💌 #خاطرههای_رنگی
_ خانوم جان بیداری...؟ قندون کجاست؟
+ آره ننه بیدارم، دارم دعا میخونم،
قندون رو طاقچه آشپزخونهست
کنار اون کاسه بلوره 🐠
اون سالها
وقتایی که پیش خانومجان
🌙 میموندم، میدیدم که همش، تا
لحظهای که خوابش میبرد، اگه
کسی باهاش حرفی نمیزد،
زیر لب، آروم
🍀 ذکر خدا رو میگفت
یادمه اون روزها
اگه توی کل شهر میگشتم،
یه نفر اندازه خانومجان، حرفهاش
نمیتونست قلبم رو آروم میکنه
یا اینکه
💜 امیدوارم کنه
سن زیادی نداشتم اما
همیشه خانومجان رو که میدیدم
با خودم فکر میکردم
💫 اونایی که
اهل دعا و راز و نیازن،
امیدوارترن... آخه مطمئناند
#خدا هـیچوقت آدمها رو تنها نمیذاره . . . 🌸🍃
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
_ خانوم جان بیداری...؟ قندون کجاست؟
+ آره ننه بیدارم، دارم دعا میخونم،
قندون رو طاقچه آشپزخونهست
کنار اون کاسه بلوره 🐠
اون سالها
وقتایی که پیش خانومجان
🌙 میموندم، میدیدم که همش، تا
لحظهای که خوابش میبرد، اگه
کسی باهاش حرفی نمیزد،
زیر لب، آروم
🍀 ذکر خدا رو میگفت
یادمه اون روزها
اگه توی کل شهر میگشتم،
یه نفر اندازه خانومجان، حرفهاش
نمیتونست قلبم رو آروم میکنه
یا اینکه
💜 امیدوارم کنه
سن زیادی نداشتم اما
همیشه خانومجان رو که میدیدم
با خودم فکر میکردم
💫 اونایی که
اهل دعا و راز و نیازن،
امیدوارترن... آخه مطمئناند
#خدا هـیچوقت آدمها رو تنها نمیذاره . . . 🌸🍃
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #خاطرههای_رنگی
اصلا فقط محرّم هم نه
خیلی وقتها میشد که وقتی
در خانهاش میماندم
میدیدم مثلا بعد از نماز صبح
🔆 چند دقیقه بیشتر بیدار میماند
چادر سفیدش سرش بود
پایش که همیشه درد میکرد را
دراز میکرد و همینطور نشسته
شروع میکرد به
خواندن زیارت عاشورا ❤
میانههای زیارت که میرسید، آرام
🌧 اشکهایش جاری میشد...
نگاهش که میکردی
حس میکردی
برای خودش
یک روضهی یکنفره گرفته است
روضهای که
🏴 حال و هوایش
از خیلی روضههای دیگر قشنگتر بود . . . 🌸🍃
#یاد_مادربزرگ_بخیر
📷 روضه بانوانه. مدرسه علمیه خیراتخان. حرم مطهر امام رضا (ع)
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
اصلا فقط محرّم هم نه
خیلی وقتها میشد که وقتی
در خانهاش میماندم
میدیدم مثلا بعد از نماز صبح
🔆 چند دقیقه بیشتر بیدار میماند
چادر سفیدش سرش بود
پایش که همیشه درد میکرد را
دراز میکرد و همینطور نشسته
شروع میکرد به
خواندن زیارت عاشورا ❤
میانههای زیارت که میرسید، آرام
🌧 اشکهایش جاری میشد...
نگاهش که میکردی
حس میکردی
برای خودش
یک روضهی یکنفره گرفته است
روضهای که
🏴 حال و هوایش
از خیلی روضههای دیگر قشنگتر بود . . . 🌸🍃
#یاد_مادربزرگ_بخیر
📷 روضه بانوانه. مدرسه علمیه خیراتخان. حرم مطهر امام رضا (ع)
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #خاطرههای_رنگی
_ خانومجان خانومجان
استکان از دستم افتاد شکست... 😓
+ الان میام مادر
استکان، فدای سرت،
🌿 دلت نشکنه الهی...
همیشه
تیکه کلامش همین بود
اینکه ❤ الهی دلت نشکنه...
آخه دل آدم، ظریفه
چیزی بشه،
به این راحتیا
حالش خوب نمیشه
بهم میگفت:
دلت رو بسپار به خدا
بهش بگو این دل، مال خودت...
برای خودت ...
اینطوری
دلت محکمتره و راحت نمیشکنه
⚡ اگه هم شکست،
#خدا_جباره
یعنی اینکه خوب بلده
چطوری حالت رو، رو به راه کنه
چطوری لحظهها رو برات قشنگتر بسازه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
_ خانومجان خانومجان
استکان از دستم افتاد شکست... 😓
+ الان میام مادر
استکان، فدای سرت،
🌿 دلت نشکنه الهی...
همیشه
تیکه کلامش همین بود
اینکه ❤ الهی دلت نشکنه...
آخه دل آدم، ظریفه
چیزی بشه،
به این راحتیا
حالش خوب نمیشه
بهم میگفت:
دلت رو بسپار به خدا
بهش بگو این دل، مال خودت...
برای خودت ...
اینطوری
دلت محکمتره و راحت نمیشکنه
⚡ اگه هم شکست،
#خدا_جباره
یعنی اینکه خوب بلده
چطوری حالت رو، رو به راه کنه
چطوری لحظهها رو برات قشنگتر بسازه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #خاطرههای_رنگی
مادر، من میوه شیرینی نمیخوام...
همین که سلامت باشی و
به من سر بزنید،
به خدا از همــه چی بهتره...
این حرف خانومجان بود
🔆 بعضی وقتا، دم غروب که به
دیدنش میرفتیم
کنار درِ خونه ایستاده بود،
بلکه یکی از بچهها یا نوهها از راه برسن
همین هم که
🌿 ما رو از دور میدید
انگار دنیا رو بهش داده بودند....
خانومجان
قدر آدمها رو میدونست...
اونقدر که حتی با شنیدن صداشون
از پشت تلفن،
💜 قلبش پر میشد از شوق
کاش قدر مادربزرگ
پدربزرگها رو بدونیم؛ کاش
🌸🍃 هیچوقت تنهاشون نگذاریم . . .
#روز_سالمند_گرامي♥️
#یاد_پدربزرگ_مادربزرگایی_که_نیستن_بخیر♥️
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
مادر، من میوه شیرینی نمیخوام...
همین که سلامت باشی و
به من سر بزنید،
به خدا از همــه چی بهتره...
این حرف خانومجان بود
🔆 بعضی وقتا، دم غروب که به
دیدنش میرفتیم
کنار درِ خونه ایستاده بود،
بلکه یکی از بچهها یا نوهها از راه برسن
همین هم که
🌿 ما رو از دور میدید
انگار دنیا رو بهش داده بودند....
خانومجان
قدر آدمها رو میدونست...
اونقدر که حتی با شنیدن صداشون
از پشت تلفن،
💜 قلبش پر میشد از شوق
کاش قدر مادربزرگ
پدربزرگها رو بدونیم؛ کاش
🌸🍃 هیچوقت تنهاشون نگذاریم . . .
#روز_سالمند_گرامي♥️
#یاد_پدربزرگ_مادربزرگایی_که_نیستن_بخیر♥️
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #خاطرههای_رنگی
راستش فقط امسال نه
ما این سالها هیچوقت نشد
برای اربعین
پیاده به کربلا برویم...
مادرم پایش درد میکرد
من هم که دختر خانه و پرستارش...
فقط بابا و برادرم
🌴 مسافر اربعین بودند
اما... مادرم حرف خوبی میزد
میگفت زیارت که فقط
پا به جاده گذاشتن نیست...
میشود به زائرها خدمت کرد و
💜 با دل راهی شد ...
من از همین دستنبدهای
🎨 رنگیرنگی #دخترانه بلد بودم
مینشستم یکی یکی
دستنبد درست میکردم
مادرم هم کمکم میکرد که
هدیههامان را بسته بندی کنیم 🎁
هدیهها را
بابا و برادرم میرساندند
به #زائر_کوچولوها، به خادمهای
کوچکی که توی راه
🌿 به زائرها خدمت میکردند
ما هرسال
اینطور راهی کربلا بودیم
با همین دستنبدهای دخترانه
❤💔💚 . . . با قلبمان . . .
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
راستش فقط امسال نه
ما این سالها هیچوقت نشد
برای اربعین
پیاده به کربلا برویم...
مادرم پایش درد میکرد
من هم که دختر خانه و پرستارش...
فقط بابا و برادرم
🌴 مسافر اربعین بودند
اما... مادرم حرف خوبی میزد
میگفت زیارت که فقط
پا به جاده گذاشتن نیست...
میشود به زائرها خدمت کرد و
💜 با دل راهی شد ...
من از همین دستنبدهای
🎨 رنگیرنگی #دخترانه بلد بودم
مینشستم یکی یکی
دستنبد درست میکردم
مادرم هم کمکم میکرد که
هدیههامان را بسته بندی کنیم 🎁
هدیهها را
بابا و برادرم میرساندند
به #زائر_کوچولوها، به خادمهای
کوچکی که توی راه
🌿 به زائرها خدمت میکردند
ما هرسال
اینطور راهی کربلا بودیم
با همین دستنبدهای دخترانه
❤💔💚 . . . با قلبمان . . .
