آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
میپژمرد به جان من و خاک میشود؟
آخر چگونه این همه عشاق بیشمار
آواره از دیار
یک روز بیصدا
در کوره راهها همه خاموش میشوند؟
باور کنم که دخترکان سفیدبخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریچهها
چشم انتظار یار سیهپوش میشوند؟
باور نمیکنم که #عشق نهان میشود به گور
#سیاوش_کسرایی
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
میپژمرد به جان من و خاک میشود؟
آخر چگونه این همه عشاق بیشمار
آواره از دیار
یک روز بیصدا
در کوره راهها همه خاموش میشوند؟
باور کنم که دخترکان سفیدبخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریچهها
چشم انتظار یار سیهپوش میشوند؟
باور نمیکنم که #عشق نهان میشود به گور
#سیاوش_کسرایی
#هفت_شهر_عشق یا هفت وادی مراحلی است که سالک جهت سلوک معنوی باید آنها را طی کند.
حضرت #عطار در کتاب زیبای خویش #منطق_الطیر آنها را اینگونه بیان میکند:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
🌹🌹 وادی اول: #طلب
چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار
در دل تو یک طلب گردد هزار
🌹🌹 وادی دوم: #عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
🌹🌹 وادی سوم: #معرفت
بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
معرفت زینجا تفاوت یافتست
این یکی محراب و آن بت یافتست
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالیصفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
🌹🌹 وادی چهارم: #استغنا
بعد ازین، وادی استغنا بود
نه درو دعوی و نه معنی بود
هفت دریا، یک شمر اینجا بود
هفت اخگر، یک شرر اینجا بود
هشت جنت، نیز اینجا مردهایست
هفت دوزخ، همچو یخ افسردهایست
هست موری را هم اینجا ای عجب
هر نفس صد پیل اجری بی سبب
تا کلاغی را شود پر حوصله
کس نماند زنده، در صد قافله
گر درین دریا هزاران جان فتاد
شبنمی در بحر بیپایان فتاد
🌹🌹 وادی پنجم: #توحید
بعد از این وادی توحید آیدت
منزل تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
نیست آن یک کان احد آید ترا
زان یکی کان در عدد آید ترا
چون برون ست از احد وین از عدد
از ازل قطع نظر کن وز ابد
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان
هر دو را کس هیچ ماند در میان
چون همه هیچی بود هیچ این همه
کی بود دو اصل جز پیچ این همه
🌹🌹 وادی ششم: #حیرت
بعد ازین وادی حیرت آیدت
کار دایم درد و حسرت آیدت
مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم
جمله گم گردد ازو گم نیز هم
گر بدو گویند: مستی یا نهای؟
نیستی گویی که هستی یا نهای
در میانی؟ یا برونی از میان؟
بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟
یا نهٔ هر دو توی یا نه توی
گوید اصلا میندانم چیز من
وان ندانم هم، ندانم نیز من
عاشقم، اما، ندانم بر کیم
نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پرعشق دارم، هم تهی
🌹🌹وادی هفتم: #فقر_و_فنا
بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا؟
صد هزاران سایهٔ جاوید، تو
گم شده بینی ز یک خورشید، تو
هر دو عالم نقش آن دریاست بس
هرکه گوید نیست این سوداست بس
هرکه در دریای کل گمبوده شد
دایما گمبودهٔ آسوده شد
گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟
لاجرم دیگر قدم را کس نبود
عود و هیزم چون به آتش در شوند
هر دو بر یک جای خاکستر شودند
این به صورت هر دو یکسان باشدت
در صفت فرق فراوان باشدت
گر، پلیدی گم شود در بحر کل
در صفات خود فروماند به ذل
لیک اگر، پاکی درین دریا بود
او چو نبود در میان زیبا بود
نبود او و او بود، چون باشد این؟
از خیال عقل بیرون باشد این
حضرت #عطار در کتاب زیبای خویش #منطق_الطیر آنها را اینگونه بیان میکند:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
🌹🌹 وادی اول: #طلب
چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار
در دل تو یک طلب گردد هزار
🌹🌹 وادی دوم: #عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
🌹🌹 وادی سوم: #معرفت
بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
معرفت زینجا تفاوت یافتست
این یکی محراب و آن بت یافتست
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالیصفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
🌹🌹 وادی چهارم: #استغنا
بعد ازین، وادی استغنا بود
نه درو دعوی و نه معنی بود
هفت دریا، یک شمر اینجا بود
هفت اخگر، یک شرر اینجا بود
هشت جنت، نیز اینجا مردهایست
هفت دوزخ، همچو یخ افسردهایست
هست موری را هم اینجا ای عجب
هر نفس صد پیل اجری بی سبب
تا کلاغی را شود پر حوصله
کس نماند زنده، در صد قافله
گر درین دریا هزاران جان فتاد
شبنمی در بحر بیپایان فتاد
🌹🌹 وادی پنجم: #توحید
بعد از این وادی توحید آیدت
منزل تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
نیست آن یک کان احد آید ترا
زان یکی کان در عدد آید ترا
چون برون ست از احد وین از عدد
از ازل قطع نظر کن وز ابد
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان
هر دو را کس هیچ ماند در میان
چون همه هیچی بود هیچ این همه
کی بود دو اصل جز پیچ این همه
🌹🌹 وادی ششم: #حیرت
بعد ازین وادی حیرت آیدت
کار دایم درد و حسرت آیدت
مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم
جمله گم گردد ازو گم نیز هم
گر بدو گویند: مستی یا نهای؟
نیستی گویی که هستی یا نهای
در میانی؟ یا برونی از میان؟
بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟
یا نهٔ هر دو توی یا نه توی
گوید اصلا میندانم چیز من
وان ندانم هم، ندانم نیز من
عاشقم، اما، ندانم بر کیم
نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پرعشق دارم، هم تهی
🌹🌹وادی هفتم: #فقر_و_فنا
بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا؟
صد هزاران سایهٔ جاوید، تو
گم شده بینی ز یک خورشید، تو
هر دو عالم نقش آن دریاست بس
هرکه گوید نیست این سوداست بس
هرکه در دریای کل گمبوده شد
دایما گمبودهٔ آسوده شد
گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟
لاجرم دیگر قدم را کس نبود
عود و هیزم چون به آتش در شوند
هر دو بر یک جای خاکستر شودند
این به صورت هر دو یکسان باشدت
در صفت فرق فراوان باشدت
گر، پلیدی گم شود در بحر کل
در صفات خود فروماند به ذل
لیک اگر، پاکی درین دریا بود
او چو نبود در میان زیبا بود
نبود او و او بود، چون باشد این؟
از خیال عقل بیرون باشد این
دست عشق از دامنِ دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان
فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان #عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کفِ مستی نمی بایست داد
#قیصر_امین_پور
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان
فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان #عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کفِ مستی نمی بایست داد
#قیصر_امین_پور
ای عقل
همانا که نداری خبر از #عشق
بگریز...
که او دشمنِ فرزانگی آمد
خوش باشد اگر کنج غمت هست
که این دل
با رخنهی دیرینه به ویرانگی آمد
#وحشی_بافقی
همانا که نداری خبر از #عشق
بگریز...
که او دشمنِ فرزانگی آمد
خوش باشد اگر کنج غمت هست
که این دل
با رخنهی دیرینه به ویرانگی آمد
#وحشی_بافقی
.
شمعیم و دلی مشعلهافروز
و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز
و دگر هیچ
حاجی که خدا را به حرم جُست چه باشد؟
از پارهٔ سنگی شرفاندوز
و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و #عشق بیاموز
و دگر هیچ
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حسابست همان روز
و دگر هیچ
خواهد بَدَل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دلافروز
و دگر هیچ
#محمدتقی بهار
شبتون دلآرام🌙✨
شمعیم و دلی مشعلهافروز
و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز
و دگر هیچ
حاجی که خدا را به حرم جُست چه باشد؟
از پارهٔ سنگی شرفاندوز
و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و #عشق بیاموز
و دگر هیچ
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حسابست همان روز
و دگر هیچ
خواهد بَدَل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دلافروز
و دگر هیچ
#محمدتقی بهار
شبتون دلآرام🌙✨
تحمل ضربهٔ روحی نیست که
قویترتان میکند بلکه تلاشی که
به دنبال ضربهٔ روحی به کار میبندید.
#مارک_منسن
📗 #عشق_کافی_نیست
قویترتان میکند بلکه تلاشی که
به دنبال ضربهٔ روحی به کار میبندید.
#مارک_منسن
📗 #عشق_کافی_نیست
آدمهای ضعیف در قلمروِ عشق جایی ندارند،
زیرا راهِ عاشقی سخت و بیرحم است
و زنان
به مردانی دل میبازند که قوی و مُصمم هستند تا
امنیتی را که برای مقابله با زندگی نیاز دارند،
برایشان تامین کنند... :)
📘 #عشق_سالهای_وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز
زیرا راهِ عاشقی سخت و بیرحم است
و زنان
به مردانی دل میبازند که قوی و مُصمم هستند تا
امنیتی را که برای مقابله با زندگی نیاز دارند،
برایشان تامین کنند... :)
📘 #عشق_سالهای_وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز
محفل اشعار
تاریخچه روز معلم در ایران چیست؟ بسیاری گمان می کنند روز معلم، به مناسبت شهادت آیت الله مطهری به این نام، نامگذاری شده است. ولی این درست نیست. بلکه تاریخ روز معلم به سال 1340 شمسی و به مناسبت شهادت دکتر ابوالحسن خانعلی برمیگردد. ایشان دبیر فلسفه و عربی در…
.
از "سرزمین"
بیکرانِ چشمانت
رودهای عشق جاری ست
متلاطم و "مست"
و لب های کویری ام
"جرعه جرعه" می نوشد
باده ی این #عشق را
#عاطفه_دادویی
سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت، نه اندیشهها را ...
از "سرزمین"
بیکرانِ چشمانت
رودهای عشق جاری ست
متلاطم و "مست"
و لب های کویری ام
"جرعه جرعه" می نوشد
باده ی این #عشق را
#عاطفه_دادویی
سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت، نه اندیشهها را ...
انسان دارای چشم و گوشی حقیقی است
که نتیجهٔ نور معرفت است
و از لوازم حیات
با این چشم و گوش است
که چیزها را حقیقتاً میبیند و میشنود
ولی اکثر متکلمان و فلاسفه
میخواهند بدین عقل مزخرف و
با این حواس،حقیقتِ هستی را دریابند
چه جای حواس!
که عقل نیز تا به نورِ #عشق مُنوّر نگردد
راه به مطلوبِ اصلی نمیبَرَد
#حکیم_ملاصدرا
که نتیجهٔ نور معرفت است
و از لوازم حیات
با این چشم و گوش است
که چیزها را حقیقتاً میبیند و میشنود
ولی اکثر متکلمان و فلاسفه
میخواهند بدین عقل مزخرف و
با این حواس،حقیقتِ هستی را دریابند
چه جای حواس!
که عقل نیز تا به نورِ #عشق مُنوّر نگردد
راه به مطلوبِ اصلی نمیبَرَد
#حکیم_ملاصدرا
.
پيري آن نيست
كه از سر بزند موي_سپيد
هر جواني كه به دل #عشق ندارد
" پير " است ...
#روز_سالمند_گرامی_باد ❤️
پيري آن نيست
كه از سر بزند موي_سپيد
هر جواني كه به دل #عشق ندارد
" پير " است ...
#روز_سالمند_گرامی_باد ❤️