دکتر حامد واحدی اردکانی
218 subscribers
430 photos
155 videos
10 files
710 links
Download Telegram
#جایگاه_زن
قبل از عید داشتم کتابهای کتابخانۀ کوچکمان را گردگیری می کردم. طبق معمول هر کتاب را برمی داشتم؛
عنوان آنرا نگاه می کردم؛ چند صفحه را ورق می زدم
و بعد با دستمال تمیزش می کردم.
توجه ام به جمله های "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسنگان در صفحۀ نخست کتاب ها نوشته اند.
احساس کردم به تدریج دارم قاعده ای کشف می کنم.
حداقل در کتابخانۀ من اینطور بود.

نویسندگان زن به ندرت از همسر خود تشکر کرده یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند.

در مقابل نویسندگان مرد غالبا از صبوری، همراهی و تحمّل همسرشان تشکر کرده بودند!
برایم این سوال مطرح شد که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر می کنند؟

همانجا نشستم و به زنان و مردانی که با واسطه یا بی واسطه می شناختم فکر کردم.
برخی شواهد نشان می داد که اکثر زنان زمانی موفق شده اند کتابی بنویسند که مسئولیت های سنگین خانه کمتر شده و از شوهر خود جدا شده اند!

و بیشتر مردان هم غالبا زمانی کتاب نوشته اند که همسری بوده که مسئولیت خانه را بر عهده داشته و خیال آنان از امور خانه و حتی امور شخصی شان راحت بوده است.

در بسیاری از جوامع، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب آن نشد تا مسئولیت های آنان در خانه کاهش یابد.
در واقع وظایف جدید بر وظایف قبلی آنان افزوده شد.

لذا زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیت های خانه داری و شوهرداری! خود را انجام دهد و پس از آن اگر وقتی و حوصله ای باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد.

در مقابل مردان همواره از حمایت و رسیدگی همسرشان برخوردار بوده اند. در این شرایط، دو راه باقی می ماند:
یا مردان بخشی از مسئولیت های خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان راحت شده و کتاب بنویسند یا آنکه جدا شوند
و فرصتی برای نوشتن بیابند.

گویا کم نیستند زنان نویسنده ای که راه دوم را برگزیده اند!
همزمان با این تأمّلات، ترانه « جانِ مریم » هم به گوش می رسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

با خودم گفتم عشق ورزی ما مردان هم چقدر عجیب و جالب است! به معشوق می گوییم:
تو مال من هستی. از پیش من نرو.
چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندم ها را درو کنیم. لطفا بمان و هنگامی که کار درو تمام شد
هر کجا خواستی می توانی بروی .!

#فردین_علیخواه
استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان

https://t.me/joinchat/AAAAAEQD0Idqo9XAH092Zw
«خدایا ممنوم Yes I Can».

▪️ #فردین_علیخواه|جامعه شناس
▪️کانال نویسنده:
@fardinalikhah

🔺 لطفا قبل از مطالعه مطلب، ابتدا فیلم پیوست را ببینید.

برندا جی. آلن در کتاب «موضوعات تفاوت» که در سال 2004 منتشر کرد جمله ای درخور تأمل دارد. او به نقد افسانه تحرک اجتماعی(تغییر موقعیت اجتماعی افراد) در جامعه امریکا و امکان رسیدن به رویای امریکایی(داشتن یک زندگی مرفه) می پردازد. او معتقد است که تفکر نهفته در پس این افسانه می خواهد ما را متقاعد کند که فقراء باید به خاطر فقیر بودن شان سرزنش شوند. اینکه مردم فقیر ویژگی هایی دارند که باعث می شود آن پایین ها بمانند و بالا نیایند. این #ایدئولوژی، فقرا را به خاطر موقعیتی که در آن قرار دارند سرزنش می کند و از این واقعیت تلخ غافل است که #ثروت بسیاری از مردم #ثروتمند یا به آنها به ارث رسیده است و یا اینکه آنها برای رسیدن به رویای امریکایی، در مقایسه با فقرا در موقعیت های بهتری قرار داشته اند. این تفکر بیان نمی کند که سرمایه اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی به آن سمتی روانه می شود که عده ای در آنجا ثروت، اطلاعات و یا رابطه ها را انباشت کرده اند. از نظر آلن رسانه ها اغلب این نوع تفکر را تقویت می کنند و به آن دامن می زنند.

