دورها | علوم انسانی
109 subscribers
28 links
دورها درباره‌ی انسان است و هرآنچه ربط و نسبتی با او دارد.
http://dourha.ir
@dourha_ensani
Download Telegram
@dourha_ensani


متافیزیک مرگ: آیا جاودانگی خواستنی است؟

دکتر آرش نراقی


شوق به جاودانگی بازتاب هراس ما از مرگ است. انسانی که مرگ را هراس انگیز می یابد، در عالم ذهن و واقع می کوشد راهی برای گریز از آن بیابد. اساطیر گذشته سرشار از حکایات انسانهایی است که در جستجوی اکسیر حیات جان باخته اند. فلسفه های پیشینان هم نظام های عظیم آفریدند تا به ما بباورانند که مرگ پایان زندگی نیست، و وجود آدمی در ورای مرگ جسمانی اش تداوم می یابد. یکی از رازهای جذابیت ادیان وعده جاودانگی بوده است. امید به جاودانگی هراس از مرگ را می راند، و به زندگی انسان هراسیده آرامش می بخشد. در تمام این موارد فرض بر این است که مرگ بد و جاودانگی خوب است.

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=489
@dourha_ensani

چه کنیم با ملال و دلشوره‌ی پاییز؟

دکتر پرستوامیری


پاییز فصل عجیبی است؛ هزار رنگ و هزار چهره دارد؛ برای بعضی آدم‌ها پاییز پادشاه فصل‌هاست، فصل عاشقی و قدم زدن زیر باران و شنیدن صدای خش‌خش برگ‌ها و لذت بردن از نارنجی‌ها و نارنگی‌ها. اما برای بعضی آدم‌ها اوضاع کاملا متقاوت است؛ بعضی افراد نه تنها از دیدن این زرد و نارنجی‌ها حال‌شان جا نمی‌آید، بلکه پاییز برای‌شان همراه است با ملال و دلشوره و بی‌حوصلگی و افسردگی.

روز اول پاییز در صفحه‌ی اینستاگرامم از دوستان و مخاطبانم خواستم تجربه‌ی خودشان را از پاییز با من درمیان بگذارند و بگویند با ملال و دلشوره پاییز چه می‌کنند؟ پاسخ‌ها جالب و متنوع بودند. برخی راه‌کارها بیشتر منفعلانه بودند، مانند گوش دادن به موسیقی، تماشای فیلم و خواندن کتاب؛ و برخی راه کارها فعالانه تر بودند، مانند پیاده روی و ورزش، معاشرت با عزیزان و سفر کردن؛ و برخی هم گفته بودند چاره‌ای نیست جز تحمل کردن.

اما چرا واکنش افراد به پاییز متفاوت است؟ چه کسانی در پاییز دچار ملال و افسردگی می‌شوند؟ چه راه‌کارهایی برای مقابله با افسردگی و دل‌گیری پاییزی وجود دارد؟
در ادامه به این سوالات پاسخ خواهیم داد.

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=58
@dourha_ensani

در روزگار سخت چه کمکی از فلسفه ساخته است؟

دکتر بابک عباسی


مکتب رواقی، که شباهت‌های قابل تأملی هم با آیین بودا دارد، هدفش به زبان امروزی بالا بردن انعطاف‌پذیری روانی انسان‌ها بود و نیز کمک به انسان‌ها برای قرار گرفتن در مسیر زندگی درست (زندگی فضیلتمندانه).
رواقیان هم تبیینی از رنج و زندگی نامطلوب داشتند، و هم بر اساس آن تبیین، راهکاری برای رهایی از رنج و قرار گرفتن در مسیر زندگی خوب پیشنهاد می‌کردند.

من در اینجا سعی می‌کنم دو ایده را که نَسب‌شان به تعالیم رواقی می‌رسد طرح کنم و خیلی کوتاه ربط این دو را به تاب‌آوری و خوب زیستن نشان دهم: ایدۀ پذیرش (که مبتنی است بر تمایز امور قابل کنترل از امور غیرقابل کنترل) و ایدۀ بسندگیِ فضیلت.

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:


http://dourha.ir/?p=570
@dourha_ensani

آشپزخانه در حال بلعیدن پذیرایی است!