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍃 #خاطرههای_رنگی
تازه به تکلیف رسیده بودم که
با مهربانی صدایم کرد
چشمهایش کمسو شده بود و
به سختی میتوانست چیزی را ببیند
اما کنارش که میرفتم
🌙 یک طوری قربان صدقهی
لپهای گل انداخته و
دامن رنگیام میرفت که
انگار قشنگتر از دیگران میبیند
آن روز
💜 بعد همان قربانصدقهرفتنها
برایم کلی حرفهای خوب زد
یادم داد
هر آرزویی را فقط
از خدا بخواهم و قبل از
دعاکردن، چندتا صلوات بفرستم
🔆 یا سورههایی که بلدم را بخوانم
و من هنوز
🌿 هر دعایی که میخوانم
یاد مادربزرگ میافتم
یاد حرفهای خوبش
یاد مهربانیهایش بخیر . . . 🌸🍃
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن
تازه به تکلیف رسیده بودم که
با مهربانی صدایم کرد
چشمهایش کمسو شده بود و
به سختی میتوانست چیزی را ببیند
اما کنارش که میرفتم
🌙 یک طوری قربان صدقهی
لپهای گل انداخته و
دامن رنگیام میرفت که
انگار قشنگتر از دیگران میبیند
آن روز
💜 بعد همان قربانصدقهرفتنها
برایم کلی حرفهای خوب زد
یادم داد
هر آرزویی را فقط
از خدا بخواهم و قبل از
دعاکردن، چندتا صلوات بفرستم
🔆 یا سورههایی که بلدم را بخوانم
و من هنوز
🌿 هر دعایی که میخوانم
یاد مادربزرگ میافتم
یاد حرفهای خوبش
یاد مهربانیهایش بخیر . . . 🌸🍃
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن
💌 #خاطرههای_رنگی
مادربزرگم حق داشت که
انقــدر نگران باشد...
برای همین، هی قرآن میخواند
🌿 صدقه کنار میگذاشت
اسپند دود میکرد
ده بار با آن تلفن قدیمی
شماره میگرفت حالمان را میپرسید
آدم وقتی کسی را
❤ خیلی دوست دارد،
حق دارد
نگران سلامتیاش باشد...
🌙 اوایل که هی خبرها از
هر طرف میرسید که
فلانی بیمار شده
دلواپسیهایم خیلی زیاد بود
🔆 حالا دلم را سپردهام به خدا
مراقب سلامتی خودم و
دیگران هستم، و
با هر دعایی که برای
سلامتی همه میخوانم
به این فکر میکنم که چقـدر
اطرافیانم، مردم شهر و
کشورم،
حتی همــهی
آدمهای خوب دنیا را دوست دارم . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
مادربزرگم حق داشت که
انقــدر نگران باشد...
برای همین، هی قرآن میخواند
🌿 صدقه کنار میگذاشت
اسپند دود میکرد
ده بار با آن تلفن قدیمی
شماره میگرفت حالمان را میپرسید
آدم وقتی کسی را
❤ خیلی دوست دارد،
حق دارد
نگران سلامتیاش باشد...
🌙 اوایل که هی خبرها از
هر طرف میرسید که
فلانی بیمار شده
دلواپسیهایم خیلی زیاد بود
🔆 حالا دلم را سپردهام به خدا
مراقب سلامتی خودم و
دیگران هستم، و
با هر دعایی که برای
سلامتی همه میخوانم
به این فکر میکنم که چقـدر
اطرافیانم، مردم شهر و
کشورم،
حتی همــهی
آدمهای خوب دنیا را دوست دارم . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
🍁 #خاطرههای_رنگی
خانهمان آن روزها
همان حوالی بود... فقط
چندتا کوچه پایینتر از حرم...
توی مسیر مدرسه هم
🌿 میشد از پشت درختها و
خانهها، گنبد را دید
مادرم همان روز اول مهِرماه،
یادم داد که چشمم که
به گنبد افتاد،
بِایستم، دست روی
💜 قلبم بگذارم و سلام بدهم
آن روزها
⛅ وقتی امتحان داشتم
وقتی خسته میشدم، وقتی
غمگین بودم
توی مسیر، روبروی
گنبد که میرسیدم هم
سلام میدادم، هم درددل میکردم
حالا خانهمان دیگر
آنجا نیست؛ از حرم کیلومترها
فاصله دارم... اما هنوز
🌈 مثل کودکی
گاهی
یک گوشهی خانه
برای بانو درددل میکنم...
من مطمئنم حضرت معصومه (س)
از همین فاصلهها، صدای ما را میشنوند . . . 🌸🍃
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
خانهمان آن روزها
همان حوالی بود... فقط
چندتا کوچه پایینتر از حرم...
توی مسیر مدرسه هم
🌿 میشد از پشت درختها و
خانهها، گنبد را دید
مادرم همان روز اول مهِرماه،
یادم داد که چشمم که
به گنبد افتاد،
بِایستم، دست روی
💜 قلبم بگذارم و سلام بدهم
آن روزها
⛅ وقتی امتحان داشتم
وقتی خسته میشدم، وقتی
غمگین بودم
توی مسیر، روبروی
گنبد که میرسیدم هم
سلام میدادم، هم درددل میکردم
حالا خانهمان دیگر
آنجا نیست؛ از حرم کیلومترها
فاصله دارم... اما هنوز
🌈 مثل کودکی
گاهی
یک گوشهی خانه
برای بانو درددل میکنم...
من مطمئنم حضرت معصومه (س)
از همین فاصلهها، صدای ما را میشنوند . . . 🌸🍃
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خاطرههای_رنگی
اون روزها
🌿 مادرم معلم بود و من
بعد مدرسه پیش مادربزرگم بودم؛
مادربزرگ، بین کارهاش،
یواش یواش
با مهربونی باهام حرف میزد...
میگفت:
تو هم مثل مادرت،
دخترم درس بخون اما...
🔆 بلد باش کدبانو بودن رو...
برای خودت،
☕ فوت و فن چایِ خوب درست کردن،
🎀 یه خیاطی حتی ساده، در حدِ
چندتا کوک زدن،
🌸 دوخت یه گل برای گلدوزی کردن،
🍲 پختن چندتا غذا و سوپ خوشمزه،
🌱 راه رسیدگی به گلدونها رو
رو یاد بگیر...
دخترم،
درس بخون اما
یادت باشه یه زن،
📖 اگه دانشمند هم باشه، با
همین کارهای سادهی
#خونهداری
با همین کدبانو بودنها،
حال و هواش خوبِ خوب میشه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
اون روزها
🌿 مادرم معلم بود و من
بعد مدرسه پیش مادربزرگم بودم؛
مادربزرگ، بین کارهاش،
یواش یواش
با مهربونی باهام حرف میزد...
میگفت:
تو هم مثل مادرت،
دخترم درس بخون اما...
🔆 بلد باش کدبانو بودن رو...
برای خودت،
☕ فوت و فن چایِ خوب درست کردن،
🎀 یه خیاطی حتی ساده، در حدِ
چندتا کوک زدن،
🌸 دوخت یه گل برای گلدوزی کردن،
🍲 پختن چندتا غذا و سوپ خوشمزه،
🌱 راه رسیدگی به گلدونها رو
رو یاد بگیر...
دخترم،
درس بخون اما
یادت باشه یه زن،
📖 اگه دانشمند هم باشه، با
همین کارهای سادهی
#خونهداری
با همین کدبانو بودنها،
حال و هواش خوبِ خوب میشه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خاطرههای_رنگی
حق با توه
🍁 اما سخت نگیر...
فکر کن نگفته فکر کن نشنیدی...
همیشه
⚡ با داداش که
بحثم میشد، خانومجان
همین رو میگفت...
میگفت آدم باید
یه وقتایی
خودش رو به نشنیدن بزنه
میگفت
💜 یه خونواده،
مخصوصا خواهر و برادر،
هرچی هم که با هم حرفشون بشه
بازم همدیگه رو دوست دارند 🌱
خدای نکرده قهر هم که
باشن،
بازم پشت و پناه همدیگهاند
خانوم جان
🌸 کارش این بود ما دوتا رو
که هر بار سر یه چیزی، از
همدیگه دلخور میشدیم
آشتی بده
🌿 یه چیزی بگه
که روی لب جفتمون لبخند بشینه
حالا خانوم جان دیگه نیست
اما همیشه با خودم فکر میکنم
دنیا چقدر نیاز داره به
آدمهایی که
طاقت ناراحتیِ
دونفر دیگه از هم رو ندارند
اونایی هم با همه دوستند و هم
هوای دوستیهای دیگران رو دارند . . . 💚💜
💫 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
حق با توه
🍁 اما سخت نگیر...
فکر کن نگفته فکر کن نشنیدی...
همیشه
⚡ با داداش که
بحثم میشد، خانومجان
همین رو میگفت...
میگفت آدم باید
یه وقتایی
خودش رو به نشنیدن بزنه
میگفت
💜 یه خونواده،
مخصوصا خواهر و برادر،
هرچی هم که با هم حرفشون بشه
بازم همدیگه رو دوست دارند 🌱
خدای نکرده قهر هم که
باشن،
بازم پشت و پناه همدیگهاند
خانوم جان
🌸 کارش این بود ما دوتا رو
که هر بار سر یه چیزی، از
همدیگه دلخور میشدیم
آشتی بده
🌿 یه چیزی بگه
که روی لب جفتمون لبخند بشینه
حالا خانوم جان دیگه نیست
اما همیشه با خودم فکر میکنم
دنیا چقدر نیاز داره به
آدمهایی که
طاقت ناراحتیِ
دونفر دیگه از هم رو ندارند
اونایی هم با همه دوستند و هم
هوای دوستیهای دیگران رو دارند . . . 💚💜
💫 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خاطرههای_رنگی
سالهاست که از اون روز میگذره؛
از همون روز که توی حیاطِ
خونهی خانومجان
با فاطمه حرف میزدم و
برگای شمعدونی توی گلدون رو
💤 مثل تاب، آروم تکون میدادم
🌿 خانومجان
از توی آشپزخونه بیرون اومد
با همون لحن مهربونش
صدا کرد:
🎀 فرزانه... فرزانه خانوم
مادر، مراقب اون شمعدونی باش...
تکون میدی، برگهاش کَنده نشن
بهش گفتم:
چندتا برگه دیگه...
🍁 سخت نگیر خانومجان...
خانومجان اما به درختها،
به گلدونهای حیاط
وابسته بود...
میگفت اینا جُون دارن...
🔆 زندهاند.... نفس میکشن...
اون روز
🌸 وقتی با محبت،
به گلدونها و درختها آب داد،
حس کردم بهار، از قلبِ
آدمایی که با طبیعت
دوستند،
هیچوقت کوچ نمیکنه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
سالهاست که از اون روز میگذره؛
از همون روز که توی حیاطِ
خونهی خانومجان
با فاطمه حرف میزدم و
برگای شمعدونی توی گلدون رو
💤 مثل تاب، آروم تکون میدادم
🌿 خانومجان
از توی آشپزخونه بیرون اومد
با همون لحن مهربونش
صدا کرد:
🎀 فرزانه... فرزانه خانوم
مادر، مراقب اون شمعدونی باش...
تکون میدی، برگهاش کَنده نشن
بهش گفتم:
چندتا برگه دیگه...
🍁 سخت نگیر خانومجان...
خانومجان اما به درختها،
به گلدونهای حیاط
وابسته بود...
میگفت اینا جُون دارن...
🔆 زندهاند.... نفس میکشن...
اون روز
🌸 وقتی با محبت،
به گلدونها و درختها آب داد،
حس کردم بهار، از قلبِ
آدمایی که با طبیعت
دوستند،
هیچوقت کوچ نمیکنه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خاطرههای_رنگی #حتما_بخونین
همیشه توی کیفش
چندتا اسکناس تانخورده داشت،
که من اسمشان را
گذاشته بودم
#پولهای_روز_مبادایی خانومجان 😊
خانومجان
🔆 آیندهنگر بود؛
میگفت آدم باید هوای
چندروز بعد خودش را هم
داشته باشد؛
مثلا
کمی از مخارجش
کم کند تا روز مبادا هم
دست و بالَش، خالی نماند... ⛅
اما او، فقط
👛 حواسش به کیف پولش نبود...
حرفش این بود آیندهنگری
این هم هست که
مثلا وقتی
🌸همهچیز خوب است،
یا وقتی دلخور یا عصبی شدی،
طوری حرف بزنی و طوری رفتار کنی،
که روز سختی، #چندتا_دوست هم کنارت باشند . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
همیشه توی کیفش
چندتا اسکناس تانخورده داشت،
که من اسمشان را
گذاشته بودم
#پولهای_روز_مبادایی خانومجان 😊
خانومجان
🔆 آیندهنگر بود؛
میگفت آدم باید هوای
چندروز بعد خودش را هم
داشته باشد؛
مثلا
کمی از مخارجش
کم کند تا روز مبادا هم
دست و بالَش، خالی نماند... ⛅
اما او، فقط
👛 حواسش به کیف پولش نبود...
حرفش این بود آیندهنگری
این هم هست که
مثلا وقتی
🌸همهچیز خوب است،
یا وقتی دلخور یا عصبی شدی،
طوری حرف بزنی و طوری رفتار کنی،
که روز سختی، #چندتا_دوست هم کنارت باشند . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...
💌 #خاطرههای_رنگی #داستان_مادربزرگ
همیشه
همراهش بودند...
همان مفاتیح کوچک و
💙 یک تسبیح فیروزهای و
عینک ته استکانیاش
که توی کیف سادهاش میگذاشت...
شبهای جمعه
🌙 با همان پادرد، قدم قدم
میآمد رادیو که
روی طاقچه بود را روشن میکرد
خوب نمیشنید...
📟 صدای رادیو را که
داشت #دعای_کمیل میخواند،
بلندِ بلند میکرد؛
صدا آنقــدر بلند بود که
از ان انتهای حیاط هم شنیده میشد... 🌿
صدای دعای کمیل
💤 توی خانه میپیچید؛
خودش به متکای سرخرنگ اتاق
تکیه میداد، عینکش را
روی چشم
میگذاشت و زیر لب
🌸 همراه صدا، از روی مفاتیح میخواند
🌟 آن شبها
هر شب جمعه که مهمانش بودیم،
حس میکردم خانهی
مادربزرگ
حال و هوای ویژه دارد...
حال و هوای یک عاشق قدیمی که
هرچند دیگر، خیلی چیزها را فراموش میکرد
اما قرارش برای درددل با خدا را همیشه یادش بود . . . 💚💜
📷 باقری نسب
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
همیشه
همراهش بودند...
همان مفاتیح کوچک و
💙 یک تسبیح فیروزهای و
عینک ته استکانیاش
که توی کیف سادهاش میگذاشت...
شبهای جمعه
🌙 با همان پادرد، قدم قدم
میآمد رادیو که
روی طاقچه بود را روشن میکرد
خوب نمیشنید...
📟 صدای رادیو را که
داشت #دعای_کمیل میخواند،
بلندِ بلند میکرد؛
صدا آنقــدر بلند بود که
از ان انتهای حیاط هم شنیده میشد... 🌿
صدای دعای کمیل
💤 توی خانه میپیچید؛
خودش به متکای سرخرنگ اتاق
تکیه میداد، عینکش را
روی چشم
میگذاشت و زیر لب
🌸 همراه صدا، از روی مفاتیح میخواند
🌟 آن شبها
هر شب جمعه که مهمانش بودیم،
حس میکردم خانهی
مادربزرگ
حال و هوای ویژه دارد...
حال و هوای یک عاشق قدیمی که
هرچند دیگر، خیلی چیزها را فراموش میکرد
اما قرارش برای درددل با خدا را همیشه یادش بود . . . 💚💜
📷 باقری نسب
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطرههای_رنگی
مگر یک دعای کمیل خواندن چقدر طول میکشد...؟!
این سوال، هروقت
با فاطمه و بهاره
به خانهی مادربزرگ میرفتیم
⛅ توی ذهن من مینشست
همان وقتها که
چندتا کاسه نخودچی کشمش و
🍉 چندتا بشقاب میوه و
چای را آماده میکرد و
میگفت: من توی اتاق
دعا میخوانم و میآیم کنارتان...
اما دعای کمیل خواندنش
خیلی زمان میبرد...
🌙 یک شب
بین بگو بخندها با بهاره
یواش سری به اتاق خانومجان زدم
عکس پسرش
❤ که آسمانی شده کنارش بود و
با چشمهای بارانی، دعا را
میخواند؛
دعا خواندنش
انقدر عاشقانه بود که
🌱 بی اختیار کنارش نشستم
او
💕 یا #سابغ_النعم را
زمزمه میکرد و دلم میخواست
به اندازه تمام نفسهای
خانوم جان
به اندازهی
همه اشکهایش
به اندازه قلب بیقرارش
من هم عــاشق خــدا باشم . . . 💚💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
مگر یک دعای کمیل خواندن چقدر طول میکشد...؟!
این سوال، هروقت
با فاطمه و بهاره
به خانهی مادربزرگ میرفتیم
⛅ توی ذهن من مینشست
همان وقتها که
چندتا کاسه نخودچی کشمش و
🍉 چندتا بشقاب میوه و
چای را آماده میکرد و
میگفت: من توی اتاق
دعا میخوانم و میآیم کنارتان...
اما دعای کمیل خواندنش
خیلی زمان میبرد...
🌙 یک شب
بین بگو بخندها با بهاره
یواش سری به اتاق خانومجان زدم
عکس پسرش
❤ که آسمانی شده کنارش بود و
با چشمهای بارانی، دعا را
میخواند؛
دعا خواندنش
انقدر عاشقانه بود که
🌱 بی اختیار کنارش نشستم
او
💕 یا #سابغ_النعم را
زمزمه میکرد و دلم میخواست
به اندازه تمام نفسهای
خانوم جان
به اندازهی
همه اشکهایش
به اندازه قلب بیقرارش
من هم عــاشق خــدا باشم . . . 💚💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطرههای_رنگی
توی صحن، همین طور که
سرش روی مُهر نماز بود
کنارش نشستم؛
🌿 داشت دعا میخواند
آرام کنار گوشش گفتم:
خانوم جان، به من هم دعا کن...😌
سرش را که از سجده برداشت،
🌸 همینطور که سبحانالله سبحانالله
میگفت، با همان چهرهی نورانی و
لحن مهربانش،
گفت:
مادرجان،
مگر میشود دعایت نکنم...؟
برای سلامتیات، برای خوشبختیات...
هم به تو دعا میکنم هم به بقیه بچهها و نوههایم...
🌙 آن شب،
تا وقتی میخواستم بخوابم،
یک آرامش عجیب
توی قلبم بود...
آخر،
مگر میشود
مادری برای بچههایش
دعا کند اما دعایش اجابت نشود...؟ 💚💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
توی صحن، همین طور که
سرش روی مُهر نماز بود
کنارش نشستم؛
🌿 داشت دعا میخواند
آرام کنار گوشش گفتم:
خانوم جان، به من هم دعا کن...😌
سرش را که از سجده برداشت،
🌸 همینطور که سبحانالله سبحانالله
میگفت، با همان چهرهی نورانی و
لحن مهربانش،
گفت:
مادرجان،
مگر میشود دعایت نکنم...؟
برای سلامتیات، برای خوشبختیات...
هم به تو دعا میکنم هم به بقیه بچهها و نوههایم...
🌙 آن شب،
تا وقتی میخواستم بخوابم،
یک آرامش عجیب
توی قلبم بود...
آخر،
مگر میشود
مادری برای بچههایش
دعا کند اما دعایش اجابت نشود...؟ 💚💜
📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
❣ @dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطرههای_رنگی
یه مراسم ساده اما قشنگ...
با هم حرم اومدیم؛
هدیهی
مامان، یه جانماز
🌸 بابا، یه چادر گلدار،
داداش کوچیکه هم یه کاردستی...
اما اون روز
💝 وقتی یکی از خادمهای حرم
با لبخند کنارم اومد و
از کیفش
اون قرآن رو
بهم هدیه داد، انگار
تمــام دنیــا رو بهم دادند...
📗 قرآن اون خادم رو
هنوز هم دارم
همون که هرروز
با شوق، آیهها رو مرور میکنم...
🔔#دعوتید_به_مراسم_جشن_تکلیف_حرم
💜 با حضور زائرهای نهساله
همراهِ
تقدیم هدایایی
که واسه پویش ماه
شما براشون فرستادین ...
_ ان شاءالله فردا، صبح پنجشنبه،
💚 حوالی ساعت ۸، لایو از دخترونه_
دخترونه حرم رضوی
❣ www.instagram.com/dokhtar_razavi
یه مراسم ساده اما قشنگ...
با هم حرم اومدیم؛
هدیهی
مامان، یه جانماز
🌸 بابا، یه چادر گلدار،
داداش کوچیکه هم یه کاردستی...
اما اون روز
💝 وقتی یکی از خادمهای حرم
با لبخند کنارم اومد و
از کیفش
اون قرآن رو
بهم هدیه داد، انگار
تمــام دنیــا رو بهم دادند...
📗 قرآن اون خادم رو
هنوز هم دارم
همون که هرروز
با شوق، آیهها رو مرور میکنم...
🔔#دعوتید_به_مراسم_جشن_تکلیف_حرم
💜 با حضور زائرهای نهساله
همراهِ
تقدیم هدایایی
که واسه پویش ماه
شما براشون فرستادین ...
_ ان شاءالله فردا، صبح پنجشنبه،
💚 حوالی ساعت ۸، لایو از دخترونه_
دخترونه حرم رضوی
❣ www.instagram.com/dokhtar_razavi
💌 #خاطرههای_رنگی
هرسال
حوالی ماه رمضان که میشد
خانمجان، بچهها و نوهها را
خبر میکرد که
پنجشنبه آخر هفته
🌿 همگی بیایند خانهاش
خودش از روز قبل مهمانی
🍜 سبزی آش و حبوبات و
نخودچی و کشمش و
شیرینی و
میوه و
اسباب کاچی و کوکو و
خلاصه، هرچه میتوانست
برای مهمانها آماده میکرد
خودش میگفت
🔆 این رسم قدیمیها بوده که
قبل ماه مبارک، دور هم جمع شوند و
با همین خوراکیهای رنگارنگ
برای روزهداری
قوّت و توان بگیرند 💪
هر سال، چشم به راهِ
همین مهمانی خانم جان بودم...
همین #دورهمی_خوشمزه
که به قلبهای
تشنهی نور،
مژدهی رسیدنِ
💕 ماه مهمانی خدا را میداد . . .
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
هرسال
حوالی ماه رمضان که میشد
خانمجان، بچهها و نوهها را
خبر میکرد که
پنجشنبه آخر هفته
🌿 همگی بیایند خانهاش
خودش از روز قبل مهمانی
🍜 سبزی آش و حبوبات و
نخودچی و کشمش و
شیرینی و
میوه و
اسباب کاچی و کوکو و
خلاصه، هرچه میتوانست
برای مهمانها آماده میکرد
خودش میگفت
🔆 این رسم قدیمیها بوده که
قبل ماه مبارک، دور هم جمع شوند و
با همین خوراکیهای رنگارنگ
برای روزهداری
قوّت و توان بگیرند 💪
هر سال، چشم به راهِ
همین مهمانی خانم جان بودم...
همین #دورهمی_خوشمزه
که به قلبهای
تشنهی نور،
مژدهی رسیدنِ
💕 ماه مهمانی خدا را میداد . . .
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
💌 #خاطرههای_رنگی
لوبیاپلوهای خانمجان حرف نداشت...😋
مخصوصا با آن
کوکوهای خوشمزه که
با ادویههای خاص خودش میپخت...
عید فطر هر سال
🍚 به شوق همین لوبیاپلو
خانهی جانمجان پر از مهمان میشد...
آنقدر خانه شلوغ میشد
که دیگر صدا به صدا نمیرسید
وسطهای ظهر که میشد،
🌿 وقتی مهمانها حواسشان به
گفتگو و بگو بخند بود،
خانمجان، آرام
میرفت
توی صندوقخانه و
همانجا توی همان اتاق باریک
مشغول خواندن نماز و دعا میشد...
همیشه
به همان حس و حال خانمجان
غبطه میخوردم...
به همین که
حتی وقت عید و
توی آن شلوغیها هم
دلش پر میزد برای گفتگو با خدا...
شبیه شوق روزهدارها برای عبادت و دعا . . . 💚💜
📷 فریده اسلامی
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
لوبیاپلوهای خانمجان حرف نداشت...😋
مخصوصا با آن
کوکوهای خوشمزه که
با ادویههای خاص خودش میپخت...
عید فطر هر سال
🍚 به شوق همین لوبیاپلو
خانهی جانمجان پر از مهمان میشد...
آنقدر خانه شلوغ میشد
که دیگر صدا به صدا نمیرسید
وسطهای ظهر که میشد،
🌿 وقتی مهمانها حواسشان به
گفتگو و بگو بخند بود،
خانمجان، آرام
میرفت
توی صندوقخانه و
همانجا توی همان اتاق باریک
مشغول خواندن نماز و دعا میشد...
همیشه
به همان حس و حال خانمجان
غبطه میخوردم...
به همین که
حتی وقت عید و
توی آن شلوغیها هم
دلش پر میزد برای گفتگو با خدا...
شبیه شوق روزهدارها برای عبادت و دعا . . . 💚💜
📷 فریده اسلامی
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهمون دعوت کن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💌 #خاطرههای_رنگی
روضههای خانگی عمه جان برای من،
با همه روضههای دنیا
فرق داشت...
هر سال، چشم به راهِ
🔆 دهه آخر محّرم بودم تا
توی روضه عمهجان
خادم امـام حسین(ع) باشم
آن روزها
من، مسئول تعارف کردنِ
☕ چای و خرما بودم؛ روزهایی هم
که سفرهی حضرت رقیه(س)
پهن میشد،
تزیینات حلوا و خرما با من بود...
تعارف کردن چای، کار سادهای نبود...
😌 باید حواست را خوب جمع میکردی
تا استکانها کج نشود و چای توی نعلبکی نریزد...
سینی را درست جلوی مهمان بگیری...
سلام و خوشآمدید یادت نرود...
ببینی چه کسی
جدید آمده تا
حتما با چای پذیرایی شود...
خلاصه که آدمِ کاربلدِ خودش را میخواست...☺️
یادم هست
روزهای آخر روضه
🌿 که جمعیت زیاد میشد،
عمهجان که خودش پادرد داشت،
هی برای حوشبختیام دعا میکرد...
با دعاهایش دلم آرام میشد...
حالا این دو سال
⛅ که او دیگر کنارمان نیست و
روضههایش هم نیست،
دهه آخر محرّم
هدیه به روح مهربانش،
توی خانه، چایی درست میکنم...
مطمئنم توی آسمانها دارد دعایم میکند . . . 😇🌸
🦋 دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💚 ━┛
روضههای خانگی عمه جان برای من،
با همه روضههای دنیا
فرق داشت...
هر سال، چشم به راهِ
🔆 دهه آخر محّرم بودم تا
توی روضه عمهجان
خادم امـام حسین(ع) باشم
آن روزها
من، مسئول تعارف کردنِ
☕ چای و خرما بودم؛ روزهایی هم
که سفرهی حضرت رقیه(س)
پهن میشد،
تزیینات حلوا و خرما با من بود...
تعارف کردن چای، کار سادهای نبود...
😌 باید حواست را خوب جمع میکردی
تا استکانها کج نشود و چای توی نعلبکی نریزد...
سینی را درست جلوی مهمان بگیری...
سلام و خوشآمدید یادت نرود...
ببینی چه کسی
جدید آمده تا
حتما با چای پذیرایی شود...
خلاصه که آدمِ کاربلدِ خودش را میخواست...☺️
یادم هست
روزهای آخر روضه
🌿 که جمعیت زیاد میشد،
عمهجان که خودش پادرد داشت،
هی برای حوشبختیام دعا میکرد...
با دعاهایش دلم آرام میشد...
حالا این دو سال
⛅ که او دیگر کنارمان نیست و
روضههایش هم نیست،
دهه آخر محرّم
هدیه به روح مهربانش،
توی خانه، چایی درست میکنم...
مطمئنم توی آسمانها دارد دعایم میکند . . . 😇🌸
🦋 دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💚 ━┛
💌 #خاطرههای_رنگی
توی خونهی ما
😇 روزای مختلف، روز دختره...
مثلا روز تولد من، روز تولد خواهرم،
تولد حضرت معصومه(س)،
هرروزی که من یا خواهرم
توی درس و برنامههامون موفق بشیم،
و خیــــلی از روزای دیگه...
این رسم،
🌿 رسمیه که بابا
توی خونه پایهگذاری کرده،
تا به بهانهش،
با هـ ـدیهی حرف قشنگ
کنار همدیگه، شــادتــر باشیم...
مامان میگه
🎀 مثل بابا همیشه آرزوی
دختردار شدن داشته...
آخه دختر
یه برکت ویژه به خونه میاره...
راستی، امروز هم
توی خونهی ما روز دختر بود
بهونهش هم
کمکهای من و هانیه
به داداش محمد، توی درساش😌🌸
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
توی خونهی ما
😇 روزای مختلف، روز دختره...
مثلا روز تولد من، روز تولد خواهرم،
تولد حضرت معصومه(س)،
هرروزی که من یا خواهرم
توی درس و برنامههامون موفق بشیم،
و خیــــلی از روزای دیگه...
این رسم،
🌿 رسمیه که بابا
توی خونه پایهگذاری کرده،
تا به بهانهش،
با هـ ـدیهی حرف قشنگ
کنار همدیگه، شــادتــر باشیم...
مامان میگه
🎀 مثل بابا همیشه آرزوی
دختردار شدن داشته...
آخه دختر
یه برکت ویژه به خونه میاره...
راستی، امروز هم
توی خونهی ما روز دختر بود
بهونهش هم
کمکهای من و هانیه
به داداش محمد، توی درساش😌🌸
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