📚داستان های جالب وجذاب📚
17.5K subscribers
14 photos
2 videos
1 file
847 links
بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید
Download Telegram
#پند_آموز

🌼🍃آورده اند که
شبی شخص صالحی #دعا میکرد
«#پروردگارا! از كسانى که به من ظلم➠کرده اند، #درگذر، و این دعا را بسیار تكرار مى كرد.....!»

🌼🍃«شخصی به او گفت:
اى مرد امشب شنيدم كه براى #دشمنانت آن قدر دعاى #عفو_و_بخشش کردی كه آرزو نمودم اى كاش از کسانی بودم که به تو #ستم کرده اند

🌼🍃چه چيزى تو را به چنين #دعايی واداشت؟
پاسخ داد: فرمايش #پروردگارم كه فرموده است

وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا ۖ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ۝

کیفر بدی، #مجازاتی است همانند آن؛ و هر کس #عفو_و_اصلاح کند، پاداش او با #خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!
#الشوری (۴۰)

🌼🍃یعنی الله #پاداش_خاص و ویژه ای برای او #مقرر فرموده است.

https://t.me/dokhtaran_b
.
#از_ذلت_تا_عزت

#قسمت_اخر

🌸🍃الله تعالی خواهر بزرگوارم #افسانه خانم رو سر راهم قرار داد و اونو واسطه قرار داد....
سبحان الله مثل معجزه بود چون من فقط اون یه بار ایشون رو دیدم و بعد کرونا اومد و مسجد ها رو بستن😔 و دیگه ایشون رو ندیدم...
دقت کنید من شروع کردم به گفتن «استغفرالله » و استغفار کردن الله سبحان و تعالی اون روز تو مسجد خواهر دینی رو برام واسطه قرار داد.... منی که مــدت ها بود ارزوی چادری شدن رو داشتم منی که همیشه از الله میخواستم یه دوست دینی بهم بده و منی که تو خانواده مشکلی سر راهم بود الله منو به تمام این ارزو هام رسوند....
الله خودش فرموده:

« فَقُلْتُ سْتـَغْفِرُو رَبَکُم إنَهُ کَانَ غَفَارا * یُرْسِلِ سَمآء عَلَیْکُم مِدْرَارا * و یُمْدِدْکُم بِأَمـوَٰلٍ وَ بَنیـن و یَجْعَل لَکُم جَنَـٰت وَ یَجْعَل لَکُم أَنْهَـٰرا* »

استغفار کلید هر مشکلات و ناراحتی ها است..... 👌
من الان خیلی خوشبخت زندگی میکنم...

🌸🍃وقت « بـــســم الله » میگم و چادرمو سرم میکنم....
و بــا گــفتــن

« بسم الله توکلت علی الله و لاحول و لا قوة الّا باالله 💪» از خونه میرم بیـرون چـقدر بـه خودم میبالم که #خدا رو دارم... 👑🌼

دیگه تو چشای خسته #پدرم میتونم نگاه کنم بدون عذاب وجدان بدون شرمندگی.... دیگه بیزارم از گناه میخوام در خدمت پدر و مادر عزیزم باشم بلکه بتونم جبران شرمندگی هام کنم...


خواهرای دینیم هدفم از تعریف کردن داستان هدایت شدم این بود که بگم:

مــن تــمـام لـذت هـا و خـوشـی هـای #پــوچ گناهان رو تجربه کـردم #اما به الله قسم هیچ وقت به اندازه الان که خـدا رو دارم احـساس آرامـش نـمیـکنـم احسـاس #عـذت نمیـکنم

🌸🍃فکر میکردم خوشبختی و خوشحالی در گناه ها است ولی غافل از این که الله گفته دلها تنها با یاد الله ارام میگیرد
توکل کنید به خدا تمام زندگی و ارزو هاتونو بسپارید به الله باور کنید خودش بهترین چیزا رو واستون قرار میده خدا که بد مارو نمیخواد


از همه شما خواهرای بزرگوارم میخوام برام #دعا کنید که الله بیشتر و بیشتر هدایتم کنه و روز به روز استقامت و پایداری ام در این دین مبارک محکم تر بشه و راه یادگیری علوم شرعی رو برام باز کنه.🤲

هر لحظه خدا را شاکرم که هدایتش رو شامل حالم کرد و از منجلاب گناه و تاوان نجاتم داد.


« صِـبْغَــةَ اللهِ وَ مَــنْ أحْـــسَنُ مِــنَ اللهِ صِــبْغَـةً »
«رنـگ خــدا را بـگیـریـد چـه کــســی نـیـکـو تـر از رنــگ خــدا »

🌸🍃و در آخر تشکر میکنم که وقت گذاشتید و داستان رو خوندید و تشکر ویژه از دوست عزیز و بزرگوارم مدیر محترم کانال‌داستان‌های جالب‌وجذاب😍

#والسلام_علیکم_و_رحمته_الله_و_برکاته.

📒داستان های جالب وجذاب📒

https://t.me/dokhtaran_b
#تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست

#قسمت2

👈🏼گفت مادر منو میبرن #جهنم میدونم الان میان منو میبرن برادرم اصلا اهل ترس نبود چون بیش از سنش #شجاع و نترس بود و عموم چند دفعه روش #شرط بسته بود ولی وقتی نگاش می‌کردم ترس رو تو وجودش میدیدم آنقدر ترسیده بود که اصلا #پلک نمیزد همش به این اون طرف نگاه میکرد ، مادرم گفت این چه حرفیه پسرم بخدا همیشه برات #دعا میکنم گفت مادرم خدا کجا هست؟ میخوام ازش بخوام بهم فرصت بده آخه هزار تا آرزو دارم...
مادرم به پدرم زنگ زدم گفت احسان ترسیده زود بیا پدرم گفت آخه این موقع شب؟ مادرم گفت بخدا راست میگم شوخی چیه پدرم گفت آخه احسان و ترس! چی داری میگی مادر گفت بیا با خودش حرف بزن گوشی رو گذاشت رو بلندگو برادرم گفت پدر کجایی زود بیا هر چی میخوان بهشون بده زود بیا پدرم گفت چیشد پسرم گفت پدر دارم میمیرم آمدن دنبالم منو میبرن جهنم زود بیا...
پدرم به مادرم گفت این پسر چرا داره هزیون میگه مادرم گفت نمیدونم فلانی به رحمت خدا رفته امشب به جای تو فرستادمش سر خاک الان اومده...
پدرم گفت براش #آیه_الکرسی بخون ان شاءالله که چیزی نیست ، مادرم گفت کی میای گفت تا آخر هفته کار دارم اگه شد زودتر میام
مادرم شروع کرد به خوندن آیه الکرسی وقتی میخوند برادرم داشت آروم تر میشد گفت مادر این چی بود؟ دوباره برام بخون چشماش رو بست کم کم داشت اروم میشد گفت دوباره بخون چند بار براش خوند بعد گفت مادر من اگر بمیرم میرم جهنم درسته مادرم گفت فکر بد نکن خدا نکنه بمیری هزار تا آرزو دارم برات باید برات زن بگیرم بچه دار بشی تو هنوز جوونی ، خدا صاحب رحم و بخششه گفت مادر اگر یکی به پدر یا من #توهین کنه چیکار میکنی گفت ازش ناراحت میشم باهاش دعوا میکنم.
😔گفت پس مادر چطور #خدا منو میبخشه من که همیشه #کفر گفتم همیشه ازش #بد گفتم تازه من که چیزی ندارم منو ببخشه نه #نماز نه #روزه هیچی ندارم میدونم من میرم جهنم...
گفت مادر تا حالا جهنم رو دیدی ؟ گفت نه پسرم کسی ندیده... گفت مادر ولی امشب من دیدم یه گوششو به جون تو قسم دروغ نمیگم دیدم
مادرم گفت سعی کن بخوابی فکر بد نکن این قدر ترسیده بودم که داشتم نفس نفس میزدم
مادرم داشت دل داریش میداد که چیزی نیست برات دعا میکنم از #بهشت براش میگفت برادرم گفت مادر چرا داری اینار و میگی من که اهل جهنمم... تا صبح نخوابیدیم وقت نماز #صبح مادرم نماز خوند برادرم بهش نگاه میکرد چشم ازش بر نمیداشت...
صبح برادرم هنوز میترسید بره بیرون بهم گفت میتونی برام اونی که شب مادر برام خوند بخونی گفتم زیاد بلد نیستم گفت میتونی برام گیر بیاری رفتم بیرون یه #کتابخونه مذهبی پیدا کردم گفتم آیه الکرسی میخوام یه سی دی پر کردم از قرآن آیه الکرسی براش بردم خونه...

وقتی بردم خونه براش گذاشتم فقط گوش میداد چیزی نمیگفت انگار داشت ازش #خوشش میومد گفت میدونی داره چی میگه گفتم نه گفت کم کم #استرسش کمتر میشد چند روزی از خونه بیرون نمیرفته بود فقط به #قران گوش میداد میخوابید وقتی قرآن خاموش میکردم از خواب میپرید میگفت چرا خاموش کردی؟
میترسید انگار باصدای قرآن #اروم میشد شبا پیش مادرم میخوابید انگار دیگه هیچ #جرئتی براش نمونده بود...

👌🏼تا روز صبح جمعه که پدرم از #سفر برگشت...

#ادامه‌داردان‌شاء‌الله

📚داستان های جالب وجذاب📚
https://t.me/dokhtaran_b