💌 دخترونه حرم امام رضا علیه‌السلام
3.97K subscribers
13.1K photos
3K videos
351 files
1.77K links
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه‌ ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊

🌱 کپی آزاد

صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرس‌های دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
Download Telegram
💌 #خاطره‌های_رنگی

گاهی دلم هوای آن روزها را می‌کند؛
هوای اولین روزه‌هایی که
بعد از به تکلیف رسیدن گرفتم

مادرم هی قربان صدقه‌ام می‌رفت
می‌گفت دخترم، روزه‌ گرفته...
💜 دخترم، با خداست ...

آن سالها،
روزهای آخر ماه رمضان
🔆 آقاجان برای نوه‌هایی که
با سنّ کم روزه می‌گرفتند، از بازار
هدیه کوچکی می‌خرید؛
به یکی دفتر می‌داد و به یکی کتاب 🍀

به من اما
🌸 یک #روسری_صورتی داد...
روسری‌ام، گل‌های خوشرنگِ
آبی و سفید داشت...
آن روزها، معنی ثواب و
رضایت خدا را نمی‌دانستم اما

نگاه به
همین روسری ساده
تا سـال‌ها، روزه گرفتن و
نماز خواندن را، برایم شیرین‌تر کرد . . . .


#یاد_پدربزرگ‌ها_و_مادربزرگ‌هایی_که_نیستند_بخیر 💚💜



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ... 🌸🌸
💌 #خاطره‌های_رنگی

من و سیما و مائده
سه تایی، از همان بچگی‌مان
با هم دخترخاله نبودیم،
سه تا دوست بودیم...

این آخری‌ها که
خانوم‌جان زنده بود،
با هم قرار میگذاشتیم که
🔆 پنج‌شنبه عصر
به بهانه‌ی درس خواندن
خانه‌ی خانوم‌جان همدیگر را ببینیم

خانوم‌جان هم، از خدا خواسته...
از صبح، حیاط را
آب و جارو می‌کرد و ذوق داشت؛
انگـــار کـه چه مهمان‌هایی
قرارست برایش بیایند 😊

عصر،
کنار آن حوض آبی قشنگ
صدای خنده‌ها و شیطنیت‌های ما بود
🎉 که با صدای قربان‌صدقه‌‌های
خانوم‌جان، خانه را پر می‌کرد...


آن روزها، درس خواندن، بهانه بود!
پنج‌شنبه‌های ما
با کنار خانوم‌جان بودن
قشنگترین و بهترین روز دنیا می‌شد . . . 🌸🍃


🕊 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ... 🌸🌸
💌 #خاطره‌های_رنگی

چندتا قاچ هندوانه سرخ
توی هر بشقاب گذاشته بود 🍉
چندتا لیوان شربت آبلیمو توی
یک سینی هم کنارش...

هوا گرمِ گرم بود اما
حیاط کوچکمان را که کمی
از حوض، آب می‌پاشیدیم، انگار
💤 نسیم خنک، همه جا را
پر می‌کرد

مادر می‌گفت:
💜 #مهمان، حبیب خداست
پاقدمش، برکت دارد؛ همین که
چند لحظه به دیدنمان می‌آید
بلا از خانه می‌رود

می‌گفتم:
برکت، کجا...؟! چنددیقه
🍁 مهمانی‌ست دیگر... کلی هم
باید خانه را مرتب کرد و
خسته شد!
مادر، لبخند می‌زد...

حالا این چندماه که
🍃 رفت و آمدها کمتر شده و
این خانه، هفته به هفته، ساکت و
آرام است، با خودم
فکر می‌کنم
آن روزها
مادرم راست می‌گفت:
مهمان، پاقدَمش برکت دارد . . . 🌸🌸



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کنین...
💌 #خاطره‌های_رنگی

_ خانوم جان بیداری...؟ قندون کجاست؟
+ آره ننه بیدارم، دارم دعا می‌خونم،
قندون رو طاقچه آشپزخونه‌ست
کنار اون کاسه بلوره 🐠

اون سالها
وقتایی که پیش خانوم‌جان
🌙 می‌موندم، می‌دیدم که همش، تا
لحظه‌‌ای که خوابش می‌برد، اگه
کسی باهاش حرفی نمی‌زد،
زیر لب، آروم
🍀 ذکر خدا رو می‌گفت

یادمه اون روزها
اگه توی کل شهر می‌گشتم،
یه نفر اندازه خانوم‌جان، حرفهاش
نمی‌تونست قلبم رو آروم می‌کنه
یا اینکه
💜 امیدوارم کنه


سن زیادی نداشتم اما
همیشه خانوم‌جان رو که می‌دیدم
با خودم فکر می‌کردم
💫 اونایی که
اهل دعا و راز و نیازن،
امیدوارترن... آخه مطمئن‌اند
#خدا هـیچ‌وقت آدم‌ها رو تنها نمی‌ذاره . . . 🌸🍃




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #خاطره‌های_رنگی

اصلا فقط محرّم هم نه
خیلی وقتها می‌شد که وقتی
در خانه‌اش می‌ماندم
می‌دیدم مثلا بعد از نماز صبح
🔆 چند دقیقه بیشتر بیدار می‌ماند


چادر سفیدش سرش بود
پایش که همیشه درد می‌کرد را
دراز می‌کرد و همینطور نشسته
شروع می‌کرد به
خواندن زیارت عاشورا

میانه‌های زیارت که می‌رسید، آرام
🌧 اشکهایش جاری می‌شد...
نگاهش که می‌کردی
حس می‌کردی
برای خودش
یک روضه‌ی یک‌نفره گرفته است


روضه‌ای که
🏴 حال و هوایش
از خیلی روضه‌های دیگر قشنگتر بود . . . 🌸🍃


#یاد_مادربزرگ_بخیر



📷 روضه بانوانه. مدرسه علمیه خیراتخان. حرم مطهر امام رضا (ع)
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ... 🌸🌸
🍃 #خاطره‌های_رنگی

_ خانوم‌جان خانوم‌جان
استکان از دستم افتاد شکست... 😓
+ الان میام مادر
استکان، فدای سرت،
🌿 دلت نشکنه الهی...


همیشه
تیکه کلامش همین بود
اینکه الهی دلت نشکنه...
آخه دل آدم، ظریفه
چیزی بشه،
به این راحتیا
حالش خوب نمیشه


بهم می‌گفت:
دلت رو بسپار به خدا
بهش بگو این دل، مال خودت...
برای خودت ...

اینطوری
دلت محکم‌تره و راحت نمی‌شکنه
اگه هم شکست،
#خدا_جباره
یعنی اینکه خوب بلده
چطوری حالت رو، رو به راه کنه
چطوری لحظه‌ها رو برات قشنگ‌تر بسازه . . . 💚💜



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
🍃 #خاطره‌های_رنگی

مادر، من میوه شیرینی نمی‌خوام...
همین که سلامت باشی و
به من سر بزنید،
به خدا از همــه چی بهتره...


این حرف خانوم‌جان بود
🔆 بعضی‌ وقتا، دم غروب که به
دیدنش می‌رفتیم
کنار درِ خونه ایستاده بود،
بلکه یکی از بچه‌ها یا نوه‌ها از راه برسن

همین هم که
🌿 ما رو از دور میدید
انگار دنیا رو بهش داده بودند....

خانوم‌جان
قدر آدمها رو می‌دونست...
اونقدر که حتی با شنیدن صداشون
از پشت تلفن،
💜 قلبش پر می‌شد از شوق


کاش قدر مادربزرگ
پدربزرگها رو بدونیم؛ کاش
🌸🍃 هیچ‌وقت تنهاشون نگذاریم . . .



#روز_سالمند_گرامي♥️
#یاد_پدربزرگ_مادربزرگایی_که_نیستن_بخیر♥️



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
🍃 #خاطره‌های_رنگی

راستش فقط امسال نه
ما این سالها هیچ‌وقت نشد
برای اربعین
پیاده به کربلا برویم...


مادرم پایش درد می‌کرد
من هم که دختر خانه و پرستارش...
فقط بابا و برادرم
🌴 مسافر اربعین بودند

اما... مادرم حرف خوبی می‌زد
می‌گفت زیارت که فقط
پا به جاده گذاشتن نیست...
می‌شود به زائرها خدمت کرد و
💜 با دل راهی شد ...


من از همین دستنبدهای
🎨 رنگیرنگی #دخترانه بلد بودم
می‌نشستم یکی یکی
دستنبد درست می‌کردم
مادرم هم کمکم می‌کرد که
هدیه‌هامان را بسته بندی کنیم 🎁

هدیه‌ها را
بابا و برادرم می‌رساندند
به #زائر_کوچولوها، به خادمهای
کوچکی که توی راه
🌿 به زائرها خدمت می‌کردند


ما هرسال
اینطور راهی کربلا بودیم
با همین دستنبدهای دخترانه
💔💚 . . . با قلبمان . . .




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
🍃 #خاطره‌های_رنگی

تازه به تکلیف رسیده بودم که
با مهربانی صدایم کرد
چشم‌هایش کم‌سو شده بود و
به سختی می‌توانست چیزی را ببیند

اما کنارش که می‌رفتم
🌙 یک طوری قربان صدقه‌ی
لپهای گل انداخته و
دامن رنگی‌ام می‌رفت که
انگار قشنگ‌تر از دیگران می‌بیند

آن روز
💜 بعد همان قربان‌صدقه‌رفتن‌ها
برایم کلی حرفهای خوب زد
یادم داد
هر آرزویی را فقط
از خدا بخواهم و قبل از
دعاکردن، چندتا صلوات بفرستم
🔆 یا سوره‌هایی که بلدم را بخوانم


و من هنوز
🌿 هر دعایی که می‌خوانم
یاد مادربزرگ می‌افتم
یاد حرفهای خوبش
یاد مهربانی‌هایش بخیر . . . 🌸🍃



#اللهم_صل_علی_محمد_و_‌آل_محمد_و_عجل_فرجهم



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن
💌 #خاطره‌های_رنگی

مادربزرگم حق داشت که
انقــدر نگران باشد...
برای همین، هی قرآن می‌خواند
🌿 صدقه کنار می‌گذاشت
اسپند دود می‌کرد
ده بار با آن تلفن قدیمی
شماره می‌گرفت حالمان را می‌پرسید


آدم وقتی کسی را
خیلی دوست دارد،
حق دارد
نگران سلامتی‌اش باشد...


🌙 اوایل که هی خبرها از
هر طرف می‌رسید که
فلانی بیمار شده
دلواپسی‌هایم خیلی زیاد بود
🔆 حالا دلم را سپرده‌ام به خدا
مراقب سلامتی خودم و
دیگران هستم، و


با هر دعایی که برای
سلامتی همه می‌خوانم
به این فکر می‌کنم که چقـدر
اطرافیانم، مردم شهر و
کشورم،
حتی همــه‌ی
آدمهای خوب دنیا را دوست دارم . . . 💚💜



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
🍁 #خاطره‌های_رنگی

خانه‌مان آن روزها
همان حوالی بود... فقط
چندتا کوچه پایین‌تر از حرم...

توی مسیر مدرسه هم
🌿 می‌شد از پشت درختها و
خانه‌ها، گنبد را دید

مادرم همان روز اول مهِرماه،
یادم داد که چشمم که
به گنبد افتاد،
بِایستم، دست روی
💜 قلبم بگذارم و سلام بدهم

آن روزها
وقتی امتحان داشتم
وقتی خسته می‌شدم، وقتی
غمگین بودم
توی مسیر، روبروی
گنبد که می‌رسیدم هم
سلام می‌دادم، هم درددل می‌کردم


حالا خانه‌مان دیگر
آنجا نیست؛ از حرم کیلومترها
فاصله دارم... اما هنوز
🌈 مثل کودکی
گاهی
یک گوشه‌ی خانه
برای بانو درددل می‌کنم...
من مطمئنم حضرت معصومه (س)
از همین فاصله‌ها، صدای ما را می‌شنوند . . . 🌸🍃



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
💌 #خاطره‌های_رنگی

اون روزها
🌿 مادرم معلم بود و من
بعد مدرسه پیش مادربزرگم بودم؛
مادربزرگ، بین کارهاش،
یواش یواش
با مهربونی باهام حرف میزد...


می‌گفت:
تو هم مثل مادرت،
دخترم درس بخون اما...
🔆 بلد باش کدبانو بودن رو...

برای خودت،
فوت و فن چایِ خوب درست کردن،
🎀 یه خیاطی حتی ساده، در حدِ
چندتا کوک زدن،
🌸 دوخت یه گل برای گلدوزی‌ کردن،
🍲 پختن چندتا غذا و سوپ خوشمزه،
🌱 راه رسیدگی به گلدونها رو
رو یاد بگیر...


دخترم،
درس بخون اما
یادت باشه یه زن،
📖 اگه دانشمند هم باشه، با
همین کارهای ساده‌ی
#خونه‌داری
با همین کدبانو بودنها،
حال و هواش خوبِ خوب میشه . . . 💚💜




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
💌 #خاطره‌های_رنگی

حق با توه
🍁 اما سخت نگیر...
فکر کن نگفته فکر کن نشنیدی...

همیشه
با داداش که
بحثم می‌شد، خانوم‌جان
همین رو می‌گفت...
می‌گفت آدم باید
یه وقتایی
خودش رو به نشنیدن بزنه


می‌گفت
💜 یه خونواده،
مخصوصا خواهر و برادر،
هرچی هم که با هم حرفشون بشه
بازم همدیگه رو دوست دارند 🌱
خدای نکرده قهر هم که
باشن،
بازم پشت و پناه همدیگه‌اند


خانوم جان
🌸 کارش این بود ما دوتا رو
که هر بار سر یه چیزی، از
همدیگه دلخور می‌شدیم
آشتی بده
🌿 یه چیزی بگه
که روی لب جفتمون لبخند بشینه


حالا خانوم جان دیگه نیست
اما همیشه با خودم فکر می‌کنم
دنیا چقدر نیاز داره به
آدمهایی که
طاقت ناراحتیِ
دونفر دیگه از هم رو ندارند
اونایی هم با همه دوستند و هم
هوای دوستی‌های دیگران رو دارند . . . 💚💜



💫 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
💌 #خاطره‌های_رنگی

سال‌هاست که از اون روز میگذره؛
از همون روز که توی حیاطِ
خونه‌ی خانوم‌جان
با فاطمه حرف می‌زدم و
برگای شمعدونی توی گلدون رو
💤 مثل تاب، آروم تکون می‌دادم

🌿 خانوم‌جان
از توی آشپزخونه بیرون اومد
با همون لحن مهربونش
صدا کرد:

🎀 فرزانه... فرزانه خانوم
مادر، مراقب اون شمعدونی باش...
تکون میدی، برگهاش کَنده نشن

بهش گفتم:
چندتا برگ‌ه دیگه...
🍁 سخت نگیر خانوم‌جان...


خانوم‌جان اما به درخت‌ها،
به گلدون‌های حیاط
وابسته بود...
می‌گفت اینا جُون دارن...
🔆 زنده‌اند.... نفس می‌کشن...


اون روز
🌸 وقتی با محبت،
به گلدون‌ها و درخت‌ها آب داد،
حس کردم بهار، از قلب‌ِ
آدمایی که با طبیعت
دوستند،
هیچ‌وقت کوچ نمی‌کنه . . . 💚💜




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...