#مقاله
#پیرمردی_با_رفتارهای_کودکانه
قسمت دوم
آلزهایمر که بیشتر در زنان دیده می شود اساس ژنتیک دارد و درمان آن در حال پیشرفت است. دمانس عروقی در درجه دوّم شیوع قرار دارد و بیشتر در مردان و افرادی که دچار فشار خون، چربی خون بالا و دیابت هستند رخ می دهد. بسیاری از دمانس ها با علائم روانپزشکی شروع می شوند. به این صورت که بیمار علائمی مثل شدت یافتن خصوصیات شخصیتی قبلی، رفتارهای وسواسی، اضطراب، تحریک پذیری و خشم بیجا، رفتار بی ملاحظه و بی مبالات، پرحرفی و افسانه سازی و بالاخره سطحی و زودگذر شدن هیجانات را قبل از فرارسیدن قابل توجه اختلالات شناختی مثل اشکال در حافظه، تکلم وکارهای عملی نشان می دهد. مراجعه بموقع، تشخیص سریع، و درمان صحیح می تواند در بهبود بیماری تاثیر قابل توجهی داشته باشد. بنابراین بسیار مهم است که خانواده ها نسبت به تغییرات خلق، شخصیت و رفتار افراد مسن حساس باشند و در این مورد با پزشکان مشورت کنند. درمواردی نیز علائم روانپزشکی که متعاقب سکته های مغزی و سایر بیماری های ناتوان کننده پیش می آیند ممکن است ناشی از مشکل بیمار برای انطباق با شرایط جدید زندگی همراه با ناتوانی ها و درد و رنج های بیماریش باشد. بیمار ممکن است با درک کردن این مسأله که بسیاری از توانایی هایش کاهش یافته، مدت ها باید دستورات دارویی ورژیم غذایی خاصی را رعایت کند و دیگر نمی تواند طبق میل و سلیقه خود به زندگی و تفریحات مورد علاقه اش بپردازد، دچار افسردگی، اضطراب، گاهی خشم و پرخاشگری و تحریک پذیری و گاهی هم انکار بیماری و ناتوانی و عدم همکاری با دستورات درمانی شود. در توانبخشی روانی به این بیماران کمک می شود که شرایط جدید زندگی شان را به عنوان یک واقعیت بپذیرند و به جای انکار و نادیده گرفتن بیماری ها و ناتوانی هایشان به شیوه جدید زندگی همراه با قابلیت ها و امکانات فعلی شان تطابق پیدا کنند. گاهی ممکن است تیم روانپزشکی برای خانواده ی این بیماران جلسات «گروه درمانی» تشکیل دهند. در این جلسات ضمن اینکه گروه، یک محیط حمایتی برای هر فرد ایجاد می کند، بحث مشترک در مورد مسائل مربوط به مراقبت دائمی از یک سالمند دچار دمانس، مشاهده ی ناتوانی ها و درد و رنج های بیمار و بیان احساسات و عواطف مربوطه باعث تخلیه هیجانات و درک این مطلب می شود که افراد زیادی دارای مشکلات مشابه هستند و لذا تحمل این مشکلات برای خانواده ی بیمار آسان تر می شود. درمواردی نیز روانپزشک تصمیم می گیرد که برای درمان اضطراب، افسردگی یا اختلالات شناختی و رفتاری بیمار برای وی دارو تجویز کند. طبعاً در هر مورد تصمیم گیری براساس نوع بیماری و شرایط هر بیمار می تواند متفاوت باشد. درباره ی سالمندی که شرح حال او را خواندید ضمن آموزش و راهنمایی خانواده، داروهایی تجویز کردم که به او کمک می کردند از بی قراری، رفتار آشفته و بی مبالاتی رهایی یابد و تغییرات مکرر و آزار دهنده هیجانات و خلقش کنترل شوند. این کار علاوه بر اینکه مقدار زیادی از مشکلات پیرمرد را رفع کرد، آشفتگی، خشم و شرمساری خانواده بیمار را نیز که ناشی از رفتارهای او بود از بین برد و به آنها کمک کرد که با آرامش و صبوری بیشتری از پدر بیمارشان مراقبت کنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
(بخشی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید)
@drsargolzaei
#پیرمردی_با_رفتارهای_کودکانه
قسمت دوم
آلزهایمر که بیشتر در زنان دیده می شود اساس ژنتیک دارد و درمان آن در حال پیشرفت است. دمانس عروقی در درجه دوّم شیوع قرار دارد و بیشتر در مردان و افرادی که دچار فشار خون، چربی خون بالا و دیابت هستند رخ می دهد. بسیاری از دمانس ها با علائم روانپزشکی شروع می شوند. به این صورت که بیمار علائمی مثل شدت یافتن خصوصیات شخصیتی قبلی، رفتارهای وسواسی، اضطراب، تحریک پذیری و خشم بیجا، رفتار بی ملاحظه و بی مبالات، پرحرفی و افسانه سازی و بالاخره سطحی و زودگذر شدن هیجانات را قبل از فرارسیدن قابل توجه اختلالات شناختی مثل اشکال در حافظه، تکلم وکارهای عملی نشان می دهد. مراجعه بموقع، تشخیص سریع، و درمان صحیح می تواند در بهبود بیماری تاثیر قابل توجهی داشته باشد. بنابراین بسیار مهم است که خانواده ها نسبت به تغییرات خلق، شخصیت و رفتار افراد مسن حساس باشند و در این مورد با پزشکان مشورت کنند. درمواردی نیز علائم روانپزشکی که متعاقب سکته های مغزی و سایر بیماری های ناتوان کننده پیش می آیند ممکن است ناشی از مشکل بیمار برای انطباق با شرایط جدید زندگی همراه با ناتوانی ها و درد و رنج های بیماریش باشد. بیمار ممکن است با درک کردن این مسأله که بسیاری از توانایی هایش کاهش یافته، مدت ها باید دستورات دارویی ورژیم غذایی خاصی را رعایت کند و دیگر نمی تواند طبق میل و سلیقه خود به زندگی و تفریحات مورد علاقه اش بپردازد، دچار افسردگی، اضطراب، گاهی خشم و پرخاشگری و تحریک پذیری و گاهی هم انکار بیماری و ناتوانی و عدم همکاری با دستورات درمانی شود. در توانبخشی روانی به این بیماران کمک می شود که شرایط جدید زندگی شان را به عنوان یک واقعیت بپذیرند و به جای انکار و نادیده گرفتن بیماری ها و ناتوانی هایشان به شیوه جدید زندگی همراه با قابلیت ها و امکانات فعلی شان تطابق پیدا کنند. گاهی ممکن است تیم روانپزشکی برای خانواده ی این بیماران جلسات «گروه درمانی» تشکیل دهند. در این جلسات ضمن اینکه گروه، یک محیط حمایتی برای هر فرد ایجاد می کند، بحث مشترک در مورد مسائل مربوط به مراقبت دائمی از یک سالمند دچار دمانس، مشاهده ی ناتوانی ها و درد و رنج های بیمار و بیان احساسات و عواطف مربوطه باعث تخلیه هیجانات و درک این مطلب می شود که افراد زیادی دارای مشکلات مشابه هستند و لذا تحمل این مشکلات برای خانواده ی بیمار آسان تر می شود. درمواردی نیز روانپزشک تصمیم می گیرد که برای درمان اضطراب، افسردگی یا اختلالات شناختی و رفتاری بیمار برای وی دارو تجویز کند. طبعاً در هر مورد تصمیم گیری براساس نوع بیماری و شرایط هر بیمار می تواند متفاوت باشد. درباره ی سالمندی که شرح حال او را خواندید ضمن آموزش و راهنمایی خانواده، داروهایی تجویز کردم که به او کمک می کردند از بی قراری، رفتار آشفته و بی مبالاتی رهایی یابد و تغییرات مکرر و آزار دهنده هیجانات و خلقش کنترل شوند. این کار علاوه بر اینکه مقدار زیادی از مشکلات پیرمرد را رفع کرد، آشفتگی، خشم و شرمساری خانواده بیمار را نیز که ناشی از رفتارهای او بود از بین برد و به آنها کمک کرد که با آرامش و صبوری بیشتری از پدر بیمارشان مراقبت کنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
(بخشی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید)
@drsargolzaei
#مقاله
#کودک_ناآرام
در باز شد و پدری که دست دختر بچه 7-6 ساله اش را گرفته بود وارد اطاق شد. در حالی که پدر روی صندلی می نشست دخترک دور اتاق شروع به راه رفتن کرد. به طرف میز من آمد و شروع به چرخیدن دور آن نمود. یکی یکی وسایل روی میز را برمی داشت و جا به جا می کرد. در واقع حتی یک ثانیه نیز آرام نمی ماند، مرتب وول می خورد و حرکت می کرد.
در واقع ظرف چند دقیقه همه جا را به هم ریخته بود، حتی اگر پدرش هم حرفی نمی زد من به تشخیص نزدیک شده بودم ولی قطعاً تشخیص صحیح تنها با شرح حال و ارزیابی کامل ممکن است.
همانطورکه حدس می زدم این کودک تمام اعضای خانواده را کلافه کرده بود. از چند سال قبل چنین رفتاری داشت. یک جا آرام نمی نشست، مدام درحال حرکت بود، از در و دیوار بالا می رفت و باعث شلوغی و سر و صدا در خانه بود و بسیاری از وسایل خانه را خراب کرده بود. هر چند وضعیت کودک خانواده را کلافه کرده بود اما باورها و برداشت های اطرافیان مبنی بر این که کم کم که بزرگ شود خوب می شود باعث شده بود که خانواده وضعیت وی را تحمل کنند تا اینکه وارد پیش دبستانی شده بود. رفتار کودک در مدرسه نیز به همین شکل بود، در کلاس روی صندلیش بی قرار و نا آرام بود، مرتب بلند می شد و در کلاس راه می رفت، نمی توانست ساکت بنشیند و تکالیفش را انجام دهد. این بود که معلم پیش دبستانی پدرش را به مدرسه خواسته بود و به او توضیح داده بود که این بچه مشکلی دارد و باید او را به پزشک نشان بدهید. همانطورکه حدس زده اید این کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/کمبود توجه
Attention Deficit Disorder
بود، اختلالی که تقریبا از هر یکصد کودک مدرسه ای 5 کودک مبتلا به آن هستند. البته این بیماری بیشتر در پسر بچه ها دیده می شود و آنها 5-3 برابر دختر بچه ها دچار این مشکل می شوند ولی کودکی که شرح حالش را مطالعه کردید یک دختر بچه بود.
این فرم بیماری، «فرم بیش فعالی» بود هرچند در دختران معمولا بیشتر «فرم کمبود توجه» دیده می شود. بچه های دچار کمبود توجه مرتب حواس شان پرت است، فراموشکارند، وقتی با آنها صحبت می شود به نظر می رسد اصلاً گوش نمی کنند، وسایل خود را مرتب گم می کنند، تکالیف مدرسه را ناقص انجام می دهند، با وجودی که مشکل هوش و یادگیری ندارند به دلیل اشتباهات مکرّر ناشی از بی دقتی و بی توجّهی و ناتوانی برای حفظ تمرکز از نظر درسی عقب می مانند. این مشکل زمینه ی ژنتیکی دارد، مثلا خواهر و برادران بچه های مبتلا دو برابر بقیه اطفال احتمال دارد به این اختلال مبتلا شوند؛ البته عوامل دیگری مثل صدمه و ضربه به کودک موقع تولّد، نارس بودن بچه و مواجهه با برخی عفونت ها، سموم و داروها در دوران قبل از تولد هم می توانند زمینه ساز این بیماری گردند.
