دیدگاه فلسفی🌸🍃
906 subscribers
531 photos
226 videos
489 files
127 links
این کانال اختصاص به مطالب و کتابهای فلسفی دارد.

ادمین: فاطمه شریف زاده - کارشناس ارشد فلسفه
Download Telegram
نظر #دکارت درباره ی نفس

🔅اعتقاد به دو بعد وجود انسان که از آن به ثنویت و روانکاوی تعبیر می‌شود سابقه‌ای طولانی در تاریخ اندیشة بشر دارد. طبق این اعتقاد، انسان در بعد مادی و جسمانی خویش خلاصه نمی‌شود، بلکه از واقعیتی به نام نفس نیز برخوردار است. در میان فلاسفه نیز این نظریه پیشینه ی طولانی دارد. سقراط به عنوان نخستین فیلسوف یونانی که به طور جدی انسان را محور تأملات خویش قرار داده بر تمایز نفس وجسم انسان تاکید داشته است. 

🔅پدر فلسفه جدید غرب «رنه #دکارت» در کتاب معروف خویش به نام #تأملات بحث عمده‌ای را به مساله نفس اختصاص داده است. 
وی در تأمل دوم، اثبات می‌کند اولین چیزی که بطور قطعی و یقینی می‌تواند مورد تصدیق ما واقع شود نفس ماست و هرگاه وجود چیزی را تصدیق می‌کنیم. به طور واضحتر و روشنتر به وجود نفس خویش به عنوان وجود درک کننده و تصدیق کننده اعتراف کرده‌ایم. 

🔅وی در تامل ششم بر مغایرت نفس با جسم اقامه برهان می‌کند و بر غیر مادی بودن و تجرد نفس اصرار می‌ورزد. آنچه اساس و بینان روانکاوی را تشکیل می‌دهد، اعتقاد به وجود جوهری غیر مادی در انسان است که کلیه امور و پدیده‌های نفسانی و ذهنی نظیر علم و اراده و عزم و آرزو به این جنبه از وجود انسانی استناد داده می‌شود. 

@didgahfalsafi
#دکارت

💠نفس در فلسفه دکارت

🔸دکارت در آثار خود، نظم خاصی را در جهت رسیدن به معرفت یقینی اعمال نموده است که «نفس» به عنوان اولین جوهر اکتشافی در آغاز سیستم فکری او قرار می گیرد و در پایان آن سیستم ماجرای رابطة نفس با بدن، مورد بررسی قرار می گیرد. او در این سیستم از «شک» آغاز می کند. ابتدا شک دربارة محسوسات با این توجیه که بارها حواس مرا فریفته است. مرحلة دوم شک درباره معقولات ـ مثلاً ریاضیات ـ با این توجیه که گاه شده ریاضیدان ها در محاسبات خود اشتباه می کنند در ضمن شاید دیو پلیدی باشد، که تمام قدرت خود را به کار گرفته تا در اموری که من به صراحت و یقین می دانم، دائم مرا بفریبد.

@didgahfalsafi
🔸بدین طریق دکارت در تمام معارف خود شک می کند، با این نیت که به یقینی دست یابد که دیگر قابل شک نباشد و مورد توافق همگان قرار گیرد. اولین چیزی که دکارت را به یک امر یقینی رساند وجود «من»ی بود که شک می کرد. ممکن است در همه چیز فریب بخورم یا شک کنم، امّا در این که شک می کنم و فریب می خورم، دیگر شکی ندارم. باید وجود داشته باشم تا شک کنم و فریب بخورم. دکارت به وجود «من» اندیشنده پی برد و آن را حقیقتی انکار ناشدنی یافت. چرا که در انکارش هم، وجودش مفروض است. او در تأملات، فرضیة دیو پلید را هم برای انکار وجود خود بی ثمر می داند: او می گوید: «وقتی این فریبکار مرا فریب می دهد، بدون شک من وجود دارم و هر قدر در فریفتن من بکوشد، هرگز نمی تواند کاری کند که من در همان حال که فکر می کنم چیزی هستم معدوم باشم.

🔸پس «فکر کردن» مستلزم وجود داشتن است. البته مراد دکارت از فکر، تمام آن چیزی است که در ما می گذرد و ما وجود آن را بی واسطه در خودمان ادراک می کنیم، به این دلیل، نه فقط فهمیدن، خواستن، خیال کردن، بلکه حس کردن نیز چیزی جز فکر و اندیشه نیست. دکارت می گوید:
@didgahfalsafi
🔸«بعد از امعان نظر در تمام امور و بررسی کامل آنها، سرانجام باید به این نتیجه رسید و تعیین کرد که این قضیه «من هستم»، «من وجود دارم» هر بار آن را بر زبان آورم یا در ذهن تصور کنم، بالضروره صادق است».

🔸چرا که انجام چنین فعلی مستلزم فکر کردن است و فکرکردن یا اندیشیدن نیازمند اندیشنده است. او «می اندیشم پس هستم» را اصلی می داند که خدعة تمام شکاکان در مقابل آن عقیم جلوه خواهد نمود و آن را اصل نخستین خود به حساب می آورد.
@didgahfalsafi
#دکارت

💠اثبات نفس توسط دکارت

🔸دکارت در گام اول «نفس» را به عنوان متعلقی(ابژه ای) که باید شناسایی شود مورد پژوهش قرار می دهد. او می خواهد بداند نفس چیست؟ و از چه ماهیتی تشکیل یافته است. پس از دقت کافی درمی یابد نفس همان اندیشه است. او برای این کار، ابتدا به بررسی افکار نفس خود می پردازد و می گوید این که من افعالی مثل غذا خوردن و راه رفتن را به نفس نسبت دهم، مستلزم اینست که بدنی داشته باشم. اگر بدنی نداشته باشم مسلماً راه رفتن و غذا خوردنی هم نخواهم داشت. پس اینها صفات نفس نیستند. سپس صفت احساس را بررسی می کند و بیان می دارد که احساس بدون جسم محال است. صفت سوم، صفت فکر است. برخورد دکارت با این صفت، همچون صفات قبلی نیست.
@didgahfalsafi
🔸او می گوید:

«در این جا می بینم که فکر صفتی است که به من تعلق دارد. تنها این صفت است که انفکاک آن از من محال است. «من هستم»، پس «من وجود دارم» این امری است یقینی. امّا تا کی؟ درست تا وقتی که فکر می کنم. زیرا هر گاه تفکر من متوقف شوم، شاید در همان وقت هستی یا وجودم متوقف شوند»
@didgahfalsafi
🔸دکارت به سه نوع تمایز قائل است. اول تمایز واقعی؛ همچون تمایزی که بین سه جوهر نفس و خدا و جهان وجود دارد. دوم تمایز عقلی؛ مثل تمایز بین نفس و فکر و سوم تمایز حالت؛ مانند تمایز فلان نحوة اندیشیدن با جوهر نفس که در آن می توان فلان اندیشه را نداشت و در عوض بجایش اندیشه دیگری را داشت. تمایز نفس و فکر (اندیشه)، از نوع تمایز عقلی است. یعنی فقط می توان در عامل ذهن این دو را از هم تفکیک نمود. فکر «اندیشه» مقوم نفس است و قوام نفس بدان است و نفس بدون آن، امکان وجود ندارد. چنانچه دکارت گفت: هر گاه تفکر من متوقف شود، شاید در همان وقت هستی یا وجودم متوقف شود. روش دکارت برای یافتن ذات جوهر نفس به ظاهر پدیدار شناسانه است. او در اصول فلسفه می گوید: «برای رسیدن به چنین شناختی (شناخت جوهر نفس) لازم است که ما به صفات آن جوهر پی ببریم و هیچ صفتی از صفات جوهر نیست که برای این منظور کافی نباشد. چون یکی از مفاهیم متعارف ما این است که هیچ صفت یا خاصیت یا کیفیتی از هیچ بوجود نمی اید»
@didgahfalsafi
#دکارت

💠صفات نفس از نظر دکارت

🔸او سپس در شناسایی جوهر نفس می گوید:
@didgahfalsafi
🔸گرچه هر صفتی برای این که شناختی از جوهر به ما بدهد کافی است، امّا همیشه یک صفت در جوهر هست که طبیعت و ذات جوهر را تشکیل می دهد و همه صفات دیگر تابع آن هستند مقصود من... اندیشه است که تشکیل دهندة طبیعت جوهر اندیشنده است»
@didgahfalsafi
🔸نفس جوهر است و جوهر، چیزی قائم به ذات که صفات و کیفیات و حالات، وابسته به او هستند. این جوهر در قوام خود نیازی به غیر ندارد. البته دکارت بین جواهر مخلوق (جوهر نفس و جوهر جسم) و جوهر خالق فرق قائل است. جواهر مخلوق هستی خود را از جوهر خالق می گیرند، امّا صرفنظر از هستی ای که از جوهر خالق می گیرند در قوام خود بی نیاز از غیرند. از این رو می توان لفظ جوهر را بر آنها اطلاق نمود.

