💌 دخترونه حرم امام رضا علیه‌السلام
3.97K subscribers
13.1K photos
2.97K videos
349 files
1.77K links
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه‌ ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊

🌱 کپی آزاد

صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرس‌های دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
Download Telegram
💌 #یک_داستان_زیبا #حتتما_بخونید
نزد امام رضا (ع) رسید و گفت:
«دو سال پیش، از خدا حاجتی خواستم؛
اما هنوز حاجتم برآورده نشده؛
فکر می‌کنم خدا نمی‌خواهد جوابم را بدهد!»

امام (ع) فرمودند:
«ای احمد، مواظب باش که شیطان ناامیدت نکند!
💫 امام باقر (ع) می‌فرمودند:
"بندۀ مؤمن از خدا حاجتی می‌خواهد. خدا
برآوردن حاجتش را به تأخیر می‌اندازد
تا صدای او را بشنود"...» 🍏

آنگاه بـه احمد رو کردند و فرمودند:
«به من بگو اگر به تو قولی بدهم،
آیا به من اعتماد می‌کنی؟» 🍀

احمد گفت:
«اگر به قول شما اعتماد نکنم،
به که اعتماد کنم؟!
شما حجّت خدا در میان مردم هستید» 🌙

حضرت فرمودند:
«پس باید اعتمادت به #خدا بیشتر از
اعتمـاد به من باشد؛ زیرا او خودش به
تو وعدۀ استجابت داده‌است ...» 🌸🍃









📗 الکافی، ج ۲. ص ۲۸۸
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دوستانتان را به کانال دخترونه رضوی دعوت کنید 💙
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید
از ورود امام رضا (ع) به خراسان،
مدت زیادی نگذشته بود.
یاسر چندبار
برای من از رفتار خوب و
مهربانی‌شان تعریف کرده بود. 💫

من هم
خیلی کنجکاو بودم که
امام (ع) را از نزدیک ببینم. 🔆

شبی،
یاسر، امام و عدّه‌ای از یارانشان را
دعوت کرد، من هم به آنجا رفتم
و همه سر یک سفره نشستیم. 🍀

هنوز غذاخوردن را شروع نکرده بودیم
که امام (ع) فرمود:
«یاسر، یک سینی بیاور» 💤

یاسر از اتاق بیرون رفت
و با سینی بازگشت. امام (ع) مقداری
از بهترین غذاها را برمی‌داشت و
در سینی می‌گذاشت 🍝

من از این رفتار تعجب کردم
و به یاسر ‌گفتم:
«تو، از رفتار درست او، برایم تعریف
کردی، درحالیکه او بهترین غذاها را
برای خودش برمی‌دارد و به بقیه
توجهی ندارد!»

👈 یاسر می‌خواست حرفی بزند که
امام (ع) سینی را به او داد و
فرمود:
«یاسر، این سینـی غـذا را بگیر و به خـانۀ
همسـایه‌های مستمنـد و نیازمند ببر؛ همین
غذای اندک درون سفره، برای ما کافی‌ست»
.
یاسر سینی را گرفت و رفت.
تازه معنی حرفهای او را
فهمیدم ... 🌸🍃




📗 مشق خوب. انتشارات حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا
دعبل، روزی نزد امام‌ رضا (ع) رسید.
حضرت به او هدیه‌ای دادند. 🍏

هدیه را گرفت و تشکر کرد.
امام (ع) فرمودند:
«دعبل، چرا شکر خدا نکردی؟!»

او شرمنده شد و
نزد امام جواد (ع) رفت.
ایشان هم هدیه‌ای به او دادند. 🌙
اینبار هدیه را که گرفت، گفت:
#الحمدلله 💫

آن‌وقت
امام جواد (ع)
با مهربانی فرمودند:
«حـالا مـؤدب شـدی ...» 🌸🍃




📗 یک قمقمه دریا. نشر تولیدات فرهنگی حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
#کتاب_حرم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید
ّمی‌خواست از خراسان به عراق برود.
باید با امام رضا (ع)
خداحافظی می‌کرد. 🌙

با خودش گفت:
«می‌روم خداحافظی می‌کنم و
چند درهـم هم می‌گیرم تا
برای دخترانم
انگشتر تهیه کنم» 💍

رفت؛
ولی وقت خداحافظی،
به‌شدت گریه‌اش گرفت و ماجرای
درهم را فراموش کرد.
خداحافظی کرد و به راه افتاد.

چند قدمی نرفته بود
که امام رضا (ع) صدا زدند:
«ای ریان، دلت نمی‌خواهد چند درهم
به تو بدهم تا
#برای_دخترهایت
انگشتر تهیه کنی...؟» 💚


#امام_حاجتهای_او_را_می‌دانست
#امام_حاجتهای_او_را_فراموش_نکرده_بود 🌸🍃




📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی حرم
#کتاب_حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخوانید

سرخس،
وطن فضل بن سهل بود.
کشته شدن او به دست مأمورانِ
مأمون، خون مردم را به
جوش آورده بود

آمدند تا کاخ مأمون را
به آتش بکشند
نگهبانان درها را بستند.
جمعیت خشمگین پشت درها
رسیده بودند

مأمون می‌لرزید؛ دست
به دامن امام رضا ‌(ع) شد
که: «آقاجان! کاری بکن!»

امام (ع) برخاستند و
پیش مردم رفتند؛ اشاره‌ای که
کردند، مردم متفرق شدند!


خطر از بیخ گوشِ
مأمون رد شده بود ...
#امام_با_دشمنان_هم_مهربان_بودند 🌸🍃



📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی آستان قدس رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا

اباهاشم جعفری،
در خانە‌ی امام رضا (ع) بود 🌙

به‌شدت تشنه بود، اما
چنان مجذوب هیبت امام شده بود
که خجالت می‌کشید در حضورِ
ایشان آب بخواهد 💦

امام (ع) آب درخواست کردند،
بعد رو به او کردند و
فرمودند:


«ای اباهاشم، بخور که آب سرد خوبی‌ست ...»
#امام_حاجت_ناگفته_او_را_می‌دانستند 🌸



📗 یک قمقمه دریا. تولیدات فرهنگی حرم رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید

زندگی برایم سخت شده‌بود؛
با ناراحتی نزد امام هادى (ع) رفتم و
در کنار ایشان نشستم.

هنوز چیزی نگفته بودم که فرمود:
«اى اباهاشم برای كدام نعمت خدا
مى‌توانی شكرگزار او باشى؟»
ساكت ماندم. ندانستم چه بگويم...

امام (ع) فرمودند:
🌸 خداوند، #ايمان را روزى تو كرد و
اینگونه تو را از دوزخ در امان داشت 🌱

🍀 #سلامتى را نصيب تو کرد و
اینگونه تو را بر اطاعتش يارى نمود 🌱

🌸 به تو #قناعت بخشيد و
اینگونه آبروی تو را حفظ كرد 🌱

اى اباهاشم، گمان بردم مى‌خواهى از آن
كسى كه این نعمتها را به تو بخشيده‌است
شكايت كنى... از این به بعد، ناامید مباش 💚


سَرم پایین بود که امام (ع)
صد دینار به من بخشید و من بدون
این‌که از ایشان چیزی درخواست کنم،
با قلبی شاد 💕 به سمت خانه‌ام
روانه شدم ...




📗 داستانی به نقل از ابوهاشم جعفری. برگرفته از کتاب «نگاهى بر زندگى چهارده معصوم (انوارالهيه) نور دوازدهم». تأليف شيخ عباس قمى
#السلام_علیک_ایها_الهادی_النقی (ع)
دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا

رابطه امام رضا (ع)
با پدرشان خیلی خوب بود

💫 یکی از اصحاب تعریف می‌کرد:

خدمت امام موسی کاظم (ع) رسیدم.
دیدم فرزندش علی بن موسی را که
آن روزها خردسال بود، روی پای
خود نشانده است و 🌙
او را می‌بوسد؛

گاهی او را بر
شانۀ خودش می‌گذارد و
گاهی بغلش می‌کند و می‌گوید:


«پدرت به قربانت، چه بوی خوشی می‌دهی
و چه اخلاق خوبی داری؛ فضـایل تو از الان
معلوم است» 💚


#میلاد_امام_موسی_بن_جعفر_مبارک 🌸🌸



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi