محفل اشعار
438 subscribers
15.9K photos
1.03K videos
217 files
658 links
Download Telegram
.
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

#شهریار
شبتون مهتابی🌙
محفل اشعار
Hojat Ashrafzadeh – Cheshme To
.
زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت
که قیمتم بشناسد به امتحان سکوت

منی که خاک نشین بودم از تجلی عشق
گذشته‌ام از فلک هم  به نردبان سکوت

نهفته باید و بنهفتم آنچه را دیدم
که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت

#شهریار
.
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن...

#شهریار

شبتون اغوانی🌙
📚در دیدار با معشوقه قدیمی

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
ی
وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا.

#شهریار
محفل اشعار
Photo
.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

#شهریار
حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی
سلیماندان، نوح دان قالان دنیا دی

اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی
هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی

افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی
حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر

بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندل
چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر

یامان یئرده گون دوندی، آخشام اولدی
دنیا منه خرابه ی شام اولدی!

#شهریار

ترجمه👇🏽👇🏽🖕👇🏽👇🏽👇🏽
حیدر بابا، دنیا، دنیای دروغی است
از سلیمان و نوح این دنیا مانده

بچه داده و به درد گرفتار میکند این دنیا
به هر کس هر چی داده از او گرفته

از افلاطون فقط یک اسم خشک و خالی مانده
حیدر بابا، رفقا همه روی برگردوندن

یکی یکی من  را در صحرا گذاشته و رها کردن
چشمه ها، چراغ ها ،خشک و خاموش شدن

بد موقعی خورشید رفت و غروب شد
دنیا برایم مثل خرابه شام شد

#شهریار
محفل اشعار
. 📚سرودن شعر ترکی و مهمترین اثر شهریار مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا)است. در سالهای 1329 تا 1330 آن را سرود . که از معروف‌ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.…
.
📜شعر زیبا و ماندگار استاد

بو گئ
جه باده ایله دفع ملال ائیله میشم
عؤمرون بیر گئجه سینده بئله حال ائیله میشم

بیز هارا، تار هارا، یا رب، گئجه مئیخانه هارا؟
اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.

ساقی نین غمزه سی اوخ، مئی جامی اولموش سپریم،
فلکین جؤورو ایله جنگ و جدال ائیله میشم

مئی دمیر تک ائله ییب جانیمی، غمله ووروشوم
غم دئمه، دوشمنیمی روستم زال ائیله میشم

آجی ایامی شیرین ائتمگه سرخوش دولانیب
کؤنلومو ایندی اسیر خط و خال ائیله میشم

#شهریار
محفل اشعار
. 📚سرودن شعر ترکی و مهمترین اثر شهریار مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا)است. در سالهای 1329 تا 1330 آن را سرود . که از معروف‌ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.…
.
سن یاریمین قاصدی سن 
ای
لن سنه چای دئمـــــــیشم 

خیالینـــــــی گؤندریـــــب دی 
بسکی من آخ وای دئمیشم 

آخ گئجه لر یاتمامیشــــــام 
من سنه لای ـ لای دئمیشم 

سن یاتالی من گؤزومــــه 
اولدوزلاری سای دئمیشـم

هرکس سنه اولدوز دئیـــه 
اؤزوم سنه آی دئــــــمیشم 

سننن سونرا حیــــــاته من
شیرین دیسه زای دئمیشـم
 
#شهریار
محفل اشعار
حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی سلیماندان، نوح دان قالان دنیا دی اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندل چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر…
.

📚بخشی از منظومه حیدر بابا

حیدربابا
، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْ

حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله

بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون

حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین !
اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین !
یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا

حیدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى ، گلممه دیم ، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار

#شهریار
.
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چه‌ها به سینه این خاکدان در است
کس نیست واقف این همه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کلک در افشان #شهریار
در رشته چون کشم در و لعل نسفته را

#محمدحسین_شهریار
.
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمری‌ست در هوای تو می‌سوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

باور مکن که طعنهٔ طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سرّ غمش بر سر زبان

لب می‌گزد چو غنچهٔ خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

گر زیر پیرهن شده، پنهان کنم تو را

سحر بری دمیده به پیراهن کشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

تا بشنوی نوای غزل‌های دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار توست من همه جور تو می‌کشم

#شهریار
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست

عالمی داریم در کنج ملال خویشتن


#شهریار
.
  باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
  تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

  ساز در دست تو سوز دل من می گوید
  من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

  مرغ دل در قفس سینه من می نالد
  بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب

  زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
  بیم آنست که از پرده فتد راز امشب

  گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان
  پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب

  گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
  می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب

  کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز
  بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب

 
شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک
  به گدائی تو ای شاهد طناز امشب

  
#شهریار
.
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی


#شهریار
.
شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست

بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
             
#شهریار
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز

به باغ، یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پاییز خاطرات‌انگیز

چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز
بهار عشق و شباب است این شب پاییز

عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز

شهید خنجر جلاد باد می‌غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز

خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحرآمیز

خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
به این صحیفه رسیده‌است دفتر تا نیز

به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز

هنوز خون به دل از داغ لاله‌ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز

شبی که با تو سر آمد چه دولتی سرمد
دمی که بی‌تو به سر شد چه قسمتی ناچیز

عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز

پری به دیدن دیوانه رام می‌گردد
پریوشا تو ز دیوانه می‌کنی پرهیز

نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز

به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز

تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز

#شهریار
.
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز

به باغ، یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پاییز خاطرات‌انگیز

چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز
بهار عشق و شباب است این شب پاییز

عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز

شهید خنجر جلاد باد می‌غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز

خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحرآمیز

خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
به این صحیفه رسیده‌است دفتر تا نیز

به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز

هنوز خون به دل از داغ لاله‌ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز

شبی که با تو سر آمد چه دولتی سرمد
دمی که بی‌تو به سر شد چه قسمتی ناچیز

عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز

پری به دیدن دیوانه رام می‌گردد
پریوشا تو ز دیوانه می‌کنی پرهیز

نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز

به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز

تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز

#شهریار
-