Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation زنان و مردان حرف می زنند، آنها در دنیای گفتمان ها زندگی می کنند؛ این موضوعی تعیین کننده است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
مصاحبه با ژک-الن میلر
برگردان سارا سمیعی
هانا وار: در مورد فانتسم مردانه چطور؟
ژک الن میلر: در مورد مردان فانتسم در لحظهی وقوع عشق، نقش مهمی دارد. مثال کلاسیک را لکان تفسیر کرده است. همان مثالی که از رمان گوته میآورد و شور و اشتیاقی که وِرتِر جوان در نخستین دیدار با شارلوت در خود احساس میکند که در حال شیر دادن به کودکی بود که در آغوش داشت. در اینجا ویژگی مادرانهی زن موجب بروز عشق شده است. مثال دیگر را از تجربیات بالینی خودم میآورم. رئیسی که حدودا پنجاه سال داشت، از میان داوطلبانی که برای شغل منشیگری نزد او آمده بودند، به زن جوان بیست سالهای درجا ابراز عشق کرده بود. او از خود میپرسید که چه چیز او را وادار به این کار کرده است؟ بنابراین برای مشاوره نزد من آمد. طی جلسات روانکاوی او علت را کشف کرد: این مرد در آن زن جوان، خصایل خود در ۲۰ سالگی را کشف کرده بود و رفتاری را که در نخستین مصاحبهی شغلی از خود بروز داده بود. میشود گفت که او در واقع عاشق خودش شده بود. در این دو مثل میتوان دو نظریهی متمایز فروید را مشاهده کرد: ما کسی را دوست داریم که حمایتمان میکند: در این دو مثال این فرد: یا مادر است یا تصویری خودشیفته از خویش.
هانا وار: انگار ما عروسکهای خیمهشب بازی هستیم!
ژک–الن میلر: نه! بین یک زن معین و یک مرد معین، هیچ چیز از قبل نوشته نشده است، هیچ قطبنما و راهنمایی در کار نیست، هیچ رابطهای از پیش شکل نگرفته است. آشنایی یک زن و مرد، مثل آنچه بین اسپرماتوزویید و تخمک رخ میدهد، برنامریزی شده نیست و هیچ چیز هم به ژنها مرتبط نیست. زنان و مردان حرف میزنند، آنها در دنیای گفتمانها زندگی میکنند، این موضوعی تعیینکننده است. سازوکار عشق به فرهنگ محیط بسیار حساس است. هر تمدن را با ساختارهایی که برای رابطهی بین دو جنس تعیین میکند، میتوان بازشناخت. در جوامع لیبرال غربی که در عین جوامعی تجاری و حقوقیاند، رابطهی بین دو جنس از شکل «یکه» به شکل «چندگانه» در حال تغییر است. الگوی ایدهآل «عشق بزرگ سراسر زندگی» بهتدریج صحنه را به قرارملاقاتهای سریع و عشقهای فوری و سناریوهای جدیدِ عشقهای آلترناتیو، متوالی و حتی همزمان واگذار میکند.
هاناوار: پس تکلیف عشق طولانی چه می شود؟ عشق ابدی؟
ژک الن میلر: بالزاک گفته است:
«هر اشتیاقی که ابدی نباشد زشت است.» اما آیا اشتیاق یک رابطه می تواند در تمام طول زندگی همواره حفظ شود؟ یک مرد هر چه بیشتر خود را وقف تنها یک زن می کند، آن زن بیشتر برای او دلالت مادرانه می یابد: و بیشتر از آنکه دوستش بدارد برایش متعالی و غیر قابل دستیابی می شود...
منبع: برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#ژک_الن_میلر #هاناوار #لکان #گوته #بالزاک
#عشق #شور #اشتیاق #فرهنگ #گفت_و_گو #دوست
#مادر #خودشیفته #لیبرال #غربی #آلترناتیو #عشق_ابدی #مادرانه #متعالی
انتخاب ویدئو و متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی
@doostdaran_freudianassociation
برگردان سارا سمیعی
هانا وار: در مورد فانتسم مردانه چطور؟
ژک الن میلر: در مورد مردان فانتسم در لحظهی وقوع عشق، نقش مهمی دارد. مثال کلاسیک را لکان تفسیر کرده است. همان مثالی که از رمان گوته میآورد و شور و اشتیاقی که وِرتِر جوان در نخستین دیدار با شارلوت در خود احساس میکند که در حال شیر دادن به کودکی بود که در آغوش داشت. در اینجا ویژگی مادرانهی زن موجب بروز عشق شده است. مثال دیگر را از تجربیات بالینی خودم میآورم. رئیسی که حدودا پنجاه سال داشت، از میان داوطلبانی که برای شغل منشیگری نزد او آمده بودند، به زن جوان بیست سالهای درجا ابراز عشق کرده بود. او از خود میپرسید که چه چیز او را وادار به این کار کرده است؟ بنابراین برای مشاوره نزد من آمد. طی جلسات روانکاوی او علت را کشف کرد: این مرد در آن زن جوان، خصایل خود در ۲۰ سالگی را کشف کرده بود و رفتاری را که در نخستین مصاحبهی شغلی از خود بروز داده بود. میشود گفت که او در واقع عاشق خودش شده بود. در این دو مثل میتوان دو نظریهی متمایز فروید را مشاهده کرد: ما کسی را دوست داریم که حمایتمان میکند: در این دو مثال این فرد: یا مادر است یا تصویری خودشیفته از خویش.
هانا وار: انگار ما عروسکهای خیمهشب بازی هستیم!
ژک–الن میلر: نه! بین یک زن معین و یک مرد معین، هیچ چیز از قبل نوشته نشده است، هیچ قطبنما و راهنمایی در کار نیست، هیچ رابطهای از پیش شکل نگرفته است. آشنایی یک زن و مرد، مثل آنچه بین اسپرماتوزویید و تخمک رخ میدهد، برنامریزی شده نیست و هیچ چیز هم به ژنها مرتبط نیست. زنان و مردان حرف میزنند، آنها در دنیای گفتمانها زندگی میکنند، این موضوعی تعیینکننده است. سازوکار عشق به فرهنگ محیط بسیار حساس است. هر تمدن را با ساختارهایی که برای رابطهی بین دو جنس تعیین میکند، میتوان بازشناخت. در جوامع لیبرال غربی که در عین جوامعی تجاری و حقوقیاند، رابطهی بین دو جنس از شکل «یکه» به شکل «چندگانه» در حال تغییر است. الگوی ایدهآل «عشق بزرگ سراسر زندگی» بهتدریج صحنه را به قرارملاقاتهای سریع و عشقهای فوری و سناریوهای جدیدِ عشقهای آلترناتیو، متوالی و حتی همزمان واگذار میکند.
هاناوار: پس تکلیف عشق طولانی چه می شود؟ عشق ابدی؟
ژک الن میلر: بالزاک گفته است:
«هر اشتیاقی که ابدی نباشد زشت است.» اما آیا اشتیاق یک رابطه می تواند در تمام طول زندگی همواره حفظ شود؟ یک مرد هر چه بیشتر خود را وقف تنها یک زن می کند، آن زن بیشتر برای او دلالت مادرانه می یابد: و بیشتر از آنکه دوستش بدارد برایش متعالی و غیر قابل دستیابی می شود...
منبع: برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#ژک_الن_میلر #هاناوار #لکان #گوته #بالزاک
#عشق #شور #اشتیاق #فرهنگ #گفت_و_گو #دوست
#مادر #خودشیفته #لیبرال #غربی #آلترناتیو #عشق_ابدی #مادرانه #متعالی
انتخاب ویدئو و متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنچه نمی تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
.
آنچه نمیتواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمیتواند گفته شود روی سوژه سنگینی میکند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف میکند. این تصویر [آدم را] شوکه میکند. آن، مرد جوانی را نشان میدهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آنها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد میشود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک میکند.
نکته جالب این است که آنچه نمیتواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید میکند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی میگذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن میرود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد میکند، محدود میکند و گاهی به هر کاری کردن ختم میشود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئیسانس از بدن. همه چیز نمیتواند گفته شود. آنچه باقی میماند نوعی ژوئیسانس خالص (ناب) است.
چطور میتوان با آنچه نمیتواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادیای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتناش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI میگوید. اما نه همیشه.
آنچه نمیتواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آنجا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاقاش است، درست آنجاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز میگرداند: «?Che vuoi» «چه میخواهی؟»
لکان در سمینار VI میگوید که بزرگ دیگری پاسخ میدهد: «سوژه فالوس را میخواهد» و اینجا جایی است که روانکاوی وا میماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر میکند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.
آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل
[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور
video : Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
آنچه نمیتواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمیتواند گفته شود روی سوژه سنگینی میکند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف میکند. این تصویر [آدم را] شوکه میکند. آن، مرد جوانی را نشان میدهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آنها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد میشود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک میکند.
نکته جالب این است که آنچه نمیتواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید میکند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی میگذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن میرود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد میکند، محدود میکند و گاهی به هر کاری کردن ختم میشود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئیسانس از بدن. همه چیز نمیتواند گفته شود. آنچه باقی میماند نوعی ژوئیسانس خالص (ناب) است.
چطور میتوان با آنچه نمیتواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادیای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتناش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI میگوید. اما نه همیشه.
آنچه نمیتواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آنجا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاقاش است، درست آنجاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز میگرداند: «?Che vuoi» «چه میخواهی؟»
لکان در سمینار VI میگوید که بزرگ دیگری پاسخ میدهد: «سوژه فالوس را میخواهد» و اینجا جایی است که روانکاوی وا میماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر میکند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.
آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل
[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور
video : Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation بسیاری از روانکاوان هیچ وقت نتوانستند از مقوله مقاومت فراتر بروند؛ چه در عرصه تئوریک چه در عرصه عملی. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
کسانی که اینجا هستند در واقع از نظر ما می بایست دارای یک خصیصه اساسی باشند و آن هم اشتیاق است. یکی از طرقی که با آن می توان میزان اشتیاق را سنجید این است که شخص حاضر باشد برای تحقق بخشیدن به اشتیاقش از خود مایه بگذارد و این مایه گذاشتن صور متعدد دارد، مایه گذاشتن از وقت، مایه گذاشتن از انرژی، از پول و مهم تر از همه مایه گذاشتن از وجود. به خاطر همین است که کسانی نمی توانند یا نمی خواهند از وقتشان مایه بگذارند به نوعی حذف می کنیم، کسانی را که نمی خواهند از انرژی شان مایه بگذارند حذف می کنیم، اینها کسانی هستند که سعی دارند دانش را از طریق اسمز فرا بگیرند یعنی حاضر نیستند خودشان سهمی را داشته باشند. کسانی هستند مرتبا در این جلسه، آن جلسه یا این کنفرانس آن کنفرانس شرکت می کنند ولی وقتی از خودشان خواسته می شود که حالا لازم است چند تا کتاب بخوانید، تمایلی ندارند. ما برای اینکه متوجه شویم این اشتیاق وجود دارد، قطعا یک ثبت نامی داریم، و کسانی هستند که مایل نیستند از پولشان مایه بگذارند بالطبع این تعداد هم حذف می شوند. بنابراین اگر کسی نتواند از وقت، از انرژی و از پولش مایه بگذارد، قطعا قادر نیست که از وجودش هم مایه بگذارد.در نتیجه کار کردن با این اشخاص آب در هاون سابیدن است و اضافه کردن او به جمعیتی که قادر به مایه گذاشتن از خودش است باعث می شود که کار یک رکود کلی پیدا کرده و به نتیجه نهایی خود نرسد یا به آن لطمه وارد شود. عدم تمایل یا عدم توانایی در مایه گذاشتن از وجود آن فاکتوری است که توده دوم و سوم را از جمعیت اول جدا می کند. علاوه بر این عوامل مایه گذاشتن از منیت هم است. به عنوان مثال کسی که جزء توده سوم است( در آنالیز است ولی تمایلی به شرکت در این کلاس ها ندارد.) نمونه ای می آورم از شخصی در آنالیز بود و تلاش بی دریغی برای تشکیل کلاس های قبلی در انجمن روانشناسی کرد و از آنجایی که این کلاس ها عملا تشکیل شد می توانیم بگوییم در تلاش خودش موفق بود.
منتها وقتی این کلاسها تشکیل شد بهانه آورد که به دلیل مشغله زیاد نمیتواند در این کلاسها شرکت کند. برای من شکی باقی نبود که او حاضر نیست با دانشجویانش یا با همکاران جوانترش روی یک نیمکت بنشیند و در این کلاسها شرکت کند و این منیت اوست که به او این اجازه را نمیدهد. شکی نیست که قابلیت مایه گذاشتن از وجود یک قابلیت مادرزادی نیست و بستگی به شرایط و اوضاع و احوال دارد. در عین حال یک موضوع انتزاعی هم نیست و میباید که در چهارچوب دیالکتیک ناخودآگاه مورد ارزیابی قرار بگیرد. به خاطر همین هم است که من این کلاسها را با مطالعه این پدیده آغاز میکنم. با مطالعه پدیده مایه گذاشتن از خود که باید در چهارچوب دیالکتیک ناخودآگاه انجام بگیرد. طبیعی است که در اینجا واژه مقاومت یا resistance به ذهن ما خطور کند. تصور نمیکنم هیچ واژه ای به اندازه «مقاومت» در ادبیات روانکاوی و روانکاوانه تکرار شده باشد و همین طور تصور نمیکنم هیچ واژهای مبهمتر از آن در این ادبیات وجود داشته باشد. هرکس بر اساس مقاومتهای شخصی خود تعبیری از کلمه مقاومت دارد و آن را به گونه خاصی به کار میبرد تا جایی که تنها اثر دختر فروید (آنا فروید) منحصر به مطالعه بر روی انواع و اقسام مقاومتها میشود و این اثر در بعضی از محافل و مکاتب روانکاوی به چنان شهرت و محبوبیتی میرسد که کل آثار پدر را که یک انسیکلوپدی واقعی در روانکاوی است تحت الشعاع قرار میدهد. پس میبینیم که مقاومت چه نقش عظیمی را به عهده دارد. میتوان گفت که بسیاری از روانکاوان هیچ وقت نتوانستند از مقوله مقاومت فراتر بروند چه در عرصه تئوریک و چه در عرصه عملی و از نظر من گیر کردن در مقوله مقاومت خودش یک مقاومت در برابر بدنه عظیم تئوری روانکاوی است یعنی مقاومت روانکاو در مقابل روانکاوی، مقاومت مکاتب روانکاوی در مقابل روانکاوی. به خاطر بیاوریم که لکان اعلام کرده که تنها مقاومتی که در روانکاوی وجود دارد از طرف روانکاو است و این موضوعی است که جای غور و تفحص و بحث و گفتگوی بسیاری دارد که به آن خواهیم پرداخت. فروید خیلی زود به مقوله مقاومت رسید و به آن پرداخت. تقریباً از اولین آثارش میشود این واژه را جدا کرد و تا مدتها هم در آثارش میتوان آن را دنبال کرد. فروید از دو نوع مقاومت صحبت میکرد. مقاومت بیمار در جریان روانکاوی و مقاومت جامعه در مقابل روانکاوی.
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#فروید #لکان #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی #اشتیاق #روانکاو #روانکاوی #مقاومت #آنالیز
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
منتها وقتی این کلاسها تشکیل شد بهانه آورد که به دلیل مشغله زیاد نمیتواند در این کلاسها شرکت کند. برای من شکی باقی نبود که او حاضر نیست با دانشجویانش یا با همکاران جوانترش روی یک نیمکت بنشیند و در این کلاسها شرکت کند و این منیت اوست که به او این اجازه را نمیدهد. شکی نیست که قابلیت مایه گذاشتن از وجود یک قابلیت مادرزادی نیست و بستگی به شرایط و اوضاع و احوال دارد. در عین حال یک موضوع انتزاعی هم نیست و میباید که در چهارچوب دیالکتیک ناخودآگاه مورد ارزیابی قرار بگیرد. به خاطر همین هم است که من این کلاسها را با مطالعه این پدیده آغاز میکنم. با مطالعه پدیده مایه گذاشتن از خود که باید در چهارچوب دیالکتیک ناخودآگاه انجام بگیرد. طبیعی است که در اینجا واژه مقاومت یا resistance به ذهن ما خطور کند. تصور نمیکنم هیچ واژه ای به اندازه «مقاومت» در ادبیات روانکاوی و روانکاوانه تکرار شده باشد و همین طور تصور نمیکنم هیچ واژهای مبهمتر از آن در این ادبیات وجود داشته باشد. هرکس بر اساس مقاومتهای شخصی خود تعبیری از کلمه مقاومت دارد و آن را به گونه خاصی به کار میبرد تا جایی که تنها اثر دختر فروید (آنا فروید) منحصر به مطالعه بر روی انواع و اقسام مقاومتها میشود و این اثر در بعضی از محافل و مکاتب روانکاوی به چنان شهرت و محبوبیتی میرسد که کل آثار پدر را که یک انسیکلوپدی واقعی در روانکاوی است تحت الشعاع قرار میدهد. پس میبینیم که مقاومت چه نقش عظیمی را به عهده دارد. میتوان گفت که بسیاری از روانکاوان هیچ وقت نتوانستند از مقوله مقاومت فراتر بروند چه در عرصه تئوریک و چه در عرصه عملی و از نظر من گیر کردن در مقوله مقاومت خودش یک مقاومت در برابر بدنه عظیم تئوری روانکاوی است یعنی مقاومت روانکاو در مقابل روانکاوی، مقاومت مکاتب روانکاوی در مقابل روانکاوی. به خاطر بیاوریم که لکان اعلام کرده که تنها مقاومتی که در روانکاوی وجود دارد از طرف روانکاو است و این موضوعی است که جای غور و تفحص و بحث و گفتگوی بسیاری دارد که به آن خواهیم پرداخت. فروید خیلی زود به مقوله مقاومت رسید و به آن پرداخت. تقریباً از اولین آثارش میشود این واژه را جدا کرد و تا مدتها هم در آثارش میتوان آن را دنبال کرد. فروید از دو نوع مقاومت صحبت میکرد. مقاومت بیمار در جریان روانکاوی و مقاومت جامعه در مقابل روانکاوی.
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#فروید #لکان #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی #اشتیاق #روانکاو #روانکاوی #مقاومت #آنالیز
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation روانکاوی تجربه سوژه است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
روانکاوی تجربه سوژه است و این مهم ترین نکته است. این تجربه چگونه آغاز می شود؟ در ابتدای کار همیشه یک درخواست درمان وجود دارد (یک درخواست تراپوتیک) که این درخواست منتج از یک درد و رنج درونی است. این رنج یک رنج روحی است و خود متقاضی هم این را می داند حتی اگر بازتاب های جسمی داشته باشد که اغلب هم دارد. در ابتدای کار پس یک درخواست درمان وجود دارد ولی خیلی زود تبدیل به یک تفحص می شود. می توان این تفحص را تفحص حقیقت نامید، تفحص حقیقت اشتیاق. در عین حال میتوانیم همان طور که میلر گفته است در مورد همه این واژه ها تردید داشته باشیم، در مورد واژه تفحص، اشتیاق، حقیقت و ... اما نمی توان در مورد آنچه که در نهایت کار بدست می آید تردید کرد. آنچه در نهایت کار بدست می آید به نظر لکان وجود زدایی[۱] است که درواقع می توانیم بگوییم یک توهم زدایی واقعی است. توجه کنیم که وجود زدایی با بی وجودی [۲] کاملا متفاوت است. پیشوند de در فرانسه به معنی برداشتن، گرفتن، تخلیه کردن، به هم زدن است و در این نئولوژیسم لکان نوعی گرفتن، برداشتن و تخلیه کردن و برهم زدن وجود را القا میکند که به خوبی کاری که در روانکاوی انجام میگیرد را نشان می دهد. در واقع روانکاوی بادکنک imaginaire را سوراخ میکند و وجودی را که در آن سرمایه گذاری شده خالی میکند، از بسیاری از چیزها جز صورتکی باقی نمی گذارد، و تمام ظواهر را که جزء وجود نیستند و حتی در نقطه مقابل آن هستند به عدم می کشاند. در واقع می توان گفت روانکاوی کشف کردن هیچ است، هیچی که در پس تمام ظواهر و تمام صورتک ها است و بالماسکه هیستریک این را به بهترین نحو به نمایش می گذارد.در پس بالماسکه هیستریک هیچ است.
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#روانکاوی #میترا_کدیور #لکان #سوژه #اشتیاق #تفحص #حقیقت #هیستریک
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#روانکاوی #میترا_کدیور #لکان #سوژه #اشتیاق #تفحص #حقیقت #هیستریک
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation انسان در هیچ رابطه ای فریب کارتر از رابطه اش با اشتیاق خودش نیست. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم از دوره اول(۱۰خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی-مکتب لکان
حال برگردیم به همان مقوله اشتیاق و این که معنی واقعی آن در پایان روند روانکاوی خود سوژه روشن میشود. اشتیاق آن چیزی است که برای دستیابی به آن و معرفت به آن طی طریق لازم است که یکی از انواع آن روانکاوی است. مقولهای فریبکارتر از اشتیاق وجود ندارد، انسان در هیچ رابطهای فریبکارتر از رابطهاش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقاً چیزی است که سوژه در روند روانکاویاش با آن برخورد میکند، برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن. سوژه به تدریج متوجه میشود که نه رشته تحصیلیاش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را، نه برخی وقتها همسرش را و نه بعضی وقتها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را. در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخابها بر اساس اشتیاق بوده است. در انتهای این روند برگ ریزان که سوژه به تدریج در آن از هر پوششی تهی میشود، در عریانی و بی چیزی مطلق آخر کار، در آن لحظه که سوژه خودش را همچون غریقی تنها میبیند، تخته پارهای از جایی سر بر میآورد که آن تخته پاره چیزی نیست جز ابژهای که اشتیاق از آن زاده میشود، که آن را لکان ابژه «a» مینامد. این همان چیزی است که اشتیاق روانکاو نامیده میشود و این همان هدفی است که مسیر را مشخص میکند. بنابراین تا شما به آن نقطه نرسید، نمیتوانید تصوری از آن داشته باشید. این توده آنچنان متراکم و آنچنان غیر قابل رسوخ است که برای رسیدن به آن مدت زمانی به درازای چندین سال لازم است. نکته شگفت انگیز دیگر این که دست یافتن به این توده متراکم و غیرقابل نفوذ، منجر به این میشود که دست یابنده، خودش تماماً تبدیل به آن بشود، همچنان که در افسانهها هست که شیئی این خاصیت را دارد که وقتی کسی به آن دست میزند ماهیتش تغییر میکند و خود تبدیل به همان شیء میشود. در افسانههای تمام فرهنگها هست. سنگ، طلا و یا چنین چیزی، در اینجا هم واقعاً همان اتفاق میافتد، یعنی سوژهای که به این توده متراکم دست پیدا میکند، خودش برای دیگران تبدیل به یک معما میشود، زیرا با هیچ یک از معیارهای آنها قابل تعریف نیست و هرگز آنجایی نیست که انتظارش را دارند.
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#میترا_کدیور #روانکاوی #اشتیاق #ابژه #سوژه
انتخاب متن و تصویر: زهراشمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
از کلاس های عرصه فرویدی-مکتب لکان
حال برگردیم به همان مقوله اشتیاق و این که معنی واقعی آن در پایان روند روانکاوی خود سوژه روشن میشود. اشتیاق آن چیزی است که برای دستیابی به آن و معرفت به آن طی طریق لازم است که یکی از انواع آن روانکاوی است. مقولهای فریبکارتر از اشتیاق وجود ندارد، انسان در هیچ رابطهای فریبکارتر از رابطهاش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقاً چیزی است که سوژه در روند روانکاویاش با آن برخورد میکند، برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن. سوژه به تدریج متوجه میشود که نه رشته تحصیلیاش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را، نه برخی وقتها همسرش را و نه بعضی وقتها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را. در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخابها بر اساس اشتیاق بوده است. در انتهای این روند برگ ریزان که سوژه به تدریج در آن از هر پوششی تهی میشود، در عریانی و بی چیزی مطلق آخر کار، در آن لحظه که سوژه خودش را همچون غریقی تنها میبیند، تخته پارهای از جایی سر بر میآورد که آن تخته پاره چیزی نیست جز ابژهای که اشتیاق از آن زاده میشود، که آن را لکان ابژه «a» مینامد. این همان چیزی است که اشتیاق روانکاو نامیده میشود و این همان هدفی است که مسیر را مشخص میکند. بنابراین تا شما به آن نقطه نرسید، نمیتوانید تصوری از آن داشته باشید. این توده آنچنان متراکم و آنچنان غیر قابل رسوخ است که برای رسیدن به آن مدت زمانی به درازای چندین سال لازم است. نکته شگفت انگیز دیگر این که دست یافتن به این توده متراکم و غیرقابل نفوذ، منجر به این میشود که دست یابنده، خودش تماماً تبدیل به آن بشود، همچنان که در افسانهها هست که شیئی این خاصیت را دارد که وقتی کسی به آن دست میزند ماهیتش تغییر میکند و خود تبدیل به همان شیء میشود. در افسانههای تمام فرهنگها هست. سنگ، طلا و یا چنین چیزی، در اینجا هم واقعاً همان اتفاق میافتد، یعنی سوژهای که به این توده متراکم دست پیدا میکند، خودش برای دیگران تبدیل به یک معما میشود، زیرا با هیچ یک از معیارهای آنها قابل تعریف نیست و هرگز آنجایی نیست که انتظارش را دارند.
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#میترا_کدیور #روانکاوی #اشتیاق #ابژه #سوژه
انتخاب متن و تصویر: زهراشمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه پنجم دوره اول (۲۴ خرداد ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
......
لکان میگوید «آنچه که اشتیاق نامیده میشود باعث میشود که زندگی در بزدلی خالی از هر گونه معنا باشد». به خاطر همین است که زندگی یک نوروتیک خالی از هر گونه معناست و این آن چیزی است که یک هملت را از یک آنتیگون مجزا میسازد. آنتیگون بر اساس فرمان دیگری عمل نمیکند، حتی اگر این دیگری، بزرگترین و قدرتمندترین دیگریها باشد یعنی کرئون، او بر اساس خواسته بزرگ دیگری عمل میکند. خواسته خدایان که بر آدمیان مقرر کردهاند که مردگان میبایست دارای مدفنی باشند. آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است. هملت اما موجود قابل ترحمی است که قادر نیست خواسته خدایان یا قانون آنها را اجرا کند. قانونی که در آن کسی که مرتکب قتل شده، مستوجب مرگ است. او در نهایت فقط قادر است که یک انتقام شخصی بگیرد، آن هم در لحظه آخر و وقتی که در مییابد که همچون یک بزدل و یک فریب خورده خواهد مرد. و صد البته وفادار به ساختار وسواسی خودش. هملت در مدت کوتاه زندگیاش تلاش کامل به خرج داده که به انتظارات دیگران خیانت کند و هم عشق را به سخره بگیرد و هم دوستی را و هم جایگاه خودش را به عنوان وارث تاج و تخت، یعنی حافظ و مجری قانون. لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» میدانست etre pour la mort یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق میافتد. سوژه بالاخره باور میکند که میراست. که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همهاش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمیگیرد. در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید. هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد.
.....
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #اشتیاق #سوژه #آنتیگون #زندگی #مرگ #هملت #قانون #خدایان #بزرگ_دیگری #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
Theatre : Antigone /Ivo van Hove
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
......
لکان میگوید «آنچه که اشتیاق نامیده میشود باعث میشود که زندگی در بزدلی خالی از هر گونه معنا باشد». به خاطر همین است که زندگی یک نوروتیک خالی از هر گونه معناست و این آن چیزی است که یک هملت را از یک آنتیگون مجزا میسازد. آنتیگون بر اساس فرمان دیگری عمل نمیکند، حتی اگر این دیگری، بزرگترین و قدرتمندترین دیگریها باشد یعنی کرئون، او بر اساس خواسته بزرگ دیگری عمل میکند. خواسته خدایان که بر آدمیان مقرر کردهاند که مردگان میبایست دارای مدفنی باشند. آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است. هملت اما موجود قابل ترحمی است که قادر نیست خواسته خدایان یا قانون آنها را اجرا کند. قانونی که در آن کسی که مرتکب قتل شده، مستوجب مرگ است. او در نهایت فقط قادر است که یک انتقام شخصی بگیرد، آن هم در لحظه آخر و وقتی که در مییابد که همچون یک بزدل و یک فریب خورده خواهد مرد. و صد البته وفادار به ساختار وسواسی خودش. هملت در مدت کوتاه زندگیاش تلاش کامل به خرج داده که به انتظارات دیگران خیانت کند و هم عشق را به سخره بگیرد و هم دوستی را و هم جایگاه خودش را به عنوان وارث تاج و تخت، یعنی حافظ و مجری قانون. لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» میدانست etre pour la mort یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق میافتد. سوژه بالاخره باور میکند که میراست. که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همهاش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمیگیرد. در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید. هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد.
.....
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #اشتیاق #سوژه #آنتیگون #زندگی #مرگ #هملت #قانون #خدایان #بزرگ_دیگری #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
Theatre : Antigone /Ivo van Hove
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کل وجود ندارد؛ در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً برحق باشد. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
انتخاب کلمات
نویسنده: لوره نوو
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: سوده رخشا
مقابله: فرزام پروا
ویرایش: حامد خطیبی
منتشر شده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۴ توسط NLS
......
روانکاوی معنی را از اسارت واپس زنی رها کرد جایی که قدرت با مذهب پیمان اتحادی تشکیل داده بود؛ در حالی که معنی مذهبی همیشه پنهان کننده حقیقت بوده است. ولی، همان طور که ژ. ا. میلر در معرفیاش در خصوص کنگره WAP درباره بُعد واقع که به زودی برگزار میگردد، توضیح میدهد[۷]، این کاپیتالیسم است در اتحادش با دانش ـ از طریق تبلیغات جهانی شدن و یک ارتباط با کالاهای مادی و ابزارهایی که به پیوندهای اجتماعی مقدم شمرده شدهاند ـ که موجب یک غیرطبیعی شدن بعد سمبولیک و [بعد] واقع طبیعت شده است. به نظر میرسد که تلویزیون این شعار جدید را منتقل میکند: همه چیز میتواند گفته شود، و شنیده شود، توسط همه، بدون محدودیت، همه چیز میتواند بدون هیچ پوششی نشان داده و دیده شود.
لکان مخالف این روند بود، که گاهی آن را یک هذیان مینامید. به هر حال بدون ترفیع عملکرد پدر ـ که او را تا یک صورت ظاهر (semblant) تقلیل داده بود ـ و بدون هیچ درخواستی برای، یا نوستالژی برای، جایگاه قدیمی، او ثابت میکند که محدودیتی وجود دارد. با استفاده از Gödelian matheme، (خط خورده S(A ، که بی ثباتی و ناکاملی بزرگ دیگری را صورت بندی میکند، او تصدیق میکند که کل-آن را-گفتن ممکن نیست: این یک ناممکنی است، یک ناممکنیای که با آن بُعد واقع و همچنین نا-کل را ابداع کرد.
و بنابراین او با lalangue در یک کلمه، بُعد واقع زبان- فی- نفسه را نامگزاری [تعمیدی] میکند،که شامل یک محدودیت میشود؛ ناممکنی خود آن.
بدین ترتیب او با کل آن را گفتنِ حادثه تاریخی خودش، مخالفت میکند، استیلی که ـ به علت پیچیدگیاش ـ به عنوان یک نقطه توقف این جنون تعبیری عمل میکند، با معرفی ملاحظهای متفاوت در ارتباط با گفتن [le dire]، جایی که اشتیاق آنالیست و خود پایان روانکاوی را از آنجا برگرفت: آن خوب- گفته شدهی روانکاوی.
این دورهای است که او سمینارهایش را درباره منطق ارائه میکند و به طور اخص سمینار هنوز، که از خلال فرمولهای sexuation، تلاش میکند آن چیزی را بنویسد که، از رابطه جنسی، قابل نوشتن نیست[۸].
و بنابراین، در این بافتار، فرد میتواند خوب- گفته شده را در محدودهی طبقه بندی منطقی حدوث در نظر بگیرد، از آنچه که از نوشته نشدن دست میکشد، در حالی که کل- آن- را گفتن در محدودهی ضرورت قرار میگیرد، آنچه که از نوشته شدن دست نمیکشد.
خوب- گفته شدهی یک آنالیز میتواند در شکل حقیقت لکانی درک گردد، که لکان دقیقاً به عنوان نا- کل نشان خواهد داد. این دلالت بر آن دارد که همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کلّ وجود ندارد، در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً بر حق باشد. مثل یک عنصر جامد، این varité، که در توافق با تنوع [variété] حقیقت [vérité] است، قطعاً صورتهای زیادی دارد.
راز روانکاوی اینجاست: اگر چه فرد باید با آن کنار بیاید، فقط بخشی از حقیقت قابل گفتن است، فرد فقط میتواند آن را نیمه-بگوید.
پس خوب- گفته شده بسیار شبیه نیمه-گفته شده است چرا که آن در تقابل با گفتن-همه چیز [کل-آن را-گفتن] عمل میکند، و با فوران سائقی که بر میانگیزد.
«این از طریق همین ناممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.»[۹]
Matheme گفتار روانکاوی یک جدایی حک میکند بین معنا [sense]، بین S1، ارباب دال و S2، دانش در جایگاه حقیقت، که به بی-معنایی [non-sense] تقلیل یافته است.
در تقابل با سراشیبی معنا و سراشیبی نشانه، لکان نوشتن را معرفی میکند و بر این تأکید میکند که، آن چه نوشته شده، فقط با یک ضربه قلم مو، به یک ویژگی، تقلیل یافته است. او این را، در پایان تدریسش، با استفاده از دال یکه و تنها (all-alone) تعیین میکند، تا یک ویژگی منحصر به فرد ژوئیسانس را مشخص کند، مناسب برای هر یک، «که دیگر هیچ معنایی را حمل نمیکند» و باقیماندهای است که وقتی آنالیزی که به پایان خود رسیده بر جا مانده است.
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #ناخودآگاه #بعد_سمبولیک #بعد_واقع #حقیقت #ژوئی_سانس #اشتیاق_آنالیست #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
ویدئو: مصاحبه سکوت/ ساموئل بكت
انتخاب ويدئو و متن: ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
نویسنده: لوره نوو
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: سوده رخشا
مقابله: فرزام پروا
ویرایش: حامد خطیبی
منتشر شده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۴ توسط NLS
......
روانکاوی معنی را از اسارت واپس زنی رها کرد جایی که قدرت با مذهب پیمان اتحادی تشکیل داده بود؛ در حالی که معنی مذهبی همیشه پنهان کننده حقیقت بوده است. ولی، همان طور که ژ. ا. میلر در معرفیاش در خصوص کنگره WAP درباره بُعد واقع که به زودی برگزار میگردد، توضیح میدهد[۷]، این کاپیتالیسم است در اتحادش با دانش ـ از طریق تبلیغات جهانی شدن و یک ارتباط با کالاهای مادی و ابزارهایی که به پیوندهای اجتماعی مقدم شمرده شدهاند ـ که موجب یک غیرطبیعی شدن بعد سمبولیک و [بعد] واقع طبیعت شده است. به نظر میرسد که تلویزیون این شعار جدید را منتقل میکند: همه چیز میتواند گفته شود، و شنیده شود، توسط همه، بدون محدودیت، همه چیز میتواند بدون هیچ پوششی نشان داده و دیده شود.
لکان مخالف این روند بود، که گاهی آن را یک هذیان مینامید. به هر حال بدون ترفیع عملکرد پدر ـ که او را تا یک صورت ظاهر (semblant) تقلیل داده بود ـ و بدون هیچ درخواستی برای، یا نوستالژی برای، جایگاه قدیمی، او ثابت میکند که محدودیتی وجود دارد. با استفاده از Gödelian matheme، (خط خورده S(A ، که بی ثباتی و ناکاملی بزرگ دیگری را صورت بندی میکند، او تصدیق میکند که کل-آن را-گفتن ممکن نیست: این یک ناممکنی است، یک ناممکنیای که با آن بُعد واقع و همچنین نا-کل را ابداع کرد.
و بنابراین او با lalangue در یک کلمه، بُعد واقع زبان- فی- نفسه را نامگزاری [تعمیدی] میکند،که شامل یک محدودیت میشود؛ ناممکنی خود آن.
بدین ترتیب او با کل آن را گفتنِ حادثه تاریخی خودش، مخالفت میکند، استیلی که ـ به علت پیچیدگیاش ـ به عنوان یک نقطه توقف این جنون تعبیری عمل میکند، با معرفی ملاحظهای متفاوت در ارتباط با گفتن [le dire]، جایی که اشتیاق آنالیست و خود پایان روانکاوی را از آنجا برگرفت: آن خوب- گفته شدهی روانکاوی.
این دورهای است که او سمینارهایش را درباره منطق ارائه میکند و به طور اخص سمینار هنوز، که از خلال فرمولهای sexuation، تلاش میکند آن چیزی را بنویسد که، از رابطه جنسی، قابل نوشتن نیست[۸].
و بنابراین، در این بافتار، فرد میتواند خوب- گفته شده را در محدودهی طبقه بندی منطقی حدوث در نظر بگیرد، از آنچه که از نوشته نشدن دست میکشد، در حالی که کل- آن- را گفتن در محدودهی ضرورت قرار میگیرد، آنچه که از نوشته شدن دست نمیکشد.
خوب- گفته شدهی یک آنالیز میتواند در شکل حقیقت لکانی درک گردد، که لکان دقیقاً به عنوان نا- کل نشان خواهد داد. این دلالت بر آن دارد که همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کلّ وجود ندارد، در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً بر حق باشد. مثل یک عنصر جامد، این varité، که در توافق با تنوع [variété] حقیقت [vérité] است، قطعاً صورتهای زیادی دارد.
راز روانکاوی اینجاست: اگر چه فرد باید با آن کنار بیاید، فقط بخشی از حقیقت قابل گفتن است، فرد فقط میتواند آن را نیمه-بگوید.
پس خوب- گفته شده بسیار شبیه نیمه-گفته شده است چرا که آن در تقابل با گفتن-همه چیز [کل-آن را-گفتن] عمل میکند، و با فوران سائقی که بر میانگیزد.
«این از طریق همین ناممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.»[۹]
Matheme گفتار روانکاوی یک جدایی حک میکند بین معنا [sense]، بین S1، ارباب دال و S2، دانش در جایگاه حقیقت، که به بی-معنایی [non-sense] تقلیل یافته است.
در تقابل با سراشیبی معنا و سراشیبی نشانه، لکان نوشتن را معرفی میکند و بر این تأکید میکند که، آن چه نوشته شده، فقط با یک ضربه قلم مو، به یک ویژگی، تقلیل یافته است. او این را، در پایان تدریسش، با استفاده از دال یکه و تنها (all-alone) تعیین میکند، تا یک ویژگی منحصر به فرد ژوئیسانس را مشخص کند، مناسب برای هر یک، «که دیگر هیچ معنایی را حمل نمیکند» و باقیماندهای است که وقتی آنالیزی که به پایان خود رسیده بر جا مانده است.
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #ناخودآگاه #بعد_سمبولیک #بعد_واقع #حقیقت #ژوئی_سانس #اشتیاق_آنالیست #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
ویدئو: مصاحبه سکوت/ ساموئل بكت
انتخاب ويدئو و متن: ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation تاریخچه انجمن فرویدی @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جهت مطالعه کامل متن به #سایت_انجمن_فرویدی مراجعه بفرمایید.
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ساعت: ۱۰:۳۶
🎼 By Hans Zimmer
ساخت ویدئو و انتخاب متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#روانکاوی #روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#تاریخچه_انجمن_فرویدی
#اشتیاق #بعد_واقع #تعداد #کثرت
#ناخودآگاه #منطق
@doostdaran_freudianassociation
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ساعت: ۱۰:۳۶
🎼 By Hans Zimmer
ساخت ویدئو و انتخاب متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#روانکاوی #روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#تاریخچه_انجمن_فرویدی
#اشتیاق #بعد_واقع #تعداد #کثرت
#ناخودآگاه #منطق
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation برای نایل شدن به هر هدف باید کسی آدم را بنگرد و این کس، کسی جز «بزرگ دیگری» نیست. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
عشق: ضرورتی برای ارتقاء ژوئی سانس تا دیالکتیک اشتیاق
لکان روزی گفت: «فروید مرا می نگرد». فروید همه روانکاوان را می نگرد. اما چه کسی فروید را می نگریست؟ برای نایل شدن به هر هدف باید کسی آدم را بنگرد و این کس، کسی جز «بزرگ دیگری» نیست. لکان می گوید: اشتیاق آدمی اشتیاق دیگری است" و پارسی زبانان می گویند: «بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد».
روانکاوی بنایی است که از اولین سنگ آن تا آخرینش بر عشق استوار است. در ابتدا عشق به روانکاو، بعد عشق به ناخودآگاه و عشق به کلمه، بعدها عشق به کار یا انتقال کار، کار روانکاوی، عشق به فروید، عشق به لکان، عشق به Ecole و مهم تر از همه عشق به دانش.
برگرفته از کتاب: #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم دکتر #میترا_کدیور
تصویر مربوط به فیلم: (2000)Cast Away
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#اشتیاق
#عشق
#بزرگ_دیگری
#دیالکتیک
#بیستون
#سوژه
#فانتاسم
#Ecole
@doostdaran_freudianassociation
لکان روزی گفت: «فروید مرا می نگرد». فروید همه روانکاوان را می نگرد. اما چه کسی فروید را می نگریست؟ برای نایل شدن به هر هدف باید کسی آدم را بنگرد و این کس، کسی جز «بزرگ دیگری» نیست. لکان می گوید: اشتیاق آدمی اشتیاق دیگری است" و پارسی زبانان می گویند: «بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد».
روانکاوی بنایی است که از اولین سنگ آن تا آخرینش بر عشق استوار است. در ابتدا عشق به روانکاو، بعد عشق به ناخودآگاه و عشق به کلمه، بعدها عشق به کار یا انتقال کار، کار روانکاوی، عشق به فروید، عشق به لکان، عشق به Ecole و مهم تر از همه عشق به دانش.
برگرفته از کتاب: #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم دکتر #میترا_کدیور
تصویر مربوط به فیلم: (2000)Cast Away
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#اشتیاق
#عشق
#بزرگ_دیگری
#دیالکتیک
#بیستون
#سوژه
#فانتاسم
#Ecole
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «هر سرمایه گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی سیسم اش را دنبال کند.» @doostdaran_freudianassociation 💬👇
مقاله "درباره نارسی سیسم" فروید
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان
هر سرمایه گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی سیسم اش [را] دنبال کند. این انرژی و لیبیدو گذاشتن برای به دست آوردن رضایت است. بشر یاد می گیرد که باید یک چیزهایی را در جریان زندگی سوشیال و در جریان تمدن از دست بدهد، بعد یک چیزهای کج و معوج به جایش پیدا می کند که همان چیزها را دوباره به دست بیاورد و جایگزین کند، عشق ورزیدن و عشق به فرزند هم همین طور است.
لکان کار را آسان کرده و صحبت از نیاز، تقاضا و اشتیاق می کند. هر چیزی که خارج از نیاز باشد (نیاز آن چیزی است که برای ادامه حیات لازم است) اسمش اشتیاق است و آن را در واژه نامه فروید می گویند:”Sexuality”. بنابراین هر کاری که می کنیم غیر از آن کاری که برای زنده ماندن لازم است، اسمش”Sexuality” است. حتی آن تارک دنیایی هم که توی معابد برای خودش زندگی می کند، “Sexuality” او به این نحو است. برای فروید Sublimation یکی از راه های موفقیت آمیز خرج کردن لیبیدو است. راهی که Repression توی آن کمتر است. هدر رفتن انرژی کمتر است. یک رضایت و Satisfaction می آورد که هم فردی و هم اجتماعی است. پس Sublimation یک راه خوب خرج کردن لیبیدوست، که البته همه اینها برای به دست آوردن Satisfaction است. منتها یک راههائی هم دارد که ریاکارانه تر است (عشق و علاقه والدین به فرزند). و یک راههایی هم هستند که بعضی وقت ها مخرب هستند. مثال بارز پدر و مادرهایی که اصرار دارند بچه هایشان زندگی خوبی داشته باشند، خودشان قادر نشده اند و حالا این فشار را روی بچه ها می آورند، و تازه آن هم پیچیده شده در لفافه محبت.
اما Sublimation ریاکارانه نیست. فردی که خودش این والایش را کرده و این زحمت را کشیده، یک نارسی سیسمی برایش فراهم میشود و دیگر این فشار را به بچه هایش نمی آورد.
برگرفته از: #سایت_انجمن_فرویدی
نقاشی: دگردیسی نارسیس
اثری از: سالوادور دالی
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#نارسیسیسم
#لیبیدو
#انرژی
#عشق
#تقاضا
#اشتیاق
#والایش
#ابژه
#سکسوالیتی
#Sexuality
#Sublimation
#Satisfaction
#Repression
@doostdaran_freudianassociation
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان
هر سرمایه گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی سیسم اش [را] دنبال کند. این انرژی و لیبیدو گذاشتن برای به دست آوردن رضایت است. بشر یاد می گیرد که باید یک چیزهایی را در جریان زندگی سوشیال و در جریان تمدن از دست بدهد، بعد یک چیزهای کج و معوج به جایش پیدا می کند که همان چیزها را دوباره به دست بیاورد و جایگزین کند، عشق ورزیدن و عشق به فرزند هم همین طور است.
لکان کار را آسان کرده و صحبت از نیاز، تقاضا و اشتیاق می کند. هر چیزی که خارج از نیاز باشد (نیاز آن چیزی است که برای ادامه حیات لازم است) اسمش اشتیاق است و آن را در واژه نامه فروید می گویند:”Sexuality”. بنابراین هر کاری که می کنیم غیر از آن کاری که برای زنده ماندن لازم است، اسمش”Sexuality” است. حتی آن تارک دنیایی هم که توی معابد برای خودش زندگی می کند، “Sexuality” او به این نحو است. برای فروید Sublimation یکی از راه های موفقیت آمیز خرج کردن لیبیدو است. راهی که Repression توی آن کمتر است. هدر رفتن انرژی کمتر است. یک رضایت و Satisfaction می آورد که هم فردی و هم اجتماعی است. پس Sublimation یک راه خوب خرج کردن لیبیدوست، که البته همه اینها برای به دست آوردن Satisfaction است. منتها یک راههائی هم دارد که ریاکارانه تر است (عشق و علاقه والدین به فرزند). و یک راههایی هم هستند که بعضی وقت ها مخرب هستند. مثال بارز پدر و مادرهایی که اصرار دارند بچه هایشان زندگی خوبی داشته باشند، خودشان قادر نشده اند و حالا این فشار را روی بچه ها می آورند، و تازه آن هم پیچیده شده در لفافه محبت.
اما Sublimation ریاکارانه نیست. فردی که خودش این والایش را کرده و این زحمت را کشیده، یک نارسی سیسمی برایش فراهم میشود و دیگر این فشار را به بچه هایش نمی آورد.
برگرفته از: #سایت_انجمن_فرویدی
نقاشی: دگردیسی نارسیس
اثری از: سالوادور دالی
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#نارسیسیسم
#لیبیدو
#انرژی
#عشق
#تقاضا
#اشتیاق
#والایش
#ابژه
#سکسوالیتی
#Sexuality
#Sublimation
#Satisfaction
#Repression
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
عنوان: روانکاوی در مکتب لکان: یک مقدمه
برگرفته از کتاب: مکتب لکان (روانکاوی در قرن بیست و یکم) نوشتهٔ دكتر میترا کدیور
تأثیر افکار فروید و لکان در شاخه های مختلف علوم انسانی، در ادبیات و هنر، در فلسفه و نقد ادبی غیر قابل انکار است و حتی فیزیکدانانی نظیر بوهر، پالی و جوردان به تقارنهایی که بین فیزیک کوانتومی و روانکاوی وجود دارد اشاره کرده اند.
برای درک واقعی فروید باید سالها تلاش، صرف وقت و انرژی کرد. برای درک لکان از آن هم بیشتر. یکی از پیش شرط های درک لکان آشنایی کامل با فروید است. اما لکان به اندیشه های فروید اکتفا نکرد و خود چندان بر آن افزود که روانکاوی، خود به صورت یک گفتار کامل و جامع، ورای تمام گفتارها و تأثیرگذار بر تمام آنها درآمد.
لکان به خاطر «بدعت»هایش از طرف بنیادگرایان طرد گردید ولی این باعث نشد که دنیای خارج از محدوده تنگ کارگزاران درمان نسبت به افکار و اندیشه های او بی تفاوت بماند.
از زمانی که لکان تئوری زبان شناسی «سوسور» را وارونه کرد و از آن عنصر اولیه اشتیاق را بیرون کشید دیگر نویسندگان مثل قبل نمی نویسند.
از زمانی که او تئوریِ نگاه را معکوس کرد دیگر هنرمندان مثل قبل نمی آفرینند:
«اشیاء به من نگاه می کنند و با این همه من آنها را می بینم... در اینجا چیزی از نگاه حذف شده است، حذف این واقعیت که نگاه نه تنها می نگرد بلکه نشان می دهد.»،
و این واقعیت، جایگاه و دیدگاه هنرمند و منتقد هر دو را تغییر می دهد.
برگرفته از: کتاب مکتب لکان
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#مکتب_لکان #میترا_کدیور #فروید #لکان #روانکاوی #ادبیات #هنر #فلسفه #نقد_ادبی #فیزیک #فیزیکدان #بوهر #پالی #سوسور #فیزیک_کوانتومی #کوانتوم #اشتیاق #هنرمندان #هنرمند #تئوری #زبان_شناسی #واقعیت #جایگاه #دیدگاه #منتقد #نویسندگان
@doostdaran_freudianassociation
برگرفته از کتاب: مکتب لکان (روانکاوی در قرن بیست و یکم) نوشتهٔ دكتر میترا کدیور
تأثیر افکار فروید و لکان در شاخه های مختلف علوم انسانی، در ادبیات و هنر، در فلسفه و نقد ادبی غیر قابل انکار است و حتی فیزیکدانانی نظیر بوهر، پالی و جوردان به تقارنهایی که بین فیزیک کوانتومی و روانکاوی وجود دارد اشاره کرده اند.
برای درک واقعی فروید باید سالها تلاش، صرف وقت و انرژی کرد. برای درک لکان از آن هم بیشتر. یکی از پیش شرط های درک لکان آشنایی کامل با فروید است. اما لکان به اندیشه های فروید اکتفا نکرد و خود چندان بر آن افزود که روانکاوی، خود به صورت یک گفتار کامل و جامع، ورای تمام گفتارها و تأثیرگذار بر تمام آنها درآمد.
لکان به خاطر «بدعت»هایش از طرف بنیادگرایان طرد گردید ولی این باعث نشد که دنیای خارج از محدوده تنگ کارگزاران درمان نسبت به افکار و اندیشه های او بی تفاوت بماند.
از زمانی که لکان تئوری زبان شناسی «سوسور» را وارونه کرد و از آن عنصر اولیه اشتیاق را بیرون کشید دیگر نویسندگان مثل قبل نمی نویسند.
از زمانی که او تئوریِ نگاه را معکوس کرد دیگر هنرمندان مثل قبل نمی آفرینند:
«اشیاء به من نگاه می کنند و با این همه من آنها را می بینم... در اینجا چیزی از نگاه حذف شده است، حذف این واقعیت که نگاه نه تنها می نگرد بلکه نشان می دهد.»،
و این واقعیت، جایگاه و دیدگاه هنرمند و منتقد هر دو را تغییر می دهد.
برگرفته از: کتاب مکتب لکان
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#مکتب_لکان #میترا_کدیور #فروید #لکان #روانکاوی #ادبیات #هنر #فلسفه #نقد_ادبی #فیزیک #فیزیکدان #بوهر #پالی #سوسور #فیزیک_کوانتومی #کوانتوم #اشتیاق #هنرمندان #هنرمند #تئوری #زبان_شناسی #واقعیت #جایگاه #دیدگاه #منتقد #نویسندگان
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
درسنامههای دکتر میترا کدیور: پایان روانکاوی و عمل
جلسه مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۸۱
از کلاسهای عرصه فرویدی – مکتب لکان
برای لکان یک تمایز اساسی بین عمل و بین رفتار وجود دارد. رفتار آن چیزی است که از همه حیوانات سر میزند. عمل از انسان فقط سرمیزند و در آن مسئولیت شخص کاملاً هویداست. یعنی هر آدمی مسئول عمل خودش است. عمل آن چیزی است که شخص مسئولیتش را به عهده دارد و از لحاظ این مسئولیت پذیرفتن، این مسئولیت در روانکاوی خیلی فراتر از قانون است.
برای اینکه در قانون مسئولیت فقط به اعمالی تعلق میگیرد که شخص آنها را به اصطلاح نیت انجامشان را داشته در حالی که در روانکاوی برای اعمالی که از نیت یا یک اشتیاق ناخودآگاه سرچشمه گرفته هم همان مسئولیت وجود دارد. یعنی با این تفاوت یک کسی مثلاً از لحاظ قانونی میتواند ادعا بکند که عملی که انجام داده از روی قصد و نیت نبوده و بنابراین مسئولیت خودش را در آن مورد به اصطلاح انکار بکند در صورتی که در روانکاوی به اینگونه نیست و عمل … فقط عملی که قصد و نیت دارد، عمل محسوب نمی شود و در واقع … آنها Act های واقعی هستند. آنجا یک اشتیاق ناخودآگاه برآورده میشود. بهترین مثالی را که لکان میزند از خود فروید [مثال] میزند، که فروید در یکی از همین کنگره ها ریاست جلسه را به عهده داشته، خودش Chairman بوده، ریاست کنگره را به عهده داشته، گفته که من به این ترتیب ختم کنگره را اعلام میکنم و این چیزی بود که از ناخودآگاه … یعنی مسئولیت فروید در مقابل این عمل … این لغزش زبانی، این لغزش رفتاری به جا هست. چونکه استناد لکان هم این است که فروید ته دلش با خودش میگفته با این آدم هایی که اینجا جمع شدند، بهتر است این کنگره تعطیل بشود. همیشه لکان به این نکته اشاره میکند که فروید نسبت به پیروانش یک چیزی میدانسته که آنها را در حدی نمیدانسته که… بالاخره یک جوری تحملشان میکرده ولی به عنوان اینکه بخواهد قبولشان داشته باشد که اینها واقعاً لیاقت شاگردی فروید را دارند … حالا در هر صورت میبینیم که در این عملی که بدون قصد و نیت انجام گرفته اشتیاق فروید ظاهر شده. اشتیاق اینکه کنگره را با این آدمها تعطیل کند، تمامش کند که ادامه پیدا نکند...
برگرفته از: سایت انجمن فرویدی
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#میترا_کدیور #درسنامه #روانکاوی #روانکاو #لکان #فروید #عمل #رفتار #مسئولیت #اشتیاق #ناخودآگاه #خودآگاه #لغزش_زبانی #ریاست #کنگره #پایان_روانکاوی_و_عمل #قصد #عمد #نیت #وظیفه_اخلاقی #اخلاق #Act
@doostdaran_freudianassociation
جلسه مورخ ۲۸ خرداد ۱۳۸۱
از کلاسهای عرصه فرویدی – مکتب لکان
برای لکان یک تمایز اساسی بین عمل و بین رفتار وجود دارد. رفتار آن چیزی است که از همه حیوانات سر میزند. عمل از انسان فقط سرمیزند و در آن مسئولیت شخص کاملاً هویداست. یعنی هر آدمی مسئول عمل خودش است. عمل آن چیزی است که شخص مسئولیتش را به عهده دارد و از لحاظ این مسئولیت پذیرفتن، این مسئولیت در روانکاوی خیلی فراتر از قانون است.
برای اینکه در قانون مسئولیت فقط به اعمالی تعلق میگیرد که شخص آنها را به اصطلاح نیت انجامشان را داشته در حالی که در روانکاوی برای اعمالی که از نیت یا یک اشتیاق ناخودآگاه سرچشمه گرفته هم همان مسئولیت وجود دارد. یعنی با این تفاوت یک کسی مثلاً از لحاظ قانونی میتواند ادعا بکند که عملی که انجام داده از روی قصد و نیت نبوده و بنابراین مسئولیت خودش را در آن مورد به اصطلاح انکار بکند در صورتی که در روانکاوی به اینگونه نیست و عمل … فقط عملی که قصد و نیت دارد، عمل محسوب نمی شود و در واقع … آنها Act های واقعی هستند. آنجا یک اشتیاق ناخودآگاه برآورده میشود. بهترین مثالی را که لکان میزند از خود فروید [مثال] میزند، که فروید در یکی از همین کنگره ها ریاست جلسه را به عهده داشته، خودش Chairman بوده، ریاست کنگره را به عهده داشته، گفته که من به این ترتیب ختم کنگره را اعلام میکنم و این چیزی بود که از ناخودآگاه … یعنی مسئولیت فروید در مقابل این عمل … این لغزش زبانی، این لغزش رفتاری به جا هست. چونکه استناد لکان هم این است که فروید ته دلش با خودش میگفته با این آدم هایی که اینجا جمع شدند، بهتر است این کنگره تعطیل بشود. همیشه لکان به این نکته اشاره میکند که فروید نسبت به پیروانش یک چیزی میدانسته که آنها را در حدی نمیدانسته که… بالاخره یک جوری تحملشان میکرده ولی به عنوان اینکه بخواهد قبولشان داشته باشد که اینها واقعاً لیاقت شاگردی فروید را دارند … حالا در هر صورت میبینیم که در این عملی که بدون قصد و نیت انجام گرفته اشتیاق فروید ظاهر شده. اشتیاق اینکه کنگره را با این آدمها تعطیل کند، تمامش کند که ادامه پیدا نکند...
برگرفته از: سایت انجمن فرویدی
انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا
#میترا_کدیور #درسنامه #روانکاوی #روانکاو #لکان #فروید #عمل #رفتار #مسئولیت #اشتیاق #ناخودآگاه #خودآگاه #لغزش_زبانی #ریاست #کنگره #پایان_روانکاوی_و_عمل #قصد #عمد #نیت #وظیفه_اخلاقی #اخلاق #Act
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
جلسه پنجم دوره اول (۲۴خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی_ مکتب لکان
لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» میدانست etre pour la mort یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق میافتد. سوژه بالاخره باور میکند که میراست. که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همهاش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمیگیرد. در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید. هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد. همچون انسانهای گوسفندوار رمان ماشین زمان اچ. جی. ولز که هر روز شاهد آن هستند که یک چندتایی از همقطارانشان ناپدید میشوند اما هرگز از خودشان سؤال نمیکنند که آنها کجا رفتند و چه بر سرشان آمد، تا روزی که نوبت خودشان میرسد و به مسلخ برده میشوند. آدمها همین جوری هستند، فقط باور مرگ است که به زندگی معنا میبخشد. اما وجودی برای مرگ با وجودی در جستجوی مرگ کاملاً متفاوت است...
مقوله وجودی برای مرگ را مدیون هایدگر هستیم، اما لکان مثل همیشه به آن ابعاد تازهای بخشیده است. وجودی برای مرگ وجودی است که خودش را برای مردن آماده ساخته است، مرگ را باور کرده است و پذیرفته است و به خاطر همین هم به معنی واقعی کلمه زندگی میکند. او نه تنها در جستجوی مرگ نیست، بلکه برای این کار دلیلی هم نمیبیند زیرا که مرگ محتومترین محتومیتهاست. نیازی به جستجویش نیست چون حضوری قطعیتر از مرگ متصور نیست. آنچه را که حضور ندارد جستجو میکنند اما آنچه که هست و در کنار ماست دیگر نیازی به جستجو کردن ندارد. برای چنین شخصی زندگی تمام معنا و تمام عظمت خودش را دارد. در لحظه زندگی میکند و بر نامده و گذشته فریاد نمیکند.
منبع: برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی
Animator: iammaskarade
انتخاب متن و کلیپ: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#پایان_روانکاوی#زندگی#مرگ#زمان#لحظه#اشتیاق
#آنتیگون#منصور_حلاج#خیام
#فروید#لکان#دکتر_میترا_کدیور#میترا_کدیور
@doostdaran_freudianassociation
از کلاس های عرصه فرویدی_ مکتب لکان
لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» میدانست etre pour la mort یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق میافتد. سوژه بالاخره باور میکند که میراست. که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همهاش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمیگیرد. در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید. هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد. همچون انسانهای گوسفندوار رمان ماشین زمان اچ. جی. ولز که هر روز شاهد آن هستند که یک چندتایی از همقطارانشان ناپدید میشوند اما هرگز از خودشان سؤال نمیکنند که آنها کجا رفتند و چه بر سرشان آمد، تا روزی که نوبت خودشان میرسد و به مسلخ برده میشوند. آدمها همین جوری هستند، فقط باور مرگ است که به زندگی معنا میبخشد. اما وجودی برای مرگ با وجودی در جستجوی مرگ کاملاً متفاوت است...
مقوله وجودی برای مرگ را مدیون هایدگر هستیم، اما لکان مثل همیشه به آن ابعاد تازهای بخشیده است. وجودی برای مرگ وجودی است که خودش را برای مردن آماده ساخته است، مرگ را باور کرده است و پذیرفته است و به خاطر همین هم به معنی واقعی کلمه زندگی میکند. او نه تنها در جستجوی مرگ نیست، بلکه برای این کار دلیلی هم نمیبیند زیرا که مرگ محتومترین محتومیتهاست. نیازی به جستجویش نیست چون حضوری قطعیتر از مرگ متصور نیست. آنچه را که حضور ندارد جستجو میکنند اما آنچه که هست و در کنار ماست دیگر نیازی به جستجو کردن ندارد. برای چنین شخصی زندگی تمام معنا و تمام عظمت خودش را دارد. در لحظه زندگی میکند و بر نامده و گذشته فریاد نمیکند.
منبع: برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی
Animator: iammaskarade
انتخاب متن و کلیپ: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#پایان_روانکاوی#زندگی#مرگ#زمان#لحظه#اشتیاق
#آنتیگون#منصور_حلاج#خیام
#فروید#لکان#دکتر_میترا_کدیور#میترا_کدیور
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
برگرفته از صفحه اینستاگرام انجمن فرویدی
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
برگرفته از صفحه اینستاگرام انجمن فرویدی
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
برگرفته از صفحه اینستاگرام انجمن فرویدی
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
@freudianassociation
#فروید #لکان
#میترا_کدیور
#درسنامه
#ناخودآگاه
#روانکاو #روانکاوی
#روانکاوی_لکانی
#مقاومت
#نوار_موبیوس
#تلقین #استنطاق
#تداعی_آزاد
#آنالیزان
#اشتیاق
#فرهنگ
#غریزه_مرگ
#پایان_روانکاوی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Resistance
#Suggestion
#Transference
#EgoPsychology
#CounterTransference
#Interpretation
#Culture #Ethics
#MoebiusStrip
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «یکی از طرقی که با آن میتوان میزان اشتیاق را سنجید این است که شخص حاضر باشد برای تحقق بخشیدن به اشتیاقش از خود مایه بگذارد و این مایه گذاشتن صور متعددی دارد، مایه گذاشتن از وقت، مایه گذاشتن از انرژی، از پول و مهمتر از همه…
درسنامههای دکتر کدیور
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #دوستداران_انجمن_فرویدی #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #دوستداران_انجمن_فرویدی #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
درسنامه های دکتر کدیور
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
در مورد این کلاسها هم از میان افرادی که متقاضی شرکت بودند، که یک توده ناهمگون بودند میبایستی جمعیت همگونی را جدا کرد. میتوان گفت در ابتدا دو نوع جمعیت کاملاً متفاوت وجود دارد و تأکید میکنم که اینها کاملاً با هم متفاوتند. جمعیت کسانی که در آنالیز هستند و تقاضای شرکت در کلاسهای تئوریک را میکنند و جمعیت کسانی که در آنالیز نیستند و تقاضای شرکت در این کلاسها را دارند. در واقع جمعیت دومی خودشان یک جمعیت نیستند، یک توده ناهمگون هستند و یک جمعیت به معنی اپیدمیولوژیکی نیستند. خب میشود فاکتورهای مختلفی را در بین اینها جدا کرد. مثلاً یکی از وجوه تمایز این افراد،آشنایی قبلی آنها با مقوله روانکاوی، با کلاسهایی که وجود داشته، با افرادی که در این راه قبلاً کارهایی را کردند یا نکردند میباشد، این خودش این گروه را جدا میکند. کسانی که آشنایی قبلی با این کلاسها داشتند بخصوص کلاسهای من، باز هم اینها را نمیتوان یک جمعیت به شمار آورد، چون علل بازدارنده آنها از پیوستن به جمعیت اول (یعنی کسانی که هم در آنالیز هستند و هم داوطلب شرکت در کلاسهای تئوریک) خیلی با هم فرق دارند. این علل بازدارنده باعث میشود که اینها نتوانند تشکیل یک جمعیت همگون را بدهند. و جمعیت سومی هم وجود دارد که این هم باز بیشتر از یک توده است. جمعیتی که در آنالیز هستند ولی تمایلی به شرکت در کلاسهای تئوریک را ندارندکه باز اینها هم عوامل بازدارندهشان که باعث میشود به جمعیت اول نپیوندند خیلی با یکدیگر متفاوت است. پس در این صورت میتوانیم بگوییم که بخت با ما یار بوده یعنی اینکه تلاش خاصی کردیم که بخت با ما یار شود که این شرایط فراهم شود که بتوانیم با یک جمعیت همگون کار کنیم. حالا این جمعیت همگون چه خصوصیتی دارد؟ منظورم کسانی است که هم در آنالیز هستند و هم در کلاسها شرکت میکنند. چرا یک چنین گروهی لازم داشتیم؟
ادامه در کامنت اول...
منبع:وب سایت انجمن فرویدی
…
گردآورنده: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#روانکاوی #روان_شناسی #روانشناسی #روانپزشکی
#اشتیاق #وقت #انرژی #پول #وجود #جمعیت #توده
#درسنامه #درسنامه_دکتر_کدیور
#آنالیز #آنالیزان #کلاس #تئوریک
#دوستداران_انجمن_فرویدی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
در مورد این کلاسها هم از میان افرادی که متقاضی شرکت بودند، که یک توده ناهمگون بودند میبایستی جمعیت همگونی را جدا کرد. میتوان گفت در ابتدا دو نوع جمعیت کاملاً متفاوت وجود دارد و تأکید میکنم که اینها کاملاً با هم متفاوتند. جمعیت کسانی که در آنالیز هستند و تقاضای شرکت در کلاسهای تئوریک را میکنند و جمعیت کسانی که در آنالیز نیستند و تقاضای شرکت در این کلاسها را دارند. در واقع جمعیت دومی خودشان یک جمعیت نیستند، یک توده ناهمگون هستند و یک جمعیت به معنی اپیدمیولوژیکی نیستند. خب میشود فاکتورهای مختلفی را در بین اینها جدا کرد. مثلاً یکی از وجوه تمایز این افراد،آشنایی قبلی آنها با مقوله روانکاوی، با کلاسهایی که وجود داشته، با افرادی که در این راه قبلاً کارهایی را کردند یا نکردند میباشد، این خودش این گروه را جدا میکند. کسانی که آشنایی قبلی با این کلاسها داشتند بخصوص کلاسهای من، باز هم اینها را نمیتوان یک جمعیت به شمار آورد، چون علل بازدارنده آنها از پیوستن به جمعیت اول (یعنی کسانی که هم در آنالیز هستند و هم داوطلب شرکت در کلاسهای تئوریک) خیلی با هم فرق دارند. این علل بازدارنده باعث میشود که اینها نتوانند تشکیل یک جمعیت همگون را بدهند. و جمعیت سومی هم وجود دارد که این هم باز بیشتر از یک توده است. جمعیتی که در آنالیز هستند ولی تمایلی به شرکت در کلاسهای تئوریک را ندارندکه باز اینها هم عوامل بازدارندهشان که باعث میشود به جمعیت اول نپیوندند خیلی با یکدیگر متفاوت است. پس در این صورت میتوانیم بگوییم که بخت با ما یار بوده یعنی اینکه تلاش خاصی کردیم که بخت با ما یار شود که این شرایط فراهم شود که بتوانیم با یک جمعیت همگون کار کنیم. حالا این جمعیت همگون چه خصوصیتی دارد؟ منظورم کسانی است که هم در آنالیز هستند و هم در کلاسها شرکت میکنند. چرا یک چنین گروهی لازم داشتیم؟
ادامه در کامنت اول...
منبع:وب سایت انجمن فرویدی
…
گردآورنده: فاطمه حُسنی ابراهیمی
#روانکاوی #روان_شناسی #روانشناسی #روانپزشکی
#اشتیاق #وقت #انرژی #پول #وجود #جمعیت #توده
#درسنامه #درسنامه_دکتر_کدیور
#آنالیز #آنالیزان #کلاس #تئوریک
#دوستداران_انجمن_فرویدی
#فر_ایران_را_می_ستائیم
#اینترنت_برای_میترا
#Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «تصور نمیکنم هیچ واژهای به اندازه «مقاومت» در ادبیات روانکاوی و روانکاوانه تکرار شده باشد و همین طور تصور نمیکنم هیچ واژهای مبهم تر از آن در این ادبیات وجود داشته باشد.» @doostdaran_freudianassociation 💬👇
درسنامههای دکتر کدیور
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #مقاومت #آنافروید #دوست #دشمن #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Resistance #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #مقاومت #آنافروید #دوست #دشمن #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Resistance #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «میشود در مقابل روانکاوی چهار طرز برخورد داشت: میتوان با آن موافق بود ولی از خود مایه نگذاشت. یا اینکه با آن مخالف بود ولی از خود مایه گذاشت. میتوان با آن موافق بود و از خود مایه گذاشت و یا با آن مخالف بود و از خود مایه…
درسنامههای دکتر کدیور
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #دوست #دشمن #جسور #موافق #مخالف #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation
جلسه اول دوره اول (۳۰ فروردین ۱۳۸۰)
از کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع: وبسایت انجمن فرویدی
گردآورنده: مریم دمثنا
#فروید #لکان #میترا_کدیور #روانکاوی #روانکاوی_لکانی #روانکاو #درسنامه #درسنامه_های_دکتر_کدیور #کلاسهای_عرصه_فرویدی_مکتب_لکان #اشتیاق #مایه_گذاشتن #وقت #انرژی #پول #وجود #آنالیز #آنالیزان #دوست #دشمن #جسور #موافق #مخالف #فر_ایران_را_می_ستائیم #اینترنت_برای_میترا #Internet_For_Mitra_Now
@doostdaran_freudianassociation