يادداشت ها
98 subscribers
128 photos
70 videos
2 files
111 links
Contact:@mojkhak
اين كانال حاوي نوشته هاي اينجانب مجتبي خاكپور پزشك متخصص مغزواعصاب و بازنشر مطالبي از نويسندگان و صاحب نظران ديگر در حوزه هاي علمي و اجتماعي مرتبط با عرصه عمومي است
Download Telegram
Forwarded from اندیشه
- اگر دکتر مصدق پیروز می‌شد...


در این هفت دهه‌ای که از واقعهٔ بیست و هشت مرداد می‌گذرد سؤال اصلی این بوده که این واقعه کودتا بود یا قیام ملی؟ اما من می‌خواهم در اینجا سؤال دیگری مطرح کنم: اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ از صحنهٔ سیاست ایران حذف نمی‌شد و توفیق می‌یافت که به حکومت خود ادامه دهد چه بر سر ایران می‌آمد؟

دوستداران دکتر مصدق و کلاً دموکراسی‌خواهان معتقدند که یک نظام دموکراتیک ملی در ایران برقرار می شد و کشور در مسیر آزادی و رفاه قرار می‌گرفت. به نظرم این دیدگاه بیش از حد خوشبینانه است. برقراری یک حکومت دموکراتیک در ایران آن زمان به‌نظرم ناممکن بود. دموکراسی پیش‌شرط‌هایی دارد که در ایران هفتاد سال پیش فراهم نبود. خود دکتر مصدق هم بیش از آن که سیاستمداری دموکرات باشد سیاستمداری انگلیس‌ستیز بود و محبوبیتش هم در واقع بیشتر به خاطر همین به اصطلاح استعمارستیزی‌اش بود تا دموکراسی‌خواهی‌اش.

حالا فرض کنید مصدق موفق می‌شد شاه را کنار بزند و حاکم کشور شود. بیایید به صحنهٔ سیاسی کشور در آن زمان نگاه کنیم: حزب توده بی‌هیچ شک و تردیدی قدرتمندترین تشکل سیاسی در کشور است. این حزب با سازماندهی قوی در سراسر کشور نه تنها در بین مردم و کارگران بلکه در بین روشنفکران بیشترین طرفدار را دارد. هیچ عرصهٔ اجتماعی و سیاسی نیست که حزب در آن نفوذ نکرده باشد. از همهٔ این‌ها مهم‌تر ، سازمان مخفی نظامی حزب در ارتش بسیار قدرتمند است؛ حداقل هفتصد افسر توده‌ای در این سازمان عضویت دارند. این در حالی است که نیروهای ملی متفرقند.

با توجه به همهٔ این واقعیت‌ها، دکتر مصدق فقط در صورتی می‌توانست به حکومت خود ادامه دهد که با حزب توده وارد یک حکومت ائتلافی شود و حتماً می‌دانید که حکومت ائتلافی اولین شگرد غصب قدرت توسط کمونیست‌هاست. به احتمال زیاد در ابتدا چند منصب وزارتی غیر مهم به حزب توده داده می‌شد اما پس از مدتی، به دلیل آشوب‌ها و آشفتگی‌هایی که توده‌ای‌ها در کشور به وجود می‌آوردند (شگرد دوم کمونیست‌های آمادهٔ غصب قدرت) مناصب کلیدی کابینه به توده‌ای‌ها داده می‌شد و نهایتاً خود دکتر مصدق هم کنار زده می‌شد و حکومت کمونیستی ایران برقرار می‌شد. ناگفته پیداست که سازمان مخفی نظامی حزب هم گسترش بیشتری می‌یافت و همزمان کلیت ارتش و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی را هم مال خود می‌کرد و خلاصه نهایتاً ایران تبدیل می‌شد به یکی از اقمار اتحاد شوروی؛ و خب شما بهتر از من می‌دانید که این همسایهٔ شمالی ما همیشه به تمامیت ارضی ما بدترین آسیب‌ها را زده است و چشم طمع به خاک ما داشته و باقی قضایا...

نتیجه‌گیری پایانی بر عهدهٔ خود شما.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
Forwarded from اندیشه
- ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم


محمدرضا شاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفت‌و‌گویی تلویزیونی از حسرت خود در باب گذشته و آینده سخن می‌گوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی زمان‌بندی مناسبی نداشت. می‌شد این پروژه را چندسال زودتر یا چند سالی هم دیرتر به سرانجام رسانید. او که تجربهٔ فضای باز سیاسی در دههٔ ۲۰ را در چنته داشت، می‌دانست که عملاً دهان تمام بدیل‌های منتظر در پشت دروازه‌های سیاست حاکم در ایران، بوی سیر ارتجاع و  پیاز سیاهی می‌دهند.

اینکه حتی نمی‌توان از یک جریان مخالف در دوران پهلوی نام برد که عملاً خاستگاه امر مدرن را به تبلیغ نشسته باشد، جالب نیست؟ کدام‌یک از آن‌ها در پس مبارزات مسلحانهٔ خود دنبال چیزی بودند که امروز به بار ننشسته باشد؟ حزب توده؟ پیکار؟ چریک‌های فدایی؟ مجاهدین؟ جبههٔ ملی؟ بچه‌مسلمان‌های حسینیهٔ ارشاد؟

زبان روایت‌گری در فرهنگ ایرانی نه‌تنها در شعر و حماسه و عرفان دچار افسانه‌‌سازی است، که روایت‌های سیاسی ما نیز در آغوش افسانه‌‌ها جا خوش کرده‌اند. این را راجر اسکروتن، فیلسوف سیاسی به خوبی فهمید. او در مقالهٔ «به یاد ایران» می‌نویسد:

«روشنفکران غربی مدام این افسانه که شاه ایران مسئول انقلاب است را تکرار کردند، درحالی‌که مارکسیست‌ها نقشهٔ این انقلاب را از سی‌سال قبل از آن ریخته بودند.»

اسکروتن فیلسوف ریزبینی بود. این افسانه‌های سیاسی دامان شاه را نیز گرفته بودند. همان‌طور که بعد از انقلاب، جماعتی پشیمان از شوری شوربای خود مدام زمزمه می‌کردند که اشتباه شاه این بود که شاپور بختیار را دیر به میدان آورد. اما اینگونه نبود؛ او هر زمان که درب‌های سیاست را به روی آلترناتیوهای معرفتی خود باز می‌کرد، ائتلاف سیر و پیاز از جنازهٔ او رد می‌شد. گیرم کمی زود یا اندکی دیرتر.

رفیق کمونیست تاریخ‌نویس ما، یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو‌ انقلاب» با اشاره به گزارش «خبرنگاری اروپایی» عقیده دارد که ارتش شاهنشاهی با هلیکوپترهای جنگی، مردم جنوب شهر را لت و پار کرده و کوهی از جنازه‌ بر جای گذاشته است. او و رفقایش در افسانه‌سازی و شهیدسازی، در دست‌و‌پاکردن آمار برای خبرنگاران غربی، ید طولایی دارند. آن‌ها هیچ‌گاه به ساحت تاریخ شهروندی مخابره نکردند که رژیم پهلوی ارتش را برای کنترل اوضاع به خیابان آورد، چون که پلیس ضدشورش نداشت.

انقلاب ۵۷، پیروزی ایدهٔ پهلوی بود. این تنها سلسله‌ای در تاریخ ایران است که با شکست سیاسی، به پیروزی دست یافت. مهم‌ترین وظیفهٔ تاریخی در نزد پهلوی، بدل‌ساختن ما از امت به ملت بود، تولد مفهوم «مردم». مردم کسانی هستند که می‌توانند برای آیندهٔ سیاسی خود تصمیم بگیرند. «نمی‌خواهید؟ می‌روم.»

برخی مدام در نوشته‌های خود تکرار می‌کنند که آن جملهٔ «صدای انقلاب شما را شنیدم» اشتباهی تاریخی از جانب شاه و مشاوران او بود. من اما اینچنین باور ندارم؛ این جمله در تمام عمر تاریخ سیاسی- اجتماعی ما بی‌سابقه است. جایی‌ است که مفهوم «ملت» به ظهور می‌رسد و امروز به تجربه دریافتیم که گوش شنوایی برای این صداها وجود ندارد. کسی به شما نمی‌گوید صدای‌تان را شنیدیم، هرچند که چنین گوش‌خراش و عیان باشد. ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم. تاریخ معاصر ما با تار سیبیل‌های زرد چپ‌های مُصِر در نفهمیدن نوشته شد. این تاریخ آنقدر دچار افسانه و دوکسا گشته است که بدون تجربه‌های نوین اجتماعی، بدون محک‌خوردن‌های اینگونهٔ تاریخی، قابلیت حذف و راستی‌آزمایی به خود نمی‌دید. این دوکسا را راجر اسکروتن دیده بود:

«چه کسی به یاد دارد که هزاران دانشجوی ایرانی در دانشگاه‌های غربی مشتاقانه مزخرفات مد‌شدهٔ مارکسیستی را در آغوش کشیدند؟ مدی که توسط «رادیکال‌های در مبل راحتی نشسته» به آن‌ها ارائه می‌شد و به شکل‌گیری کمپین شورش و دروغی انجامید که منجر به سقوط شاه شد… درست است، شاه حاکم مطلق بود ولی حاکمیت مطلق ‏با حکومت ستمگرانه یکی نیست. حاکم مطلق ممکن است مجلس نمایندگان، دستگاه قضای مستقل و حتی مطبوعات آزاد و دانشگاه خودمختار را هدایت کند، چنان‌که شاه تلاش داشت این کار را بکند. شاه به حاکمیت مطلق خود به‌عنوان وسیله‌ای برای خلق و محافظت از چنین نهادهایی می‌نگریست. چرا هیچ‌یک از عالمان سیاسی غربی به خود زحمت نداد به این نکته اشاره کند، یا نظریه‌ای که به ما می‌گوید نباید تنها فرآیند دموکراتیک شدن را مهم قلمداد کرد، بلکه نهادهای محدودکننده و نیابتی که می‌توانند بدون دموکراسی هم پا بگیرند نیز مهم هستند. چرا کسی در آن زمان به ما سفارش نکرد سیستم سیاسی ایران را با عراق و سوریه مقایسه کنیم؟»

داروین صبوری
جامعه‌شناس و نویسنده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
Forwarded from اندیشه
این دو فیلم کوتاه را ببینید.

کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته‌شد و سخنرانی‌ها و گردهمایی‌های فراوانی برگزارشده تا به مردم بقبولاند شاه بد بود و خمینی خوب! الآن هم که مردم با آمار و ارقام معتبر و دقیق و با شنیدن خاطرات پدران و مادران خود، متوجه شده‌اند که آن دوران بسیار بهتر از دورهٔ جمهوری‌اسلامی بوده، عده‌ای سعی در واژگونه کردن واقعیت دارند.

خلاصه اینکه گمان نکنید هر کسی چند کتاب خواند و از کلمات خاص در کلام خود استفاده‌ کرد، لزوماً از شمایی که تجربهٔ بیشتری دارید و با گوشت و پوستتان شرایط را لمس کرده‌اید، بیشتر می‌داند.

ایران ما را جماعتی کتابخوان اما بریده از واقعیت و غرق در توهم به این روزهای سیاه نشانده‌اند و همان‌ها هنوز هم مدعی‌اند که اشتباهی نکرده‌اند و کماکان به علاقه‌مندی جوانان به دوران پهلوی، نگاهی توأم با تمسخر و حق به جانب دارند!

نجات بهرامی،
تحلیل‌گر سیاسی
@andiiishe
Forwarded from اندیشه
- خزان چهارصد و یک


می‌نویسم تا فراموش نشود، نشوند، نشویم. تصویر دختری در کما نیشتری بود بر دردی قدیمی که هر روز فرساینده‌تر می‌شد و وقتی خبر آمد جان سپرد، کاسه‌های صبر هم لبریز شد؛ خونابه‌ای قدیمی بالا زد؛ از گوشهٔ چشم و لب سرریز شد. خسته و مجروح از خراش‌های ممتد تبعیض و تحقیر فقط می‌پرسیدیم چرا! چرا صدای ما را نمی‌شنوید! چرا در خاک خود غریبه‌ایم؟ چرا در وطن خود محرومیم؟ چرا تنها دستورِ زبانِ مجاز عقاید شماست؟ چرا خواسته‌های ما، ارزش‌های ما، آرزوهای ما، عقاید ما، برداشت‌ها و نیک‌وبد ما راهی به ادارهٔ مملکت ندارد؟ مگر اتباع بیگانه‌ایم؟

به هزار زبان و به صد برهان گفتیم برخورد با زنان در خیابان به دلیل پوشش فقط تحقیر زن نیست، خفت جامعه است؛ خواری مردم است؛ تخریب فرد است؛ توهین به شهروندان است. شنیده نشد که نشد که نشد. وقتی هم روایت جانسوز مهسا این خون‌دل را سرریز کرد، باز جواب بی‌مهری بود و قهر؛ ساچمه‌های بی‌شفقتی که سینه و چشم جوانان را می‌درید. ما که عزادار یک تن بودیم، تن‌های دیگری یک‌به‌یک بر دوشمان می‌افتاد. — و شگفت اینکه این تازیانه‌های خشم‌آلود قرار بود گواهی باشد بر اینکه مهسا قربانی خشونت نشده است! داغی بر داغی؛ اندوهی بر اندوهی؛ نه... تلخی آن روزها سپری نمی‌شود.

اما آن‌همه درد، وجوه روشنی هم برای ما داشت. اینکه فهمیدیم زنده‌ایم. این مهری که به هم در دل داشتیم. اینکه آزادی‌های فردی به دغدغۀ مهم بخشی از جامعه بدل شده بود و آزادی فردی به کانون اندیشهٔ سیاسی راه یافت. اینکه ژینای کُرد همان مهسای ایران بود، یکی از زیباترین جلوه‌های ماندگار ایران شد. هر چشم منصف و ایران‌دوستی از دیدن این همدلی متمدن و مدرن لبریز غرور ملی می‌شد. به همین دلیل خیلی زود تمام کسانی که کینۀ ایران را داشتند و این مدنیت را تهدیدی برای گفتمان‌های پوسیده‌شان می‌دیدند، از غارهایشان بیرون آمدند و به آب و آتش زدند تا آن روح و گفتمان آشکارا ملی و مدرن را با ساتور عقاید قبیله‌گرایانۀ خود تکه‌تکه کنند تا مبادا آن «حس همدلی ملی» بماند...

ایران ما مادر پیری است که غم فرزند زیاد دیده است؛ این زیبای پیر، این پیکر نازنین که آغوش آن بزرگ‌ترین دارایی ماست، صبر عجیبی دارد... ما هم تا زنده‌ایم هر روز صبح اول دامنش را می‌بوییم و شانه‌اش را می‌بوسیم. ایران برای ما یعنی «آرزو» و «امید». به هیچ چیز هم جز نامش نیازی نداریم. زنده می‌مانیم، فقط به امید اینکه روزی آنی شود که آرزو داشتیم و اگر در این میان مُردیم، در رهِ این عشق مرده‌ایم...

یاد فرزندانی که در پاییز و زمستان ۴۰۱ از میانمان پر کشیدند، گرامی.

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
Forwarded from اندیشه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دانشگاه ملی ۱۳۵۶
دانشگاه تهران ۱۳۶۰

- از توییتر «Ali Hamid»
@andiiishe
Forwarded from Scientometrics
مسعود حبیبی، معاون فرهنگی و دانشجویی وزارت بهداشت: «مطهره گونه‌ای به دلیل موضع گیری اخیر و تخلفاتی که مجددا در فضای مجازی انجام داده به کمیته انضباطی معرفی و حکم بازگشت وی به دانشگاه و ادامه تحصیل لغو شد.» (لینک)

دو سوال از ظفرقندی، وزیر بهداشت (و وزیر علوم):

‏۱. قرار است کماکان فعالیت‌های دانشجویان در شبکه‌های اجتماعی و بیرون دانشگاه برایشان در دانشگاه مشکل ایجاد کند؟

‏۲. تعهدی از دانشجویانی که به دانشگاه برمی‌گردند گرفته شده که فعالیتی نکنند وگرنه دوباره برای تحصیلشان مشکل ایجاد می‌شود؟

از توئیتر بهمن دارالشفایی


@Scientometric
Forwarded from اندیشه
- موهبت سرمایه‌داری آمریکایی!


کامیابی آزمایش دیروز شرکت اسپیس ایکس در بازگرداندن بوستر یا پیشران موشک به سکوی پرتاب، تحولی بزرگ در راه تحقق دورهٔ تاریخی جدیدی در زندگی چند هزار سالهٔ بشر یعنی گذر از جهان تک سیاره‌ای به جهان چند سیاره‌ای است. دور نیست که در دو الی چهار دههٔ آینده شاهد شکل‌گیری کولونی‌های انسانی در مریخ یا سیارات دیگر باشیم و روند عظیم استخراج منابع و انرژی از کرات دیگر زندگی بشر را به گونه‌ای دگرگون کند که امروز حتی تصورش هم محال است.

مهمترین جنبهٔ کامیابی آزمایش دیروز ایلان ماسک و همکارانش، برداشتن گامی بسیار بلند در جهت اقتصادی کردن و آسان کردن سفر به فضا است‌. به بیانی دیگر ایلان ماسک در حال رساندن عرصهٔ فضانوردی و خدمات فضایی به مرحلهٔ تولید انبوه است و این شرط اول تسخیر و بهره‌برداری از کرات دیگر است.

رؤیای همیشگی ماسک امکان‌پذیر کردن حیات بر روی دیگر کرات بود. او در آغاز این مسیر دریافت که اولین مانع بزرگ، دشواری و هزینهٔ سرسام‌آور سفر به فضا است. برای از میان برداشتن این مانع او در گام اول ساختار تولید موشک‌های فضایی را تغییر داد و موشک‌هایی بسیار ارزان‌تر تولید کرد. این تحولی درخشان بود اما کافی نبود. ماسک با نیروی تخیل مخصوص به خودش، این ایدهٔ حیرت‌آور را مطرح کرد که چقدر عالی می‌شود که بتوانیم از هر موشک بارها استفاده کنیم! بدین ترتیب امکان برگرداندن قسمت اول موشک یا پیشران آن‌ها را فراهم کرد. در مرحلهٔ بعد چون مشاهده شد که موشک ممکن است در نقاط دوردست فرود آید و هزینهٔ یافتن و حمل آن به پایگاه زیاد باشد، دست به کار پروژه‌ای شد که بازگشت موشک به سکوی پرتاب را ممکن سازد!

حتی ده سال پیش تصور این که موشک به فضا برود، محموله را تحویل داده و سپس به سکوی پرتاب خود در زمین بازگردد، ناممکن بود، اما امروز این امر محقق شده و این آغاز حرکت به سمت جهان چند سیاره‌ای است.

ایلان ماسک مسیر خود را در آغاز از راه شکستن انحصار دولتی در تولید موشک‌های فضایی آغاز کرد. او مناسبات بازار و سرمایه‌داری را به قلب صنعت فضانوردی برد. بدون این کار بزرگ تحول امروز ناممکن بود. ماسک همین امسال در پروژهٔ دیگرش درمان نابینایی و فلج مغزی را از راه کاشتن تراشه‌های بسیار کوچک نورالینک در مغز انسان ممکن کرد. در سال‌های اخیر هیچ فرد، نهاد یا مجموعهٔ انسانی به قدر ایلان ماسک زندگی بشر را متحول نکرده است.

بشر امروز این تحولات را مدیون سرمایه‌داری آمریکایی و منطق مخصوص آن است. چپگرایانی نظیر چامسکی پروژه‌های ماسک را ادا و اطوار، خودنمایی پوچ و اتلاف پول می‌خواندند. اما آن‌ها و نظایرشان امروز کجا ایستاده‌اند و کدام دستاورد ملموس را در توشهٔ خود دارند؟

توس طهماسبی
نویسنده و پژوهش‌گر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
Forwarded from اندیشه
- روشنفکر پرتِ پنجاه‌وهفتی!


مدرسه که می‌رفتیم برای ما مدام از وابستگی شاه به بیگانگان می‌گفتند و اینکه او به خاطر همین وابستگی بود که به صنعت مونتاژ بها می‌دهد و حرف‌هایی از این دست.

صادق زیباکلام هم در مصاحبه‌ای که به همان ابتدای انقلاب ۵۷ بازمی‌گردد همین سخنان را تکرار می‌کند.

ایرج پارسی‌نژاد که تحصیل‌کردهٔ آکسفورد و هاروارد است در خاطراتش می‌گوید که در سال ۱۳۴۶ با برادرش محمدعلی که تاجر بود راهی کره جنوبی می‌شوند.

برادر با یک تاجر کره‌ای قرار کاری داشته و او هم ناگزیر به دفتر این تاجر می‌رود.

تاجر کره‌ای وقتی متوجه می‌شود که ایرج ادبیات خوانده و علاقه‌ای هم به تجارت ندارد از او در مورد شرایط ایران می‌پرسد و ضمناً اضافه می‌کند که در جریان پیشرفت‌های صنعتی ایران قرار دارد.

خود پارسی‌نژاد می‌نویسد که به‌تندی به این تاجر کره‌ای واکنش نشان داده و گفته کدام پیشرفت و اینکه اصلاً پیشرفت و صنغتی‌شدنی در کار نیست.

تاجر کره‌ای می‌گوید: «هست. پس این شرکت ایران ناسیونال و ساخت و ساز اتومبیل پیکان چیست؟» و استاد و روشنفکر ایرانی پاسخ می‌دهد «آنکه تولید ایران نیست. محصولی است از کمپانی لیلاند موتورز انگلیس که قطعات آن در ایران مونتاژ می‌شود.»

تاجر کره‌ای با نرمی می‌گوید که «اما تو باید بدانی که همهٔ اتومبیل‌ها را یکجا نمی‌سازند. اول بدنهٔ آن ساخته می‌شود، بعد موتور آن. ایرانِ شما فعلاً در مرحلهٔ اول است. اطمینان دارم که به مراحل بعد هم خواهد رسید. حوصله کنید. وانگهی ما می‌خواهیم همین اتومبیل پیکان شما را وارد کنیم. شما دارید در این صنعت جلوتر از ما حرکت می‌کنید. ما که حالا جز دوچرخه و چرخ‌خیاطی چیزی نمی‌سازیم…»

پارسی‌نژاد می‌گوید در جواب او از ماهیت اقتصاد وابسته و «بورژوازی کمپرادور» گفتم و می‌گوید سخنانی گفتم که یادآوری آن امروز مایهٔ شرمندگی من است.

روشنفکر پنجاه‌وهفتی همین‌قدر پرت است و نتیجهٔ این پرت‌بودن و انتقال آن پرتی به جامعهٔ آن روز را می‌توانیم به‌روشنی در تفاوت امروز بین ایران و کرهٔ جنوبی به چشم ببینیم.

بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
از «معدوم» و «فقید» تا …

محمدرضا شاه در ۱۰۰ سالگی

برای آنان که از بیرون می‌نگرند، ایران همواره به‌صورت یک معما جلوه کرده است.

هرودوت از «آداب اسرارآمیز ایرانیان» سخن می‌گوید و ادوارد گیبون، تاریخ‌نویس انگلیسی سده هجدهم «پیچیدگی رمزآمیز» ایرانیان را در «برابر سادگی و صراحت» رقیبان رومی ایران باستان قرار می‌دهد.

کنت دوگوبینو،‌ دیپلمات پژوهشگر فرانسوی، در شگفتی از آن است که ایرانیان که «میهن‌شان زادگاه نژاد آریایی» است، چگونه یک دین سامی،‌ یعنی اسلام را پذیرفته‌اند.

در دوران نزدیک‌تر به امروز بسیار سیاستمداران و پژوهشگران خاوری و باختری از دشواری درک ایران و ایرانیان سخن گفته‌اند. بیل کلینتون، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده در سال‌های ۱۹۹۰ میلادی، یک بار گفت: سرانجام نفهمیدیم که ایرانیان چه می‌خواهند!

ناظران امور ایران این روزها با جلوه‌ای دیگر از معمای ایران روبرو هستند: رابطه ایرانیان با محمدرضا شاه پهلوی که صدمین زاد روز او فرا رسیده است.

در شرایط عادی هر کشور دیگر، پادشاهی که در توفان یک انقلاب کنار گذاشته شده است، نه در ۱۰۰ سالگی، بلکه در چند دی و بهمن از یاد می‌رود.

در ۱۸۲۹ میلادی؛ ۴۰ سال پس از انقلاب فرانسه، کسی به یاد لوئی شانزدهم نبود. در فرانسه آن زمان، تاریخ با نوشتن چند فصل دراماتیک از ترور روبسپیر گرفته تا امپراتوری ناپلئون بناپارت و سرانجام بازگشت شارل دهم به عنوان پادشاه بوربون، لوئی سر بریده را به محاق فراموشی سپرده بود.

در روسیه ۱۹۵۷ میلادی، ۴۰ سال پس از اعدام تزار نیکلا، کسی به یاد تاجدار رومانف نبود. آن سال برای اتحاد جماهیر شوروی سال آغاز برنامه فضایی با اسپوتنیک و فاجعه اتمی کیشتیم بود. اگر از یک شهروند روسی می‌پرسیدید: آیا نیکلا را به یاد دارید؟ پاسخ شما در سراسر آن سرزمین پهناور از کی‌یف تا آرخانگلسک، بی‌شک یک «نه» قاطع بود.

در جمهوری خلق چین در ۱۹۸۹ میلادی، ۴۰ سال پس از استقرار نظام مائوئیستی،‌کسی از پویی، آخرین امپراتور چین از دودمان منچوری‌الاصل کی‌ئیگ سخنی نمی‌گفت.

در ۱۹۸۹ چین فصل مائوئیستی تاریخ خود را بسته بود و در آغاز فصل هیجان‌انگیز تبدیل شدن به یک ابرقدرت اقتصادی در مقیاس جهانی قرار داشت. رهبران چین در ۱۹۸۹ از امپراتور پویی نمی‌ترسیدند.

تنها در جمهوری اسلامی در ایران است که یک پادشاه رانده از سلطنت هنوز در مرکز دغدغه‌های سیاسی یک رژیم انقلابی و مخالفان آن قرار دارد.