ضمن احترام به شخص سخنران عزیز که فیلم او به پیوست آمده است، باید بگویم که یکی از ویژگی های #روان_شناسی_زرد یا آنچه #شبه_روان_شناسی نامیده می شود تقلیل مسائل اجتماعی و مشکلات ساختاری #جامعه نظیر نابرابری طبقاتی و شکاف بین فقیر-ثروتمند به ویژگی های فردی و شخصیتی است. گویی همه چیز در گرو همان جمله کوتاه « I Can» نهفته است. مشتتان را گره کنید، این جمله را بگویید تا درهای پیشرفت به رویتان باز شود.

من به هیچ وجه مخالف آموزش مهارت های کسب و کار به افراد نیستم. مشکل در سطحی کردن برخی از مباحث پیچیده اجتماعی است و این امر را جفا به افرادی می دانم که با هزاران امید در دوره های مختلف « امید/ اراده سازی» شرکت می کنند ولی پس از مدتی حاصل آن سرخوردگی و ناکامی بیشتر برای آنان است.
بر اساس تجربه زیسته و مطالعات پراکنده ام اجازه بدهید جمله های این سخنران عزیزمان را با روایت خودم بیان کنم:

این روزها نه فقرا و نه ثروتمندان کتاب نمی خوانند. به عنوان یک مسأله اجتماعی، کتاب خواندن یا نخواندن در این کشور ارتباط زیادی با میزان ثروت آدم ها ندارد. همچنین این روزها نه فقرا و نه ثروتمندان بیننده جدی و ثابت تلویزیون نیستند. چشمان هر دو به صفحه گوشی شان است.

این روزها هم فقرا و هم ثروتمندان، هم به گذشته و هم به آینده فکر می کنند. اول آنکه هر دو حسرت گذشته را می خورند. در ارتباط با آینده، هر دو هر روز قیمت ارز را چک می کنند. هر دو خوب می دانند که برای حفظ ارزش دارایی شان باید چه کنند. ولی تفاوت در آن است که فقرا هر روز بیشتر و بیشتر نگران و پریشان می شوند چون نمی توانند کاری بکنند. می بینند چه بلایی دارد بر سرشان می آید ولی جای مانور اقتصادی ندارند. به همین دلیل به هزار راه متوسل می شوند تا به آینده فکر نکنند. تلاش می کنند فکر خودشان را از آینده منحرف کنند. ولی ثروتمندان به دلیل منابع، فرصت ها و ارتباطاتی که دارند مدام بر ثروت شان افزوده می شود. آنان مدام در صفحات تقویم خود برای آینده نقشه می کشند.

این روزها هم فقرا و هم ثروتمندان به هزینه ها و درآمدهای خود فکر می کنند. دقیق هم فکر می کنند. فقرا هر روز در صفحات آخر دفتر مشق فرزندشان هزینه ها و درآمدها را دقیق می نویسند. به دلیل گرانی، فقرا مجبور شده اند تا سبد مصرفی خود را سبک تر و نحیف تر کنند و با این وجود هزینه های آنان افزایش یافته است. به ناچار پدر و مادر خانواده دو یا سه شغله شده است. این پدران و مادران هر روز صبح با تشویش از خود می پرسند:
« خدایا امروز I Can ؟؟؟ »
منظورشان تأمین درآمد برای هزینه های همان روز است. در مقابل ثروتمندان به دلیل نوسانات ارزی، و فرصت های خوب ناشی از آن هم درآمدشان چندین برابر، و هم سبد مصرفی شان سنگین تر شده است. آنان مدام با منابع خبری شان تماس می گیرند و چیزی را می خرند و چیزی را می فروشند. آنان هر روز صبح به هنگام گوش دادن به یک موسیقی پرانرژی در داخل ماشین شان با صدای بلند می گویند«خدایا ممنوم Yes I Can».

@dr_hamedvahedi
.....................................................
https://www.instagram.com/p/B06FnHxhnQG/
#پزشکی به مثابه شغلی وراثتی

#فردین_علیخواه|جامعه شناس
کانال نویسنده:
@fardinalikhah

در طول سال گذشته پیام هایی از تعدادی از دانشجویان دریافت کرده ام که در دانشگاههای خارج از کشور و برخی نیز در دانشگاههای داخلی در پزشکی، داندانپزشکی یا داروسازی مشغول به تحصیل اند. آنان از نگارنده این سطور راهنمایی می خواستند تا تحصیلات خود را به رشته هایی نظیر هنر، جامعه شناسی، روان شناسی و فلسفه تغییر دهند. برخی از آنان نیز هر چند تصمیمی جدی در این خصوص نگرفته اند ولی با وجود تحصیل در رشته های پزشکی، در آرزوی ورود به رشته هایی که در دل به آنها علاقه دارند شب و روز می گذرانند. من سعی کردم با آنان گفتگو کنم و دلیل شان را برای این تصمیم جویا شوم.

یکی از مهم ترین دلایل این گروه از دانشجویان برای تحصیل در رشته های پزشکی، اصرار، تمایل، علاقه، آرزو و خواست والدین شان است که می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد:
گروه نخست والدینی هستند که مشاغل خود آنان ارتباطی با رشته های پزشکی ندارد و کسب و کارشان در عرصه ای کاملا متفاوت است. این والدین، آینده مطلوب فرزندشان را به ویژه از منظر اقتصادی و رفاه، در ورود به رشته های پزشکی می بینند و آنرا تضمین کنندۀ آینده ای درخشان برای فرزندشان می دانند. تفکری که البته دور از واقعیت هم نیست. هر چند باید توجه داشت که سایر عرصه های علمی لزوما به تنگدستی منجر نخواهند شد ولی روشن است که مانند پزشکی ضمانت بالایی برای ثروتمند شدن در آنها وجود ندارد. آنچه بیان شد همه ماجرا نیست. دلایل اصرار این گروه از والدین می تواند جنبه های روان شناختی نیز داشته باشد. شاید سایه ناکامی های خود والدین در دوران زندگی شان در پشتِ چنین اصراری خانه کرده باشد: داشتن یک شغل خوب، با پرستیژ، و با درآمد بالا و همراه با احترام اجتماعی. در این گروه هستند والدینی که احساس می کنند تحویل یک پزشک به جامعه یعنی نهایت تحقق وظیفه پدری و مادری شان.

گروه دوم از دانشجویان کسانی هستند که هم پدر و هم مادر، و یا یکی از آن دو در رشته های پزشکی، دندانپزشکی، و داروسازی تحصیل کرده اند. آمار دقیقی ندارم ولی ظاهرا تعداد زیادی از دانشجویان پزشکی از این نوع خانواده ها می آیند. والدین این گروه از دانشجویان کسب و کاری در عرصه حرفه ای خود (برای مثال تأسیس کلینیک، مرکز جراحی، آزمایشگاه، داروخانه) راه اندازی کرده اند و تمایل دارند تا در دوران سالمندی، فرزند یا فرزندانشان پا جای پای آنان بگذارند. نکته جالب آنکه والدینِ والدینِ برخی از این دانشجویان نیز پزشک بوده اند. پزشکی برای این دسته از والدین یا شغلی موروثی بوده است و یا قرار است موروثی شود.

