ی مردم در برابر فشارهای خارجی و جور طبقه ی حاکم بود و تا آن زمان، هیچ رقصی چنین شکوهمند و زیبا و در عین حال جذاب و پویا وجود نداشت. شاید این شیوه ی رقص را بتوان رقص ملی مجارها نامید که از فرهنگ سایر ملل نیز تأثیر بسیار پذیرفته است؛ به گونه ای که مجارها و اسلوواک ها آن را بسیار دوست می دارند و سایر ملل اروپای مرکزی از جمله رومانیایی ها، لهستانی ها، کرووات ها و البته کولی ها آن را با آغوش باز پذیرفته اند. در بین آهنگ سازان برجسته ای که به ساخت آهنگ برای چارداش پرداخته اند می توان به فرانتز لیست، یوهانس برامس، یوهان اشتراوس و چایکوفسکی اشاره کرد.
ویتوریو مونتی (زاده به سال 1868، درگذشته به سال 1922) آهنگ ساز، نوازنده ی ویولون و رهبر ارکستر ایتالیایی بود که در ناپل به دنیا آمد. تنها کار بسیار شناخته شده ی او، چارداش، حدود سال 1904 ساخته شد که شما را به شنیدن این اثر بسیار زیبا با هنر آفرینی آرشه ی جادویی دیوید گَرِت نوازنده ی نامدار آلمانی دعوت می کنیم:
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
                       

"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است. 
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با درود و سپاس از مطالب زیبا و عالیتون
استاد دوتا سؤال داشتم: اول اینکه جوری که من خوندم در زمینه هدف گذاری با توجه به نیمه اول عمر باید به تقویت ایگو پرداخت و در نیمه دوم باید بر اساس سلف عمل کرد. بر این اساس در نیمه اول که برای تقویت ایگوست باید بر اساس اخلاق ایگو رو قوی کرد. سوالی که داشتم اینه که اخلاق از دید پروفسور #یونگ تعریفش چیست و حد و مرزهاش کجاست؟؟ البته اون قسمت اول رو که توضیح دادم برداشت من بوده در صورتی که اشتباه باشه ممنون میشم نظر گرانبهاتون رو بدید.

سؤال دومم در رابطه با پدیده همزمانی است.که اولا نظر شما در این باره چیه و اینکه برای اینکه بیشتر بخوام بدونم چه منابعی رو میتونید معرفی کنید بهم. همچنین در مورد سؤال اول.

از اینکه همیشه با دقت و علم سرشارتون به سؤال هام جواب دادید سپاسگزارم.

مانا باشید.


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
اوّل- بله، همین طور است که می فرمایید. در این زمینه در کانال تلگرام بنده چهار مقالهٔ متوالی راجع به اجتماعی شدن و فرایند تفرّد وجود دارد که می توانید آن ها را مطالعه کنید. همین طور در فایل های صوتی تحلیل فیلم های #هشت_و_نیم: فدریکو فلّینی و #آینه: آندری تارکوفسکی که در کانال تلگرامم موجودند راجع به این دو مرحلهٔ رشد توضیح داده ام.در فصل سوّم کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک با عنوان «زندگی:یک ماجرا در دو حرکت» هم راجع به این دو مرحلهٔ رشد پیشنهاداتی ارائه کرده ام. این کتاب توسط نشر قطره چاپ شده و از طریق سایت nashreghatreh.com قابل تهیه است.

کارل گوستاو یونگ در مرحلهٔ «اجتماعی شدن» اخلاق مکتب رواقیّون را توصیه می کند و در مرحلهٔ «تفرّد» اخلاق  کلبی مسلکان را. در زمینهٔ این نظام های اخلاقی، هم در کتاب #اخلاق_و_آزادی توضیح مفصّل داده ام و هم در کتاب #انسان_فلسفه_عرفان . کتاب اخلاق و آزادی مجوّز نشر دریافت نکرد لذا آن را فصل به فصل در سایت و کانال تلگرامم گذاشته ام. کتاب انسان، فلسفه، عرفان توسط انتشارت بهار سبز منتشر شده است و تلفن ناشر محترم09125795021 است.

دوّم- کتاب کشف حکمت اتفاقات نوشته رابرت هوپک- ترجمهٔ خواهرم ساره سرگلزایی از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی مربوط به موضوع همزمانی است.

در پرسش و پاسخی که در تاریخ 13 مارس در کانال گذاشته ایم درباره پدیده ی همزمانی
(Synchronicity)
بیشتر توضیح داده ام.

