#حکایت
روزی #عقربی یکی از دوستان #امیرالمومنین عليه السلام را نیش زد. وی سریعا نزد امیرالمومنین عليه السلام آمد.
حضرت به او فرمود: بر اثر این نیش نمی میری برو. او رفت و پس از مدتی آمد و عرض کرد:
یا امیرالمومنین بر اثر آن نیش عقرب دو ماه زجر کشیدم
حضرت به او فرمود: میدانی آن عقرب چرا تو را نیش زد؟
عرض کرد خیر حضرت فرمودند:
چون یک بار در حضور تو #سلمان را به خاطر دوستی ما مسخره کردند و تو هیچ نگفتی و از سلمان دفاع نکردی این نیش عقرب به خاطر آن است.
نیش و #کنایه زدن به محبین و #موالیان حضرات #معصومین (علیهم السلام) اینقدر مهم و حساس است. دفاع نکردن از سلمان این #عقوبت را داشت.
مستدرک الوسایل ج۱۲
------------
@drhadiansarii
روزی #عقربی یکی از دوستان #امیرالمومنین عليه السلام را نیش زد. وی سریعا نزد امیرالمومنین عليه السلام آمد.
حضرت به او فرمود: بر اثر این نیش نمی میری برو. او رفت و پس از مدتی آمد و عرض کرد:
یا امیرالمومنین بر اثر آن نیش عقرب دو ماه زجر کشیدم
حضرت به او فرمود: میدانی آن عقرب چرا تو را نیش زد؟
عرض کرد خیر حضرت فرمودند:
چون یک بار در حضور تو #سلمان را به خاطر دوستی ما مسخره کردند و تو هیچ نگفتی و از سلمان دفاع نکردی این نیش عقرب به خاطر آن است.
نیش و #کنایه زدن به محبین و #موالیان حضرات #معصومین (علیهم السلام) اینقدر مهم و حساس است. دفاع نکردن از سلمان این #عقوبت را داشت.
مستدرک الوسایل ج۱۲
------------
@drhadiansarii
#حکایت
🌺💠 #بخشش 💠🌺
شخصی از #امام_حسن (علیه السلام) پرسید چرا به هیچ نیازمندی که درخواست کمک می کند جواب رد نمی دهی؟
امام فرمود من گدای خدایم و چشم به او دوخته ام.
من شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم.
خدای بزرگ، مرا به برنامه ای عادت داده است که همواره نعمت هایش را بر من فرو می ریزد و من هم او را چنان عادت داده ام که نعمت هایش را بر مردم فرو می ریزم.
می ترسم اگر برنامه ام را ترک کنم، او نیز برنامه اش را واگذارد.
📚 #فرهنگ سخنان امام #حسن _مجتبی (علیه السلام) صفحه ۱۷۱
🌺💠 @jqk_ir 💠🌺
……………………………
@drhadiansarii
🌺💠 #بخشش 💠🌺
شخصی از #امام_حسن (علیه السلام) پرسید چرا به هیچ نیازمندی که درخواست کمک می کند جواب رد نمی دهی؟
امام فرمود من گدای خدایم و چشم به او دوخته ام.
من شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم.
خدای بزرگ، مرا به برنامه ای عادت داده است که همواره نعمت هایش را بر من فرو می ریزد و من هم او را چنان عادت داده ام که نعمت هایش را بر مردم فرو می ریزم.
می ترسم اگر برنامه ام را ترک کنم، او نیز برنامه اش را واگذارد.
📚 #فرهنگ سخنان امام #حسن _مجتبی (علیه السلام) صفحه ۱۷۱
🌺💠 @jqk_ir 💠🌺
……………………………
@drhadiansarii
🌿🌼🌺 #حکایت 🌿🌼🌺
🍀اولین زنی که به حضرت #نوح ایمان آورد🍀
#عموره، همسر صالحه حضرت نوح(علی نبینا و آله و علیه السلام )، مادر #سام و یکی از اجداد #پیامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است.
🌷 عموره اولین زنی است که به حضرت نوح ایمان آورد عموره قبل از این که به عقد حضرت نوح(ع) در آید، شنید که حضرت نوح با صدای بلند می گوید: ای مردم بگوید:« لا اله الا الله» و شهادت دهید که آدم و ادریس، دو پیامبر برگزیده، خدا بودند و بعد از من، ابراهیم می آید که او نیز خلیفه خداوند است، بعد از او، حضرت موسی و عیسی مسیح می آید و حضرت محمد مصطفی (ص) آخرین پیامبر خداست و او گواه من بر شماست که برای تبلیغ رسالت الهی بپا خاستم.
🌹 در این هنگام ندای حضرت نوح #کوه ها را به لرزه درآورد، آتشکده هاخاموش شدند، و عموره نیز با شنیدن آن صدا، نور ایمان گرفت و به انوار الهی مزین شد. پدر عموره، از این عمل دخترش عصبانی شد. وی را تنبیه کرد و گفت: می ترسم که پادشاه از جریان آگاه شود و ترا بکشد! عموره گفت: ای پدر! کجاست عقل و دانش مگر مشاهده نمی کنی. این مرد تنها و ضعیف، با یک فریاد، همه شما را هراسان کرد؟ اگر او پیامبر الهی نبود، هرگز جرات نمی کرد که چنین سخنانی را بگوید.
🌷ایمان راسخ عموره، باعث یک سال زندانی شدن او توسط پدرش شد. در زندان از غذا خبری نبود، پس از یک سال که او را از زندان بیرون آوردند، نور عظیمی سرتاسر وجودش را احاطه کرده بود. پدر از حالت نیکویش تعجب کرد و پرسید: چگونه بی طعام، در زندان به سر برده ای و باز نورانی و زنده ای؟ دختر گفت: من در زندان به پروردگار نوح استغاثه کردم و حضرت نوح با استفاده از اعجاز، برایم غذا می آورد!
🌷 پس از آزادی از زندان، حضرت نوح (ع) با عموره ازدواج کرد و ثمره آن، فرزند صالحی به نام «سام» بود که جانشین حضرت نوح (ع) شد
📚 زنان نمونه، ص183
____________
@drhadiansarii
🍀اولین زنی که به حضرت #نوح ایمان آورد🍀
#عموره، همسر صالحه حضرت نوح(علی نبینا و آله و علیه السلام )، مادر #سام و یکی از اجداد #پیامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است.
🌷 عموره اولین زنی است که به حضرت نوح ایمان آورد عموره قبل از این که به عقد حضرت نوح(ع) در آید، شنید که حضرت نوح با صدای بلند می گوید: ای مردم بگوید:« لا اله الا الله» و شهادت دهید که آدم و ادریس، دو پیامبر برگزیده، خدا بودند و بعد از من، ابراهیم می آید که او نیز خلیفه خداوند است، بعد از او، حضرت موسی و عیسی مسیح می آید و حضرت محمد مصطفی (ص) آخرین پیامبر خداست و او گواه من بر شماست که برای تبلیغ رسالت الهی بپا خاستم.
🌹 در این هنگام ندای حضرت نوح #کوه ها را به لرزه درآورد، آتشکده هاخاموش شدند، و عموره نیز با شنیدن آن صدا، نور ایمان گرفت و به انوار الهی مزین شد. پدر عموره، از این عمل دخترش عصبانی شد. وی را تنبیه کرد و گفت: می ترسم که پادشاه از جریان آگاه شود و ترا بکشد! عموره گفت: ای پدر! کجاست عقل و دانش مگر مشاهده نمی کنی. این مرد تنها و ضعیف، با یک فریاد، همه شما را هراسان کرد؟ اگر او پیامبر الهی نبود، هرگز جرات نمی کرد که چنین سخنانی را بگوید.
🌷ایمان راسخ عموره، باعث یک سال زندانی شدن او توسط پدرش شد. در زندان از غذا خبری نبود، پس از یک سال که او را از زندان بیرون آوردند، نور عظیمی سرتاسر وجودش را احاطه کرده بود. پدر از حالت نیکویش تعجب کرد و پرسید: چگونه بی طعام، در زندان به سر برده ای و باز نورانی و زنده ای؟ دختر گفت: من در زندان به پروردگار نوح استغاثه کردم و حضرت نوح با استفاده از اعجاز، برایم غذا می آورد!
🌷 پس از آزادی از زندان، حضرت نوح (ع) با عموره ازدواج کرد و ثمره آن، فرزند صالحی به نام «سام» بود که جانشین حضرت نوح (ع) شد
📚 زنان نمونه، ص183
____________
@drhadiansarii
Hekayate Shemshe Tala
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی
🔸داستان شمشهای طلا
به مناسبت ۱۸ شعبان، سالروز درگذشت جناب حسین بن روح (وکیل سوم امام عصر علیهالسلام )
📚کمالالدین ج۲ ص۵۱۶
#حکایت
#معرفت_حضرت
▪️کانال قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
به مناسبت ۱۸ شعبان، سالروز درگذشت جناب حسین بن روح (وکیل سوم امام عصر علیهالسلام )
📚کمالالدین ج۲ ص۵۱۶
#حکایت
#معرفت_حضرت
▪️کانال قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
Hekayat Bardegi Hazrate Khezr
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی
▫️وقتی حضرت خضر علیهالسلام به بردگی میرود!
📚اعلام الدین ص ۳۵۰
#حکایت
▪️کانال قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
📚اعلام الدین ص ۳۵۰
#حکایت
▪️کانال قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
▪️کانال اصلی التجا👇
@Elteja
Forwarded from Hadi Ansari
🍃🌺🍃
#حکایت
ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭشی ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ.
ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ: ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟
پیرمرد ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ.
مرد ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ.
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ: ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ.
مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ، عتیقه است.
#حکایت
ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭشی ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ.
ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ: ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟
پیرمرد ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ.