نکته ای که شاید از نظر جامعه شناختی جالب توجه است دانشجویانی اند که تقریبا تمامی اقوام شان پزشک اند. منظور از اقوام، دایی ها، خاله ها، عموها و عمه ها هستند. نسل دوم این اقوام که همین دانشجویان باشند وارد رشته های پزشکی می شوند. در واقع تشبیه این گروه به نظام کاستی(Caste System) که در هندوستان وجود دارد بی پایه نیست. گویی تقدیر این دانشجویان از قبل نوشته شده است و آنان صرفا مجری تقدیراند. معمولا به شکل نادری اتفاق می افتد که برخی از فرزندان این خانواده ها از این چرخه موروثی و کاستی خارج شوند چرا که در این صورت مدام باید به پرسش های بی پایان اقوام خود پاسخ دهند و شاید هم از کاست طرد شوند.

با صراحت بگویم که همه والدین صلاح و نیکی فرزندان شان را می خواهند. در این تردیدی ندارم. این مطلب به معنای زیر سوال بردن خیرخواهی والدین نیست. ولی وضعیت مطلوب و خوشایند آن است که هم والدین و هم فرزندان در زمینه رشته دانشگاهی، توافق و همدلی داشته باشند. احتمالا تعداد بالایی از دانشجویان پزشکی نیز از همین افراد هستند و چنین توافقی وجود دارد. ولی اگر چنین توافقی وجود نداشته باشد شرایط کمی دشوار می گردد. فرد در رشته ای تحصیل می کند که علاقه ای به آن ندارد و در نتیجه احتمال شکست تحصیلی بالا می رود، فرد وارد شغلی می شود که باز علاقه ای به آن ندارد و در همان دوران به سمت خوانندگی، تأتر، بازیگری، رمان نویسی، شاعری، یا حتی تجارت گرایش می یابد. برخی از این دانشجویان دلایل ورود خود به رشته پزشکی را صرفا ناراحت نکردن والدین، خوشحال کردن والدین، فقدان جرأت نه گفتن به والدین، دلسوزی برای والدین عنوان کرده بودند. عده ای دیگر هم نظرشان بر آن بود که چون والدین هزینه تحصیل آنها را می دهند گوش دادن به خواسته آنان طبیعی است.

جالب است که در سال های اخیر موضوعی مانند ازدواج، تصمیمی کاملا فردی تلقی می شود و والدین ترجیح می دهند که دخالت خود در این خصوص را به حداقل ممکن برسانند. چرا این اتفاق در عرصه تحصیل بسیار کند رخ می دهد؟

t.me/dr_hamedvahedi

instagram.com/dr_hamed.vahedi
#drhamedvahedi
#یک_جرعه_تامل

خداحافظی با پیژامه آبی و زیرپیراهن سفید

#فردین_علیخواه/ جامعه‌شناس
این روزها رسیدن به اندامی جذاب برای برخی از مردان تبدیل به دغدغه روزمره شده است. داشتن سیکس پک یا شکم شش تکه‌ای برای اینان هدفی جدی در زندگی است. آنان می‌خواهند لباس‌هایی که می‌خرند به‌ شکلی باشد که تناسب‌اندامشان را آشکار کند. اگر پیراهنی می‌پوشند دگمه‌های بالای پیراهن را باز می‌گذارند تا خط وسط عضلات سینه معلوم شود. برخی از آنان موهای روی سینه‌شان را می‌تراشند تا شکیل‌تر جلوه کند. موقع عبور از مقابل فروشگاههای بزرگ، کمی مکث می کنند و تصویر اندام خود را بر روی شیشه های تمیز فروشگاه چک می کنند. شاید جراحیِ بینی عمدتا به نام زنان تمام شده باشد ولی یک مطالعه دقیق می‌تواند نشان دهد که مردان هم از قافله عقب نمانده‌اند.

