Doostdaran_freudianassociation
41 subscribers
706 photos
116 videos
33 links
کارگروه دوستداران انجمن فرویدی

تماس با دفتر انجمن فرویدی به ریاست دکتر میترا کدیور
تنها روانکاو ایرانی عضو انجمن جهانی روانکاوی
☎️021_22025937

@freudianassociation
Download Telegram
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation "لذت افزوده" @doostdaran_freudianassociation 💬👇
فروید معتقد بود که تمام رویاهای حین یک روانکاوی و حتی تمام "تراوشات ناخودآگاه" همیشه به یک هسته ساکن منتهی می شوند. مساله اینجاست که مقوله ی دال نمی تواند جوابگوی این واقعیت باشد، واقعیت جاذبه ی مرکزی کلام سوژه. چیز دیگری در فاصله ی دال ها به کمین نشسته است، چیزی در بعد واقع. همه چیز مطمانا از طریق زبان می گذرد اما همه چیز دال نیست. برای فروید این هسته ساکن همان فانتاسم است که در تداوم خود به سائق ها و به ژوئی سانس تن قوام می بخشد. لکان آن را ابژه ی فانتاسم می نامد و در فرمول هایش به صورت a می نویسد. همین ابژه ی a است که مسئول آزاد نبودن تداعی هاست، که مسئول مرکزگرا بودن حرف های سوژه است، که تبلور هستی اوست و هدف غایی روانکاوی را تشکیل می دهد. موقعی که آنالیزان در گفتار خود با حجم ثقیل اشتیاق ملاقات کند، راه خروج را نیز می یابد. دخالت روانکاو در تسلسل گفته های آنالیزان با هدف فعال کردم مساله اشتیاق انجام می گیرد. فقط در صورتی که این مساله جایگزین معمای اولیه سوژه گردد پاسخ نهایی که هستی سوژه را به او بازمی گرداند پیدا می شود. پاسخ نهایی پاسخ دال نیست بلکه پاسخ بُعد واقع است. این فانتاسم است که به مسائل اشتیاق و ابژه ی آن پاسخ می دهد.
ابژه فانتاسم که موجد اشتیاق است یک دال نیست بلکه تماماً واقع است و لذت افزوده نام دارد. همین ابژه ی a است که در داخل انتقال عمل می کند، روند روانکاوی را هدایت کرده و سرنوشت آن را رقم می زند. همین ابژه است که در داخل انتقال شقاق سوژه را مسدود می کند و حال آنکه روانکاو در صدد باز کردن ناخودآگاه است. همین ابژه است که در داخل سمپتوم مسئول لذت افزوده ی آنست، که صامت است و در مقابل اثرات درمانی کلام مقاومت نشان می دهد. و بالاخره همین ابژه است که ((روانکاوی پایان یافته)) را تحقق می بخشد و این آن چیزی است که بعد از عبور از میان فانتاسم به وقوع خواهد پیوست.

به نقل از کتاب؛
#مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

#روانکاو #میترا_کدیور #فروید #ناخودآگاه #پایان_روانکاوی #ژوئی_سانس #ابژه #لذت_افزوده #انجمن_فرویدی #دوستداران_انجمن_فرویدی

انتخاب متن و تصویر: مریم قائدرحمتی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Video
معمای ژوئی سانس ویژگی یک زوج را به صورت یک سمپتوم دو نفره به نمایش می گذارد.
فروید خاطر نشان می‌کند که بررسی زیر و بم های عشق عمدتاََ توسط نویسندگان و شاعران انجام گرفته و علم با ناشیگری تمام فقط به گوشه های بسیار محدود از آن و آن هم به صورت بسیار جزئی پرداخته است. عشق فقط یک رابطه اجتماعی بین دو موجود انسانی نیست، بلکه رابطه ای بین اشتیاق و ژوئی سانس است و آن دو را به هم گره می زند. عشق اجازه می دهد که شخص از ژوئی سانس خود شهوانی دست بکشد و در جستجوی ابژه ای در خارج خود برآید.
به محض اینکه در صدد مطالعه عشق بر می آئیم متوجه می شویم که شرایط عشق همان شرایط ژوئی سانس است. ژوئی سانس آن پارادوکسی است که هم بوجود آورنده عشق است و هم نابودکننده رابطه. انتخاب معشوق یا ابژه بر مبنای دال انجام می گیرد اما پابرجایی یک زوج بر اساس ژوئی سانس است.

منبع: کتاب #مکتب_لکان

عنوان: (عشق: ضرورتی برای ارتقاء ژوئی سانس تا دیالکتیک اشتیاق)
....
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#میثاق #بعد_واقع #اصل_لذت #غریزه #مرگ #عشق #اشتیاق #ژوئی_سانس #خود_شهوانی #ابژه #پارادوکس #دال

ویدئو : سریال در چشم باد (قسمت۲۳)

انتخاب متن و ویدئو: فاطمه حُسنی ابراهیمی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation "اولین دیگری یعنی مادر" @doostdaran_freudianassociation 💬👇
ممکن است سوال کنید که اصلاً چرا باید بشر رابطه ی خود را با دیگری تغییر دهد؟ دلیلش این است که کودک نه به عنوان سوژه بلکه به عنوان ابژه است که پا به این جهان می گذارد. ابژه عشق یا ابژه ی نفرت، ابژه اشتیاق یا ابژه ی ناخواسته اما در هر حال به صورت یک ابژه. در ابتدا این دیگری است که حکم می راند. اولین دیگری یعنی مادر.
در نتیجه در ابتدا وضعیتی است که در آن ژوئی سانس غالب است و کودک ابژه ی دیگری است‌ فقط از طریق این دال خاص که نام پدر است کودک می تواند این موقعیت ابتدایی را تغییر دهد.
دال نام پدر ((دلالت فالوس)) را وارد صحنه می کند. برای ساده کردن مطلب می توان گفت که قسمتی از بدن، یعنی آلت مردی، به مقام یک دال ارتقاء می یابد و با این ارتقاء وارد بعد سمبولیک می شود. این دال تازه، حالا قادر است ژوئی سانس را که در بعد واقع است در بر بگیرد و با این ترتیب اختگی سمبولیک را بر روی آن اعمال کند و نتیجتاً باعث شود که سوژه با چشم پوشی از قسمتی از ژوئی سانس خود رابطه ی خود با دیگری را تغییر دهد.
برای درک عملکرد اختگی (کاستراسیون)، به خاطر بیاوریم که به نظر فروید کاستراسیون در درجه ی اول کاستراسیون مادر است، البته نه مادر واقعی بلکه یک بازنمایی که کودک از مادر دارد‌.
کاستراسیون به این معناست که مادر از ابژه ی خودش جدا می شود و چون جایگاه اولیه ای که کودک اشغال می کند ابژه ی مادر است، کاستراسیون باعث عدم تداوم این جایگاه اولیه و در نتیجه تغییر رابطه ی کودک با دیگری یعنی مادر می شود.

به نقل از کتاب؛
#مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

#روانکاو #میترا_کدیور #سوژه #ابژه #کاستراسیون #دال #فالوس #انجمن_فرویدی #دوستداران_انجمن_فرویدی

انتخاب متن و تصویر: مریم قائدرحمتی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation نگاه جامعه مردسالار، حقیقتا «باخت» و «خسران» را به میانجی سرکوب میل بر زنان به شکلی مضاعف تحمیل می کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
بحران جنسی و داده های اقتصادی
  نادر فتوره‌چی
 
١- اگر «بحران جنسی» را به داده‌های اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران اضافه نکنیم، «تحلیل وضع موجود» ناممکن ا‌ست. به این معنا، ما در کنار «مارکس»، به «فروید» نیز به شدت نیاز داریم.
٢-برخی از رفتارهای جمعی جامعه ایرانی را نمی‌توان تنها بر اساس گزاره‌های سیاسی/اقتصادی و فرهنگی توضیح داد. از همین رو لازم است آنجا که «جامعه شناسی» از توضیح یک پدیده در می‌ماند، به سراغ «روانکاوی» رفت.
٣- جامعه‌ای که از «بحران جنسی» رنج می‌برد، قطعا از «بحران سیاسی-اقتصادی-اخلاقی» نیز رنج می‌برد.
۴- انگیزه بسیاری از «فسادهای اقتصادی» ناشی از«بحران جنسی»ست. به عبارت دیگر، اگر میل جنسی به شکل سازمان‌یافته سرکوب نشده بود، شاید ما شاهد این حجم از «فساد اقتصادی» برای داشتن زندگی «لاکچری» نبودیم.
......
١١-جداسازی همه‌جانبه وسرکوب سازمان یافته میل، زنان رابه «ابژه جنسی» مردان تبدیل کرده و متاسفانه بسیاری از زنان این موقعیت «کالابودگی» را پذیرفته‌اند. بخش وسیعی از آنها به میانجی این سرکوب سازمان‌یافته، تجربه جنسی را نه در مقام یک «نیاز بدیهی» بلکه به شکل نوعی «باخت» و «خسران» تصور می‌کنند که در ازای آن حتما باید چیزی بیش از آن تجربه را به دست آورند: پول، تصاحب عاطفی طرف رابطه، تضمین ازدواج و …
در مقابل این احساس «باخت» و «خسران»، نوعى احساس «بُرد» و «زرنگى» نیز در مردان دیده مى شود. مضاف بر آنکه نگاه جامعه مردسالار، حقیقتا «باخت» و «خسران» را به میانجى سرکوب میل بر زنان به شکلى مضاعف تحمیل مى کند.
١٢- جداسازی همه‌جانبه و سرکوب سازمان یافته میل، بخش وسیعی از مردان را به «ریاضت‌کشان و بیماران جنسی»ای تبدیل کرده که در آنِ واحد هم از زنان متنفرند و هم شیفته. «زن ستیزی»، «تعرضات کلامی و فیزیکی»، ولع عجیب برای «بیشتر داشتن» و بیشتر دیده شدن به هر قیمت و در عین حال تقدیس های اغراق شده و گل درشت و … را باید در پرتوی این سرکوب و البته آن «امتناع» تفسیر کرد.
......
١۵- در جامعه‌ای که بخش زیادی از زنان خود را «کالا» می‌بینند و بخش وسیعی از مردان خود را «خریدار»، «تجربه جنسی» به یک «تجارت طبقاتی» تبدیل می‌شود. تجارتی که نیروی محرکه و موجده و مولده آن «جداسازی جنسیتی» و سرکوب سازمان‌یافته میل است.
.......
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #روانکاو #روانکاوی #بحران_جنسی #لاکچری #ابژه_جنسی #بیماران_جنسی #جداسازی_جنسیتی #زنان #كالا #مردان #خريدار #زن_ستیزی #تعرضات_كلامی_فیزیکی

Theater: Kontakthof / Pina Bausch
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation فرزند آدم نه به عنوان سوژه بلکه به عنوان ابژه است که وارد دنیا می شود. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
در مقاله قبل راجع به پسیکوز (جنون ) صحبت کردیم و راجع به عدم کارآیی"متافور پدری" و"دلالت فالوس" در آن. گفتیم که کار متافور پدری این است که جایگاه ذهنی سوژه و رابطه با بزرگ دیگری را تنظیم می کند و وجود این متافور از این جهت ضروری است که می دانیم بشر هیچوقت بسادگی حاضر به تغییر جایگاه خود نیست و این همان چیزی است که فروید غریزه مرگ نامید و لکان به آن نام ژوئی سانس داد‌. گفتیم که فرزند آدم نه به عنوان سوژه بلکه به عنوان ابژه است که وارد دنیا می شود: ابژه عشق یا ابژه نفرت، ابژه اشتیاق یا ابژه ناخواسته،اما در هرصورت به صورت ابژه، و در این وضعیت این بزرگ دیگری است که حکم می راند،اولین دیگری یعنی مادر.گفتیم که در ابتدا وضعیتی است که در آن ژوئی سانس غالب است و کودک ابژه دیگری است و فقط از طریق این دال خاص که نام پدر است اختگی سمبولیک بر روی ژوئی سانس اعمال می شود و کودک می پذیرد که جایگاه اولیه خود را به عنوان ابژه دیگری ترک کند.گفتیم که عملکرد موثر متافور پدری وابسته به مقوله باور است که این خود وابسته به حقیقت است.نه تنها کودک می بایست شخصی را که تجلی این دال است قابل اعتبار بداند، و نه تنها برای مادر نیز این دال باید درست کار کند، بلکه پدر نیز بایستی بین عملکرد خود در سطح تصویری و عملکرد خود در سطح سمبولیک تفاوت قائل شود.

منبع: کتاب #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم.

#دکتر_میترا_کدیور
#فروید
#لکان
#ابژه
#ژوئی_سانس
#غریزه
#بزرگ_دیگری
#پسیکوز

انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation در کمپلکس ادیپ وارد کردن دلالت فالوس به عهده نام پدر است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
برای درک عملکرد اختگی ( کاستراسیون)، به خاطر بیاوریم که به نظر فروید کاستراسیون در درجه اول کاستراسیون مادر است، البته نه مادر واقعی بلکه یک بازنمایی که کودک از مادر دارد.
کاستراسیون به این معناست که مادر از ابژه خودش جدا می شود و چون جایگاه اولیه ای که کودک اشغال می کند ابژه مادر است، کاستراسیون باعث عدم تداوم این جایگاه اولیه و درنتیجه تغییر رابطه کودک با دیگری یعنی مادر می شود.
در کمپلکس ادیپ وارد کردن دلالت فالوس به عهده نام پدر است.قدرت نفوذ این دال تعیین کننده این است که آیا کودک می پذیرد که ژوئی سانس را محدود کند؟ و آیا او می پذیرد که جایگاه اولیه اش را به عنوان ابژه دیگری ترک کند؟ چنین جابجایی را که توسط نام پدر انجام می گیرد لکان "متافور پدر" نامید(متافور جابجایی یک کلمه توسط یک کلمه دیگر است).
رابطه جایگاه اولیه سوژه و نام پدر را می توان به صورت یک معادله نوشت. بایستی که باور به دال پدر قویتر از ارضائی باشد که کودک از باقی ماندن در موقعیت اولیه اش به دست می آورد. سوژه بایستی قسمتی از ژوئی سانس را قربانی کند تا بتواند تغییر وضعیت دهد.

منبع: کتاب #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

#میترا_کدیور #لکان #فروید #کاستراسیون #ابژه #متافور_پدر #ژوئی_سانس

انتخاب متن: زهرا شمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنچه نمی تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
.
آنچه نمی‌تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمی‌تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می‌کند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف می‌کند. این تصویر [آدم را] شوکه می‌کند. آن، مرد جوانی را نشان می‌دهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آن‌ها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد می‌شود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک می‌کند.
نکته جالب این است که آنچه نمی‌تواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید می‌کند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی می‌گذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن می‌رود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد می‌کند، محدود می‌کند و گاهی به هر کاری کردن ختم می‌شود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئی‌سانس از بدن. همه چیز نمی‌تواند گفته شود. آنچه باقی می‌ماند نوعی ژوئی‌سانس خالص (ناب) است.
چطور می‌توان با آنچه نمی‌تواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادی‌ای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتن‌اش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI می‌گوید. اما نه همیشه.
آنچه نمی‌تواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آن‌جا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاق‌اش است، درست آن‌جاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز می‌گرداند: «?Che vuoi» «چه می‌خواهی؟»
لکان در سمینار VI می‌گوید که بزرگ دیگری پاسخ می‌دهد: «سوژه فالوس را می‌خواهد» و این‌جا جایی است که روانکاوی وا می‌ماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر می‌کند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.

آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل

‏[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)

برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور

video : ‏Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation در پسیکوز نام پدر طرد شده و به جای این دال هیچ چیز نیست، فقط یک حفره است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
بنابراین مساله این نیست که آیا پدر شخصی قوی است یا ضعیف، آیا او مهربان است یا نه.بلکه مساله اینجاست که آیا پدر در رابطه با عملکرد سمبولیکی که باید اشغال کند قابل اعتبار است یا نه. و از آنجا که در کمپلکس ادیپ مادر نیز مقام شامخی را داراست مساله همچنین اینجاست که آیا مادر در رابطه با نظم سمبولیکی که پدر متجلی است قابل اعتبار است یا نه. این بدان معناست که در هر مورد کلینیکی باید پدر واقعی را از پدر سمبولیک جدا کرد. لکان در مورد این پارادوکس بسیار تاکید می کرد و آن اینکه وقتی پدری در زندگی واقعی کارش ایجاد یا دفاع از قانون است ممکن است در سطح سمبولیک پدر بی کفایتی باشد. بکرات دیده شده که پدر یک پسیکوتیک یک قانون گذار یا یک نظامی و یا یک متعصب مذهبی بوده است. اعتقاد پدر بر اینکه خود او واقعا تجلی قانون و نظم است از یک طرف و رفتار او در کمپلکس ادیپ از طرف دیگر ممکن است باعث شود که کودک او را یک دروغگو بداند و ایده آل بی نقصی او را صرفا چیزی تصوری فرض کند. از آنجایی که تاثیر یک دال وابسته به حقیقت است، نام پدر ممکن است در این مورد کاملا بی اثر باشد. به نظر لکان سبب شناسی پسیکوز را می توان با چنین بی کفایتی عملکرد سمبولیک پدر توضیح داد. در پسیکوز نام پدر طرد شده و به جای این دال هیچ چیز نیست، فقط یک حفره است. سوژه پسیکوتیک این دال را به کلی دور انداخته است. او نام پدر را اصلا باور ندارد. آنچه در این جایگاه بوده قابل اعتبار نبوده است.در واقع پسیکوتیک آن ارضای اولیه ای را که ابژه دیگری بودن برای او به همراه می آورده است هرگز ترک نکرده است. متافور پدری شکست خورده است.

برگرفته از کتاب: #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم دکتر #میترا_کدیور

#میترا_کدیور
#انجمن_فرویدی
#متافور_پدری
#پسیکوز
#ابژه

انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation فرضیه لاکان این بود که فرآیند هویت یابی فرد ابتدا با تفکیک خود از محیط پیرامون رخ می دهد. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
لاکان و آوار فلسفی
نویسنده: مهدی ملک
مقدمه :
در پنج مقاله به هم پیوسته سعی بر نگاهی گذراست به مفاهیم اصلی و کلید واژه‌های اساسی اندیشه «ژاک لاکان» – بزرگ‌ترین اندیشمند روانکاوی پسافرویدی – و در پایان تحلیلی فلسفی از نقش آرای او در فرو ریختن تابوهای فلسفه کلاسیک. در چهار مقاله اول سعی بر توضیحی موجز از سه ساحت معروف «خیالی»، «نمادین» و «واقعی» است و مقاله چهارم اختصاص به توصیفی گذرا از این نکته است که چگونه برخی از مهم‌ترین پایه‌های فلسفه کلاسیک مثل «کوگیتوی دکارتی» یا «اخلاق کانتی» در مواجهه با مغناطیس اندیشه لاکان دچار بحران می‌شوند.
١-امر خیالی (The Imaginary Order )
در دو دهه ابتدایی قرن بیستم «پدیدار شناسی» از مجموعه آثار و تفکرات «ادموند هوسرل» به وجود آمد. «هوسرل» در پدیدار شناسی معتقد بود «چیزها» یا «ابژه‌های» جهان بدون وجود آگاهی ما موجود نیستند. بنابراین از هر آنچه بیرون از ادراک ماست باید چشم پوشی کرد. این چشم پوشی که «هوسرل» تحت عنوان «فروکاست پدیدار شناسانه» (Phenomenological Reduction) از آن نام می‌برد در واقع فرایندی است که در آن ما جهان بیرون را به اندازه ظرف آگاهی خود فرو می‌کاهیم. از سویی دیگر یک دهه بعد «مارتین هایدگر» – شاگرد هوسرل – و سپس «سارتر» تفکیکی میان «سوژه» و «اگو = ego» قائل شدند. این تفاوت اساسی این بود که به قول سارتر خود آگاهی هیچ است اما «اگو» ابژه‌ای است در جهانی که سوژه درک می‌کند. در ادامه می‌بینیم که شروع اندیشه لاکان در ارائه و تعریف «امر خیالی» چگونه به این دو ایده فلسفی وابسته است.
در ١٩۴٩ لاکان با کاوش در مسائل مربوط به خودآگاهی و تلفیق آن با ایده‌های روانشناسی تجربی به نتیجه جالبی رسید. پیش از این سال «کوگیتو»ی دکارتی (من می‌اندیشم پس هستم) با آرای «هایدگر» مبنی بر این که سوژه همواره سوژه اندیشمند و آگاه نیست از اعتبار افتاده بود. فرضیه لاکان این بود که فرایند هویت یابی فرد ابتدا با تفکیک خود از محیط پیرامون رخ می‌دهد.
 از نظر لاکان «اگو» در این لحظه بیگانگی – شیفتگی کودک با تصویر خود است که ساخته می شود. کارکرد اگوی شکل گرفته کارکردی «غلط پندارانه» – Mis-Recognition – است که بر تصویر توهم آمیز تمامیت و یکپارچگی استوار است یا به بیانی دیگر اگو بر عدم پذیرش حقیقت چند پارگی و بیگانه شدگی اصرار می‌ورزد. مفهوم دیگر گفتار بالا این است که فرد برای وجود داشتن بر تصویری استوار است که در عین حال با او یکی نیست و برای وجود باید از سوی دیگری به رسمیت شناخته شود. سوژه تصویر یا دیگری بزرگ (زبان، ملیت، مذهب، پیشوا و …) را کامل و توپر پنداشته و بنابراین مدام سعی می‌کند تا با آن یکی شود و مدام هم شکست می‌خورد. همین بیگانگی و چیزی کم داشتن و خلأ عنصر برسازنده سوژه است.

برای مطالعه متن کامل به #سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #خیالی #نمادین #واقعی #دکارت #هگل #هایدگر #سارتر #اگو #بیگانگی #دیگری_بزرگ #ابژه #هویت #سوژه #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی

Music : Hans Zimmer
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation انسان در هیچ رابطه ای فریب کارتر از رابطه اش با اشتیاق خودش نیست. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم از دوره اول(۱۰خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی-مکتب لکان
حال برگردیم به همان مقوله اشتیاق و این که معنی واقعی آن در پایان روند روانکاوی خود سوژه روشن می‌شود. اشتیاق آن چیزی است که برای دستیابی به آن و معرفت به آن طی طریق لازم است که یکی از انواع آن روانکاوی است. مقوله‌ای فریب‌کارتر از اشتیاق وجود ندارد، انسان در هیچ رابطه‌ای فریب‌کارتر از رابطه‌اش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقاً چیزی است که سوژه در روند روانکاوی‌اش با آن برخورد می‌کند، برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن. سوژه به تدریج متوجه می‌شود که نه رشته تحصیلی‌اش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را، نه برخی وقت‌ها همسرش را و نه بعضی وقت‌ها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را. در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخاب‌ها بر اساس اشتیاق بوده است. در انتهای این روند برگ ریزان که سوژه به تدریج در آن از هر پوششی تهی می‌شود، در عریانی و بی چیزی مطلق آخر کار، در آن لحظه که سوژه خودش را همچون غریقی تنها می‌بیند، تخته پاره‌ای از جایی سر بر می‌آورد که آن تخته پاره چیزی نیست جز ابژه‌ای که اشتیاق از آن زاده می‌شود، که آن را لکان ابژه «a» می‌نامد. این همان چیزی است که اشتیاق روانکاو نامیده می‌شود و این همان هدفی است که مسیر را مشخص می‌کند. بنابراین تا شما به آن نقطه نرسید، نمی‌توانید تصوری از آن داشته باشید. این توده آن‌چنان متراکم و آن‌چنان غیر قابل رسوخ است که برای رسیدن به آن مدت زمانی به درازای چندین سال لازم است. نکته شگفت انگیز دیگر این که دست یافتن به این توده متراکم و غیرقابل نفوذ، منجر به این می‌شود که دست یابنده، خودش تماماً تبدیل به آن بشود، همچنان که در افسانه‌ها هست که شیئی این خاصیت را دارد که وقتی کسی به آن دست می‌زند ماهیتش تغییر می‌کند و خود تبدیل به همان شیء می‌شود. در افسانه‌های تمام فرهنگ‌ها هست. سنگ، طلا و یا چنین چیزی، در این‌جا هم واقعاً همان اتفاق می‌افتد، یعنی سوژه‌ای که به این توده متراکم دست پیدا می‌کند، خودش برای دیگران تبدیل به یک معما می‌شود، زیرا با هیچ یک از معیارهای آن‌ها قابل تعریف نیست و هرگز آن‌جایی نیست که انتظارش را دارند.

برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی

#میترا_کدیور #روانکاوی #اشتیاق #ابژه #سوژه

انتخاب متن و تصویر: زهراشمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «هر سرمایه گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی سیسم اش را دنبال کند.» @doostdaran_freudianassociation 💬👇
مقاله "درباره نارسی سیسم" فروید
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان

هر سرمایه گذاری عاطفی راهی است برای اینکه شخص دومرتبه نارسی سیسم اش [را] دنبال کند. این انرژی و لیبیدو گذاشتن برای به دست آوردن رضایت است. بشر یاد می گیرد که باید یک چیزهایی را در جریان زندگی سوشیال و در جریان تمدن از دست بدهد، بعد یک چیزهای کج و معوج به جایش پیدا می کند که همان چیزها را دوباره به دست بیاورد و جایگزین کند، عشق ورزیدن و عشق به فرزند هم همین طور است.

لکان کار را آسان کرده و صحبت از نیاز، تقاضا و اشتیاق می کند. هر چیزی که خارج از نیاز باشد (نیاز آن چیزی است که برای ادامه حیات لازم است) اسمش اشتیاق است و آن را در واژه نامه فروید می گویند:”Sexuality”. بنابراین هر کاری که می کنیم غیر از آن کاری که برای زنده ماندن لازم است، اسمش”Sexuality” است. حتی آن تارک دنیایی هم که توی معابد برای خودش زندگی می کند، “Sexuality” او به این نحو است. برای فروید Sublimation یکی از راه های موفقیت آمیز خرج کردن لیبیدو است. راهی که Repression توی آن کمتر است. هدر رفتن انرژی کمتر است. یک رضایت و Satisfaction می آورد که هم فردی و هم اجتماعی است. پس Sublimation یک راه خوب خرج کردن لیبیدوست، که البته همه اینها برای به دست آوردن Satisfaction است. منتها یک راههائی هم دارد که ریاکارانه تر است (عشق و علاقه والدین به فرزند). و یک راههایی هم هستند که بعضی وقت ها مخرب هستند. مثال بارز پدر و مادرهایی که اصرار دارند بچه هایشان زندگی خوبی داشته باشند، خودشان قادر نشده اند و حالا این فشار را روی بچه ها می آورند، و تازه آن هم پیچیده شده در لفافه محبت.

اما Sublimation ریاکارانه نیست. فردی که خودش این والایش را کرده و این زحمت را کشیده، یک نارسی سیسمی برایش فراهم میشود و دیگر این فشار را به بچه هایش نمی آورد.

برگرفته از: #سایت_انجمن_فرویدی

نقاشی: دگردیسی نارسیس
اثری از: سالوادور دالی

انتخاب متن و تصویر: مریم دم ثنا

#نارسیسیسم
#لیبیدو
#انرژی
#عشق
#تقاضا
#اشتیاق
#والایش
#ابژه
#سکسوالیتی

#Sexuality
#Sublimation
#Satisfaction
#Repression

@doostdaran_freudianassociation