Forwarded from Amir Rouhi
آموزه های شما انسان را به یاد ابر انسان نیچه میاندازد...
Forwarded from Amir Rouhi
5 نکته دربارۀ «اَبَر انسان» نیچه؛ «انسان چیزی است که باید شکستش داد»

نیچه در «چنین گفت زرتشت» مینویسد: «من دربارۀ "ابر انسان" به تو میآموزم. انسان چیزی است که باید بر آن غلبه کرد. تو برای غلبه بر او چه کردهای؟». این خلاصهای بسیار فشرده از مفهوم نیچهای «ابر انسان» است؛ انسانی که قرار است فراتر از انسان باشد. اما این فراتر بودن دقیقا چه معنایی میتواند داشته باشد؟
ایده «ابر انسان» نیچه یکی از مفاهیم مرکزی در فلسفه اوست. این ایده نخستین بار در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطرح شد، جایی که نیچه از طریق شخصیت زرتشت، ابر انسان را به عنوان فردی معرفی میکند که حاضر است همه چیز را به خاطر پیشرفت بشریت به خطر بیندازد.
به گزارش فرادید؛ برخلاف «آخرین انسان» که تنها به دنبال راحتی و بقای خود است و هیچ خلاقیتی ندارد، ابر انسان کسی است که ارزشهای جدیدی برای زندگی ایجاد میکند و این ارزشها میتوانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
ابر انسان و خلق ارزشهای تازه
نیچه باور دارد که ابر انسان نه تنها بر زندگی خود بلکه بر زندگی دیگران نیز تأثیر میگذارد. او فردی است که با خلق ارزشهای جدید و مستقل، مسیر زندگی خود را تعیین میکند و این ارزشها به گونهای هستند که گویی هرگز از پیش تعیین نشدهاند. به عبارت دیگر، ابر انسان میتواند تاریخ و فرهنگ را به نحوی تغییر دهد که حتی پس از مرگش، تأثیر او در جهان باقی بماند. نیچه ناپلئون را به عنوان مثالی از ابر انسان ذکر میکند، زیرا او تغییرات عمدهای در اروپا ایجاد کرد که تأثیرات آن تا امروز نیز دیده میشود.
ابر انسان و ارادۀ معطوف به قدرت
این مفهوم با ایده دیگری از نیچه موسوم به «اراده معطوف به قدرت» نیز مرتبط است. نیچه معتقد است که زندگی اساساً یک مبارزه دائمی برای قدرت است. این مبارزه میتواند به اشکال مختلفی بروز کند، چه سازنده و چه مخرب. ابر انسان نیچه کسی است که از اراده معطوف به قدرت برای خلق و تأثیرگذاری به صورت خلاقانه استفاده میکند، به طوری که قدرت و تأثیر او حتی پس از مرگ نیز ادامه مییابد.

ابر انسان و رنج
نیچه همچنین به موضوع رنج و بیمعنایی زندگی میپردازد و راهحلی برای مقابله با این مسائل ارائه میدهد. او در «چنین گفت زرتشت» مفهوم بازگشت ابدی را مطرح میکند، ایدهای که میگوید ما باید فرض کنیم که زندگیمان به همین شکلی که هست به طور مکرر و بدون وقفه از ابتدا تا انتها تکرار میشود.
در این دیدگاه، ابر انسان کسی است که با آگاهی از این تکرار ابدی، میتواند زندگی را به گونهای ببیند که «هر لحظۀ آن» ارزش تکرار داشته باشد. او به زندگی به عنوان یک کل نگاه میکند، جایی که همه اتفاقات، چه خوب و چه بد، به ضروریترین شکل ممکن رخ دادهاند و او را به فردی تبدیل کردهاند که امروز هست. ابر انسان از رنج نمینالد زیرا میداند که رنج برای تبدیل شدن او به انچه که هست ضرورت داشته است.
ابرانسان و تعادل آپولونی-دیونیزوسی
یکی دیگر از جنبههای مهم فلسفه نیچه، تعادل بین اصول آپولونی و دیونیزوسی است؛ مفاهیمی که نیچه آنها را از اسطورههای یونانی به وام گرفته بود. اصل آپولونی برای نیچه نمایانگر نظم، عقلانیت و روشنایی است، در حالی که اصل دیونیزوسی نمایانگر بیعقلی، شور و اشتیاق و تاریکی است.
نیچه باور دارد که برای داشتن یک زندگی معنادار، باید تعادلی میان این دو اصل وجود داشته باشد. او بر این باور است که هنر، به ویژه هنر دیونیزوسی، میتواند به انسانها کمک کند تا به این تعادل دست یابند. در آثار بعدیاش، نیچه بیشتر به ارزش اصل دیونیزوسی میپردازد و آن را به عنوان مبنایی برای زندگی با معنا معرفی میکند.
نیچه در تقابل با عقلانیت مطلقی که فرهنگ غربی و علم به آن تأکید دارند، بر اهمیت شور و اشتیاق و جنبههای غیرمنطقی زندگی تأکید میکند. او معتقد است که فرهنگ غربی بیش از حد بر اصول آپولونی تأکید کرده و خلاقیت و احساسات انسانی را سرکوب کرده است.
ابر انسان نیچه فردی است که نه تنها این شور و اشتیاق و جنبۀ غیرمنطقی زندگی را میپذیرد، بلکه از آنها برای خلق ارزشهای جدید و زندگی بامعنا استفاده میکند. او به خلاقیت، احساسات و تمایلات طبیعی خود اجازه میدهد تا به طور کامل بروز کنند و از این طریق، زندگیاش را به چیزی تبدیل میکند که حتی در تکرار ابدی نیز ارزشمند و رضایتبخش باشد. ابر انسان نیچه با پذیرش جنبههای تاریک و غیرمنطقی زندگی، از آنها به عنوان ابزارهایی برای خلق زیبایی و معنا استفاده میکند و از این طریق تأثیر خود را بر جهان و تاریخ به جا میگذارد.

نیچه در «چنین گفت زرتشت» مینویسد: «من دربارۀ "ابر انسان" به تو میآموزم. انسان چیزی است که باید بر آن غلبه کرد. تو برای غلبه بر او چه کردهای؟». این خلاصهای بسیار فشرده از مفهوم نیچهای «ابر انسان» است؛ انسانی که قرار است فراتر از انسان باشد. اما این فراتر بودن دقیقا چه معنایی میتواند داشته باشد؟
ایده «ابر انسان» نیچه یکی از مفاهیم مرکزی در فلسفه اوست. این ایده نخستین بار در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطرح شد، جایی که نیچه از طریق شخصیت زرتشت، ابر انسان را به عنوان فردی معرفی میکند که حاضر است همه چیز را به خاطر پیشرفت بشریت به خطر بیندازد.
به گزارش فرادید؛ برخلاف «آخرین انسان» که تنها به دنبال راحتی و بقای خود است و هیچ خلاقیتی ندارد، ابر انسان کسی است که ارزشهای جدیدی برای زندگی ایجاد میکند و این ارزشها میتوانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
ابر انسان و خلق ارزشهای تازه
نیچه باور دارد که ابر انسان نه تنها بر زندگی خود بلکه بر زندگی دیگران نیز تأثیر میگذارد. او فردی است که با خلق ارزشهای جدید و مستقل، مسیر زندگی خود را تعیین میکند و این ارزشها به گونهای هستند که گویی هرگز از پیش تعیین نشدهاند. به عبارت دیگر، ابر انسان میتواند تاریخ و فرهنگ را به نحوی تغییر دهد که حتی پس از مرگش، تأثیر او در جهان باقی بماند. نیچه ناپلئون را به عنوان مثالی از ابر انسان ذکر میکند، زیرا او تغییرات عمدهای در اروپا ایجاد کرد که تأثیرات آن تا امروز نیز دیده میشود.
ابر انسان و ارادۀ معطوف به قدرت
این مفهوم با ایده دیگری از نیچه موسوم به «اراده معطوف به قدرت» نیز مرتبط است. نیچه معتقد است که زندگی اساساً یک مبارزه دائمی برای قدرت است. این مبارزه میتواند به اشکال مختلفی بروز کند، چه سازنده و چه مخرب. ابر انسان نیچه کسی است که از اراده معطوف به قدرت برای خلق و تأثیرگذاری به صورت خلاقانه استفاده میکند، به طوری که قدرت و تأثیر او حتی پس از مرگ نیز ادامه مییابد.

ابر انسان و رنج
نیچه همچنین به موضوع رنج و بیمعنایی زندگی میپردازد و راهحلی برای مقابله با این مسائل ارائه میدهد. او در «چنین گفت زرتشت» مفهوم بازگشت ابدی را مطرح میکند، ایدهای که میگوید ما باید فرض کنیم که زندگیمان به همین شکلی که هست به طور مکرر و بدون وقفه از ابتدا تا انتها تکرار میشود.
در این دیدگاه، ابر انسان کسی است که با آگاهی از این تکرار ابدی، میتواند زندگی را به گونهای ببیند که «هر لحظۀ آن» ارزش تکرار داشته باشد. او به زندگی به عنوان یک کل نگاه میکند، جایی که همه اتفاقات، چه خوب و چه بد، به ضروریترین شکل ممکن رخ دادهاند و او را به فردی تبدیل کردهاند که امروز هست. ابر انسان از رنج نمینالد زیرا میداند که رنج برای تبدیل شدن او به انچه که هست ضرورت داشته است.
ابرانسان و تعادل آپولونی-دیونیزوسی
یکی دیگر از جنبههای مهم فلسفه نیچه، تعادل بین اصول آپولونی و دیونیزوسی است؛ مفاهیمی که نیچه آنها را از اسطورههای یونانی به وام گرفته بود. اصل آپولونی برای نیچه نمایانگر نظم، عقلانیت و روشنایی است، در حالی که اصل دیونیزوسی نمایانگر بیعقلی، شور و اشتیاق و تاریکی است.
نیچه باور دارد که برای داشتن یک زندگی معنادار، باید تعادلی میان این دو اصل وجود داشته باشد. او بر این باور است که هنر، به ویژه هنر دیونیزوسی، میتواند به انسانها کمک کند تا به این تعادل دست یابند. در آثار بعدیاش، نیچه بیشتر به ارزش اصل دیونیزوسی میپردازد و آن را به عنوان مبنایی برای زندگی با معنا معرفی میکند.
نیچه در تقابل با عقلانیت مطلقی که فرهنگ غربی و علم به آن تأکید دارند، بر اهمیت شور و اشتیاق و جنبههای غیرمنطقی زندگی تأکید میکند. او معتقد است که فرهنگ غربی بیش از حد بر اصول آپولونی تأکید کرده و خلاقیت و احساسات انسانی را سرکوب کرده است.
ابر انسان نیچه فردی است که نه تنها این شور و اشتیاق و جنبۀ غیرمنطقی زندگی را میپذیرد، بلکه از آنها برای خلق ارزشهای جدید و زندگی بامعنا استفاده میکند. او به خلاقیت، احساسات و تمایلات طبیعی خود اجازه میدهد تا به طور کامل بروز کنند و از این طریق، زندگیاش را به چیزی تبدیل میکند که حتی در تکرار ابدی نیز ارزشمند و رضایتبخش باشد. ابر انسان نیچه با پذیرش جنبههای تاریک و غیرمنطقی زندگی، از آنها به عنوان ابزارهایی برای خلق زیبایی و معنا استفاده میکند و از این طریق تأثیر خود را بر جهان و تاریخ به جا میگذارد.
عصر ایران
5 نکته دربارۀ «اَبَر انسان» نیچه؛ «انسان چیزی است که باید شکستش داد»
نیچه در «چنین گفت زرتشت» مینویسد: «من دربارۀ "ابر انسان" به تو میآموزم. انسان چیزی است که باید بر آن غلبه کرد. تو برای غلبه بر او چه کردهای؟». این خلاصهای بسیار فشرده از مفهوم نیچهای «ابر انسان» است؛ انسانی که قرار است فراتر از انسان باشد. اما این فراتر…
Forwarded from Amir Rouhi
فرمودید قدرت واقعی انسان در میزان نزدیکی و قرب به حضرت باری تعالی هست، برای همین است که در آن قرب به کوچکی خود عمیقا پی خواهد برد. اشاره به موضوعی عمیق و در عین حال قابل درکی کردید...
ولی آیا میتوان گفت، قدرت واقعی انسان، یا همان حس نزدیکی انسان در میزان غلبه و تجلی روح الهی در وجود نفس مادی و ذهن انسان هست؟
در واقع ما دور یا نزدیک نیستیم، او همیشه نزدیک ماست، از رگ گردن نزدیک تر، ولی غلبه مادیات و نفسانیاتی چون قدرت و جاه و مقام بر روان الاهی انسان است که حس دور بودن از او را در ما ایجاد میکند،
او همیشه نزدیک و ما از او دور..
ولی آیا میتوان گفت، قدرت واقعی انسان، یا همان حس نزدیکی انسان در میزان غلبه و تجلی روح الهی در وجود نفس مادی و ذهن انسان هست؟
در واقع ما دور یا نزدیک نیستیم، او همیشه نزدیک ماست، از رگ گردن نزدیک تر، ولی غلبه مادیات و نفسانیاتی چون قدرت و جاه و مقام بر روان الاهی انسان است که حس دور بودن از او را در ما ایجاد میکند،
او همیشه نزدیک و ما از او دور..
Forwarded from Foreign Agent Intel
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Intel Slava Z
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"You're trying to stop the Russians so we don't have to fight them. They (the Ukrainians - Ed.) don't want any American troops. They just want weapons to free their country from a terrible invasion. They're sitting on a trillion dollars worth of minerals that could be useful to our economy. So I want to continue to help our friends in Ukraine," Graham said, standing next to Zelensky.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Amir Rouhi
جناب دکتر آثار عزیز، لطفا کمی بیسوادی دانش فیزیک من را تحمل کنید، و بصورت درد و دلی عارفانه فیزیکانه بخوانید.
داشتم به یک برنامه ویدئویی در مورد اندیشه های عرفانی ایران باستان نگاه میکردم و ناگهان این قسمت مرا به اندیشه فرو برد:
زروان که در واقع ریشه اصلی جهان و ورای نیکی و بدی هست، منجر به خلق اهریمن شد، چگونه؟ زیرا که تردید کرد و اهریمن فرزند تردید زروان است...
حال اگر بخواهیم این تمثیل را بر جهان واقعی پیاده کنیم، آیا میتوان در عالم فیزیک ذرات زیر اتمی (یا هر جایی در فیزیک مثلا فیزیک امواج)، کنشی یا حرکت یا فرایندی را یافت که تابع قانون از قبل مشخص شده ای نباشد؟ در واقع میخواهیم ریشه های "تردید" را در ذرات و انرژی های سازنده هستی بیابیم.
شبیه اینکه ذره تردیدی در حرکت یا سکون نشان دهد، یا تردیدی در جهت حرکت ، یا جهت تابش؟ یا تردید در ماده یا انرژی شدن ؟ یا تردید موج یا ذره شدن؟
اگر چنین اتفاقات مبتنی بر تردید داشته باشیم که شاید اسمش را بتوانیم:
Absolutely random-based process
نهاد، شاید آنگاه به جایگاه اهریمن دست یافته باشیم و کنترل آن را در دست بگیریم برای خیر جهان ...
داشتم به یک برنامه ویدئویی در مورد اندیشه های عرفانی ایران باستان نگاه میکردم و ناگهان این قسمت مرا به اندیشه فرو برد:
زروان که در واقع ریشه اصلی جهان و ورای نیکی و بدی هست، منجر به خلق اهریمن شد، چگونه؟ زیرا که تردید کرد و اهریمن فرزند تردید زروان است...
حال اگر بخواهیم این تمثیل را بر جهان واقعی پیاده کنیم، آیا میتوان در عالم فیزیک ذرات زیر اتمی (یا هر جایی در فیزیک مثلا فیزیک امواج)، کنشی یا حرکت یا فرایندی را یافت که تابع قانون از قبل مشخص شده ای نباشد؟ در واقع میخواهیم ریشه های "تردید" را در ذرات و انرژی های سازنده هستی بیابیم.
شبیه اینکه ذره تردیدی در حرکت یا سکون نشان دهد، یا تردیدی در جهت حرکت ، یا جهت تابش؟ یا تردید در ماده یا انرژی شدن ؟ یا تردید موج یا ذره شدن؟
اگر چنین اتفاقات مبتنی بر تردید داشته باشیم که شاید اسمش را بتوانیم:
Absolutely random-based process
نهاد، شاید آنگاه به جایگاه اهریمن دست یافته باشیم و کنترل آن را در دست بگیریم برای خیر جهان ...
Forwarded from کانال سپاه پاسداران 🏴
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کانال سپاه پاسداران 🏴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM