دليل اينكه نمیخنديد، آن نيست كه پير شدهايد، شما پير ميشويد چون نمیخنديد!
خنديدن یک نيايش است!
اگر بتوانی بخندی، آموختهای كه چگونه نيايش كنی.
سرور و شادی، خدای درون فرد است كه از اعماق او برخاسته و متجلی میشود!
خنده موسيقی زندگی است.
هر قدر بيشتر بتوانيم در خود و ديگران شادی بيافزاييم، دنيای بهتری خواهيم داشت!
"شكسپير" میگويد:
افرادی كه توانايی لبخند زدن و خنديدن دارند، موجوداتی برتر هستند!
یادت نگه دار این فرمول را :
شادی اگر تقسيم شود
دو برابر میشود!
غم اگر تقسيم شود
نصف میشود!
پس ضرر نمیكنی! از هم اكنون لبخند زدن را تجربه كن، تمرین کن!
خنديدن یک نيايش است!
اگر بتوانی بخندی، آموختهای كه چگونه نيايش كنی.
سرور و شادی، خدای درون فرد است كه از اعماق او برخاسته و متجلی میشود!
خنده موسيقی زندگی است.
هر قدر بيشتر بتوانيم در خود و ديگران شادی بيافزاييم، دنيای بهتری خواهيم داشت!
"شكسپير" میگويد:
افرادی كه توانايی لبخند زدن و خنديدن دارند، موجوداتی برتر هستند!
یادت نگه دار این فرمول را :
شادی اگر تقسيم شود
دو برابر میشود!
غم اگر تقسيم شود
نصف میشود!
پس ضرر نمیكنی! از هم اكنون لبخند زدن را تجربه كن، تمرین کن!
در یک حکایت قدیمی ژاپنی آمده است: روزی یک جنگجوی سامورایی از استاد خود میخواهد که مفهوم بهشت و جهنم را برایش توضیح دهد.
استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد:«میتوانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»
استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»
سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظهای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری_عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، آگاهی داشته باشیم.
کتاب: هوش عاطفی
نویسنده: دنیل گلمن
استاد با حالتی اهانت آمیز پاسخ میدهد: «تو آدم نادانی بیش نیستی و من نمیتوانم وقتم را با افرادی مثل تو تلف کنم.»
سامورایی که غرورش جریحه دار شده است برافروخته و خشمگین میشود، شمشیرش را از نیام بیرون میکشد و میغرد:«میتوانم تو را به خاطر این گستاخی بکشم.»
استاد در جواب به آرامی میگوید: «این جهنم است.»
سامورایی با مشاهدهی این حقیقت که چطور برای لحظهای اسیر خشم شده بود در خود فرو میرود، آرام میگیرد، شمشیرش را غلاف میکند، در برابر استاد خود سر تعظیم فرو میآورد و از او به خاطر این بصیرت تشکر میکند.
استاد بلافاصله میگوید: «این همان بهشت است.»
هوشیاری سریع سامورایی در مورد آشوب و اضطراب درونی خود، به خوبی تفاوت اساسی میان اسیر بودن در یک احساس و آگاه بودن از آن را نشان میدهد. سقراط هنگامی که میگوید: «خودت را بشناس» به این نکته کلیدی در هوشیاری_عاطفی اشاره دارد که باید به احساس خود در همان زمان که در حال ابراز آن هستیم، آگاهی داشته باشیم.
کتاب: هوش عاطفی
نویسنده: دنیل گلمن
با سلام ،ضمن عرض تسلیت بابت ایام عزاداری و قبولی طاعات و عبادات،احتراما به استحضار می رسانم که مطب اینجانب(واقع در بلوار ابوذرغفاری) امروز(دوشنبه ششم آبان) از ساعت ۱۶ لغایت ۲۱:۳۰ دایر می باشد.
ضمن سلام و ارادت خدمت تمام مخاطبین گرانقدرم:
احتراما به استحضار یکایکتون می رسونم که شنبه (یازدهم)و یکشنبه (دوازدهم ابان) ،مطب تعطیل می باشد.
احتراما به استحضار یکایکتون می رسونم که شنبه (یازدهم)و یکشنبه (دوازدهم ابان) ،مطب تعطیل می باشد.
روانشناسی و انگیزشی:
باید قوی بود.
باید از سخت ترین ضربه ها، پله ساخت و بالاتر رفت.
باید از بی انصافی ها، درس انصاف گرفت و روی تمام بی مهری ها چشم بست.
نمی توان جلوی سازهای ناکوک زمانه را گرفت.
اما می توان مسیر درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود.
می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه، حالت بهتری گرفت. نه اینکه دلسرد و نا امید شد، نه اینکه جا زد و کنار کشید.
تا بوده، همین بوده...!
هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی، باد و طوفان و زمین و زمانه سخت تر می گیرد.
به خود بگوييد:
من برای عبور، منتظر نمی نشینم تا تمام آب های جهان خشک شود، دل را به دریا می زنم و شنا می کنم و
برای پرواز در انتظارِ اثباتِ نظریه تکاملی داروین نمی مانم.
آسمان را به خانه ام می برم.
کامل نیستم اما کامل می شوم.
باید قوی بود.
باید از سخت ترین ضربه ها، پله ساخت و بالاتر رفت.
باید از بی انصافی ها، درس انصاف گرفت و روی تمام بی مهری ها چشم بست.
نمی توان جلوی سازهای ناکوک زمانه را گرفت.
اما می توان مسیر درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود.
می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه، حالت بهتری گرفت. نه اینکه دلسرد و نا امید شد، نه اینکه جا زد و کنار کشید.
تا بوده، همین بوده...!
هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی، باد و طوفان و زمین و زمانه سخت تر می گیرد.
به خود بگوييد:
من برای عبور، منتظر نمی نشینم تا تمام آب های جهان خشک شود، دل را به دریا می زنم و شنا می کنم و
برای پرواز در انتظارِ اثباتِ نظریه تکاملی داروین نمی مانم.
آسمان را به خانه ام می برم.
کامل نیستم اما کامل می شوم.
آیا می دانید طب سوزنی در درمان جوشهای صورت(آکنه) بسیار موثر است؟
سلام:امروز این مطلب رو دیدم،گفتم بد نیست ،به اطلاع شما هم برسانم:
✅ رویدادهای استرس زای زندگی
✍️ رویدادهای استرس زای زندگی به ترتیب میزان استرس زایی با درجه بندی از ٠ تا ١٠٠ (اقتباس از هولمز و راهه):
🔻 مرگ همسر ١٠٠
🔻 طلاق ٧٣
🔻 جدایی زناشویی ٦٥
🔻 زندانی شدن ٦٣
🔻 مرگ یکی از اعضاء خانواده ٦٣
🔻 جراحت یا بیماری شخصی ٥٣
🔻 ازدواج ٥٠
🔻 اخراج شدن از کار ٤٧
🔻 آشتی با همسر ٤٥
🔻 بازنشستگی ٤٥
🔻 تغییر وضعیت سلامتی یکی از اعضا خانواده ٤٤
🔻 بارداری ٤٠
🔻 مشکلات جنسی ٣٩
🔻 اضافه شدن عضوی به خانواده ٣٩
🔻 تغییر در امور تجاری ٣٨
🔻 تغییر در وضعیت مالی ٣٧
🔻 مرگ دوستی نزدیک ٣٧
🔻 تغییر شغل ٣٦
🔻 تغییر در میزان مشاجرات با همسر ٣٥
🔻 وام بانکی بیش از ده هزار دلار ٣١
🔻 جدا شدن دختر یا پسر از خانواده ٢٩
🔻 مشکلات با خانواده همسر ٢٢
✍️ رویدادهای نشاط آوری که ضد استرس عمل می کنند:
1️⃣ پس انداز کردن پول
2️⃣ ارتباط خوب با همسر
3️⃣ تعامل با ديگران (شرکت در مهمانی ها، بودن با دوستان و غیره)
4️⃣ مطالعه کردن
5️⃣ خرید کردن
6️⃣ صرف وقت با خانواده
7️⃣ رشد شخصی
8️⃣ انجام کارهای داوطلبانه
9️⃣ یک شنونده"خوب"بودن
📚 منبع: کتاب روانشناسی سلامت
🖊 نويسنده: كاترين ساندرسون
✅ رویدادهای استرس زای زندگی
✍️ رویدادهای استرس زای زندگی به ترتیب میزان استرس زایی با درجه بندی از ٠ تا ١٠٠ (اقتباس از هولمز و راهه):
🔻 مرگ همسر ١٠٠
🔻 طلاق ٧٣
🔻 جدایی زناشویی ٦٥
🔻 زندانی شدن ٦٣
🔻 مرگ یکی از اعضاء خانواده ٦٣
🔻 جراحت یا بیماری شخصی ٥٣
🔻 ازدواج ٥٠
🔻 اخراج شدن از کار ٤٧
🔻 آشتی با همسر ٤٥
🔻 بازنشستگی ٤٥
🔻 تغییر وضعیت سلامتی یکی از اعضا خانواده ٤٤
🔻 بارداری ٤٠
🔻 مشکلات جنسی ٣٩
🔻 اضافه شدن عضوی به خانواده ٣٩
🔻 تغییر در امور تجاری ٣٨
🔻 تغییر در وضعیت مالی ٣٧
🔻 مرگ دوستی نزدیک ٣٧
🔻 تغییر شغل ٣٦
🔻 تغییر در میزان مشاجرات با همسر ٣٥
🔻 وام بانکی بیش از ده هزار دلار ٣١
🔻 جدا شدن دختر یا پسر از خانواده ٢٩
🔻 مشکلات با خانواده همسر ٢٢
✍️ رویدادهای نشاط آوری که ضد استرس عمل می کنند:
1️⃣ پس انداز کردن پول
2️⃣ ارتباط خوب با همسر
3️⃣ تعامل با ديگران (شرکت در مهمانی ها، بودن با دوستان و غیره)
4️⃣ مطالعه کردن
5️⃣ خرید کردن
6️⃣ صرف وقت با خانواده
7️⃣ رشد شخصی
8️⃣ انجام کارهای داوطلبانه
9️⃣ یک شنونده"خوب"بودن
📚 منبع: کتاب روانشناسی سلامت
🖊 نويسنده: كاترين ساندرسون
و آیا می دانید در بسیاری از مشکلات روحی و روانی طب سوزنی می تواند بسیار کمک کنند باشد؟
دنیا دار مکافات است....
وقتی پرنده ای زنده است..........مورچه هارا میخورد
وقتی میمیرد .......مورچه ها اورا میخورند...
زمانه وشرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند....
در زندگی هیچ کسی را آزار یا تحقیر نکنید.....
شاید امروز قدرتمند باشید........اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمند تر است......
یک درخت میلیون هاچوب کبریت را میسازد...
اما وقتی زمانش برسد.....فقط یک چوب کبریت...
برای سوزانده میلیون ها درخت کافی است.
امروز کسی را میزنی....
فردا از خودت دلزده میشوی.....
....پس خوب باشیم وخوبی کنیم....
وقتی پرنده ای زنده است..........مورچه هارا میخورد
وقتی میمیرد .......مورچه ها اورا میخورند...
زمانه وشرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند....
در زندگی هیچ کسی را آزار یا تحقیر نکنید.....
شاید امروز قدرتمند باشید........اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمند تر است......
یک درخت میلیون هاچوب کبریت را میسازد...
اما وقتی زمانش برسد.....فقط یک چوب کبریت...
برای سوزانده میلیون ها درخت کافی است.
امروز کسی را میزنی....
فردا از خودت دلزده میشوی.....
....پس خوب باشیم وخوبی کنیم....
تابلو بسیار زیبا و در واقع یک اثر هنری بی بدیل،از دوست گلم،حافظ کل قرآن، هنرمند خوشنویس،جناب اقای سجاد یاوری.
شعر از حافظ :
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
شعر از حافظ :
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
امسال کنگره جهانی طب سوزنی،۲۳ تا ۲۷ ابانماه ، در ترکیه برگزار می شود.
ضمن عرض سلام و ارادت:
آیا می دانید طب چینی در کاهش لکنت زبان بسیار موثر است؟
آیا می دانید طب چینی در کاهش لکنت زبان بسیار موثر است؟
مرا عاشقی بیاموز..
شیخ "حسن جوری" میگوید در سالی که گذارم به "جندیشاپور" افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند. بدو گفتم ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را عاشقانه عبادت كنم..
مهتاب گفت: نخست بگو آيا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچهی خانهات تو را از غصههای بیشمار فارغ كرده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز به آسمان نگریستهای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز خندهی کودکی نازنین، تو را به خلسهی شوق برده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای برخیزی و اگر ایستادهای بنشینی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا كوشش مورچهای، اشک شوق از دیدهی تو سرازير كرده است؟ گفتم: نه
گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان است و بگریی چون دیگری گریان است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف میکنی، چشم دوختهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شدهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیدهای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کردهای؟
گفتم: نه
گفت: از من دور شو که سنگ را عاشقی میتوان آموخت، تو را نه..!
شیخ "حسن جوری" میگوید در سالی که گذارم به "جندیشاپور" افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند. بدو گفتم ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را عاشقانه عبادت كنم..
مهتاب گفت: نخست بگو آيا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچهی خانهات تو را از غصههای بیشمار فارغ كرده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز به آسمان نگریستهای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز خندهی کودکی نازنین، تو را به خلسهی شوق برده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای برخیزی و اگر ایستادهای بنشینی؟
گفتم: نه
گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا كوشش مورچهای، اشک شوق از دیدهی تو سرازير كرده است؟ گفتم: نه
گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان است و بگریی چون دیگری گریان است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف میکنی، چشم دوختهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شدهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیدهای و با چشم و گوش و ابروی خویش معاشقت کردهای؟
گفتم: نه
گفت: از من دور شو که سنگ را عاشقی میتوان آموخت، تو را نه..!
حکایت مولانا و میهمانش شمس تبریزی و سرودن شعر دنیا همه هیچ
میگویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
– پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است.
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.
این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
میگویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
– پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است.
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.
این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
💠 داروخانه خوراکی :
فلفل 👈🏻 کپسول لاغری بی خطر
عدس 👈🏻 داروی ضد دلشوره
تخمه آفتابگردان 👈🏻 ضد سکته و لخته شدن خون
ماهی 👈🏻 داروی افسردگی
دارچین 👈🏻 ضد دیابت و چای آن تب بر معجزه آسا
گیلاس 👈🏻 داروی ضد میگرن
انبه 👈🏻 داروی اشتها آور
سرکه 👈🏻 واکسن آنفولانزا و نی نی پرارین ضدویروس
ماست ترش 👈🏻 جلوگیری از کبد چرب و سرطان کبد
آناناس 👈🏻 آسپرین خوردنی، کاهش غلظت خون
بادام 👈🏻 تقویت سیستم ایمنی و افزایش وزن
لوبیا قرمز 👈🏻 درمان مشکلات کلیه
سیب 👈🏻 مقوی مغز و بی خوابی آور
پونه کوهی 👈🏻 پنی سیلین خوراکی
چای پررنگ 👈🏻 عامل کم خونی
خوردن مواد غذایی ترش 👈🏻 ساییدگی دندان، کم خونی و فقر آهن
مصرف زیادنمک 👈🏻 بالا رفتن فشار خون
فلفل 👈🏻 کپسول لاغری بی خطر
عدس 👈🏻 داروی ضد دلشوره
تخمه آفتابگردان 👈🏻 ضد سکته و لخته شدن خون
ماهی 👈🏻 داروی افسردگی
دارچین 👈🏻 ضد دیابت و چای آن تب بر معجزه آسا
گیلاس 👈🏻 داروی ضد میگرن
انبه 👈🏻 داروی اشتها آور
سرکه 👈🏻 واکسن آنفولانزا و نی نی پرارین ضدویروس
ماست ترش 👈🏻 جلوگیری از کبد چرب و سرطان کبد
آناناس 👈🏻 آسپرین خوردنی، کاهش غلظت خون
بادام 👈🏻 تقویت سیستم ایمنی و افزایش وزن
لوبیا قرمز 👈🏻 درمان مشکلات کلیه
سیب 👈🏻 مقوی مغز و بی خوابی آور
پونه کوهی 👈🏻 پنی سیلین خوراکی
چای پررنگ 👈🏻 عامل کم خونی
خوردن مواد غذایی ترش 👈🏻 ساییدگی دندان، کم خونی و فقر آهن
مصرف زیادنمک 👈🏻 بالا رفتن فشار خون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک اتفاق با ارزش؛ پخش مسابقات قهرمانی کشور تای چی چوان بانوان و اقایان از جمعه پیش تا کنون از شبکه ورزش تلویزیون با تلاشهای فدراسیون ووشو ایران و کمیته تای چی کشوری، گامی باارزش در جهت فرهنگ سازی اشنایی با ورزشی طب چینی ، تای چی