تندرست باشید

 @drsargolzaei
#چشم_تاریخ

آفریقای جنوبی از معدود کشورهای آفریقایی است که در آن انتخابات منظم در طول یک سده اخیر در آن برگزار شده‌است. با این حال اکثریت سیاهپوستان تا سال ۱۹۹۴ دارای حق رأی نبود. در سال ۱۹۴۸ حزب ملی آفریقای جنوبی از طریق رأی‌گیری به قدرت رسید و آغاز به انجام یک رشته قوانین مبنی بر جداسازی نژادی کرد که به نام #آپارتاید شناخته می‌شود. آپارتاید از نظر لغوی به معنای مجزا و جدا نگهداشتن است. آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شامل جدا نگه داشتن افراد متعلق به نژادهای غیرسفید، مجبور کردن آن‌ها به اقامت در محلات و استان‌های خاص و محروم کردن آن‌ها از کلیه حقوق مدنی و سیاسی بود. در مناطقی که سیاهپوستان مجبور به اقامت در آن می‌شدند و حق خروج از آن را نداشتند حداقل امکانات زندگی نیز موجود نبود. این تبعیض در مورد ثروت به دست آمده از صنعتی سازی سریع دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی نیز به کار رفت. در حالی که اقلیت سفیدپوستان از بالاترین استاندارد زندگی قاره آفریقا، که برابر سطح زندگی در کشورهای غربی جهان اول بود، برخوردار گشته بودند، اکثریت سیاه‌پوستان از لحاظ هرگونه استانداردی همچون درآمد، تحصیل و حتی ورود به ادارات دولتی مورد تبعیض قرار داشتند. کنگرهٔ ملی آفریقا با درخواست ایجاد جامعهٔ آزاد چندقومی، جنگی علیه نظام آپارتاید به راه انداخت. طرفداران لغو آپارتاید، تظاهرات آرامی در شپرویل و تسوتو به راه انداختند، که با مقاومت حکومت آپارتاید روبرو شد. راهپیمایان سیاه‌پوست شلاق زده شدند، و حتی در مارس ۱۹۷۰، بیش از ۷۰ آفریقایی کشته شدند.

مخالفت داخلی و خارجی با آپارتاید به تدریج افزایش یافت و به تحریم‌های خارجی رژیم آپارتاید توسط کشورهای غربی و گسترش شورش داخلی انجامید. شورش شامل مقاومت مدنی، اعتصاب، راهپیمایی، اعتراض و عملیات چریکی بود. در سال ۱۹۹۰ دولت آپارتاید نخستین گام را برای مذاکره و کناره‌گیری از قدرت با لغو ممنوعیت کنگره ملی آفریقا و دیگر نهادهای سیاسی چپ‌گرا برداشت و #نلسون_ماندلا را بعد از ۲۷ سال زندان آزاد کرد. قوانین آپارتاید به تدریج از کتاب‌های قانون حذف شدند و اولین انتخابات چند نژادی در سال ۱۹۹۴ برگزار شد. 

در دهه ۷۰ میلادی دولت آپارتاید  برنامهٔ تولید سلاح‌های هسته‌ای خود را آغاز کرد ولی با کناره گیری رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی  برنامه هسته‌ای خود را کنار گذاشته و پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضاء کرد و زرادخانه کوچک خود را نابود نمود. این کشور تنها کشور آفریقایی است که توانسته سلاح  اتمی تولید کند و تا امروز تنها کشوری در دنیاست که داوطلبانه زرادخانه جنگ‌افزار هسته‌ای خود را نابود نموده‌است.

تابلویی که می بینید مربوط به دوران آپارتاید است و مبنی بر «اختصاص ساحل دریا به افراد عضو نژاد سفید» می باشد (به زبان‌های انگلیسی، آفریکانس و زولو) 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DurbanSign1989.jpg
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

با عرض درود خدمت استاد عزیز
سال نو را خدمت شما و خانواده محترمتان شادباش می گویم و سال و حال و دلی خوش را براتون آرزومندم.

قبل از اینکه سؤالم را بپرسم خواستم بابت فایل زیبای نوشدن که در کانال گذاشته بودید تشکر کنم. بسیار به موقع بود.

استاد سوالی داشتم. در تئوری #یونگ جایگاه روح (soul) کجاست؟ یعنی در جدای از ایگو و سلف قرار دارد و اینکه تعریفی آیا میشود از آن ارائه کرد و برای مراقبت از آن چه باید کرد؟؟

اگر منبع مفیدی را هم میشناسید سپاسگزار میشوم اگر معرفی کنید.

با تشکر 
سبز و برقرار باشید
نوروز خجسته



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
ممنونم که کانال را دنبال می کنید و خوشحالم که مطالب آن برایتان مفید بوده اند. برای فهم نظریهٔ یونگ باید با فلسفهٔ #هگل به طور خاص و ایده آلیسم آلمانی بطور عام آشنا باشید. از نظر هگل جهان بازنمود حرکت تکاملی  ایده (مُثُل) ای است که در سیر آگاهی به خویش حرکت می کند و با تحقّق کامل خودآگاهی این ایده همان الوهیت خواهد بود. یونگ در کتاب «خاطرات، رؤیاها، اندیشه ها» ترجمه پروین فرامرزی- انتشارات به نشر می گوید : «خدا یعنی ناخودآگاه» و در همان کتاب می گوید : « روح در درون ما نیست، بلکه ما در درون روح قرار داریم.» بنابراین می توان soul یا روح را معادل همان ایده و نیز معادل ناخودآگاه جمعی دانست، در حالی که self یا خویشتن نفوذ ناخودآگاه جمعی در ناخودآگاه شخصی است که معادل «نَفَخهٔ الهی» ( وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی) و یا «فَرَوَهَر» است که ویکتور فرانکل آن را «خدای ناخودآگاه» می نامد و ego هم که همان لایهٔ نازک خودآگاهی فردی است که با خودآگاهی ایده کاملأ متفاوت است و جوانه ایست که نوید تحقّق الوهیّت در آینده را می دهد.

علاوه بر کتاب فوق کتاب «خدا در ناخودآگاه» ترجمهٔ دکتر ابراهیم یزدی را نیز بخوانید. 

سبز باشید

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#خروس_جنگی_ها_در_بزرگراه

پسرم از آینه ماشین به اتوموبیل پشت سرمان نگاهی می اندازد و می گوید: "این ها رو نمی فهمم، نمی فهمم چرا بوق می زنه وقتی می بینه جلوم بسته است، خوب بوق می زنه که من کجا برم؟!" 
می گویم: "فکر نمی کند، او فقط بی قرار است، مضطرب است، عصبانی است، بدون این که فکر کند عمل می کند، به شکلی کاملاً غریزی!" 
می گوید: "غریزی؟ پس انتخاب کجاست؟! تمدّن کجاست؟!"
می گویم: "فرهنگ و تمدن محصول امنیّت است. زمانی که احساس ناامنی وجود داشته باشد مغز فرهنگی ما به نفع مغز غریزی مان میدان را خالی می کند و دیگر انتخاب معنی ندارد، ما مثل سایر حیوانات کاملاً غریزی عمل می کنیم، سامانهٔ گریز-ستیز مغز عنان اختیار را به دست می گیرد و ما آکنده از معجون خشم و ترس می شویم، بی قرار، عجول، عصبانی؛ بوق می زنیم. سبقت می گیریم، دندان ها را به هم فشار می دهیم و به دیگران همچون دشمن خونخوار نگاه می کنیم." 
می گوید: "ولی الآن که دلیلی برای ترس وجود ندارد!"
می گویم: "وقتی به طور مزمن و طولانی در شرایط بی ثباتی اقتصادی و  آماده باش امنیتی به سر ببریم ترشح نور اپی نفرین در مغز و اپی نفرین در خونمان بالا می رود و آرام آرام به نقطه ای می رسیم که گویا سقف جهان در حال فرو ریختن است و هواپیمای زندگی در حال سقوط! سیاستمدارانی که بر طبل جنگ می کوبند، زراندوزانی که با تجارت اسلحه فربه می شوند و رسانه هایی که تنور جنگ را داغ می کنند ترس و نا امنی را به رگ ها و رشته های عصبی ما تزریق می کنند و ما، بی آن که بدانیم فرهنگ، فلسفه و هنر را از دست می دهیم و با مغزی در حدّ خروس جنگی ها به زندگی نگاه می کنیم!"

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام استاد عزيز 
وقت به خير،  
سؤال خودم و يكى از دوستانم كه رزيدنت روانپزشكى ست اينست كه آيا شما راجع به شخصيت #مولانا تحليل روانشناختى اى داشته ايد؟ يا كسى اين كار را كرده است؟ اگر مطلبى در اين مورد داشته ايد خوشحال ميشوم بخوانم 

سپاسگزارم 
جارى باشيد 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
مصاحبه ای با بنده در این زمینه انجام گرفته است که با عنوان #در_درون_کعبه_رسم_قبله_نیست در بخش مقالات سایت drsargolzaei.com موجود است.

این مصاحبه را در کانال تلگرام هم خواهیم گذاشت. کتابی نیز با نام #کوزه_ای_از_آب_بحر در باب اندیشهٔ مولانا نوشته ام که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده و از طریق مدیر محترم انتشارات با تلفن 09125795021 قابل تهیه است البته در این کتاب اندیشهٔ مولانا را مورد نقد قرار نداده ام؛ در سمینارهای «هم اندیشی با مولانا» رویکردم به مولانا نقّادتر است.

سربلند باشید

@drsargolzaei