This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃 #تا_کربلا #بخون_و_ببین
من آنجا ايستاده بودم
پدر به علیاكبر(ع) گفت:
پيش رويم،
مقابل چشمانم راه برو...
و او راه میرفت...
چه میگويم؟
راه نرفت...
🌙 ماه را ديدهای كه
در آسمان چگونه راه میرود؟
چطور بگويم؟
🌿 اصلاً گمان كن كه سرو،
پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه،
قصد خراميدن داشته باشد...
❤ و حسين(ع)
سر به آسمان بلند كرد و گفت:
شاهد باشد خدای من!
جوانی را به
ميدان میفرستم
كه شبيهترين خَلق به
پيامبر توست در صورت، در سيرت، در كردار...
تو شاهدی خدای من
كه ما هربار برای پيامبر(ص)
⛅ دلتنگ میشديم
به او نگاه میكرديم
به اين جوان كه
راهی ميدان میشود . . . 🍃🍃
🎨 عطیه عباسی
📗 پدر، عشق، پسر. مهدی شجاعی
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
من آنجا ايستاده بودم
پدر به علیاكبر(ع) گفت:
پيش رويم،
مقابل چشمانم راه برو...
و او راه میرفت...
چه میگويم؟
راه نرفت...
🌙 ماه را ديدهای كه
در آسمان چگونه راه میرود؟
چطور بگويم؟
🌿 اصلاً گمان كن كه سرو،
پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه،
قصد خراميدن داشته باشد...
❤ و حسين(ع)
سر به آسمان بلند كرد و گفت:
شاهد باشد خدای من!
جوانی را به
ميدان میفرستم
كه شبيهترين خَلق به
پيامبر توست در صورت، در سيرت، در كردار...
تو شاهدی خدای من
كه ما هربار برای پيامبر(ص)
⛅ دلتنگ میشديم
به او نگاه میكرديم
به اين جوان كه
راهی ميدان میشود . . . 🍃🍃
🎨 عطیه عباسی
📗 پدر، عشق، پسر. مهدی شجاعی
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃 #تا_کربلا #بخون_و_ببین
امام(ع)
آرام سخن آغاز كرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
من ياران و اصحابي وفادارتر و
خوب تر از يارانم نمیشناسم
🔆 آگاه باشيد كه
بيعت از گردن شما برداشتم....
بروید... اينان مرا میخواهند...»
آه... در آن لحظه بر ياران چه گذشت...
🌻 عباس(ع) ايستاد.
صدايش
لرزشی داشت،
همرنگ گريه، اما به شكوه آذرخش:
مولا و سيد من!
⛅ خدا آن روز را نياورد كه ما
باشيم و تو نباشی...
مرگمان باد
اگر تنهايت بگذاريم...!
كجا برويم كه بی تو ننگ و ذلت نباشد؟!
سرِ ما و خونمان، سرمايه راهت...
نه نه... هرگز نمیرويم....
سخنان عباس(ع)،
⚡ آتش غيرت در خرمن دلها زد.
خون حماسه در رگها دواند.
قلبها را لبريزِ
ايمان و اطمينان كرد
با شنیدن این سخنان
امام(ع) لبخند زد....
فرزندان عقيل نیز برخاستند
. . . عباس همچنان ايستاده بود . . . 🌴💚
🎨 عطیه عباسی
📗 ماه در آب. سنگری
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
امام(ع)
آرام سخن آغاز كرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
من ياران و اصحابي وفادارتر و
خوب تر از يارانم نمیشناسم
🔆 آگاه باشيد كه
بيعت از گردن شما برداشتم....
بروید... اينان مرا میخواهند...»
آه... در آن لحظه بر ياران چه گذشت...
🌻 عباس(ع) ايستاد.
صدايش
لرزشی داشت،
همرنگ گريه، اما به شكوه آذرخش:
مولا و سيد من!
⛅ خدا آن روز را نياورد كه ما
باشيم و تو نباشی...
مرگمان باد
اگر تنهايت بگذاريم...!
كجا برويم كه بی تو ننگ و ذلت نباشد؟!
سرِ ما و خونمان، سرمايه راهت...
نه نه... هرگز نمیرويم....
سخنان عباس(ع)،
⚡ آتش غيرت در خرمن دلها زد.
خون حماسه در رگها دواند.
قلبها را لبريزِ
ايمان و اطمينان كرد
با شنیدن این سخنان
امام(ع) لبخند زد....
فرزندان عقيل نیز برخاستند
. . . عباس همچنان ايستاده بود . . . 🌴💚
🎨 عطیه عباسی
📗 ماه در آب. سنگری
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش