داستان ساخت قبر مرحوم آية الله شريعتمدارى ره
بخش دوم 🔴
#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١
_______
@drhadiansarii
بخش دوم 🔴
#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١
_______
@drhadiansarii
Forwarded from دكتر هادى انصارى
داستان ساخت قبر مرحوم آية الله شريعتمدارى ره
بخش دوم 🔴
#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١
_______
@drhadiansarii
بخش دوم 🔴
#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١
_______
@drhadiansarii