مجمع دیوانگان
15.3K subscribers
690 photos
123 videos
27 files
885 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
اجماع موثر؛ توفیقِ امروز و تضمینِ فردا

#V 124

✍️ ایمان آقایاری : از جورج واشنگتن اولین رئیس‌جمهور ایالات‌ متحده‌ی آمریکا نقل شده که «ما باید بسیار مراقب رفتارمان باشیم، چون اعمال ما تبدیل به رویه خواهند شد.» بی گمان چنین بصیرتی همراه با پای‌بندی عملی به آن، در پس زمینه‌ی تاریخی کشور آمریکا قابل رویت است. بی‌سبب نیست که «الکسی دوتوکویل» سجایایِ اخلاقیِ پدران بنیانگذار را از ارکان موفقیت دموکراسی آمریکا می‌داند.

جایگاه پدران بنیانگذار آمریکا به عنوان نیروهای موسسِ یک کشور، امری است منحصر به تاریخ آن سرزمین و نیت شبیه سازی ندارم. اما درک موقعیت تاریخی، تمرکز بر مصلحت عمومی، عملگرایی و اجماعِ معقول بر سرِ اصولِ حداقلی اما مطلوب، که بارها در رفتارِ این بنیانگذاران نمود می‌یابد، مدلی است آموختنی و کاربردی.

می‌توان بر بستری از تفاوت‌ها و تعارضات بر سر اصولِ یک ساختار اساسی توافق کرد؛ حتی اگر این تعارضات ناشی از «تبارهای سیاسی» باشد. در شرایطی که قرار نیست بر اشخاص یا جریان‌ها توقف نماییم بلکه می‌خواهیم از یک وضع وحشتناک عبور کنیم، چنین اجماعی لازم است. و به نظر می‌رسد که فشارِ ناشی از عمومی شدنِ چنین مطالبه‌ای این را به امری ناگزیر بدل می‌کند. لازم به ذکر است که این موضوع از بُعد سیاسی شباهتی با انقلاب ۵۷ نمی‌یابد، چرا که در آن مقطع، نیروهای مختلفی با خمینی بیعت کردند، حال آنکه امروز بحثِ دعوت از افراد و جریان‌ها برای اتخاذ رویه‌هایی سالم در جهت اجماع بر سر اصولِ مشترک است.

هرچه در عرصه‌ی سیاست و اجتماع به نقش ساختارها بها دهیم، نقش افراد و تصمیمات را _ آن هم در بزنگاه‌ها _ نمی‌توان نادیده انگاشت. اهمیت اجماع و کنشگریِ صحیح، هم در نیل به پیروزی و موفقیتِ امروز است و هم در آنچه تاسیس می‌شود و به یادگار می‌مانَد. برآیند کنش‌های نیروهای موثر، بدل به الگوهایی برای آینده خواهد شد. به همین خاطر است که امروز از تجربه‌ی انقلاب آمریکا یا جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی در سمتی سخن می‌گوییم و از انقلاب ۵۷ در سمتی دیگر. گرد و خاک ها که فرو نشست و کارها که به سرانجام رسید، باید دید که خروجیِ تصمیماتمان از ما چه ساخته‌اند؛ سرمشق، یا آینه‌ی عبرت؟


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
نقدی بر یادداشت آرمان امیری

#V 125

✍️ نویسنده: امیر محسنی

این یادداشت، در نقد یادداشت «هشداری نسبت به سیاست‌زدایی از امر سیاسی» نوشته شده است.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
نقدی بر یادداشت آرمان امیری
#V 125

به دنبال انتشار یادداشت «هشداری نسبت به سیاست‌زدایی از امر سیاسی»، یکی از خوانندگان کانال زحمت کشیده و نقدی بر موارد مطرح شده در آن یادداشت نوشته است. نقد کامل ایشان را در پی‌وست همین پست می‌توانید مطالعه بفرمایید. اینجا فقط به صورت خلاصه و فهرست‌وار به چند نکته از مواردی که در نقد ایشان ذکر شده پاسخ می‌دهم:

📍 برای مطالعه‌ی کامل نقد ایشان می‌توانید اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

✍️ پاسخ آرمان امیری:

بخش نخست انتقاد به این پرسش ختم می‌شود: «به چه دلیل نقطه عزیمت را بجای اعتصاب غذای میثمی، فعالیت‌های سیاسی اعتراضی نگیریم؟»

نگارنده به خوبی متوجه شده که باید میان اصل حرکت اعتراضی با پیامدهای ناخواسته‌ی آن تمایزگذاری کنیم. مشکل کنش میثمی اما همین است که نفس آن غیرسیاسی است و نه پیامدهای احتمالی‌اش. کنش‌های دیگر (مثل راهپیمایی یا تشکیل گروه سیاسی) یورش بردن به اصل حق و هدف نهایی سیاست هستند؛ «قابل تعمیم» هستند بدین معنا که نه تنها هر شهروندی می‌تواند در کنار زیست روزمره‌ی خودش این اعمال را هم انجام دهد، بلکه اساسا هدف سیاست این است که همین کنش‌ها تعمیم بیابند. اعتصاب غذا اما، نه تنها ناظر بر هیچ یک از حقوق اساسی نیست، بلکه نیازمند چریک‌های ۲۴ساعته‌ای است که خود را وقف یک کنش بی‌ربط به زندگی کنند.

در بخش دوم، نگارنده انتقاد کرده که «فرض درونی استدلال این است که آزادی زندانیان در هر حالتی همسان بوده و ارزش برابر دارد». باز هم یک انتقاد درست است، البته به کنش دکتر میثمی! من در همان یادداشت هم نوشتم که صرف آزادی زندانیان سیاسی، لزوما واجد معنا یا دستاورد سیاسی نیست. این پیش‌بینی اتفاقا حالا محقق شده و توقع می‌رود دکتر میثمی و دوستان‌شان را بیشتر به فکر فرو ببرد:

مانور تبلیغاتی حکومت، عیار سره از ناسره، یعنی مطالبه و کنش سیاسی را از نامطالبات غیرسیاسی و صرفا نمایشی مشخص کرد. گروهی از زندانیان آزاد شدند بدون اینکه سر سوزنی در وضعیت سیاسی کشور گشایش یا تحولی رخ دهد. ما فقط کنشی را می‌توانیم سیاسی قلمداد کنیم که به این سادگی پوچ و بی‌معنا نشود.

یک نکته‌ی دیگری که کنش میثمی را واجد تعبیر «معنازدایی از امر سیاسی» می‌کند آن است که بنابر صلاح‌دیدهای شخصی و طی یک ساز و کار ناشناخته‌ تعیین هدف و مطالبه شده است. هیچ مخاطبی نمی‌فهمد چرا فلان زندانی باید آزاد شود؟ آیا این زندانی قربانی نقض قوانین حاضر شده؟ آیا این زندانی مطابق قوانین محکوم است، اما نفس این قوانین مورد اعتراض است؟ وقتی می‌گوییم مطالبه‌ی سیاسی باید «معنادار» باشد، یعنی اینکه شفاف کنیم اصلا مشکل کار را کجا می‌بینیم؟ نه اینکه حرکتی انجام دهیم که بهترین مدافعان‌اش آن را «نمادین» قلمداد کنند و مثل رمان‌های نمادگرا، فهم سویه‌هایش به یک تصور گنگ و مه‌آلود از نارضایتی عمومی حواله داده شود.



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
قطعه‌ای از پازلِ حکومتی نامتعارف

#V 126


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
قطعه‌ای از پازلِ حکومتی نامتعارف
#V 126

✍️ایمان آقایاری - خانم معلم نیز عذرخواهی _ یا بخوانید اعتراف_ کرد. معلمی که برای شادی دانش آموزانش ترتیب همسرایی آهنگی را در سر کلاس داده بود، همچون هر فعال مدنی، فعال سیاسی، هنرمند، بازاری، دلال، معترضِ کف خیابان و خلاصه هر متهمی با هر اتهامی که به چنگ نیروهای امنیتیِ نظام می‌افتد، باید اعتراف کند تا شاید مورد رافت اسلامی قرار گرفته و دست از سرش بردارند.

حتما بسیاری از ما در مواجهه با چنین رویدادهایی از خود پرسیده‌ایم که چرا علیرغم اینکه این دست پروژه‌های نخ نما کارکردشان را از دست داده‌اند و نتیجه‌ای معقول به بار نمی‌آورند، رژیم همچنان اصرار بر ادامه‌ی این مسیر دارد. به نظرم پاسخ به این پرسش مستلزم تجدیدنظر در پاره‌ای از پیش فرض‌هاست.

امر معقول، آنچنان که در فهم عمومی ظاهر می‌شود در بسیاری از اعمال جمهوری اسلامی نمودی ندارد، چرا که امر نامعقول در اینجا کار می‌کند. و این به ماهیت غیر نرمال رژیم باز‌ می‌گردد. دوگانه‌های دوست_دشمنِ خارجی، محبوب_مغضوبِ داخلی، سیستم شکنجه و اعتراف و مواردی از این دست، بر مبنای شکاف مفهومی جمهوری اسلامی با امر حکمرانی به معنای متعارف آن بنا شده‌اند. حاکم، خوب یا بد مقتضیات را می‌سنجد و عملکردش بر حسب واقعیات است؛ لیکن رژیم‌های نامتعارف واقعیات را به قامتِ امیالشان در می‌آورند.

در منطقِ عامِ حکومت، مصلحت عمومی کمابیش واجد جایگاهی است. به مخاطره افتادنِ زندگیِ افرادِ تحت حکومت می‌تواند خدشه به اصل حکومت وارد کند. حفظ قدرت مستلزم سَیّاسی و ملاحظات بسیاری است که مشاهده‌ و پذیرش واقعیات و محاسبه‌‌‌ی خیر و شر، تصمیمات را ایجاب می‌کند. اما زمانی که مبنای عمل، توهماتی باشد که بقایشان بقای حکومت است و دامنه‌ی اِعمال آن‌ها تا درون اتاق خواب شهروندان نیز گسترده است، نحوه‌ی محاسبه نیز از اساس دگرگون می‌شود.

لذا باید جایگاه مباحثی چون شکنجه و اعتراف‌گیری را در الهیات سیاسی جمهوری اسلامی جست. پیشتر در متن "پارادوکس عذاب آور وضعیت استثنایی" نوشته بودم که جمهوری اسلامی حتی جایگاه قاعده و استثنا را نیز کاملا عوض کرده است. این مسائل جملگی گواه آن است که ما با حکومتی ایدئولوژیک مواجهیم. اما مکرر باید گفت که مراد ما از ایدئولوژی نه مقوله‌ای ذهنی بلکه منبع اقتداری عینی و ایمان به آن نه در معنای خلوص قلبی بلکه در حفظ وضعیت نابهنجارِ موجود است.

در چنین وضعی پروپاگاندا دیگر صرفا وسیله‌ای برای نیل به اهداف نیست، بلکه ضمنا خود تبدیل به غایت فی نفسه می‌شود. اخذ اعتراف فقط برای شکستنِ فردِ مُعترف یا اقناعِ مخاطب نیست، بلکه همچون مناسکی واجب است. چیزی شبیه به "گناه اصیل" که بدون غایت و لذت، بلکه صرفا به خاطر بار معصیت مرتکبش شوند؛ البته با ذکر این تفاوت که در اینجا این افعالِ موحِش، در بافتی معنادار با هم جفت و جور شده‌اند. توبه و استغفار بر درگاه نظام، حتی اگر توبه کننده و توبه پذیر هر دو در دل به این مضحکه‌ی دردناک بخندند، همچون عمودِ پوسیده‌ی این خیمه‌ی فرسوده پابرجاست. هر حکومتی در کنار واقعیت‌ها نمود و نمایشی نیز دارد، اما جمهوری اسلامی جز اینکه می‌خواهد باقی بماند، سراسر نمود است و در این نمایش تنها عناصر نمایشی است که واقعیت دارند؛ عناصری که به آن موجودیت و به وجودش استمرار می‌بخشند.

جمهوری اسلامی زمانی ماشین پروپاگاندایش را خاموش می‌کند یا نمایش اعتراف‌گیری‌اش را خاتمه می‌دهد، که روابطش با تمامی کشورهای دنیا را به حالت کاملا عادی در آورد، که به اجباری بودن حجاب خاتمه دهد، که احکام قصاص اسلامی را کنار نهد، که به تحریم انواع تفریحات روزانه‌ای که قریب به اتفاق مردم دنیا از آن برخوردارند پایان دهد و قس علی هذا. آیا کسی می‌داند که این روز چه روزی است؟

نباید به حرکات و سکنات حکومت جمهوری اسلامی به صورت مفرداتی بی ربط نگریست، بلکه باید آن‌ها را در قالب یک کلیتِ به هم پیوسته نگاه کرد. تنها در این صورت می‌توان به پیکربندی درستی از آنچه هست رسید. به قول مولانا در حکایت فیلی که در تاریکی لمسش می‌کردند:

در کف هرکس اگر شمعی بُدی / اختلاف از گفتشان بیرون شدی


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده:
تورم پایدار، احساس ناامنی و وضعیت طبیعی

#V 126

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
تورم پایدار، احساس ناامنی و وضعیت طبیعی

#V 126

نویسنده‌ی میهمان - سعید پایدارفرد @saeidpaidar : در این سال‌ها با وجود تورم شدید و پایدار، سفره‌ی همه‌ی ما کوچک شده، تفریحاتمان کم شده، دیگر نمی‌توانیم سفر برویم، به پزشک مراجعه نمی‌کنیم، کسب و کارمان کساد شده و در یک کلام فقیرتر شده‌ایم. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود، تجربه‌ی تورم شدید و طولانی‌مدت، آثار دیگری بر حیات اجتماعی-اخلاقی و سلامت روان مردم یک جامعه نیز خواهد گذاشت.

زندگی در وضعیت تورمی، به زبان ساده چنین است: شما تنها زمانی پیشرفت می‌کنید که درآمدتان بالاتر از تورم کالاهای ضروری (مسکن و پوشاک و خوراک و آموزش و...) باشد و زمانی ثبات اقتصادی را تجربه خواهید کرد که درآمدتان به اندازه‌ی تورم کالاهای ضروری، افزایش یابد. در غیر از این دو حالت، شما هر سال فقیرتر از قبل خواهید شد، حتی اگر به همان میزان و بلکه بیشتر کار کنید، یعنی موقعیتی که اکثریت مطلق مردم در آن به سر می‌برند.

وضعیت تورمی، ثبات را از بین می‌برد، از ثبات اقتصادی و اجتماعی تا ثبات روانی. وقتی ثبات نباشد، پیش‌بینی و برنامه‌ریزی مختل می‌شود و نبود این دو، یعنی زندگی در جهانی ناامن. امنیت (ثبات و امکان پیش‌بینی) آن‌قدر مهم است که تمام مظاهر تمدن انسانی، از جمله علم تجربی، حول آن شکل گرفته است. در واقع تلاش بشر در طول تاریخ برای گذار از زندگی ابتدایی (وضعیت طبیعی) به یکجانشینی، انقلاب کشاورزی، ایجاد امپراتوری، گسترش علوم تجربی، عقد پیمان‌های جهانی و... از میل به ثبات (امنیت) نشأت گرفته است.

کلاین روانکاو بزرگ بریتانیایی می‌گوید که نوزاد انسان پس از تولد، با پیش‌فرضی تکاملی و مانند نوزاد دیگر حیوانات، جهان را مکانی ناامن و بی‌ثبات تلقی می‌کند و به همین سبب هر اتفاقی برای او می‌تواند در حکم یک تروما باشد. کلاین این وضعیت را «پارانویید_اسکیزوئید» نامگذاری کرد و گذار از آن را در پس سالیان، منوط به حضور والدین خوب، امن و در دسترس می‌داند، والدینی که به کودک نشان داده‌اند جهان و انسان‌ها می‌توانند امن و قابل اعتماد باشند. با این وجود همه‌ی انسان‌ها حتی اگر موفق به گذار از این موضع شده باشند، هنگام ناامنی به صورت موقت به آن بازمی‌گردند، تا وظیفه‌ای که تکامل بر دوش آن‌ها گذاشته است را انجام دهند، یعنی دفاع از خود به منظور بقا. تمام اختلالات روانی، به شکست در گذار از این موضع یا بازگشت طولانی مدت به آن در اثر ناامنی برمی‌گردد.

حال دوباره وضعیت تورمی را نظر بگیرید، وضعیتی که مشخصه‌ی اصلی آن «احساس ناامنی» است. بهای زندگی در چنین وضعیتی به مدت طولانی، چیزی جز بازگشت به موضع پارانویید_اسکیزوئید نخواهد بود، موضعی که دفاع از خود به قصد بقا، بر هرچیزی مقدم است، از جمله بر اعتماد، صداقت، همدلی، مصالح جمعی و...، درست مانند انسان شکارچی در وضعیت طبیعی که زندگی‌اش معادل است با: شکار نشدن و شکار کردن.

بنابراین در وضعیت تورمی پایدار، منطقی و طبیعی است که هر فرد بی‌توجه به مصالح جمعی، شخصا برای تأمین امنیت (حفظ ثبات) خود و خانواده‌اش اقدام کند، با صف کشیدن برای خرید دلار، با ثبت‌نام برای خرید زباله‌های ایران‌خودرو، خرید زمین و در یک کلمه با دلالی (به عنوان تنها روش برای حفظ ثبات در زندگی شخصی). سرزنش انسان‌ها برای چنین رفتاری همان‌قدر احمقانه است که سرزنش حیوانات یا انسان‌های نخستین برای زندگی به شیوه‌ی جنگ و گریز. زندگی در چنین شرایطی، یعنی نزاع برای بقا، نزدیک شدن تدریجی به وضعیت حیوانی و دور شدن از «مقام انسانیت».


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
در ستایش شرم
#V 128


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
در ستایش شرم
#V 128

✍️ایمان آقایاری @Imraz6768 - امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی با مقایسه‌ی حکومت پهلوی با رژیم نازی، مدعی شده که به وزرای امور خارجه‌ی کشورهای اروپایی و آنتونیو گوترش گفته است: «آیا آلمانی‌ها می‌پذیرند فرزند هیتلر امروز صدراعظم آلمان شود؟» این اظهارات سخیف از چند جهت قابل پاسخگویی است.

اولا سوال به لحاظ منطقِ اولیه‌ی گفتگو دچار مشکل است. یعنی ایشان باید این سوال را از مردم آلمان بپرسد و نه دبیر کل سازمان ملل و یا وزرای دیگر کشورها. ثانیا احراز منصبی چون صدراعظمی چه دخلی به اصل و نسب فرد دارد؟ ایشان هنوز نمی‌داند که در جوامع مترقیِ جهان افراد بر حسبِ اعمالِ خودشان سنجیده می‌شوند و نه آبا و اجدادشان. ثالثا به فرض که مردم آلمان نپذیرند فرزند خیالیِ هیتلر صدراعظم شود، در نتیجه‌ی این مقایسه باز هم به پاسخِ معقولی درباره‌ی ایران نمی‌رسیم، چون باید از مردم ایران بپرسیم که آیا می‌خواهند فرزندِ شاهِ پیشین بر مصدرِ امور بنشیند یا نه، و نه از دبیر کل سازمان ملل متحد.