با وجودی که این بیماری گرفتاری و مشکلات فراوانی برای بیمار و خانواده اش ایجاد می کند کنترل آن کار غیر ممکنی نیست. روانپزشک پس از ارزیابی تشخیصی، براساس سن و وضعیت بیمار برای او دارو تجویز می کند . استفاده از دارو به سرعت باعث شروع روند بهبود می شود. کودک ناآرام، آرام می گیرد، توجه و دقتش بهبود می یابد، تکالیفش را انجام می دهد و برچسب کودک مزاحم خانه را از خود می کند. گرچه آموزش خانواده و تکنیک های رفتاری برای کامل کردن درمان ضروری هستند. طبیعی است که در صورت درمان نشدن این کودکان از کار تحصیل باز می مانند، علیرغم هوش طبیعی نمی توانند تحصیل کنند و در نتیجه آینده مطلوبی در پیش روی ندارند. علاوه بر این طبیعی است که خانواده کلافه و خسته برخورد بدی با این کودک داشته باشند و در نتیجه، برخورد و تنش مداوم درخانه باعث تشدید علائم و گاهی لج بازی و رفتارهای مقابله ای در کودک می شود. برخی از این کودکان با رسیدن به نوجوانی بهبود می یابند ولی در بعضی دیگر علائم ادامه می یابند و دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی می شوند. این افراد دچار بی ثباتی عاطفی هستند، در مشکلات زندگی بسیار کم تحملند، زود عصبانی می شوند و رفتار خشمگینانه نشان می دهند، وسایل شان را جا می گذارند، قرارهاشان را فراموش می کنند و کارهایشان را ناتمام می گذارند. درمان دارویی برای این گروه بیماران نیز مؤثر است و قطعاً درمان روانپزشکی زندگی کیفیت آنان را بهتر خواهد کرد.
پیش از این در مقاله ای در کانال تلگرام با عنوان #هوش_کافی_نیست شرح حال یک مراجع دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی را ارائه کرده ام.
فصلی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید نوشته ی #دکترسرگلزایی، از انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد – سال 1379
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#کودک_ناآرام
در باز شد و پدری که دست دختر بچه 7-6 ساله اش را گرفته بود وارد اطاق شد. در حالی که پدر روی صندلی می نشست دخترک دور اتاق شروع به راه رفتن کرد. به طرف میز من آمد و شروع به چرخیدن دور آن نمود. یکی یکی وسایل روی میز را برمی داشت و جا به جا می کرد. در واقع حتی یک ثانیه نیز آرام نمی ماند، مرتب وول می خورد و حرکت می کرد.
در واقع ظرف چند دقیقه همه جا را به هم ریخته بود، حتی اگر پدرش هم حرفی نمی زد من به تشخیص نزدیک شده بودم ولی قطعاً تشخیص صحیح تنها با شرح حال و ارزیابی کامل ممکن است.
همانطورکه حدس می زدم این کودک تمام اعضای خانواده را کلافه کرده بود. از چند سال قبل چنین رفتاری داشت. یک جا آرام نمی نشست، مدام درحال حرکت بود، از در و دیوار بالا می رفت و باعث شلوغی و سر و صدا در خانه بود و بسیاری از وسایل خانه را خراب کرده بود. هر چند وضعیت کودک خانواده را کلافه کرده بود اما باورها و برداشت های اطرافیان مبنی بر این که کم کم که بزرگ شود خوب می شود باعث شده بود که خانواده وضعیت وی را تحمل کنند تا اینکه وارد پیش دبستانی شده بود. رفتار کودک در مدرسه نیز به همین شکل بود، در کلاس روی صندلیش بی قرار و نا آرام بود، مرتب بلند می شد و در کلاس راه می رفت، نمی توانست ساکت بنشیند و تکالیفش را انجام دهد. این بود که معلم پیش دبستانی پدرش را به مدرسه خواسته بود و به او توضیح داده بود که این بچه مشکلی دارد و باید او را به پزشک نشان بدهید. همانطورکه حدس زده اید این کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/کمبود توجه
Attention Deficit Disorder
بود، اختلالی که تقریبا از هر یکصد کودک مدرسه ای 5 کودک مبتلا به آن هستند. البته این بیماری بیشتر در پسر بچه ها دیده می شود و آنها 5-3 برابر دختر بچه ها دچار این مشکل می شوند ولی کودکی که شرح حالش را مطالعه کردید یک دختر بچه بود.
این فرم بیماری، «فرم بیش فعالی» بود هرچند در دختران معمولا بیشتر «فرم کمبود توجه» دیده می شود. بچه های دچار کمبود توجه مرتب حواس شان پرت است، فراموشکارند، وقتی با آنها صحبت می شود به نظر می رسد اصلاً گوش نمی کنند، وسایل خود را مرتب گم می کنند، تکالیف مدرسه را ناقص انجام می دهند، با وجودی که مشکل هوش و یادگیری ندارند به دلیل اشتباهات مکرّر ناشی از بی دقتی و بی توجّهی و ناتوانی برای حفظ تمرکز از نظر درسی عقب می مانند. این مشکل زمینه ی ژنتیکی دارد، مثلا خواهر و برادران بچه های مبتلا دو برابر بقیه اطفال احتمال دارد به این اختلال مبتلا شوند؛ البته عوامل دیگری مثل صدمه و ضربه به کودک موقع تولّد، نارس بودن بچه و مواجهه با برخی عفونت ها، سموم و داروها در دوران قبل از تولد هم می توانند زمینه ساز این بیماری گردند.
با وجودی که این بیماری گرفتاری و مشکلات فراوانی برای بیمار و خانواده اش ایجاد می کند کنترل آن کار غیر ممکنی نیست. روانپزشک پس از ارزیابی تشخیصی، براساس سن و وضعیت بیمار برای او دارو تجویز می کند . استفاده از دارو به سرعت باعث شروع روند بهبود می شود. کودک ناآرام، آرام می گیرد، توجه و دقتش بهبود می یابد، تکالیفش را انجام می دهد و برچسب کودک مزاحم خانه را از خود می کند. گرچه آموزش خانواده و تکنیک های رفتاری برای کامل کردن درمان ضروری هستند. طبیعی است که در صورت درمان نشدن این کودکان از کار تحصیل باز می مانند، علیرغم هوش طبیعی نمی توانند تحصیل کنند و در نتیجه آینده مطلوبی در پیش روی ندارند. علاوه بر این طبیعی است که خانواده کلافه و خسته برخورد بدی با این کودک داشته باشند و در نتیجه، برخورد و تنش مداوم درخانه باعث تشدید علائم و گاهی لج بازی و رفتارهای مقابله ای در کودک می شود. برخی از این کودکان با رسیدن به نوجوانی بهبود می یابند ولی در بعضی دیگر علائم ادامه می یابند و دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی می شوند. این افراد دچار بی ثباتی عاطفی هستند، در مشکلات زندگی بسیار کم تحملند، زود عصبانی می شوند و رفتار خشمگینانه نشان می دهند، وسایل شان را جا می گذارند، قرارهاشان را فراموش می کنند و کارهایشان را ناتمام می گذارند. درمان دارویی برای این گروه بیماران نیز مؤثر است و قطعاً درمان روانپزشکی زندگی کیفیت آنان را بهتر خواهد کرد.
پیش از این در مقاله ای در کانال تلگرام با عنوان #هوش_کافی_نیست شرح حال یک مراجع دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی را ارائه کرده ام.
فصلی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید نوشته ی #دکترسرگلزایی، از انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد – سال 1379
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com