یک بررسی گفتمان سیاسی در جمهوری اسلامی به‌خوبی‌نشان می‌دهد که کینه آمیخته با هراس از محمدرضا‌ شاه پهلوی از مهم‌ترین مضامین مورد علاقه حکمرانان امروزی تهران و مشاطه‌گران آنان قرار دارد. تلاش برای تخریب شخصیت محمدرضا شاه جزو مهم‌ترین هدف‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی هم از طریق وسائل ارتباط جمعی کلاسیک و هم تریبون نماز جمعه در هزاران مسجد، یک روند روزمره است.

کینه آمیخته با ترس از محمدرضا شاه که چهار دهه پیش در تبعید درگذشته، ‌باعث بسیاری از اقدامات پرسش‌انگیز از سوی نظام کنونی ایران شده است. در سال ۲۰۱۱ میلادی، فرهنگستان اسلامی در تهران برنامه‌ای را برای «پاکسازی» زبان فارسی از واژگانی که «شاه» را در بر دارند،‌ آغاز کرد. قرار شد لغاتی چون شاهزاده، شاه‌بیت، شاهنده، شاهکار و حتی پایتخت از زبان و ادبیات فارسی حذف شوند. خوشبختانه این برنامه کوکانه پیش از اجرا، مرد. اما ترس و کینه از محمدرضا شاه فروکش نکرد.

کینه و ترس از محمدرضا شاه محدود به اردوگاه مسلکی خمینی و بازماندگان او نیست. بقایای «چپ» استالینی و مائوئی نیز در آن سهیم‌اند. آنان هر‌گاه که از شاه سخن می‌گویند، صفت «معدوم» را فراموش نمی‌کنند.

دشمنان لیبرال محمدرضا شاه، بر عکس مودب‌ترند. آنان به جای صفت «معدوم» از صف «آخرین» بهره می‌گیرند، به این امید که ایران هرگز به اصل شاهنشاهی خود بازنگردد.

یک شگرد دیگر، این بار از سوی آنان که می‌خواهند بی‌طرف جلوه کنند، به کار بردن صفت «سابق» است، به این معنا که محمدرضا شاه متعلق به گذشته است و آینده نیز نامعلوم!

از سوی دیگر، سلطنت‌طلبان نیز بر سر صفت شایسته محمدرضا شاه به توافق نرسیده‌اند.

گروهی او را «شاه فقید» می‌خوانند. همان لقبی که برای رضا‌ شاه، بنیانگذار دودمان پهلوی پس از مرگ او به کار می‌رفت. فقید، به عربی یعنی کسی که نبود او با رنج فراوان حس می‌شود.

گروهی دیگر از سلطنت‌طلبان زیر شعار «جاوید شاه» یا «شاه جاوید» گرد هم می‌آیند.

در اساطیر ایرانی، کیومرث نخستین «زنده‌میرا» یا «جاوید» بود. اما از آنجا که فره ایزدی، یعنی منبع‌ آغازین شاهنشاهی ایران، ازلی و ابدی است،‌ همه شاهان ایران «زنده میرا» و «جاوید» بوده‌اند و خواهند بود.
با این حال باید پذیرفت که پدیده محمدرضا شاه را نمی‌توان تنها در چارچوب درس اساطیری از تاریخ ایران توضیح داد.

IndependentPersian

ادامه مقاله دکتر امیرطاهری در تلگراف

@AmirTaheri4
ایران، براساس بهترین تخمین‌های تاریخی در ۲۵۷۷ سال گذشته، یعنی از آغاز شاهنشاهی هخامنشی، ۳۱۸ پادشاه و سه ملکه داشته است. اگر شاهان ماد را که در بخش‌هایی از فلات ایران، اما همواره به نام ایران سلطنت کردند، بیافزاییم، رقمی بزرگتر به‌دست خواهیم آورد.
با این حال هیچ یک از آنان پس از مرگ به مقامی که محمدرضا شاه رسید، دست نیافتند.
این موقعیت استثنایی محمدرضا شاه را چگونه می‌توان توضیح داد؟ یک عامل مهم، با تاثیر اینجا و اکنونی، احساس نوستالژی است. در این تردید نیست که بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، دوران محمدرضا شاه را در مقایسه با وضع موجود یک دوران طلایی می‌پندارد- دورانی که توسعه اقتصادی، ‌اصلاحات اجتماعی، مناسبات دوستانه با جهان خارجی و آفرینش ادبی، هنری و فرهنگی، افق آینده را با رنگ‌های شاد ترسیم می‌کرد.
اما علاوه بر نوستالژی، عامل دیگری نیز در کار است: بیم از آینده. در حالی که تجربه جمهوری اسلامی، ایران را در بسیار زمینه‌ها به بن‌بست کشانده است، دشواری‌های اقتصادی که بخشی از آن ناشی از تحریم‌های ایالات‌متحده، اتحادیه اروپا و شورای امنیت سازمان ملل است، ایرانیان را از آینده میهنی خود نومید کرده است. این نومیدی به نوعی گذشته‌گرایی انجامیده است.
در زمان محمدرضا شاه، همین در دوران خوش‌بینی و امید، دوری از کهنه و اتخاذ نو، در بسیاری از زمینه‌ها گرایش اصلی را شکل می‌داد: شعر نو، معماری نو و حتی آشپزی نو بخش مهمی از نیروی آفرینشی و فرهنگی ایرانیان را به خود جلب می‌کرد.
اما در دوران دغدغه‌آمیز کنونی، بسیاری از ایرانیان در پی پناهگاهی می‌گردند. به همین سبب است که ما بار دیگر به غزل و قصیده‌سرایی روی آورده‌ایم، موسیقی سنتی را به مدرن ترجیح می‌دهیم و از بیم از دست دادن میراث فرهنگی حتی به ویرانه‌های باستانی پناه می‌بریم.
شگفتی‌آور است که حتی وسائل ارتباط جمعی زیر کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این احساس پناه بردن به گذشته را منعکس می‌کنند. در همین هفته آنان گزارش‌های دور و درازی درباره تخریب معبد مهرپرستان (پیروان میترا یکی از خدایان ایران باستان) در مراغه آذربایجان خاوری عرضه کردند.
در یکی از این گزارش‌ها در خبرگزاری فارس می‌خوانیم: «مهر پرستی یک دین ایرانی بود که پرستش خورشید از اجزای اصلی آن به‌شمار می‌رفت. دینی که از ایران در دوره‌ای نیز به اروپای غربی رخنه کرد. مهر یا میترا خدایی بوده که پرستش او در غرب تا شمال انگلستان و در شرق تا هند، هزاران سال رواج داشته و هنوز هم مورد احترام زرتشتیان است.»
البته این توصیف از «میترائیسم» پر از اشتباهات تاریخی و فقهی است. با این حال، آنچه اهمیت دارد، معرفی یک اسطوره باستانی ایرانی به‌عنوان یک دین است.
از سوی دیگر تخریب معبد مهر در مراغه، هنگامی مطرح می‌شود که تنها معبد میترائی اروپا در لندن، ‌پایتخت بریتانیا،‌ پس از ۱۵ سال مرمت بازگشوده شده است.
در قم، آیت‌الله العظمی علوی بروجردی که به گمان کارشناسان حوزوی، ستاره رو به اوج روحانیت شیعه است، از کورش بزرگ، بنیانگذار شاهنشاهی ایران، تجلیل می‌کند. پس از او، محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری اسلامی، کوروش را «هم‌ردیف پیامبران» توصیف کرده بود. هنگامی که منشور کوروش که در موزه بریتانیا جای دارد، برای یک نمایش کوتاه به تهران فرستاده شد، تعداد زیادی از ایرانیان در موزه ایران باستان، از آن دیدن کردند.
محمدرضا شاه در ۱۰۰ سالگی، نماد آن ایرانی است که از میترا و کوروش گرفته تا گرفتن قدرت از سوی پیروان خمینی، ایرانیان را در متن تاریخ، گاه در صف اول ملل قرار داده بود: یک ایران نیمه واقعی و نیمه خیالی که هم در واقعیت و هم در خیال، برای بسیاری از ایرانیان بهتر از ایران در هیات جمهوری اسلامی بود.
در ۳۷ سال سلطنت، محمدرضا شاه پهلوی، القاب فراوان داشت: قدر قدرت، قوی شوکت، صاحب‌ قران و آریامهر.
بدین‌سان، آنچه امروز برای توصیف او به‌کار می‌رود، چه دوستانه و چه دشمنانه، برای او مهم نیست. آنچه برای او، و شاید برای همه ایرانیان نیز مهم است، لقب دیگری است که امروز بسیاری از ایرانیان و شاید اکثریت آنان، برای محمدرضا شاه به‌کار می‌برند: خدا بیامرز!

@AmirTaheri4