دکتر فردین علیخواه

به نظر می‌رسد در جامعه فعلی ایرانی، آشپزخانه بیشتر کارکردی نمایشی می‌یابد. درواقع آشپزخانه در حال تبدیل شدن به معبد و مأمن مصرف‌گرایی است. وسایل چیده و به نمایش گذاشته می‌شوند. آشپزخانه‌های قدیم ازنظر پخت‌وپز بسیار فعال بودند هرچند وسایل ساده‌ای داشتند. برعکس، آشپزخانه‌های جدید بسیار شیک و مدرن‌اند ولی از نظر پخت‌وپز چندان فعال نیستند و عمدتاً بیانگر پرستیژ اجتماعی خانواده‌ها هستند.
درحالی‌که خانواده در ایران بیش‌ازپیش کوچک‌تر می‌شود آشپزخانه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند. درحالی‌که فرهنگ صرف غذا در رستوران یا سفارش غذا از بیرون بیش‌ازپیش گسترش می‌یابد آشپزخانه‌ها مدام بزرگ‌تر می‌شوند. حتی در برخی از خانه‌ها آشپزخانه بزرگ‌تر از پذیرایی است. آشپزخانه در حال بلعیدن پذیرایی خانه است.


متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=435
@dourha_ensani

و عشق، تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب می‌کند مانوس!




دکتر علی‌رضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم‌پزشکی تبریز


عشق چطور موجب رشد آدم‌ها می‌شود؟ آیا شور عشق برای تداوم رابطه کافی است؟ آیا می‌توان شور اولیه در روابط عاشقانه را حفظ کرد؟ چرا پرشورترین عاشقان هم در خطر دل زدگی هستند؟ آیا رابطه‌ی عاشقانه غیر از شور و اشتیاق، موهبت دیگری ندارد؟ چه کنیم با رابطه‌ای که اشتیاق اولیه در آن خاموش شده است؟

عشق” یکی از قدرتمندترین احساسات بشری است. بروز عشق باعث تغییرات قدرتمندی در رفتار، نگرش و وضعیت بیولوژیک فرد می‌شود. شور و هیجانی که دیدار یار به فرد می دهد، تجربه‌ای عمیقا تکان‌دهنده است. از طرف دیگر زمان این شور و هیجان (برخلاف عواطف دیگر) بسیار طولانی و مداوم است. عواطفی همچون “ترس” و “خشم” نیز می‌توانند بسیار تند و شدید باشند اما (برخلاف عشق) آنها زیاد طول نمی‌کشند و با همان سرعتی که پدیدار می‌شوند، ناپدید می‌گردند. اما عشق با خود، “برانگیختگی” شدید و طول کشنده‌ای می‌آورد. برانگیختگی که عمیقاً سیستم عصبی خودکار (اتونوم) فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. (به‌شخصه همیشه به دوستان رزیدنت روانپزشکی توصیه می‌کنم که در صورت مواجهه با “عشق‌های دیرهنگام” و بالاتر از دهه پنجاه و شصت زندگی، مواظب وضعیت قلبی عروقی فرد باشند، چراکه میزان فشار بر سیستم قلبی عروقی آن‌ها واقعا سنگین است.)



متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=504
@dourha_ensani

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی


دکتر علی‌رضا فرنام

استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز



“فروید” عشق را ادامه “خودشیفتگی” می‌دید! او با تیزبینی متوجه شده بود که عاشق در معشوق قسمتی از وجود خودش را می‌بیند! قسمتی که پس از رشدیافتگی، جلوه‌ای باشکوه پیدا خواهد کرد، آن چنان که اکنون در وجود پرشکوه معشوق پدیدار شده است!

این همان نکته‌ای است که عشاق جوان باید مدنظر داشته باشند؛ عشق هدف نیست، مرحله‌ای از مراحل رشد روحی روانی است! در مرحله‌ای، خود شما باید واجد خصوصیات معشوق شوید. آن چه در معشوق دوست داشتنی می‌نماید را دریابید و آن را در درون خود جا بیاندازید!

همه عمر برندارم سر ازاین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

(سعدی)

اما ...

ما عاشق چه کسانی می شویم و معشوق هر کس چه خصوصیاتی دارد؟

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=507
@dourha_ensani

آیا واقعا افکار ما بر جهان خارج از ما و وقایع آن تاثیر می گذارند؟

(منبع: روزنامه خراسان)

دکتر پرستوامیری
دکترای تخصصی روانشناسی سلامت

افکار شما به واقعیت تبدیل می شود.
با هرآن چه تصور کنید، روبه رو می شوید.
آن چه احساس می کنید جذب می کنید.
در این دنیا هیچ چیزی نیست که نتوانید داشته باشید.
هیچ محدودیتی برای شما وجود ندارد.
احساس های منفی ترمزهای شما هستند؛ از احساس های منفی دوری کنید.


شاید شما هم در سمینارهایی با عناوینی مثل موفقیت، فکر مثبت، قانون جذب، قانون منتالیسم و غیره شرکت کرده یا ویدیوهایی از سخنرانان اصطلاحا انگیزشی در شبکه های اجتماعی دیده باشید. تفکر محوری و مشترک این رویکردها به طور کلی این است که افکار ما بر جهان اثر می گذارد و انسان با اندیشه و اراده هرآنچه می خواهد به دست می آورد. اغلب آدم ها بعد از شنیدن این گونه سخنرانی ها می گویند سرشار از انرژی و انگیزه هستند؛ سرشار از حال خوب و امید. اما چه می شود که اثر این سخنرانی ها کوتاه مدت است؟ چرا حال خوب و انگیزه ی حاصل از این سخنان تداوم ندارند؟ و آدم ها مدام از این سمینار به آن سمینار، از این کلاس به آن کلاس می روند؟ آیا این قبیل باورها و سخنان ریشه های علمی دارند؟
در این مقاله سعی می کنیم با نگاهی موشکافانه تر به چند باور کلیدی و مشترک در این قبیل رویکردها بپردازیم.


متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=512
@dourha_ensani

چرا در رابطه با آدم‌های غریبه، دست به پیش‌داوری می‌زنیم؟

دکتر پرستوامیری

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک نفر را دورادور می­‌شناسید و یا برای اولین بار که می­‌بینید حس خوبی نسبت به او ندارید، اما هنگامی که فرصت آشنایی برای شما ایجاد می­‌شود متوجه می­‌شوید که قضاوت­‌تان اشتباه بوده و گاهی اوقات حتی تبدیل به دوستان خوبی هم می­‌شوید. اما چرا این اتفاق برای ما پیش می­‌آید؟ چرا گاهی ما در برخورد اول، در مورد دیگران برداشت نادرستی داریم؟ چرا بعضی از ما بیش از دیگران دچار این اشتباه می­‌شویم؟

خطاهای شناختی، ذهن، رفتار و تکامل در این میان چه نقشی دارند؟


متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=518
@dourha_ensani

در انتظار معنا
(کافکا، کامو، بکت و بحران مع
نا)

دکتر آرش نراقی


پرسش اصلی من در این گفتار این است:  تجربه‌ی وجودی خداناباوری چه پیامدهایی برای بشر مدرن داشته است و چگونه و در چه سطحی بشر مدرن را به جستجوی معنویتی این جهانی واداشته است؟
به نظرم رمان مدرن را می توان یکی از بهترین منابع برای یافتن پاسخی به این پرسشها دانست.  تجربه وجودی انسانی که خدای خود را از کف داده و نومیدانه در جستجوی روزنه امیدی در تاریکای جهان بی خداست، از جمله مضامین مهم رمان مدرن است.  از این رو می کوشم در اینجا روایت پاره ای از رمان نویسان برجسته دوران مدرن را درباره تجربه وجودی جهانی بی خدا بررسی کنم و نشان دهم که چگونه این دغدغه وجودی ایشان را به جستجوی نوع جدیدی از معنا و معنویت برانگیخت.
جهان‌نگری غرب در دوران پیشا-مدرن عمدتا از دو سرچشمه‌ی اصلی بر می‌آمد: نخست، آیین مسیحیت که عمدتا مبتنی بر آموزه‌ّ‌های کتاب مقدس و تفسیر کلیسا از آن بود، و دیگری، فلسفه‌ی یونان باستان خصوصاً آرای ارسطو. توماس آکویناس اصلی‌ترین چهره فکری در قرون وسطی بود که این دو جریان را در هم آمیخت و به جهان نگری دوران خویش شکل بخشید. این جهان نگری بر مبنای فرض وجود یک خدای خیر و حکیم بنا شده بود که حضوری جاری در تمام اجزای جهان داشت.  حکمت او به ساختار جهان نظمی معقول و فهم پذیر می بخشید، و خیریت او وحشت زیستن در یک جهان وحشی و نامهربان را تحمل پذیر می کرد.  به بیان دیگر، حضور و حاکمیت این موجود نیکخواه و خردمند جهان بیگانه را با وجود رمیده و ترسیده انسان یگانه و آشنا می کرد، و به این ترتیب جهان از وحشت کده ای تهدیدگر به خانه یا پناهگاهی امن و آرامش آفرین بدل می شد.   بنابراین، کلان روایت دینی جهان را از جنس ما می کرد، یعنی نوعی جان در رگ و پی اجزای جهان جاری می کرد، و ساختار آن را چنان می نمود که گویی به کنش های انسان حساس است و نسبت به آنها واکنش های متناسب و غالباً پیش بینی پذیر نشان می دهد.  بنابراین، در چارچوب این کلان روایت، انسانها می توانستند از طریق بر سرمهر آوردن خدای حکیم و مهربان، نیروهای سرکش و ویرانگر جهان، مانند مرگ، بلایای طبیعی، و بی عدالتی ها و خشونت های اجتماعی، را دست کم تاحدّی رام خود کنند.

اما رفته رفته تصویر انسان از جهان به مثابه خانه یا پناهگاهی امن تغییر کرد ...


متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=523
@dourha_ensani

چرا نمی‌توانیم تصمیم بگیریم؟
(چهار ویژگیِ تصمیم‌نگیرها!)


دکتر پرستو امیری
منبع: روزنامه خراسان


اغلب ما با اهمال‌کاری آشنا هستیم اما بیشتر آن را در مورد انجام کارها و فعالیت‌ها شنیده‌ایم.
معمولا افراد نگران، کمال‌گراها و وسواسی‌ها کارهای‌شان را به تعویق می‌اندازند. حتی آدم های معمولی هم از اهمال‌کاری شکایت دارند.

اما جالب است که بدانید اهمال‌کاری فقط در مورد انجام کارها نیست، بلکه افراد زیادی در “تصمیم گیری و انتخاب” اهمال‌کاری می کنند.

اما چه کسانی و چرا در تصمیم‌گیری اهمال کاری می‌کنند؟
این مساله دلایلی گوناگونی دارد، در این یادداشت کوتاه به چند علت شایع می‌پردازیم.




متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=528
@dourha_ensani

چطور در آزمایشگاه، یک فیلسوف بسازیم؟

علی اشکان‌نژاد


در روزگار ما، اینک، مقاله‌ی فلسفی می‌تواند کنار جدول یک روزنامه چاپ شود. و چشم‌ها را با عناوین سرگرمی‌ساز مشغول کند! دیگر جای آشوب و بی‌قراری نیست. مزمّل و مدثّری برنمی‌سازد، نمی‌آراید. این فلسفه، اضطراب و دلهره، تولید نمی‌کند. روح ندارد. اضطراری نیست؛ اجتناب‌پذیر است. خطیر نیست؛ پیش‌پا‌افتاده است.
بحث فلسفی می‌کنند؛ و به جایِ این که بعد از آن، بر خویش بلرزند، قهوه می‌نوشند، با شکلات؛ و لبخند می‌زنند.
فلسفیدن، یک بازی روانی (گیم) است. و شأنیت یک بازی، به «تمام نشدنِ» آن است. می‌بینید که هر گزاره‌ای را تا ابد می‌شود در بازی آورد و مشغله ساخت. خاتمه‌دهنده و فیصله‌بخش ندارد.
در عین حال اما، بازی‌های جدیدی نیز، در حال ظهورند. کارخانه‌ی فلسفه، که پیش‌تر با طرح پرسش‌ها و مسائل اساسی، زمین لرزه پدید می‌آورد، امروز تولیدکننده‌ی «مسأله‌نُماها» شده است؛ در قالب بسته‌های سرگرمی-تفریحی برای گذراندن اوقات فراغت؛ با طعمی از احساس تکبر از پی اندیشیدن! و ممکن است دیگر آن موضوعیت گذشته را نداشته باشد و رغبت‌انگیز جلوه نکند. ممکن است حتی به زودی تعطیل شود. همان‌طور که پیش از این نیز پدیدا‌رهایی از دست رفته‌اند که در زمان خودشان، هیچ‌کس گمان نداشت که ممکن است روزی حذف شوند. داستان‌های معنابخشی که روی پای پدربزرگ‌‎ها و مادربزرگ‌ها، نسل به نسل در گوش ما زمزمه می‌شد و دیگر اثری از آن‌‎ها نیست.
اما چه می‌توان کرد؟

در ادامه بخوانید که چطور می‌توان در آزمایشگاه، یک فیلسوف ساخت؟


متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=532
@dourha_ensani

دلالت‌های سیاسی و اقتصادی مدیریت مرگ در دوران معاصر

دکتر رضا تسلیمی طهرانی
جامعه شناس

شاید بتوان گفت مبارزه با مرگ و خواست زندگی در طول تاریخ هیچ‌گاه به اندازه‌ی امروز نبوده است. اکنون مرگ تنها در صورتی «خوب» تلقی می‌شود که تمام افراد دخیل در فرآیند مردن مبارزه خود علیه مرگ را با تمام قدرت انجام داده باشند (کلههییر، ۲۰۰۷: ۱۴۶). این مبارزه در سطوح فردی و اجتماعی در جریان است و به همین دلیل است که به وسیلۀ واکسیناسیون با بیماری کودکان مبارزه می‌شود، بیماری‌های مسری با سرعت کنترل می‌شوند، خودکشی مصیبتی بزرگ تلقی می‌شود و از آن به شدت نهی می شود، تصادفات رانندگی محدود می‌شوند و مراقبت از سالمندان گسترش می‌یابد.
اما پرسش اینجا است که به چه دلیل در صورتبندی جدید قدرت، اینچنین با مرگ مبارزه می‌شود و در راه افزودن بر طول عمر افراد تلاش می‌شود؟ آیا می‌توان این خواست را تنها با دلایل انسان دوستانه و مبتنی بر حقوق بشر یا تاکید بر کرامت انسان توضیح داد؟ یا دلایل اصلی را باید در جای دیگری جستجو کرد؟ به نظر می‌رسد موضوع اصلی در اینجا نه ملاحظات انسان دوستانه بلکه دغدغه‌های اقتصادی باشند.
جوامع مدرن به انسان به چشم نیروی کار می‌نگرند و در این راه شرایط لازم برای بهره برداری هرچه بیشتر از او را فراهم می‌کنند. به همین دلیل است که امروز پزشکی تا این حد مهم است و پزشکان از اقتدار برخوردارند و موضوعات مرتبط با سلامتی و بهداشت تا این اندازه اهمیت دارند.

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=539
@dourha_ensani

با زخم‌های روان‌مان چه‌کار کنیم؟

علی اشکان نژاد


زخم، از جغرافیای روان انسان، دور نیست. انسان به واسطه ی انسان بودن و در ارتباط با انسان های دیگر بودن، زخمی خواهد شد، حتی در بهترین شرایط محیطی و تربیتی. هرچقدر مراقبت کنیم، هر چقدر موانع قوی تری برای عدم مواجهه با زخم پیش بینی کنیم و تدارک ببینیم، راه به جایی نخواهیم برد؛ ما زخمی خواهیم شد.
شاید گمان کنید که زخم ها می آیند و راه پیدا می کنند و به هر طریقی به ما می رسند. اما به نظر می رسد این ماییم که در پنهان‌گاه روان خود، زخم را جستجو می کنیم و در نهایت به چنگ می آوریم!
ملاقات با زخم، اشتهای روان ما است. حضور درد و رنج، برای ما خوشایند است. و همنشینی با او آرزو است. چرا که مرهم دلپذیر، همیشه و تنها، پس از رنج، نصیب ما شده است.
اما ما با زخم های مان چه می کنیم؟
در روش زندگی مان، برای ابراز، نوازش یا درمان جویی، چه چاره ای داریم؟
از نظر نویسنده به نظر می رسد مواجهه ی ما با زخم های مان، دست کم سه صورت دارد، که هر چه از صورت اول به صورت سوم حرکت کنیم، طنزش کمتر، و زیبایی آن بیشتر می شود!

