دكتر هادى انصارى
1.34K subscribers
11K photos
2.92K videos
86 files
2.66K links
از نقطه نظرات و انتقادات شما با كمال خوشرويى استقبال مى گردد.
@drhadiansari
Download Telegram
#محراب تهجد #مسجد النبی


شما کمی از درب خانه #فاطمه ع به سوی شمال گام بردارید!
به محرابی که در برابر #دکًة الاغوات می رسد که به غلط به #صفًه مشهور است ، می رسید.
اینجا #محراب تهجد نام دارد ، محرابی که #رسول خدا ص در ۱۴۰۰ سال پیش ، به روایتی سه شب وبه روایتهای دیگر تا ده شب ، گام از مسحد النبی برون نهاده ومحراب مسجد را که مقدس ترین مکان مسجد است رها نمود ، ونماز شب ویا #تهجد خویش را در خارج از مسجد ( که در آن هنگام این مکان کوچه ای بوده وفاصله میان مسجد وکوچه بود) به اقامه نماز شب پرداخت.
می دانید چرا ؟
حضرت هنگامی که در #مکه بودند ، همواره از شدًت علاقه خود به خانه کعبه ، #رکن اسود را در سمت راست ورکن #یمانی را در سمت چپ خود قرار می دادند و#کعبه را چنین میان خود و#بیت المقدس قبله گاه آن هنگام قرار می دادند.
در مدینه نیز حضرت گام از مسجد النبی برون نهاده و#خانه فاطمه را میان خود وقبله قرار دادند ، نه از آن جهت که خانه دخت گرامش است ، بلکه جایگاه این خانه در عرش الهی را آگاه بودند ،
ونیز برای #تاریخ ، برای روشنگری #من وتو ، برای آیندگان دست به چنین اقدامی زدند که هان ای #مسلمانان ، ای #آزادگان ، ای جهانیان ، بدانید که #جهان وخلق عالم همه بخاطر این خانواده که در این خانه زندگی می کنند ، بوجود آمده است !
وچه خوب مسلمانان ظاهری ومنافقان ، پاسخ این حرکات وزحمات وتلاش ها و#رنج ومحنت های پیامبر را پس از او دادند!!؟؟
آری این خانه ای که محلً طواف #ملائک و#فرشتگان ومکان نزول #وحی وحضرت #جبرائیل بود را دستور دادند ... #آتش بیاورید .... چه می کنید؟؟؟ در این خانه فاطمه است ! که فریاد برآورد ..ولو ..می دانید یعنی چه ؟
یعنی که حتی #فاطمه ، #جگر گوشه پیامبر باشد ، شما #هیزم ....؟؟!!

😭😭😭😭😭😭

……………………………
@drhadiansarii
با سلام
چند شب پيش على #عليزاده كه بنظرم فداكارى كرده ودر تلويزيون #من وتو ، حضور يافت ودر حدودپنج دقيقه #تلويزيون ودسيسه هاى آنان را در برنامه زنده برملا كرده وحملات
تبليغاتي عليه ايران را محكوم كرد ومطالب بسيار دقيق ديگر را در حالى كه مجرى قصد داشت سخن او را قطع كند ليكن وي اجازه نداده ومسلسل وار سخن گفت و..
لطفا به اين كليپ حتما دقت كنيد.
حقايق زيبا وپشت پرده اى را برملا مى سازد.
لطفا حتما ملاحظه كنيد وبه دسيسه گران به ويژه #دشمنان داخلى از زبان يك منتقد ، گوش فرا دهيد.