🔸بنابراین نفس به نحو واضح و روشن، جوهری است اندیشنده که قوامش به خود است و صفات و کیفیات و حالات نفسانی، قائم به او می باشند.
@didgahfalsafi
🔸حال که به وضوح دانستیم جوهر نفس چیست؟ باید این را نیز بدانیم که این جوهر چه نیست؟ تصور واضحی که از جوهر نفس به دست آوردیم عبارت بود از جوهری که صفت اصلیش اندیشه می باشد. ولی این که می خواهیم این جوهر را به نحو متمایز نیز مورد شناسایی قرار دهیم تا درک بهتری از این جواهر بدست آوریم. این شیوة شناسایی بیشتر سلبی است. نفس جوهری است اندیشنده که در اندیشیدن خود نیازی به جسم (بدن) و خواص آن ندارد. «تحقیق در این که ما، که فکر می کنیم هیچ چیز جر فکر شک اندیش ما حقیقت یا حتی وجود ندارد، چه هستیم، آشکارا به این نتیجه می انجامد که وجود ما را نیازی به امتداد، شکل، واقع بودن در مکان، یا چیز دیگری از صفات بدن یا جسم نیست و تنها دلیل وجود ما در اندیشه ماست.

🔸نتیجه این که مفهوم کلی ما از نفس یا اندیشه خود، مقدم بر مفهومی است که از بدن خود داریم و نتیجه، متقن تر از آن است، زیرا ما در وجود هرگونه جسم (یا شیء) در جهان شک می کنیم ولی نسبت به شک خود، تردیدی نداریم». پس نه تنها شناخت نفس مقدم بر شناخت بدن است، بلکه نفس در فعل خود (اندیشیدن) بی نیاز از بدن و قوای بدنی است. «از این رو دانستم که ماهیت یا طبع او (نفس) فقط فکر داشتن است و هستی او محتاج به مکان قائم به چیزی مادی نیست، بنابراین، آن «من»، یعنی روح (نفس) که به واسطة او آن چه هستم، کاملاً از تنم متمایز است، بلکه شناختن او از آن آسان تر است، و اگر هم تن نمی بود، تماماً همان بود که هست».

🔸حتی اگر بدن وجود نداشته باشد، شناخت ما به اندیشه، هم چنان به قوّت خود باقی است. اشیائی که من راجع به آن فکر می کنم ممکن است وجود نداشته باشند ولی همین فکر من در مورد آنها همواره وجود دارد و من همواره به این اندیشه خود علم دارم. اساس این فکر در حقیقت طرح تمایز آشکار نفس و بدن است. نفس در اندیشیدن خود به بدن و قوای آن حتی اجسام دیگر نیازی ندارد. او قائم به خود است و خصلتش اندیشیدن. تمایز بین نفس و بدن واقعی است. دکارت این مسأله را در تأمل دوم بیان می کند و این خود انتقادهای بسیاری را متوجه او کرد. چرا که او هنوز جوهر جسم را اثبات نکرده درصدد بیان تمایز آن با نفس برآمده است.

🔸خود دکارت در پاسخ می گوید: من در این جا فقط درصدد بیان این مطلب بودم که نفس در اندیشیدن خود به چیز دیگری جز خود نیاز ندارد و مسأله جوهریت جسم و ارتباط بدن با نفس ـ در عین غیرت واقعی آن دو ـ را به تأملات بعدی موکول نموده ام. پس وقتی که می گوییم مفهوم نفس به چیزی که به بدن مربوط باشد دلالت ندارد، درست مثل اینست که گفته باشیم نفس واقعاً از بدن متمایز است... مثلاً وقتی فیلسوف از مابعدالطبیعه بحث می کند، لازم نیست بداند بدنی هم دارد یا نه، زیرا اگر بدنی هم داشته باشد، فکر را با آن کاری نیست و وقتی هم به بحث طبعیات می پردازد، بهتر آن است که فراموش کند اصولاً نفسی هم دارد.
@didgahfalsafi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمایز فلسفه‌ی تحلیلی و قاره‌ای- کریم کرمی

#فلسفه
@didgahfalsafi
درس‌گفتار فلسفه اسپینوزا
استاد سروش دباغ
۱۴ جلسه :
@didgahfalsafi
👇👇👇👇👇