💌 دخترونه حرم امام رضا علیه‌السلام
3.98K subscribers
13.1K photos
2.99K videos
351 files
1.77K links
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه‌ ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊

🌱 کپی آزاد

صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرس‌های دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
Download Telegram
💌 #خاطره‌های_رنگی

سال‌هاست که از اون روز میگذره؛
از همون روز که توی حیاطِ
خونه‌ی خانوم‌جان
با فاطمه حرف می‌زدم و
برگای شمعدونی توی گلدون رو
💤 مثل تاب، آروم تکون می‌دادم

🌿 خانوم‌جان
از توی آشپزخونه بیرون اومد
با همون لحن مهربونش
صدا کرد:

🎀 فرزانه... فرزانه خانوم
مادر، مراقب اون شمعدونی باش...
تکون میدی، برگهاش کَنده نشن

بهش گفتم:
چندتا برگ‌ه دیگه...
🍁 سخت نگیر خانوم‌جان...


خانوم‌جان اما به درخت‌ها،
به گلدون‌های حیاط
وابسته بود...
می‌گفت اینا جُون دارن...
🔆 زنده‌اند.... نفس می‌کشن...


اون روز
🌸 وقتی با محبت،
به گلدون‌ها و درخت‌ها آب داد،
حس کردم بهار، از قلب‌ِ
آدمایی که با طبیعت
دوستند،
هیچ‌وقت کوچ نمی‌کنه . . . 💚💜




دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
💌 #خاطره‌های_رنگی #حتما_بخونین

همیشه توی کیفش
چندتا اسکناس تانخورده داشت،
که من اسمشان را
گذاشته بودم
#پول‌های_روز_مبادایی خانوم‌جان 😊

خانوم‌جان
🔆 آینده‌نگر بود؛
می‌گفت آدم باید هوای
چندروز بعد خودش را هم
داشته باشد؛
مثلا
کمی از مخارجش
کم کند تا روز مبادا هم
دست و بالَش، خالی نماند...


اما او، فقط
👛 حواسش به کیف پولش نبود...
حرفش این بود آینده‌نگری
این هم هست که
مثلا وقتی
🌸همه‌چیز خوب است،
یا وقتی دلخور یا عصبی شدی،
طوری حرف بزنی و طوری رفتار کنی،
که روز سختی، #چندتا_دوست هم کنارت باشند . . . 💚💜



دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن ...
💌 #خاطره‌های_رنگی #داستان_مادربزرگ

همیشه
همراهش بودند...
همان مفاتیح کوچک و
💙 یک تسبیح فیروزه‌ای‌ و
عینک ته استکانی‌اش
که توی کیف ساده‌اش می‌گذاشت...

شب‌های جمعه
🌙 با همان پادرد، قدم قدم
می‌آمد رادیو که
روی طاقچه بود را روشن می‌کرد


خوب نمی‌شنید...
📟 صدای رادیو را که
داشت #دعای_کمیل می‌خواند،
بلندِ بلند می‌کرد؛
صدا آنقــدر بلند بود که
از ان انتهای حیاط هم شنیده می‌شد... 🌿

صدای دعای کمیل
💤 توی خانه می‌پیچید؛
خودش به متکای سرخ‌رنگ اتاق
تکیه می‌داد، عینکش را
روی چشم
می‌گذاشت و زیر لب
🌸 همراه صدا، از روی مفاتیح می‌خواند


🌟 آن شب‌ها
هر شب جمعه که مهمانش بودیم،
حس می‌کردم خانه‌ی
مادربزرگ
حال و هوای ویژه دارد...
حال و هوای یک عاشق قدیمی که
هرچند دیگر، خیلی چیزها را فراموش می‌کرد
اما قرارش برای درددل با خدا را همیشه یادش بود . . . 💚💜



📷 باقری نسب
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطره‌های_رنگی

مگر یک دعای کمیل خواندن چقدر طول می‌کشد...؟!


این سوال، هروقت
با فاطمه و بهاره
به خانه‌ی مادربزرگ می‌رفتیم
توی ذهن من می‌نشست

همان وقت‌ها که
چندتا کاسه نخودچی کشمش و
🍉 چندتا بشقاب میوه و
چای را آماده می‌کرد و
می‌گفت: من توی اتاق
دعا می‌خوانم و می‌آیم کنارتان...

اما دعای کمیل خواندنش
خیلی زمان می‌برد...
🌙 یک شب
بین بگو بخندها با بهاره
یواش سری به اتاق خانوم‌جان زدم

عکس پسرش
که آسمانی شده کنارش بود و
با چشمهای بارانی، دعا را
می‌خواند؛
دعا خواندنش
انقدر عاشقانه بود که
🌱 بی اختیار کنارش نشستم


او
💕 یا #سابغ_النعم را
زمزمه می‌کرد و دلم می‌خواست
به اندازه تمام نفس‌های
خانوم جان
به اندازه‌ی
همه اشک‌هایش
به اندازه قلب بیقرارش
من هم عــاشق خــدا باشم . . . 💚💜


📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطره‌های_رنگی

توی صحن، همین طور که
سرش روی مُهر نماز بود
کنارش نشستم؛
🌿 داشت دعا می‌خواند

آرام کنار گوشش گفتم:
خانوم جان، به من هم دعا کن...😌

سرش را که از سجده برداشت،
🌸 همینطور که سبحان‌الله سبحان‌الله
می‌گفت، با همان چهره‌ی نورانی‌ و
لحن مهربانش،
گفت:
مادرجان،
مگر می‌شود دعایت نکنم...؟
برای سلامتی‌ات، برای خوشبختی‌ات...
هم به تو دعا می‌کنم هم به بقیه بچه‌ها و نوه‌هایم...

🌙 آن شب،
تا وقتی می‌خواستم بخوابم،
یک آرامش عجیب
توی قلبم بود...
آخر،
مگر می‌شود
مادری برای بچه‌هایش
دعا کند اما دعایش اجابت نشود...؟ 💚💜



📷 ج. بهنام
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌ای‌مون دعوت کن و یار مجازی حرم باش...
💌 #خاطره‌های_رنگی

یه مراسم ساده اما قشنگ...
با هم حرم اومدیم؛
هدیه‌ی
مامان، یه جانماز
🌸 بابا، یه چادر گلدار،
داداش کوچیکه هم یه کاردستی...

اما اون روز
💝 وقتی یکی از خادمهای حرم
با لبخند کنارم اومد و
از کیفش
اون قرآن رو
بهم هدیه داد، انگار
تمــام دنیــا رو بهم دادند...

📗 قرآن اون خادم رو
هنوز هم دارم
همون که هرروز
با شوق، آیه‌ها رو مرور می‌کنم...


🔔#دعوتید_به_مراسم_جشن_تکلیف_حرم
💜 با حضور زائرهای نه‌ساله
همراهِ
تقدیم هدایایی
که واسه پویش ماه
شما براشون فرستادین ...
_ ان شاءالله فردا، صبح پنج‌شنبه،
💚 حوالی ساعت ۸، لایو از دخترونه_


دخترونه حرم رضوی
www.instagram.com/dokhtar_razavi
💌 #خاطره‌های_رنگی

هرسال
حوالی ماه رمضان که می‌شد
خانم‌جان، بچه‌ها و نوه‌ها را
خبر می‌کرد که
پنج‌شنبه آخر هفته
🌿 همگی بیایند خانه‌اش

خودش از روز قبل مهمانی
🍜 سبزی آش و حبوبات و
نخودچی و کشمش و
شیرینی و
میوه و
اسباب کاچی و کوکو و
خلاصه، هرچه می‌توانست
برای مهمان‌ها آماده می‌کرد


خودش می‌گفت
🔆 این رسم قدیمی‌ها بوده که
قبل ماه مبارک، دور هم جمع شوند و
با همین خوراکی‌های رنگارنگ
برای روزه‌داری
قوّت و توان بگیرند 💪


هر سال، چشم به راهِ
همین مهمانی خانم جان بودم...
همین #دورهمی‌_خوشمزه
که به قلب‌های
تشنه‌‌ی نور،
مژده‌ی رسیدنِ
💕 ماه مهمانی خدا را می‌داد . . .



♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
💌 #خاطره‌های_رنگی

لوبیاپلوهای خانم‌جان حرف نداشت...😋
مخصوصا با آن
کوکوهای خوشمزه که
با ادویه‌های خاص خودش می‌پخت...

عید فطر هر سال
🍚 به شوق همین لوبیاپلو
خانه‌ی جانم‌جان پر از مهمان می‌شد...
آنقدر خانه شلوغ می‌شد
که دیگر صدا به صدا نمی‌رسید

وسطهای ظهر که می‌شد،
🌿 وقتی مهمان‌ها حواسشان به
گفتگو و بگو بخند بود،
خانم‌جان، آرام
می‌رفت
توی صندوق‌خانه و
همانجا توی همان اتاق باریک
مشغول خواندن نماز و دعا می‌شد...


همیشه
به همان حس و حال خانم‌جان
غبطه می‌خوردم...
به همین که
حتی وقت عید و
توی آن شلوغی‌ها هم
دلش پر می‌زد برای گفتگو با خدا...
شبیه شوق روزه‌دارها برای عبادت و دعا . . . 💚💜



📷 فریده اسلامی
♥️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💌 #خاطره‌های_رنگی

روضه‌های خانگی عمه جان برای من،
با همه رو‌ضه‌های دنیا
فرق داشت...

هر سال، چشم به راهِ
🔆 دهه آخر محّرم بودم تا
توی روضه عمه‌جان
خادم امـام حسین(ع) باشم

آن روزها
من، مسئول تعارف کردنِ
چای و خرما بودم؛ روزهایی هم
که سفره‌ی حضرت رقیه(س)
پهن می‌شد،
تزیینات حلوا و خرما با من بود...


تعارف کردن چای، کار ساده‌ای نبود...
😌 باید حواست را خوب جمع می‌کردی
تا استکان‌ها کج نشود و چای توی نعلبکی نریزد...
سینی را درست جلوی مهمان بگیری...
سلام و خوش‌آمدید یادت نرود...
ببینی چه کسی
جدید آمده تا
حتما با چای پذیرایی شود...
خلاصه که آدمِ کاربلدِ خودش را می‌خواست...☺️

یادم هست
روزهای آخر روضه
🌿 که جمعیت زیاد می‌شد،
عمه‌جان که خودش پادرد داشت‌،
هی برای حوشبختی‌ام دعا می‌کرد...
با دعاهایش دلم آرام می‌شد...

حالا این دو سال
که او دیگر کنارمان نیست و
روضه‌هایش هم نیست،
دهه آخر محرّم
هدیه به روح مهربانش،
توی خانه، چایی درست می‌کنم...
مطمئنم توی آسمان‌ها دارد دعایم می‌کند . . . 😇🌸



🦋 دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊  ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💚  ━┛
💌 #خاطر‌ه‌های_رنگی


توی خونه‌‌ی ما
😇 روزای مختلف، روز دختره...
مثلا روز تولد من، روز تولد خواهرم،
تولد حضرت معصومه(س)،
هرروزی که من یا خواهرم
توی درس و برنامه‌هامون موفق بشیم،
و خیــــلی از روزای دیگه...

این رسم،
🌿 رسمیه که بابا
توی خونه پایه‌گذاری کرده،
تا به بهانه‌ش،
با هـ ـدیه‌ی حرف قشنگ
کنار همدیگه، شــادتــر باشیم...

مامان میگه
🎀 مثل بابا همیشه آرزوی
دختردار شدن داشته...
آخه دختر
یه برکت ویژه به خونه میاره...



راستی، امروز هم
توی خونه‌ی ما روز دختر بود
بهونه‌ش هم
کمک‌های من و هانیه
به داداش محمد، توی درساش😌🌸




💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊  ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛  ━┛