گزارش لحظه به لحظه شهادت مظلوم تاريخ🔸🔸
بخش اول🔸
🔹منزل ام کلثوم
در شب نوزدهم، مولا حال عجیب و غیر توصیفی داشت. برای دلجویی بیشتر از دختركوچكش آخرين افطار خويش رادر منزل دخترش ام کلثوم قرار می دهد. سر سفرة افطاری که غذای موجود در آن دو قرص نان جو و مقداری شیر و نمک است، می نشیند. رو می کند به دخترش و می فرماید: دخترم! تاکنون نشده که پدرت با دو خورشت افطار کند. دخترم! شیر را بردار! من با همان نان و نمک افطار می کنم.
بیش از سه لقمه میل نمی کند و وقتی با پرسش دخترش رو به رو می شود که پدر! مگر روزه دار نبودی! چرا غذا کم میل فرمودی؟ پاسخ می دهد که دوست دارم خدایم را با شکم گرسنه ملاقات کنم.
🔹انتظار وشب طولانى
در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون می رفت، به آسمان نگاه می کرد و می گفت: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمی گویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من وعده داده است؛
لحظه به لحظه بر اشتیاق مولا افزوده می شدوعرضه مى داشت:
خدایا! پیامبرت به من وعده داد که به سوی خودت مرا دریافت می کنی، هنگامی که درخواست کنم. خدایا! و من مشتاق آمدن به سوی تو هستم.»
هیجان و اشتیاق به شهادت و ملاقات الهی حضرت آن قدر زیاد بود که خود می فرماید: هر کاری کردم راز مطلب را بفهمم نفهمیدم؛
آری، مولا در آن شب حال عجیبی داشت.
--------------------
#گزارش_لحظه_مظلوم_تاريخ
#ام كلثوم_افطار_نان_جو
#شير_انتظار_طولانى_رسول
#شهادت_ملاقات
#دكتر_هادى_انصارى
@drhadiansarii
بخش اول🔸
🔹منزل ام کلثوم
در شب نوزدهم، مولا حال عجیب و غیر توصیفی داشت. برای دلجویی بیشتر از دختركوچكش آخرين افطار خويش رادر منزل دخترش ام کلثوم قرار می دهد. سر سفرة افطاری که غذای موجود در آن دو قرص نان جو و مقداری شیر و نمک است، می نشیند. رو می کند به دخترش و می فرماید: دخترم! تاکنون نشده که پدرت با دو خورشت افطار کند. دخترم! شیر را بردار! من با همان نان و نمک افطار می کنم.
بیش از سه لقمه میل نمی کند و وقتی با پرسش دخترش رو به رو می شود که پدر! مگر روزه دار نبودی! چرا غذا کم میل فرمودی؟ پاسخ می دهد که دوست دارم خدایم را با شکم گرسنه ملاقات کنم.
🔹انتظار وشب طولانى
در شب نوزدهم، مولا آرام و قرار نداشت؛ هر لحظه بیرون می رفت، به آسمان نگاه می کرد و می گفت: به من دروغ گفته نشده و من نیز دروغ نمی گویم. این شب همان شب وصال است. این همان شبی است که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من وعده داده است؛
لحظه به لحظه بر اشتیاق مولا افزوده می شدوعرضه مى داشت:
خدایا! پیامبرت به من وعده داد که به سوی خودت مرا دریافت می کنی، هنگامی که درخواست کنم. خدایا! و من مشتاق آمدن به سوی تو هستم.»
هیجان و اشتیاق به شهادت و ملاقات الهی حضرت آن قدر زیاد بود که خود می فرماید: هر کاری کردم راز مطلب را بفهمم نفهمیدم؛
آری، مولا در آن شب حال عجیبی داشت.
--------------------
#گزارش_لحظه_مظلوم_تاريخ
#ام كلثوم_افطار_نان_جو
#شير_انتظار_طولانى_رسول
#شهادت_ملاقات
#دكتر_هادى_انصارى
@drhadiansarii