💌 #یک_داستان_زیبا #حتتما_بخونید
نزد امام رضا (ع) رسید و گفت:
«دو سال پیش، از خدا حاجتی ❤ خواستم؛
اما هنوز حاجتم برآورده نشده؛
فکر میکنم خدا نمیخواهد جوابم را بدهد!» ⛅
امام (ع) فرمودند:
«ای احمد، مواظب باش که شیطان ناامیدت نکند! ⚡
💫 امام باقر (ع) میفرمودند:
"بندۀ مؤمن از خدا حاجتی میخواهد. خدا
برآوردن حاجتش را به تأخیر میاندازد
تا صدای او را بشنود"...» 🍏
آنگاه بـه احمد رو کردند و فرمودند:
«به من بگو اگر به تو قولی بدهم،
آیا به من اعتماد میکنی؟» 🍀
احمد گفت:
«اگر به قول شما اعتماد نکنم،
به که اعتماد کنم؟!
شما حجّت خدا در میان مردم هستید» 🌙
حضرت فرمودند:
«پس باید اعتمادت به #خدا بیشتر از
اعتمـاد به من باشد؛ زیرا او خودش به
تو وعدۀ استجابت دادهاست ...» 🌸🍃
📗 الکافی، ج ۲. ص ۲۸۸
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دوستانتان را به کانال دخترونه رضوی دعوت کنید 💙
نزد امام رضا (ع) رسید و گفت:
«دو سال پیش، از خدا حاجتی ❤ خواستم؛
اما هنوز حاجتم برآورده نشده؛
فکر میکنم خدا نمیخواهد جوابم را بدهد!» ⛅
امام (ع) فرمودند:
«ای احمد، مواظب باش که شیطان ناامیدت نکند! ⚡
💫 امام باقر (ع) میفرمودند:
"بندۀ مؤمن از خدا حاجتی میخواهد. خدا
برآوردن حاجتش را به تأخیر میاندازد
تا صدای او را بشنود"...» 🍏
آنگاه بـه احمد رو کردند و فرمودند:
«به من بگو اگر به تو قولی بدهم،
آیا به من اعتماد میکنی؟» 🍀
احمد گفت:
«اگر به قول شما اعتماد نکنم،
به که اعتماد کنم؟!
شما حجّت خدا در میان مردم هستید» 🌙
حضرت فرمودند:
«پس باید اعتمادت به #خدا بیشتر از
اعتمـاد به من باشد؛ زیرا او خودش به
تو وعدۀ استجابت دادهاست ...» 🌸🍃
📗 الکافی، ج ۲. ص ۲۸۸
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دوستانتان را به کانال دخترونه رضوی دعوت کنید 💙
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید
از ورود امام رضا (ع) به خراسان،
مدت زیادی نگذشته بود.
یاسر چندبار
برای من از رفتار خوب و
مهربانیشان تعریف کرده بود. 💫
من هم
خیلی کنجکاو بودم که
امام (ع) را از نزدیک ببینم. 🔆
شبی،
یاسر، امام و عدّهای از یارانشان را
دعوت کرد، من هم به آنجا رفتم
و همه سر یک سفره نشستیم. 🍀
هنوز غذاخوردن را شروع نکرده بودیم
که امام (ع) فرمود:
«یاسر، یک سینی بیاور» 💤
یاسر از اتاق بیرون رفت
و با سینی بازگشت. امام (ع) مقداری
از بهترین غذاها را برمیداشت و
در سینی میگذاشت 🍝
من از این رفتار تعجب کردم
و به یاسر گفتم:
«تو، از رفتار درست او، برایم تعریف
کردی، درحالیکه او بهترین غذاها را
برای خودش برمیدارد و به بقیه
توجهی ندارد!» ⛅
👈 یاسر میخواست حرفی بزند که
امام (ع) سینی را به او داد و
فرمود:
«یاسر، این سینـی غـذا را بگیر و به خـانۀ
همسـایههای مستمنـد و نیازمند ببر؛ همین
غذای اندک درون سفره، برای ما کافیست»
.
یاسر سینی را گرفت و رفت.
تازه معنی حرفهای او را
فهمیدم ... 🌸🍃
📗 مشق خوب. انتشارات حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
از ورود امام رضا (ع) به خراسان،
مدت زیادی نگذشته بود.
یاسر چندبار
برای من از رفتار خوب و
مهربانیشان تعریف کرده بود. 💫
من هم
خیلی کنجکاو بودم که
امام (ع) را از نزدیک ببینم. 🔆
شبی،
یاسر، امام و عدّهای از یارانشان را
دعوت کرد، من هم به آنجا رفتم
و همه سر یک سفره نشستیم. 🍀
هنوز غذاخوردن را شروع نکرده بودیم
که امام (ع) فرمود:
«یاسر، یک سینی بیاور» 💤
یاسر از اتاق بیرون رفت
و با سینی بازگشت. امام (ع) مقداری
از بهترین غذاها را برمیداشت و
در سینی میگذاشت 🍝
من از این رفتار تعجب کردم
و به یاسر گفتم:
«تو، از رفتار درست او، برایم تعریف
کردی، درحالیکه او بهترین غذاها را
برای خودش برمیدارد و به بقیه
توجهی ندارد!» ⛅
👈 یاسر میخواست حرفی بزند که
امام (ع) سینی را به او داد و
فرمود:
«یاسر، این سینـی غـذا را بگیر و به خـانۀ
همسـایههای مستمنـد و نیازمند ببر؛ همین
غذای اندک درون سفره، برای ما کافیست»
.
یاسر سینی را گرفت و رفت.
تازه معنی حرفهای او را
فهمیدم ... 🌸🍃
📗 مشق خوب. انتشارات حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا
دعبل، روزی نزد امام رضا (ع) رسید.
حضرت به او هدیهای دادند. 🍏
هدیه را گرفت و تشکر کرد.
امام (ع) فرمودند:
«دعبل، چرا شکر خدا نکردی؟!» ⛅
او شرمنده شد و
نزد امام جواد (ع) رفت.
ایشان هم هدیهای به او دادند. 🌙
اینبار هدیه را که گرفت، گفت:
#الحمدلله 💫
آنوقت
امام جواد (ع)
با مهربانی فرمودند:
«حـالا مـؤدب شـدی ...» 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. نشر تولیدات فرهنگی حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
#کتاب_حرم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دعبل، روزی نزد امام رضا (ع) رسید.
حضرت به او هدیهای دادند. 🍏
هدیه را گرفت و تشکر کرد.
امام (ع) فرمودند:
«دعبل، چرا شکر خدا نکردی؟!» ⛅
او شرمنده شد و
نزد امام جواد (ع) رفت.
ایشان هم هدیهای به او دادند. 🌙
اینبار هدیه را که گرفت، گفت:
#الحمدلله 💫
آنوقت
امام جواد (ع)
با مهربانی فرمودند:
«حـالا مـؤدب شـدی ...» 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. نشر تولیدات فرهنگی حرم مطهر رضوی
#داستان_رضوی
#کتاب_حرم
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید
ّمیخواست از خراسان به عراق برود.
باید با امام رضا (ع)
خداحافظی میکرد. 🌙
با خودش گفت:
«میروم خداحافظی میکنم و
چند درهـم هم میگیرم تا
برای دخترانم
انگشتر تهیه کنم» 💍
رفت؛
ولی وقت خداحافظی،
بهشدت گریهاش گرفت و ماجرای
درهم را فراموش کرد.
خداحافظی کرد و به راه افتاد. ⛅
چند قدمی نرفته بود
که امام رضا (ع) صدا زدند:
«ای ریان، دلت نمیخواهد چند درهم
به تو بدهم تا
#برای_دخترهایت
انگشتر تهیه کنی...؟» 💚
#امام_حاجتهای_او_را_میدانست
#امام_حاجتهای_او_را_فراموش_نکرده_بود 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی حرم
#کتاب_حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
ّمیخواست از خراسان به عراق برود.
باید با امام رضا (ع)
خداحافظی میکرد. 🌙
با خودش گفت:
«میروم خداحافظی میکنم و
چند درهـم هم میگیرم تا
برای دخترانم
انگشتر تهیه کنم» 💍
رفت؛
ولی وقت خداحافظی،
بهشدت گریهاش گرفت و ماجرای
درهم را فراموش کرد.
خداحافظی کرد و به راه افتاد. ⛅
چند قدمی نرفته بود
که امام رضا (ع) صدا زدند:
«ای ریان، دلت نمیخواهد چند درهم
به تو بدهم تا
#برای_دخترهایت
انگشتر تهیه کنی...؟» 💚
#امام_حاجتهای_او_را_میدانست
#امام_حاجتهای_او_را_فراموش_نکرده_بود 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی حرم
#کتاب_حرم
دخترونه رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخوانید
سرخس،
وطن فضل بن سهل بود.
کشته شدن او به دست مأمورانِ
مأمون، خون مردم را به
جوش آورده بود
آمدند تا کاخ مأمون را
به آتش بکشند ☄
نگهبانان درها را بستند.
جمعیت خشمگین پشت درها
رسیده بودند
مأمون میلرزید؛ دست
به دامن امام رضا (ع) شد
که: «آقاجان! کاری بکن!» ⛅
امام (ع) برخاستند و
پیش مردم رفتند؛ اشارهای که
کردند، مردم متفرق شدند!
خطر از بیخ گوشِ
مأمون رد شده بود ...
#امام_با_دشمنان_هم_مهربان_بودند 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی آستان قدس رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
سرخس،
وطن فضل بن سهل بود.
کشته شدن او به دست مأمورانِ
مأمون، خون مردم را به
جوش آورده بود
آمدند تا کاخ مأمون را
به آتش بکشند ☄
نگهبانان درها را بستند.
جمعیت خشمگین پشت درها
رسیده بودند
مأمون میلرزید؛ دست
به دامن امام رضا (ع) شد
که: «آقاجان! کاری بکن!» ⛅
امام (ع) برخاستند و
پیش مردم رفتند؛ اشارهای که
کردند، مردم متفرق شدند!
خطر از بیخ گوشِ
مأمون رد شده بود ...
#امام_با_دشمنان_هم_مهربان_بودند 🌸🍃
📗 یک قمقمه دریا. انتشارات فرهنگی آستان قدس رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا
اباهاشم جعفری،
در خانەی امام رضا (ع) بود 🌙
بهشدت تشنه بود، اما
چنان مجذوب هیبت امام شده بود
که خجالت میکشید در حضورِ
ایشان آب بخواهد 💦
امام (ع) آب درخواست کردند،
بعد رو به او کردند و
فرمودند:
«ای اباهاشم، بخور که آب سرد خوبیست ...»
#امام_حاجت_ناگفته_او_را_میدانستند 🌸
📗 یک قمقمه دریا. تولیدات فرهنگی حرم رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
اباهاشم جعفری،
در خانەی امام رضا (ع) بود 🌙
بهشدت تشنه بود، اما
چنان مجذوب هیبت امام شده بود
که خجالت میکشید در حضورِ
ایشان آب بخواهد 💦
امام (ع) آب درخواست کردند،
بعد رو به او کردند و
فرمودند:
«ای اباهاشم، بخور که آب سرد خوبیست ...»
#امام_حاجت_ناگفته_او_را_میدانستند 🌸
📗 یک قمقمه دریا. تولیدات فرهنگی حرم رضوی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا #حتما_بخونید
زندگی برایم سخت شدهبود؛
با ناراحتی نزد امام هادى (ع) رفتم و
در کنار ایشان نشستم.
هنوز چیزی نگفته بودم که فرمود:
«اى اباهاشم برای كدام نعمت خدا
مىتوانی شكرگزار او باشى؟»
ساكت ماندم. ندانستم چه بگويم...
امام (ع) فرمودند:
🌸 خداوند، #ايمان را روزى تو كرد و
اینگونه تو را از دوزخ در امان داشت 🌱
🍀 #سلامتى را نصيب تو کرد و
اینگونه تو را بر اطاعتش يارى نمود 🌱
🌸 به تو #قناعت بخشيد و
اینگونه آبروی تو را حفظ كرد 🌱
اى اباهاشم، گمان بردم مىخواهى از آن
كسى كه این نعمتها را به تو بخشيدهاست
شكايت كنى... از این به بعد، ناامید مباش 💚
سَرم پایین بود که امام (ع)
صد دینار به من بخشید و من بدون
اینکه از ایشان چیزی درخواست کنم،
با قلبی شاد 💕 به سمت خانهام
روانه شدم ...
📗 داستانی به نقل از ابوهاشم جعفری. برگرفته از کتاب «نگاهى بر زندگى چهارده معصوم (انوارالهيه) نور دوازدهم». تأليف شيخ عباس قمى
#السلام_علیک_ایها_الهادی_النقی (ع)✋
دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
زندگی برایم سخت شدهبود؛
با ناراحتی نزد امام هادى (ع) رفتم و
در کنار ایشان نشستم.
هنوز چیزی نگفته بودم که فرمود:
«اى اباهاشم برای كدام نعمت خدا
مىتوانی شكرگزار او باشى؟»
ساكت ماندم. ندانستم چه بگويم...
امام (ع) فرمودند:
🌸 خداوند، #ايمان را روزى تو كرد و
اینگونه تو را از دوزخ در امان داشت 🌱
🍀 #سلامتى را نصيب تو کرد و
اینگونه تو را بر اطاعتش يارى نمود 🌱
🌸 به تو #قناعت بخشيد و
اینگونه آبروی تو را حفظ كرد 🌱
اى اباهاشم، گمان بردم مىخواهى از آن
كسى كه این نعمتها را به تو بخشيدهاست
شكايت كنى... از این به بعد، ناامید مباش 💚
سَرم پایین بود که امام (ع)
صد دینار به من بخشید و من بدون
اینکه از ایشان چیزی درخواست کنم،
با قلبی شاد 💕 به سمت خانهام
روانه شدم ...
📗 داستانی به نقل از ابوهاشم جعفری. برگرفته از کتاب «نگاهى بر زندگى چهارده معصوم (انوارالهيه) نور دوازدهم». تأليف شيخ عباس قمى
#السلام_علیک_ایها_الهادی_النقی (ع)✋
دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
💌 #یک_داستان_زیبا
رابطه امام رضا (ع)
با پدرشان خیلی خوب بود
💫 یکی از اصحاب تعریف میکرد:
خدمت امام موسی کاظم (ع) رسیدم.
دیدم فرزندش علی بن موسی را که
آن روزها خردسال بود، روی پای
خود نشانده است و 🌙
او را میبوسد؛
گاهی او را بر
شانۀ خودش میگذارد و
گاهی بغلش میکند و میگوید:
«پدرت به قربانت، چه بوی خوشی میدهی
و چه اخلاق خوبی داری؛ فضـایل تو از الان
معلوم است» 💚
#میلاد_امام_موسی_بن_جعفر_مبارک 🌸🌸
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
رابطه امام رضا (ع)
با پدرشان خیلی خوب بود
💫 یکی از اصحاب تعریف میکرد:
خدمت امام موسی کاظم (ع) رسیدم.
دیدم فرزندش علی بن موسی را که
آن روزها خردسال بود، روی پای
خود نشانده است و 🌙
او را میبوسد؛
گاهی او را بر
شانۀ خودش میگذارد و
گاهی بغلش میکند و میگوید:
«پدرت به قربانت، چه بوی خوشی میدهی
و چه اخلاق خوبی داری؛ فضـایل تو از الان
معلوم است» 💚
#میلاد_امام_موسی_بن_جعفر_مبارک 🌸🌸
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi