#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇تعریف علایم ظهور👇
«علامه» در لغت عرب به معنای نشانه است.
بنابراین منظور از علایم ظهور، نشانه هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان می دهند وبه وسیله آن ها می توان امام مهدی (علیه السلام) را از مدعیان دروغین شناسایی کرد.
علامت یا نشانه چنان که پیداست، کارکردی جز حکایت گری ندارد؛ مانند سپیدی مو که علامت پیری است وزردی رخ که نشانه بیماری است. بنابراین:
با تحلیل ماهیت علایم ظهور، در می یابیم که علایم ظهور، نسبت به ظهور رابطه سببی ومسببی ندارند (علت وسبب تحقق ظهور نیستند) بلکه تنها جنبه اعلام وکاشفیت دارند؛ یعنی تحقق آن ها کاشف از این واقعیت است که ظهور نزدیک شده است.
به تعبیر دیگر، نشانه های ظهور، رخدادهایی هستند برای اعلام عمومی نزدیک شدن ظهور وایجاد آمادگی روانی مردم برای استقبال از ظهور مهدی موعود.
👇جایگاه نشانه های ظهور در هندسه دین👇
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
لا یقوم بدین الله إلّا من حاطه من جمیع جوانبه؛
دین خداوند را به پا نمی دارد، مگر کسی که به همه جوانب آن احاطه داشته باشد.
آموزه های دین را از دو منظر می توان بررسی وتحلیل کرد؛ در یک نگاه آموزه های دین به صورت مستقل ومجزا مورد مطالعه قرار می گیرد ودر نگاه دیگر به هر آموزه با توجه به مجموعه دین وجایگاهی که در هندسه دین ونیز نسبتی که با سایر اجزای دین دارد توجه می شود.
روشن است که در نگاه دوم به تصویر درست تر وتحلیل جامع تری می توان دست یافت؛ زیرا دین مجموعه به هم پیوسته ومنسجمی است که اهداف خاص خود را دنبال می کند ومنزلت واقعی هر آموزه با توجه به وزنی که در مجموعه ونسبتی که با سایر اجزا دارد قابل شناسایی است.
به نشانه های ظهور نیز می توان از این منظر نگریست وبه آن نگاه جامع داشت؛ یعنی آن را با توجه به مجموعه دین ونسبتی که با اهداف دین وطرح دین وسایر اجزای دین دارد تحلیل کرد.
آن چه در کتاب های مربوط درباره فلسفه نشانه های ظهور بیان شده است معمولاً نگاه هایی مستقل به نشانه هاست، به این معنا که نشانه های ظهور به صورت مستقل لحاظ شده وبرای آن کارکردهایی ذکر می شود.
اما به نظر می رسد این نگاه نمی تواند گویای تمام حقایق درباره نشانه های ظهور باشد. آن چه می تواند تصویر ما از این آموزه دینی را کامل تر نماید، همان نگاه جامع است؛ زیرا اگر بپذیریم دین هدفی دارد وبرای رسیدن به این هدف طرحی دارد، به طور طبیعی برای تحلیل درست از نشانه ها که خود جزئی از آموزهای دینی است، نیازمند توجه به آن هدف وآن طرح وسایر اجزای دین هستیم ودر سایه توجه به آن هدف وطرح وسایر اجزای دین است که می توانیم چرایی طرح بحث نشانه ها وکارکردهای آن را تحلیل نماییم.
بحث درباره رابطه نشانه های ظهور با کل دین وهدف وطرح دین را باید جای دیگر پی گرفت. آن چه در این جا قابل طرح است، رابطه ونسبت بحث نشانه های ظهور با اجزای دیگر دین است که با این بحث در ارتباطند.
به نظر می رسد از مجموعه دین، اصول حاکم بر حرکت به صورت خاص ارتباط نزدیک تری با بحث علایم ظهور دارد؛ زیرا از یک سو ما در عصر غیبت، نسبت به امام مهدی (عجّل الله فرجه) تکالیفی بر عهده داریم.
گرچه این تکالیف گاه از سنخ تکالیف فردی است، اما عمده مسئولیت های ما در قبال امام مهدی (عجّل الله فرجه) مسئولیت های اجتماعی است؛ زیرا امام اهدافی دارد.
👈ادامه دارد....
👉@doolate_zohor
👇تعریف علایم ظهور👇
«علامه» در لغت عرب به معنای نشانه است.
بنابراین منظور از علایم ظهور، نشانه هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان می دهند وبه وسیله آن ها می توان امام مهدی (علیه السلام) را از مدعیان دروغین شناسایی کرد.
علامت یا نشانه چنان که پیداست، کارکردی جز حکایت گری ندارد؛ مانند سپیدی مو که علامت پیری است وزردی رخ که نشانه بیماری است. بنابراین:
با تحلیل ماهیت علایم ظهور، در می یابیم که علایم ظهور، نسبت به ظهور رابطه سببی ومسببی ندارند (علت وسبب تحقق ظهور نیستند) بلکه تنها جنبه اعلام وکاشفیت دارند؛ یعنی تحقق آن ها کاشف از این واقعیت است که ظهور نزدیک شده است.
به تعبیر دیگر، نشانه های ظهور، رخدادهایی هستند برای اعلام عمومی نزدیک شدن ظهور وایجاد آمادگی روانی مردم برای استقبال از ظهور مهدی موعود.
👇جایگاه نشانه های ظهور در هندسه دین👇
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
لا یقوم بدین الله إلّا من حاطه من جمیع جوانبه؛
دین خداوند را به پا نمی دارد، مگر کسی که به همه جوانب آن احاطه داشته باشد.
آموزه های دین را از دو منظر می توان بررسی وتحلیل کرد؛ در یک نگاه آموزه های دین به صورت مستقل ومجزا مورد مطالعه قرار می گیرد ودر نگاه دیگر به هر آموزه با توجه به مجموعه دین وجایگاهی که در هندسه دین ونیز نسبتی که با سایر اجزای دین دارد توجه می شود.
روشن است که در نگاه دوم به تصویر درست تر وتحلیل جامع تری می توان دست یافت؛ زیرا دین مجموعه به هم پیوسته ومنسجمی است که اهداف خاص خود را دنبال می کند ومنزلت واقعی هر آموزه با توجه به وزنی که در مجموعه ونسبتی که با سایر اجزا دارد قابل شناسایی است.
به نشانه های ظهور نیز می توان از این منظر نگریست وبه آن نگاه جامع داشت؛ یعنی آن را با توجه به مجموعه دین ونسبتی که با اهداف دین وطرح دین وسایر اجزای دین دارد تحلیل کرد.
آن چه در کتاب های مربوط درباره فلسفه نشانه های ظهور بیان شده است معمولاً نگاه هایی مستقل به نشانه هاست، به این معنا که نشانه های ظهور به صورت مستقل لحاظ شده وبرای آن کارکردهایی ذکر می شود.
اما به نظر می رسد این نگاه نمی تواند گویای تمام حقایق درباره نشانه های ظهور باشد. آن چه می تواند تصویر ما از این آموزه دینی را کامل تر نماید، همان نگاه جامع است؛ زیرا اگر بپذیریم دین هدفی دارد وبرای رسیدن به این هدف طرحی دارد، به طور طبیعی برای تحلیل درست از نشانه ها که خود جزئی از آموزهای دینی است، نیازمند توجه به آن هدف وآن طرح وسایر اجزای دین هستیم ودر سایه توجه به آن هدف وطرح وسایر اجزای دین است که می توانیم چرایی طرح بحث نشانه ها وکارکردهای آن را تحلیل نماییم.
بحث درباره رابطه نشانه های ظهور با کل دین وهدف وطرح دین را باید جای دیگر پی گرفت. آن چه در این جا قابل طرح است، رابطه ونسبت بحث نشانه های ظهور با اجزای دیگر دین است که با این بحث در ارتباطند.
به نظر می رسد از مجموعه دین، اصول حاکم بر حرکت به صورت خاص ارتباط نزدیک تری با بحث علایم ظهور دارد؛ زیرا از یک سو ما در عصر غیبت، نسبت به امام مهدی (عجّل الله فرجه) تکالیفی بر عهده داریم.
گرچه این تکالیف گاه از سنخ تکالیف فردی است، اما عمده مسئولیت های ما در قبال امام مهدی (عجّل الله فرجه) مسئولیت های اجتماعی است؛ زیرا امام اهدافی دارد.
👈ادامه دارد....
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇تعریف علایم ظهور👇 «علامه» در لغت عرب به معنای نشانه است. بنابراین منظور از علایم ظهور، نشانه هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان می دهند وبه وسیله آن ها می توان امام مهدی (علیه السلام) را از مدعیان دروغین شناسایی کرد. علامت یا…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇جایگاه نشانه های ظهور در هندسه دین👇
👈یکی از مهم ترین اهداف آن حضرت، تحقق زمینه های ظهور است وزمینه های ظهور باید در بستر جامعه شکل گیرد.
بنابراین ما موظفیم در حد وسع خود، آن حضرت را در رسیدن به اهدافش یاری کنیم. برای رسیدن به این مهم، به صورت فردی نمی توان کاری از پیش برد. بنابر این باید عده ای را با خود همراه کرد واین آغاز حرکتی اجتماعی برای هدفی اجتماعی است.
از سوی دیگر، در عصر غیبت با حرکت های اجتماعی گوناگونی هم چون حرکت سفیانی یا یمانی که در زمره علایم حتمی ظهور شمرده شده اند، روبه رو خواهیم بود.
از این رو درمی یابیم اگر علایم ظهور کارکردی داشته باشند، عمده این کارکردها در حوزه اجتماع است؛ یعنی نشانه های ظهور در صدد این هستند که جامعه را در انجام حرکت هایی که منجر به فراهم شدن زمینه های ظهور می شود راهنمایی کنند ونیز وظیفه او را در قبال حرکت های اجتماعی انجام شده هم چون حرکت یمانی وسفیانی مشخص نماید.
با این توضیحات، پرسش این است که اساساً آیا تنها راه دین برای هدایت جامعه در امر اقدام وحرکت ویا چگونگی رویارویی با حرکت های آغاز شده، نشانه های ظهور است ودر دین اصول ومعیارهایی وجود ندارند که مؤمنان وقتی با یک حرکت اجتماعی مواجه می شوند یا هنگامی که خود خواهان اقدام وحرکتی اجتماعی هستند، وظیفه خویش را بدانند که باید چه کنند، از کجا شروع کنند، در چه شرایطی دست به اقدام زنند، تا کجا پیش روند و...؟
روشن است که اسلام دینی جامع است وهدایت ها وبینات بسیاری را دربر می گیرد که ما را نسبت به انجام وظیفه در هر شرایط ودر هر موقعیت زمانی ومکانی آگاه می سازند.
بنابر این پاسخ به این پرسش ها وپرسش های مشابه را می توان به استناد اصول حاکم بر حرکت دریافت. برای مثال وقتی با یک حرکت اجتماعی هم چون حرکت یمانی یا سفیانی روبه رو می شویم، اصول حاکم بر آن حرکات به ما نشان می دهند که با کدام یک از آن ها همراه شویم وبا کدام همراهی نکنیم. مثلاً این اصول به ما می گویند اگر هدف او دعوت به خود نبود بلکه دعوت به امام بود، در جایگاهش بود، از نظر ضعف دشمن یا توانمندی یاران در وضعیت مطلوبی بود و... با آن همراه شو، وگرنه خیر؛ بلکه با نیرو سازی ونفوذ در دشمن شرایط را برای یک حرکت مطلوب فراهم کن!
بر این اساس دریافتیم کسی که با مبانی واهداف دین از یک سو وتکالیف دین از سوی دیگر واصول ومعیارهای دین که در شرایط مختلف، طرح وبرنامه حرکت را مشخص می کنند از دیگر سو آشناست، در هر موقعیت به تناسب شرایط، تکلیف خود را نسبت به امام خود ونیز حرکت هایی که در جامعه وجود دارد خواهد شناخت وبر اساس آن اقدام خواهد کرد، چه روایات علایم ظهور باشند وچه نباشند.
👉@doolate_zohor
👇جایگاه نشانه های ظهور در هندسه دین👇
👈یکی از مهم ترین اهداف آن حضرت، تحقق زمینه های ظهور است وزمینه های ظهور باید در بستر جامعه شکل گیرد.
بنابراین ما موظفیم در حد وسع خود، آن حضرت را در رسیدن به اهدافش یاری کنیم. برای رسیدن به این مهم، به صورت فردی نمی توان کاری از پیش برد. بنابر این باید عده ای را با خود همراه کرد واین آغاز حرکتی اجتماعی برای هدفی اجتماعی است.
از سوی دیگر، در عصر غیبت با حرکت های اجتماعی گوناگونی هم چون حرکت سفیانی یا یمانی که در زمره علایم حتمی ظهور شمرده شده اند، روبه رو خواهیم بود.
از این رو درمی یابیم اگر علایم ظهور کارکردی داشته باشند، عمده این کارکردها در حوزه اجتماع است؛ یعنی نشانه های ظهور در صدد این هستند که جامعه را در انجام حرکت هایی که منجر به فراهم شدن زمینه های ظهور می شود راهنمایی کنند ونیز وظیفه او را در قبال حرکت های اجتماعی انجام شده هم چون حرکت یمانی وسفیانی مشخص نماید.
با این توضیحات، پرسش این است که اساساً آیا تنها راه دین برای هدایت جامعه در امر اقدام وحرکت ویا چگونگی رویارویی با حرکت های آغاز شده، نشانه های ظهور است ودر دین اصول ومعیارهایی وجود ندارند که مؤمنان وقتی با یک حرکت اجتماعی مواجه می شوند یا هنگامی که خود خواهان اقدام وحرکتی اجتماعی هستند، وظیفه خویش را بدانند که باید چه کنند، از کجا شروع کنند، در چه شرایطی دست به اقدام زنند، تا کجا پیش روند و...؟
روشن است که اسلام دینی جامع است وهدایت ها وبینات بسیاری را دربر می گیرد که ما را نسبت به انجام وظیفه در هر شرایط ودر هر موقعیت زمانی ومکانی آگاه می سازند.
بنابر این پاسخ به این پرسش ها وپرسش های مشابه را می توان به استناد اصول حاکم بر حرکت دریافت. برای مثال وقتی با یک حرکت اجتماعی هم چون حرکت یمانی یا سفیانی روبه رو می شویم، اصول حاکم بر آن حرکات به ما نشان می دهند که با کدام یک از آن ها همراه شویم وبا کدام همراهی نکنیم. مثلاً این اصول به ما می گویند اگر هدف او دعوت به خود نبود بلکه دعوت به امام بود، در جایگاهش بود، از نظر ضعف دشمن یا توانمندی یاران در وضعیت مطلوبی بود و... با آن همراه شو، وگرنه خیر؛ بلکه با نیرو سازی ونفوذ در دشمن شرایط را برای یک حرکت مطلوب فراهم کن!
بر این اساس دریافتیم کسی که با مبانی واهداف دین از یک سو وتکالیف دین از سوی دیگر واصول ومعیارهای دین که در شرایط مختلف، طرح وبرنامه حرکت را مشخص می کنند از دیگر سو آشناست، در هر موقعیت به تناسب شرایط، تکلیف خود را نسبت به امام خود ونیز حرکت هایی که در جامعه وجود دارد خواهد شناخت وبر اساس آن اقدام خواهد کرد، چه روایات علایم ظهور باشند وچه نباشند.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇جایگاه نشانه های ظهور در هندسه دین👇 👈یکی از مهم ترین اهداف آن حضرت، تحقق زمینه های ظهور است وزمینه های ظهور باید در بستر جامعه شکل گیرد. بنابراین ما موظفیم در حد وسع خود، آن حضرت را در رسیدن به اهدافش یاری کنیم. برای رسیدن به…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇فلسفه نشانه های ظهور👇
بر اساس توضیح یادشده، این سؤال اساسی وجود خواهد داشت که اگر ما به کمک هدایت های دین واصول حاکم بر حرکت می توانیم وظیفه خود را در همه شرایط وموقعیت ها به دست آوریم، طرح نشانه های ظهور با چه هدفی انجام گرفته است وپیشوایان معصوم:
با بیان نشانه های ظهور به دنبال چه مقصدی بوده اند؟
به این پرسش می توان پاسخ داد که نشانه های ظهور دست کم در دو موضع می توانند ثمربخش باشند:
موضع نخست جایی است که مردم به دلیل اهمال متصدیان امر تبلیغ دین، یا به دلیل غفلت خودشان از این بینات ومعیارها بی اطلاع باشند
وموضع دوم جایی است که به دلیل گرفتار شدن در دام شبهات وبا جوسازی جبهه باطل وپیچیدگی شرایط، نتوانند بر اساس معیارها وضوابط به هدایت برسند.
در این جاست که علایم می توانند راه گشا باشند وبه کمک آن ها می توان جهت درست حرکت را دریافت.
برای توضیح بیش تر می توان از اقدامات مشابهی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در دوران فتنه انجام داد یاد کرد.
چنان که می دانیم رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بارها درباره امامت وجانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن گفت وبا بینات وهدایت های خود این مسئله را برای مردم توضیح داد وحقانیت امام علی (علیه السلام) ولزوم پیروی مردم از ایشان پس از رحلت خود را تا آن جا که میسور بود بازگو کرد.
این هدایت ها وبینات آن قدر زیاد بودند که اگر کسی واقعاً به دنبال شناخت حق بود، با مراجعه به برخی از آن ها می توانست بدان دست یابد.
با این حال، آن حضرت در کنار این روشن گری ها وارائه ضوابط، نشانه هایی نیز بیان فرمود.
برای مثال، از عمار به عنوان نشانه جبهه حق یاد کرد وبا جمله معروف «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَه الْبَاغِیه»
به مسلمانان فهماند که هر گاه در فضای فتنه از شناخت حق وباطل ناتوان شدند، بدانند گروهی که عمار را می کشد، جبهه باطل است.
یا در جایی دیگر از سگان حوئب یاد کرد واین که زنی که سگ های حوئب بر او پارس می کنند در مسیر حق گام بر نمی دارد.
در جایی دیگر بر راست گویی ابوذر تأکید کرد تا هنگامی که ابوذر با زبان گویایش از انحراف عثمان می گوید، مردم فتنه زده بتوانند راه را از چاه بازشناسند
وچنین فرمود:
مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ ولَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَه أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ؛
آسمان سبز سایه نیفکنده وکره خاک بر روی خود حمل نکرده صاحب لهجه ای راست گوتر از ابوذر.
روشن است که وجود این نشانه ها به معنای بی نیازی از بینات ومعیار ها نیست وبدین معنا نیست که پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای تشخیص حق از باطل روشن گری نفرموده است، بلکه به گواهی تاریخ، آن حضرت در طول دوران رسالت خود بارها معیارها را فرموده بود.
با این حال، در کنار آن ها به عنوان مکمل، نشانه هایی نیز قرار داد تا در وقت ضرورت برای کسانی که از اصول ومعیارها بی اطلاعند، یا گرفتار شبهاتند ودرفضای غبار آلودی که دشمن ایجاد کرده نمی توانند فهم درستی از معیارها داشته باشند، بتوانند مسیر حق را شناسایی کنند.
نشانه های ظهور نیز در کنار اصول وضوابط دین، نقش متمم وکمکی دارند ومی توانند در هنگام جهل یا سیطره شبهات مفید بوده وکارکرد سلبی وایجابی داشته باشند.
در پرتو کارکرد سلبی آن می توان مدعیان دروغین را شناخت ودروغ کسانی که پیش از تحقق نشانه های حتمی ادعای مهدویت دارند را شناسایی کرد ودر کارکرد ایجابی آن می توان به امید وتسریع در آمادگی و... رسید..
اما باز هم باید تأکید کرد که این ها فقط نقش مکمل را دارند ونقش اصلی در هدایت به عهده همان اصول وضوابطی است که در دین وجود دارد؛ اصول وضوابطی که مربوط به همه زمان ها ومکان ها وهمه شرایط واز جمله دوره غیبتند.
👉@doolate_zohor
👇فلسفه نشانه های ظهور👇
بر اساس توضیح یادشده، این سؤال اساسی وجود خواهد داشت که اگر ما به کمک هدایت های دین واصول حاکم بر حرکت می توانیم وظیفه خود را در همه شرایط وموقعیت ها به دست آوریم، طرح نشانه های ظهور با چه هدفی انجام گرفته است وپیشوایان معصوم:
با بیان نشانه های ظهور به دنبال چه مقصدی بوده اند؟
به این پرسش می توان پاسخ داد که نشانه های ظهور دست کم در دو موضع می توانند ثمربخش باشند:
موضع نخست جایی است که مردم به دلیل اهمال متصدیان امر تبلیغ دین، یا به دلیل غفلت خودشان از این بینات ومعیارها بی اطلاع باشند
وموضع دوم جایی است که به دلیل گرفتار شدن در دام شبهات وبا جوسازی جبهه باطل وپیچیدگی شرایط، نتوانند بر اساس معیارها وضوابط به هدایت برسند.
در این جاست که علایم می توانند راه گشا باشند وبه کمک آن ها می توان جهت درست حرکت را دریافت.
برای توضیح بیش تر می توان از اقدامات مشابهی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در دوران فتنه انجام داد یاد کرد.
چنان که می دانیم رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بارها درباره امامت وجانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن گفت وبا بینات وهدایت های خود این مسئله را برای مردم توضیح داد وحقانیت امام علی (علیه السلام) ولزوم پیروی مردم از ایشان پس از رحلت خود را تا آن جا که میسور بود بازگو کرد.
این هدایت ها وبینات آن قدر زیاد بودند که اگر کسی واقعاً به دنبال شناخت حق بود، با مراجعه به برخی از آن ها می توانست بدان دست یابد.
با این حال، آن حضرت در کنار این روشن گری ها وارائه ضوابط، نشانه هایی نیز بیان فرمود.
برای مثال، از عمار به عنوان نشانه جبهه حق یاد کرد وبا جمله معروف «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَه الْبَاغِیه»
به مسلمانان فهماند که هر گاه در فضای فتنه از شناخت حق وباطل ناتوان شدند، بدانند گروهی که عمار را می کشد، جبهه باطل است.
یا در جایی دیگر از سگان حوئب یاد کرد واین که زنی که سگ های حوئب بر او پارس می کنند در مسیر حق گام بر نمی دارد.
در جایی دیگر بر راست گویی ابوذر تأکید کرد تا هنگامی که ابوذر با زبان گویایش از انحراف عثمان می گوید، مردم فتنه زده بتوانند راه را از چاه بازشناسند
وچنین فرمود:
مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ ولَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَه أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ؛
آسمان سبز سایه نیفکنده وکره خاک بر روی خود حمل نکرده صاحب لهجه ای راست گوتر از ابوذر.
روشن است که وجود این نشانه ها به معنای بی نیازی از بینات ومعیار ها نیست وبدین معنا نیست که پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای تشخیص حق از باطل روشن گری نفرموده است، بلکه به گواهی تاریخ، آن حضرت در طول دوران رسالت خود بارها معیارها را فرموده بود.
با این حال، در کنار آن ها به عنوان مکمل، نشانه هایی نیز قرار داد تا در وقت ضرورت برای کسانی که از اصول ومعیارها بی اطلاعند، یا گرفتار شبهاتند ودرفضای غبار آلودی که دشمن ایجاد کرده نمی توانند فهم درستی از معیارها داشته باشند، بتوانند مسیر حق را شناسایی کنند.
نشانه های ظهور نیز در کنار اصول وضوابط دین، نقش متمم وکمکی دارند ومی توانند در هنگام جهل یا سیطره شبهات مفید بوده وکارکرد سلبی وایجابی داشته باشند.
در پرتو کارکرد سلبی آن می توان مدعیان دروغین را شناخت ودروغ کسانی که پیش از تحقق نشانه های حتمی ادعای مهدویت دارند را شناسایی کرد ودر کارکرد ایجابی آن می توان به امید وتسریع در آمادگی و... رسید..
اما باز هم باید تأکید کرد که این ها فقط نقش مکمل را دارند ونقش اصلی در هدایت به عهده همان اصول وضوابطی است که در دین وجود دارد؛ اصول وضوابطی که مربوط به همه زمان ها ومکان ها وهمه شرایط واز جمله دوره غیبتند.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇فلسفه نشانه های ظهور👇 بر اساس توضیح یادشده، این سؤال اساسی وجود خواهد داشت که اگر ما به کمک هدایت های دین واصول حاکم بر حرکت می توانیم وظیفه خود را در همه شرایط وموقعیت ها به دست آوریم، طرح نشانه های ظهور با چه هدفی انجام گرفته…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇تمایز اصول حاکم ونشانه های ظهور👇
با توجه به آن چه گذشت روشن شد که میان اصول حاکم ونشانه های ظهور وجوهی از تمایز وجود دارد که عبارتند از:
👈۱. اصول اصالت دارند و نشانه ها مکملند
نشانه های ظهور در مقایسه با اصول ومعیارها، جایگاهی فرعی ودرجه دوم وبه عبارت دیگر نقش متمم گونه دارند وعملکرد مؤمنان در عصر غیبت، پیش از مستند بودن به نشانه های ظهور، باید در مرتبه نخست بر اساس اصول وضوابط کلی دین باشد.
👈۲. اصول در همه شرایط به کار می آیند، نشانه ها در شرایط خاص
در بسیاری از مواقع از آن جا که روایات علایم ظهور از ضعف سند یا عدم وضوح دلالت رنج می برند، یا در تشخیص مصداق وتطبیق آن بر مورد خارجی تردید وجود دارد، روایات علایم ظهور قابل اعتماد نیستند، بلکه در عصر پر فراز ونشیب غیبت، هزاران رخداد اجتماعی وجود دارد که در روایات علایم ظهور به آن ها اشاره ای نشده است. بنابراین اگر بخواهیم از اصول حاکم ومعیارهای کلی دین صرف نظر کرده وتنها به روایات علایم ظهور اکتفا کنیم، نمی توانیم در رویارویی با این رخدادها موضع درستی اتخاذ نماییم. اما در همین شرایط با در دست داشتن هدایت ها ومعیارهای دین می توانیم نسبت به رخداد های اجتماعی موضع درستی برگزینیم. بنابراین جایگاه اصول ومعیارهای دین در مقایسه با نشانه های ظهور جایگاهی بی بدیل است.
از سوی دیگر، اگر روایات علایم ظهور از نظر سند ودلالت قابل اعتماد بودند واز نظر شفافیت تطبیق بر مصداق خارجی نیز مشکلی نداشتند، باز هنوز احتمال وجود مصداق دیگر می رود. یعنی هنوز این احتمال وجود دارد که در آینده نیز مصداق دیگری محقق شود که روایات بر او نیز قابل تطبیق باشند ومقصود واقعی امام همین مورد دیگر بوده ونه مصداق اول؛ مگر این که مجموعه ای از نشانه های ظهور درکنار هم محقق شوند که در این صورت احتمال تکرار مصداق بسیار ضعیف خواهد بود.
به عنوان نمونه، در شام کسی قیام کند وطبق روایات، پنج منطقه را تصرف نماید ودر عراق ومدینه دست به کشتار بزند ودر همان زمان مردی مصلح از یمن قیام کند ودر خراسان نیز پرچم حقی افراشته شود و... که مجموعه این رخدادها ما را مطمئن می کند آن که در شام قیام کرده، همان سفیانی است وآن که در یمن قیام کرده همان یمانی روایات است ودیگری همان خراسانی روایات است.
البته روشن است که باز در این مورد هم اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا این مجموعه شکل گیرد وبعد بفهمیم که باید چه کنیم، فرصت های بسیاری را از دست داده ایم، بلکه ممکن است کار از کار بگذرد؛ درحالی که اگر به معیارها وبینات وهدایت های دین توجه کنیم، از همان آغاز این تحرکات وحتی پیش از تحقق آن ها می دانیم باید چه کنیم وچه موضعی بگیریم.
آنان که می خواهند منتظر بمانند تا سفیانی، یمانی وخراسانی قیام کنند وبعد بفهمند باید چه کنند، مانند کسانی هستند که تا عمار به مسلخ نرود وکشته نشود، حق را تشخیص نمی دهند وبه راستی چقدر تفاوت است میان آنان که پیش از شهادت عمارها با تکیه بر بینات ومیزان های دین می دانند علی برحق است وآنان که تا خون سرخ عمار بر زمین نریزد، بیدار نمی شوند!
👉@doolate_zohor
👇تمایز اصول حاکم ونشانه های ظهور👇
با توجه به آن چه گذشت روشن شد که میان اصول حاکم ونشانه های ظهور وجوهی از تمایز وجود دارد که عبارتند از:
👈۱. اصول اصالت دارند و نشانه ها مکملند
نشانه های ظهور در مقایسه با اصول ومعیارها، جایگاهی فرعی ودرجه دوم وبه عبارت دیگر نقش متمم گونه دارند وعملکرد مؤمنان در عصر غیبت، پیش از مستند بودن به نشانه های ظهور، باید در مرتبه نخست بر اساس اصول وضوابط کلی دین باشد.
👈۲. اصول در همه شرایط به کار می آیند، نشانه ها در شرایط خاص
در بسیاری از مواقع از آن جا که روایات علایم ظهور از ضعف سند یا عدم وضوح دلالت رنج می برند، یا در تشخیص مصداق وتطبیق آن بر مورد خارجی تردید وجود دارد، روایات علایم ظهور قابل اعتماد نیستند، بلکه در عصر پر فراز ونشیب غیبت، هزاران رخداد اجتماعی وجود دارد که در روایات علایم ظهور به آن ها اشاره ای نشده است. بنابراین اگر بخواهیم از اصول حاکم ومعیارهای کلی دین صرف نظر کرده وتنها به روایات علایم ظهور اکتفا کنیم، نمی توانیم در رویارویی با این رخدادها موضع درستی اتخاذ نماییم. اما در همین شرایط با در دست داشتن هدایت ها ومعیارهای دین می توانیم نسبت به رخداد های اجتماعی موضع درستی برگزینیم. بنابراین جایگاه اصول ومعیارهای دین در مقایسه با نشانه های ظهور جایگاهی بی بدیل است.
از سوی دیگر، اگر روایات علایم ظهور از نظر سند ودلالت قابل اعتماد بودند واز نظر شفافیت تطبیق بر مصداق خارجی نیز مشکلی نداشتند، باز هنوز احتمال وجود مصداق دیگر می رود. یعنی هنوز این احتمال وجود دارد که در آینده نیز مصداق دیگری محقق شود که روایات بر او نیز قابل تطبیق باشند ومقصود واقعی امام همین مورد دیگر بوده ونه مصداق اول؛ مگر این که مجموعه ای از نشانه های ظهور درکنار هم محقق شوند که در این صورت احتمال تکرار مصداق بسیار ضعیف خواهد بود.
به عنوان نمونه، در شام کسی قیام کند وطبق روایات، پنج منطقه را تصرف نماید ودر عراق ومدینه دست به کشتار بزند ودر همان زمان مردی مصلح از یمن قیام کند ودر خراسان نیز پرچم حقی افراشته شود و... که مجموعه این رخدادها ما را مطمئن می کند آن که در شام قیام کرده، همان سفیانی است وآن که در یمن قیام کرده همان یمانی روایات است ودیگری همان خراسانی روایات است.
البته روشن است که باز در این مورد هم اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا این مجموعه شکل گیرد وبعد بفهمیم که باید چه کنیم، فرصت های بسیاری را از دست داده ایم، بلکه ممکن است کار از کار بگذرد؛ درحالی که اگر به معیارها وبینات وهدایت های دین توجه کنیم، از همان آغاز این تحرکات وحتی پیش از تحقق آن ها می دانیم باید چه کنیم وچه موضعی بگیریم.
آنان که می خواهند منتظر بمانند تا سفیانی، یمانی وخراسانی قیام کنند وبعد بفهمند باید چه کنند، مانند کسانی هستند که تا عمار به مسلخ نرود وکشته نشود، حق را تشخیص نمی دهند وبه راستی چقدر تفاوت است میان آنان که پیش از شهادت عمارها با تکیه بر بینات ومیزان های دین می دانند علی برحق است وآنان که تا خون سرخ عمار بر زمین نریزد، بیدار نمی شوند!
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇تمایز اصول حاکم ونشانه های ظهور👇 با توجه به آن چه گذشت روشن شد که میان اصول حاکم ونشانه های ظهور وجوهی از تمایز وجود دارد که عبارتند از: 👈۱. اصول اصالت دارند و نشانه ها مکملند نشانه های ظهور در مقایسه با اصول ومعیارها، جایگاهی…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇👇ادامه تمایز اصول حاکم👇👇
👈۳. اصول را نمی توان تفسیر نادرست کرد اما نشانه ها را می توان نکته دیگری که اهمیت بی بدیل اصول ومعیار های کلی دین را در مقایسه با علایم ظهور نشان می دهد، این است که دست کم برخی از نشانه ها قابلیت تفسیر وتأویل نادرست، یا مشابه سازی دارند؛ چنان که معاویه کشته شدن عمار را این گونه توجیه کرد که چون علی او را به میدان آورد، پس قاتل عمار، علی است. یا چنان که در روایت آمده است، پس از ندای آسمانی که حادثه ای معجزه آسا وبسیار شگفت است، شیطان با مشابه سازی، صیحه ای خواهد زد وامر را بر بسیاری مشتبه خواهد کرد وجالب است که در روایات تصریح شده است کسانی از فتنه شیطان نجات خواهند یافت که اصول ومعیارها را بدانند.
زراره می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: ندادهنده ای از آسمان ندا می دهد که «فلانی امیر است» وندا دهنده ای ندا می دهد که «همانا علی وشیعیانش رستگارانند». پرسیدم: با این حال، چه کسی با مهدی (عجّل الله فرجه) می جنگد؟ فرمود: شیطان ندا سر می دهد: «همانا فلانی - مردی از بنی امیه - وشیعیانش رستگارانند». عرض کردم: چه کسی راست گو را از دروغ گو تشخیص می دهد؟ فرمود: کسانی که پیش از آن، احادیث ما را روایت می کردند وپیش از این که باشد می گفتند: خواهد بود ومی دانستند، که همانا آنان برحق وراست گویند.
چنان که می بینیم بر اساس فرمایش امام صادق (علیه السلام) حتی تشخیص نشانه های ظهور با بازگشت به حقایقی هم چون معیار گرفتن اهل بیت واعتقاد به حقانیت آنان که خود اصول و معیارهایی فراتر از نشانه های ظهورند قابل تشخیص خواهند بود.
👈۴. تقدم اصول برنشانه ها در مقام تعارض
از مطالب پیش گفته می توان نتیجه گرفت که اگر میان اصول حاکم بر حرکت ونشانه های ظهور تعارضی درگیرد، مثلاً اگر معیارهای دینی از همراهی با یک جریان اجتماعی نهی کنند، ولی روایات علایم ظهور به پیوستن به آن دستور دهند، حتی اگر بتوانیم روایات را بر مصداق خارجی به صورت قطعی تطبیق کنیم، در این صورت اصول وضوابط کلی مقدمند؛ زیرا اصول، ضوابطی کلی هستند که همه جایی، همیشگی وفراگیرند؛ اما نشانه ها ناظر به مصداق خارجی وتوصیه هایی فرعی هستند.
به تعبیر دیگر، اساساً نشانه ها برای این گفته شده اند که به کمک آن ها بتوانیم همان معیار ها وهدایت های کلی دین را تشخیص دهیم وبر اساس آن ها عمل کنیم. بنابراین در مقام تعارض، اصول وضوابط مقدمند.
آن چه گفته شد، می تواند حاوی این پیام باشد که وظیفه دانشمندان دینی در امر هدایت جامعه، در مرتبه نخست تکیه بر هدایت ها وبینات دین است.
دانشمندان دینی اگر می خواهند مردم را به انتظار وآمادگی ظهور برسانند وچشمه جوشان انتظار را پیوسته در اعماق جان شیعیان جاری سازند، باید بنیان این مهم را بر معارف عمیق دین، هم چون توجه به قدر ومنزلت انسان واستعدادهای پیدا وپنهان او واوج هایی که برای او وجود دارد ومی تواند به آن برسد واضطراری که به حجت خدا - که آگاه به تمام راه ها وآزاد از همه کشش هاست - دارد تا اوج هایش را به او نشان دهد واو را در مسیر ابدیت تا رسیدن به سرمنزل مقصودش همراهی کند، بنا نهند.
این نکته های عمیق ونظایر آن، همان هدایت ها ومعیارهای دین هستند که آدمی اگر به آن توجه داشته باشد، لحظه ای از امام خود غفلت نخواهد کرد وبرای دیدن او لحظه شماری خواهد نمود وزندگی بدون او را خسارت خواهد دید؛ تنفس در دنیایی که امامش ظاهر نیست، برای او جانکاه وطاقت فرسا خواهد بود وتمام سرمایه هایش را برای رسیدن به او هزینه خواهد کرد. برای کسی که به چنین نگاهی رسیده باشد، دیگر مهم نیست که آیا فلان علامت اتفاق افتاده است یا نه، تا با رخ دادن آن بیدار شود وامید به ظهور در دلش روشن گردد وجریان آمادگی اش آغاز شود.
او پیش از این ها بیدار شده است وپیوسته در دلش به ظهور امید دارد ونه تنها جریان آمادگی برای درک محضر امامش آغاز شده است، بلکه این جریان از چنان شتابی برخوردار است که هیچ مانعی نمی تواند سد راه او شود.
البته بر این نکته نیز باید تأکید داشت که این به معنای بی اهمیت بودن نشانه های ظهور نیست، بلکه تنقیح وپالایش روایات علایم ظهور وتبلیغ وترویج آن در میان جامعه، امری مطلوب ومفید است؛ هم به این دلیل که در زمان جهل وغفلت از معیارها ونیز در زمان غبار آلود بودن فضا به کار می آیند وهم به دلیل این که چه بخواهیم وچه نخواهیم، گاه همین نشانه ها دست آویز مدعیان فرصت طلب قرار می گیرند وبه دروغ، علایم را بر خود یا دیگران تطبیق می دهند تا از این راه به مقصود خویش برسند.
بنابراین برای شناسایی روایات صحیح از سقیم وویژگی های مربوط به هر یک از علایم وراه های تشخیص آن، در حد امکان باید تلاش کرد.
اما باید توجه کرد که دین برای هدایت، در گام نخست بر معیارها واصول تأکید دارد.
👉@doolate_zohor
👇👇ادامه تمایز اصول حاکم👇👇
👈۳. اصول را نمی توان تفسیر نادرست کرد اما نشانه ها را می توان نکته دیگری که اهمیت بی بدیل اصول ومعیار های کلی دین را در مقایسه با علایم ظهور نشان می دهد، این است که دست کم برخی از نشانه ها قابلیت تفسیر وتأویل نادرست، یا مشابه سازی دارند؛ چنان که معاویه کشته شدن عمار را این گونه توجیه کرد که چون علی او را به میدان آورد، پس قاتل عمار، علی است. یا چنان که در روایت آمده است، پس از ندای آسمانی که حادثه ای معجزه آسا وبسیار شگفت است، شیطان با مشابه سازی، صیحه ای خواهد زد وامر را بر بسیاری مشتبه خواهد کرد وجالب است که در روایات تصریح شده است کسانی از فتنه شیطان نجات خواهند یافت که اصول ومعیارها را بدانند.
زراره می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: ندادهنده ای از آسمان ندا می دهد که «فلانی امیر است» وندا دهنده ای ندا می دهد که «همانا علی وشیعیانش رستگارانند». پرسیدم: با این حال، چه کسی با مهدی (عجّل الله فرجه) می جنگد؟ فرمود: شیطان ندا سر می دهد: «همانا فلانی - مردی از بنی امیه - وشیعیانش رستگارانند». عرض کردم: چه کسی راست گو را از دروغ گو تشخیص می دهد؟ فرمود: کسانی که پیش از آن، احادیث ما را روایت می کردند وپیش از این که باشد می گفتند: خواهد بود ومی دانستند، که همانا آنان برحق وراست گویند.
چنان که می بینیم بر اساس فرمایش امام صادق (علیه السلام) حتی تشخیص نشانه های ظهور با بازگشت به حقایقی هم چون معیار گرفتن اهل بیت واعتقاد به حقانیت آنان که خود اصول و معیارهایی فراتر از نشانه های ظهورند قابل تشخیص خواهند بود.
👈۴. تقدم اصول برنشانه ها در مقام تعارض
از مطالب پیش گفته می توان نتیجه گرفت که اگر میان اصول حاکم بر حرکت ونشانه های ظهور تعارضی درگیرد، مثلاً اگر معیارهای دینی از همراهی با یک جریان اجتماعی نهی کنند، ولی روایات علایم ظهور به پیوستن به آن دستور دهند، حتی اگر بتوانیم روایات را بر مصداق خارجی به صورت قطعی تطبیق کنیم، در این صورت اصول وضوابط کلی مقدمند؛ زیرا اصول، ضوابطی کلی هستند که همه جایی، همیشگی وفراگیرند؛ اما نشانه ها ناظر به مصداق خارجی وتوصیه هایی فرعی هستند.
به تعبیر دیگر، اساساً نشانه ها برای این گفته شده اند که به کمک آن ها بتوانیم همان معیار ها وهدایت های کلی دین را تشخیص دهیم وبر اساس آن ها عمل کنیم. بنابراین در مقام تعارض، اصول وضوابط مقدمند.
آن چه گفته شد، می تواند حاوی این پیام باشد که وظیفه دانشمندان دینی در امر هدایت جامعه، در مرتبه نخست تکیه بر هدایت ها وبینات دین است.
دانشمندان دینی اگر می خواهند مردم را به انتظار وآمادگی ظهور برسانند وچشمه جوشان انتظار را پیوسته در اعماق جان شیعیان جاری سازند، باید بنیان این مهم را بر معارف عمیق دین، هم چون توجه به قدر ومنزلت انسان واستعدادهای پیدا وپنهان او واوج هایی که برای او وجود دارد ومی تواند به آن برسد واضطراری که به حجت خدا - که آگاه به تمام راه ها وآزاد از همه کشش هاست - دارد تا اوج هایش را به او نشان دهد واو را در مسیر ابدیت تا رسیدن به سرمنزل مقصودش همراهی کند، بنا نهند.
این نکته های عمیق ونظایر آن، همان هدایت ها ومعیارهای دین هستند که آدمی اگر به آن توجه داشته باشد، لحظه ای از امام خود غفلت نخواهد کرد وبرای دیدن او لحظه شماری خواهد نمود وزندگی بدون او را خسارت خواهد دید؛ تنفس در دنیایی که امامش ظاهر نیست، برای او جانکاه وطاقت فرسا خواهد بود وتمام سرمایه هایش را برای رسیدن به او هزینه خواهد کرد. برای کسی که به چنین نگاهی رسیده باشد، دیگر مهم نیست که آیا فلان علامت اتفاق افتاده است یا نه، تا با رخ دادن آن بیدار شود وامید به ظهور در دلش روشن گردد وجریان آمادگی اش آغاز شود.
او پیش از این ها بیدار شده است وپیوسته در دلش به ظهور امید دارد ونه تنها جریان آمادگی برای درک محضر امامش آغاز شده است، بلکه این جریان از چنان شتابی برخوردار است که هیچ مانعی نمی تواند سد راه او شود.
البته بر این نکته نیز باید تأکید داشت که این به معنای بی اهمیت بودن نشانه های ظهور نیست، بلکه تنقیح وپالایش روایات علایم ظهور وتبلیغ وترویج آن در میان جامعه، امری مطلوب ومفید است؛ هم به این دلیل که در زمان جهل وغفلت از معیارها ونیز در زمان غبار آلود بودن فضا به کار می آیند وهم به دلیل این که چه بخواهیم وچه نخواهیم، گاه همین نشانه ها دست آویز مدعیان فرصت طلب قرار می گیرند وبه دروغ، علایم را بر خود یا دیگران تطبیق می دهند تا از این راه به مقصود خویش برسند.
بنابراین برای شناسایی روایات صحیح از سقیم وویژگی های مربوط به هر یک از علایم وراه های تشخیص آن، در حد امکان باید تلاش کرد.
اما باید توجه کرد که دین برای هدایت، در گام نخست بر معیارها واصول تأکید دارد.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇👇ادامه تمایز اصول حاکم👇👇 👈۳. اصول را نمی توان تفسیر نادرست کرد اما نشانه ها را می توان نکته دیگری که اهمیت بی بدیل اصول ومعیار های کلی دین را در مقایسه با علایم ظهور نشان می دهد، این است که دست کم برخی از نشانه ها قابلیت تفسیر…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇👇علایم ظهور وبدا👇👇
👈علایم ظهور را به چندین اعتبار می توان تقسیم بندی کرد؛ از جمله می توان آن ها را به علایم عادی وعلایم معجزه آسا، علایمی که در طول تاریخ رخ داده اند وعلایمی که تا کنون اتفاق نیفتاده و... تقسیم کرد.
یکی از مهم ترین ومعروف ترین این تقسیمات، که از روایات برگرفته شده، تقسیم نشانه های ظهور به علایم حتمی وعلایم غیرحتمی است.
برای نمونه، امام باقر (علیه السلام) در حدیثی فرموده اند:
إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَه وأُمُوراً مَحْتُومَه وإِنَّ السُّفْیانِی مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْه؛
برخی از امور، موقوف ومشروطند وبرخی محتوم وتغییرناپذیر، وسفیانی از علایم حتمی است که بی تردید رخ خواهد داد.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این خصوص فرموده اند:
مِنَ الْأَمْرِ مَحْتُومٌ ومِنْهُ مَا لَیسَ بِمَحْتُومٍ ومِنَ الْمَحْتُومِ خُرُوجُ السُّفْیانِی فِی رَجَب؛(۱۱)
برخی از امور، محتوم وتغییرناپذیرند وبرخی شان غیر محتوم است. قیام سفیانی در ماه رجب، از علایم حتمی است.
شاید بتوان تقسیم علایم به حتمی وغیرحتمی را این گونه تحلیل کرد که دو مورد از مهم ترین کارکردهای نشانه های ظهور خاصیت امید بخشی وشناسایی امام مهدی (عجّل الله فرجه) است.
بر این اساس، اگر همه نشانه های ظهور که بالغ بر ده ها مورد می شوند حتمی بودند، خاصیت امید بخشی از بین می رفت ونشانه های ظهور بیش از این که مایه امید مؤمنان باشند، باعث ناامیدی آنان می شدند؛ زیرا وقتی قرار است مجموعه این نشانه ها پیش از ظهور حتماً رخ دهند وتا این ده ها نشانه اتفاق نیفتند، ظهور رخ ندهد، ناخودآگاه عموم مردم می اندیشیند که ما ظهور را درک نمی کنیم؛ چرا که تحقق ده ها نشانه ظهور در زمانی نزدیک به هم بعید به نظر می رسد.
از سوی دیگر، اگر همه نشانه ها غیرحتمی بودند، چه بسا هیچ یک از نشانه ها تحقق نمی افتاد ودر نتیجه مردم برای شناسایی امام مهدی (عجّل الله فرجه) از میان مدعیان به مشقت می افتادند.
به همین دلیل از یک سو بیش تر نشانه ها غیر حتمی هستند تا احتمال وقوع بدا در آن ها برود واین تلقی که ظهور نمی تواند در زمان ما باشد منتفی گردد واز سوی دیگر، تعداد اندکی از نشانه ها به حتمیت توصیف شده اند تا ظهور پس از تحقق آن ها باشد وهمه مردم بتوانند به راحتی از این طریق، امام مهدی (عجّل الله فرجه) را شناسایی کنند.
علایم غیرحتمی یا موقوف، چنان که از ظاهر آن برمی آید، نشانه هایی است که رخ دادن آن ها قطعی نیست وممکن است به دلیل عدم تحقق شرایط ویا ایجاد مانع به وقوع نپیوندند.
اما حتمی بودن علایم حتمی، به چه معناست؟
آیا این علایم ناگزیر تحقق می یابند، یا این که در آن ها نیز احتمال بدا وجود دارد، ودر نتیجه آیا ممکن است که علایم حتمی نیز مانند نشانه های غیرحتمی تحقق نیابند؟
واگر این دیدگاه درست باشد، چگونه می توان به آن ها علایم حتمی گفت؟
در این جا اندکی پیرامون این موضوع کاوش خواهیم کرد.
👈ادامه دارد......
👉@doolate_zohor
👇👇علایم ظهور وبدا👇👇
👈علایم ظهور را به چندین اعتبار می توان تقسیم بندی کرد؛ از جمله می توان آن ها را به علایم عادی وعلایم معجزه آسا، علایمی که در طول تاریخ رخ داده اند وعلایمی که تا کنون اتفاق نیفتاده و... تقسیم کرد.
یکی از مهم ترین ومعروف ترین این تقسیمات، که از روایات برگرفته شده، تقسیم نشانه های ظهور به علایم حتمی وعلایم غیرحتمی است.
برای نمونه، امام باقر (علیه السلام) در حدیثی فرموده اند:
إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَه وأُمُوراً مَحْتُومَه وإِنَّ السُّفْیانِی مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْه؛
برخی از امور، موقوف ومشروطند وبرخی محتوم وتغییرناپذیر، وسفیانی از علایم حتمی است که بی تردید رخ خواهد داد.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این خصوص فرموده اند:
مِنَ الْأَمْرِ مَحْتُومٌ ومِنْهُ مَا لَیسَ بِمَحْتُومٍ ومِنَ الْمَحْتُومِ خُرُوجُ السُّفْیانِی فِی رَجَب؛(۱۱)
برخی از امور، محتوم وتغییرناپذیرند وبرخی شان غیر محتوم است. قیام سفیانی در ماه رجب، از علایم حتمی است.
شاید بتوان تقسیم علایم به حتمی وغیرحتمی را این گونه تحلیل کرد که دو مورد از مهم ترین کارکردهای نشانه های ظهور خاصیت امید بخشی وشناسایی امام مهدی (عجّل الله فرجه) است.
بر این اساس، اگر همه نشانه های ظهور که بالغ بر ده ها مورد می شوند حتمی بودند، خاصیت امید بخشی از بین می رفت ونشانه های ظهور بیش از این که مایه امید مؤمنان باشند، باعث ناامیدی آنان می شدند؛ زیرا وقتی قرار است مجموعه این نشانه ها پیش از ظهور حتماً رخ دهند وتا این ده ها نشانه اتفاق نیفتند، ظهور رخ ندهد، ناخودآگاه عموم مردم می اندیشیند که ما ظهور را درک نمی کنیم؛ چرا که تحقق ده ها نشانه ظهور در زمانی نزدیک به هم بعید به نظر می رسد.
از سوی دیگر، اگر همه نشانه ها غیرحتمی بودند، چه بسا هیچ یک از نشانه ها تحقق نمی افتاد ودر نتیجه مردم برای شناسایی امام مهدی (عجّل الله فرجه) از میان مدعیان به مشقت می افتادند.
به همین دلیل از یک سو بیش تر نشانه ها غیر حتمی هستند تا احتمال وقوع بدا در آن ها برود واین تلقی که ظهور نمی تواند در زمان ما باشد منتفی گردد واز سوی دیگر، تعداد اندکی از نشانه ها به حتمیت توصیف شده اند تا ظهور پس از تحقق آن ها باشد وهمه مردم بتوانند به راحتی از این طریق، امام مهدی (عجّل الله فرجه) را شناسایی کنند.
علایم غیرحتمی یا موقوف، چنان که از ظاهر آن برمی آید، نشانه هایی است که رخ دادن آن ها قطعی نیست وممکن است به دلیل عدم تحقق شرایط ویا ایجاد مانع به وقوع نپیوندند.
اما حتمی بودن علایم حتمی، به چه معناست؟
آیا این علایم ناگزیر تحقق می یابند، یا این که در آن ها نیز احتمال بدا وجود دارد، ودر نتیجه آیا ممکن است که علایم حتمی نیز مانند نشانه های غیرحتمی تحقق نیابند؟
واگر این دیدگاه درست باشد، چگونه می توان به آن ها علایم حتمی گفت؟
در این جا اندکی پیرامون این موضوع کاوش خواهیم کرد.
👈ادامه دارد......
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇👇علایم ظهور وبدا👇👇 👈علایم ظهور را به چندین اعتبار می توان تقسیم بندی کرد؛ از جمله می توان آن ها را به علایم عادی وعلایم معجزه آسا، علایمی که در طول تاریخ رخ داده اند وعلایمی که تا کنون اتفاق نیفتاده و... تقسیم کرد. یکی از مهم…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇ادامه بداء👇
درباره موضوع یادشده، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که به تفصیل ذکر می شود:
👇۱. دیدگاه عدم وقوع بدا در علایم حتمی
براساس این دیدگاه، بدا در علایم حتمی امکان عقلی دارد، اما تحقق خارجی پیدا نخواهد کرد.
به تعبیر دیگر، این دیدگاه منکر امکان بدا در علایم حتمی نیست، اما معتقد است بدا عملاً رخ نخواهد داد. مستند این دیدگاه، روایات معتبر متعددی است که با روایات متعدد غیر معتبر نیز تأیید می شود.
👈در این روایات، به حتمی بودن برخی از نشانه های ظهور تصریح شده؛ از جمله، در روایت معتبری امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
سفیانی از علایم حتمی است وقیام او در ماه رجب خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) پیوسته می فرمود: قیام سفیانی از امور حتمی است.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آری، همین طور است واختلاف فرزندان عباس از محتومات است وکشته شدن نفس زکیه از محتومات است...
روایات یاد شده، به دلایل زیر تفسیری را قوت می بخشد که بنابرآن، حتمی چیزی است که به صورت قطعی وتخلف ناپذیر رخ می دهد؛ قطعیتی که نتیجه فقدان تمام موانع وتحقق تمام شرایط از جمله مشیت الهی است واز این رو، بدا در آن تحقق نمی یابد:
الف) در این روایات بر حتمی بودن برخی از نشانه های ظهور تصریح شده است؛ واژه حتمی بر اساس فهم عرفی به چیزی گفته می شود که رخ دادن آن قطعی است.
دست برداشتن از این مضمون، وحمل قطعی بر چیزی که احتمال بدا (عدم تحقق) در آن برود، خلاف ظاهر می نماید ونیازمند دلیل است.
ب) از تقابل میان علایم موقوف وحتمی که در برخی از روایات آمده، برمی آید که تعدادی از علایم از دایره علایم موقوف، خارج اند.
بنابراین، حمل محتوم بر آن چه احتمال بدا در آن راه دارد، وارد کردن علایم محتوم به دایره علایم موقوف است که بر خلاف ظاهر روایات است. بلکه نتیجه این سخن، لغو بودن تقسیم بندی علایم به حتمی وغیرحتمی است.
تفسیر یاد شده از علایم حتمی را با این روایت می توان تأیید کرد:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾
فرموده اند:
آن هادو اجل اند: اجل محتوم وتغییرناپذیر واجل موقوف ومشروط. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران عرض کرد: اجل موقوف ومشروط چیست؟ فرمود: آن چه اراده خداوند در آن راه دارد وقابل تقدیم وتأخیر وبرطرف شدن است.
حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف ومشروطی باشد که بدا در آن راه دارد!
امام فرمودند: به خدا سوگند که چنین نیست، او از علایم حتمی است.
در این روایت، امام (علیه السلام) اجل مسمّا را به اجل محتوم تفسیر کرده اند وسپس سفیانی را جزو محتوم ها دانسته اند. با مراجعه به تفسیر این آیه، روشن می شود که اجل مسمّا، اجلی است که تغییری در آن راه ندارد.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
... از آن چه گذشت، آشکار شد که اجل دو نوع است: اجل مبهم واجل مسمّا ومعین در نزد خداوند.
قسم اخیر اجلی است که تغییر نمی پذیرد؛ زیرا مقید به «عنده» است وخداوند فرموده است: ﴿وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ﴾؛ «وآن چه نزد خداوند است باقی می ماند». واین همان اجل محتوم است که تغییر ودگرگونی در آن راه ندارد.
خداوند می فرماید: ﴿... إِذَا جَاءَ أجَلُهُمْ فَلاَ یسْتَأْخِرُونَ سَاعَه وَلاَ یستَقْدِمُونَ﴾
نسبت اجل مسمّا به اجل غیر مسمّا، نسبت مطلق منجز است به مشروط معلق.
از این رو، ممکن است مشروط معلق به سبب عدم تحقق شرطی که بر آن معلق شده، محقق نشود؛ به خلاف آن چه مطلق ومنجز است که راهی به عدم تحققش نیست.
با تدبر در آیات گذشته وبا توجه به ﴿... لِکلِّ أَجَلٍ کتَابٌ، یمْحُوا اللهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ﴾، این نکته آشکار می شود که اجل مسمّا، اجلی است که در ام الکتاب قرار دارد واجل غیر مسمّا، اجلی است که در لوح محو واثبات ثبت شده است - به زودی به این نکته خواهیم پرداخت که: ام الکتاب از آن جهت بر حوادث عالم خارج انطباق پذیر خواهد بود که حوادث مستند به اسباب تامه هستند واز اسباب خود تخلف نمی کنند، ولوح محو واثبات از آن جهت انطباق پذیر بر حوادث است که حوادث مستند به علل ناقصه هستند؛ علل ناقصه ای که ما از آن ها به مقتضیات تعبیر می کنیم وگاهی موانعی در راه تأثیر مقتضیات پدید می آید واز تأثیر آن ها جلوگیری می کند.
👈ادامه دارد....
👉@doolate_zohor
👇ادامه بداء👇
درباره موضوع یادشده، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که به تفصیل ذکر می شود:
👇۱. دیدگاه عدم وقوع بدا در علایم حتمی
براساس این دیدگاه، بدا در علایم حتمی امکان عقلی دارد، اما تحقق خارجی پیدا نخواهد کرد.
به تعبیر دیگر، این دیدگاه منکر امکان بدا در علایم حتمی نیست، اما معتقد است بدا عملاً رخ نخواهد داد. مستند این دیدگاه، روایات معتبر متعددی است که با روایات متعدد غیر معتبر نیز تأیید می شود.
👈در این روایات، به حتمی بودن برخی از نشانه های ظهور تصریح شده؛ از جمله، در روایت معتبری امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
سفیانی از علایم حتمی است وقیام او در ماه رجب خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) پیوسته می فرمود: قیام سفیانی از امور حتمی است.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آری، همین طور است واختلاف فرزندان عباس از محتومات است وکشته شدن نفس زکیه از محتومات است...
روایات یاد شده، به دلایل زیر تفسیری را قوت می بخشد که بنابرآن، حتمی چیزی است که به صورت قطعی وتخلف ناپذیر رخ می دهد؛ قطعیتی که نتیجه فقدان تمام موانع وتحقق تمام شرایط از جمله مشیت الهی است واز این رو، بدا در آن تحقق نمی یابد:
الف) در این روایات بر حتمی بودن برخی از نشانه های ظهور تصریح شده است؛ واژه حتمی بر اساس فهم عرفی به چیزی گفته می شود که رخ دادن آن قطعی است.
دست برداشتن از این مضمون، وحمل قطعی بر چیزی که احتمال بدا (عدم تحقق) در آن برود، خلاف ظاهر می نماید ونیازمند دلیل است.
ب) از تقابل میان علایم موقوف وحتمی که در برخی از روایات آمده، برمی آید که تعدادی از علایم از دایره علایم موقوف، خارج اند.
بنابراین، حمل محتوم بر آن چه احتمال بدا در آن راه دارد، وارد کردن علایم محتوم به دایره علایم موقوف است که بر خلاف ظاهر روایات است. بلکه نتیجه این سخن، لغو بودن تقسیم بندی علایم به حتمی وغیرحتمی است.
تفسیر یاد شده از علایم حتمی را با این روایت می توان تأیید کرد:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾
فرموده اند:
آن هادو اجل اند: اجل محتوم وتغییرناپذیر واجل موقوف ومشروط. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران عرض کرد: اجل موقوف ومشروط چیست؟ فرمود: آن چه اراده خداوند در آن راه دارد وقابل تقدیم وتأخیر وبرطرف شدن است.
حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف ومشروطی باشد که بدا در آن راه دارد!
امام فرمودند: به خدا سوگند که چنین نیست، او از علایم حتمی است.
در این روایت، امام (علیه السلام) اجل مسمّا را به اجل محتوم تفسیر کرده اند وسپس سفیانی را جزو محتوم ها دانسته اند. با مراجعه به تفسیر این آیه، روشن می شود که اجل مسمّا، اجلی است که تغییری در آن راه ندارد.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
... از آن چه گذشت، آشکار شد که اجل دو نوع است: اجل مبهم واجل مسمّا ومعین در نزد خداوند.
قسم اخیر اجلی است که تغییر نمی پذیرد؛ زیرا مقید به «عنده» است وخداوند فرموده است: ﴿وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ﴾؛ «وآن چه نزد خداوند است باقی می ماند». واین همان اجل محتوم است که تغییر ودگرگونی در آن راه ندارد.
خداوند می فرماید: ﴿... إِذَا جَاءَ أجَلُهُمْ فَلاَ یسْتَأْخِرُونَ سَاعَه وَلاَ یستَقْدِمُونَ﴾
نسبت اجل مسمّا به اجل غیر مسمّا، نسبت مطلق منجز است به مشروط معلق.
از این رو، ممکن است مشروط معلق به سبب عدم تحقق شرطی که بر آن معلق شده، محقق نشود؛ به خلاف آن چه مطلق ومنجز است که راهی به عدم تحققش نیست.
با تدبر در آیات گذشته وبا توجه به ﴿... لِکلِّ أَجَلٍ کتَابٌ، یمْحُوا اللهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ﴾، این نکته آشکار می شود که اجل مسمّا، اجلی است که در ام الکتاب قرار دارد واجل غیر مسمّا، اجلی است که در لوح محو واثبات ثبت شده است - به زودی به این نکته خواهیم پرداخت که: ام الکتاب از آن جهت بر حوادث عالم خارج انطباق پذیر خواهد بود که حوادث مستند به اسباب تامه هستند واز اسباب خود تخلف نمی کنند، ولوح محو واثبات از آن جهت انطباق پذیر بر حوادث است که حوادث مستند به علل ناقصه هستند؛ علل ناقصه ای که ما از آن ها به مقتضیات تعبیر می کنیم وگاهی موانعی در راه تأثیر مقتضیات پدید می آید واز تأثیر آن ها جلوگیری می کند.
👈ادامه دارد....
👉@doolate_zohor
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇۲. دیدگاه امکان بدا در علایم حتمی👇
مقصود از امکان بدا در این دیدگاه تنها امکان عقلی بدا نیست؛ چرا که در این صورت با دیدگاه اوّل تفاوتی نخواهد داشت.
بلکه مقصود امکان وقوعی بدا است؛ یعنی افزون بر امکان عقلی بدا، در متن واقع وخارج نیز ممکن است که علایم حتمی تحقق پیدا نکنند، وهمین نکته منشأ تفاوت این دیدگاه با دیدگاه اوّل خواهد بود.
برای نظریه امکان بدا در نشانه های حتمی ظهور، دلایلی آورده شده یا ممکن است آورده شود که ما به تفصیل آن ها را برمی شماریم:
👇👇دلیل اوّل: روایات
أبو هاشم داود بن قاسم جعفری می گوید:
نزد امام جواد (علیه السلام) بودیم. از سفیانی وروایاتی که بر آن اساس قیام او حتمی خواهد بود، سخن به میان آمد.
به حضرت عرض کردم: آیا خداوند در حتمی ها هم بدا روا می دارد؟ فرمود: آری. عرض کردیم: می ترسیم در ظهور قائم نیز بدا روا دارد!
فرمود: قیام قائم (عجّل الله فرجه) از وعده های الهی است وخداوند خلف وعده نمی کند.
یکی از طرفداران این دیدگاه می نویسد: گویا در آن اخبار، محتوم به معنای تغییرناپذیر نیست، بلکه چه بسا مراد مرتبه ای است از تاکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحله ای از انحای وجود آن نداشته باشد.
نقد وبررسی: به استدلال فوق پاسخ های مختلفی داده شده است؛ از جمله نویسنده مکیال المکارم می گوید:
۱. تغییرپذیر دانستن تمام علایم ظهور، با روایات بسیار بلکه متواتر که به حتمی وتبدیل ناپذیری برخی از علایم تصریح دارند، منافات دارد.
۲. تغییر تمام علایم، مستلزم نقض غرض خواهد بود، وخداوند محال است که نقض غرض کند؛ زیرا غرض ومنظور از قرار دادن علایم ونشانه ها، آن است که مردم به وسیله آن ها امام غایب خود را بشناسند واز هر کسی که به دروغ ادعای امامت می کند، پیروی ننمایند.
پس هرگاه تمام نشانه ها تغییر کند وهیچ یک از آن ها برای مردم آشکار نگردد، نقض غرض لازم می آید وخداوند محال است غرضش را نقض کند.
۳. هیچ گونه شاهد ومؤیدی برحمل محتوم بر نوعی تاکید وانصراف آن از معنای حقیقی محتوم، وجود ندارد.
به پاسخ های پیشین می توان پاسخ دیگری افزود:
۴. سند روایت یاد شده، ضعیف است. بنابراین، روایات متعدد ومعتبری که بر اساس ظاهر آن ها ونیز سایر قراینی که گذشت بر قطعیت، تغییرناپذیری وحتمی بودن برخی از نشانه های ظهور دلالت دارند، معارضی نخواهند داشت.
حلّ تعارض ظاهری این روایت با روایاتی که تعدادی از نشانه های ظهور وازجمله سفیانی را از حتمیات می شمارند، راه دیگری نیز دارد که خواهد آمد.
👇ب) امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ فرمودند:
آن ها دو اجل اند: اجل محتوم واجل موقوف. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ حضرت فرمود: آن چه اراده خداوند به آن تعلق گرفته است.
حمران گفت: من امید دارم سفیانی از علایم موقوف باشد. امام فرمود: به خدا سوگند که چنین نیست، او از حتمیات است.
برخی با استناد به روایت یاد شده، بدا در حتمیّات را ممکن شمرده اند؛ به این توضیح که: امام (علیه السلام) در این روایت، اجل محتوم را از اجل هایی دانسته اند که وابسته به اراده ومشیت خداوند است.
بنابراین، ممکن است خداوند اراده تحقق آن را نماید وممکن است اراده بدا در آن باره کند.
نقد وبررسی: روایتی که به آن استدلال شده، از کتاب الغیبه نعمانی است. البته همین روایت، در کتاب شریف بحار الانوار از کتاب الغیبه نعمانی به شکل دیگری نقل شده است؛ متن روایت طبق نقل علامه مجلسی که در بحار الانوار، چنین است:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ فرمود: آن ها دو اجل اند: اجل محتوم وتغییرناپذیر واجل موقوف ومشروط. حمران عرض کرد: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران پرسید: اجل موقوف ومشروط چیست؟ فرمود: آن چه اراده خداوند در آن راه دارد وقابل تقدیم وتأخیر و برطرف شدن است.
حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف ومشروط باشد. امام فرمود: به خدا سوگند چنین نیست، او از علایم حتمی است.
بنابراین، سفیانی از اجل هایی نیست که تقدیم وتأخیر پذیرد وبرطرف شدنی باشد. بلکه از اجل هایی است که جز آن نخواهد شد.
والبته از آن جا که علامه مجلسی نسخه شناس شایسته ای بوده است، به نسخه ای که او از آن حدیث یاد شده را نقل کرده، بیش تر می توان اعتماد کرد. ویا دست کم، احتمال صحت آن نیز وجود دارد.
👉@doolate_zohor
👇۲. دیدگاه امکان بدا در علایم حتمی👇
مقصود از امکان بدا در این دیدگاه تنها امکان عقلی بدا نیست؛ چرا که در این صورت با دیدگاه اوّل تفاوتی نخواهد داشت.
بلکه مقصود امکان وقوعی بدا است؛ یعنی افزون بر امکان عقلی بدا، در متن واقع وخارج نیز ممکن است که علایم حتمی تحقق پیدا نکنند، وهمین نکته منشأ تفاوت این دیدگاه با دیدگاه اوّل خواهد بود.
برای نظریه امکان بدا در نشانه های حتمی ظهور، دلایلی آورده شده یا ممکن است آورده شود که ما به تفصیل آن ها را برمی شماریم:
👇👇دلیل اوّل: روایات
أبو هاشم داود بن قاسم جعفری می گوید:
نزد امام جواد (علیه السلام) بودیم. از سفیانی وروایاتی که بر آن اساس قیام او حتمی خواهد بود، سخن به میان آمد.
به حضرت عرض کردم: آیا خداوند در حتمی ها هم بدا روا می دارد؟ فرمود: آری. عرض کردیم: می ترسیم در ظهور قائم نیز بدا روا دارد!
فرمود: قیام قائم (عجّل الله فرجه) از وعده های الهی است وخداوند خلف وعده نمی کند.
یکی از طرفداران این دیدگاه می نویسد: گویا در آن اخبار، محتوم به معنای تغییرناپذیر نیست، بلکه چه بسا مراد مرتبه ای است از تاکید در آن که منافاتی با تغییر در مرحله ای از انحای وجود آن نداشته باشد.
نقد وبررسی: به استدلال فوق پاسخ های مختلفی داده شده است؛ از جمله نویسنده مکیال المکارم می گوید:
۱. تغییرپذیر دانستن تمام علایم ظهور، با روایات بسیار بلکه متواتر که به حتمی وتبدیل ناپذیری برخی از علایم تصریح دارند، منافات دارد.
۲. تغییر تمام علایم، مستلزم نقض غرض خواهد بود، وخداوند محال است که نقض غرض کند؛ زیرا غرض ومنظور از قرار دادن علایم ونشانه ها، آن است که مردم به وسیله آن ها امام غایب خود را بشناسند واز هر کسی که به دروغ ادعای امامت می کند، پیروی ننمایند.
پس هرگاه تمام نشانه ها تغییر کند وهیچ یک از آن ها برای مردم آشکار نگردد، نقض غرض لازم می آید وخداوند محال است غرضش را نقض کند.
۳. هیچ گونه شاهد ومؤیدی برحمل محتوم بر نوعی تاکید وانصراف آن از معنای حقیقی محتوم، وجود ندارد.
به پاسخ های پیشین می توان پاسخ دیگری افزود:
۴. سند روایت یاد شده، ضعیف است. بنابراین، روایات متعدد ومعتبری که بر اساس ظاهر آن ها ونیز سایر قراینی که گذشت بر قطعیت، تغییرناپذیری وحتمی بودن برخی از نشانه های ظهور دلالت دارند، معارضی نخواهند داشت.
حلّ تعارض ظاهری این روایت با روایاتی که تعدادی از نشانه های ظهور وازجمله سفیانی را از حتمیات می شمارند، راه دیگری نیز دارد که خواهد آمد.
👇ب) امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ فرمودند:
آن ها دو اجل اند: اجل محتوم واجل موقوف. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ حضرت فرمود: آن چه اراده خداوند به آن تعلق گرفته است.
حمران گفت: من امید دارم سفیانی از علایم موقوف باشد. امام فرمود: به خدا سوگند که چنین نیست، او از حتمیات است.
برخی با استناد به روایت یاد شده، بدا در حتمیّات را ممکن شمرده اند؛ به این توضیح که: امام (علیه السلام) در این روایت، اجل محتوم را از اجل هایی دانسته اند که وابسته به اراده ومشیت خداوند است.
بنابراین، ممکن است خداوند اراده تحقق آن را نماید وممکن است اراده بدا در آن باره کند.
نقد وبررسی: روایتی که به آن استدلال شده، از کتاب الغیبه نعمانی است. البته همین روایت، در کتاب شریف بحار الانوار از کتاب الغیبه نعمانی به شکل دیگری نقل شده است؛ متن روایت طبق نقل علامه مجلسی که در بحار الانوار، چنین است:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ قَضی أَجَلاً وأَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ فرمود: آن ها دو اجل اند: اجل محتوم وتغییرناپذیر واجل موقوف ومشروط. حمران عرض کرد: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران پرسید: اجل موقوف ومشروط چیست؟ فرمود: آن چه اراده خداوند در آن راه دارد وقابل تقدیم وتأخیر و برطرف شدن است.
حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف ومشروط باشد. امام فرمود: به خدا سوگند چنین نیست، او از علایم حتمی است.
بنابراین، سفیانی از اجل هایی نیست که تقدیم وتأخیر پذیرد وبرطرف شدنی باشد. بلکه از اجل هایی است که جز آن نخواهد شد.
والبته از آن جا که علامه مجلسی نسخه شناس شایسته ای بوده است، به نسخه ای که او از آن حدیث یاد شده را نقل کرده، بیش تر می توان اعتماد کرد. ویا دست کم، احتمال صحت آن نیز وجود دارد.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇۲. دیدگاه امکان بدا در علایم حتمی👇 مقصود از امکان بدا در این دیدگاه تنها امکان عقلی بدا نیست؛ چرا که در این صورت با دیدگاه اوّل تفاوتی نخواهد داشت. بلکه مقصود امکان وقوعی بدا است؛ یعنی افزون بر امکان عقلی بدا، در متن واقع وخارج…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇👇دلیل دوم: بدا👇👇
ممکن است حتمیت نشانه های حتمی ظهور، به سبب مخالفت آن با اصل بدا که خواستگاه قرآنی دارد وجزو عقاید شیعه است، نَفی شود.
برای نظریه فوق چنین می توان استدلال کرد که: اعتقاد به حتمی بودن تعدادی از نشانه های ظهور، به معنای نفی احتمال بدا وبسته بودن دست خداوند در تغییر آن است.
با وجود این که براساس آیات قرآن، دست خداوند باز است وخداوند می تواند در همه مقدرات تغییر وتبدیل ایجاد کند؛ چنان که می فرماید:
﴿یمْحُوا اللهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ﴾؛
خدا آن چه را بخواهد محو یا اثبات می کند واصل کتاب نزد اوست.
👇نقد وبررسی:
ما نیز بر این باوریم که براساس اصل بدا، احتمال تغییر وتبدیل در مقدرات وجود دارد، اما احتمال تغییر، همیشه مستلزم تغییر نیست.
به بیان دیگر، بر اساس دیدگاه نخست امکان عقلی بدا در باب علایم حتمی ظهور نفی نمی شود، وتغییر این حوادث به دلیل فقدان شرایط یا وجود موانع، محال دانسته نمی شود اما طبق گزارش پیشوایان معصوم: که به حوادث آینده آگاه اند، از آن جا که همه شرایط این پدیده ها فراهم می شود ومانعی نیز سدّ راهشان نخواهد شد، آن امکان عقلی در حد امکان باقی می ماند ولباس واقعیت به خود نمی پوشد؛ چرا که لازم نیست هر امر ممکنی تحقق بیابد.
با توجه به آن چه گذشت، می توان میان دو دسته از روایات پیش گفته آشتی برقرار کرد، به این توضیح که: طبق اصل بدا، دست خداوند برای تغییر ودگرگونی مقدرات بسته نیست وکسی او را بر انجام مقدرات مجبور نکرده است و او می تواند به هر شکلی که اراده می فرماید مقدرات را تغییر دهد.
شما نیز معتقد نیستیم که خداوند برای تحقق نشانه های حتمی مجبور است، بلکه او می تواند به اراده خود از این رخدادها جلوگیری نماید.
لیکن براساس روایات که حتمی بودن تعدادی از نشانه ها را گزارش می دهند، خداوند بااراده واختیار خود حتماً به این حوادث جامه عمل خواهد پوشاند.
روایتی هم که بر امکان وقوع بدا در سفیانی دلالت می کند، تنها به مجبور نبودن خداوند وباز بودن دست او در تغییر واقعه سفیانی دلالت دارد.
اما در پاسخ این سوال که خداوند از روی اراده واختیار چه خواهد کرد، باید گفت که بنابر روایاتی که بر حتمیت برخی از نشانه ها دلالت می کنند، خداوند با اراده ومیل خود آن ها را تحقق خواهد بخشید.
👇👇دلیل سوم: 👇👇
همیشگی بودن احتمال ظهور
براساس برخی روایات، انتظار فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نمی توان به زمان خاصی منحصر نمود، بلکه در همه وقت، احتمال ظهور وجود دارد ومؤمنان باید پیوسته در هر صبح وشام، چشم به راه مهدی موعود باشند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
تَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً ومَسَاءً؛
هر صبح وشام منتظر فرج باشید.
دلالت این روایات را بر امکان بدا در نشانه های حتمی، بدین شکل می توان تبیین کرد:
از سویی، رخ دادن علایم یاد شده پیش از ظهور، حتمی وقطعی است وتا این علایم تحقق نیابند، ظهور رخ نخواهد داد، واز سوی دیگر، تحقق این علایم به زمان نیاز دارد.
در نتیجه، انتظار ظهور در هر صبح وشام در عمل غیرممکن خواهد بود؛ چرا که با عدم تحقق علایم، امیدی به ظهور در هر وقت نمی توان داشت.
در صورتی که براساس روایات پیش گفته، در هر لحظه باید چشم به راه ظهور بود. پس باید گفت که در نشانه های حتمی نیز بدا امکان دارد تا از آن روی، ظهور، هر لحظه امکان داشته باشد وانتظارش هم ممکن گردد.
استدلال فوق، به ویژه با توجه به روایاتی که خروج سفیانی را چند ماه وکشته شدن نفس زکیه را پانزده شب پیش از ظهور می داند،قوت بیش تری خواهد یافت. این دلیل همراه با دلیل چهارم نقد خواهد شد.
👉@doolate_zohor
👇👇دلیل دوم: بدا👇👇
ممکن است حتمیت نشانه های حتمی ظهور، به سبب مخالفت آن با اصل بدا که خواستگاه قرآنی دارد وجزو عقاید شیعه است، نَفی شود.
برای نظریه فوق چنین می توان استدلال کرد که: اعتقاد به حتمی بودن تعدادی از نشانه های ظهور، به معنای نفی احتمال بدا وبسته بودن دست خداوند در تغییر آن است.
با وجود این که براساس آیات قرآن، دست خداوند باز است وخداوند می تواند در همه مقدرات تغییر وتبدیل ایجاد کند؛ چنان که می فرماید:
﴿یمْحُوا اللهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ﴾؛
خدا آن چه را بخواهد محو یا اثبات می کند واصل کتاب نزد اوست.
👇نقد وبررسی:
ما نیز بر این باوریم که براساس اصل بدا، احتمال تغییر وتبدیل در مقدرات وجود دارد، اما احتمال تغییر، همیشه مستلزم تغییر نیست.
به بیان دیگر، بر اساس دیدگاه نخست امکان عقلی بدا در باب علایم حتمی ظهور نفی نمی شود، وتغییر این حوادث به دلیل فقدان شرایط یا وجود موانع، محال دانسته نمی شود اما طبق گزارش پیشوایان معصوم: که به حوادث آینده آگاه اند، از آن جا که همه شرایط این پدیده ها فراهم می شود ومانعی نیز سدّ راهشان نخواهد شد، آن امکان عقلی در حد امکان باقی می ماند ولباس واقعیت به خود نمی پوشد؛ چرا که لازم نیست هر امر ممکنی تحقق بیابد.
با توجه به آن چه گذشت، می توان میان دو دسته از روایات پیش گفته آشتی برقرار کرد، به این توضیح که: طبق اصل بدا، دست خداوند برای تغییر ودگرگونی مقدرات بسته نیست وکسی او را بر انجام مقدرات مجبور نکرده است و او می تواند به هر شکلی که اراده می فرماید مقدرات را تغییر دهد.
شما نیز معتقد نیستیم که خداوند برای تحقق نشانه های حتمی مجبور است، بلکه او می تواند به اراده خود از این رخدادها جلوگیری نماید.
لیکن براساس روایات که حتمی بودن تعدادی از نشانه ها را گزارش می دهند، خداوند بااراده واختیار خود حتماً به این حوادث جامه عمل خواهد پوشاند.
روایتی هم که بر امکان وقوع بدا در سفیانی دلالت می کند، تنها به مجبور نبودن خداوند وباز بودن دست او در تغییر واقعه سفیانی دلالت دارد.
اما در پاسخ این سوال که خداوند از روی اراده واختیار چه خواهد کرد، باید گفت که بنابر روایاتی که بر حتمیت برخی از نشانه ها دلالت می کنند، خداوند با اراده ومیل خود آن ها را تحقق خواهد بخشید.
👇👇دلیل سوم: 👇👇
همیشگی بودن احتمال ظهور
براساس برخی روایات، انتظار فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نمی توان به زمان خاصی منحصر نمود، بلکه در همه وقت، احتمال ظهور وجود دارد ومؤمنان باید پیوسته در هر صبح وشام، چشم به راه مهدی موعود باشند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
تَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً ومَسَاءً؛
هر صبح وشام منتظر فرج باشید.
دلالت این روایات را بر امکان بدا در نشانه های حتمی، بدین شکل می توان تبیین کرد:
از سویی، رخ دادن علایم یاد شده پیش از ظهور، حتمی وقطعی است وتا این علایم تحقق نیابند، ظهور رخ نخواهد داد، واز سوی دیگر، تحقق این علایم به زمان نیاز دارد.
در نتیجه، انتظار ظهور در هر صبح وشام در عمل غیرممکن خواهد بود؛ چرا که با عدم تحقق علایم، امیدی به ظهور در هر وقت نمی توان داشت.
در صورتی که براساس روایات پیش گفته، در هر لحظه باید چشم به راه ظهور بود. پس باید گفت که در نشانه های حتمی نیز بدا امکان دارد تا از آن روی، ظهور، هر لحظه امکان داشته باشد وانتظارش هم ممکن گردد.
استدلال فوق، به ویژه با توجه به روایاتی که خروج سفیانی را چند ماه وکشته شدن نفس زکیه را پانزده شب پیش از ظهور می داند،قوت بیش تری خواهد یافت. این دلیل همراه با دلیل چهارم نقد خواهد شد.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇👇دلیل دوم: بدا👇👇 ممکن است حتمیت نشانه های حتمی ظهور، به سبب مخالفت آن با اصل بدا که خواستگاه قرآنی دارد وجزو عقاید شیعه است، نَفی شود. برای نظریه فوق چنین می توان استدلال کرد که: اعتقاد به حتمی بودن تعدادی از نشانه های ظهور،…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇👇دلیل چهارم👇👇
ناگهانی بودن ظهور
براساس تعدادی از روایات، ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) به شکل ناگهانی ودر زمانی که انتظار آن نمی رود، رخ خواهد داد.
روایات مشابهی نیز وجود دارد که طبق آن ها، امر فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در یک شب اصلاح خواهد شد. این روایات هم مانند روایات دلیل سوم وبه همان بیان بر امکان بدا در علایم حتمی دلالت دارند.
امام رضا (علیه السلام) از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
﴿مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّاعَه الَّتِی لَا یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ... لاَتأْتِیکمْ إِلَّا بَغْتَه﴾
ظهور هم چون قیامت است که «آن را در زمان خودش فقط خداوند ظاهر می سازد... جز این نیست که به طور ناگهانی برایتان رخ خواهد داد».
حضرت امام جواد (علیه السلام) نیز فرمودند:
... إِنَّ اللهَ تَبَارَک وتَعَالَی لَیصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیلَه کمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کلِیمِهِ مُوسَی (علیه السلام)؛(۳۹)
... خداوند متعال امر فرج او (امام مهدی (عجّل الله فرجه)) را در یک شب اصلاح می کند چنان که امر موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود.
👇نقد وبررسی
در معنای احادیث یاد شده (در دلیل سوم وچهارم) دو احتمال وجود دارد:
۱. همیشه ودر همه حال، احتمال ظهور وقیام جهانی امام مهدی (عجّل الله فرجه) وجود دارد، وپیوسته باید چشم به راه فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود. امر ظهور ممکن است که در یک شب اصلاح وامضا شده وبه صورت ناگهانی اتفاق افتد.
۲. انتظار همیشگی ظهور واصلاح امر حضرت در یک شب وناگهانی بودن قیام جهانی آن حضرت، کنایه از سرعت شکل گرفتن این حادثه است. بر اساس این احتمال، سرعت شکل گرفتن ظهور وتحقق آن در زمانی که انتظار آن نمی رود، به معنای نفی علایم نیست. بلکه علایم حتمی نیز که متصل به ظهورند، به سرعت ودر زمانی که انتظارش نمی رود، تحقق می یابند وظهور، بلافاصله پس از آن، رخ می دهد.
به دیگر بیان، مراد از واژه «امر» وامثال آن که در این روایات آمده (إن الله لیصلح له أمره...) خصوص حادثه ظهور به معنای خاص آن، یعنی اعلان حرکت جهانی حضرت پس از آمدن به مسجدالحرام وتکیه کردن به کعبه نیست، بلکه منظور فرایند ظهور است که شامل علایم حتمی متصل به ظهور نیز می شود.
پس بنابر مفهوم روایات، فرایند ظهور شامل حوادث ورخدادهای متعددی است، مانند: نشانه های حتمی متصل به آن، سپس حرکت امام مهدی (عجّل الله فرجه) به سمت مکه، وپس از آن، اعلان جهانی قیام، بیعت با یاران و.... این فرایند که از آن در روایات به «امر» یاد شده، در زمانی رخ می دهد که انتظارش نمی رود ومؤمنان باید پیوسته در انتظار تحقق این مجموعه حوادث باشند.
آن چه این احتمال را تقویت وبلکه تثبیت می کند این نکته است که ما حتی اگر در بحث بدا در نشانه های حتمی بتوانیم آن را ثابت کنیم، امکان بدا را می توانیم ثابت کنیم ونه ضرورت بدا را.
بنابراین احتمال عدم تحقق بدا در نشانه های حتمی ظهور حتی بر فرض پذیرش امکان بدا، وجود دارد. واگر احتمال عدم تحقق بدا در نشانه های حتمی وجود داشته باشد، باید روایات مورد نظر هم چون «توقعوا الفرج صباحاً ومساءً»، «إن الله لیصلح له امره» و... را به گونه ای تفسیر کنیم که حتی بر فرض عدم وقوع بدا نیز سازگار باشد.
آن چه می تواند این سازگاری را به وجود آورد، همان احتمال دوم است؛ یعنی مراد از این روایات این است که ظهور حضرت همراه با علائم قریب آن دفعی وناگهانی است وهر صبح وشام باید منتظرش بود.
اگر ما از میان دو معنای یاد شده ، بپذیریم که ظهور روایات در معنای اوّل است، ناچاریم از این ظهور دست برداریم وروایات را به معنای دوم بگیریم؛ زیرا براساس استدلال گذشته (امکان بدا غیر از وقوع بداست)، روایات باید به گونه ای معنا شوند که با عدم وقوع بدا نیز سازگار باشند، وتنها معنای دوم با عدم وقوع بدا سازگار است. پس حتی اگر دیدگاه امکان بدا را هم بپذیریم، باز هم روایات را جز به معنای دوم نمی توان حمل کرد.
افزون بر آن چه گذشت، به دلیل سوم (توقعوا الفرج صباحاً ومساءاً) پاسخ دیگری نیز می توان داد، به این توضیح که همیشه در انتظار چیزی بودن، با امکان وقوع آن در هر زمان ملازمت ندارد، بلکه حتی با علم به عدم وقوع آن نیز سازگاری دارد؛ مانند کسی که می داند محبوبش یک سال دیگر از سفر برمی گردد، اما اشتیاق، انتظار، چشم به راهی ورفتارهای متناسب با انتظار او از همین حالا آغاز می شود.
به همین دلیل است که منتظران حقیقی امام مهدی (عجّل الله فرجه) پیشوایان معصوم: بوده اند با این که می دانسته اند این رخداد پربرکت، در زمان حیاتشان اتفاق نمی افتد.
👇👇👇👇👇👇👇
👇👇دلیل چهارم👇👇
ناگهانی بودن ظهور
براساس تعدادی از روایات، ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) به شکل ناگهانی ودر زمانی که انتظار آن نمی رود، رخ خواهد داد.
روایات مشابهی نیز وجود دارد که طبق آن ها، امر فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در یک شب اصلاح خواهد شد. این روایات هم مانند روایات دلیل سوم وبه همان بیان بر امکان بدا در علایم حتمی دلالت دارند.
امام رضا (علیه السلام) از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
﴿مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّاعَه الَّتِی لَا یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ... لاَتأْتِیکمْ إِلَّا بَغْتَه﴾
ظهور هم چون قیامت است که «آن را در زمان خودش فقط خداوند ظاهر می سازد... جز این نیست که به طور ناگهانی برایتان رخ خواهد داد».
حضرت امام جواد (علیه السلام) نیز فرمودند:
... إِنَّ اللهَ تَبَارَک وتَعَالَی لَیصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیلَه کمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کلِیمِهِ مُوسَی (علیه السلام)؛(۳۹)
... خداوند متعال امر فرج او (امام مهدی (عجّل الله فرجه)) را در یک شب اصلاح می کند چنان که امر موسی کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود.
👇نقد وبررسی
در معنای احادیث یاد شده (در دلیل سوم وچهارم) دو احتمال وجود دارد:
۱. همیشه ودر همه حال، احتمال ظهور وقیام جهانی امام مهدی (عجّل الله فرجه) وجود دارد، وپیوسته باید چشم به راه فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود. امر ظهور ممکن است که در یک شب اصلاح وامضا شده وبه صورت ناگهانی اتفاق افتد.
۲. انتظار همیشگی ظهور واصلاح امر حضرت در یک شب وناگهانی بودن قیام جهانی آن حضرت، کنایه از سرعت شکل گرفتن این حادثه است. بر اساس این احتمال، سرعت شکل گرفتن ظهور وتحقق آن در زمانی که انتظار آن نمی رود، به معنای نفی علایم نیست. بلکه علایم حتمی نیز که متصل به ظهورند، به سرعت ودر زمانی که انتظارش نمی رود، تحقق می یابند وظهور، بلافاصله پس از آن، رخ می دهد.
به دیگر بیان، مراد از واژه «امر» وامثال آن که در این روایات آمده (إن الله لیصلح له أمره...) خصوص حادثه ظهور به معنای خاص آن، یعنی اعلان حرکت جهانی حضرت پس از آمدن به مسجدالحرام وتکیه کردن به کعبه نیست، بلکه منظور فرایند ظهور است که شامل علایم حتمی متصل به ظهور نیز می شود.
پس بنابر مفهوم روایات، فرایند ظهور شامل حوادث ورخدادهای متعددی است، مانند: نشانه های حتمی متصل به آن، سپس حرکت امام مهدی (عجّل الله فرجه) به سمت مکه، وپس از آن، اعلان جهانی قیام، بیعت با یاران و.... این فرایند که از آن در روایات به «امر» یاد شده، در زمانی رخ می دهد که انتظارش نمی رود ومؤمنان باید پیوسته در انتظار تحقق این مجموعه حوادث باشند.
آن چه این احتمال را تقویت وبلکه تثبیت می کند این نکته است که ما حتی اگر در بحث بدا در نشانه های حتمی بتوانیم آن را ثابت کنیم، امکان بدا را می توانیم ثابت کنیم ونه ضرورت بدا را.
بنابراین احتمال عدم تحقق بدا در نشانه های حتمی ظهور حتی بر فرض پذیرش امکان بدا، وجود دارد. واگر احتمال عدم تحقق بدا در نشانه های حتمی وجود داشته باشد، باید روایات مورد نظر هم چون «توقعوا الفرج صباحاً ومساءً»، «إن الله لیصلح له امره» و... را به گونه ای تفسیر کنیم که حتی بر فرض عدم وقوع بدا نیز سازگار باشد.
آن چه می تواند این سازگاری را به وجود آورد، همان احتمال دوم است؛ یعنی مراد از این روایات این است که ظهور حضرت همراه با علائم قریب آن دفعی وناگهانی است وهر صبح وشام باید منتظرش بود.
اگر ما از میان دو معنای یاد شده ، بپذیریم که ظهور روایات در معنای اوّل است، ناچاریم از این ظهور دست برداریم وروایات را به معنای دوم بگیریم؛ زیرا براساس استدلال گذشته (امکان بدا غیر از وقوع بداست)، روایات باید به گونه ای معنا شوند که با عدم وقوع بدا نیز سازگار باشند، وتنها معنای دوم با عدم وقوع بدا سازگار است. پس حتی اگر دیدگاه امکان بدا را هم بپذیریم، باز هم روایات را جز به معنای دوم نمی توان حمل کرد.
افزون بر آن چه گذشت، به دلیل سوم (توقعوا الفرج صباحاً ومساءاً) پاسخ دیگری نیز می توان داد، به این توضیح که همیشه در انتظار چیزی بودن، با امکان وقوع آن در هر زمان ملازمت ندارد، بلکه حتی با علم به عدم وقوع آن نیز سازگاری دارد؛ مانند کسی که می داند محبوبش یک سال دیگر از سفر برمی گردد، اما اشتیاق، انتظار، چشم به راهی ورفتارهای متناسب با انتظار او از همین حالا آغاز می شود.
به همین دلیل است که منتظران حقیقی امام مهدی (عجّل الله فرجه) پیشوایان معصوم: بوده اند با این که می دانسته اند این رخداد پربرکت، در زمان حیاتشان اتفاق نمی افتد.
👇👇👇👇👇👇👇
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇👇دلیل چهارم👇👇 ناگهانی بودن ظهور براساس تعدادی از روایات، ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) به شکل ناگهانی ودر زمانی که انتظار آن نمی رود، رخ خواهد داد. روایات مشابهی نیز وجود دارد که طبق آن ها، امر فرج آل محمد (صلّی الله علیه وآله…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇👇یمانی👇👇
اولین نشانه ای که در نوشتار پیش رو درباره آن به تحقیق خواهیم پرداخت، یمانی است.
دلایل بسیاری به موضوع یمانی، کندوکاو درباره ابعاد مختلف این شخصیت وزوایای زندگی وجنبش او اهمیت بخشیده است؛ از جمله:
۱. تعداد زیادی از روایات در میان مجموعه احادیث علائم الظهور، فقط حدود پنج پدیده را به شکل مستقل، نشانه های ظهور برشمرده اند.
بعضی از این پنج نشانه، در اندکی از روایات جای خود را به نشانه های دیگری می دهند، اما معمولاً در اصل پنج شماری آن نشانه ها، تغییری ایجاد نمی شود.
تأکید پیشوایان معصوم: بر این علایم که در برخی روایات از آن ها با عنوان علایم حتمی تعبیر شده وجداسازی آن ها از سایر نشانه های ظهور، دلیل بر اهمیت این نشانه هاست که توجه ویژه ای را می طلبد. یمانی یکی از این نشانه هاست که معمولاً در زمره پنج علامت یاد شده، به شمار می رود.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:
پیش از قیام قائم پنج نشانه رخ خواهد داد: یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن [سپاه سفیانی] در سرزمین بیداء وکشته شدن نفس زکیه.
۲. هم چنان که خواهد آمد، قیام یمانی، فضیلت محور واصلاح گر است وروایات، بر کمک به او تأکید کرده اند. بی گمان جانب داری از این حرکتِ ارزشی وتقویت آن، زمانی امکان پذیر خواهد بود که این شخصیت وجزئیات مربوط به جنبش او تا حد ممکن شناسایی شود.
۳. وجود ویژگی های مثبت در شخصیت یمانی وتکریم وتجلیلی که در کلمات پیشوایان دین از او شده، می تواند انگیزه ای برای وسوسه شیادان وفرصت طلبانی باشد که برای جلب عواطف واحساسات مذهبی مردم، از آن استفاده کنند. لذا، این احتمال همواره وجود داشته است که افرادی خود را یمانی معرفی کنند واز این رهگذر، عواطف، احساسات وامکانات مردم را به سوی خود جلب کنند وچه بسا با این عنوان تا مرز تشکیل حکومت نیز پیش بروند. از این رو، بجاست تا در حد ممکن جزئیات این حادثه براساس اصول علمی شناسایی شود تا بتوان در مقام تعیین مصداق، مدعیان دروغین را از یمانی واقعی شناسایی کرد.
با جزئیات یاد شده اگر نتوان یمانی واقعی را شناسایی کرد، دست کم این معیارها برای تشخیص مدعیان دروغین کفایت می کند، وهمین مقدار، اهمیت کندوکاو پیرامون این موضوع را به خوبی می نماید.
۴. از دیگر ثمرات این بحث اثبات آن است که امامان معصوم: قیام های اصلاح طلبانه را در عصر غیبت تأیید کرده اند. هم چنان که خواهد آمد، پیشوایان معصوم: از یمانی وجنبش او جانب داری کرده اند. بنابراین، می توان گفت که از نظر معصومان: در عصر غیبت، جنبش های نظامیِ تأیید شده نیز وجود دارند. بنابراین، دیدگاه معروفی که حرکت های اصلاحی را در عصر غیبت محکوم به شکست وبر خلاف میل واراده پیشوایان دینی می داند، پذیرفتنی نیست، ودر صورت وجود روایاتی که این اندیشه را تأیید می کنند، باید آن ها را به صورتی که با روایات یمانی جمع پذیر باشد، تأویل کرد.
👇پیامبر اکرم (ص) وتکریم اهل یمن👇
از دیرباز، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وپیشوایان دینی، یمن واهل آن را تکریم می نموده اند.
از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این خصوص چنین روایت شده است:
کسی که اهل یمن را دوست بدارد، مرا دوست داشته وکسی که با اهل یمن دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است.
ونیز فرموده اند:
مردمان یمن با فضیلت ترند. ایمان وحکمت، یمنی است.
آنان یمن را از آن روی تکریم وتعظیم می نمودند که مهد پرورش انسان های وارسته وپارسایی چون اویس قرنی بوده است، هم چنان که در آخر الزمان اهل یمن علیه پلشتی ها وتباهی ها به پا خواهند خاست ودر راه اقامه دین الهی وگسترش معنویت، مجاهدت خواهند کرد.
رسول گرامی اسلام، به هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، به وی فرمودند:
تو را به سوی مردمی فرستادم که قلب هایشان رقیق است وبر سر حق دوبار جنگ می کنند.
جابر بن عبد الله انصاری، در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، چنین روایت می کند:
گروهی از سرزمین یمن بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وارد شدند، آن حضرت فرمود:
مردم سرزمین یمن قلب هایی رقیق وایمان هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می کند وجانشین من وجانشین وصی مرا یاری می دهد، از آن هاست.
از آن جا که چنین حادثه ای برای پیشوایان گذشته رخ نداده، منظور پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از جانشین وصی ایشان کسی جز امام مهدی (عجّل الله فرجه) نخواهد بود.
بر این اساس اهل یمن در آخر الزمان، زمینه سازان ظهور ویاری کنندگان آخرین وصی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواهند بود.
رهبریِ نهضتِ زمینه سازان یمن، بر عهده شخصی است که روایات از او با نام «یمانی» یا «قحطانی» یاد کرده اند.
👉@doolate_zohor
👇👇یمانی👇👇
اولین نشانه ای که در نوشتار پیش رو درباره آن به تحقیق خواهیم پرداخت، یمانی است.
دلایل بسیاری به موضوع یمانی، کندوکاو درباره ابعاد مختلف این شخصیت وزوایای زندگی وجنبش او اهمیت بخشیده است؛ از جمله:
۱. تعداد زیادی از روایات در میان مجموعه احادیث علائم الظهور، فقط حدود پنج پدیده را به شکل مستقل، نشانه های ظهور برشمرده اند.
بعضی از این پنج نشانه، در اندکی از روایات جای خود را به نشانه های دیگری می دهند، اما معمولاً در اصل پنج شماری آن نشانه ها، تغییری ایجاد نمی شود.
تأکید پیشوایان معصوم: بر این علایم که در برخی روایات از آن ها با عنوان علایم حتمی تعبیر شده وجداسازی آن ها از سایر نشانه های ظهور، دلیل بر اهمیت این نشانه هاست که توجه ویژه ای را می طلبد. یمانی یکی از این نشانه هاست که معمولاً در زمره پنج علامت یاد شده، به شمار می رود.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:
پیش از قیام قائم پنج نشانه رخ خواهد داد: یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن [سپاه سفیانی] در سرزمین بیداء وکشته شدن نفس زکیه.
۲. هم چنان که خواهد آمد، قیام یمانی، فضیلت محور واصلاح گر است وروایات، بر کمک به او تأکید کرده اند. بی گمان جانب داری از این حرکتِ ارزشی وتقویت آن، زمانی امکان پذیر خواهد بود که این شخصیت وجزئیات مربوط به جنبش او تا حد ممکن شناسایی شود.
۳. وجود ویژگی های مثبت در شخصیت یمانی وتکریم وتجلیلی که در کلمات پیشوایان دین از او شده، می تواند انگیزه ای برای وسوسه شیادان وفرصت طلبانی باشد که برای جلب عواطف واحساسات مذهبی مردم، از آن استفاده کنند. لذا، این احتمال همواره وجود داشته است که افرادی خود را یمانی معرفی کنند واز این رهگذر، عواطف، احساسات وامکانات مردم را به سوی خود جلب کنند وچه بسا با این عنوان تا مرز تشکیل حکومت نیز پیش بروند. از این رو، بجاست تا در حد ممکن جزئیات این حادثه براساس اصول علمی شناسایی شود تا بتوان در مقام تعیین مصداق، مدعیان دروغین را از یمانی واقعی شناسایی کرد.
با جزئیات یاد شده اگر نتوان یمانی واقعی را شناسایی کرد، دست کم این معیارها برای تشخیص مدعیان دروغین کفایت می کند، وهمین مقدار، اهمیت کندوکاو پیرامون این موضوع را به خوبی می نماید.
۴. از دیگر ثمرات این بحث اثبات آن است که امامان معصوم: قیام های اصلاح طلبانه را در عصر غیبت تأیید کرده اند. هم چنان که خواهد آمد، پیشوایان معصوم: از یمانی وجنبش او جانب داری کرده اند. بنابراین، می توان گفت که از نظر معصومان: در عصر غیبت، جنبش های نظامیِ تأیید شده نیز وجود دارند. بنابراین، دیدگاه معروفی که حرکت های اصلاحی را در عصر غیبت محکوم به شکست وبر خلاف میل واراده پیشوایان دینی می داند، پذیرفتنی نیست، ودر صورت وجود روایاتی که این اندیشه را تأیید می کنند، باید آن ها را به صورتی که با روایات یمانی جمع پذیر باشد، تأویل کرد.
👇پیامبر اکرم (ص) وتکریم اهل یمن👇
از دیرباز، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وپیشوایان دینی، یمن واهل آن را تکریم می نموده اند.
از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این خصوص چنین روایت شده است:
کسی که اهل یمن را دوست بدارد، مرا دوست داشته وکسی که با اهل یمن دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است.
ونیز فرموده اند:
مردمان یمن با فضیلت ترند. ایمان وحکمت، یمنی است.
آنان یمن را از آن روی تکریم وتعظیم می نمودند که مهد پرورش انسان های وارسته وپارسایی چون اویس قرنی بوده است، هم چنان که در آخر الزمان اهل یمن علیه پلشتی ها وتباهی ها به پا خواهند خاست ودر راه اقامه دین الهی وگسترش معنویت، مجاهدت خواهند کرد.
رسول گرامی اسلام، به هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، به وی فرمودند:
تو را به سوی مردمی فرستادم که قلب هایشان رقیق است وبر سر حق دوبار جنگ می کنند.
جابر بن عبد الله انصاری، در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، چنین روایت می کند:
گروهی از سرزمین یمن بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وارد شدند، آن حضرت فرمود:
مردم سرزمین یمن قلب هایی رقیق وایمان هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می کند وجانشین من وجانشین وصی مرا یاری می دهد، از آن هاست.
از آن جا که چنین حادثه ای برای پیشوایان گذشته رخ نداده، منظور پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از جانشین وصی ایشان کسی جز امام مهدی (عجّل الله فرجه) نخواهد بود.
بر این اساس اهل یمن در آخر الزمان، زمینه سازان ظهور ویاری کنندگان آخرین وصی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواهند بود.
رهبریِ نهضتِ زمینه سازان یمن، بر عهده شخصی است که روایات از او با نام «یمانی» یا «قحطانی» یاد کرده اند.
👉@doolate_zohor
دولت ظهور
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور 👇👇یمانی👇👇 اولین نشانه ای که در نوشتار پیش رو درباره آن به تحقیق خواهیم پرداخت، یمانی است. دلایل بسیاری به موضوع یمانی، کندوکاو درباره ابعاد مختلف این شخصیت وزوایای زندگی وجنبش او اهمیت بخشیده است؛ از جمله: ۱. تعداد زیادی از روایات…
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇یمانی در آینه روایات وتاریخ👇
اصل ظهور مردی از سرزمین یمن در آخر الزمان، مسلّم است وروایات متعددی نیز بر آن دلالت می کنند که برخی از آن ها معتبرند. این روایات، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، امام علی (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) وامام رضا (علیه السلام) ونیز تعدادی از صحابه، هم چون عمار یاسر نقل شده است؛
مثلاً امام صادق (علیه السلام) در روایت صحیحه ای در پاسخ به این سؤال که فرج شیعیان شما چه زمانی خواهد بود، فرمودند:
... وظَهَرَ الشّامیٌ وأقبَلَ الیَمانیُّ وتَحَرَّکَ الحَسَنیُّ خَرَجَ صاحِبُ هذا الامرِ مِنَ المَدینَه الی مَکَّه؛
... هنگامی که شامی ظاهر شود ویمانی آشکار گردد وحسنی جنبش خود را آغاز کند، صاحب این امر از مدینه به سمت مکه برود.
از نخستین کتاب های روایی که این روایات را ذکر کرده اند، می توان به مختصر اثبات الرجعه از فضل بن شاذان، کافی، الغیبه نعمانی، کمال الدین وتمام النعمه، الغیبه وامالی شیخ طوسی، ودر منابع اهل سنت به صحیح بخاری، صحیح مسلم والفتن نعیم بن حماد اشاره کرد. بی گمان تعدد این روایات وقدیمی بودن منابع آن ونیز وجود احادیث معتبر در میان مجموعه این روایات، جای هیچ گونه تردیدی در اصل این مسئله باقی نخواهد گذاشت.
این مسئله آن قدر مسلم بوده که در طول تاریخ، افراد مختلفی با عنوان قحطانی (یمانی) دست به قیام زده اند.
در ادامه به برخی از این افراد اشاره می شود:
👇۱. عبد الرحمن بن اشعث
مسعودی در این باره می نویسد:
از حوادث بزرگ عهد عبد الملک بن مروان، خلع او توسط عبد الرحمان بن اشعث بن قیس بن معدی کرب کندی در سال ۸۱ بود.
چون لشکریان عبد الرحمان زیاد شدند وبسیاری از مردم عراق از رؤسای قبایل، قاریان وعابدان، به او پیوستند، عبد الملک را خلع کرد ومردم نیز عبد الملک را خلع کردند.
این واقعه نزدیک اصطخر فارس به وقوع پیوست. وی پس از خلع عبد الملک خود را «ناصرالمؤمنین» نامید ومدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظار اویند؛ همو که زمام داری را به اهل یمن باز می گرداند.
👇۲. یزید بن ملهب
فخر رازی علاوه بر ابن اشعث، از یزید بن ملهب نیز به عنوان کسی که مدعی قحطانی موعود است، یاد می کند.
😂۳. عبد الرحمن بن محمد
ابن خلدون در ضمن حوادث مربوط به قرن چهارم هجری می نویسد:
آن گاه که المظفر (بن محمد بن عبد الله بن عامر) مُرد، برادرش عبد الرحمان جانشین او (وزیر هشام بن الحکم، المؤید بالله) شد وملقّب به «الناصر لدین الله» گردید.
وی راه پدر وبرادرش را در پیش گرفت ومانند آن دو، خلیفه وقت، هشام را از تصرف در امور منع می کرد وبا او مستبدانه رفتار می نمود واو را در فرمان روایی دخالت نمی داد.
سپس از هشام خواست که وی را ولی عهد خود معرفی کند...، وهشام نیز چنین نوشت:... امیرالمؤمنین بر آن شد تا ولی عهدش قحطانی باشد؛ همو که عبد الله بن عمر بن العاص وابو هریره درباره اش از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چنین نقل کرده اند:
لاتَقُومُ السّاعَه حتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن قَحطانَ یَسُوقُ النّاسَ بِعَصاه؛
قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان که مردم را با عصایش رهبری می کند، خروج نماید.
👇۴. عبد الرحیم بن عبد الرحمان
ابن خلدون در جایی دیگر ضمن بیان حوادث مربوط به قرن هفتم می نویسد:
عبد الرحیم بن عبد الرحمان بن الفرس که از طبقه علمای اندلس بود، روزی در مجلس منصور حاضر شد.
سخنی تند بر زبان راند وپس از آن از مجلس خارج شد ومدتی مخفیانه زندگی کرد. پس از مرگ منصور، در منطقه «کزوله» ظاهر شد وادعای امامت کرد ومدعی شد که همان قحطانی است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره اش فرموده: «قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان (یمن) قیام کند ومردم را با عصایش رهبری نماید وزمین را هم چنان که پر از ظلم شده از عدل سرشار سازد».
ناصر بن منصور سپاهی را به سوی او روانه کرد. عبد الرحیم در این نبرد پس از شکست، کشته شد وسرش به مراکش فرستاده ودر آن جا به دار آویخته شد.
👇👇👇👇👇👇👇
👇یمانی در آینه روایات وتاریخ👇
اصل ظهور مردی از سرزمین یمن در آخر الزمان، مسلّم است وروایات متعددی نیز بر آن دلالت می کنند که برخی از آن ها معتبرند. این روایات، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، امام علی (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) وامام رضا (علیه السلام) ونیز تعدادی از صحابه، هم چون عمار یاسر نقل شده است؛
مثلاً امام صادق (علیه السلام) در روایت صحیحه ای در پاسخ به این سؤال که فرج شیعیان شما چه زمانی خواهد بود، فرمودند:
... وظَهَرَ الشّامیٌ وأقبَلَ الیَمانیُّ وتَحَرَّکَ الحَسَنیُّ خَرَجَ صاحِبُ هذا الامرِ مِنَ المَدینَه الی مَکَّه؛
... هنگامی که شامی ظاهر شود ویمانی آشکار گردد وحسنی جنبش خود را آغاز کند، صاحب این امر از مدینه به سمت مکه برود.
از نخستین کتاب های روایی که این روایات را ذکر کرده اند، می توان به مختصر اثبات الرجعه از فضل بن شاذان، کافی، الغیبه نعمانی، کمال الدین وتمام النعمه، الغیبه وامالی شیخ طوسی، ودر منابع اهل سنت به صحیح بخاری، صحیح مسلم والفتن نعیم بن حماد اشاره کرد. بی گمان تعدد این روایات وقدیمی بودن منابع آن ونیز وجود احادیث معتبر در میان مجموعه این روایات، جای هیچ گونه تردیدی در اصل این مسئله باقی نخواهد گذاشت.
این مسئله آن قدر مسلم بوده که در طول تاریخ، افراد مختلفی با عنوان قحطانی (یمانی) دست به قیام زده اند.
در ادامه به برخی از این افراد اشاره می شود:
👇۱. عبد الرحمن بن اشعث
مسعودی در این باره می نویسد:
از حوادث بزرگ عهد عبد الملک بن مروان، خلع او توسط عبد الرحمان بن اشعث بن قیس بن معدی کرب کندی در سال ۸۱ بود.
چون لشکریان عبد الرحمان زیاد شدند وبسیاری از مردم عراق از رؤسای قبایل، قاریان وعابدان، به او پیوستند، عبد الملک را خلع کرد ومردم نیز عبد الملک را خلع کردند.
این واقعه نزدیک اصطخر فارس به وقوع پیوست. وی پس از خلع عبد الملک خود را «ناصرالمؤمنین» نامید ومدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظار اویند؛ همو که زمام داری را به اهل یمن باز می گرداند.
👇۲. یزید بن ملهب
فخر رازی علاوه بر ابن اشعث، از یزید بن ملهب نیز به عنوان کسی که مدعی قحطانی موعود است، یاد می کند.
😂۳. عبد الرحمن بن محمد
ابن خلدون در ضمن حوادث مربوط به قرن چهارم هجری می نویسد:
آن گاه که المظفر (بن محمد بن عبد الله بن عامر) مُرد، برادرش عبد الرحمان جانشین او (وزیر هشام بن الحکم، المؤید بالله) شد وملقّب به «الناصر لدین الله» گردید.
وی راه پدر وبرادرش را در پیش گرفت ومانند آن دو، خلیفه وقت، هشام را از تصرف در امور منع می کرد وبا او مستبدانه رفتار می نمود واو را در فرمان روایی دخالت نمی داد.
سپس از هشام خواست که وی را ولی عهد خود معرفی کند...، وهشام نیز چنین نوشت:... امیرالمؤمنین بر آن شد تا ولی عهدش قحطانی باشد؛ همو که عبد الله بن عمر بن العاص وابو هریره درباره اش از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چنین نقل کرده اند:
لاتَقُومُ السّاعَه حتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن قَحطانَ یَسُوقُ النّاسَ بِعَصاه؛
قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان که مردم را با عصایش رهبری می کند، خروج نماید.
👇۴. عبد الرحیم بن عبد الرحمان
ابن خلدون در جایی دیگر ضمن بیان حوادث مربوط به قرن هفتم می نویسد:
عبد الرحیم بن عبد الرحمان بن الفرس که از طبقه علمای اندلس بود، روزی در مجلس منصور حاضر شد.
سخنی تند بر زبان راند وپس از آن از مجلس خارج شد ومدتی مخفیانه زندگی کرد. پس از مرگ منصور، در منطقه «کزوله» ظاهر شد وادعای امامت کرد ومدعی شد که همان قحطانی است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره اش فرموده: «قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان (یمن) قیام کند ومردم را با عصایش رهبری نماید وزمین را هم چنان که پر از ظلم شده از عدل سرشار سازد».
ناصر بن منصور سپاهی را به سوی او روانه کرد. عبد الرحیم در این نبرد پس از شکست، کشته شد وسرش به مراکش فرستاده ودر آن جا به دار آویخته شد.
👇👇👇👇👇👇👇
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇ادعاهای واهی احمد الحسن👇
او با این که سید نیست واصل ونسبش از قبیله صیامر معلوم است، ولی عمامه سیاه پوشید ودر مجامع عمومی ظاهر شد؛ از جمله با توجه به فیلمی که از او گرفته شده است، بر بالای منبر در یک مسجد با لباس روحانی وعمامه سیاه سخن رانی وادعاهای ضد ونقیضش را مطرح کرد. کم سوادی از لحن او پیداست وسخن گفتن به عربی فصیح برایش مشکل است.
در آن سخن رانی در عین این که تصریح می کند هیچ ادعایی ندارد ویک مرد ساده از روستایی ساده ای است، ادعا می کند: «من مایه رحمت برای اسلام، بلکه برای اهل زمینم! هر جا بروم ائمه همواره با من هستند وصریحاً می گویم که خداوند مرا برگزیده وصاحب نفس مطمئنه به من متصل شده وخود، صاحب نفس مطمئنه شده ام.
من می خواهم شیعیان را متحد کنم؛ از عالم وعامی. من آمادگی دارم حقایق را برای همه روشن کنم. خداوند نور است وکلام او نور است ونور او سراسر وجود مرا فرگرفته است. من هرگز شرک نمی ورزم وهرجا باشم خداوند با من است ودر عین حال هیچ ادعایی هم ندارم».
ادعاهای واهی او در پیامی که از در تاریخ ۲۷ شوال ۱۴۲۴ قمری طریق سایت اینترنتی خود خطاب به علما فرستاد، از این قرار است:
👇مرحله اول
امام مهدی (عجّل الله فرجه) را در عالم خواب به صورت مکرر در حرم سید محمد، فرزند امام هادی (علیه السلام) می بیند واو را امر به زیارت عسکریین می نماید. پس از آن موفق به دیدار آن حضرت در بیداری می شود واو را نسبت به انحراف عملی ومالی حوزه ها، به خصوص حوزه نجف آگاه می کند وتحت تربیت ویژه قرار می دهد.
👇مرحله دوم
به او دستور ورود به حوزه علمیه را می دهد ودر آن جا مأموریت می یابد انحرافات حوزه را مطرح کند.
👇مرحله سوم
در ماه شعبان سال ۱۴۲۰ قمری، امام زمان (علیه السلام) را برای دومین بار در حالت بیداری در کنار حرم امام حسین (علیه السلام) ملاقات می کند وبه دستور امام به نجف می رود ودعوت خود را علنی می سازد. در این مرحله تعدادی از افراد با او بیعت، وجمعی او را تکذیب می کنند واو را به سحر وجنون وتسخیر اجنه متهم می نمایند.
در پی آن، به شهر خود بازمی گردد. بعد از سقوط صدام در ماه جمادی الثانی ۱۴۲۴ قمری، دعوت خود را علناً تکرار می کند وتعدادی از طرف داران با او بیعت می کنند.
در ماه مبارک رمضان همان سال از سوی امام زمان (علیه السلام) ماموریت می یابد که همه مردم زمین را مورد خطاب قرار دهد وآن ها را به قیام در راه حق علیه ظالمان دعوت می کند.
وی در آن پیام تصریح می کند که من انتظار یاری علمای دینی را ندارم؛ زیرا بسیاری از آنان با لسان وسنان با آن حضرت جنگ خواهند کرد، چون با ظهور امام زمان (علیه السلام) بساط مرجعیت آنان در هم پیچیده می شود ومقصود از اوثان واصنام، همان علماست.
وی برای اثبات حقانیت خود به چند دلیل استناد می کند:
۱. خواب های زیادی که افراد مختلف درباره او دیده اند؛
۲. خبر دادن از حوادث آینده، مانند سقوط صدام؛
۳. آمادگی برای مناظره با علمای اسلام، یهود ومسیحیت؛
۴. آمادگی برای مباهله با علمای شیعه، سنی، یهودی ونصرانی.
وی در پایان پیام خود خطاب به مردم عراق چنین می گوید:
پدرم امام زمان (علیه السلام) مرا برای اهل زمین فرستاد ومن دعوتم را در بین شما آغاز نمودم، در حالی که جبرائیل ومیکائیل مرا تأیید می کنند ونصرت می دهند. من از شما طلب نصرت می کنم. اگر یاری ام کردید، فبها؛ والاّ سابقه پدران شما روشن است.
اگر مرا خذلان نمودید، صبر خواهم کرد، همان گونه که مسلم بن عقیل صبر کرد. من به زودی از میان شما خواهم رفت! ای باقی مانده های قاتلان حسین، اگر می خواستم شمر وشبث این زمان را معرفی می کردم. من اخبار شما را به پدرم محمد بن الحسن خواهم رساند.
در آینده به همراه او که جز شمشیر به شما ارائه نخواهد کرد، باز خواهم گشت.
وی در سایت انصار المهدی به آدرس: www.almahdvoon.org با امضای «سید احمد حسن، وصی ورسول امام مهدی» در روز ۲۱ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری، مصادف با ۹/۲/۱۳۸۴ شمسی پیامی را به صورت سؤال وجواب منتشر می کند.
در آن پیام با این که مدعی فرزندی امام مهدی وهاشمی بودن است، یمانی بودن خود را نیز این گونه توجیه می کند که «مکه از تهامه است وتهامه از یمن؛ پس محمد وآل محمد همگی یمانی هستند».
واز این رهگذر احادیثی را که درباره مدح یمانی واین که پرچم او پرچم هدایت است وارد شده را بر خود تطبیق می کند ودر آن مصاحبه ادعای عصمت می نماید.
👇👇👇👇👇👇
👇ادعاهای واهی احمد الحسن👇
او با این که سید نیست واصل ونسبش از قبیله صیامر معلوم است، ولی عمامه سیاه پوشید ودر مجامع عمومی ظاهر شد؛ از جمله با توجه به فیلمی که از او گرفته شده است، بر بالای منبر در یک مسجد با لباس روحانی وعمامه سیاه سخن رانی وادعاهای ضد ونقیضش را مطرح کرد. کم سوادی از لحن او پیداست وسخن گفتن به عربی فصیح برایش مشکل است.
در آن سخن رانی در عین این که تصریح می کند هیچ ادعایی ندارد ویک مرد ساده از روستایی ساده ای است، ادعا می کند: «من مایه رحمت برای اسلام، بلکه برای اهل زمینم! هر جا بروم ائمه همواره با من هستند وصریحاً می گویم که خداوند مرا برگزیده وصاحب نفس مطمئنه به من متصل شده وخود، صاحب نفس مطمئنه شده ام.
من می خواهم شیعیان را متحد کنم؛ از عالم وعامی. من آمادگی دارم حقایق را برای همه روشن کنم. خداوند نور است وکلام او نور است ونور او سراسر وجود مرا فرگرفته است. من هرگز شرک نمی ورزم وهرجا باشم خداوند با من است ودر عین حال هیچ ادعایی هم ندارم».
ادعاهای واهی او در پیامی که از در تاریخ ۲۷ شوال ۱۴۲۴ قمری طریق سایت اینترنتی خود خطاب به علما فرستاد، از این قرار است:
👇مرحله اول
امام مهدی (عجّل الله فرجه) را در عالم خواب به صورت مکرر در حرم سید محمد، فرزند امام هادی (علیه السلام) می بیند واو را امر به زیارت عسکریین می نماید. پس از آن موفق به دیدار آن حضرت در بیداری می شود واو را نسبت به انحراف عملی ومالی حوزه ها، به خصوص حوزه نجف آگاه می کند وتحت تربیت ویژه قرار می دهد.
👇مرحله دوم
به او دستور ورود به حوزه علمیه را می دهد ودر آن جا مأموریت می یابد انحرافات حوزه را مطرح کند.
👇مرحله سوم
در ماه شعبان سال ۱۴۲۰ قمری، امام زمان (علیه السلام) را برای دومین بار در حالت بیداری در کنار حرم امام حسین (علیه السلام) ملاقات می کند وبه دستور امام به نجف می رود ودعوت خود را علنی می سازد. در این مرحله تعدادی از افراد با او بیعت، وجمعی او را تکذیب می کنند واو را به سحر وجنون وتسخیر اجنه متهم می نمایند.
در پی آن، به شهر خود بازمی گردد. بعد از سقوط صدام در ماه جمادی الثانی ۱۴۲۴ قمری، دعوت خود را علناً تکرار می کند وتعدادی از طرف داران با او بیعت می کنند.
در ماه مبارک رمضان همان سال از سوی امام زمان (علیه السلام) ماموریت می یابد که همه مردم زمین را مورد خطاب قرار دهد وآن ها را به قیام در راه حق علیه ظالمان دعوت می کند.
وی در آن پیام تصریح می کند که من انتظار یاری علمای دینی را ندارم؛ زیرا بسیاری از آنان با لسان وسنان با آن حضرت جنگ خواهند کرد، چون با ظهور امام زمان (علیه السلام) بساط مرجعیت آنان در هم پیچیده می شود ومقصود از اوثان واصنام، همان علماست.
وی برای اثبات حقانیت خود به چند دلیل استناد می کند:
۱. خواب های زیادی که افراد مختلف درباره او دیده اند؛
۲. خبر دادن از حوادث آینده، مانند سقوط صدام؛
۳. آمادگی برای مناظره با علمای اسلام، یهود ومسیحیت؛
۴. آمادگی برای مباهله با علمای شیعه، سنی، یهودی ونصرانی.
وی در پایان پیام خود خطاب به مردم عراق چنین می گوید:
پدرم امام زمان (علیه السلام) مرا برای اهل زمین فرستاد ومن دعوتم را در بین شما آغاز نمودم، در حالی که جبرائیل ومیکائیل مرا تأیید می کنند ونصرت می دهند. من از شما طلب نصرت می کنم. اگر یاری ام کردید، فبها؛ والاّ سابقه پدران شما روشن است.
اگر مرا خذلان نمودید، صبر خواهم کرد، همان گونه که مسلم بن عقیل صبر کرد. من به زودی از میان شما خواهم رفت! ای باقی مانده های قاتلان حسین، اگر می خواستم شمر وشبث این زمان را معرفی می کردم. من اخبار شما را به پدرم محمد بن الحسن خواهم رساند.
در آینده به همراه او که جز شمشیر به شما ارائه نخواهد کرد، باز خواهم گشت.
وی در سایت انصار المهدی به آدرس: www.almahdvoon.org با امضای «سید احمد حسن، وصی ورسول امام مهدی» در روز ۲۱ ربیع الثانی ۱۴۲۶ قمری، مصادف با ۹/۲/۱۳۸۴ شمسی پیامی را به صورت سؤال وجواب منتشر می کند.
در آن پیام با این که مدعی فرزندی امام مهدی وهاشمی بودن است، یمانی بودن خود را نیز این گونه توجیه می کند که «مکه از تهامه است وتهامه از یمن؛ پس محمد وآل محمد همگی یمانی هستند».
واز این رهگذر احادیثی را که درباره مدح یمانی واین که پرچم او پرچم هدایت است وارد شده را بر خود تطبیق می کند ودر آن مصاحبه ادعای عصمت می نماید.
👇👇👇👇👇👇
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇تشکیلات وعملکرد جریان یمانی👇
در کنار رهبری جریان الیمانی که بر عهده احمد اسماعیل گاطع معروف به احمد الحسن الموعود است، در این سازمان، رهبری معنوی ونظامی ورهبری سازمانی نیز وجود دارد.
شیخ کاظم العقیلی مسئول شاخه نظامی واستاد عبد الرحیم ابو معاذ، مرشد ورهبر معنوی سازمان است.
معاون مؤسس این جریان، شخصی به نام شیخ حیدر المنشداوی (ابن ابو فعل) از شاگردان شهید محمد صدر بود.
المنشداوی در زمان حکومت صدام به ایران آمده بود واز علما درخواست مناظره نمود در کشور به ترویج این فکر پرداخت که توسط حکومت ایران دستگیر شد وبه مدت شش ماه در زندان به سر برد.
بعد از سقوط صدام به عراق برگردانده شد وادعا نمود که وی وصیّ امام زمان (عبد الله بن الحسن القحطانی) است واز همه اموری که مردم اطلاع ندارند، حتی از محل قبر حضرت زهرا (س)آگاه است.
وی در منطقه قدیم نجف در خیابان الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دفتری افتتاح نمود وبه نشر افکار خود همت گمارد.
بعد از این اتفاقات، مؤسس جریان با صدور بیانیه ای، المنشداوی را تفسیق نمود وقاسم عبد حسن از عناصر سابق حزب بعث، عباس خلف الچبیناوی از عناصر سازمان بدر، عباس زوری عگله وهامل محیی حمود نیز به هم راه المنشداوی از این جریان خارج شدند.
شیخ حیدر المنشداوی چندی پیش توسط گروهی مسلح کشته شد. از شخصیت های بارز طرف دار یمانی، شخصی از بیت حمامی به نام سید حسن الحمامی، فرزند سید محمد علی الحمامی متوفای ۱۹۹۸، از علمای معروف نجف بود.
این شخصِ مرتبط با حزب بعث، ضد علمای دین وبه عنوان روحانی ارشد آن گروه مطرح بود.
شعار جریان الیمانی، ستاره ای اسرائیلی به نام داوود است. این ستاره شش ضلعی به عنوان آرم ودر کنار امضای احمد الحسن الیمانی قرار می گیرد وامضای او در برخی از اعلامیه ها از این قرار است: «بقیه آل محمد الرکن الشدید احمد الحسن وصی ورسول الامام المهدی الی الناس اجمعین، المؤید بجبرئیل، المسدد بمیکائیل، المنصور بإسرافیل، ذریه بعضها من بعض، والله سمیع علیم»، سال ۱۴۲۴.
👇فعالیت فرهنگی جریان یمانی👇
این سازمان به فعالیت های فرهنگی بهای زیادی می داد وبه چاپ ونشر کتاب هایی برای تبلیغ تفکر خود اقدام نموده است.
بر اثر این تبلیغات، بسیاری از جوانان بی اطلاع، به این تفکر گرایش پیدا کرده اند وبه آن ها تلقین شده که یمانی، نایب امام زمان (علیه السلام) است. کتاب های الجواب المنیر عبر الاثیر، نصیحت طلاب حوزه علمیه، حاکمیت خداوند نه حاکمیت مردم وکرامات وغیب گویی ها از نوشته های احمد الحسن به شمار می رود.
هم چنین روزنامه القائم ونشریه قمر بنی هاشم ومنشوراتی با نام انصار المهدی از دیگر نشریات این جریان است.
طرف داران این جریان با توزیع اعلامیه ها یی، همه علمای ایران وعراق را به مناظره دعوت نمودند.
از جمله پس از سقوط صدام در سال ۱۳۸۲، هم زمان گروه هایی از جوانان عراق که به صورت غیرقانونی وارد ایران شده بودند، در نماز جمعه شهرهای اهواز، قم، کرج، مشهد وجاهای دیگر در بین صفوف افتاده و خبر از ظهور یمانی دادند ، دستگیر شده وبه کشورشان برگردانده شدند.
در برخی از شهرها مانند قم واهواز، مبلغان آن ها دست به تبلیغ مرام خود زدند که برخی از آنان موارد توسط مسئولان قضایی کشورمان بازداشت ومحکوم شدند.
👇فعالیت نظامی جریان یمانی👇
این جریان، فعالیت نظامی را برای اعضای خود لازم وضروری کرده است وعناصر خود را در باغ های العماره ومناطق الفاس والبتیره با انواع سلاح ها آموزش می داد.
از جمله مراکز آموزش آن ها در منطقه صفوان در مزرعه صابر زایر شمال آلبو رحمه ونیز منطقه الهویر قرنه است.
یکی از آموزش های آنان، سربریدن افراد بوده است. نخستین اقدام نظانی آن ها بعد از تصفیه برخی از عناصر منشعب مانند حیدر المنشداوی، هم آهنگی با جماعت جند السماء در تاسوعای سال ۱۴۲۸ قمری در منطقه الزرگه کوفه بود.
در آن عملیات حدود ۲۰۰ نفر از جماعت یمانی در میان کشته شدگان بودند. گفتنی است با این که ادعاهای عقیدتی الگرعاوی رهبر جند السماء با الیمانی تضاد دارد، اولی وجود امام زمان (علیه السلام) را منکر می شده وخود را قائم آل محمد می دانسته ودومی خود را فرزند ووصی امام زمان می داند.
از نظر فعالیت نظامی، به صورت هم آهنگ علیه دولت شیعی عراق وحوزه های علمیه در یک عملیات وارد شدند وسرکوب گردیدند.
این امر حاکی از این است که هر دو جریان از پشت پرده توسط رهبر واحدی اداره می شدند وادعاهای عقیدتی آن ها بی اساس بوده است.
👇👇👇👇👇👇👇
👇تشکیلات وعملکرد جریان یمانی👇
در کنار رهبری جریان الیمانی که بر عهده احمد اسماعیل گاطع معروف به احمد الحسن الموعود است، در این سازمان، رهبری معنوی ونظامی ورهبری سازمانی نیز وجود دارد.
شیخ کاظم العقیلی مسئول شاخه نظامی واستاد عبد الرحیم ابو معاذ، مرشد ورهبر معنوی سازمان است.
معاون مؤسس این جریان، شخصی به نام شیخ حیدر المنشداوی (ابن ابو فعل) از شاگردان شهید محمد صدر بود.
المنشداوی در زمان حکومت صدام به ایران آمده بود واز علما درخواست مناظره نمود در کشور به ترویج این فکر پرداخت که توسط حکومت ایران دستگیر شد وبه مدت شش ماه در زندان به سر برد.
بعد از سقوط صدام به عراق برگردانده شد وادعا نمود که وی وصیّ امام زمان (عبد الله بن الحسن القحطانی) است واز همه اموری که مردم اطلاع ندارند، حتی از محل قبر حضرت زهرا (س)آگاه است.
وی در منطقه قدیم نجف در خیابان الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دفتری افتتاح نمود وبه نشر افکار خود همت گمارد.
بعد از این اتفاقات، مؤسس جریان با صدور بیانیه ای، المنشداوی را تفسیق نمود وقاسم عبد حسن از عناصر سابق حزب بعث، عباس خلف الچبیناوی از عناصر سازمان بدر، عباس زوری عگله وهامل محیی حمود نیز به هم راه المنشداوی از این جریان خارج شدند.
شیخ حیدر المنشداوی چندی پیش توسط گروهی مسلح کشته شد. از شخصیت های بارز طرف دار یمانی، شخصی از بیت حمامی به نام سید حسن الحمامی، فرزند سید محمد علی الحمامی متوفای ۱۹۹۸، از علمای معروف نجف بود.
این شخصِ مرتبط با حزب بعث، ضد علمای دین وبه عنوان روحانی ارشد آن گروه مطرح بود.
شعار جریان الیمانی، ستاره ای اسرائیلی به نام داوود است. این ستاره شش ضلعی به عنوان آرم ودر کنار امضای احمد الحسن الیمانی قرار می گیرد وامضای او در برخی از اعلامیه ها از این قرار است: «بقیه آل محمد الرکن الشدید احمد الحسن وصی ورسول الامام المهدی الی الناس اجمعین، المؤید بجبرئیل، المسدد بمیکائیل، المنصور بإسرافیل، ذریه بعضها من بعض، والله سمیع علیم»، سال ۱۴۲۴.
👇فعالیت فرهنگی جریان یمانی👇
این سازمان به فعالیت های فرهنگی بهای زیادی می داد وبه چاپ ونشر کتاب هایی برای تبلیغ تفکر خود اقدام نموده است.
بر اثر این تبلیغات، بسیاری از جوانان بی اطلاع، به این تفکر گرایش پیدا کرده اند وبه آن ها تلقین شده که یمانی، نایب امام زمان (علیه السلام) است. کتاب های الجواب المنیر عبر الاثیر، نصیحت طلاب حوزه علمیه، حاکمیت خداوند نه حاکمیت مردم وکرامات وغیب گویی ها از نوشته های احمد الحسن به شمار می رود.
هم چنین روزنامه القائم ونشریه قمر بنی هاشم ومنشوراتی با نام انصار المهدی از دیگر نشریات این جریان است.
طرف داران این جریان با توزیع اعلامیه ها یی، همه علمای ایران وعراق را به مناظره دعوت نمودند.
از جمله پس از سقوط صدام در سال ۱۳۸۲، هم زمان گروه هایی از جوانان عراق که به صورت غیرقانونی وارد ایران شده بودند، در نماز جمعه شهرهای اهواز، قم، کرج، مشهد وجاهای دیگر در بین صفوف افتاده و خبر از ظهور یمانی دادند ، دستگیر شده وبه کشورشان برگردانده شدند.
در برخی از شهرها مانند قم واهواز، مبلغان آن ها دست به تبلیغ مرام خود زدند که برخی از آنان موارد توسط مسئولان قضایی کشورمان بازداشت ومحکوم شدند.
👇فعالیت نظامی جریان یمانی👇
این جریان، فعالیت نظامی را برای اعضای خود لازم وضروری کرده است وعناصر خود را در باغ های العماره ومناطق الفاس والبتیره با انواع سلاح ها آموزش می داد.
از جمله مراکز آموزش آن ها در منطقه صفوان در مزرعه صابر زایر شمال آلبو رحمه ونیز منطقه الهویر قرنه است.
یکی از آموزش های آنان، سربریدن افراد بوده است. نخستین اقدام نظانی آن ها بعد از تصفیه برخی از عناصر منشعب مانند حیدر المنشداوی، هم آهنگی با جماعت جند السماء در تاسوعای سال ۱۴۲۸ قمری در منطقه الزرگه کوفه بود.
در آن عملیات حدود ۲۰۰ نفر از جماعت یمانی در میان کشته شدگان بودند. گفتنی است با این که ادعاهای عقیدتی الگرعاوی رهبر جند السماء با الیمانی تضاد دارد، اولی وجود امام زمان (علیه السلام) را منکر می شده وخود را قائم آل محمد می دانسته ودومی خود را فرزند ووصی امام زمان می داند.
از نظر فعالیت نظامی، به صورت هم آهنگ علیه دولت شیعی عراق وحوزه های علمیه در یک عملیات وارد شدند وسرکوب گردیدند.
این امر حاکی از این است که هر دو جریان از پشت پرده توسط رهبر واحدی اداره می شدند وادعاهای عقیدتی آن ها بی اساس بوده است.
👇👇👇👇👇👇👇
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇یمانی وحتمیت👇
یکی از تقسیمات معروف نشانه های ظهور که ریشه در روایات دارد، تقسیم علایم به حتمی وغیرحتمی است. نشانه های حتمی، حتماً پیش از ظهور تحقق می یابند، اما در نشانه های غیرحتمی احتمال عدم تحقق نیز وجود دارد. آیا جنبش یمانی نیز از نشانه های حتمی ظهور است، یا غیرحتمی؟
در میان مجموعه احادیثی که نشانه های ظهور را به حتمی وغیر حتمی تقسیم کرده اند، در دو روایت به حتمی بودن قیام یمانی تصریح شده است. شیخ نعمانی روایت اول را به سند خود ودر کتاب الغیبه، از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
النِّداءُ مِنَ المَحتومِ والسُّفیانیُّ مِنَ المَحتومِ وَالیَمانیُّ مِنَ المَحتومِ وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه مِنَ المَحتومِ وکَفٌّ یَطلَعُ مِنَ السَّماءِ مِنَ المَحتُومِ؛
ندای آسمانی از نشانه های حتمی است وسفیانی ویمانی وکشته شدن نفس زکیه وکف دستی که از افق آسمان نمایان می شود نیز از نشانه های حتمی هستند.
در نسخه کتاب الغیبه نعمانی که مرحوم غفاری آن را تصحیح کرده، روایت به شکل فوق آمده، اما در کتاب های بحار الانوار واثبات الهداه که این روایت را از الغیبه نعمانی روایت کرده اند، جمله «الیَمانِیُّ مِنَ المَحتُومِ» وجود ندارد.
براین اساس، روایت یاد شده علاوه بر ضعف سند از مشکل اختلاف نسخ نیز رنج می برد، واز این رو، نمی توان بر مبنای آن قاطعانه قضاوت کرد.
حدیث دوم را که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمه به سند خود از عمر بن حنظله واو از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده، چنین است:
قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ ألیَمانِیُّ والسَّفیانِیُّ والصَّیحَه وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه والخَسفُ بِالبَیداءِ؛
پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) پنج علامت حتمی وجود خواهد داشت: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه وفرورفتن در سرزمین بیداء.
علاوه بر شیخ صدوق، شیخ کلینی در کافی وشیخ نعمانی در الغیبه نیز همین روایت را به اسناد خود از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند، اما در این دو کتاب واژه « محتومات » وجود ندارد.
از آن جا که هر سه روایت یاد شده را از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند، نمی توان آن را بیش از یک حدیث دانست. از میان این سه نقل، روایت نعمانی سند معتبری ندارد، اما روایت کافی معتبر است، هم چنان که به نظر می رسد، نقل شیخ صدوق نیز از نظر سندی اطمینان پذیر است.
بنابراین، در برابر ما یک روایت با دو نقلِ متفاوت وجود دارد: در یک نقل «خمس علامات قبل قیام القائم» است ودر نقل دیگر «قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ».
در پاسخ به این سؤال که کدام یک از آن ها بر دیگری ترجیح دارد، باید گفت:
الف) سند روایت کافی از سند روایت کمال الدین معتبرتر است، زیرا در سند کمال الدین، حسین بن حسن بن ابان وجود دارد که این شخصیت در کتاب های رجالی قدما توثیق نشده است، اما ابن داود وی را توثیق کرده است.
مرحوم آیت الله خویی نیز بر اساس وقوع در اسناد کامل الزیارات ایشان را توثیق کرده، لیکن از مبنای خود عدول نموده اند.تردید در وثاقت شخصیت یاد شده، باعث می شود که روایت کتاب کافی از روایت کتاب کمال الدین، دست کم معتبرتر باشد.
ب) بر فرض که اعتبار سند این دو روایت به یک اندازه باشد، باز هم روایت کتاب کافی ترجیح دارد، زیرا مطلب مورد نظر از موارد دوران امر بین زیاده ونقیصه است وبر اساس بنای عقلا در این گونه موارد، اصلِ عدم زیاده، بر اصل عدم نقیصه مقدم است. آیت الله خویی در این باره می فرماید:
[هنگامی که یک حدیث به دو صورت روایت شده باشد، به گونه ای که یک روایت مشتمل بر زیاده ودیگری فاقد آن زیاده باشد] بنای عقلا بر عمل به زیاده است، چون گاهی انسان یک یا دو کلمه را فراموش می کند، اما این که از روی فراموشی یک یا دو کلمه را به روایت اضافه کند، بسیار بعید است.
اما علی رغم بنای عقلا بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه، به نظر می رسد موضوع مورد بحث ما از مصادیق قاعده یاد شده نباشد، چون با نگاهی گذرا به روایاتِ علائم الظهور به سادگی می توان دریافت که در بسیاری از این روایات تعدادی از علایم، محتوم خوانده شده اند. برای نمونه امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:
مِنَ الأمرِ مَحتُومٌ ومِنهُ ما لیسَ بِمَحتُومٍ ومِنَ المَحتُومِ خُروجُ السُّفیانِیُّ فی رَجَبٍ؛
برخی از امور حتمی وبرخی غیر حتمی اند ویکی از امور حتمی خروج سفیانی در ماه رجب است.
مسئله تقسیم نشانه های ظهور به حتمی وغیرحتمی، آن قدر مسلم بوده است که گاهی اصحاب ائمه: از حتمی یا غیرحتمی بودن برخی از نشانه ها سؤال می کردند.
این سؤالات نشان دهنده مسلم بودن اصل تقسیم نشانه ها به حتمی وغیرحتمی است.
👇👇👇👇👇👇
👇یمانی وحتمیت👇
یکی از تقسیمات معروف نشانه های ظهور که ریشه در روایات دارد، تقسیم علایم به حتمی وغیرحتمی است. نشانه های حتمی، حتماً پیش از ظهور تحقق می یابند، اما در نشانه های غیرحتمی احتمال عدم تحقق نیز وجود دارد. آیا جنبش یمانی نیز از نشانه های حتمی ظهور است، یا غیرحتمی؟
در میان مجموعه احادیثی که نشانه های ظهور را به حتمی وغیر حتمی تقسیم کرده اند، در دو روایت به حتمی بودن قیام یمانی تصریح شده است. شیخ نعمانی روایت اول را به سند خود ودر کتاب الغیبه، از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
النِّداءُ مِنَ المَحتومِ والسُّفیانیُّ مِنَ المَحتومِ وَالیَمانیُّ مِنَ المَحتومِ وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه مِنَ المَحتومِ وکَفٌّ یَطلَعُ مِنَ السَّماءِ مِنَ المَحتُومِ؛
ندای آسمانی از نشانه های حتمی است وسفیانی ویمانی وکشته شدن نفس زکیه وکف دستی که از افق آسمان نمایان می شود نیز از نشانه های حتمی هستند.
در نسخه کتاب الغیبه نعمانی که مرحوم غفاری آن را تصحیح کرده، روایت به شکل فوق آمده، اما در کتاب های بحار الانوار واثبات الهداه که این روایت را از الغیبه نعمانی روایت کرده اند، جمله «الیَمانِیُّ مِنَ المَحتُومِ» وجود ندارد.
براین اساس، روایت یاد شده علاوه بر ضعف سند از مشکل اختلاف نسخ نیز رنج می برد، واز این رو، نمی توان بر مبنای آن قاطعانه قضاوت کرد.
حدیث دوم را که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمه به سند خود از عمر بن حنظله واو از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده، چنین است:
قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ ألیَمانِیُّ والسَّفیانِیُّ والصَّیحَه وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه والخَسفُ بِالبَیداءِ؛
پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) پنج علامت حتمی وجود خواهد داشت: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه وفرورفتن در سرزمین بیداء.
علاوه بر شیخ صدوق، شیخ کلینی در کافی وشیخ نعمانی در الغیبه نیز همین روایت را به اسناد خود از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند، اما در این دو کتاب واژه « محتومات » وجود ندارد.
از آن جا که هر سه روایت یاد شده را از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند، نمی توان آن را بیش از یک حدیث دانست. از میان این سه نقل، روایت نعمانی سند معتبری ندارد، اما روایت کافی معتبر است، هم چنان که به نظر می رسد، نقل شیخ صدوق نیز از نظر سندی اطمینان پذیر است.
بنابراین، در برابر ما یک روایت با دو نقلِ متفاوت وجود دارد: در یک نقل «خمس علامات قبل قیام القائم» است ودر نقل دیگر «قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ».
در پاسخ به این سؤال که کدام یک از آن ها بر دیگری ترجیح دارد، باید گفت:
الف) سند روایت کافی از سند روایت کمال الدین معتبرتر است، زیرا در سند کمال الدین، حسین بن حسن بن ابان وجود دارد که این شخصیت در کتاب های رجالی قدما توثیق نشده است، اما ابن داود وی را توثیق کرده است.
مرحوم آیت الله خویی نیز بر اساس وقوع در اسناد کامل الزیارات ایشان را توثیق کرده، لیکن از مبنای خود عدول نموده اند.تردید در وثاقت شخصیت یاد شده، باعث می شود که روایت کتاب کافی از روایت کتاب کمال الدین، دست کم معتبرتر باشد.
ب) بر فرض که اعتبار سند این دو روایت به یک اندازه باشد، باز هم روایت کتاب کافی ترجیح دارد، زیرا مطلب مورد نظر از موارد دوران امر بین زیاده ونقیصه است وبر اساس بنای عقلا در این گونه موارد، اصلِ عدم زیاده، بر اصل عدم نقیصه مقدم است. آیت الله خویی در این باره می فرماید:
[هنگامی که یک حدیث به دو صورت روایت شده باشد، به گونه ای که یک روایت مشتمل بر زیاده ودیگری فاقد آن زیاده باشد] بنای عقلا بر عمل به زیاده است، چون گاهی انسان یک یا دو کلمه را فراموش می کند، اما این که از روی فراموشی یک یا دو کلمه را به روایت اضافه کند، بسیار بعید است.
اما علی رغم بنای عقلا بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه، به نظر می رسد موضوع مورد بحث ما از مصادیق قاعده یاد شده نباشد، چون با نگاهی گذرا به روایاتِ علائم الظهور به سادگی می توان دریافت که در بسیاری از این روایات تعدادی از علایم، محتوم خوانده شده اند. برای نمونه امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:
مِنَ الأمرِ مَحتُومٌ ومِنهُ ما لیسَ بِمَحتُومٍ ومِنَ المَحتُومِ خُروجُ السُّفیانِیُّ فی رَجَبٍ؛
برخی از امور حتمی وبرخی غیر حتمی اند ویکی از امور حتمی خروج سفیانی در ماه رجب است.
مسئله تقسیم نشانه های ظهور به حتمی وغیرحتمی، آن قدر مسلم بوده است که گاهی اصحاب ائمه: از حتمی یا غیرحتمی بودن برخی از نشانه ها سؤال می کردند.
این سؤالات نشان دهنده مسلم بودن اصل تقسیم نشانه ها به حتمی وغیرحتمی است.
👇👇👇👇👇👇
#تاملی_بر_علائم_حتمی_ظهور
👇نام یمانی👇
در مورد نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم: به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می تواند به دلیل حفاظت از جان او ودر امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند.
اما در کلمات غیرمعصومان ودر منابع اهل سنّت اشاره هایی به نام این شخصیت شده است، از جمله:
علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی از کعب بن حارث از سطیح کاهن چنین روایت می کند:
... سپس از صنعای یمن مردی سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن قیام می کند وبا قیام او سختی فتنه ها پایان می یابد. در این هنگام شخصیت مبارک وپاک وهدایت کننده وهدایت شده ظهور می کند.
ابن حجر در شرح حدیث: «لاتقوم الساعه حتی یخرج رجل من قحطان» از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می نویسد:
نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابو هریره از پیامبر چنین نقل کرده است: روزها وشب ها به پایان نمی رسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد».
ابن حجر در جای دیگر در مورد نام قحطانی (یمانی) می نویسد:
در کتاب التیجان ابن هشام مطالبی یافتم که نشان می دهد نام وسیره قحطانی وزمان قیام او مشخص بوده است.
ابن هشام می نویسد: عمران بن عامر، کاهن وپادشاهی بزرگ بود که عمری طولانی داشت. وی هنگام مرگ به برادرش عمر بن عامر، معروف به مزیقیا گفت: خداوند دو غضب ودو رحمت برای اهل یمن دارد:
غضب اول: ویران شدن سد مآرب ودر نتیجه خراب شدن شهرها بود،
غضب دوم: تصرف یمن توسط حبشه.
اما رحمت اول: مبعوث شدن پیامبری از تهامه با نام محمد است که به رحمت مبعوث می شود وبر مشرکان پیروز می گردد،
رحمت دوم: زمانی است که خانه خدا ویران شود. در آن حال خداوند مردی را که به او شعیب بن صالح گفته می شود بر می انگیزد وویران کنندگان را از آن جا بیرون کرده ونابود می نماید، تا این که در دنیا جز در سرزمین یمن ایمانی یافت نشود.
مسعودی نیز پس از این که سر بر تافتن عبد الرحمان بن محمد بن اشعث را از فرمان عبد الملک مروان نقل می کند، می گوید:
او خود را ناصرالمؤمنین نام نهاد ومدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظارش هستند. اوست که زمام داری را به اهل یمن باز می گرداند. وقتی به او گفته شد که نام قحطانی بر سه حرف است، در پاسخ گفت: نام من عبد است و«الرحمان» جزو اسم من نیست.
آن چه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانش مندان ومحدثان در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی نمی توان به مطالب یاد شده اعتماد کرد، زیرا از معصوم صادر نشده واز اسناد متقنی برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی نمی توان اظهارنظر قاطعانه ای کرد.
حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژه هایی به او اشاره شده ودرباره او سخن گفته شده است؟
در پاسخ باید گفت، واژه هایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفته اند، عبارت اند از:
👇۱. یمانی:
در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه: این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر (علیه السلام) سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند:
هنگامی که مردان شبیه زنان شوند... وسفیانی از شام ویمانی از یمن قیام کند وفرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد....
👇۲. منصور الیمانی ومنصور:
از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است:
چون سفیانی بر ابقع ومنصور یمانی پیروز شود، ترک وروم قیام می کنند وسفیانی بر آن ها نیز پیروز می شود.
در حدیث دیگری فرموده اند:
... سپس منصور یمانی هم راه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آن ها ره سپار می شود.
در روایتی از خروج مردی از یمن که یاری دهنده جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد می شود.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این روایت در وصف اهل یمن فرموده اند:
مردم سرزمین یمن قلب هایی رقیق وایمان هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می کند وجانشین من وجانشین وصی مرا یاری می دهد، از آن هاست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👇نام یمانی👇
در مورد نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم: به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می تواند به دلیل حفاظت از جان او ودر امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند.
اما در کلمات غیرمعصومان ودر منابع اهل سنّت اشاره هایی به نام این شخصیت شده است، از جمله:
علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی از کعب بن حارث از سطیح کاهن چنین روایت می کند:
... سپس از صنعای یمن مردی سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن قیام می کند وبا قیام او سختی فتنه ها پایان می یابد. در این هنگام شخصیت مبارک وپاک وهدایت کننده وهدایت شده ظهور می کند.
ابن حجر در شرح حدیث: «لاتقوم الساعه حتی یخرج رجل من قحطان» از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می نویسد:
نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابو هریره از پیامبر چنین نقل کرده است: روزها وشب ها به پایان نمی رسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد».
ابن حجر در جای دیگر در مورد نام قحطانی (یمانی) می نویسد:
در کتاب التیجان ابن هشام مطالبی یافتم که نشان می دهد نام وسیره قحطانی وزمان قیام او مشخص بوده است.
ابن هشام می نویسد: عمران بن عامر، کاهن وپادشاهی بزرگ بود که عمری طولانی داشت. وی هنگام مرگ به برادرش عمر بن عامر، معروف به مزیقیا گفت: خداوند دو غضب ودو رحمت برای اهل یمن دارد:
غضب اول: ویران شدن سد مآرب ودر نتیجه خراب شدن شهرها بود،
غضب دوم: تصرف یمن توسط حبشه.
اما رحمت اول: مبعوث شدن پیامبری از تهامه با نام محمد است که به رحمت مبعوث می شود وبر مشرکان پیروز می گردد،
رحمت دوم: زمانی است که خانه خدا ویران شود. در آن حال خداوند مردی را که به او شعیب بن صالح گفته می شود بر می انگیزد وویران کنندگان را از آن جا بیرون کرده ونابود می نماید، تا این که در دنیا جز در سرزمین یمن ایمانی یافت نشود.
مسعودی نیز پس از این که سر بر تافتن عبد الرحمان بن محمد بن اشعث را از فرمان عبد الملک مروان نقل می کند، می گوید:
او خود را ناصرالمؤمنین نام نهاد ومدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظارش هستند. اوست که زمام داری را به اهل یمن باز می گرداند. وقتی به او گفته شد که نام قحطانی بر سه حرف است، در پاسخ گفت: نام من عبد است و«الرحمان» جزو اسم من نیست.
آن چه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانش مندان ومحدثان در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی نمی توان به مطالب یاد شده اعتماد کرد، زیرا از معصوم صادر نشده واز اسناد متقنی برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی نمی توان اظهارنظر قاطعانه ای کرد.
حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژه هایی به او اشاره شده ودرباره او سخن گفته شده است؟
در پاسخ باید گفت، واژه هایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفته اند، عبارت اند از:
👇۱. یمانی:
در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه: این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر (علیه السلام) سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند:
هنگامی که مردان شبیه زنان شوند... وسفیانی از شام ویمانی از یمن قیام کند وفرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد....
👇۲. منصور الیمانی ومنصور:
از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است:
چون سفیانی بر ابقع ومنصور یمانی پیروز شود، ترک وروم قیام می کنند وسفیانی بر آن ها نیز پیروز می شود.
در حدیث دیگری فرموده اند:
... سپس منصور یمانی هم راه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آن ها ره سپار می شود.
در روایتی از خروج مردی از یمن که یاری دهنده جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد می شود.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این روایت در وصف اهل یمن فرموده اند:
مردم سرزمین یمن قلب هایی رقیق وایمان هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می کند وجانشین من وجانشین وصی مرا یاری می دهد، از آن هاست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