مجمع دیوانگان
15.2K subscribers
699 photos
123 videos
27 files
903 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
آخرین لقمه چرب
https://t.me/divanesara/971
#N 053

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -بعد از بحران گرانی بنزین، گروهی از تحلیل‌گران با تأسی به نظریه‌های جاافتاده اقتصادی، افزایش قیمت بنزین را اقدامی طبیعی و گامی در راستای انطباق سیاست‌های اقتصادی ایران با منطق بازار و اقتصاد جهانی جلوه دادند. انتشار انبوهی از آمارهای مختلف اعم از میزان مصرف، آلودگی هوا، و قیمت بنزین در سایر کشورهای دنیا هم مهمات توپخانه این هجوم تبلیغاتی بود. هیچ‌کدام البته پاسخ نمی‌دادند کجای این اقتصاد خصولتی، رانتی، ایزوله، پرفساد، ناکارآمد و عقب‌مانده تا به الان رانت و فساد و ناکارآمدی‌اش را فراموش کرده و به درمان‌های جزئی اقتصادی پاسخ داده است.

برای همه به جز مدافعان طرح واضح بود که وضعیت بحرانی نه محدود به گرانی قیمت بنزین است، و نه اعتراضاتی که به همراه داشت تنها به انگیزه افزایش قیمت انجام شد. در ویدئوهایی که از اعتراضات بیرون آمده، مردمی که از «نداشتن» گلایه می‌کردند نه به ریزه‌کاری‌های بازتوزیع یارانه بنزین توجه داشتند و نه این یارانه دردی از آنها دوا می‌کرد. تمام توجیهات علم اقتصاد هم نمی‌تواند ظن ایرانیان به «دست‌بردی» دوباره به جیب‌شان را برطرف کند. نه ازین جهت که آن‌ها نمی‌دانند دولت پول ندارد یا تحریم‌ها فشار می‌آورد. بلکه چون همه به چشم خود چندین بار دست‌بردهایی این چنینی و توجیهات پشت‌بندش را دیده‌ایم.

بگذارید یکی از این تجربه‌ها، یعنی خصوصی‌سازی را با هم مرور کنیم. امر خیری بود که طبق توجیه‌های آن زمان قرار بود با واگذاری صنابع دولتی از فساد و ناکارآمدی اقتصاد دولتی بکاهد و گامی دیگر باشد برای مدرن‌سازی اقتصاد ایران. تغییر تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی هم به دستور رهبری، خارج از دولت و مجلس، در مجمع تشیخص مصحلت نظام تصویب شد. نتیجه‌اش واگذاری ثروت بسیار عظیمی به نهادهایی همچون بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، تعاونی‌های نظامی، ستاد اجرایی فرمان امام و ... شد. بزرگی و گستردگی این ثروت را قبلا اینجا نشان داده‌ایم. ثروتی که زمانی متعلق به همه ما بود، امروز حساب و کتابش حتی در بودجه نمی‌آید.

گرانی بنزین طبق تبلیغات ماشین پروپاگاندا قرار بود تأثیری در افزایش قیمت سایر کالاها نداشته باشد. از آلودگی هوا بکاهد و ترافیک را کاهش دهد. مازاد درآمد دولت ازین طریق نیز قرار بود اضافه یارانه‌ای باشد که مستقیم به مردم پرداخت می‌شود. نتیجه طبق معمول برعکس بود. نه تنها قیمت سایر کالاها بالا رفت، بلکه تهران یکی از آلوده‌ترین دوره‌هایش را تجربه می‌کند. آمارها نشان می‌دهد که کاهش ترافیک هم مقطعی خواهد بود و دولت حالا برای واریز یارانه بنزین هر روز بهانه‌های جدیدی رو می‌کند.

به نظر ما ظن مردم کاملا درست است. دوباره دست در جیب ما کرده‌اند. اینجا با بررسی بودجه سال 97 نشان داده‌ایم که بخش بزرگی از بودجه کل کشور تحت کنترل رهبری و بدون نظر دولت و مجلس هزینه می‌شود. از این میان، نهادهای فرهنگی و مذهبیِ تحت کنترل رهبری بیش از دو سوم کل بودجه فرهنگی کشور را به خود اختصاص می‌دهند. اینجا فهرست کاملی از این نهادها مانند جامعه‌المصطفی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه‌ها، و مؤسسه نشر آثار امام و بودجه‌های‌شان را منتشر کرده‌ایم.

حالا شاخک‌های مردم حساس‌تر شده است و نشانه‌هایش را مخصوصا در شبکه‌های اجتماعی می‌توان دید. بررسی‌هایی از جنس عکس این یادداشت نشان می‌دهند که در این وانفسای تحریم و کسری بودجه، در سال پیش رو، سهم این نهادها نه تنها کاهش نیافته تا مرهمی باشد بر کسری بودجه‌ای که ما باید تاوانش را بدهیم، بلکه به طرز عجیب و غیرقابل باوری افزایش هم یافته است. مثلا بودجه ستاد احیاء امر به معروف بیش از دو برابر شده است. یا بودجه جامعه‌المصطفی 54درصد رشد داشته. لابد اگر این قبیل افزایش‌ها را مقابل دیدگان یک غیرایرانی بگذاریم فکر می‌کند بزرگترین درد مردم ایران کمبود تبلیغات مذهبی است!

گویی با قافله دزدان طرفیم. در هر شبیخون بخشی از اموال ما را مال خود می‌کنند. گل درشت‌هایش را مثل شرکت‌های نفتی، معدنی، بازرگانی، موسسات مالی، شرکت‌های دارویی، بیمه، حمل و نقل، کشت و صنعت و انبوهی از کارخانجات تولیدی را قبلا خودشان به خودشان واگذار کرده‌اند. سهم ما از افتصاد را با تحریم‌ها بر باد دادند و آنچه در اختیار دولت بود را به بهانه دور زدن تحریم‌ها به جیب خودشان سرازیر کردند.

دیگر ظاهرسازی را هم کنار گذاشته‌اند. افزایش بودجه نهادهای فرهنگی مذهبی که ذکرشان رفت، آخرین لقمه چرب این سفره است. آن را هم برداشتند. کسری بودجه این دزدی بزرگ را هم با گرانی بنزین برای خودمان صورت‌حساب کردند. انگار خود ما اسپانسر این کاروان دزدی شده‌ایم.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
قربانیان دروغ و وقاحت
#N 054
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
قربانیان دروغ و وقاحت
#N 054
https://t.me/divanesara/1010

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -کمتر از دو ماه از ۲۵ آبان می‌گذرد. از زمانی که چکمه‌پوش‌های خون‌آشام جان‌های بی‎گناه را به رگبار گلوله بستند تا صدای اعتراض را با جاری کردن خون سرکوب کنند. صدها شهید آن خیزش مردمی، قربانیان جنایت‌پیشگی چکمه‌پوش‌ها شدند.

ما بازماندگان آن معترضین شریف و شجاع، خیره به اسلحه چکمه‌پوش‌ها می‌نگریستیم و از ترس گلوله‌ای که به جان آدمی فرو می‌رفت بر خود می‌لرزیدیم. اما چکمه‌پوش‌ها نعره پیروزی بر منافق و دشمن می‌زدند، و کوتوله‌هایی که در فضاهای مجازی و واقعی اجاره کرده‌اند با وقاحت به بزرگی و کوچکی اعداد می‌تاختند. به ما گفتند کسانی که مرده‌اند، منافق و خشونت‌طلب بوده‌اند، تروریست و مسلح بوده‌اند، تازه همان‌ها هم توسط افرادی مشکوک کشته شدند.

یک هفته از تشییع قاسم سلیمانی گذشته است. از زمانی که چکمه‌پوش‌های غوغاسالار مردمی بی‌گناه را به هم فشردند تا عکس‌های‌شان شلوغ‌تر بیفتد. نزدیک به ۱۰۰ کشته کرمانی، قربانیان دغل‌بازی چکمه‌پوش‌ها شدند.

ما بازماندگان آن مردمان بی‌پناه، از صدای خردشدن استخوان‌ زیر دست و پا به خود فشرده می‌شدیم اما چکمه‌پوش‌ها از شکوه مراسم به وجد آمده بودند. به ما گفتند فدای سر سردار و در روزنامه‌های‌شان نوشتند کرمان به قربانت.

سه روز از سقوط ناگوار هواپیما گذشته است. از زمانی که چکمه‌پوش‌های سرمست از موشک‌پرانی آدم‌های بی‌گناه را در هوا نشانه رفته‌اند. ۱۷۰ مسافر هواپیما، قربانیان هیجان‌زدگی جنون‌آمیز چکمه‌پوش‌ها شدند.

ما بازماندگان آن مسافران بی‌خبر و بداقبال، خشمگین و بهت‌زده به معلق‌بازی چکمه‌پوش‌ها و کوتوله‌های‌شان نگاه می‌کردیم. که چطور آدم‌کشان دو ماه پیش، همان سرکوب‌گران دو سال پیش‌، همان جنایت‌کاران ده سال پیش ناگهان به منابعی قابل اعتماد در جنگ روانی دشمن تبدیل شدند. که چطور زمین و زمان را به هم بافتند، دروغ و فریب را به هم متصل کردند، و از تهمت و تهدید نگذشتند تا دست‌های آلوده به خون را پنهان کنند.

از هیچ پلیدی شرم نکردند. از شلیک موشک تا سقوط هواپیما تنها دو دقیقه طول کشید. در همان دو دقیقه همه چیز معلوم شده بود. اما سه روز ما بازماندگان را مبهوت دروغ و نمایش‌های وقیحانه کردند. چکمه‌پوش‌ها و کوتوله‌های اجیرشده‌شان سال‌هاست که صداقت و درستی را زیر چکمه‌ها له کرده‌اند. برای همین است از ده سال پیش که در کهریزک زیر باتوم‌های‌شان، در خیابان مقابل گلوله‌های‌شان، و در عاشورا زیر چرخ ماشین‌های‌شان جان دادیم، هیچ چیز عوض نشده است.

تا وقتی دروغ و وقاحت ادامه دارد، اگر صدای‌مان بلند شود به ضرب پوتین و باتوم به زندان می‌افتیم، اگر دستان خود را مشت کنیم به گلوله آهن شکافته می‌شویم، حتی اگر از دست چهره زشت‌شان فرار کنیم در آسمان می‌سوزیم. ما هنوز نمرده‌ایم اما همه قربانیان دروغ و وقاحت خواهیم شد. هنوز زنده‌ایم اما دیر یا زود با قساوت عمدی یا حماقت سهوی خون ما را خواهند ریخت. آن وقت با مشتی دروغ و نمایشی وقیحانه اجساد ما را فراموش می‌کنند. چکمه‌پوش‌ها و کوتوله‌های‌شان همین‌گونه جنایت پشت جنایت، قتل پشت قتل، خون پشت خون را دوام آورده‌اند.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
آتش‌بس
#N 055
کانال «مجمعع دیوانگان»
@DivaneSara
.
نوامبر 1918: بچه‌ها بعد از آتش‌بس به استقبال سربازان آلمانی می‌روند.
آتش‌بس
#N 055
https://t.me/divanesara/1045

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -هشت صبح هفدهم نوامبر ۱۹۱۸ سربازان فرانسوی با منظره‌ای متفاوت روبرو شدند. از خطوط مقدم آلمان، سه خودرو به جبهه آنان نزدیک می‌شد. دو سرباز آلمانی را به خودروی جلویی آویزان کرده بودند؛ یکی پرچم سفید داشت و دیگری شیپور آتش‌بس می‌نواخت. طبق قرار قبلی، آلمانی‌ها در برهوت بین دو جبهه به آهستگی می‌راندند.

کمی بعد فرانسوی‌ها هدایت کاروان آلمانی را به دست گرفتند. از میان خانه‌‌ها، مزارع سوخته و چاه‌های مسموم می‌گذشتند. یکی از آلمانی‌ها این سفر را چنین به یاد می‌آورد: «به نظرم مسیر ما از مناطق ویران انتخاب شده بود تا برای آتش‌بسی آماده شویم که به دنبال نفرت و انتقام می‌آید».

ریاست هیئت آلمانی با غیرنظامیان بود. گویی نظامیان ارشد در تلاش بودند تا از پذیرش حقارت‌آمیز آتش‌بس در امان بمانند. ارتش آلمان به آتش‌بس تن داده بود زیرا جنگ به سرعت در حال مغلوبه شدن بود. دو متحد بزرگ آلمان، امپراطوری‌های عثمانی و اتریش-مجارستان تسلیم شده و در حال تجزیه به دولت‌های محلی بودند. در پشت جبهه‌ها، ده‌ها هزار سرباز آلمانی گریخته بودند، و ملوان‌هایی که برای آخرین عملیات فراخوانده شده بودند، شورش کرده و به سربازان یاغیِ نیروهای زمینی پیوستند.

متفقین سرپرستی مذاکرات آتش‌بس را به فرانسه سپرده بودند که خاکش صحنه شدیدترین درگیری‌ها بود. شرایط آتش‌بس بسیار سخت‌گیرانه‌تر از بدبینانه‌ترین تصورات آلمانی‌ها بود. آلمان باید سریعا فرانسه و بلژیک را ترک می‌کرد. کرانه غربی رودخانه راین، یعنی قلب صنعتش، موقتا به اشغال در می‌آمد. تمام تجهیزاتش به متفقین داده می‌شد که جدا از غرامت‌های معمول جنگ بود. آلمان برای برقراری آتش‌بس حین مذاکرات التماس می‌کرد اما فرانسه نه تنها نمی‌پذیرفت، بلکه به تمام نیروهایش فرمان داد با سرعت و شدت بیشتری به نبرد ادامه دهند.

در همین حال، آلمان از درون متلاشی می‌شد. کارگران و سربازان آلمانی با الهام از انقلاب روسیه مشغول راه‌اندازی کمون بودند. باواریا ناگهان اعلام کرد یک جمهوری سوسیالیستی است. قیصر آلمان که به مرزهای غربی گریخته بود با سربازانی مواجه شد که از فرماندهان خود سرپیچی می‌کردند و پرچم سرخ افراشته بودند. دیگر حتی معلوم نبود هیئت آلمانی به نمایندگی از کدام حکومت مشغول مذاکره است.

معاهده آتش‌بس ساعت یازده صبح یازدهمین روز یازدهمین ماه سال ۱۹۱۸ امضا شد. پسری بریتانیایی که در آن لحظه به دنیا آمده بود به نام Pax (بوسه آشتی) غسل تعمید داده شد، اما سرنوشتش این بود که در ۲۱سالگی در جنگ جهانی بعدی کشته شود.

معاهده ورسای که در ژوئن سال بعد امضا شد اغلب با ساده‌سازی عامل اصلی شرایط اسفناک بعد جنگ قلمداد می‌شود. آلمانی‌ها تحقیر شده بودند. خاک‌شان را از دست داده بودند. غرامت هنگفتی بدهکار بودند، و برای شروع جنگ سرزنش می‌شدند. در واقعیت، دو سال بعد از معاهده ورسای بخش بزرگی از غرامت جنگ تخفیف داده شد. آلمان تنها ده درصد از خاکش را از دست داده بود که اغلب‌ ساکنینش نیز آلمانی نبودند. می‌توان گفت با وجود نقصان‌ها، معاهده ورسای از همتایانش سخت‌گیرانه‌تر نبود.

مشکل چیز دیگری بود. وقتی که جنگ در دقیقه نود به پایان رسید، مردم آلمان از شکست کشورشان خبر نداشتند. علت اصلی تنفرِ سال‌ها بعد که شاید به جنگ جهانی دوم انجامید، نه معاهده ورسای که آتش‌بس قبلش بود. آتش‌بسی که واقعی نبود. متفین خواهان تسلیم قوای آلمان بودند، اما ملت آلمان از شکست و فروپاشی ارتش خبر نداشت. غفلتی که نتیجه پروپاگاندای بی‌امان دولت آلمان بود. نظامیان آلمانی کنترل مطبوعات را در اختیار داشتند و با سانسور اخبار فرار سربازان‌شان را پنهان می‌کردند.

پیش از آتش‌بس جنگ برای آلمان مغلوبه شده بود اما پروپاگاندای داخلی تا آخرین لحظه دم از پیروزی قریب‌الوقوع می‌زد. از آنجا که بیشتر نبردها خارج از خاک آلمان بود، دست نظامیان در پنهان‌کردن حقایق بازتر بود. بعد از آتش‌بس، سربازان باقی‌مانده با پرچم‌های افراشته برمی‌گشتند و در کشورشان مانند قهرمانانی «شکست ناپذیر» با دسته‌های گل پذیرایی می‌شدند. تا جایی که مردم آلمان می‌دانستند، اصلا شکستی در کار نبود.

خشم آلمانی‌ها زمانی که از مفاد معاهده ورسای مطلع شدند تعجبی نداشت. اگر ارتش «شکست‌ناپذیر» بود چه کسی مسئول اشغال کرانه راین بود؟ چه کسی به ۱.۸ میلیون کشته آلمانی خیانت کرده بود؟ هنوز آتش‌بس به امضا نرسیده، احزاب راست شروع به زمینه‌چینی برای سرزنش «خیانت‌کاران» کردند تا شکست را به تقصیر آنان بیندازند. یکی از سرشناس‌ترین نظامیان درست پیش از آتش‌بس گفته بود «اگر از پشت جبهه‌ها به ارتش خیانت نشود، جنگ را می‌بریم».

بنابرین هیتلر در معرفی صلح‌طلبان، یهودی‌ها و سوسیالیست‌ها به عنوان عوامل اصلی شکست ارتش مانعی نمی‌دید.

منبع: نیویورکر
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
چرا اصلاح‌طلبان رد صلاحیت می‌شوند؟
#N 056
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
چرا اصلاح‌طلبان رد صلاحیت می‌شوند؟

https://t.me/divanesara/1054
#N 056

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -از ظواهر امر بر می‌آید که عملکرد شورای نگهبان اصلاح‌طلبان را شگفت‌زده کرده است. گویی توقع چنین قلع و قمعی را نداشته‌اند. سردرگمی این جریان در برابر رد صلاحیت‌ها موضوع جدیدی نیست و به ویژه پس از وقایع ماه‌های گذشته برای ناظر بیرونی رقت‌انگیز به نظر می‌رسد. اما از لابه‌لای اظهارات اصلاح‌طلبان می‌توان دریافت که از خود می‌پرسند: مگر چه کرده‌ایم که رد صلاحیت شده‌ایم؟ حتی مهم‌تر، مگر چه کاری مانده بود که نکردیم تا ضامن تأیید صلاحیت‌مان شود؟

پاسخ به پرسش نخست دشوار است. به واقع نتیجه کارنامه اصلاح‌طلبان در دولت و مجلس «هیچ» بوده! در پیگیری هیچ‌کدام از مطالبات اساسی مردم دست از پا خطا نکردند و قدمی در مخالفت با «منویات رهبری» برنداشتند. برعکس، از پس احکام حکومتی یا صرفا با اشارت انگشتی از جانب رهبری از پیگیری هر موضوعی دست کشیدند؛ با افتخار لباس سپاه به تن کردند؛ معترضین آبان‌ماه را اغتشاش‌گران فریب‌خورده خواندند و در پیگیری این همه خونی که بی‌گناه به زمین ریخته شد، دست روی دست گذاشتند و حتی نتوانستند تعداد کشته شدگان را مشخص کنند. در نهایت به پاداش این همه احتیاط و خوش‌خدمتی، مزدشان را هم با رد صلاحیت دریافت کردند.

به گمان من، این وضعیت نتیجه سیطره تحلیلی بود که به سیاست «بچه مثبت» منجر شد. بر اساس این تحلیل، اصلاح‌طلبان گمان می‌کردند گذر کردن از صافی شورای نگهبان در گرو اطاعت از خواست و منویات مراکز قدرت است. عملکرد این گروه در مجلس و دولت و حتی شورا را با تحلیل دیگری نمی‌توان توضیح داد. فرجام امروزشان هم البته شاخص مناسبی در رد صحت و اعتبار تحلیل‌شان است!

من اما گمان می‌کنم که تنها نقش و کارکرد قابل تصور برای اصلاح‌طلبان این بوده که نماینده ناگزیر مخالفان وضع موجود به حساب بیایند تا هرگاه حاکمیت بخواهد روی خوشی به منتقدان خود نشان بدهد به آن‌ها مجوز حضور بدهد. اما پی‌گیری سیاست «بچه مثبت» باعث شد که از پس پیروزی خیره کننده سال ۹۶، اصلاح‌طلبان در سراشیبی سقوط بیفتند. نه در مجلس، نه در شورا و نه در دولت، حتی بر سر یکی از وعده‌های خود مقاومت نکردند. شکستن حصر که هیچ، حتی عرضه تغییر نام خیابان‌ها را هم از خود نشان ندادند. وزرای کابینه را یکی پس از دیگری واگذار کردند و به جای حمایت از اعتراضات مردمی جانب حکومت را گرفتند تا سرانجام فریاد «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تموم ماجرا» بلند شد. طبیعتا گوش‌های حکومت هم خیلی تیز بود و بلافاصله دریافت که این گروه دیگر اعتباری در دل جامعه ندارد و نمی‌تواند نقش میانجی‌گری خود را ایفا کند. در چنین وضعیتی، تنها دلیل تایید صلاحیتِ این شرکای سفره انقلاب هم از بین رفت و شد آنچه می‌بینیم.

در حال حاضر، به شخصه این موضع طلب‌کاری و مظلوم‌نمایی را از جانب اصلاح‌طلبان درک نمی‌کنم. به نظرم این گروه بیشتر باید در جایگاه پاسخ‌گویی قرار بگیرند و توضیح بدهند چطور به روند رد صلاحیت‌هایی اعتراض دارند که هیچ‌گاه در دوران حضورشان در قدرت برای رفع آن قدمی بر نداشتند؟ چرا حالا که همه‌شان اخراج شده‌اند به یاد تهیه لایحه اصلاح نظارت استصوابی افتاده‌اند؟ در طول چهار سال گذشته چه کار می‌کردند؟ اصلا چرا از همان سال ۷۸ که دولت و مجلس را یکسره در اختیار داشتند گامی در مسیر آزادتر شدن انتخابات بر نداشتند؟ آیا به این دلیل نبود که همواره امید داشتند خودشان را به دایره «خودی»های نظام بچسبانند و در بهره‌مندی از رانت حذف رقبا با اصول‌گرایان شریک شوند؟

به نظرم دلیل رد صلاحیت اصلاح‌طلبان را باید در همان فرجام سیاست‌ورزی به شیوه «بچه مثبت» جستجو کرد. یک زمان، هم بدنه اجتماعی به این جریان نیاز داشت که مطالبات و اعتراضات‌اش را در حکومت نمایندگی کند و هم حکومت بدان‌ها نیاز داشت که نقش واسطه‌گری را با جامعه مدنی بر عهده بگیرند. اما وقتی خودشان تصمیم گرفتند به یک جریان محافظه‌کار دیگر در کنار رقیب سنتی‌شان بدل شوند، طبیعتا هم حمایت مردمی را از دست دادند و هم دیگر کارکردی برای حکومت ندارند. «از اینجا رانده و از آنجا مانده»، در قامت یک جریان ورشکسته سیاسی کنار گذاشته شدند و مشخص است که کسی هم بجز خودشان سوگوار این اتفاق نیست.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
حکمرانی از کارافتاده؛ یا چرا کرونا در ایران خطرناک‌تر از چین است؟
#N 057
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

عکس بالا نمایی از مجسمه یادبود قحطی اثر Rowan Gillespie در ایرلند است که بیشتر از یک میلیون قربانی گرفت.
حکمرانی از کارافتاده؛ یا چرا کرونا در ایران خطرناک‌تر از چین است؟
#N 057
https://t.me/divanesara/1063

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -بعد از مدت‌ها شک و شبهه نسبت به شیوع ویروس کرونا در ایران، یکی دو روز است که اخبار رسمی وجود این ویروس در ایران و جان‌دادن تعدادی از شهروندان‌مان را تأیید کرده است. با این که متخصص نیستیم، همگی از یک چیز مطئنیم و آن منشأ این ویروس است. بدون شک این ویروس از کشور چین به ایران وارد شده و می‌شد با اقدامات ساده‌ای در عمل جلوی ورود آن را گرفت. می‌شد هیچکس نمیرد. پس باید پرسید چرا ناگهان با بروز این بیماری در شهرهایی به وسعت جغرافیای ایران روبروییم؟

اگر یادتان بیاید مدت‌ها پیش تصاویری از آزمایش مسافران پروازهای چینی پخش شد که حتی برای هر بیننده‌ای نمایشی بودن آن مشخص بود و به قولی مرغ پخته را هم به خنده می‌انداخت. پس از آن وزاری بهداشت، سازمان هواپیمایی، انتظامات فرودگاه‌ها و سپاه به دعوا افتادند که فیلم را تأیید یا تکذیب کنند و مقصر این مسخره‌بازی را نهاد دیگر نشان دهند.

در زمانی که تمام کشورهای دنیا رفت و آمد شهروندان‌شان را به چین تا مدتی که شیوع این بیماری کنترل شود ممنوع کردند، وزارت خارجه ما کاملا برعکس عمل کرد. نه تنها پروازها را محدود نکردند بلکه از پروزاهای چینی استقبال هم به عمل آمد و در کنفرانسی مطبوعاتی تبلیغات منفی آمریکا علیه عملکرد چین در مقابل این ویروس را محکوم کردند! بعد از آن که به چشم خود شیوع ویروس در ایران را دیدند، اعلام شد پروازها به ایران ممنوع شده است، اما بلافاصله شهروندان اطلاع دادند این طور نشده و پروازها همچنان دایر و برقرار است.

در این میان اطلاع‌رسانی شبکه‌های اجتماعی باعث شد تا ملت از وجود ماسکی که شانس ابتلا به این بیماری را کاهش می‌دهد مطلع شوند. طبیعتا این ماسک‌ها الان نایاب است اما در همین زمان مطلع شدیم که دولت صادرات این ماسک‌ها به چین را شروع کرده و تنها هفته پیش معلوم نیست به دروغ یا راست اعلام کردند این صادرات متوقف شده است.

در نهایت هم، حالا که ابتلای تعدادی از شهروندان به این بیماری تأیید شده، کم‌کم مشخص می‌شود که آن همه هشدار برای آماده‌باش به بیمارستان‌ها تنها یک نمایش دیگر بوده است. هیچ بیمارستانی برای مقابله با این بیماره از قبل و طبق برنامه آماده نشده است و پزشکان بیمارستان‌های شهرهای بزرگ اطلاع می‌دهند حتی هنوز وسایل لازم برای تست این بیماری را هم در اختیار ندارند.

از خلال این همه ناکارآمدی، پنهان‌کاری، دروغ‌گویی، پاسخ‌گو نبودن و خلاف عقل سلیم عمل کردن چه می‌توان فهمید؟ آیا این نشانه یک دولت یا مجلس ناکارآمد است؟ یا به اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها مربوط می‌شود. به نظر من، این وضعیت ییش از آنکه به اصولگرا و اصلاح‌طلب مربوط باشد، نشان‌دهنده یک حکمرانی تماما ناکارآمد و شکست‌خورده است. دیگر از هیچ کدام از ارکان حکومت و نهادهای عمومی نمی‌توان انتظار داشت وظیفه حداقلی خود را انجام دهند.

در همین واقعه شیوع ویروس کرونا، نهادهای دولتی مثل وزارت بهداشت، وزارت امور خارجه و وزارت کشور نه تنها خلاف عقل سلیم رفتار کردند بلکه از پنهان‌کاری و فریب و فرار رو به جلو هم دریغ نکردند. مجلس طبق معمول وظیفه نظارتی خود را به فراموشی سپرد و در مقابل مسئله‌ای که جان شهروندان را به خطر می‌اندازد سکوت کرد. حتما خطر جانی این ویروس نوعی «ناامنی» محسوب می‌شود ولی نهادهای حکومتی مثل شورای امنیت ملی و نظامیانی که مسئول پاسداری از مرزهای هوایی هستند هم جز شرکت در فریب‌کاری و دغل‌بازی کاری نکردند.

نهادهای عمومی و غیر دولتی مثل سازمان نظام پزشکی و سازمان هواپیمایی کشوری نیز ترجیح دادند در مسئله‌ای عمومی که مستقیما به ایشان مربوط می‌شود، مطیع و ترس‌خورده مطابق سیاست انتزاعی حکومت پیش بروند. در نهایت این همه روزنامه و خبرنگار و رسانه که بسیاری هم از دولت و حکومت مستقل هستند، بدیهی‌ترین تکلیف خود یعنی پاسخگو نگه داشتن مسئولین یا تحقیق و اطلاع‌رسانی مستند را انجام ندادند. حالا که جان عده‌ای از دست رفته، معلوم می‌شود این بیماری مدت‌هاست در ایران شیوع پیدا کرده اما ناکارآمدی رسانه‌ها و مطبوعات فرصت فشار افکار عمومی به مسئولان را هم از مردم گرفت.

ناکارآمدی و شکست تمامی این نهادها در مواجهه با واقعه‌ای که مستقیما با جان و امنیت ایرانی‌ها سر کار دارد، اما سیاسی نیست، اصلاح‌طلب و اصول‌گرا نمی‌شناسد، به منافع مستقیم نظامیان و محافظه‌کاران و رانت‌خورها ضربه نمی‌زند و ربطی هم به منویات رهبری و اصل نظام ندارد نشانه محکمی است که جمهوری اسلامی در حکمرانی شکست خورده است. نیاز به یک دولت «نرمال» در سطح جهانی با این اتفاقات یک خیال خام است. فعلا از داشتن حکومتی که بتواند مسائل فوری، مهم و روزانه ما را حل کند و امنیت جانی و مالی‌مان را تأمین کند محرومیم.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
چرا خرد جمعی و تجربه جهانی جدی گرفته نمی‌شود؟
#N 059
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
کارتون بالا اثر بزرگ‌مهر حسین‌پور است.