برخی از مردان هرروز مطالبی همچون "ده نقطه از بدن آقایان که مورد توجه خانم‌هاست" را می‌خوانند و تک‌به‌تک آن نقاط را در اندام خودشان وارسی می‌کنند. آنان هرروز در توالت خانه‌شان دستگاه فیلیپس خود را برمی‌دارند و موهای گوش، بینی و ابرو را تمیز می‌کنند. اگر زمانی مردان در مقابل ساختمان پزشکان، در درون اتومبیل خود به انتظار همسرشان می‌نشستند و از طریق گوشی «کلش آو کلانز » بازی می‌کردند امروزه دیگر خودشان از متخصصان پوست وقت دونفره می‌گیرند. حتی بعضی از آن‌ها برای آنکه موجب شک همسرشان نشوند(سروگوشش میجنبه) علاوه بر مراجعه دونفره، به‌تنهایی هم به دیدار دکتر پوست خودشان می‌روند. برخی از آنان دو یا سه ماه، سختی می کشند تا موی طبیعی بکارند. حتی با رنگ کردن موهایشان، شانس خود را برای جوانیِ بیشتر امتحان می کنند. در قرن بیستم زنان هدف اصلی صنعت مد بودند. لباس‌های شهوت‌انگیز مخصوص اتاق‌خواب عمدتاً برای زنان طراحی می‌شد. امروزه صنعت مد برای مردان نیز لباس‌های زیرِ شهوت‌انگیز برای اتاق‌خواب طراحی می‌کند.

در جامعه سنتی مردان تصور می‌کردند همین‌که مرد هستند تمام فضائل عالم را در خود دارند و به مونتاژ و نمایش بدن نیازی نیست. گویا ورق برگشته است. آنچه توصیف شد شاید قصۀ جوانان خانواده‌های متمول، و مردانی باشد که در حوالی 50 سالگی به ثبات و پیشرفت اقتصادی رسیده‌اند ولی به‌تدریج به سایر اقشار جامعه هم سرایت خواهد کرد.

در دهه‌های گذشته، نگاه «خیرۀ مردانه»، مورد نقد مطالعات اجتماعی بوده است. طبق این مطالعات، زنان همواره به‌عنوان یک کالای جنسی، هدف نگاهِ خیره مردانه بوده‌اند که مهم‌ترین ویژگی آن لذت از خیره شدن به زن به‌عنوان یک ابژۀ(هدف-شیء) جنسی است. گفته می‌شد که " متأسفانه" زنان این نگاه خیره را در خود درونی کرده و رفتارهای خود در جامعه را طبق آن نگاه سامان داده اند. مثلاً اغلب برای خوشامد مردان لباس پوشیده‌اند. ولی سخن آن است که گویا مردان نیز دارند برای خوشامد زنان لباس می‌پوشند. به‌بیان‌دیگر بدن مردان نیز به‌تدریج دارد تبدیل به ابژۀ جنسی و موضوعی برای نمایش و تماشای زنان می‌شود.

کوتاه آنکه، بدن متناسب داشتن؛ دیگر دغدغه‌ای صرفاً زنانه نیست. این روزها مردان نیز خود را قالب‌بندی و مونتاژ می‌کنند تا مورد اقبال چشم‌های خیره زنان قرار گیرند. درواقع شاهد شکل‌گیری « نگاه خیره زنانه » هستیم. پدیده‌ای که در طول تاریخ همواره متعلق به مردان بوده است.

زمانی زنان فقط با دیدن تصویر جورج کلونی در فیلم‌ها می‌توانستند درباره مردان حرف بزنند ولی امروزه آنان در دورهمی های دوستانه‌شان درباره لباس و نوع اودکلن مردان دوروبرشان نظر می‌دهند. « نگاه خیره زنانه » در حال شکل‌گیری است.

پرسش آن است که توجه مردان به اندامشان به دلیل شکل‌گیری تدریجی همین نگاه خیره زنانه است یا آنکه بیانگر عصیان مردان به هنجارهای جامعه سنتی در خصوص کلیشه‌های مردانگی است، چرا که در یک جامعه مردسالار، مردان هم به شکل دیگری قربانی اند.
🔺ارسال نظر به نویسنده: @alikhahfardin
🔺کانال نویسنده: @fardinalikhah

🌿🌷🌿🌷🌿🌷

t.me/dr_hamedvahedi
@tabaadolenazar

instagram.com/dr_hamed.vahedi
#drhamedvahedi