صرف نظر از ایرادات فراوانِ مترتب بر اظهارات وزیری که به لحاظِ سطح سوادِ دیپلماتیک و آداب دانی روی وزرای پیشین را سفید کرده، بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که نماینده‌ی جمهوری اسلامی همچون برادرِ بزرگتر یعنی روسیه‌ی پوتین، مخالفین خود را به نازی‌ها و هیتلر تشبیه می‌کند. که البته هر شنونده‌ی عاقلی نیز هربار پس از شنیدن این سخنان از سرِ درد می‌خندد.

نماینده‌ی رژیمی که برای انکار هولوکاست تدارک کنفرانس می‌دهد، همواره علیه ملت‌های مختلف شعار سر داده، بهائیان را به سبب دینشان مهدور‌الدم می‌داند، اقلیت‌های جنسی و جنسیتی را بیمار و مجرم می‌نامد، بر حسبِ اصول و فروعِ دین و چارچوب‌های ایدئولوژیک انسان‌ها را گزینش و حتی قالبِ پوششِ افراد را نیز تعیین می‌کند، در نکوهش هیتلر سخن می‌رانَد. بیچاره هیتلر که حتی از هم کیشانِ خود نیز نصیبی جز بد و بیراه نمی‌بَرَد.

بنا به گزارش رسانه‌ها آقای وزیر همچنین از «ده‌ها هزار نفر» کشته شده توسط حکومت پهلوی سخن گفته‌اند. با توجه به آمارهای حتی رسمی، یا باید (زبانم لال) وزیر جمهوری اسلامی را دروغگو خواند، یا تصور کرد که او مجموع مرگ و میرِ ثبت شده طی آن سال‌ها را به پای حکومتِ وقت نوشته و یا نگران بود که مبادا بیان این ارقام ناشی از تمایلی ناخودآگاهانه به این ابعاد از قتلِ عام در ضمیرِ ایشان و حکومتِ متبوعشان باشد.

این سخنان در حالی بیان می‌شود که جمهوری اسلامی تنها در عرض چند ماهِ اخیر و در جریانِ جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» نه تنها صدها نفر را کشته و مجروح کرده، چشمهای بازِ بسیاری را کور کرده، هزاران نفر را به زندان انداخته و انواع فشارها را بر جامعه تحمیل کرده، بلکه معترضین و همینطور خبرنگاران خارج از کشور را نیز تحت فشارها و تهدیدهای خود قرار داده است. تنها سخنی که رواست از جانب ایران به گوش مسوولان و نمایندگان کشورها و نهادهای بین‌المللی برسد، سخنِ مردمِ دردمند ایران است که به هزار زبان گفته‌اند و می‌گویند که این حکومت نماینده‌ی ما نیست، بلکه گروگانگیر ماست، به عواملش تریبون ندهید.

هاینریش بُل می‌نویسد: «بعد از هیتلر همه‌‌ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است. اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می‌فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به کلمات بود. خیلی از کلماتِ شریف، دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودند. کلماتی مانند آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت». دقیقا در این روزها که ایران به مکانی تقریبا غیر قابلِ زیست تبدیل شده است و این از چشم هیچ باشنده و ایضا ناظری پنهان نیست، سخنان وزیر جمهوری اسلامی، جملاتِ بُل را به ذهن متبادر می‌سازد. آقای وزیر، جمهوری اسلامی در این مورد هم همچون هیتلر عمل کرد، به جانِ مفاهیم و کلمات نیز دستبرد زد؛ از این رو است که شما می‌توانید چنین بی پروا بیهوده‌گویی کنید.



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
پیام دقیق به ما رسیده است: خفه می‌کنیم*

#V 129


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.