__________
@drhadiansarii
‏‌‎دعوت احمد مسجد‌جامعی از مردم برای حضور در پنجمین دوره پویش #کتابگردی_۹۷

هموطنان عزیز سلام
‏‌‎این روزها در آستانه برگزاری پنجمین آیین کتابگردی قرار داریم؛ فعالیتی که نخستین بار با هدفِ حمایت از کتابفروشی‌ها به عنوان کانون‌های توزیع فکر و اندیشه و با هدف حضورِ مردم، به عنوان مخاطبانِ اصلی کتاب در فضای عمومی و شهری، شکل گرفت؛ این حرکت فرهنگی-اجتماعی، در طول چهار دوره‌ی گذشته، خوشبختانه با حمایت و استقبال مردم از یک سو و اصحاب فرهنگ و هنر از سوی دیگر روبرو شده است و می‌رود که به دوران بلوغ و شکوفایی خود نزدیک شود. کتابگردی حرکتی است که نشاط شهری را حول محور فرهنگ پدید آورده و کتابفروشی ها را محلی برای گفتگوی رودرروی مردم با پدید آورندگان کتاب یعنی نویسندگان ، مترجمان ، ناشران و تصویرگران بدل کرده است.
‏‌‎امسال در حالی به پنجمین کتابگردی و روز قدردانی از کتاب‌فروشی‌ها نزدیک می‌شویم که متاثر از فضای عمومی جامعه، این حرفه نیز با مسایل و مشکلات زیادی رو به رو است. مشکلات اقتصادی از یک سو به دلیل گران شدن قیمت ارز و مواد اولیه به افزایش قیمت کتاب انجامیده است و از سوی دیگر با کاهش قدرت خرید خانواده‌ها باعث حذف خرید‌های فرهنگی، از جمله کتاب، از سبد خرید برخی از خانواده‌های ایرانی شده است.
‏‌‎ در کنار مشکلات اقتصادی، متاسفانه، فعالیت شبکه‌های زیرزمینی انتشار غیرقانونی کتاب‌های پرفروش قانونی و فروش و توزیع آن‌ها از مجرا‌هایی غیر از کتابفروشی‌ها، صنعت نشر کتاب در ایران را با مشکلات مضاعفی درگیر کرده است.
‏‌‎ در چنین شرایطی، امسال هم در آخرین پنج‌شنبه هفته‌ی کتاب به دیدار کتاب‌فروشی‌ها رفته و با خرید کتاب از آنان از حضور و پایداری آنها در این عرصه قدردانی می کنیم و در حد بضاعت یاریشان خواهیم کرد. بر کسی پنهان نیست که یکی از موثرترین راه‌های پشتیبانی و حمایت از خدمتگزاران کتاب، حضور فعال و مردمی در کتاب‌فروشی‌ها و خرید کتاب از آنان است زیرا نیک می‌دانیم که رونق کتاب‌فروشی‌ها به عنوان آخرین حلقه از زنجیرۀ صنعت نشر، به رونق کل نشر و فرهنگ ایران منجر خواهد شد.
‏‌‎اینک از مردم شریف ایران دعوت می‌کنیم، به منظور احیای فرهنگ کتابخوانی، روز پنج‌شنبه اول آذر ۱۳۹۷ با حضور پرشور در قالب گروه‌های دانش‌آموزی، دانشجویی، خانوادگی، دوستانه و ... در کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور و خرید کتاب، از ناشران، نویسندگان، مترجمان و مشاغل مرتبط با تولید کتاب کشورمان تقدیر کنند.
‏‌‎از اهل قلم، روحانیون، هنرمندان، آموزگاران، استادان، اصحاب فکر، فرهنگ و اندیشه، پدید آورندگان کتاب، شخصیت‌های سیاسی و چهره‌های برجسته و مورد احترام مردم نیز دعوت می‌کنیم هم‌چون سال‌های گذشته ضمن حضور در کتابفروشی‌ها و خرید کتاب با پشتیبانی از این حرکت مردمی به رونق و استمرار آن یاری رسانند. از روزنامه‌نگاران، مدیران رسانه‌های مکتوب، صدا و سیما و فعالان شبکه‌های اجتماعی نیز درخواست می‌کنیم، با دعوت از مردم و فرهیختگان و انعکاس حضور مردم در کتاب‌فروشی‌ها به یاری این حرکت بیایند.
‏‌‎همچنین، از گروه‌های ترويج کتابخوانی، باشگاه‌های کتابخوانی، نهادهای غیردولتی فعال در حوزه كتاب در شهرها و روستاهای سراسر كشور دعوت می كنيم، با حضور در کتابفروشی ها به ترويج کتابخوانی كمک كنند.
‏‌‎امیدوارم با تلاش همگانی، حضور در کتاب‌فروشی ها و خرید کتاب به یکی از عادت‌های همیشگی‌مان تبدیل شود تا هم اقتصاد نشر رونق گیرد و چرخِ آن به حرکت خود ادامه دهد و هم امید و نگاه به آینده در فضای فکر و فرهنگ کشور تداوم داشته باشد.
وعده دیدار ما پنجشنبه #یکم_آذر در کتابفروشی های سراسر کشور

‏‌‎با احترام
‏‌‎احمد مسجدجامعی

#من_هم_می_آیم
🆔 @A_Masjedjamei



______________
@drhadiansarii
مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در #زندان_رجایی_شهر خاطره جالبی دارد:

🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.

🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌ قول‌ معروف پوست‌ انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها قلبا دوستش داشتند.

🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری‌ بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند. همسر مقتول گفت:
" من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام"
و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده است. به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت :
"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم."

🔸به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:
"درخواستی ندارم."

🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند.

جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند.
به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت:
"من یک خواسته دارم"
من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌ دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید.

🔸 شاگرد قاتل، گفت:
"۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز.

می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید.
من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم.

امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم."

🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت:

#من_با_ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛
من قصاص نمی‌کنم.

برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد.

🔸 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟
پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد.
مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم.

خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(ع) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند ببینید نام #ابولفضل ع با دلها چکار میکنه .
دوستان

اگه دلتون شکست اشکی از چشمتون جاری شد جهت پیشرفت وسلامتی همه محبان اهلبیت(ع) و همه اموات دعا بفرمایید...

جان کلام:پروردگارا در برق چشمانمان بصیرت علوی،در دلهایمان حب آل محمد(ص) و در زبانمان کلام حق جاری فرما...
والسلام..
التماس دعا