‍ *سه شوند ( دلیل) فروپاشی حڪومت‌ها در شاهنامه فردوسی*
فردوسی یڪی از اندیشمندانی است ڪه تاریخ ایران باستان را از آغاز تا سرنگونی ساسانیان ڪنڪاش ڪرده و خود نیز در سده‌ی چهارم و پنجم هجری در درازای زندگی هفتاد و اندی ساله‌اش از نزدیڪ فراز و فرود دولت‌هایی را دیده است.
وی باور دارد ڪه *سه شوند ( دلیل) سبب نابودی آنها* می‌‌شود:*
*[[[[[ شوند نخست ]]]]] ؛* *اوجگیری و گسترش بیداد و ستم* است. آنگاه ڪه مرتوگان(مردم) از سوی زورمداران؛ سرڪوب، زندانی، شڪنجه، آزار و ڪشته می‌شوند.
*[[[[[  شوند دوم؛  ]]]]]*
*نادیده گرفتن نخبگان و بڪارگیری بی‌مایه‌گان* و نابخردان است تا سرپرستی و فرنشینی(مدیریت) امور ڪشور را بر دوش بگیرند.
*[[[[[ شوند سوم؛  ]]]]]*
*مال‌اندوزی و سیر نشدن از خواسته و دارایی* است، چون فساد مالی سراسری را به همراه خواهد داشت و بدین شیوه مرتوگان ناخواسته و به زور، پیوسته بی‌چیز و نیازمند می‌شوند.
*فردوسی در بارۀ این سه شوند چنین می‌گوید:*
سرِ تخت شاهان بپیچد سه کار:
نخسین ز بیدادگر شهریار

دگر آنکه بی‌‌سود را برکشد
ز مردِ هنرمند سر درکشد.

سوم آنکه با گنج خویشی کند
بکوشد به دینار بیشی کند
*[[[بدین روی سه پدیدۀ: ]]]*
- ستمگری
- سفله‌پروری
- فزون‌خواهی
از شوند(دلیل) های شڪست و نابودی دولت‌ها در نزد حڪیم توس بر شمرده شده است.
✒️فردوسی 
📚 شاهنامه

🎄کانال فرهنگ و تمدن ایران زمین 🎄
╔════🍃🌼══╗
@farhng_iran_zamin
╚═🌼🍃═════╝

درود و مهر یاران جانم
دل های تک تک مان لبریز از اندوه و خشم و بغض و درد است.
دردی که راه نفس را می گیرد و بغضی که با فرو ریختن اشک هم باز نمی شود و خشمی توفنده و آتشین که مانند آتشفشانی خروشان است و اندوهی که همچون گردبادی می تازد و آرام مان را در خود می پیچد....
اکنون چاره چیست؟؟!!
به باور من همراه با آگاهی از این همه، باید نیرومندی و امیدمان را گسترش دهیم و هر یک به فراخور توان مان، برای شکستن دیو و دیوار بکوشیم.

یادمان باشد که
همانگونه که یک بذر زنده، در دل سنگ خاره هم می روید و به گل می نشیند،
همانگونه که هیچ سنگ سختی نمی تواند در برابر ریزش آبشار بایستد، هیچ نیروی بر خاسته از تاریکی و سیاه دلی نمی تواند در برابر تابش خورشید آزادی و آزادی خواهی تاب اورد.

می مانیم، می جنگیم، می میریم و پیروز می شویم.

هیچ مرگی پایان نیست.!

از گاه کهن تا همیشه # کیان ایران زمین به خون آشغانش رنگین بوده است.

# کیان پیر فلک
# مهسا امینی

# هما ارژنگی

[3/17, 21:21] dr.dadvar: درودها هیچوقت ملت ایران این غزل حافظ را مثل امروز و امروزها با صدای بلند فریاد نزده!!!
روزه یکسو شد و عید امد و دلها بر خواست
می ز خمخانه بجوش امد و می باید خواست
میباید
[3/17, 21:22] dr.dadvar: غزل شماره 20
روزه يک سو شد و عيد آمد و دل ها برخاست
مي ز خمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندي و طرب کردن رندان پيداست
چه ملامت بود آن را که چنين باده خورد
اين چه عيب است بدين بي خردي وين چه خطاست
باده نوشي که در او روي و ريايي نبود
بهتر از زهدفروشي که در او روي و رياست
ما نه رندان رياييم و حريفان نفاق
آن که او عالم سر است بدين حال گواست
فرض ايزد بگذاريم و به کس بد نکنيم
وان چه گويند روا نيست نگوييم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود
ور بود نيز چه شد مردم بي عيب کجاست

پدری که نه تنها طلای مادر که «خود مادر» را فروخت!  
این فیلم ۲ دقیقه ای را تا آخر ببینید که عجب تشبیه بی مانندی است این پدر به وضعیت کشور. «رضا امیرخانی نویسنده مشهور معاصر »