مرد ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ.
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ: ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ.
مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ، عتیقه است.
Forwarded from قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
🔸عطر عجیب صلوات
#حکایت قدردانی عجیب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از مردی که زیاد صلوات میفرستاد👇
https://t.me/Elteja_tales/664
#صلوات
#دعای_مستجاب
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales
#حکایت قدردانی عجیب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از مردی که زیاد صلوات میفرستاد👇
https://t.me/Elteja_tales/664
#صلوات
#دعای_مستجاب
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales
Forwarded from نِشـانِی اَزْ مَـزارِ أوْلِیـآء
اثر اهانت به مرجع تقلید
آیت الله العظمی محمد علی گرامی:
مرحوم [آیت الله] آقای داماد برایم نقل کردند:
در یک روز برفی، که مرحوم حاج شیخ [عبدالکریم حائری یزدی] برای درس میآمدند، یکی از اعضای آستانه حضرت معصومه سلام الله علیها که در یکی از مقبرهها با دوستان خود نشسته بود، بلند میگوید: این شیخ را ببین که در این روز برفی هم دست از دکانداری خود برنمیدارد!
از قضا همان روز مبتلا به دل درد میشود و بالاخره، به حاج شیخ متوسل میشوند، ایشان میفرمایند: من از حق شخصی خودم گذشتم، ولی حساب مرجعیت فقط به من مربوط نمیشود!
بالاخره، آن شخص همان شب مُرد!
در عمر خودم کسانی را دیدهام که به برخی مراجع بسیار توهین کردند و جوانمرگ شدند!
📚 خاطرات آیتالله گرامی، صفحه ۹۹
🕍 تصویر مزار آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری
#حکایت
کانال نِشـانِی اَزْ مَـزارِ أوْلِیـآء
@mazaroliya
آیت الله العظمی محمد علی گرامی:
مرحوم [آیت الله] آقای داماد برایم نقل کردند:
در یک روز برفی، که مرحوم حاج شیخ [عبدالکریم حائری یزدی] برای درس میآمدند، یکی از اعضای آستانه حضرت معصومه سلام الله علیها که در یکی از مقبرهها با دوستان خود نشسته بود، بلند میگوید: این شیخ را ببین که در این روز برفی هم دست از دکانداری خود برنمیدارد!
از قضا همان روز مبتلا به دل درد میشود و بالاخره، به حاج شیخ متوسل میشوند، ایشان میفرمایند: من از حق شخصی خودم گذشتم، ولی حساب مرجعیت فقط به من مربوط نمیشود!
بالاخره، آن شخص همان شب مُرد!
در عمر خودم کسانی را دیدهام که به برخی مراجع بسیار توهین کردند و جوانمرگ شدند!
📚 خاطرات آیتالله گرامی، صفحه ۹۹
🕍 تصویر مزار آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری
#حکایت
کانال نِشـانِی اَزْ مَـزارِ أوْلِیـآء
@mazaroliya
Forwarded from Hadi Ansari
#حکایت ✏️
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: «گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت..»
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: «قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟»
گفت: «کدام سه صافی؟»
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
گفت: «نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.»
سری تکان داد و گفت: «پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود.»
گفت: «دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.»
– بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
– نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: «پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.»
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: «گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت..»
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: «قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟»
گفت: «کدام سه صافی؟»
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
گفت: «نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.»
سری تکان داد و گفت: «پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود.»
گفت: «دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.»
– بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
– نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: «پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.»
Forwarded from قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
روضهی رقیه جان را بخوانید!
#حکایت عجیبی از شفابخش بودن روضه حضرت رقیه سلام الله علیها👇
https://t.me/Eltejatales/465
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
▪️قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
روضهی رقیه جان را بخوانید!
#حکایت عجیبی از شفابخش بودن روضه حضرت رقیه سلام الله علیها👇
https://t.me/Eltejatales/465
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
▪️قصههای مهدوی👇
@Eltejatales
Forwarded from قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
🔘چرا به او میگویند کریم اهلبیت؟
▪️حکایتی بهتآور از مهربانی #امام_مجتبی علیهالسلام
🎧 این #حکایت جذّاب را اینجا بشنوید↶
👉 https://t.me/Elteja_tales/533
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)
@Elteja_tales
▪️حکایتی بهتآور از مهربانی #امام_مجتبی علیهالسلام
🎧 این #حکایت جذّاب را اینجا بشنوید↶
👉 https://t.me/Elteja_tales/533
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)
@Elteja_tales
Forwarded from قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
🔸مرد تقوا
#حکایت زیبایی از عنایات امام عصر علیه السلام به مرحوم آیت الله خوانساری👇
https://t.me/Elteja_tales/745
#داستان_تشرف
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales
#حکایت زیبایی از عنایات امام عصر علیه السلام به مرحوم آیت الله خوانساری👇
https://t.me/Elteja_tales/745
#داستان_تشرف
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales