❇️ #طبقه_متوسط،آتش زیر خاکستر است
🗓 سهشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹
📰 گزارش روزنامهی همدلی دربارهی لزوم بازتعریف «طبقه» و موانع کنشگری «طبقهی متوسط» در ایران در گفتوگو با #احمد_بخارایی | منتشرشده در یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، شمارهی ۱۴۳۹
👈 نمایش گزارش:
🔍 بخشهایی از سخنان من:
… مفهوم «طبقهی اجتماعی» مانند بسیاری از مفاهیم دیگر لزوماً باید بازتعریف شود. در قرن نوزدهم مفهوم #طبقه در تئوری #مارکس به شکل تضاد طبقاتی مطرح شد، یعنی تمایز بین دو طبقهی #فرودست و #فرادست که #کارگر و #سرمایهداری نمایندهی آن بودند و بیشتر طبقه یک صورتبندی اقتصادی داشت. اما به مرور زمان با تغییر شکل تولید، بزرگترشدن شهرها و شکلگیری نیروهای خدمات شهری، طبقهی متوسطی پدیدار شد که لزوماً نباید در تعریف آن، فقط دنبال عوامل اقتصادی بود …
… اینک بین «طبقه» و «پایگاه اجتماعی» یک درهمآمیختگی مفهومی میبینید، چیزی که در برونداد آن «طبقه» یک زاویهی اجتماعی هم علاوه بر اقتصادی دارد …
… افراد مندرج در #طبقه_متوسط به لحاظ فکری «رو به جلو»، «نو» و «آیندهنگر» هستند، اصطلاحاً «سنتگریز» هستند، یعنی آهستهآهسته «طبقه» یک رنگ و بوی محتوایی پیدا کرده است …
… شما یک تحصیلکردهی بیکار را فرض کنید، کسی که دکترا گرفته ولی بیکار است و به عبارتی صفر ریال درآمد دارد. ممکن است این فرد از منظر اقتصادی جزء دهکهای یک یا دو تعریف شود، اما در واقع جزء «طبقهی متوسط» است.
بنابراین «طبقهی اجتماعی ـ اقتصادی متوسط» تعریف سیالی دارد …
… اینکه گفته میشود امروز در ایران، طبقهی متوسط زائل شده یا من میگویم «تبخیر» شده، این با توجه به مفهومی از طبقه است که بیشتر رنگ و بوی اقتصادی دارد و عمدتاً کسانی که در دهکهای ۵ تا ۷ تعریف میشدند، به دهکهای ۱ تا ۴ نزول کرده اند …
… در زمان پهلوی، شکلگیری نظام اداری متناسب با نیازهایش بود و کارمندانش را در سطح متوسط نگاه میداشت اما بعد از #انقلاب بزرگشدن نظام اداری متناسب با نیازها نبود، بلکه متناسب با ارتباطها بود. بنابراین شما الآن شاهد یک حاکمیت بزرگ با حقوقبگیران وسیع هستید که مانند «دریاچهای با عمق یکوجب» است و تعداد زیادی حقوقبگیر وجود دارد، اما تقریباً همهی اینها در دهکهای ۱ تا ۴ قرار دارند. یعنی طبقهی متوسط همانطور که گفتم «تبخیر» شده است …
… اگر گفته میشود این طبقهی متوسط «بیتفاوت» شده و این بیتفاوتی تبدیل به ویژگی ذاتی آن شده است، این غلط است. نگاه کنید؛ بیتفاوتی جایی است که اثربخشی وجود نداشته باشد، یعنی شما دو دفعه کاری انجام میدهید و میبینید که اثری نداشته، دیگر آن را انجام نمیدهید، این یک نوع از خودبیگانگی است، چرا که احساس کماثر بودن دارد. اینکه من جامعهشناس سکوت کنم و بیتفاوت باشم و بگویم دیگر تریبونی برای حرف زدن ندارم و دیگر به من فرصت ایفای نقش نمیدهند بنابراین کنار بنشینم، این به آن معنا نیست که نقش خودم و بحث خودم را فراموش کرده ام، بلکه نشستهام تا در اولین فرصتی که پیش آید به صحنه برگردم. پس «تبخیر»، شکلگیری یک ابر متراکم آمادهی باریدن و طغیان را به دنبال دارد …
… آدمهای تحصیلکرده عمدتاً انسانهای مدرن هستند، چرا که کسی که تحصیل کرده عادت دارد که واقعگرا باشد، یعنی بر اساس تجربه، تعقل، اندیشه و خردورزی به یک چیز باور پیدا کند. او از الگوهای سنتی که بیشتر به دنبال «تبعیت» و «مرید و مرادی» هستند، دوری میجوید …
… این بیتفاوتی اجتماعی، احساس کماثر بودن، احساس بینقش بودن، به معنای تسلیم شدن نیست، به معنای آتش زیر خاکستر است …
… این هنرمند، این دانشگاهی، این معلم، بخشی از روحانیت که تحولخواه هستند، بیتفاوت نیستند، بلکه موانعی بر سر راه است که نمیتوانند ایفای نقش کنند …
… مشکل خاص جامعهی ما این است که با موانع بزرگ و عمیق روبهرو هستیم یعنی «جهل مرکب» در میان صاحبان قدرت، یعنی این که «نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند» …
… جامعهای توسعهیافته میشود که در آن انسانهای «نو» شکل بگیرند، یکی از ویژگیهای انسانهای نو این است که تقدیرگرا نباشند و به اثرگذاری خودشان معتقد باشند. فرهنگ آمیخته با قدرت سیاسی در کشور ما دنبال تقدیرگرایی است …
⚠️ درخواست: بازپخش پستها در هرجا، لطفاً مستقیم از کانال یا با درج پیوند پست و نام کانال صورت پذیرد؛ هرگونه تغییر در ترکیب و چیدمان پست، شایسته نیست.
🎞🎙🖌 دیگر یادداشتها و سخنرانیها 👇
| Instagram | YouTube | SoundCloud | Site |
🗓 سهشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹
📰 گزارش روزنامهی همدلی دربارهی لزوم بازتعریف «طبقه» و موانع کنشگری «طبقهی متوسط» در ایران در گفتوگو با #احمد_بخارایی | منتشرشده در یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، شمارهی ۱۴۳۹
👈 نمایش گزارش:
🔍 بخشهایی از سخنان من:
… مفهوم «طبقهی اجتماعی» مانند بسیاری از مفاهیم دیگر لزوماً باید بازتعریف شود. در قرن نوزدهم مفهوم #طبقه در تئوری #مارکس به شکل تضاد طبقاتی مطرح شد، یعنی تمایز بین دو طبقهی #فرودست و #فرادست که #کارگر و #سرمایهداری نمایندهی آن بودند و بیشتر طبقه یک صورتبندی اقتصادی داشت. اما به مرور زمان با تغییر شکل تولید، بزرگترشدن شهرها و شکلگیری نیروهای خدمات شهری، طبقهی متوسطی پدیدار شد که لزوماً نباید در تعریف آن، فقط دنبال عوامل اقتصادی بود …
… اینک بین «طبقه» و «پایگاه اجتماعی» یک درهمآمیختگی مفهومی میبینید، چیزی که در برونداد آن «طبقه» یک زاویهی اجتماعی هم علاوه بر اقتصادی دارد …
… افراد مندرج در #طبقه_متوسط به لحاظ فکری «رو به جلو»، «نو» و «آیندهنگر» هستند، اصطلاحاً «سنتگریز» هستند، یعنی آهستهآهسته «طبقه» یک رنگ و بوی محتوایی پیدا کرده است …
… شما یک تحصیلکردهی بیکار را فرض کنید، کسی که دکترا گرفته ولی بیکار است و به عبارتی صفر ریال درآمد دارد. ممکن است این فرد از منظر اقتصادی جزء دهکهای یک یا دو تعریف شود، اما در واقع جزء «طبقهی متوسط» است.
بنابراین «طبقهی اجتماعی ـ اقتصادی متوسط» تعریف سیالی دارد …
… اینکه گفته میشود امروز در ایران، طبقهی متوسط زائل شده یا من میگویم «تبخیر» شده، این با توجه به مفهومی از طبقه است که بیشتر رنگ و بوی اقتصادی دارد و عمدتاً کسانی که در دهکهای ۵ تا ۷ تعریف میشدند، به دهکهای ۱ تا ۴ نزول کرده اند …
… در زمان پهلوی، شکلگیری نظام اداری متناسب با نیازهایش بود و کارمندانش را در سطح متوسط نگاه میداشت اما بعد از #انقلاب بزرگشدن نظام اداری متناسب با نیازها نبود، بلکه متناسب با ارتباطها بود. بنابراین شما الآن شاهد یک حاکمیت بزرگ با حقوقبگیران وسیع هستید که مانند «دریاچهای با عمق یکوجب» است و تعداد زیادی حقوقبگیر وجود دارد، اما تقریباً همهی اینها در دهکهای ۱ تا ۴ قرار دارند. یعنی طبقهی متوسط همانطور که گفتم «تبخیر» شده است …
… اگر گفته میشود این طبقهی متوسط «بیتفاوت» شده و این بیتفاوتی تبدیل به ویژگی ذاتی آن شده است، این غلط است. نگاه کنید؛ بیتفاوتی جایی است که اثربخشی وجود نداشته باشد، یعنی شما دو دفعه کاری انجام میدهید و میبینید که اثری نداشته، دیگر آن را انجام نمیدهید، این یک نوع از خودبیگانگی است، چرا که احساس کماثر بودن دارد. اینکه من جامعهشناس سکوت کنم و بیتفاوت باشم و بگویم دیگر تریبونی برای حرف زدن ندارم و دیگر به من فرصت ایفای نقش نمیدهند بنابراین کنار بنشینم، این به آن معنا نیست که نقش خودم و بحث خودم را فراموش کرده ام، بلکه نشستهام تا در اولین فرصتی که پیش آید به صحنه برگردم. پس «تبخیر»، شکلگیری یک ابر متراکم آمادهی باریدن و طغیان را به دنبال دارد …
… آدمهای تحصیلکرده عمدتاً انسانهای مدرن هستند، چرا که کسی که تحصیل کرده عادت دارد که واقعگرا باشد، یعنی بر اساس تجربه، تعقل، اندیشه و خردورزی به یک چیز باور پیدا کند. او از الگوهای سنتی که بیشتر به دنبال «تبعیت» و «مرید و مرادی» هستند، دوری میجوید …
… این بیتفاوتی اجتماعی، احساس کماثر بودن، احساس بینقش بودن، به معنای تسلیم شدن نیست، به معنای آتش زیر خاکستر است …
… این هنرمند، این دانشگاهی، این معلم، بخشی از روحانیت که تحولخواه هستند، بیتفاوت نیستند، بلکه موانعی بر سر راه است که نمیتوانند ایفای نقش کنند …
… مشکل خاص جامعهی ما این است که با موانع بزرگ و عمیق روبهرو هستیم یعنی «جهل مرکب» در میان صاحبان قدرت، یعنی این که «نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند» …
… جامعهای توسعهیافته میشود که در آن انسانهای «نو» شکل بگیرند، یکی از ویژگیهای انسانهای نو این است که تقدیرگرا نباشند و به اثرگذاری خودشان معتقد باشند. فرهنگ آمیخته با قدرت سیاسی در کشور ما دنبال تقدیرگرایی است …
⚠️ درخواست: بازپخش پستها در هرجا، لطفاً مستقیم از کانال یا با درج پیوند پست و نام کانال صورت پذیرد؛ هرگونه تغییر در ترکیب و چیدمان پست، شایسته نیست.
🎞🎙🖌 دیگر یادداشتها و سخنرانیها 👇
| Instagram | YouTube | SoundCloud | Site |