Forwarded from Hadi Ansari
کپشن به قلم دوست و استاد بزرگوارم @rezamorvarid
.
به بهانه رونمايی از کتاب «قطرهای در رودخانه عشق»
يک سال پيش بود که دوست عزيزم جناب انصاری مژده نگارش کتابی را داد که دربردارنده خاطرات اربعين او است. وقتی شنيدم، شک نکردم که نوشتهاش خواندنی است، و بازتابی زيبا از دهها خاطره تلخ و شيرين، و بيانگر راستينِ داستانهايی واقعی از برخوردها، ديدارها، گريهها و گاه خندههايی که همه از سرِ شوق و ارادت، از دل برمیآيد و بر رخسار مینشيند. او بارها و بارها، برهنهپای و آشفتهمو، و اشکبار و سوتهدل در مسير پيادهروی اربعين گام زده، گاه پرچم عزا بر دوش، و گاه سينی چای در دست، خود را در دل رودخانه خروشان مردمانی رها کرده که بیانديشه از سنگلاخهای کف بستر، و بیهراس از دشواریهای اين راه پر پيچ و خم، در سودای رسيدن به دريا، روانه شدهاند؛ بیگمان کسی با چنين اوصاف، اگر رسانه را هم بشناسد و با نازککاریهای آن آشنا باشد و بازيگریهای قلم را بداند و جادوی شگفتانگيز آن را باور کند، نتيجه کارش درخشان خواهد شد.
اکنون يک سال گذشته است، و من امروز ـ در آستانه اربعينی استثنايی ـ شنيدم که اين کتاب انتشار يافته و آيين رونمايی آن برگزار شده و کتابی با نام «قطرهای در رودخانه عشق» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. شرايط موجود دست و پای ما را برای شرکت در آن مراسم بسته است، هنوز کتاب را نديدهام، اما ترديد ندارم که جملهجمله آن که از دل برخاسته، بر دل خواهد نشست. بیصبرانه در انتظار دريافت نسخهای از آن هستم تا خود را نيز چونان قطرهای در دل رودخانهای ببينم که با خيزابهايی بلند به سوی دريا راه میپيمايد، که تا به دريا پيوست، رنگوبويی از آن بيکرانِ زيبا را در خود احساس خواهد کرد، که:
«قطره درياست، اگر با درياست/
ورنه او قطره و دريا درياست».
.
رضا مروارید/ مشهد
.
#کتاب #رودخانه_عشق #رونمایی_کتاب #شهر_کتاب #قطره_ای_در_رودخانه_عشق #دکتر_فیروزان
.
به بهانه رونمايی از کتاب «قطرهای در رودخانه عشق»
يک سال پيش بود که دوست عزيزم جناب انصاری مژده نگارش کتابی را داد که دربردارنده خاطرات اربعين او است. وقتی شنيدم، شک نکردم که نوشتهاش خواندنی است، و بازتابی زيبا از دهها خاطره تلخ و شيرين، و بيانگر راستينِ داستانهايی واقعی از برخوردها، ديدارها، گريهها و گاه خندههايی که همه از سرِ شوق و ارادت، از دل برمیآيد و بر رخسار مینشيند. او بارها و بارها، برهنهپای و آشفتهمو، و اشکبار و سوتهدل در مسير پيادهروی اربعين گام زده، گاه پرچم عزا بر دوش، و گاه سينی چای در دست، خود را در دل رودخانه خروشان مردمانی رها کرده که بیانديشه از سنگلاخهای کف بستر، و بیهراس از دشواریهای اين راه پر پيچ و خم، در سودای رسيدن به دريا، روانه شدهاند؛ بیگمان کسی با چنين اوصاف، اگر رسانه را هم بشناسد و با نازککاریهای آن آشنا باشد و بازيگریهای قلم را بداند و جادوی شگفتانگيز آن را باور کند، نتيجه کارش درخشان خواهد شد.
اکنون يک سال گذشته است، و من امروز ـ در آستانه اربعينی استثنايی ـ شنيدم که اين کتاب انتشار يافته و آيين رونمايی آن برگزار شده و کتابی با نام «قطرهای در رودخانه عشق» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. شرايط موجود دست و پای ما را برای شرکت در آن مراسم بسته است، هنوز کتاب را نديدهام، اما ترديد ندارم که جملهجمله آن که از دل برخاسته، بر دل خواهد نشست. بیصبرانه در انتظار دريافت نسخهای از آن هستم تا خود را نيز چونان قطرهای در دل رودخانهای ببينم که با خيزابهايی بلند به سوی دريا راه میپيمايد، که تا به دريا پيوست، رنگوبويی از آن بيکرانِ زيبا را در خود احساس خواهد کرد، که:
«قطره درياست، اگر با درياست/
ورنه او قطره و دريا درياست».
.
رضا مروارید/ مشهد
.
#کتاب #رودخانه_عشق #رونمایی_کتاب #شهر_کتاب #قطره_ای_در_رودخانه_عشق #دکتر_فیروزان