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=545
@dourha_ensani

انسان، نیازمند معنا/ پدر، مرجع معنابخش

(دکتر پرستو امیری / متخصص روانشناسی سلامت
علی اشکان نژاد/ دانشجوی دکتری فلسفه غرب)



اروین یالوم در کتاب روانشناسی اگزیستانسیالیسم نوشته است: ما موجوداتی در جستجوی معنا هستیم که باید با دردسر پرتاب شدن به درون دنیایی که خود ذاتا بی معناست کنار بیاییم.
انسان برای زیستن در جهان نیازمند درک پدیدارها و معنابخشی به آن هاست. از هزاران سال پیش بشر در مورد چیستی و چرایی هستی و اجزای آن کنجکاو بوده است. وضعیت های ناشناخته و مبهم برای انسان، اضطراب آوربوده و در نتیجه همواره برای شناخت و معنابخشی به دورترین پدیدارها یعنی ستارگان تا نزدیک ترین آن ها یعنی خودش تلاش کرده است. بنابراین جعل معنا و معنابخشی به جهانی ذاتا بی معنا، از ویژگی های بشر است. اما بشر در مواجهه با پدیدارها، از کجا این معنا را دست و پا می کند؟ آن منبع رجوع چیست؟


انسان در پیش روی خود، دو منبع معرفت بیشتر نداشت (و ندارد): "مواجهه ی حسی با جهان هستی و پدری که به عنوان مرجع معنابخش، پدیدارهای این جهان را تفسیر کند".
پدران، در جوامع کهن فقط مهیا کننده خوراک و امنیت نبوده اند. مهم تر از آن، باید بر هر پدیداری که انسان ها با آن روبه رو می شدند معنایی در راستای خیر و صلاح اجتماع می بخشیدند.




متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=556
@dourha_ensani

آیا پژوهش‌گرانِ دنیای روان‌شناسی به ما دروغ می‌گویند؟


دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این یادداشت پیش‌تر در روزنامه خراسان چاپ شده‌است.)

حتما برای شما هم پیش آمده‌است که در جایی یافته‌های یک پژوهش علمی را بخوانید (مثلا نتایج بررسی رابطه‌ی ویژگی‌های شخصیتی والدین و نحوه‌ی تربیت فرزندان‌شان. یا کشف عواملی که می‌تواند پیش‌بینی‌کننده‌ی رضایت زناشویی در زوج‌ها باشد. یا بررسی تاثیر خوردن فلان ماده‌ی غذایی بر سلامت قلب یا ابتلا به سرطان و غیره) و بعد به این فکر کنید اما این نتایج در مورد من صادق نیست!

بیایید ببینیم چرا این اتفاق می‌افتد؟
آیا پژوهش‌گران به ما دروغ می‌گویند؟!
آیا ما آدم عجیب و استثنایی هستیم؟!
اصلا می‌توان به یافته های پژوهش های تجربی اعتماد کرد؟!


متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=574
@dourha_ensani


زنگ‌های خطرِ اختلالات شخصیت


دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این مقاله پیش‌تر در روزنامه خراسان منتشر شده‌است.)


کسی را می‌شناسید که تا به‌حال هرگز برای لحظاتی خودخواه نبوده باشد؟ هرگز دروغ نگفته باشد و کسی را فریب نداده باشد؟ هرگز دچار بی‌ثباتی، تردید، دقت بیش از حد و یا شک نشده باشد؟ هرگز نسبت به اطرافیان احساس وابستگی نکرده باشد؟

گمان نمی‌کنم کسی را بشناسید که این تجارب را نداشته است. اما ماجرا وقتی جالب می‌شود که بدانید تمام این‌ها را یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت نیز تجربه می کند، منتهی با کیفیت و کمیتی متفاوت از یک فرد بهنجار سالم.
مثلا شخصیت‌های خودشیفته نیز خودخواه هستند؛ شخصیت ضداجتماعی هم دروغ می‌گوید؛ شخصیت‌های مرزی بی ثبات، وسواسی‌ها مردد و دقیق، پارانوئیدها شکاک و وابسته‌ها هم وابسته به دیگران هستند. (این‌ها فقط چند نمونه از اختلالات شخصیت هستند.)

اما آیا هرکسی این رفتارها را داشت دچار اختلال شخصیت است؟
چه معیارهایی تعیین می‌کنند که یک رفتار در ما در حد سالم و طبیعی است یا حالتی ناسالم و ناکارآمد پیدا کرده و نیازمند مداخلات روانشناختی است؟

در این مقاله به این سوالات پاسخ می‌دهیم.

متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:

http://dourha.ir/?p=578